روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ۱٨ می ۲۰۱۱


 «ببخشید ! اینجا کجاست؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛خدا رحمت کند «مشهدی عبدالله» را. در میدان خراسان گاراژدار بود و اتوبوس ها و کامیون ها از گاراژش بار و مسافر می گرفتند. او را در نوجوانی دیده بودم، هنگامی که پیرمردی تقریبا از کار افتاده بود. داستانی که نقل می کنم را از مرحوم پدرم شنیده ام که با مشهدی عبدالله رفیق مسجد و هیئت بود.
آن روزها برخی از اتوبوس ها که قصد مسافرت به مشهد مقدس را داشتند به علت خرابی جاده ها و طولانی بودن راه یکی از افرادی که با راه و جاده آشنا بودند، به عنوان بلد-راهنما- با خود می بردند. مشهدی عبدالله از جمله این بلدها بود که گاهی اوقات همراه رانندگان نابلد اتوبوس ها به مشهد می رفت تا به قول خودش، هم به پابوس امام رضا علیه السلام رفته باشد و هم به زوار آقا خدمتی کرده باشد. آن روز، نزدیک غروب آفتاب بود که اتوبوس با سلام و صلوات راهی مشهد شد.
در حالی که مشهدی عبدالله را هم به عنوان بلد همراه خود داشت. نیمه های شب بود که اتوبوس به میدان یک شهر رسید و راننده مشهدی عبدالله را که روی صندلی عقب اتوبوس به خواب عمیقی رفته بود، بیدار کرد. مشهدی عبدالله نگاهی به میدان انداخت و گفت اینجا گرمسار است و بعد از نشان دادن مسیر بعدی دوباره به عقب اتوبوس رفت و خوابید. چند ساعت بعد، هوا گرگ ومیش شده بود که اتوبوس به میدان بعدی رسید.
این میدان، برخلاف میدان گرمسار، خالی از رفت و آمد نبود. راننده پیاده شد و از رهگذری پرسید؛ اینجا کجاست؟ و جواب شنید؛ میدان خراسان! با تعجب پرسید کدام میدان خراسان؟ و رهگذر گفت: مگر چند تا میدان خراسان داریم؟!... میدان خراسان تهران! ایندفعه مشهدی عبدالله را که هنوز خواب بود، با ملامت بیدار کردند ولی دیگر کار از کار گذشته بود و راننده زیر لب غرغر می کرد؛ بعد از اون همه دنده صدمن یک غاز که عوض کردیم تازه رسیدیم به جای اولمون! معلوم نیست بوق می زدیم یا بخیه به آبدوغ؟!
و این حکایت دشمنان بیرونی است که طی چند هفته اخیر با همه توان در شیپور جدایی راه رئیس جمهور از ملت دمیدند و بعد از آنهمه که در بستر این توهم دست افشاندند و پای کوبیدند، با سخنان یکشنبه شب آقای احمدی نژاد، خود را در نقطه آغاز دیدند و امروزه به عصبانیت ابرو درهم کشیده و انگشت پشیمانی به دندان گرفته اند.
خانه نشینی ۱۱ روزه رئیس جمهور اگرچه رخدادی تلخ و ناگوار و از آقای احمدی نژاد، دور از انتظار بود ولی این ماجرای تلخ که به شیرینی انجامید، بی دستاورد نبود و درس ها و عبرت هایی نیز به دنبال داشت. از جمله؛
۱- بعد از صدور حکم قانونی رهبرمعظم انقلاب و تدبیر حکیمانه ایشان مبنی بر ابقای وزیر عزل شده اطلاعات و آغاز خانه نشینی ۱۱ روزه آقای احمدی نژاد، دشمنان بیرونی برای بهره گیری از شرایط پیش آمده کمترین فرصتی را از دست ندادند چرا که آنها از یکسو شکست سنگین و پرهزینه فتنه آمریکایی- اسرائیلی ٨٨ را تجربه کرده بودند و از سوی دیگر با خیزش های اسلامی منطقه و سقوط دیکتاتورهای دست نشانده خود روبرو بودند و از آنجا که انقلاب های اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا را الگو گرفته از انقلاب اسلامی ایران ارزیابی می کردند - که ارزیابی دقیق و غیرقابل تردیدی بود- به طور طبیعی، رخداد مورد اشاره را فرصت مناسبی برای مخدوش کردن این الگو در نگاه ملت های مسلمان منطقه تلقی می کردند. از این روی با همه توان برای صید «ماهی مطلوب» از آب - به زعم خود- گل آلود، به میدان آمدند تا از «باد»ی که به دست جریان انحرافی- مستقیم یا غیر مستقیم- کاشته بودند، توفان درو کنند. رسانه های آمریکایی، اروپایی، اسرائیلی و تقریباً تمامی رسانه های دولتی منطقه در اقدامی هماهنگ، ابتدا کوشیدند خطای احمدی نژاد را - که بعدها شاهد اصلاح آن بودیم- یک «خط» تلقی کنند و سپس این خط فرضی را نشانه «حاکمیت دوگانه»! و حاکمیت دوگانه را نتیجه قطعی و اجتناب ناپذیر آمیختگی دین و سیاست معرفی کنند. روزنامه آمریکایی واشنگتن پست با ارائه این تابلو به ملت های مسلمان منطقه توصیه می کرد که در حاکمیت های آینده و مورد نظر خود، اسلام را از حوزه روابط خصوصی انسان و خدا به میدان سیاست نکشانند! شبکه تلویزیونی عرب زبان بی بی سی که تا چند روز قبل- و شاید چند ساعت قبل- آقای احمدی نژاد و دولت او را در عرصه بین المللی «نامطلوب»! و «زحمت آفرین»! معرفی می کرد، با ذوق زدگی درباره تقابل وی با حکم رهبر انقلاب! داد سخن می داد و این -به زعم خود- ایستادگی را می ستود! شبکه تلویزیونی «العربیه» عربستان که به علت همخوانی با صهیونیست ها به «العبریه» شهرت دارد، به طور تلویحی اعتراف می کرد تاکنون درباره آقای احمدی نژاد قضاوت درستی نداشته است! و فهرست توهم پراکنی رسانه های بیگانه در این باره مثنوی هفتاد من کاغذ است.
و اما، در حالی که ذوق زدگی دشمنان بیرونی- و یا تظاهر آنها به ذوق زدگی- به اوج رسیده بود، رئیس جمهور محترم کشورمان همانگونه که از ایشان انتظار می رفت و قابل پیش بینی بود با حضور خویش در هیئت دولت و از سرگیری فعالیت و خدمات خود، خواب خوش آنان را به کابوس تبدیل کرد و یکشنبه شب در برنامه زنده شبکه دوم سیما آخرین میخ را هم بر تابوت توهم دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها کوبید. تاکید رئیس جمهور بر این که «سرباز ولایت فقیه است» و پیروی بی چون و چرا از ولی فقیه را وظیفه دینی و تکلیف قانونی خود می داند و... نشان داد که ایشان اگرچه مرتکب خطا شده است ولی این «خطا» نشانه ای از «خط» ندارد که نابخشودنی باشد... و در پایان این ماجرا، قیافه به هم ریخته و ابروهای باعصبانیت درهم کشیده دشمنان به همان اندازه دیدنی است که چهره گشاده و به رضایت نشسته دوستان واقعی آقای احمدی نژاد.
چند ساعت پیش سایت گویانیوز که آشکارا به سازمان «سیا» وابسته است و حتی آگهی استخدام این سازمان را روی خروجی خود می گذارد، با اشاره به اظهارات یکشنبه شب آقای رئیس جمهور نوشت: باید تحلیل های چند هفته اخیر خود درباره احمدی نژاد را به جای «درکوزه»، سر کوچه بگذاریم تا سازمان های بازیافت زباله، آن را به خمیر تبدیل کنند!
۲- و اما، عکس العمل مردم نسبت به ماجرای یاد شده از موهبت بزرگی حکایت می کند که خدای مهربان در دل و جان ملت ایران به ودیعه نهاده است. توده های عظیم مردم که حماسه ۹ دی و ۲۲ بهمن فقط یکی از نمونه های وفاداری آنان به اسلام و انقلاب و حضرت آقا بود و با همین نگاه نیز، رئیس جمهور محترم را برگزیده بودند، پس از شنیدن ماجرا، ابتدا، آنچه شنیده بودند را باورنکردنی ارزیابی کردند و پس از آن که اخبار و گزارش های بعدی درباره خانه نشینی آقای احمدی نژاد را شنیدند، انگشت حیرت به دندان گزیدند و بدون کمترین تردیدی اقدام رئیس جمهور منتخب خود را بیرون از بستر تعریف شده و پذیرفتنی نظام تلقی کردند ولی از آنجا که این حرکت را با شخصیت شناخته شده ایشان همخوان نمی دانستند، در انتظار بازگشت رئیس جمهور از خطایی که مرتکب شده بود به انتظار نشستند و صد البته به لطف خدای مهربان انتظار آنان به درازا نکشید و آب رفته به جوی بازگشت.
همان روزها که بوق های تبلیغاتی دشمنان، گوش فلک را کر کرده بود، نگارنده در یکی از اجتماعات دانشجویی شرکت داشتم و با این پرسش مکرر روبرو شدم؛ که چرا چنین شد؟ و این دلشوره که «دشمن شاد»! شده ایم و زبان کینه توزان به طعنه دراز شده است! پاسخ این بود که؛ نه فقط دشمن شاد نشده اید، بلکه، بصیرت شما، آتش خشم و کینه دشمنان را از همیشه تیزتر کرده است. چرا؟! پاسخ روشن تر از آن بود که نیازی به شرح و تفصیل پیچ در پیچ داشته باشد. مردم از عقبه قبیله گرایی! و شخصیت پرستی! نیز به سلامت عبور کرده بودند. عقبه ای که بسیاری در شیب تند آن لغزیده و فرو غلتیده اند. مردم به احمدی نژاد پیرو ولی فقیه رأی داده اند و خدمات فراوان و مثال زدنی و در پاره ای از موارد بی نظیر او را ارج نهاده و در حمایت از وی کمترین کوتاهی روا نداشته اند. حمایتی اینگونه گسترده و صادقانه نباید به آسانی برداشته شود.
اما، بلافاصله پس از آن که احساس می کنند رئیس جمهور مردمی و محبوبشان هرچند ناخواسته و به خطا، از بستر اصلی فاصله گرفته است، به جای آن که، آنها نیز به خطا، از بستر اصلی فاصله بگیرند، با هوشمندی توقف می کنند و آدرسی را که در دست دارند با مسیری که رئیس جمهور در پیش گرفته است به مقایسه می نشینند و با نگرانی و دلشوره بازگشت وی به بستر اصلی را انتظار می کشند. این بصیرت عمیق و نگاه الهی ملت است که از نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز و انشاءالله از امروز تا همیشه تاریخ، دشمنان را به خشم آورده و می آورد.
به قول آقا، کسی که نقشه راه را در دست دارد به بیراهه نمی رود و مردم نشان دادند که نقشه راه را در اختیار دارند و مسیر را خوش به نشان می روند. و رئیس جمهور نیز که برخاسته از همین مردم است، و انتظار می رفت اینگونه باشد، نشان داد که اینگونه است. در همان نشست دانشجویی یکی از برادران پرسید؛ اگر خدای نخواسته، آقای احمدی نژاد به قهر خود ادامه دهد، تکلیف آنهمه حمایتی که از وی داشتیم چه می شود؟ و پاسخ شنید که اگر از خدمات او حمایت نمی کردید جای سوال بود!... و امروز شاهد خرسندی همان ها هستیم که دیروز دلشوره داشتند و نگران بودند.

جمهوری اسلامی:الازهر، در آرزوی تولدی دوباره
«الازهر، در آرزوی تولدی دوباره»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛اتحادیه‌ علمای آزاده الازهر، با صدور بیانیه‌ای پرنکته، مطالبات اولیه برای استقلال و اصلاحات بنیادی در الازهر را اعلام و آنرا رسماً تسلیم شورای عالی نظامی مصر کرد. بیانیه ۷ ماده‌ای علمای الازهر، خواستار احیای هیبت و جایگاه تاریخ "الازهر" به عنوان یکی از بزرگترین موسسات دینی جهان اسلام شده است. پیمودن راههای استقلال الازهر از سلطه دولت مصر، سازمان‌ها و احزاب و بازگرداندن شرایط به وضعیت سابق ازجمله احیای جایگاه "هیئت‌ علمای بزرگ الازهر" به عنوان مدیریت این دانشگاه، به طور جدی مطرح گردیده است. بیانیه‌ تصریح می‌کند که لازم است "شیخ الازهر" برای مدت معینی به صورت آزاد و نه انتصابی، توسط "هیئت علمای بزرگ" انتخاب شود و کاندیداها و در نتیجه فرد برگزیده از اشراف قضائی کامل برخوردار باشند.
بیانیه همچنین خواستار استرداد موقوفات الازهر به این دانشگاه شده و تصریح دارد که باید باب وقف برای الازهر مجدداً باز شود تا منابع مالی مورد نیاز تأمین گردد. علاوه بر این، الازهر خواستار در اختیارگرفتن وزارت اوقاف و دارالفتوی نیز هست.
بامروری براین فهرست و مفاد هفت‌گانه، بهتر می‌توان دریافت که اتحادیه‌ علمای آزاده در این فرصت محدود پس از سقوط رژیم حسنی مبارک به جمع‌بندی روشنی رسیده و دریافته‌اند که قصور و تردید الازهر در جریان قیام اخیر، در مورد پیوستن به صفوف مردم، یک موضوع ساده و قابل اغماض نیست و نباید تکرار شود و مهمتر آنکه چنین پدیده‌ای ریشه در ساختار معیوب و نامتجانس الازهر دارد که آنرا به یک بخش از ساختار قدرت و حاکمیت مبدل کرده است.
نه تنها از علمای الازهر بلکه حتی از شیخ الازهر نیز انتظار می‌رفت در روزهای آتش و خون در کنار مردم قرار گیرند و با احکام و فتاوای خود، دوره مبارزه را کوتاه و راه پیروزی را هموار سازند. اگرچه برخی از علمای الازهر حساب خود را از شیخ الازهر و حکومت منحوس مبارک جدا کردند ولی این، انتظار وی بود که از مجموعه الازهر می‌رفت. متأسفانه رژیم کمپ‌دیویدی مبارک از وجود و نقش الازهر در بسیاری از مقاطع تاریخ معاصر، سوءاستفاده کرد و از آن به عنوان چماقی علیه مردم سلحشور مصر، بهره‌های فراوان برد.
رکن اصلی خواسته‌های علمای آزاده الازهر، در کسب "استقلال" این نهاد روحانی مصر خلاصه می‌شود و تأکیدات بعدی، در واقع شاخه‌های فرعی و جانبی در جهت تحقق، تثبیت و بالندگی همین استقلال تلقی می‌شوند. اگر "الازهر" بتواند استقلال رای و استقلال عمل خود را به دست آورد و آنرا حفظ نماید، خدمت بزرگی به استقلال مصر و صیانت از اقتدار و بالندگی دنیای عرب کرده است.
تصادفی نبود که "طنطاوی" را تعمداً در فضائی قراردادند که با رئیس جنایتکار رژیم صهیونیستی، دست بدهد و به او لبخند بزند. این اقدام خائنانه برای از بین‌بردن قبح همکاری با صهیونیستها صورت گرفت و صدالبته اگر طنطاوی برای حقوق پایان ماه خود و برای حفظ جایگاه خود نیازی به اطاعت از رژیم منفور مبارک نداشت، مرتکب این خیانت آشکار نمی‌شد. البته شاید کسانی بگویند این پدیده، ریشه در نفسانیات و بی‌ارادگی طنطاوی دارد وگرنه در عین بهره‌وری از چنین جایگاهی می‌توانست با "شیمون پرز" رئیس رژیم صهیونیستی دیدار نکند. اگرچه اساس این استدلال صحیح است ولی استقلال مالی حوزه‌ها و مراجع شیعه، یکی از جدی‌ترین ارکان و دلایل بنیادی برای حفظ استقلال رای و استقلال عمل روحانیت و زعامت شیعه محسوب می‌شود و آنها در طول تاریخ عموماً تلاش کرده‌اند از گرایش به دنباله‌روی از دولت‌ها و تبدیل‌شدن به "وعاظ السلاطین" بپرهیزند.
قیام پرشکوه ملت مصر، فرصتی طلائی برای احیای نقش و جایگاه مورد انتظار از "الازهر" را به وجود آورده است. طبعاً از چنین دیدگاهی باید از تصمیم و اراده "اتحادیه علمای آزاده الازهر" استقبال نمود و آنرا به فال نیک گرفت. این، شروع خوبی برای الازهر محسوب می‌شود که پرچمداران نهضت استقلال الازهر برای حفظ و تضمین بقای روحیه استقلال‌طلبی الازهر، به فکر چاره‌جوئی افتاده‌اند. در طول ماههای اخیر، به موازات اقدامات مردمی و ارائه پیشنهادات فرهیختگان و اندیشمندان مصری برای بهبود چهره حکومت در مصر وایجاد مقبولیت مردمی برای آن، راهکارهای روشنی هم برای پایان‌دادن به وضعیت اسفبار کنونی الازهر و احیای اعتبار از دست رفته‌اش مطرح نموده‌اند که اساس آن بر نفی دولتی‌بودن الازهر و کسب استقلال آن استوار است.
آنچه مطرح شده، قطعا‌ً پیشنهادات اولیه است که می‌تواند با تکیه بر "خرد جمعی" و کسب نظر از اندیشمندان مستقل و بی‌غرض، تکمیل شود و تکامل یابد. اما تا همین مرحله نیز می‌توان مطمئن بود که الازهر در یک حرکت خودجوش در آرزوی دوباره است که جایگاه و پایگاه مردمی خود را نزد ملت بزرگ مصر و سایر ملت‌های مسلمان احیا کند و عزت و اقتدار خود را بازیابد. قطعاً در آنصورت هم باز مردم مسلمان مصر و سایر کشورها با شاخص‌های اصلی، وضعیت الازهر را سنجیده و مقایسه می‌کنند که آیا الازهر در مسیر حق حرکت می‌کند یا باز هم فقط شعار می‌دهد؟   

رسالت:ظهور خاورمیانه اسلامی
«ظهور خاورمیانه اسلامی»عنوان سرمقاله‌‌ی روزنامه‌ی رسالت است که در آن می‌خوانید؛حدود ۱۵ ماه قبل،زمانی که "زبیگنیو برژینسکی "در یک برنامه تلویزیونی مقابل "کریستین امانپور"مجری شبکه CNN نشست،نتوانست نارضایتی خود را از اوباما و سیاست خارجی آمریکا پنهان کند.بغض های فروخورده برژینسکی در قالب همین چند جمله تبلور پیدا کرد.
" دستور کار سیاست خارجی باراک اوباما به بن بست رسیده و وی باید ریسک کند و رهبری موثر جهانی را در دست گیرد. ..برژینسکی اظهار داشت: من احساس می‌کنم به خاطرمشکلات داخلی، باراک اوباما از رمق افتاده است ....در سطح خاورمیانه ، مناقشات اسرائیل و فلسطین باعث افزایش دشمنان آمریکا شده است. "
برژینسکی زمانی این سخنان را بر زبان راند که زین العابدین بن علی بدون کوچکترین دغدغه ای بر تخت سلطنت نشسته بود، حسنی مبارک نیز در حال دوختن ردای ریاست جمهوری برای فرزندش جمال بود،مزدوران علی عبدالله صالح در خون حوثی ها شنا می‌کردند،سران آل سعود در حال تنظیم ملاقاتهای پشت پرده منظم خود با سران موساد بودند و ملک عبدالله دوم نیز با در آوردن ادای پدرش ملک حسین برای اوباما موجبات انبساط خاطر پرزیدنت ۴۶ ساله آمریکا را فراهم می کرد!
به راستی چه کسی تصور می کرد که تنها در عرض چند ماه قیام ملتهای منطقه حتی کهنه کار ترین استراتژیستهای ایالات متحده مانند برِژینسکی و کیسینجر را بر سر جایشان میخکوب کند؟چرا امروز کسی در دستگاه سیاست خارجی آمریکا از رابطه میان "خاورمیانه دیروز"،"خاورمیانه امروز"و"خاورمیانه فردا"سخنی به میان نمی آورد؟واقعیت امر این است که واشنگتن با چند پدیده موازی و همزمان مواجه شده است که نه تنها تصویر خاورمیانه دیروز را در اذهان مقامات آمریکایی متلاشی می‌کند،بلکه جرات ترسیم تصویر واقعی "خاورمیانه امروز"و متعاقبا قدرت پیش بینی مختصات "خاورمیانه فردا" را از غرب می گیرد.
۱-نخستین پدیده مطالبات انقلابی ملتهای منطقه است.غرب امروز با ملتهایی روبه روست که صرفا به حداقلی ترین لایه آرمانی یک انقلاب،یعنی "سقوط دیکتاتور"فکر نمی کنند و تا دستیابی به درونی ترین و عمیق ترین خواسته های خود،یعنی گذار به نظام آرمانی،مستقل ،متاثر از ارزشهای اسلامی و پایبند به حذف "صهیونیسم " و مصادیق و نمادهای آن از قاموس سیاست خارجی خود در میدان هستند.شاه کلید طلایی شکافت این مسئله قیام ملت یمن است.ملتی که با وجود مشاهده تمکین گروههای سیاسی مخالف علی عبدالله صالح نسبت به شورای همکاری خلیج فارس حاضر نمی شود آرمانهای خودرا کنار بگذارد،دوباره صدها کشته می دهد و سرانجام با حضور چندین میلیونی در خیابانهای صنعا،تعز و عدن پایبندی خود به چارچوبهای یک قیام هدفمند اسلامی را به رخ غرب می کشد.
۲-واشنگتن نخست در پی حفظ مهره های خود در منطقه برآمد اما دیکتاتورها یکی پس از دیگری به خاک غلتیده و می غلتند!کاخ سفید پس از ناکامی در حفظ مهره های خود فرمول معامله با انقلابیون را در پیش گرفت،اما با مشتهای گره کرده ملتهایی روبه رو شد که میان دیکتاتورهایشان و حامیان غربی آنهاتفکیکی قائل نبوده و نیستند.حال مرحله نهایی یعنی تعریف "نظم جدید در خاورمیانه"فرا رسیده است .
به راستی اوبامایی که علی رغم صرف هزینه های هنگفت و استفاده از نهایت ظرفیتهای نظامی (از طریق حضور ناتو در لیبی)و سیاسی خود(رایزنی های مکرر با ریاض و اردن)نتوانسته است کوچکترین مانوری در دریای توفانی خاورمیانه دهد،چگونه می خواهد در مرحله ای که کشتی ملتها به سلامت از تنگه وابستگی به تل آویو و واشنگتن عبور کرده است لباس ناخدایی سفید و آبی رنگ این کشتی را بر تن کند!
٣-خاورمیانه طی دهه های اخیر آزمایشگاه بزرگ و مخوف بوده که در آن انواع ژنهای فکری-سیاسی به کالبدهای مختلف حکومتی ورود پیدا کردند!ملتهای منطقه در نظم نوینی که به دنبال آن هستند دیگر احتیاجی به دنبال چشم بند موشه دایان،قهقهه های انوار سادات ،جزوه های سوسیالیسم عربی و کمونیسم محلی وآموزه های میشل عفلق ندارند.نظامهای قبیله ای،سلطنت مطلقه،پادشاهی موروثی،شبه دموکراسی سلطنتی و ....همه مواردی هستند که ملتهای منطقه انقضای رسمی آنها را در میدان التحریر قاهره و میدان لوء لوء بحرین اعلام کرده اند.اوباما به عنوان بداقبال ترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا ناچار است به همراه بنیامین نتانیاهو کلید این آزمایشگاه را به دست ملتهای مسلمانی دهد که قصد دارند اسید نابود کننده صهیونیسم و امپریالیسم نوین را که دیگر مراحل نهایی ساخت خود را طی می کند ،بر روی این دو پاشیده و جهانی عاری از ظلم و سلطه را رقم زنند.
۴-آنچه ملتهای مسلمان را در این لحظات خونین ولی زیبا به یکدیگر پیوند می دهد همان دین مبینی است که نه تنها فلسفه قیام در برابر ظلم را تبیین می کند،بلکه مجوز این قیام را نیز صادر می کند (۱).بیداری فراگیر اسلامی به وجود آمده در میان ملتهای مسلمان مصدری الهی دارد .به راستی چگونه ملتهایی که تا چند سال قبل سرنوشت خود را محتوم و قضا و قدر خود را در دست افرادی مانند مبارک ،قذافی و... می دانستند امروز در برابر گلوله های صادراتی غرب به دیکتاتورهای عربی سینه سپر کرده و نام خود را در تاریخ "خاورمیانه اسلامی بیدار"جاودانه می سازند؟ملتهای خسته از دیکتاتوریهای عربی و توطئه های غربی ،حول ارزشهای اسلامی گرد هم آمده اند تا طلسم غرب را برای همیشه در منطقه بشکنند.
بهتر است اوباما این بار جهت ریشه یابی شکست خود سراغ برژینسکی‌،جیمی کارتر یا کالین پاول نرود چون تحولات اخیر منطقه معمایی نیست که بتوان با عقل رئالیستی یا نگاه ایده آلیستی مدنظر استراتژیستهای غربی آن را تجزیه و تحلیل کرد. دیگر مشخص شده است که چرا غرب این روزها نسبت به آنچه در منطقه می گذرد بهت زده و حیران است ،زیرا حقایق موجود نشان می دهد که زمان زیادی تا ظهور خاورمیانه اسلامی باقی نمانده است .
پی نوشت‌:
۱-خداوند در سوره سبا آیه ۴۶ می فرماید: (قل إنما أعظکم بواحده أن تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنه إن هو إلا نذیر لکم بین یدی عذاب شدید )

قدس:ناقوس بیداری وجدانهای خفته
«ناقوس بیداری وجدانهای خفته»عنوان سرمقاله روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛اعزام دو کشتی کمک رسان برای مردم تحت سرکوب رژیم آل خلیفه و آل سعود که حامل کمکهای بشردوستانه برای مردم بحرین بوده و همراهی ۱۲۰ نفر از دانشجویان، معلمان و دیگر اقشار از مردم ایران با آن، واکنشهای متفاوتی را در پی داشته است.
کمک به مردم تحت ستم و بی دفاع، در هر کشوری فارغ از گرایشهای مذهبی آنان، در وهله نخست، اقدامی انسانی شمرده می شود و همه انسانهای آزاده جهان در این زمینه به صرف انسان بودن، موظف به مساعدت در حد وسعشان می باشند. این انجام تکلیف مرز نیز نمی شناسد. در گذشته، کمک رسانی مشابه از سوی اتباع کشورهای گوناگون جهان برای مردم در بند غزه صورت پذیرفته است که «کشتی مرمره» را با عنایت به قربانی شدن برخی از انسانهای آزاده، می توان به عنوان نمونه ای از تلاشهای انسان دوستانه مطرح نمود.
این اقدامها در حالی از سوی ملتها صورت می پذیرد که سازمانهای بین المللی در قبال انجام وظیفه حقوقی خویش سکوت مرگباری را اتخاذ کرده اند و رفتارهای حقوقی را متغیر تابعی از تصمیمهای نظام سلطه ارزیابی می کنند. لذا، در غیاب این سازمانهای مدعی، مردم وارد صحنه می شوند تا از منظرهمدردی انسانیت، فارغ از ملیت و مذهب با اقدامهای نمادین و محدود، وجدان خفته این نهادهای مدعی حقوق بشری را بیدار نموده و دیگر انسانها را به کمک فرا بخوانند. این اقدام جمعیت یاوران انقلاب اسلامی نیز از این موضوع مستثنا نیست.
برخی از رسانه های فرامنطقه ای همسو با دولتمردان آل خلیفه، در واکنش به این اقدام انسان دوستانه، رفتار مردمی در جمهوری اسلامی را نوعی مداخله عنوان نموده و تلاش می کنند با این تحلیلهای ناصواب، نه تنها رفتارهای ضد انسانی شان را مخفی کنند، بلکه با ایجاد یک تبلیغات منفی علیه جمهوری اسلامی، به اقدامهای ضد بشری خود مشروعیت بخشند. «شیخ فواز بن محمد آل خلیفه» رئیس هیأت امور اطلاع رسانی بحرین در این خصوص مدعی شد این اقدام ایران دخالت در امور داخلی بحرین است و کشورش اجازه ورود این کشتی به آبهای بحرین را نمی دهد.
در حالی موضوع کمک رسانی به مداخله تفسیر می شود که هم اکنون دو کشور عربستان و امارات به بحرین لشکرکشی نموده و در سرکوب مردم در منامه و دیگر شهرها مرتکب جنایتهای جنگی می شوند. از سوی دیگر، نمایندگان مجلس شورای اسلامی خطاب به این اظهارهای غیرمسوولانه اعلام نمودند اسناد مداخله ایران را به سازمان ملل بدهند، که نه تنها سندی ارائه نکردند، بلکه رسانه های غربی نیز در اعترافهای فراوان اظهارهای آل خلیفه را نپذیرفتند.
برخی تلاش کردند تا در خروجی اخبار و نظریات به این موضوع دامن بزنند که جمهوری اسلامی با دفاع از شیعیان، مهر تأیید برمداخله می زند. از دید دولتمردان و افکار عمومی در ایران، تحولات بحرین یک خیزش شیعه تلقی نمی گردد، بلکه بیداری اسلامی است که مردم را فارغ از نوع مذهب با مخرج مشترک استیفای حق از نظام دیکتاتور آل خلیفه، به صحن خیابانها کشانده است. پر واضح است، حامیان رژیم سرکوبگر این جزیره تلاش می کنند تا با شیعه- سنی کردن مبارزات عمومی و فراگیر مردم بحرین، نه تنها اتهام مداخله ایران را در اذهان موجه جلوه دهند، بلکه حمایتهای دیگر کشورها از جمله عربستان و امارات را نیز به دست بیاورند، به گونه ای که پایگاه خبری رادیو آمریکایی «سوا» نیز با اشاره به این خبر تلاش کرد معترضان بحرینی را فقط افرادی شیعه بنامد که ایران در حال کمک رسانی به آنان است. از سوی دیگر، نباید این واقعیت نادیده گرفته شود که ترکیب غالب جمعیتی در بحرین با شیعیان است، ولی مبارزه قبل از آنکه رنگ و بوی شیعی داشته باشد، متأثر از ایدئولوژی اسلامی است که مسلمانان را در مبارزه علیه یک حاکم وابسته به غرب و صهیونیسم، همچون دیگر کشورهای اسلامی به صحنه آورده است.
زمامداران این جزیره کوچک، با ادعاهای بزرگ و عاری از واقعیت بر اساس اتخاذ مشی رسانه ای و تبلیغاتی اربابان نظام سلطه در واکنش، اقدام متقابل را در مورد بخشی از استانهای جنوبی ایران مطرح کرده اند. این سخنان مضحک در مورد یک کشور با ثبات و برخوردار از مردم سالاری دینی و همراهی دولت با ملت، همچنین نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه که بر اساس مولفه های دینی نمونه منحصر به فرد در جهان کنونی ارزیابی می گردد، خیال باطلی است. پاسداشت ارزشهای انقلاب در ایران با این گستردگی با شعارهای حمایت و بیعت مجدد با ولایت فقیه و ابراز نفرت از نظام سلطه، نمونه منحصر به فردی است که پایایی و پویایی ارزشهای انقلاب را تضمین نموده است.
در پاسخ به برخی ادعاها مبنی بر سنجش توان شورای همکاری خلیج فارس از سوی ایران، باید اذعان نمود که جمهوری اسلامی نیازی به این موضوع ندارد، زیرا قبلاً توانمندی این شورا در قبال تجاوز عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ و ورود تانکهای عراق به عربستان، مورد آزمون قرار گرفته است و کشورهای عضو با مراجعه به آرشیو ذهنشان، می توانند اقدامهایشان را در دفاع از کویت ارزیابی کنند.
بنابراین، کاروان همبستگی اقدامی مردمی است که اگر با مخالفت جدی حاکمان این کشور نیز مواجه شود و امکان کمک رسانی به مردم تحت ستم بحرین را پیدا نکند، همین که توانسته در بایکوت خبری در غرب و سکوت مجامع بین المللی وجدانهای خفته را بیدار نماید، در نوع خود اقدامی ارزشمند محسوب می شود.

ایران:هدیه الهی
«هدیه الهی»عنوان سرمقاله روزنامه‌ی ایران به قلم علی‌اکبر جوانفکر است که در آن می‌خوانید؛در نتیجه رهنمودهای راهگشا و تذکرات بزرگوارانه رهبر معظم انقلاب و رفتار مدبرانه و سخنان روشنگرانه رئیس جمهور محترم، مباحث جنجالی و تبلیغاتی یک ماه اخیر علیه دولت، رئیس جمهور و همکاران ایشان به میزان زیادی فروکش کرده است، اما جریان محدود و در عین حال پر هیاهوی مخالفین دولت در این مدت به طرح مسائلی پرداخت که اگر مورد مداقه و تأمل قرار نگیرد و از آن، درس و پندی حکیمانه به جامعه منعکس نشود، بیم آن خواهد رفت که عوامل این جریان، بار دیگر بر اساس تصورات و برداشت‌های ناصواب خود، به تکرار رفتار و مواضع سراسر خطا و همراه با مغلطه خویش بپردازند و آثار و تبعات زیانبار و بعضاً جبران‌ناپذیر ناشی از آن را بر مردم و نظام اسلامی تحمیل کنند.
منطق غیرقابل دفاعی که مخالفین دولت از خود نشان داده‌اند مبتنی بر آن است که برخی افراد بدون توجه به سوابق فکری و عملکردی آنها، می‌توانند در یک لحظه در زمره طرفداران ولی فقیه قرار گیرند و افراد دیگری با همین سرعت در موضع ضدیت با رهبری تعریف شوند.
این منطق از آن جهت غلط و مردود است که از موضعی بسیار سطحی و نازل به پدیده شگرف و عظیم ولایت فقیه می‌پردازد. براساس این نگرش، با وزش هر نسیمی، انبوهی از طرفداران ولایت فقیه به ضد ولایت تبدیل شده و بالعکس. اعتقاد به ولایت فقیه، ثمره یک ارتباط قلبی و ایمانی با ولی فقیه است و همه مومنین به اسلام عزیز بر مبنای عشق، محبت و یک رابطه عمیق قلبی و عاطفی، ولایت فقیه را باور دارند.
بدون تردید ولایت فقیه در انحصار هیچ فرد یا گروه خاص نیست و در واقع این متن ملت است که طی ٣۲ سال گذشته و با تمام وجود، حلاوت حاکمیت ولایت را در ذائقه خود احساس کرده است.
ملت عزیز ایران به چشم خویش دیده است که حاکمان ظالم و فاسد که اساس آنها بر ارتکاب گناه و زیر پا گذاشتن ارزش‌های اخلاقی و انسانی است، چگونه تیره‌بختی، سرافکندگی و تباهی را برای جوامع تحت حاکمیت خود به ارمغان آورده و گاه موجودیت و تمامیت یک ملت را به مخاطره انداخته‌اند، اما در این سو و در سایه وجود با برکت ولایت که اساس آن بر عدالت، علم، آگاهی، تدبیر، محبت و عشق به انسان‌هاست، آشکارا شاهد بوده‌ایم که چگونه به سرپنجه رهبری‌های داهیانه و حکیمانه ولی فقیه، ملت مسلمان ایران، روز به روز در جهان، از عزت و سربلندی افزونتر برخوردار شده و جبهه به هم پیوسته دشمنان در تلاش‌های خباثت‌آمیز خود علیه ایران اسلامی ناکام مانده است.
مایه تأسف بسیار است که برخی افراد با استفاده از تریبون‌های در اختیار و ارائه سخنان سست و کم مایه، این سرمایه بی‌بدیل انقلاب اسلامی و ملت ایران را به بهایی ناچیز عرضه می‌کنند و جایگاه رفیع ولایت معزز فقیه را تا حد تبدیل کردن حلال خدا به حرام تنزل می‌دهند و حتی این نکته را گوشزد می‌کنند که ولی فقیه می‌تواند همسر یک فرد را به او حرام کند.
همین تفکر است که به سادگی بر خدمات بی‌نظیر و درخشان رئیس جمهور به نظام ولایی، چشم فرو بست و بر اساس یک برداشت سطحی، به تحلیل رابطه عمیق، گسترده و چند لایه رئیس جمهور با رهبر معزز انقلاب پرداخت و عوامانه چنین نتیجه گرفت که احمدی‌نژاد از مدار تبعیت از ولایت خارج شده است؟!
آشکارا چنین به نظر می‌رسد که این جریان ساده‌اندیش، حافظه تاریخی خود را از برخی مطالب و رویدادهای دور و نزدیک پاک کرده است. به همین سبب است که سخنان و مواضع راهگشا و هدایتگر رهبر فرزانه انقلاب مبنی بر قرار داشتن دولت‌های نهم و دهم در امتداد نگاه رهبری را ملاک و معیار تعامل خویش با دولت و رئیس جمهور قرار نمی‌دهد و در مقابل به روی کسانی لبخند می‌زند که نه تنها هیچ آورده‌ای برای نظام ولایی نداشته‌اند بلکه در گذشته‌ای نه چندان دور، با مواضع و اقدامات خود، خون به دل مولایمان کردند.
از کسانی که میزان پایبندیشان به ولایت معزز فقیه، هیچگاه از حد حرف و سخن فراتر نرفته است انتظار می‌رود، با گهربار کردن و وزانت بخشیدن به سخنان خود، حق ولایت را در همین حد هم که شده به درستی حفظ کنند و با افزودن بر تأمل و تدبر در معنای واقعی ولایتمداری، به این نکته توجه کنند که خادمان مردم و جان‌نثاران ولایت از ابروهای در هم کشیده آنان، خوفی به دل راه نمی‌دهند. نظام ولایت فقیه، یک هدیه الهی و حقیقتی است که باید قدر و ارزش آن را دانست و ما بی‌هراس از قیل و قال‌های بی‌اساس، از حریم رهبری عزیز و اصل مترقی ولایت، قاطعانه دفاع می‌کنیم و زندگی خویش را وقف اعتزاز و عظمت روز افزون این پرچم برافراشته و پرافتخار خواهیم کرد.

سیاست روز:موسسه استاندارد غیر مستقل با نظارت های نارسا
«موسسه استاندارد غیر مستقل با نظارت های نارسا»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم بیژن کیامنش است که در ان می‌خوانید؛بسیاری از کشورهای درحال توسعه که هم اکنون در زمره اقتصاد های نوظهور قرار گرفته اند ، نخستین گام محکم توسعه ای خود را با بازنگری به یک کانون آغاز کردند ؛ استقلال موسسه استاندارد ...
هر اندازه که استقلال بانک مرکزی به تدوین منطقی تر سیاست های پولی و بانکی می انجامد ، استقلال موسسه استاندارد نیز می تواند بسترهای کاربردی دانش و فنآوری را در اجزای کوچک تری که تولیدات صنعتی هستند ، با یکدیگر در هم آمیزد .
در واقع موسسه استاندارد ، در صورت مستقل بودن و داشتن اقتدار کافی برای انجام نظارت های منطقی، فضای تولیدی و صنعتی کشور را به سوی بهره گیری حداکثری از پژوهش های علمی و کاربردی ، برای افزایش مرغوبیت محصولات خود به پیش می برد .
طبیعتا شکل گیری این رویداد می تواند تاثیری دوسویه بر جامعه صنعتی و نیز فرهنگ عمومی مصرف کنندگان برجای بگذارد . به عبارت دیگر جامعه صنعتی کشور باجدی تر گرفتن نظارت موسسه استاندارد ، می‌کوشند حرکت آگاهانه ای را به سوی افزایش پیوسته بهره وری و نیز ارتقای کیفیت محصولات تولید شده آغاز کنند . فرایندی که به طور طبیعی به رشد مداوم بخش های علمی و پژوهشی نیز منجر می شود . اما سوی دیگر این رویداد آن است که نمایان شدن چنین تحول ملموسی در جامعه ، می تواند به رشد گسترده فرهنگ استاندارد خواهی مصرف کنندگان نیز منجر شود .
شکل گیری و گسترش چنین فرهنگی که اساسا با اقتدار و استقلال موسسه استاندارد آغاز می شود ، نقطه قابل اتکایی برای تداوم مدیریت موسسه استاندارد به وجود می آورد .
اما موسسه استاندارد ایران با آنکه به طور طبیعی می باید نظارتی گسترده و مداوم ، بر محصولات صنایع کوچک و بزرگ داخلی داشته باشد اما به دلیل قرار گرفتن در زیر مجموعه وزارت صنایع ، تا کنون کمتر توانسته است وظایف و مسئولیت های اساسی خود را به خوبی انجام دهد .
در حالی که اگر موسسه استاندارد در سالهای گذشته ، به درستی اقدام به انجام وظایف قانونی خود می‌کرد، بنیه علمی و کیفی محصولات در سطحی رشد می کرد که این رشد مداوم می توانست به توسعه صنعتی و بومی شدن فناوری تولیدات گوناگون در کشور بینجامد .
وجود انبوه کالاهای بی کیفیت و نامرغوب در کشور و حتی وجود انبوه تر کالاهایی که محصول کارخانه‌های بزرگ صنعتی و صاحب نام در کشور هستند ، شاید یکی از مهمترین دلایل کم توجهی موسسه استاندارد به ایفای نقش ملی و اساسی خود باشد.
این ماجرا تا به آنجا ادامه یافته است که در برخی موارد یافتن کالایی با مرغوبیت نسبی نیز دربخشی از بازارتولیدات داخلی با دشواری همراه است . نبود این دست نظارت ها از سوی موسسه استاندارد باعث شده است که کیفیت گریزی تاحدودی رویه برخی از صاحبان تولید شود .
در حالی که به خوبی می دانیم که استاندارد گریزی یکی از مهمترین عوامل و دلایل رشد نیافتن صنعت داخلی و کاهش مداوم بهره وری است .
به هر حال با توجه به اینکه هم اکنون در آستانه ادغام دو وزارت خانه بزرگ صنعتی و بازرگانی کشور هستیم به نظر می رسد که مجموعه تحولات دو دهه گذشته در حوزه تولیدات صنعتی کشور می طلبد که متداول شدن بی توجهی به استاندارد و ضابطه های جدی آن با جدیت بیشتری مورد توجه و آسیب شناسی مسئولان و تصمیم گیران قرار گیرد.
زیرا تداوم وضعیت کنونی فعالیت ها و نظارت های موسسه استاندارد می تواند بر بنیه فرهنگ استاندارد‌گرایی صنعت کشور آسیب جدی وارد کند .
در این صورت بهتر است موسسه استاندارد در جایگاهی مستقل و با اختیارات و مسئولیت های لازم قرار بگیرد .تا بیش از این صنعت و فرهنگ استاندارد گرایی در تولیدات و محصولات کشور آسیب نبیند . اتفاقی که به رشد بسیار کند توسعه صنعتی کشور انجامیده است .

آفرینش:بررسی برون رفت از بن بست هسته‌ای
«بررسی برون رفت از بن بست هسته‌ای»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم‌ حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛آخرین دور از مذاکرات هسته ای کشورمان با کشورهای ۱+۵ به علت عدم توافق بین طرفین به نتیجه ای نرسید . و غرب تصمیم گرفت با اتخاذ تحریم های بیشتر ایران را متقاعد به تعلیق غنی سازی نماید. امری که با تحمل کشور زیر بار فشار تحریم ها همچنان محقق نشده است.سعید جلیلی دبیرامنیت ملی کشورمان در پاسخ به نامه کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از ادامه گفتگوها در حل مسئله هسته ای کشورمان از سوی غرب استقبال کرد.
اما با رویکرد سرد طرف غربی مواجه شد.آنچه باعث عدم به نتیجه رسیدن مذاکرات در مورد برنامه هسته ای ایران گردیده، اصرار طرفین بر خواسته های مطلوبشان است. ۱+۵ تحت فشارهای آمریکا خواستار زیر پا گذاشتن حقوق مسلم ایران در دست یابی به انرژی صلح آمیز هسته ای می باشد. و علت این امر را عدم اعتماد و شفافیت در برنامه هسته ای ایران عنوان کرده است. از سوی دیگر کشورمان هم با تاکید برحقوق قانونی خود هرگز متوقف کردن چرخه سوخت را نمی پذیرد. و بار سنگین تحریم ها را به جان می خرد.
اما اشاره به نکاتی در این گیرو دار مهم و شایان ذکر است و به نظر می رسد باید مورد توجه قرار گیرد. کشورما در حال حاضر با اقتصادی بیماری در حرکت است که باعث کاهش سرعت رشد وتوسعه اقتصادی کشور گردیده است. اما آنچه درد اقتصاد کشور را دوچندان کرده است فشار و بار تحریم هایی است که از سوی غرب برایران تحمیل شده است.
آنچه مسلم است حق دست یابی ایران به انرژی صلح آمیز هسته ای می باشد اما تحمل فشار تحریم ها نمی تواند تنها راه برون رفت کشورمان از این مشکلات باشد.این امر درستی است که کشورما بعد از انقلاب با تحریم های غرب دست و پنجه نرم کرده است اما همواره امید و پشتوانه ما به فروش نفت بوده است که بار این تحریم ها را سبک ترکرده است .
اما در حال حاضر با محدودیت هایی که غرب در مبادلات بانکی برای ما ایجاد کرده است باعث خلل و حتی رکود در چرخه فروش نفت گردیده است. همچنین دیگر تولید کنندگان بزرگ و کوچک نفت در حال حاضر با استفاده از تکنولوژی های پیشرفته توانسته در امر استحصال نفت بسیار پیشرفت کنند و در آینده ای نه چندان دور گوی سبقت را از ما بربایند. آن موقع است که نقطه اتکای ما از بین خواهد رفت و دیگر چاره ای جز عقب نشینی از مواضعمان را نخواهیم داشت.
به نظر می رسد در صورت افزایش فعالیت های دیپلماتیک و ایجاد روابط با کشورهای غربی در جهت اعتمادسازی و روشن سازی مواضع، بتوان از شدت و فشار تحریم ها بکاهیم. با توجه به سیر تحولات در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و سرگرم شدن غرب در معادلات قیام های مردمی تا حدی فشارها از برنامه هسته ای ایران کاسته شده است و با توجه به رابطه نزدیک جمهوری اسلامی ایران با مردم مسلمان منطقه و روی کارآمدن گروهایی که اکثرا با ایران رابطه ای دوستانه دارند، فرصت مناسبی است تا با یک امتیاز قابل توجه وارد رایزنی با کشورهای غرب در جهت افزایش سطح روابط و اعتماد سازی گردیم.
اما متاسفانه ورود دستگاه دیپلماسی کشورمان در تحولات منطقه کافی و مناسب نبوده است. و این امر باعث هدر رفتن فرصت در جهت ایجاد روابط و اعتمادسازی با کشورهای غربی می گردد. یکباردیگر لازم به ذکر است که نه ما و نه ملت ایران خواستار عقب نشینی کشور از مواضع به حق خود نیستند اما در عالم سیاست هیچگاه اولین راه حل، آخرین راه حل نیست.

حمایت:سودای غرب در لیبی
«سودای غرب در لیبی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن می‌خوانید؛۲٨ بهمن ۱٣٨۹ مردم لیبی برای پایان دادن به ۴ دهه حاکمیت قذافی قیامی سراسری را آغاز کردند. هر چند که در هفته‌های اول آنها توانستند گامهایی برای این مهم بردارند اما در اواسط اسفند ماه و با ورود ناتو به صحنه به ادعای حمایت از مردم لیبی این روند با چالشهایی مواجه شد.
بررسی کارنامه لیبی نشان می‌دهد که غرب به شدت به دنبال انحراف و مصادره حرکت مردمی در چارچوب منافع خویش است. هر چند که آنها همچنان ادعا دارند که به خواستار کمک به مردم هستند اما روند تحولات از تحرکات چند جانبه آنها برای بلعیدن لیبی می‌باشند. مجموعه‌ای از سناریوها که از سیاسی کاری و مذاکره میان قذافی و مخالفان گرفته تا نابودی کامل قذافی و در نهایت تجزیه لیبی پیش می‌رود.‏
‏ در این چارچوب غرب بازی دوگانه دیپلماسی در بیرون و کشتار در لیبی را آغاز کرده است. بر اساس این فرآیند آنها برای بیان چهره‌ای مردمی از خود برای لیبی و جهان مذاکرات گسترده‌ای را با مخالفان قذافی آغاز کرده‌اند بگونه‌ای که نتیجه آن را در سفرهای مقامات مخالفان قذافی به انگلیس، فرانسه و آمریکا می‌توان مشاهده کرد. هر کدام از این کشورها با دیپلماسی مخصوصی خود به دنبال رضایت معارضان به پذیرش طرح‌ها و خواستهای خود می‌باشند در حالی که هدف نهایی پیش خرید معارضان قذافی برای همکاری با آنها در آینده می‌باشند . ‏
در مرحله دیگر ناتو اقدامات نظامی گسترده‌ای را در لیبی آغاز کرده که محور آن را طرابلس پایتخت تشکیل می‌دهد. هر چند که این اقدامات مغایر با قطعنامه ۱۹۷٣ شورای امنیت بر اجرای صرفا منطقه پرواز ممنوع است اما غرب با این اقدام ۲ هدف را اجرایی می‌کند. از یک سو زمین سوخته‌ای ایجاد می‌کند که در آینده برای بازسازی آن هزینه‌های سنگینی از هر طرفی که در لیبی پیروزشود دریافت کند.( منابع نفتی ) و از سوی دیگر با حملات دو جانبه به قذافی و مخالفان همسو ساختن هر دو طرف با طرح‌ها و اهداف خود را پی گیری می‌کند.‏
‏ در مقطع کنونی که منافع غرب بیشتر از جانب معارضان تامین می‌شود آنها محور را بر بمباران مواضع قذافی قرار داده‌اند. البته هدف نهایی آنها تضعیف تمام گروهها است لذا این روند نیز تغییر کرده و برای برقراری تعادل وزنه را به سمت حمایتهای آشکار و پنهان از قذافی تغییر خواهند داد. آنها به دنبال تضعیف تمام گروهها هستند لذا از حمایت یک جانبه و کامل از یک طیف - قذافی یا مخالفان- خودداری می‌کنند .‏
‏ به هر تقدیر می‌توان گفت که تکاپوی نظامی دیپلماتیک غرب برای مصادره و انحراف قیام مردم لیبی به شدت افزایش یافته در حالی که در ظاهر ادعاهای بشر دوستانه را مطرح می‌کنند اما در نهایت صرفا به دنبال تامین منافع خویش می‌باشند منافعی که به قربانی شدن هزاران انسان بی گناه منجر شد.

مردم سالاری:پارادوکس در عملکرد دولت
«پارادوکس در عملکرد دولت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم مهدی عباسی است که در آن می‌خوانید؛عملکرد احمدی نژاد در مدیریت دولت اش، تقریبا منحصر به فرد است. چرا که حداقل در خصوص انتصاب و عزل وزرای دولت نهم و دهم، نمی توان به مدل والگویی ثابت دست یافت. در مقاطعی عملکرد وزیری که از نظر حتی همراهان دولت منفی است توسط او تائید می شود و این وزیر ادامه کار می دهد و در مقابل، وزیری که می تواند نمره قابل قبولی بگیرد، به یکباره از مجموعه دولت، کنارگذاشته می شود.
همین رفت و آمدهای زیاد در دولت نهم بود که صدای بسیاری از اصولگرایان را نیز بلند کرد و اگر حکم عزل صفار هرندی نیز در روزهای پایانی دولت اول احمدی نژاد اجرا می شد، چه بسا دولت نیاز به رای اعتماد مجدد از مجلس به دلیل تغییرات فراوان پیدا می کرد.
هر وقت هم انتقادی از دولت به دلیل عدم ارائه مدلی برای تغییرات و عزل و نصب های فراوان می شد، رئیس دولت از اختیارات قانونی اش سخن به میان می آورد و از اینکه دولت، یک تیم فوتبال است و مربی می تواند بازیکنانش را تعویض کند. اما همیشه در ذهن افکار عمومی این سوال مطرح بود که علت اصلی این تغییر و تحولا ت چیست؟
در کنار این موضوع، در عملکرد دولت درخصوص انتصابات اش، پارادوکس دیگری نیز مشاهده می شود. پیش از این وقتی وزیری در دولت تغییر می کرد، احمدی نژاد از نهایت فرصت اش برای معرفی وزیر جدید استفاده می کرد و چه بسا کار از کار آن میزان می گذشت که حتی در خصوص معرفی وزیر اقتصاد در دولت نهم، نیاز به حکم حکومتی مقام معظم رهبری شد. این درحالی است که دولت به یکباره در سال ۹۰ در اقدامی تعجیلی، قانون ادغام وزارتخانه ها را که باید طی ۲ سال انجام دهد، با تفسیر خودش عملیاتی می کند، که سبب می شود تا حاشیه های فراوانی پدید آید.
اگر فعلا از موضوع معطل ماندن وزارتخانه های مهم اقتصادی کشور آن هم در سال جهاد اقتصادی بگذریم که خود حدیث مفصل می خواهد، مشخص نیست دولت چرا در امور افراط و تفریط می کند.
این در حالی است که دولت می توانست ابتدا وظایف وزارتخانه های جدید را به مجلس ارسال کند و اگر ابهامی در قوانین می دید، با برگزاری کار گروه های تخصصی با مجلس در جهت رفع آن می کوشید و سپس با معرفی وزرای جدید، وزارتخانه های مهم کشور را در مرحله گذار به ادغام قرار نمی داد.
اگر چه احمدی نژاد معتقد است امورات وزارتخانه ها عادی است، اما رئیس سازمان بازرسی کل کشور در اولین کنفرانس خبری اش در سال ۹۰، از مناسب نبودن وضعیت وزارتخانه های نفت، صنایع و راه سخن به میان می آورد.
با این تفاسیر، مهمترین دغدغه ای که دلسوزان کشور با آن روبرو هستند، حسن اداره امور کشور است که در این خصوص غیرهمسوها با دولت، نقدهای زیادی به دولتمردان دارند.

ابتکار:دیپلماسی تهران، از مکتب قم تا مکتب ایرانی
«دیپلماسی تهران، از مکتب قم تا مکتب ایرانی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می‌خوانید؛اردیبهشت امسال نقطه اوج رویارویی دو دیدگاه سیاسی با خاستگاه اصولگرایی در نظام جمهوری اسلامی ایران بود. اگرچه اختلاف در شیوه اداره امور اجرایی کشور، رویارویی درونی اصولگرایان و جریان حاکم را علنی و رسانه‌ای کرد؛ اما پیشینه و ابعاد اختلافات، گویای عمق و شکاف بیشتری میان این دو تفکر بوده و حتی برخی رویارویی اخیر را فاز اول از تقابل دو مکتب ارزیابی می‌کنند.
همان‌گونه که همواره و در طول سه دهه پس از انقلاب و نیز سوابق مبارزاتی پیش‌ازآن آشکار بوده است، خاستگاه جریان اصولگرای سنتی، به‌عنوان یکی از طرف‌های تقابل اخیر، دیدگاه فقه پویای شیعه یا همان «مکتب قم» در مقایسه با مکتب فقه سنتی نجف است. درمقابل، طی چند سال اخیر، طیفی از چهره‌های همسو و همراه با دولت که بخشی از جریان اصولگرایی محسوب می‌شوند، در تبیین مکتبی تحت عنوان «مکتب ایرانی» کوشیده‌اند. بر همین اساس، حداقل در عرصه رسانه و جامعه، اصطلاح «مکتب ایرانی» به عنوان پشتوانه و پس‌زمینه فکری و فرهنگی جریان اخیر، پذیرفته شده است.
تقابل دو جریان داخلی اصولگرایان خیلی سریع به اوج رسید؛ اما در کمتر از سه هفته، آرامش نسبی به اردوگاه برگشت. مصاحبه تلویزیونی آرام و خالی از تیتر رئیس‌جمهور را در شب دوشنبه، بسیاری نقطه پایان این رویارویی تلقی و تفسیر کرده‌اند.
با فروکش‌کردن موقتی، یا شاید دائم، گرد و خاک‌های ناشی از این تقابل ناگهانی، فرصتی پیش آمده است تا بتوان از منظر سیاست خارجی و دیپلماسی منطقه‌ای، تفاوت‌های این دو رویکرد را بررسی کرد.
نگاهی به مسائل سیاست خارجی در سه سال گذشته نشان می‌دهد که از بدو آغاز به کار دولت دهم، رویکرد دولت در عرصه دیپلماسی خارجی، به‌ویژه در مناسبات تهران با کشورهای مسلمان منطقه، دچار تغییراتی شد؛ تغییراتی که شواهد بعدی، از همسویی آن با مکتب تازه متولدشده حکایت می‌کرد. تلاش برای هدایت مستقیم امور اجرایی دیپلماسی کشور از پاستور و نه ساختمان وزارت امورخارجه، واگذاری بسیاری از مأموریت‌های مهم دیپلماتیک به نمایندگان ویژه رئیس‌جمهور و بروز شائبه فعالیت موازی با وزارت امورخارجه و نهایتاً برکناری جنجالی منوچهر متکی، آخرین بازمانده اصولگرایان سنتی، از کابینه، دست‌به‌دست هم داد تا تغییر رویکرد دولت در عرصه سیاست خارجی باورپذیر شود. نقطه تلاقی مهم مکتب ایرانی و سیاست خارجی جدید دولت، اما سفرهای متراکم نمایندگان ویژه رئیس‌جمهور به کشورهای مختلف منطقه در پاییز و زمستان سال گذشته بود. سفرهایی که مأموریت اصلی آن‌ها ابلاغ دعوت رسمی رئیس‌جمهور از برخی سران کشورهای عرب و غیرعرب منطقه، برای شرکت در جشن جهانی نوروز بود.
با جدایی متکی از دولت و سپردن سکان دستگاه دیپلماسی به علی‌اکبرصالحی که چهره‌ای همسوتر با رئیس‌جمهور و پاستور داشت، ناگهان ورق برگشت: مأموریت‌های خارجی نمایندگان و مشاوران ویژه کم‌کم حذف شد و وزارت امورخارجه بار دیگر به رأس امور دیپلماتیک کشور بازگشت؛ بازگشتی که به‌طور طبیعی و مطابق با خواست پاستور رویکرد متفاوتی را نیز به دستگاه دیپلماسی دیکته کرد.
دراین‌بین، جابه‌جایی اخیر در حوزه سیاست خارجی ایران، به طور اتفاقی با تحولات بزرگ خاورمیانه هم‌زمان شد. کشورهای منطقه از تونس و مصر گرفته تا یمن و بحرین را انقلاب‌های مردمی فرا گرفت. دیکتاتوری‌ها یکی پس از دیگری متزلزل شدند و بن‌علی و حسنی‌مبارک عرصه را به انقلابیون واگذار کردند. اما آل‌خلیفه و عبدالله‌صالح و سرهنگ قذافی، همچنان با خشونت و خونریزی از کرسی‌های استبدادی خود در بحرین و یمن و لیبی حفاظت می‌کنند و در کشورهای دیگر، ازجمله سوریه و اردن نیز اعتراضات با ابعاد کمتری در جریان است.
بروز وضعیت خاص ناشی از قیام‌های عربی و علی‌الخصوص تقابل خشونت‌بار حکام بحرین علیه اکثریت شیعه این کشور و گسیل نیروهای سپر جزیره توسط عربستان و امارات برای مقابله با مردم، دست‌به‌دست هم داد تا در ایران اعتراض‌های گسترده‌ای متوجه همسایگان جنوبی شود. کانون این اعتراضات اما به‌طور مشخص، مکتب قم بود. بیوت مراجع و علمای شیعه در قم و همچنین بسیاری از نهادها و ارگان‌های حکومتی، ازجمله مجلس شورای اسلامی، سپاه‌پاسداران و گروه‌ها و نهادهای مردمی در تهران، به شیوه‌های مختلف به وقایع بحرین اعتراض کردند. کار به جایی رسید که با تشدید اعتراضات قم و تهران، مناسبات با ریاض و دیگر کشورها، رو به تیرگی و وخامت گذاشت.
در اوج ادعاهای تند اعراب همسایه و بیانیه‌ها و شکوائیه‌های تندتر قم و برخی نهادها در پایتخت، وزیر امورخارجه مأموریت یافت که به کشورهایی مانند قطر، عمان، امارات و حتی عربستان و کویت سفر کند تا تنش میان تهران با کشورهای مسلمان منطقه را فارغ از نوع نظام و حکومت و موقعیت سیاسی آن کشورها به حداقل برساند.
چیزی که تا حدودی با رویکرد سیاست خارجی مکتب قم و به‌طور مشخص، اصولگرایان سنتی و طیف حاکم بر مجلس شورای اسلامی زاویه پیدا کرد و در مواقعی، به‌صورت دوگانگی در سیاست خارجی تهران خود را نشان داد.
یافتن مصادیق وجود زاویه میان طرفداران دو مکتب در حوزه دیپلماسی منطقه‌ای چندان دشوار نیست. چندی پیش، درحالی‌که رئیس‌جمهور صراحتاً از دعوت خود از ملک‌عبدالله پادشاه اردن خبر می‌داد، هیئت‌رئیسه و اکثریتی از مجلس و چهره‌های سیاسی همسو با واکنش‌هایی بسیار تند از این سفر احتمالی استقبال کردند. از سوی دیگر، در وضعیتی که وزیر امورخارجه دولت پس از سفر به قطر و امارات و عمان و رایزنی‌های منطقه‌ای از اظهارات پادشاه بحرین برای گفت‌وگو با تهران استقبال کرد، هم‌زمان رئیس‌مجلس در نامه‌ای انتقادی، خواستار برخورد مجالس جهان با خشونت‌ها و خونریزی‌ها در بحرین شد. در وضعیتی که وقایع خونین کشورهای منطقه و به‌خصوص بحرین، موضوع اول خطبه‌های نماز جمعه و اظهارات علما و سخنرانی‌های مذهبی و حکومتی سراسر کشور است، رئیس‌جمهور هم در مصاحبه تلویزیونی خود درخصوص تحولات منطقه، زیرکانه و با هوشمندی خاص خود، ضمن حمایت از جنبش‌های مردمی و محکوم‌کردن خشونت دولت‌ها علیه ملت‌ها، از هیچ کشور خاصی نام نمی‌برد و با بیان کلیات، از موضوع رد می‌شود.
به‌عبارت‌دیگر، اگر مجلس و گروه‌های سیاسی همسو با اکثریت مجلس را نمایندگان مکتب قم بدانیم، در مکتب قم، حفظ مرز و فاصله‌ای مشخص بین تهران و حکام عرب و اهل سنت منطقه و به‌خصوص حکام وهابی آل‌سعود به‌عنوان رویکردی مشخص مطرح است. اما در رویکرد مکتب ایرانی، می‌توان با تساهل سیاسی از برخی اختلافات سنتی و مذهبی در عرصه سیاست خارجی، به‌ویژه در مواجهه با کشورهای مسلمان منطقه، چشم پوشید.
چندصدایی و دوگانگی‌های به‌وجودآمده در سیاست خارجی و مسائل منطقه‌ای، در حالی است که براساس اصول قانون اساسی، مصالح مملکتی و همچنین روال سه دهه گذشته، از قوای سه‌گانه نهادهای حاکم و جریان‌های درون نظام انتظار می‌رود که با رعایت سه اصل عزت، مصلحت و حکمت در اتخاذ سیاست‌های خارجی، وحدت رویه و تک‌صدایی را به‌عنوان یک اصل پذیرفته‌شده رعایت و دنبال کنند؛ چراکه هر چقدر چندصدایی و تکثر دیدگاه در مسائل سیاسی داخلی در بسیاری از موارد، مورد تأیید و نشاط‌بخش است، به همان میزان دوگانگی در عرصه سیاست خارجی و به‌خصوص در رایزنی‌های دیپلماتیک می‌تواند نقش و جایگاه ایران بزرگ در مسائل جهانی را منفی و متزلزل کند.

جهان صنعت:اقتصاد سیاست نیست‌
«اقتصاد سیاست نیست‌»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم حمیدرضا طهماسبی‌پور است که در آن می‌خوانید؛ دیروز روز خوبی بود برای آنانی که در حوزه اقتصادی انگشت بر صفحه کلید کوبیده‌اند تا حرف‌هایی از جنس عدد و رقم زده و برای نفع و مصالح کشور تلاش کنند؛ آنانی که حرف‌های خوبی از سر دوستی زدند و هشدار‌های به وقت دادند اما با انگشت اشاره اتهام و بداخلاقی مواجه شدند. دیروز روز خوبی بود چون سرانجام پس از حدود سه سال عدم انتشار آمارهای مهم و زیرساختی برای کشور،نرخ رشد دو ساله اقتصاد خبری رسمی به خود دید.
حالا می‌توان قیاسی برای عملکرد چند ساله دولتی که خود را قانون محور و موفق در بیشتر حوزه‌ها می‌داند دردست داشت و با همین اطلاعات نیم بند از رشد اقتصاد ایران، این حوزه را بررسی دقیق‌تر و وعده‌ها را با حقایق میزان کرد.
دیگر امروز روشن‌تر از قبل است که چرا دولت با خست خاصی در این بخش عمل می‌کرده و چرا به این نتیجه رسیده که هر آماری قابل انتشار نیست! آری به واقع دیروز روز خوبی بود که از زبان دولتمردانی که ریاست کابینه‌اش از خوب بودن وضعیت رشد اقتصادی (در کنفرانس خبری اولش درسال ۹۰) یاد کرده بود، شنیدیم که حرف‌های اقتصادی کارشناسان، خبرگان و رسانه‌های منتقد علمی‌تر بوده و کلی‌گویی نزد چه کسی بوده است.
آنجا که گزارش اقتصاد ایران در سه سال از بیان رشد اقتصادی سال ٨۷ تنها به کلمه اندک اشاره دارد و اعلام نرخ رشد اقتصادی را به تاریخ پیوند می‌زند! حالا یاد نوشته‌ها و حرف‌های کارشناسان در سال ٨٨ و درست در بحبوحه انتخابات می‌افتم که وضع اقتصاد را نزار می‌دانستند اما دولت در رقابت برای ریاست‌جمهوری انتقاد‌ها را نادیده انگاشتن تلاش خود و دروغگویی علیه خود می‌دانست. آری این اعتراف برای آنکه حرف‌هایش شنیده نشده بود شیرین است اما همزمان زهری است در جان که چرا پیش از این شنیده نشد و شاید امروز هم شنیده نشود چراکه عدم توفیق دولتی که نصیحت نمی‌پذیرد، یعنی زیان مردمی که برایشان می‌کوشیم و این یعنی ناراحتی و غم برای ما.

دنیای اقتصاد:از حرف تا عمل
«از حرف تا عمل»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن می‌خوانید؛کمتر کشوری را در جهان می‌توان یافت که مسوولانش به اندازه متولیان اقتصاد کشور ما از اهمیتی که برای تولید و اشتغال قائلند، سخن بگویند. کدام کشوری را سراغ داریم که تولیدکنندگانش را جهادگر و اشتغالزایی را عبادت بخوانند؟
در خطابه‌ها و رسانه‌های کدام کشور دلالی و سفته‌بازی به اندازه کشور ما مذموم و ضدارزش قلمداد می‌شوند و فعالیت‌های تولیدی و خدمات اشتغالزا، مصداق بارز ارزش ناب عنوان می‌گردند؟
پس علت بی‌توجهی به بحرانی که تولیدکنندگان ما در آن گرفتار شده‌اند و هر روز بر دامنه و عمق آن افزوده می‌گردد، چه می‌تواند باشد؟ وارونگی اولویت‌گذاری‌ها و جهت‌گیری عملی قوانین و مقررات را با تعریف و تمجیدهای زبانی مسوولان از تولید و اشتغالزایی، چگونه می‌توان سازگاری داد؟ توصیف یکی از اعضای کمیسیون برنامه و بودجه مجلس از ماجرای تعیین سهم تولید از درآمدهای یارانه‌ای، ناسازگاری حرف و عمل را به روشنی نمایان می‌سازد.
به گفته ایشان «در جلسات کمیسیون تلفیق، درآمد حاصل از فروش هشت قلم کالایی که با اجرای قانون هدفمندسازی یارانه‌ها، نرخ آنها افزایش یافت، محاسبه گردید. رقم به دست آمده، ۲۷ هزار میلیارد تومان بود؛ در حالی که (فقط) مبلغ مورد نیاز برای پرداخت یارانه نقدی به خانوارها ۴۰ هزار میلیارد تومان است.» ایشان سپس توضیح می‌دهند که چگونه ۱٣ هزار میلیارد تومان را از محل درآمدهای نفتی و نیز افزایش ۲۰ درصدی قیمت کالاهای یارانه‌ای به آن ۲۷ هزار میلیارد افزودند تا رقم ۴۰ هزار میلیارد تومانی یارانه نقدی تامین گردد.
حال این سوال مطرح می‌شود که پس سهم وعده داده شده به تولید از درآمدهای هدفمندسازی (که ابتدا ٣۰ درصد بود و سپس به ۲۰ درصد کاهش یافت)، در این گیر و دار چه سرنوشتی یافته است؟ توضیح عضو محترم کمیسیون برنامه و بودجه مجلس در این مورد، اگر واقعیت غم‌انگیزی را منعکس نمی‌ساخت، می‌توانست لبخندی بر لب خوانندگان بنشاند. به گفته ایشان «در بودجه سال ۱۳۹۰، مبلغ ۱۰ هزار میلیارد تومان هم برای پرداخت یارانه به بخش تولید منظور شده، ولی درآمدی برای این مورد (از هزینه‌ها) پیش‌بینی نشده است»!
کارشناسان اقتصادی و نیز اهل کسب و کار، در مورد دلایل این دوگانگی در حرف و عمل، تفسیر‌های گوناگونی دارند. یکی از این گمانه‌ها، به عدم اطلاع مسوولان از شرایط واقعی اقتصاد و به طور مشخص از دامنه بحران کنونی تولید و عوامل تشدیدکننده آن مربوط می‌شود. خوشبختانه (یا متاسفانه) شواهد متعدد دال بر آنند که این توضیح، پایه و اساس محکمی ندارد. در میزگردی که اخیرا با شرکت نمایندگانی از دولت، بخش خصوصی و تشکیلات کارگری برگزار شده، نماینده دولت (از وزارت کار) مطالبی بیان کرده است که فرضیه بی‌اطلاعی دولتمردان از اوضاع و احوال تولید و اشتغال را یکسره بی‌اعتبار می‌سازد. به چند نکته از گفته‌های ایشان اشاره می‌کنیم.
در مورد رکود تولید، نقش مخرب واردات و کمبود سرمایه در گردش بنگاه‌ها، ایشان می‌گویند: «ما در وزارت کار علاقه‌مند هستیم که بخش صنعت کشور که اکنون تقریبا با ۴۰ درصد ظرفیت اسمی خود کار می‌کند و بخش‌های دیگر هم که اغلب با کمتر از ۵۰ درصد ظرفیت دارند کار می‌کنند، امسال با گرفتن سرمایه در گردش و خصوصا با حل مشکل واردات، بتوان به آن تعهدی که دولت (در مورد اشتغال) داده، عمل شود.... اغلب صنایع ما بدون تعارف با کمتر از ظرفیت خود دارند کار می‌کنند. یکی از کلیدی‌ترین دلایل این پدیده، ورود انبوه اجناس مشابه خارجی با قیمت پایین‌تر است.» ایشان از «برون‌سپاری کامل» هم اطلاع دارند و می‌افزایند: «این را با مصداق به شما می‌گویم که اکنون برخی شرکت‌های داخلی ایران، برند محصولشان توسط کشور چین تولید و وارد ایران می‌شود. این یک هشدار است که نظام واردات ما حقیقتا به مدیریت واردات نیاز دارد.»
در مورد فضای کسب و کار و تحریم‌ها می‌گویند «به طور متوسط در ایران برای راه‌اندازی یک کسب و کار ۲۱۹ روز وقت صرف کردن لازم است... این اصلا پذیرفتنی نیست؛ چرا که در کشوری مانند سنگاپور ۹ روز وقت لازم است.» «ما در سال جاری باید به سمت کوتاه شدن این مدت زمان حرکت کنیم. این پیچ و خم‌هایی که ما برای راه‌اندازی کسب و کار به وجود آورده‌ایم ... و تحریم‌هایی (که با آنها) مواجه هستیم، خواهی نخواهی فشار این‌ها را کارفرمایان احساس می‌کنند و هزینه آنها را می‌پردازند.... خیلی از قوانین را به سادگی می‌توان به روز کرد و بهبود فضای کسب و کار را حتما باید در دستور کار قرار دهیم.»
در مورد هدفمندسازی و نیاز به حفظ اشتغال موجود، هشدار می‌دهند که «هدفمندسازی یارانه‌ها در حوزه تولید می‌تواند به تعدیل نیروی کار بینجامد، اگر آن یارانه‌ها و بسته‌های حمایتی عملیاتی نشوند.... امیدواریم که زودتر این بسته‌های حمایتی اجرا شوند که ما اشتغال موجود خود را از دست ندهیم و با تعدیل نیرو مواجه نشویم» و «در ایجاد ۵/۲ میلیون شغل، ابتدا اولویت را به حفظ اشتغال موجود و تقویت آن...بدهیم.»
ملاحظه می‌کنیم که فعالیت کارخانه‌ها با ۴۰ تا ۵۰ درصد ظرفیت، فضای کسب و کار نامساعد و پر پیچ وخم، ضربه‌ای که تولید داخلی از واردات کالاهای ارزان قیمت خارجی متحمل می‌شود و فشار تحریم‌ها و هدفمندسازی به تولید داخلی، هیچ کدام بر مسوولان امر پوشیده نیستند. تاثیر مخرب سیاست‌های ارزی ما نیز، حتی برای مقامات بلندپایه بانک مرکزی آشکار است. به گفته یکی از این مقامات «نرخ ارز حتما باید اصلاح شود و این اصلاح باید با شیب تندتر و سریع‌تر انجام شود.... ادامه وضعیت فعلی در واقع پرداخت یارانه به صادرکنندگان خارجی است.»
سوالی که باقی می‌ماند این است که اگر متولیان اقتصاد کشور از نابسامانی‌های تولید آگاهی دارند و ریشه‌های مشکلات را هم شناسایی کرده‌اند و اگر هیچ مقام مسوولی نیست که تولید و اشتغالزایی را ارزش به شمار نیاورد و در مدح و ثنای آنها سخن نگوید، این کدام نیروی جادویی و مرموزی است که در برابر همگان قد علم کرده و در راه‌حل‌و‌فصل معضلات تولید کشورمان کارشکنی می‌کند؟


منبع: جام جم آنلاین