چند نکته در مورد موفقیت تاریخی آذربایجان - حسین کرامت



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۰ -  ۲۰ می ۲۰۱۱


موفقیت آذربایجان در یوروویژن ۲۰۱۱ ضمن اینکه باعث شادی آذربایجانی ها شده از طرف دیگر خیلی ها را ناراحت کرده است. از خوشحالی مردم ساکن جمهوری آذربایجان(آذربایجان شمالی) اگر بگذریم که جای بحث ندارد، خوشحالی آذربایجانی های جنوب ارس بسیار معنی دار است. مقایسه دو دسته مردم ساکن دو سوی رود که در عین حال که تاریخ و مدنیت مشترک دارند اما چگونگی وضع و حال اقتصادی و اجتماعی و سیاسی اشان در حال حاضر دنیائی باهم فاصله دارند، هم غم انگیز است و هم عبرت آمیز. آز آن جهت غم انگیز میشود که مردم جنوب ارس، در موقعیت اسیری در زندان نژاد پرستی ایرانی و جهل و خرافات اسلامی، خود را با کسانی مقایسه میکنند که آزاد از هر دو جهل و خرافه اند، و عبرت آمیز از آن جهت که تحرکی به این مردم در بند میدهد که زنجیر خود را پاره کنند و خود را، هم از قید بندگی راسیسم و هم از قید بندگی خرافات خلاص کنند.

جمهوری آذربایجان از نظر اقتصادی و اجتماعی دارد به سرعت عجیبی به همان راهی میرود که پیش از آن ترکیه رفته و توانسته خود را به عنوان یک کشور پیشرفته و آزاد تثبیت کند. پس از آن جهش های اقتصادی چند سال اخیر که جمهوری آذربایجان را در رده اول رشد اقتصادی در جهان برای چندین سال نشاند اینک این پیروزی نه تنها این کشور را در سطح جهان به صورت یک کشور مدرن اروپایی تثبیت کرده بلکه نشان داده که محبوب قلوب مردم عادی اروپا نیز که برندگان را تعیین میکنند میباشد .

در کنار این خوشحالی مردم آذربایجان، عکس العمل توام با خشم و بعضا نا امیدی محافل فارس گرای ایرانی نیز (که نمونه هائی از آن را میشود در کامنت های سایت بالاترین و در کل در سکوت مدیای فارس محور دید)، در عین حال هم غم انگیز است و هم عبرت آمیز. از این جهت غم انگیز است که اینان نشان میدهند که مرض نژاد پرستی افسار گسیخته اشان آنچنان به مرحله حاد و غیر قابل درمان رسیده که سر انجامی جز فاجعه اجتماعی و فروپاشی مطلق برای آنها متصور نیست. و عبرت آموز از این جهت که به همه انسانهای آزاد اندیش ایرانی که خود را از این حلقه های راسیستی کنار میدانند، می آموزد که چاره این ندارند که تکلیف خود را با قاطعیت با اینها روشن کنند. دوران مدارا و امیدا دارد سپری میشود و یا اساسا سپری شده است.

مطلب روشن است. دو کشور هم مرز ما خود را از افکار جاهلیت خلاص کرده اند. با دنیای پیشرفته و دموکراسی نوع غربی همساز کرده اند و یا دارند میکنند. اصلا خود جزوی از آنها شده اند. ترکیه یعنی اروپا. نه فقط از منظر جغرافیائی بلکه از منظر اقتصاد، اجتماعیات و سیاست. کینه به موفقیت های اینها توجیهی جز نژاد پرستی فرومایه ندارد. بجای حسادت باید آنرا فهمید و بجای کارشکنی باید با آن همراه شد و بجای انتقاد مذبوحانه باید کلید بدبختی و فلاکت خود را پیدا کرد و مرض راسیسم، باستان پرستی، خود بزرگ بینی قلابی، اوهام و خیالات و جنگیری و رمالی را درمان کرد.

اروپا در همسایگی ماست. باید آنرا فهمید و از آن اموخت و خود را عوض کرد. باید دور باطل باستان پرستی ایرانی و اوهام و خیالات مذهبی و رمالی را شکست. عقده و کینه به ملیت های دیگر را که بصورت خود برگ بینی مضحک و دست زدن به موفقیت های تخلیلی و یا تاریخ گذشته باستانی نمود پیدا میکند از دل بیرون کرد و در فکر ساختن دنیای مدرنی بود که نه از راسیسم، نه جاهلیت مذهبی و نه از جاهلیت نوع باستان پرستی هخامنشی در آن خبری نباشد.