تحلیل یک گفتار: کردستان به سوی کدامین آینده گام مینهد؟
صلاح الدین خدیو
- مترجم: همن سیدی
•
گفتمان عراقی (تکرار مدل عراق در ایران) بیشتر "آخرالزمانی" است و محتوایی خیالی و آیندهبافانه دارد. تحلیل گذشته و حال جنبش کردستان با کمک چنین گفتمانی، دشوار است چرا که کاملا برای آینده چیده شده است و برای افکار عمومی، امروز کردستان عراق را عینا معادل آینده کردستان ایران ترسیم میکند و البته با فرض وقوع این تکرار، به این سوال هم نمیپردازد که آیا مدل کردستان عراق، خود کاملا تجربه موفقی بوده است؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲ خرداد ۱٣۹۰ -
۲٣ می ۲۰۱۱
نخست: درماندگی، پراکندگی و بیبنیهای جنبش کردی در ایران - حداقل در چارچوب مدل کلاسیک آن و اپوزیسیون خارج از کشور- چنان بدیهی و غیرقابل انکار است که در قالب مفاهیم فلسفی، باید ان را از "محسوسات" به شمار آوریم. اگر در مقایسه با ۱۰ سال یا ۲۰ یا ٣۰ سال پیش براورد شود، میزان عقبنشینی و رکود این جنبش با همه نوع نگاهها، بدبینانه، خوشبینانه و واقعبینانه قابل تشخیص است. اگر با سایر مناطق هم مقایسه شود- به استثنای سوریه - به هیچوجه قابل مقایسه با کردستان ترکیه و عراق نیست. در حالی که در دهه هشتاد میلادی، این کردستان ایران بود که کانون مبارزه محسوب میشد.
دوم: اگر نگاهی کلی به مساله بیاندازیم و وارد جزئیات نشویم، با تائید ادعای فوق، میتوانیم بگوییم یکی از اصلیترین و مهمترین عواقب شرایطی که اشاره شد- یعنی رکود و عقبنشینی جنبش در ایران- از دستدادن قدرت و توانایی گفتمانسازی است. در دهه هشتاد و حتی اوائل دهه نود نیز، اصطلاحاتی نظیر حزب، پیشمرگ، خائن، کردیت، کمک به جنبش، سمپات، کادر، عضو،... همه با فحوا و مضامینی مختص به خود - که همه هم در چارچوب جغرافیایی کردستان ایران وجود داشت- کاملا با هم همخوانی داشتند. پس از آنکه جنبش، حامیان مادی و عینی خود را از دست داد، کمکم گفتمان آن هم از شکل غالب و مسلط خود خارج شد و جای خود را به چندین گفتمان دیگر سپرد، گفتمانهایی چون اصلاحطلبی، اسلام سیاسی، پ کاکائی و در نهایت گفتمان فدرالی کردستان عراق.
سوم: بدیهی است که به طبع خویشاوندی فکری و نمادی - که در مفهوم گفتمان نقش بسیاری دارند- نخست گفتمان پکاکائی (جنبش کردها در ترکیه) و بعدها گفتمان فدرالی کردستان عراق- در مقایسه با سایرین- گفتمان غالب شد. البته رسیدن به چنین نتیجهای، بیشتر از انفعال و بلاتکلیفی سیاسی و عملی نشات گرفته است چرا که اساسا آزمون هر کدام از مناطق کردستان با سایر مناطق متفاوت است و کردستان ایران هم، چه از لحاظ جمعیت و جغرافیا و چه از نظر تجارب سیاسیاش، نمیبایست در مقام حاشیه و دنبالهرو سایر مناطق کردستان قرار گیرد و این هم البته به معنای انکار این واقعیت نیست که حل مسائل کردها در هر کدام از مناطق، عموما تاثیر مثبتی بر سایر مناطق خواهد داشت.
چهارم: پژاک نماینده و پرچمدار گفتمان پکاکائی در کردستان ایران است، چنان که میپندارد ایدئولوژی آپوگری (پیروی از عبدالله اوجلان) تنها بدیل برای مبارزات به نتیجهنرسیده درکردستان ایران است. از این دیدگاه ضعفهای ساختاری مدلهای پیشین، در ناکامیهای جنبش، نقش اساسی داشته است. احزاب و جریانات اردوگاهنشین مستقر در عراق هم هوادار تکرار مدل کردستان عراق در کردستان ایران هستند. البته ازنظر آنها، تا زمانی که عینا به مانند تجربه عراق، معادلات سیاسی و منطقهای تغییر نکنند و یا یک جریان خارجی، دولت مرکزی را برای آنها تضعیف ننماید، امکانی برای دستیابی به اهداف جنبش کردستان وجود ندارد. نشستن و انتظار کشیدن به همراه اندکی فعالیتهای تبلیغی و رسانهای، از مشخصات اصلی این مدل است.
همچنان که اشاره شد ضعف گفتمانسازی جنبش کردی در کردستان ایران، نخست شرایط را برای گفتمان پکاکائی مهیا کرد اما بعد ا زسقوط صدام، گفتمان فدرالی کردستان عراق، به تدریچ رواج پیدا کرد و تا اندازهای جای گفتمان پکاکائی را گرفت، به همین دلیل، در این نوشتار سعی میشود تنها گفتمان عراقی را مورد بررسی قرار دهیم.
پنجم: گفتمان عراقی (تکرار مدل عراق در ایران) بیشتر "آخرالزمانی" است و محتوایی خیالی و آیندهبافانه دارد. تحلیل گذشته و حال جنبش کردستان با کمک چنین گفتمانی، دشوار است چرا که کاملا برای آینده چیده شده است و برای افکار عمومی، امروز کردستان عراق را عینا معادل آینده کردستان ایران ترسیم میکند و البته با فرض وقوع این تکرار، به این سوال هم نمیپردازد که آیا مدل کردستان عراق، خود کاملا تجربه موفقی بوده است؟
من شخصا، هم مبانی فکری این نگرش را نادرست میدانم و هم عواقب عملی و کارکردی آن را برای حوزههای عمومی و سیاسی خطرناک میدانم، چون:
۱-این گفتمان با توجه به آنکه اصولا معطوف به قدرت است، نمیتواند نواقص تجربه کردستان عراق را ببیند و یا از آن بیاموزد. قدرتطلبی به هر قیمت و به هر روشی، مرضی کشنده است که موفقیت پروسه "گذار دموکراتیک" را به خطر میاندازد. هدف این نیست بدون تغییر ساختارها، تنها سیمای قدرت عوض شود، بلکه هدف گذار از استبداد به دموکراسی است . در این گفتمان ارزش دموکراسی بسیار پائین خواهد امد و گذار دموکراتیک هیچ اهمیتی نخواهد داشت
۲-گفتمان مذکور بر اساس انفعال و انتظار شکل گرفته است و دارای خصلت مبارزاتی نیست و نقطه آغازین آن، منفعت فردی است. در نبود ایده و آرمانی مبارزاتی، شماری از رهبران احزاب، فعالیت سیاسی را تا سطح کاری شخصی پایین آوردهاند. بحران فقدان رهبری سیاسی کارامد و لایق، ریشه در همین شرایط دارد.
٣-مجازی بودن، مشخصه دیگر این گفتمان است. واقعیتی است که بخش اعظم بعد بیرونی این گفتمان، بر روی شبکه اینترنت شکل میگیرد که اکثر انها در دنیای واقعی انعکاسی ندارند. ابعاد آخرالزمانی و توهمی این مدل، زمانی که با خصوصیات دنیای سایبر آمیخته میشود، به پدیده عجیب و مضحکی تبدیل میشود. نمونه ان، پیام تبریک "رهبران کردستان ایران" به آقایان بارزانی و طالبانی است. منظور از رهبران کردستان ایران، چند تن از سران احزاب بوده است. و یا بازسازی شیوه سیاستها و شخصیت دکتر قاسملو در فرم و محتواهایی دیگر. کلا ساختار این مدل بر مجموعهای از توهمات بنا شده که مختص کار سیاسی در دنیای فکاهی و جفنگی میباشد.
۴- به حکم آنکه هر کدام از مناطق کردستان در کشورهای متفاوتی واقع شده است - علیرغم خصوصیات مشترکی که دارند- حداقل در یکصد سال اخیر و از آغاز روند مدرنیزاسیون در منطقه، هر کدام مسیر متفاوتی را پشت سر گذاشتهاند. بهار سال ۱۹۹۱ که احزاب جبهه متحد کردستان عراق به شهرها بازگشتند، با جامعهای فقیر، جنگزده و تا اندازه زیادی عقبمانده مواجه شدند. اما همین جامعه امروز به جایی رسیده که صداهای متفاوت و مخالف از ان شنیده میشود، اپوزیسیون در دل آن بوجود آمده است و نهادهای جامعه مدنی در آن، در حال شکلگیری است. طی این ۲۰ سال، کردستان ایران بسیار بیشتر از کردستان عراق هم تغییر کرده، طبقه متوسط در ان شکل گرفته است و اهداف و آرزوهای آنها بسیار متفاوت از سابق است، گفتمان آخرالزمانی چنین واقعیتهایی را نمیبیند، اگر هم آن را دیده باشد، نمیتواند به تحلیل جدی آن بپردازد و قدرت انطباق برنامهها و سیاستهایش را هم با آن ندارد.
نتیجه:
الف: همچنان که اشاره شد ساختار این مدل بر روی سودا و خیال و یا احتمالات بعید و گاهی هم منافع و طمعهای شخصی بنا شده است. زمان مدنظر ان هم، زمان آینده است. مکان آن هم اینترنت و اردوگاههای کردستان عراق است. تنها عواقب و تاثیرات چنین شرایطی، انفعال بیشتر آنها و بدبینی بیشتر مردم و همچنین بیارزش شدن مفهوم مبارزه، شخصی شدن کار سیاسی و دوری بیشتر از مردم است. درحقیقت، این گفتمان برای "امروز" چیزی در چنته ندارد و فاقد توانایی برای تغییر معادلات سیاسی و ایجاد تحولی در شرایط اسفناک کنونی مردم و تغییر آن به شرایطی بهتر است.
ب: اگر که احیانا، احتمالات این مدل به تحقق بپیوندد و نیرویی خارجی یا تحولی داخلی، حکومت مرکزی را تضعیف کند و یا از بین ببرد، چه روی میدهد؟ در این حالت چنان که اشاره شد این تحولات نمیتواند دموکراتیک باشد و انحصارطلبی و منفعتطلبی، دموکراسی را قربانی خواهد کرد و معلوم نخواهد بود چه مدت دیگر، مردم باز باید تلاش کنند تا واقعا رهایی یابند. بدیهی است که ناسیونالیزم محض، حتی اگر متکی به استراتژی و عمل سیاسی هم باشد، بدون دموکراتیک بودن و مدرن بودن، نمیتواند معضلات جامعه درهمطنیده امروز را حل کند. طبیعی است هر شکستی هم در این عرصه، به حساب ناسیونالیزم نوشته میشود و راه را برای سایر الترناتیوها هموار میکند.
منبع: سایت رۆژههلاتتایمز
ترجمه و تلخیص: همن سیدی
|