اپوزیسیون، جمهوری اسلامی و گذار به دمکراسی - دامون قلیزاده (جمال)



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ خرداد ۱٣۹۰ -  ۲٣ می ۲۰۱۱


گمانه زنی ها بر سر محدودیت منابع نفتی بسیار است و هنوز نمیتوان با قاطعیت برآورد نمود که تا چه موقع منابع نفتی ایران اقتصاد بیمارش را سرپا نگاه خواهد داشت. ولی آنچه که نمیتوان در به وقوع پیوستن آن شک کرد این است که این منابع نامحدود نیستند و روزی خواهد رسید که دیگر نفتی که بتواند به تنهایی هزینه های کشور را تامین کند باقی نخواهد ماند. در زمان سلطنت محمد رضا شاه، در سالهای ۵۵ و ۵۶، ادعا شده بود که منابع نفتی ایران تا ٣۰ سال بعد به حدی کاهش خواهد یافت که ایران نیاز به منابع صادراتی جدید خواهد داشت تا جایگزین درآمد حاصله از فروش نفت گردد. طرحهای بزرگ صنعتی از جمله پروژه پتروشیمی بندر شاهپور (امام خمینی بعدی)، نیروگاه اتمی بوشهر، احداث کارخانجات ذوب آهن،مس،و فولاد، خرید کارخانجات فولاد سازی کروپ آلمان، افزایش صادرات محصولات تولیدی کشور از کفش و چرم گرفته تا شکلاتهای مینو و ویتانا، افتتاح کارخانجات اتومبیل سازی، و به راه اندازی خطوط کشتیرانی و هزاران طرح صنعتی و علمی میرفت که آینده ای مطمئن تر را برای کشورمان رقم زند. وقوع انقلاب اسلامی در ایران وبرآمدن رهبری اوباش و فرومایگان (به تعبیر استادان ارجمند آقایان برقعی ونقره کار) در سیستم سیاسی حاصل از انقلاب کشور را به سرعت به سراشیبی سقوط و ورشکستی کامل برده است. کشوری که زمانی از صادر کنندگان سنگ های تزیینی و ساختمانی بود، امروزه حتی سنگ قبر را از چین وارد میکند. جاده های کشور که زمانی شاهد جولان کامیونهای داف و ولوو و همیحنین کامیون های بنز خاور ساخت ایران بود امروزه شاهد کشتار مردمش بوسیله کامیونهای ساخت چین میباشد. کارخانجات قندوشکر کشور بواسطه واردات بی رویه شکر توسط آیت اله مکارم شیرازی و مصباح یزدی و رانت خواران دیگر به ورشکستگی کامل رسیده اند. از صادرات کفش ملی و بلا و وین خاطره ای بیش نمانده است. صنایع پارچه بافی و فرش بافی و کارخانجات پلی آکریل حتی از پرداخت حقوق کارمندان خود عاجز هستند. و در این فروپاشی اقتصادی، درآمد حاصل از فروش نقت نه تنها صرف سرمایه گذاری در منابع جدید انرژی و صنایع بنیادی نمیشود، بلکه این درآمد نجومی، با توجه به فساد عمیق در تمامی لایه های رژیم جمهوری اسلامی، به حسابهای افراد قدرتمند رژیم در خارج و داخل کشور ریخته شده و یا صرف کمک به جریانات تروریستی و حکومتهای خود کامه هم پیمان با رژیم اسلامی حاکم در ایران مانند سوریه و ونزوئلا میشود. آنچه که در این بین نادیده گرفته میشود این است که با هر روز پا بر جایی این رژیم ضد انسانی و ضد ایرانی، جبران ضررهای وارده به اقتصاد و فرهنگ و صدماتی که بر روح و روان نسلهای آینده وارد میشود مشکل تر و پرهزینه تر خواهد شد. و اما سئوال این است که چرا اپوزیسیون این رژیم اشغالگر هنوز به انسجام نرسیده و چرا بسیاری از مخالفان این رژیم همچنان به بازی با کارتهای جمهوری اسلامی سرگرم هستند. برای مقابله با اوباشان حاکم نیاز وافری به مطالعه تاریخ و درس گرفتن از تجربیات دیگران در زمینه برخورد با یک قوای اشغالگر وجود دارد. و بعداز آن دانستن اینکه چگونه بهره گیری از تضادهای جامعه بین المللی با حاکمیت اوباش و چاقوکشان حاکم بر ایران میتواند به مقدار زیادی راهگشای ایران ما به سوی دمکراسی و توسعه سیاسی باشد.

رفتار رژیم اوباش حاکم بر ایران با مردم کشورمان بدون شک آن را در گروه یک قوای اشغالگر از نوع قرون وسطایی و کشور ما را در ردیف کشورهای اشغال شده قرار میدهد. صلب آزادیهای اولیه و طبیعی از جمله حق شاد بودن، عشق ورزیدن، و انتخاب پوشش مسئله ای است که در دیکتاتوریهای سکولار دیده نمیشود. تجاوز به زندانیان زن و مرد حتی از طرف مقامات رژیم (نمونه زیبا کاظمی بوسیله مرتضوی و حاج بخشی و نمونه دکتر زهرا بنی یعقوب)، بدار آویختن مردم در اماکن عمومی (که در مورد رفتار آلمان نازی در کشورهای اشغال شده و چنگیز مغول در ایران خوانده بودیم ) بدون شک فقط از قوای اشغالگری که به قصد نابودی روح یک ملت وارد خاک آن کشور شده اند بر میآید. صلب آزادیهای سیاسی ازروزهای اول پس از استقرار رژیم درممانعت از ورود غنی بلوریان (کاندیدای مجلس خبرگان از آذربایجان غربی) به مجلس صحت این ادعا را که آزادیهای سیاسی در اوائل استقرار این رژیم وجود داشته است خدشه پذیر مینماید. کشتار فداییان خلق در ترکمن صحرا بعداز شکنجه های فراوان و سوزاندن بدن رفقا توماج، مختوم، جرجانی و واحدی با آتش سیگار هیچ شکی بر جا نمیگذارد که دوران امام هم دورانی طلایی برای اوباش و شکنجه گران بوده است.
یکی دیگر از مشخصه های این رژیم که آن را بیشتر در گروه رژیمهای اشغالگر قرار میدهد و نه یک نظام دیکتاتوری ناسیونالیست مانند رژیم سلطنتی سابق این است که در دوران استیلای ولایت فقیه صنایع کشور به شدت بی سابقه ای به سمت نابودی کامل میرود. درآمدهای کشور نه تنها صرف توسعه کشور و بهبود زندگی مردم نمیشود بلکه میلیاردها دلار به صور مختلف از کشور خارج شده و به حسابهای شخصی حاکمان ریخته شده و یا صرف تسلیح و تجهیز گروههای تروریستی در لبنان و عراق و افغانستان و همچنین کمک به رژیمهای چاوز و موگابه میگردد. فقر در بدترین شکل خود در کشور مردم را در چنگال خود اسیر نموده و احداث خانه های عفاف آقایان معمم هم منجر به کشاندن دختران و زنان بی پناه وطن به بردگی جنسی شده است. راستی راه چاره چیست؟ چگونه میتوان کشور را آزاد کرد وایرانی آباد و آزاد را بنیاد نهاد؟
مدتهای مدیدی است که بسیاری از گروههای سیاسی و بسیاری از شخصیتهای سیاسی و غیرسیاسی ما دانسته و نداسته سرگرم به بازی با کارتهای رژیم میباشند. یکی از این کارتها دشمنی با ایالات متحده آمریکا و ابراز دشمنی با این کشور است با این هدف که از سوی رژیم محکوم به وابستگی به آمریکا نشوند. و در این میان جالب توجه این است که بسیاری از افراد که از ستم حاکمان به آمریکا پناه آورده و از امکانات آن کشور برای رساندن صدایشان به مردم ایران استفاده میکنند با بدترین دشنامها از طرف افراد دیگر اوپوزیسیون روبرو شده اند. مورد دکتر سازگارا و دکتر میلانی خود بهترین مثالها از بازی با کارتهای رژیم بر علیه عده ای از مخالفان ستمهای رژیم حاکم بر ایران میباشد. از سوی دیگر، عده ای که بر ضد بشر و ضد ایران بودن این رژیم اذعان دارند و درحالیکه بسیاری از این افراد هم برای نجات جان خود از کشور خارج شده اند، با افتخار اعلام میدارند که در صورت حمله آمریکا به ایران دوش بدوش پاسداران و بسیجیانی که هم اینک مشغول کشتار مردم و تجاوز به جوانان ما در خیابانها و زندانها هستند بر علیه آمریکا خواهند جنگید. مروری بر تاریخ کشورهای دمکراتیک نشان میدهد که چنین سیاستی هیچگاه در مبارزات مردمان آن کشورها پیگیری نشده است. نمونه های فرانسه و ایتالیا در جنگ جهانی دوم و روسیه در جنگ جهانی اول شاهدی بر این امر است که استفاده از ضعف دیکتاتوری حاکم و بر اندازی آن در هنگام جنگ با یک کشور خارجی تنها گزینه عاقلانه برای نیروهای رهاییبخش بوده است. بدون تردید مردم فرانسه هم در جنگ جهانی دوم شاهد بودند که در هنگام پیاده شدن سربازان آمریکایی در نرماندی، گروهی مردم فرانسه را تشویق میکردند که به جای یکسره کردن کار رژیم ویشی (رژیم طرفدار آلمان نازی در فرانسه)، دوشادوش با سربازان آلمانی و ویشی به جنگ با سربازان آمریکایی بپردازند. آیا چنین ایده هایی از طرف مردم فرانسه با استقبال مواجه شد یا اینکه به این افراد به چشم خائن نگاه کردند؟ حتی لنین در جنگ جهانی اول، از درگیری روسیه منشویکها در جنگ استفاده نمود وبا سرنگونی کرنسکی حکومت بلشویک ها را مستقر کرد. حال، چرا بر خلاف تمامی این تجربیات تاریخی، پاره ای حفظ نظام اشغالگر میهن را ارجح بر سرنگونی آن مینمایند؟
واقعیت تلخ در مورد کشورمان این است که بسیاری از مخالفانی که از درون رژیم برآمده اند هدفشان نه برقراری یک نظام دمکراتیک بر خاسته از آرا مردم بلکه بدست آوردن سهمشان در قدرت میباشد که توسط آقای خامنه ای، به جهت تنگتر کردن دایره خودیها، از اصلاح طلبان دریغ شده است. اگر به گذشته نزدیک نگاه کنیم اینان برای ماندن در قدرت حاضر به دادن همه نوع امتیازی شده بودند. نمونه بارزاین عدم اعتنا به مراقبت از آرا مردم بوسیله اصلاح طلبان مربوط میشود به نادیده گرفتن آرا علیرضا رجائی در انتخابات مجلس ششم و تایید اعتبارنامه حداد عادل در جهت بدست آوردن دل رهبر در بدست آوردن امتیازاتی در مشارکت سیاسی در حکومت.
واقعیت اینست که بدون یک اپوزیسیون مستقل،با برنامه، و قوی، رهانیدن کشور ازاستیلای اشغالگران حاکم به آسانی ممکن نخواهد بود. تجربیات سالیان اخیر نشان میدهد که رژیمی که از کشتار مردم خویش ابایی نداشته باشد با روشهای مدنی حکومت را به مردم واگذار نخواهد کرد. از حکومت ویشی در فرانسه گرفته تا رابرت موگابه در زیمبابوه و صدام حسین در عراق. هیچیک از آنان با روشهای مدنی حکومت را به مردم واگذار نکردند. باید توجه شود که رژیمهایی که با مقاومت مدنی قدرت را واگذار نمودند با جامعه بین المللی در ارتباط نزدیک بودند و مانند شاه، مبارک و بن علی با فشارهای چامعه بین المللی از اریکه قدرت به زیر آمدند. در نظام اسلامی نیروهای نظامی و سرکوبگر خودرا تنها به خدا (که منظورهمان شخص خامنه ای می باشد) پاسخگو میدانند. با پخش میلیاردها دلار میان فرومایه ترین قشرهای جامعه نیرویی همسان قزلباشان آدمخوار زمان صفویان سازماندهی شده است که در زندانها زنده زنده بهترین فرزندان این آب و خاک را میخورند وجالب این است که بسیاری از ما میخواهند که دوشادوش این جنایتکاران و برای بقای قدرت آنان در صورت حمله امریکا به حامیت اسلامی به جنگ با آمریکا بروند. در مورد کشورهای سوسیالیستی سابق که با روشهای مدنی به زیر کشیده شدند نیاید این فاکتور مهم را از نظر دور داشت که ورشکستگی اقتصادی آن کشورها و تا حدودی نبودمنابع مالی برای خرید مزدوران آدمکش، ایستادگی در مقابل اعتصابات عمومی را غیر ممکن ساخته بود، مسئله ای که در ایران و لیبی با کمک پول نفت به نفع حاکمیت کاملا حل شده است.
اپوزیسیون حکومت اسلامی زمانی قوی به جساب خواهد آمدکه پشتیبانی اکثریت مردم ایران را داشته باشد و این پشتیبانی به دست نخواند آمد مگربا اثبات صداقت و با تدوین و تبلیغ برنامه هایش در میان مردم. یک اوپوزیسیون قوی باید صاحب یک برنامه دقیق برای آزادسازی کشور از دست آشغالگران باشد، از ارتباط و تعامل با کشورهایی که منافع آنها نیز در براندازی حکومت اوباشان اشغالگر وطن میباشد نهراسد، عمیقا دمکرات و معتقد به جدایی دین از سیاست بوده وبتواند بیشترین نحله های فکری ایرانیان را در خود جا دهد. تبعیض بین گروههای مختلف در میان ایرانیان ایجاد اپوزیسیون قوی را غیر ممکن خواهد نمود. ارجحیت دادن به گروهی خاص و مذهبی خاص نباید در داخل این جبهه متحد طرفداران دمکراسی محلی از اعراب داشته باشد. ایران آینده باید کشوری باشد متعلق به همه ایرانیان. اپوزیسیونی با گفتمانی مشابه گفتمان آقای خمینی به جنگ رژیم خمینی نخواهد رفت. یک اپوزیسیون ملی قوی باید بتواند راههای عملی براندازی رژیم را بررسی نموده و ار طریق سازمان دادن گروههای مقاومت در داخل نیروههای رژیم ودر میان مردم در موقع مناسب اقدام به خلع سلاح گروههای مزدور و ضد ملی وابسته به اشغالگران وطن بنماید.باید دانست که برگزاری جلسات بین گروههای مختلف امری بسیار پسندیده است ولی تاریخ مبارزاتی مردم کشورمان نشان داده است که یک تفاهم ملی درمیان مخالفان نظامهای دیکتاتوری در ایران همواره حول محور قویترین و پرطرفدارترین نیرو شکل گرفته است. تجربه انقلاب شکست خورده سال ۵۷ موید این واقعیت است که شمار طرفداران خمینی حتی با داشتن ارتجاعی ترین شعارها در میان انقلابهای قرن بیستم عاملی تعیین کننده در رهبری خمینی در خیزش بر علیه سلطنت بوده است. انتشار پاره ای از اسناد محرمانه مذاکرات نمایندگان آقای خمینی با نمایندگان دولتهای انگلیس، فرانسه و آمریکا نشان از هوشیاری خمینی، در بهره گیری از ترس غرب از ناسیونالیسم و بلندپروازیهای شاه در تبدیل ایران به پنجمین قدرت جهان، در پیشبرد اهداف خویش دارد. در شرایط کنونی ایران، نمایندگان اپوزیسیون دمکرات و معتقد به سکولاریسم باید با حفظ استقلال و در نظر گرفتن منافع میهن با کشورهای مخالف جمهوری اسلامی در جهت برندازی رژیم به رایزنی و مشاوره بپردازد. ولی سئوال اساسی این است که آیا یکی از گروههای سیاسی ایران خواهد توانست با جلب اعتماد عمومی دیگر گروهها را حول محور برنامه های خود گردهم آورد. شاید خونی تازه در رگهای اوپوزیسیون موجود به آن حیاتی دوباره دهد تا بتواند رژیم حاکم را به چالشی جدی بکشاند. شاید این خون تازه حضور فعالتر خانم شیرین عبادی باشد بعنوان یک رهبر سیاسی در نجات کشوری که در آستانه فروپاشی کامل اقتصادی و اجتماعی بسر میبرد. آیا ایشان که یک چهره شناخته شده ملی و بین المللی هستند آیا سرانجام به این نتیجه خواهند رسید که در غیاب یک اپوزیسیون متشکل و قوی، این یک ضرورت تاریخی است که نقش ایشان از تنها یک فعال حقوق بشرباید به یک رهبری سیاسی فرا روید تا بتوان آزادسازی میهن قبل از فروپاشی کامل آن را به واقعیت مبدل ساخت.