روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ خرداد ۱٣۹۰ -  ۲۶ می ۲۰۱۱


 «عملیات تازه کارها»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛تازه ترین گزارش یوکیا آمانو درباره برنامه هسته ای ایران حاوی هیچ اطلاعات ویژه ای نیست اما رویکرد یوکیا آمانو مدیر کل ژاپنی الاصل و در واقع آمریکایی این نهاد بین المللی را کاملا آشکار می کند. آمانو پیش از انتشار این گزارش هم درباره برنامه هسته ای ایران و هم درباره برنامه هسته ای سوریه ماموریتی از جانب آمریکا دریافت کرده بود که می توان دید مانند یک شاگرد خوب (همانطور که در اسناد ویکی لیکس به آمریکایی ها قول داده بود) سعی کرده در این گزارش آن ماموریت ها را انجام بدهد اما اولا به دلیل عدم مهارت فاحش (که در مقایسه با البرادعی کاملا آزاردهنده است) و ثانیا به این دلیل که واقعیت های عینی کاملا در تعارض با ماموریت های واگذار شده قرار دارد، کار خود را با حداکثر بی سلیقگی انجام داده است.
درباره ایران، ماموریت آمانو همانطور که « جرج جان » خبرنگار محبوب آقای آمانو دو هفته پیش از وین گزارش داد ماموریت او این بود که پرونده را تا حداکثر مقدار ممکن «ویژه نمایی» کند.
آمریکایی ها اکنون و پس از ۶ ماه از تحولات منطقه کاملا دریافته اند که بازنده بزرگ این تحولات خواهند بود و ایران در راس فهرست بازیگرانی است که از تغییرات ژئوپلتیکی ایجاد شده سود می برد. این در زمره بدیهیات است که آمریکایی ها در فکر تدوین پروژه هایی باشند که یا ایران را به طور کامل از تحولات منطقه غافل کند و یا اینکه لااقل آن را ولو اندکی از تمرکز روی این تحولات بازدارد. ظرف ۴ ماه گذشته ۵ مورد از این پروژه ها اجرا شده و همه ناکام مانده است. مورد اول در ۲۵ بهمن ۱٣٨۹ اجرا شد زمانی که آمریکایی ها تصور می کردند با راه اندازی یک ناآرامی خیابانی در تهران می توانند به تعبیر خودشان سیاهچاله ای ایجاد کنند که کل تحولات منطقه را ببلعد.
نه فقط این سیاهچاله ایجاد نشد بلکه خبط روز ۲۵ بهمن باعث شد آمریکایی ها بزرگترین سرمایه های خود در ایران را که ۲۰ سال برای پرورش آنها زحمت کشیده بودند به یکباره از دست بدهند. مورد دوم، در ۱۴ مارس رخ داد زمانی که آمریکایی ها تلاش کردند با ایجاد بحران در لبنان و در تنگنا قرار دادن حزب الله از صرف انرژی محور مقاومت برای اثرگذاری در تحولات منطقه جلوگیری کنند. این پروژه هم به دلیل قدرت سیاسی و نظامی بلامعارض حزب الله در لبنان ناکام ماند و سقوط دولت حریری به عنوان تنها سرمایه آمریکا در لبنان ضربه ای چنان کاری به راهبرد منطقه ای آمریکا وارد آورد که هنوز هم اثرات آن باقی است.
مورد سوم در سوریه رخ داد. آمریکایی ها با این تحلیل که به هم ریختن سوریه انسجام ذهنی ایران در کنترل تحولات منطقه را زایل خواهند کرد به کمک دولت سعودی همه سعی خود را کردند تا یک ناآرامی وسیع و حتی المقدور خشن در این کشور ایجاد کنند. علاوه بر این، تحلیل مشترک سیا و موساد که کدهای روشنی برای آن وجود دارد این بود که سوریه تنها کشوری است که ناآرامی ها در آن اگر موفق شود می تواند به ایران هم سرایت کند.
اگرچه سوریه در این مسیر متحمل سختی های زیادی شد اما اکنون همه ناظران به این باور رسیده اند که دولت اسد به پشتوانه اکثریتی که همچنان از آن حمایت می کنند قادر به کنترل این توطئه پیچیده خواهد بود و تنها نتیجه ای که آمریکایی از توطئه علیه سوریه خواهند گرفت این است که دمشق از این به بعد یک عضو پای کارتر و مصمم تر در محور مقاومت خواهد بودکه یک بار دیگر در عرصه ای دشوار آزمون پس داده و دوست و دشمن خود را شناخته است. پروژه چهارم در ایران کلید خورد زمانی که تحرکاتی مشکوک مبنی بر آمریکایی جلوه دادن تحولات منطقه یا ایجاد بحران های سیاست داخلی آغاز شد. این تحرکات هم که با اطمینان می توان گفت مهم ترین هدف آن منفعل کردن ایران در قبال خیزش های منطقه بود اکنون کم و بیش کنترل شده است. مورد پنج گزارش آمانوست و تلاش واضحی که می توان در آن دید برای تبدیل کردن برخی از بخش های تمام شده این پرونده به مسئله ای جدید به این امید که ایران در قبال تحولات منطقه لااقل اندکی محافظه کارانه تر رفتار کند. پس تا آنجا که به ایران مربوط است گزارش ماه مه ۲۰۱۱ آمانو را باید در چنین بستری تحلیل کرد.
اما در مورد سوریه ماموریتی که بر عهده آمانو گذاشته شده بود این بود که با فراهم آوردن مقدمات ارجاع پرونده این کشور به شورای امنیت زمینه اعمال فشار بیشتر به این کشور فراهم شود. راهبرد آمریکا در قبال سوریه از ابتدا این بود که با ضعیف کردن دولت اسد درباره تحولات منطقه بویژه همکاری با ایران در محور مقاومت از آن امتیاز بگیرند. دقیقا به همین دلیل بود که رژیم سعودی ظرف ٣ ماه گذشته بیش از یک میلیارد دلار برای تقویت درگیری ها در دمشق هزینه کرده است.
پس از ٣ ماه اکنون آمریکایی ها به این نتیجه رسیده اند که احتمال از مسیر ناآرامی های خیابانی قادر به تضعیف اسد به آن میزان که لازم می دانند نخواهند بود و لذا تصمیم گرفته اند مسیر شورای امنیت را هم به مسیر ناآرامی و اغتشاش اضافه کنند. همین هفته پیش بود که وال استریت ژورنال گزارش داد آمریکایی ها با این تحلیل به آمانو ماموریت داده اند بدون اینکه اطلاعات جدید در اختیار داشته باشد در گزارش ماه مه خود درباره برنامه هسته ای سوریه اعلام کند که تاسیسات دیرالزور که اسراییل آن را در سال ۲۰۰٨ بمباران کرد یک راکتور هسته ای در حال ساخت بوده است و این اتفاقی است که در گزارش امروز آمانو در باره سوریه رخ داده است. به عبارت بهتر، فقط به این دلیل که آمریکایی ها اکنون در منطقه گرفتار تنگنا شده اند و به تضعیف بیشتر سوریه نیاز دارند آمانو موظف شده رسما ارزیابی های قبلی خود را تغییر بدهد و درباره ماهیت تاسیسات دیرالزور دروغ بگوید.
در گزارش های قبلی آمانو آمده بود ساختمانی که توسط اسراییل بمباران شده ظاهری شبیه یک راکتور دارد اما آژانس هرگز ادعا نکرده بود که این تاسیسات واقعا یک راکتور هسته ای اعلام نشده بوده است؛ اما در گزارش امروز آمانو نوشته است که این تاسیسات یک راکتور بوده است. سوال این است: در حالی که آژانس خود به صراحت می گوید از سال ۲۰۰٨ به این سو هیچ دسترسی به تاسیسات دیرالزور (الکبار) نداشته و اطلاعات تازه ای هم درباره آن دریافت نکرده چطور به یکباره ارزیابی خود را تغییر داده و ادعا می کند که دیرالزور یک راکتور هسته ای بوده است؟! آیا این معنایی جز این دارد که آمانو آژانس را به شعبه وزارت خارجه آمریکا تبدیل کرده و ارزیابی های فنی وحقوقی خود را به جای آنکه به کار بازرسان مستند کند (همانطور که اساسنامه آژانس او را موظف کرده) بر اساس سیاست ها و نیازهای منطقه ای و بین المللی آمریکا تنظیم می نماید؟!
با در نظر داشتن آنچه تا اینجا گفته شد، تذکر یک نکته درباره گزارش مه ۲۰۱۱ ضروری است:
وظیفه مدیر کل این است که در گزارش های نوبه ای خود واقعیت های جدید را که در فاصله گزارش قبلی تا این گزارش رخ داده گزارش کند. یک نظر اجمالی به گزارش ماه مه کافی است تا آشکار شود که این گزارش حاوی هیچ واقعیت جدیدی درباره برنامه هسته ای ایران نیست. مدیر کل در بخش هایی از گزارش که به مسائل فنی اختصاص دارد یا مشخصات فنی کلی برنامه ایران را ذکر می کند که پیش از این هم بارها دقیقا به همین شکل گفته شده و یا اینکه استمرار روند تولید مواد ۵/٣ و ۲۰ درصد در ایران را گزارش می کند که آن هم جز اینکه نشان دهد مجموعه عملیات اطلاعاتی (ترور، عملیات سایبری و تحریم) آمریکا برای کند کردن روند غنی سازی در ایران هیچ تاثیری نداشته و غنی سازی ایران با آهنگ مستمر و با ثبات در حال پیش روی است واجد نکته جدیدی نیست. در بخش حقوقی آقای آمانو چشم بسته غیب گفته است یعنی اینکه دائما سعی کرده ثابت کند ایران قطعنامه های شورای امنیت را اجرا نمی کند در حالی که این چیزی نیست که برای اثبات آن نیاز به این همه تشریفات باشد چرا که ایران خود قبلا و با صدای بلند بارها گفته است که قطعنامه های شورای امنیت را غیر قانونی می داند و آنها را اجرا نخواهد کرد.
حتی در مورد مطالعات ادعایی هم آمانو ادعا می کند از ۲۵ فوریه به این طرف (زمان انتشار گزارش قبلی) اطلاعات جدیدی درباره آن دریافت کرده باز هم وقتی در گزارش دقیق می شویم روشن است که آمانو هیچ حرف جدیدی نزده و مجموعه پاراگرف هایی که درباره این موضوع نوشته عینا همان چیزهایی است که در سال ۲۰۰۷ هم نوشته بود.
اگر اطلاعات جدیدی وجود دارد چرا در گزارش نیامده است؟ به یاد بیاورید که در ماجرای شهرام امیری تکنسین ربوده شده ایرانی همه تلاش ها این بود که آمریکایی ها می خواستند یک لپ تاپ جعلی را به او تحمیل کنند که آن را از ایران با خود به آمریکا برده است. آمانو در گزارش خود در این باره هیچ نگفته است که آیا اطلاعات جدیدی که می گوید در اختیار دارد از جنس همان چیزهایی است که می خواستند به امیری تحمیل کنند؟ آمانو که کاملا روشن است ماموریت دارد دائما تکرار کند خواهان بحث با ایران درباره مطالعات ادعایی است و حتی نامه ای هم در این باره به دکتر عباسی رییس سازمان انرژی اتمی نوشته در گزارش خود -بر خلاف گزارش قبلی!- ذکری از مدالیته توافق شده بین ایران و آژانس در اوت ۲۰۰۷ هم نمی کند. در آن زمان البرادعی نتوانست اجرای مدالیته باایران را کامل کند به این دلیل که آمریکایی ها به او اجازه ندادند جعلیاتی را که نامش را سند گذاشته بودند به ایران نشان بدهد. حالا آقای آمانو هم نگفته است که وقتی دم از مذاکره با ایران درباره مطالعات ادعایی می زند آیا از بزرگترهای خود درباره ارائه مستندات به ایران اجازه گرفته است یا اینکه بناست او را هم مانند البرادعی سکه یک پول کنند؟!
درباره گزارش مه ۲۰۱۱ اهداف از محتوا مهم تر است. هدف آمریکایی ها ایجاد دردسر برای ایران است اما معلوم است ایده کارآمدی برای محقق کردن این هدف ندارند. باید صبر کرد و منتظر ماه های آینده ماند.

خراسان:چرا به بخشی از سیاست های اصل ۴۴ پرداخته نشده است؟

«چرا به بخشی از سیاست های اصل ۴۴ پرداخته نشده است؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی خراسان به قلم حسن امینی است که در آن می‌خوانید؛دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام روز گذشته از ضعف دولت در اجرای سیاست‌های بند «الف» اصل ۴۴ و انتقادات مقام معظم رهبری از مسئولان نظام درباره اجرای این بند از سیاست‌های اصل ۴۴ قانون اساسی خبر داد. شاید در نگاه اول بتوان به سادگی این اظهارات را ناشی از یک ضعف عادی در بدنه اجرایی کشور دانست اما با تأملی در ادامه صحبت‌های وی، که عملکرد دولت در اجرای بند «ج» سیاست‌های اصل ۴۴ قانون اساسی را موفق ارزیابی کرده بود ابهامات جدی پیش روی افکار عمومی قرار می‌گیرد. به عبارت بهتر سوال این است که چگونه دولت در اجرای بند «الف» سیاست‌های اصل ۴۴ قانون اساسی ضعیف عمل کرده است ولی در حوزه واگذاری بخش‌های زیربنایی که بیشتر شامل حوزه‌های اساسی اقتصاد کشور نظیر بانک، بیمه، صنایع بزرگ و مواد معدنی و نظایر این هاست که به یقین فرآیند واگذاری آن ها پیچیده‌تر است عملکرد موفقی داشته است؟
پیش از هر چیز لازم است بدانیم بند "الف" سیاست های اصل ۴۴ شامل محدود شدن حضور دولت در فعالیت های کلان اقتصادی و اجازه به بخش های غیردولتی برای حضور در فعالیت های کلان اقتصادی که تاکنون دست دولت بوده است می باشد. بند "ج" نیز به واگذاری شرکت های دولتی به بخش های غیردولتی مربوط می شود.
اصولا برخلاف تصور بسیاری از افراد، علم اقتصاد از چند دهه قبل تنها به موضوعات اقتصادی نظیر تولید ثروت، پول، مالیات و نظایر آن محصور نمی‌شود و در عمل به دلیل تغییرات سریع تکنولوژیکی، علم اقتصاد با یک تغییر پارادایمی به زبان و منطق تفسیر علوم اجتماعی تبدیل شده است که سایر جنبه‌ها و حوزه‌های علوم اجتماعی به ویژه حوزه‌هایی نظیر حقوق، روانشناسی، علوم سیاسی و جامعه شناسی در شکل گیری قواعد این الگوریتم نقش اساسی را ایفا می‌کنند.
بر این اساس در بسیاری از کالاها و خدمات که بیشتر به واسطه شکل‌گیری سرمایه‌داری مالی و شرکتی، ماهیتی به طور کامل متفاوت با ماهیت سنتی خود پیدا کرده اند، انتخاب‌ها و تخصیص منابع از ساختاری چندلایه برخوردار هستند که مهم‌ترین شرط نیل به کارآیی هماهنگی میان لایه‌های چندگانه تخصیص منابع است و اگر این هماهنگی بین لایه‌های مختلف تخصیص منابع وجود نداشته باشد هر نوع سیاستگذاری به جای آن که بتواند زمینه گسترش فعالیت‌های تولیدی اعم از تجاری و صنعتی را فراهم کند درعمل زمینه‌های رانت‌جویی و بازتوزیع مجدد منابع جامعه را به وجود می‌آورد و درنتیجه سیاست‌هایی نظیر خصوصی‌سازی به جای گسترش رفاه در جامعه منجر به افزایش فاصله طبقاتی و شکل‌گیری انحصار خصوصی که به مراتب بدتراز انحصار دولتی است خواهند شد.
بر این اساس در برخی از کالاها و خدمات نظیر مواد غذایی (به عنوان مثال چیپس و پفک) لایه‌های زیرین که بیشتر مرتبط با لایحه‌های قانونی (مثلا قوانین اساسی یا سایراسناد بالادستی کشور)، یا تصمیم‌گیری‌های جمعی (نظیر تصمیم‌گیری‌های موجود در شوراهای مختلف کشور و یا تصمیمات صنفی و اتحادیه‌ای) هستند از اهمیت کمتری برخوردارند و به طور عمده تخصیص منابع به دلیل ماهیت این کالاها در همان لایه اول که بر اساس تصمیمات روزانه هر فرد در زمینه نحوه تولید و توزیع منابع است گرفته می‌شود.
اما در کالاهایی که به دلیل شکل‌گیری سرمایه‌داری مالی ماهیت قراردادی و شرکتی آن ها پررنگ‌تر است - که در کشور ما به طور عمده در ذیل کالاهای صدر اصل ۴۴ طبقه‌بندی می‌شوند - لایه‌های میانی و حقوقی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردارمی‌شوند و هماهنگی میان این لایه‌ها در راستای سوق یافتن منابع جامعه به سمت تولید، از حساسیت بیشتری برخوردار می‌گردد و چنانچه هماهنگی میان لایه‌های ذکر شده وجود نداشته باشد درعمل مکانیسم‌های انگیزشی پدید آمده زمینه بازتوزیع و رانت‌جویی را در این کالاها و خدمات پدید می‌آورند که هیچگونه نفعی برای افزایش رفاه اجتماعی نخواهند داشت.
به عنوان مثال در زمینه واگذاری‌های انجام شده درحوزه بانکداری این مسئله به شدت ملموس است و طرفه آنکه گاهی برخی از مسئولان، کارآیی در نظام بانکی را به ظواهری نظیر وجود دستگاه‌های الکترونیکی شماره‌دهنده و یا رفتارهای کارمندان بانکی خلاصه می‌کنند و غافل از آن هستند که کارآیی در نظام بانکی به طور عمده در قبال وظیفه اصلی این بخش که همانا حمایت این بخش از بخش‌های تولیدی است سنجیده می‌شود.
حال سوال این است که چرا در کشور ما ابتدا در امر واگذاری زیرساخت‌هایی نظیر بانک و بیمه تلاش‌های جدی صورت گرفته است و در مقابل در اجرای بخش «الف» سیاست‌های اصل ۴۴ قانون اساسی که در ماهیت قراردادی آن ها حساسیت کمتری وجود دارد عملکرد موفقی دیده نمی‌شود؟ در جواب این سوال به طور خلاصه می‌توان این گونه بیان داشت که مسیر حرکت کشور در خصوصی‌سازی بجای آنکه تحت تأثیر مکانیسم‌های اقتصادی تعیین شود در خوش بینانه‌ترین حالت تحت تأثیر کسری بودجه‌های دولت تعیین شده است و در بدبینانه‌ترین حالت ناشی از نفوذ عناصری بوده است که با اطلاع از وجود فرصت‌های رانت جویی فراوان در حوزه کالاهای موجود در بند «ج» که علاوه بر قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی را نیز برای آن ها به ارمغان می‌آورد مسیر موجود را به این سمت منحرف ساخته‌اند.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در ان می‌خوانید؛هفته جاری به لحاظ مناسبتی از تقارن‌های مختلفی برخوردار بود که همگی از خجستگی خاصی حکایت داشتند.

بیستم جمادی الثانی روز ولادت معصومه‌ای بود که خلقت وامدار اوست، همو که ریحانه نبی بود و پیامبر مکرم اسلام او را می‌بوئید و مشام جانش را از عطر دل انگیز فاطمی معطر می‌کرد و می‌فرمود: "فاطمه از من است و من از فاطمه، هر که او را بیازارد، مرا آزرده و هر که مرا بیازارد، خدا را به خشم آورده است." همان بانوی برتری که مهرش، عرش را معنا می‌بخشد و قهرش جهان را درهم می‌ریزد. بانویی که وقتی به عبادت می‌ایستاد، نورش آسمان را فرا می‌گرفت و خداوندگار جهان، اخلاص و عبودیت او را به رخ فرشتگان می‌کشید.
او که در همسری، درس وفا و ایثار را به زنان عالم از ازل تا ابد داد و فرزندانی را در دامن پرفضیلتش پروراند که تجسم کامل همه خوبی‌ها بودند و امام خمینی که ولادتش قرین با میلاد خجسته آن حضرت است، در وصفش می‌گوید: "فاطمه زهرا(س) زنی بود که از حجره‌ای کوچک و خانه‌ای محقر، انسانهایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلی می‌درخشد." درود بی‌پایان خدا بر او که جلوه نور الهی و مهبط وحی و اسوه برگزیدگان و مربی زبدگان عالم بود.
در این هفته تقارن سالروز آزادسازی خرمشهر با میلاد حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) و امام خمینی از اتفاق‌های مبارکی است که ما را به تأملی ویژه وامی دارد. این مناسبت، یادآور شبهای دلهره آمیز و پربیم و امید عملیاتهای سخت هشت سال دفاع مقدس است که نام مبارک حضرت زهرا(س) رمز گشاینده و خط شکن عملیات و آرامش بخش دلهای رزمندگان بود. سوم خرداد نیز یادآور جوانمردانی بود که با لبهای خشکیده از نبردی سخت، با چشمانی سرشار از اشک شوق و قلبهایی مالامال از ذکر‌ام الائمه(س) به کوچه‌های ویران خونین شهر پا گذاشتند و پرچم پیروزی را بر بام مناره‌های آن به اهتزاز در آوردند.
عملیات پیروزمندانه بیت المقدس که آزادی خرمشهر را پس از ۵۷۵ روز در سوم خرداد سال ۱٣۶۱ رقم زد، ضربه‌ای اساسی و تعیین کننده بر پیکر دشمن بعثی وارد ساخت و تمامی معادلات، باورها و ذهنیت‌ها درباره توانمندی‌ها و قابلیت‌های نظامی دشمن را تغییر داد. با آزادسازی خرمشهر و فرو ریختن دژهای متجاوزین بعثی، استکبار جهانی و حامیان ماشین جنگی صدام به ویژه آمریکا و ارتجاع عرب منطقه غافلگیر شدند و وضعیت جدید در صحنه سیاسی - نظامی جنگ تحمیلی و تحولات ناشی از آن پدید آمد.
امروز که ۲۹سال از آن حادثه می‌گذرد، هر چند که شاهد قدرت بازو و رشادت رزمندگان در آزادسازی خونین شهر هستیم ولی در نهایت تأسف باید اعتراف کنیم که وضعیت امروز این شهر به لحاظ بازسازی و ایجاد تأسیسات زیربنایی که بتوان با جرأت ادعا کرد که "خونین شهر" به "خرمشهر" تبدیل شده و شرایط مطلوب را بدست آورده، فاصله زیادی دارد چه خوبست همچنان که یاد و خاطره ۶ هزار شهید عملیات بیت المقدس که برای آزادی ۶ هزار کیلومتر از خاک میهنمان در خون خود غلتیدند را در تاریخ حماسه آفرین سرزمین ایران گرامی می‌داریم، خاطره شیرین بازسازی کامل خرمشهر را نیز در ذهن ملت ایران جاودانه سازیم و چه نیکو است که یاد همه مجاهدان حماسه خرمشهر را از شهید محمد جهان‌آرا گرفته تا شهید حسین خرازی، از شهید وزوایی گرفته تا شهید محمود شهبازی، زنده یاد حاج احمد متوسلیان و... همه آنانی را که برای پایداری و استقلال و امنیت کشور از جان گذشتند با سعی و تلاش در بازسازی و جبران کاستی‌ها پاس بداریم.
هفته جاری تخلفات دولت در زمینه عدم اجرای قوانین و تن ندادن به ادغام وزارتخانه‌ها از طریق تصویب تشکیلات جدید در مجلس و سپس معرفی وزرای پیشنهادی، همچنان موضوع روز بود و اعتراض نمایندگان مردم و افکار عمومی را به دنبال داشت. شاید اکنون علاوه بر بی‌قانونی، بی‌تفاوتی به اعتراضات مراجع قانونی به شیوه مرسوم دولت دهم تبدیل شده که تداوم آن قطعاً هزینه‌هایی را برای کشور به دنبال خواهد داشت، لذا عقلای قوم باید هرچه سریعتر راهی برای خلاصی از این وضعیت بیابند.
در این هفته وزارت اطلاعات در اطلاعیه‌ای از انهدام شبکه جاسوسی وابسته به "سیا" و بازداشت ٣۰ جاسوس خبر داد. این شبکه پیچیده جاسوسی و خرابکاری وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا در داخل و خارج کشور فعال بوده و سعی در جذب عوامل اطلاعاتی و جمع آوری اطلاعات داشت که با هوشیاری کشف و متلاشی شد. این خبر نه به معنای پایان یافتن اقدامات خصمانه و ستیزه جویانه آمریکا علیه نظام جمهوری اسلامی بلکه نشان دهنده طیف وسیع اقداماتی است که آمریکائیها از طرق مختلف و کانال‌های گوناگون در مقابله با جمهوری اسلامی ایران انجام می‌دهند.
در موضوعات خارجی هفته، حمایت‌های همه جانبه باراک اوباما از رژیم صهیونیستی، موضع گیری‌های ضداشغالگری مردم و مجلس افغانستان و درخواست غیرمسئولانه رئیس‌جمهور ترکیه از جنبش حماس برای شناسایی رژیم صهیونیستی، از رخدادهای مهم خبری بودند.
این هفته باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا با حضور در مقر لابی صهیونیستی آمریکا موسوم به "آیپک" به کرنش در مقابل صهیونیسم پرداخت و کوشید به صهیونیستهای آمریکا این اطمینان را بدهد که هرگز در دفاع از رژیم صهیونیستی و سیاستهای آن تردید نخواهد کرد. ابراز وفاداری رئیس جمهوری آمریکا به صهیونیسم و اعلام تعهد وی به صیانت از موجودیت رژیم صهیونیستی پس از آن صورت گرفت که اوباما خواستار تشکیل کشور فلسطین در مرزهای ۱٣۴۶ شده بود.
اوباما در جلسه آیپک و در حضور صهیونیستهای آمریکا گفت که منظور وی از اظهارات قبلی‌اش به این معنی نیست که وی از تشکیل کشور مستقل فلسطینی حمایت می‌کند بلکه منظور وی تأسیس تشکیلاتی برای فلسطینی هاست که بدون ارتش و سلاح بوده و در این تشکیلات آوارگان فلسطینی نیز حق بازگشت نخواهند داشت!
چرخش ۱٨۰ درجه‌ای اوباما و عقب نشینی آشکار وی، به فاصله تنها دو روز، نشان دهنده این است که وی شدیداً از سوی لابی صهیونیستی آمریکا مورد تهدید و فشار قرار گرفته است. اوباما که در این جلسه به طرز چندش آوری می‌کوشید نوکری و سرسپردگی‌اش به صهیونیستها را به اثبات برساند، تاکید کرد دولت وی به تحقق و حفظ برتری نظامی رژیم صهیونیستی در منطقه پایبند خواهد بود. این اظهارات نوکرمابانه اوباما، اگرچه غیرمنتظره نبود و روال همه روسای جمهوری آمریکا، از ابتدای تأسیس رژیم منحوس صهیونیستی تاکنون بوده است، ولی خوش بینی ساده اندیشان منطقه را به یأس مبدل ساخت و دروغ بودن ادعاهای صلح طلبی اوباما را آشکار ساخت.
اوباما در مبارزات انتخاباتی خود چنین وانمود می‌کرد که اگر قدرت را دردست بگیرد، سیاستهای آمریکا در جهان و منطقه به خصوص درباره بحران فلسطین را مورد بازنگری قرار خواهد داد ولی از زمان روی کار آمدن وی، هیچ تغییری در سیاستهای آمریکا در حمایت ظالمانه‌اش از صهیونیستهای اشغالگر به وجود نیامده است و فلسطینی‌ها کمترین حقی را در چارچوب سیاستهای خارجی اوباما ندارند.
واقعیت این است که اوباما، حتی اگر هم نیت دیگری به جز این داشته باشد، در چارچوب قدرت و حکومت آمریکا، امکان بروز و اجرای آنرا ندارد و اساساً، وفاداری به رژیم صهیونیستی و تعهد کامل به حفاظت و دفاع از موجودیت این رژیم، الزام اولیه و اصلی رسیدن به پست و مقام در آمریکاست و به عبارت دیگر، هرگونه تخطی مقامات آمریکایی از سرسپردگی به رژیم صهیونیستی، مساوی با سقوط می‌باشد و این واقعیتی است که خود آمریکائیها نیز ابایی ندارند آنرا بیان کنند.
در چنین شرایطی و با حمایت‌های همه جانبه آمریکا از رژیم صهیونیستی، قطعاً آمریکا نمی‌تواند یک میانجی منصف برای بحران فلسطین باشد. تحولات اخیر، یکبار دیگر بر این واقعیت تأکید گذاشت که تنها راه دستیابی ملت فلسطین به حقوق خود و نجات از شر صهیونیستهای اشغالی، در گرو تکیه آنها بر توان مبارزاتی خود و همچنین حمایت‌ ملت‌های مسلمان از فلسطینی‌ها می‌باشد.
در واقع، اوباما، همان بوش است که تنها تفاوت آنها در رنگ پوستشان و سیاستهای تبلیغی آنها می‌باشد ولی در اصل، هدف همه روسای جمهوری آمریکا، پشتیبانی از موجودیت رژیم صهیونیستی و مخالفت با خواست ملت تحت ستم فلسطین می‌باشد.
این هفته، عبدالله گل، رئیس‌جمهور ترکیه در اظهاراتی غیرمنتظره و غیرمسئولانه از جنبش حماس خواست رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد. درخواست این مقام ارشد ترکیه‌ای از حماس برای پذیرش موجودیت رژیم صهیونیستی درحالی صورت می‌گیرد که رژیم صهیونیستی کمترین حقی را نه تنها برای حماس بلکه برای کل فلسطینی‌ها قائل نیست. عبدالله گل برای این پرسش پاسخی ندارد که چرا باید جنبش حماس، رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد درحالی که این رژیم با زور و سرکوب و جنایت در سرزمین اسلامی فلسطین به وجود آمده است و پس از گذشت ۶۰ سال، از هیچگونه جنایت و تجاوزی در حق ملت فلسطین ابا ندارد.
رژیم صهیونیستی نه تنها خیانت را در حق ملت فلسطین به اوج رسانده بلکه سال گذشته با کمال گستاخی و وحشیگری، کشتی امدادی اعزام شده از ترکیه را مورد حمله قرار داد و ۹ نفر از شهروندان ترکیه‌ای را به قتل رساند و تاکنون حتی حاضر به عذرخواهی شفاهی در قبال این جنایت آشکار و ضد بشری نشده است. آیا عبدالله گل نمی‌داند که شناسایی رژیم صهیونیستی از سوی حماس نه تنها هیچ گشایشی در قضیه فلسطین ایجاد نمی‌کند بلکه رِژیم صهیونیستی را در پیگیری اهداف توسعه طلبانه‌اش گستاخ‌تر خواهد ساخت؟ رژیم صهیونیستی با حمایت حامیان غربیش درصدد است سد مقاومت فلسطینی‌ها را بشکند که درحال حاضر، مصداق آن، جنبش حماس می‌باشد و متأسفانه رئیس‌جمهور ترکیه به عنوان رئیس یک کشور مسلمان نیز با این توطئه همراه و همگام شده و به فلسطینی‌ها فشار وارد می‌کند.
این هفته، مجلس افغانستان، خواستار پایان دادن به عملیات خارجی در این کشور شد و تظاهرات گسترده‌ای نیز علیه روند کشتار غیرنظامیان توسط نیروهای غربی در این کشور برگزار گردید. واقعیت این است که ملت افغانستان از حضور ناخواسته نظامیان ناتو و ادامه جنایت‌های آنان، تحت پوشش مبارزه با تروریسم، به جان آمده‌اند و دیگر نمی‌خواهند سایه اشغالگران را بر سر خود تحمل کنند. دولتهای غربی افغانستان را از ۱۰ سال قبل به جولانگاه نظامیان خود تبدیل کرده‌اند و به بهانه مبارزه با تروریسم، خاک این کشور را مورد تاخت و تاز قرار داده و تاکنون صدها نفر از مردم افغانستان در این حملات قربانی شده‌اند. اکنون، گذشت ۱۰ سال و قوت گرفتن خروج نیروهای آمریکایی، زمینه را برای خلاص شدن ملت افغانستان از شر این میهمانان ناخوانده فراهم ساخته است ولی زمزمه‌هایی در میان آمریکایی‌ها شنیده می‌شود که این کشور قصد ندارد پس از اتمام سال میلادی جاری، به عنوان آخرین مهلت حضور آمریکائیها در افغانستان، این کشور را ترک کند.
این هفته شعله‌های انقلاب در کشورهای عربی همچنان فروزان بود و اکثر این کشورها از یمن، لیبی، بحرین تا سوریه، شاهد برگزاری تظاهرات و اعتراضات ضد دولتی بودند. در یمن، دیکتاتور این کشور بار دیگر هرگونه کناره‌گیری از قدرت را رد کرد و طرح شورای همکاری خلیج فارس را نیز نپذیرفت.
با اینحال، اکثر شهرهای این کشور طی روزهای گذشته صحنه تظاهرات گسترده ضد دیکتاتوری بود که در برخی موارد منجر به قتل تظاهر کنندگان توسط نیروهای علی عبدالله صالح گردید.
در بحرین نیز، مردم این کشور علیرغم سیاست‌های سرکوبگرانه و وحشیانه رژیم منامه و همدست آن، یعنی رژیم ریاض، به اعتراضات حق طلبانه و آزادیخواهانه ادامه دادند. در مجموع به نظر می‌رسد خرداد ماه، ماه سقوط دیکتاتورهای یمن و لیبی باشد.

رسالت:بهار بی خزان
«بهار بی خزان»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛
۱- انقلاب اسلامی مانند هر موجود زنده ای در ٣۲ سال گذشته با چالش های مختلفی روبرو بوده است. چالش می تواند مسئله یا مخاطره ای باشد که مولد تهدید یا فرصت و ریزش یا رویش است. چالش به طور کلی به وضعیتی اطلاق می شود که آمیخته با احساس دشواری، ناکامی یا شادی و پیروزی است. مهم این است که یک انقلاب توان حل مسائل فرارو و جرات مواجه شدن با چالشهای موجود و آینده را داشته باشد و این دشواری ها انقلاب را از پای درنیاورد. انقلاب هایی که توان رودررویی با چالشهای مختلف را ندارند یا محکوم به زوال و فنا هستند و یا از اهداف، آرمان ها و شعارهای اولیه زاویه پیدا می‌کنند که در این صورت از انقلاب جز یاد آن و یک پوسته بی محتوا و یا شاید تنها نوستالژی یک سرود انقلابی چیزی باقی نماند. سرنوشت انقلاب های روسیه، چین، فرانسه، الجزایر، نیکاراگوئه و ... تجاربی است که حکایت از ناتوانی و ناکامی این دست انقلاب ها در مواجهه با چالش ها و مسائل پیش رو دارد.‏
تنها انقلابی که در یکصد سال گذشته ثابت کرده است به طور توامان هم جسارت مواجهه با چالش ها را دارد و هم به اهداف و شعارهای اصلی انقلاب وفادار مانده انقلاب اسلامی ایران است. انقلاب اسلامی ایران به واسطه ماهیت چند ساحتی و ایده‌آل ساز آن که یک انقلاب الهی و خداجوی است و در عین حال مثبت توانایی های بی بدیل اسلام در اداره جامعه است، در سه دهه گذشته نشان داده توان رویارویی با چالشهای مختلفی را داشته که یکی پس از دیگری در مسیر حرکت تکاملی انقلاب ظاهر شدند.
انقلاب اسلامی در سه دهه گذشته چالشهای مختلفی نظیر حوادث و ناامنی های سالهای ابتدایی انقلاب، ترور شخصیت ها و بزرگان انقلاب، ٨ سال جنگ تحمیلی، تحریم های گسترده اقتصادی، جنگ نرم و تهاجم بی امان فرهنگی، فتنه انتخابات دهم و ... را پشت سر گذاشته و اگر چه ریزشهایی را تجربه کرده و هزینه هایی را هم پرداخته است، اما ذره ای انحراف در مسیر آرمان های اصیل آن ایجاد نشده است. چالشهای حاشیه ای و انحرافی که امروز انقلاب با آنها دست به گریبان است اگر کوچکتر از مسائل عمده ٣۲ سال گذشته نباشد، مطمئنا بزرگتر نیست. از این رو این چالشهای سطحی و انحرافی نباید دستمایه سیاه نمایی و القای ناتوانی انقلاب مقتدر ایران در مواجهه با آنها گردد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی طی بیانات امید بخش و واقع بینانه ای در دیدار جمعی از شاعران و ذاکرین اهل بیت(علیه السلام) در این زمینه فرمودند:" خصوصیت این انقلاب عظیم انسانی این بود که به فضل الهی آن بهار تا امروز خزان نداشته است." البته ممکن است بادی در این بهار بوزد و یا تگرگی از آسمان ببارد اما مهم این است که بذر استقامت و امیدی که انقلاب اسلامی آن را در دل عموم مسلمانان جهان بالاخص ملت مومن ایران کاشته است در حال رشد و تعالی است و نهال آن هیچ گاه قد خم نمی کند و طراوت شور انگیز بهار انقلاب در فضای عمومی کشور جاری و ساری است.‏
‏۲- معظم له همچنین در این دیدار یادآوری کردند:"یکی از مهمترین خصوصیات انقلاب اسلامی ایران این است که در طول این سی و دو سال، با وجود راهی دشوار و طولانی، با این همه مزاحمت، با این همه معارضه، با این همه سیاستهای برخورد گوناگون، با شکلهای مختلف و از جوانب مختلف، این خط مستقیم در انقلاب مطلقاً زاویه پیدا نکرده است؛ شعارها همان شعارهاست، اهداف همان اهداف است، خط همان خط است، راه همان راه است."
واقعیت این است که هرچند بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی می گذرد اما راه همان راه است و ما هنوز در ابتدای راه هستیم. خط و راه انقلاب کلمه طیبه ای است که از لسان بنیانگذار کبیر انقلاب جاری شد و در ٣۲ سال گذشته به ملت ایران عزت و عظمت بخشیده است. امروز به اعتراف دوست و دشمن راه انقلاب همان راهی است که امام خمینی(ره) پایه گذاری کرد و این حرکت عظیم روز به روز بالنده تر می شود. چندی پیش ابوالحسن بنی‌صدر، اولین رئیس‌جمهور ایران که به رای نمایندگان ملت ایران و حکم حضرت امام خمینی(ره) از مقام خود عزل شد، در گفتگو با آبزرور گفت:" اگر ایشان [امام خمینی(ره)] زنده بودند، صدها بار به آقای خامنه‌ای احسنت می‌گفتند." بنی‌صدر اعتراف کرد: "دلیل این تحسین این است که آقای خامنه‌ای به خوبی توانسته نظامی که [امام] آقای خمینی ایجاد کرد را حفظ کند."‏
‏٣- برخی از پژوهشگران سیاسی بر این باورند که زمان دشمن یک انقلاب است و به مرور کوره حرارت شعارهای انقلاب سرد می شود. اینجاست که می توان در این کوره دست دراز کرد و شی واره ها را بیرون کشید. در فرایند محتوم الیناسیون، انقلاب از محتوا تهی می گردد و ارزشهای انقلاب به ضد ارزش تبدیل
می شوند. دیالکتیک ثبات و تغییر در هم می آمیزد و فرزندان انقلاب، شعارها و ارزشهای انقلاب خود را می خورند.البته این باور در قبال انقلاب اسلامی هیچ وقت ثابت نشد. انقلاب اسلامی
علی رغم همه مزاحمت ها و اصطکاکات داخلی و خارجی برهه های حساس و تاثیرگذار را یکی پس از دیگری سپری کرد تا به امروز که در قله عزت و اقتدار داخلی و خارجی ایستاده است. مطمئنا سرنوشت انقلاب اسلامی با اغلب
انقلاب های جهان متفاوت است و این انقلاب الهی به اهداف متعالی و آرمانی خود دست خواهد یافت و این وعده و تضمین حق است که به زبان امام خمینی(ره) جاری شده است.علی محمد بشارتی برای آیت الله ری شهری نقل کرده است که: "در تابستان سال ۱٣۵٨ هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتیم که آقای "کاظم" شریعتمداری در مشهد گفته است: من بالاخره علیه امام [خمینی] اعلام جنگ می کنم. خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارشی، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرش پایین بود و گوش می داد، این جمله را که گفتم، سر بلند کرد و فرمود: اینها چه می گویند، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق می شویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می سپاریم. پرسیدم: خودتان؟ امام سکوت کردند و جواب ندادند."(۱)‏
‏۴- مطمئنا چالشها، غفلت ها و آسیب ها نباید ما را از مسیر اصلی منحرف کند.مسیر اصلی راه امام خمینی(ره) و خط مقام معظم رهبری است. چالشها و ریزشها اگر توانستند ابتکار عمل را از مجموعه نیروهای معتقد به انقلاب سلب کنند و امید به آینده را در بین مردم از بین بردند آن زمان به یک تهدید تبدیل می شود و الا چالشهایی نظیر مواجهه و برخورد با انحرافات عقیدتی، اقتصادی و سیاسی یک گروه بی ریشه و سازمان در نهایت منجر به تحکیم پایه های مرصوص انقلاب اسلامی می گردد.‏
اما در عین حال نباید فراموش کرد به تعبیر رهبر معظم انقلاب هر جا با منطق امام خمینی(ره) در رویارویی با چالشها پیش رفتیم پیروز شدیم و رمز ماندگاری انقلاب اسلامی، وفاداری به شعارها و اصول امام خمینی(ره) است. تا زمانی به این اصول وفاداریم هیچ انحراف و کژراهه ای در مسیر انقلاب به وجود نخواهد آمد.‏
‏ پی نوشت: ‏
‏۱- خاطره ها،آیت الله ری شهری، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، صفحه ۲۴۲‏

ایران:دشمنی و کینه توزی، چرا؟
«دشمنی و کینه توزی، چرا؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ایران به قلم علی‌اکبر جوانفکر است که در آن می‌خوانید؛انتقاد سازنده و دلسوزانه از مسئولان و کارگزاران کشور در همه بخش‌ها، نشاط، شادابی و بالندگی ایران اسلامی را به همراه می‌آورد و به آنان می‌آموزد که چگونه راه را از چاه بازشناسند و تصمیماتشان را با جهت‌گیری‌های صحیح و منطقی، همساز و هماهنگ سازند، اما دشمنی و تعارض خصمانه، هیچ نسبتی با انتقاد و طرح مطالبات عمومی ندارد و این دو را نباید با هم اشتباه گرفت.
مجموعه‌ای محدود از عناصر سیاسی اما برخوردار از بوق‌های فراوان تبلیغاتی، طی هفته‌های اخیر با کوبیدن بر طبل دشمنی و کینه ورزی، به صف آرایی در برابر دولتی پرداخته‌اند که طی شش سال گذشته با مجاهدت بی‌وقفه رئیس جمهور و اهتمام همکارانش، موجب عزت و سربلندی ملت ایران در جهان و حرکت پرشتاب کشور در مسیر پیشرفت و آبادانی شده است.
اگر افرادی یا جریانی در کشور سر برآورند که به جای انتقاد اصولی و مبتنی بر چارچوب‌های مشخص عقلی، تمامی امکانات در اختیار یا در دسترس خویش از جمله برخی نهادهای رسمی را برای کوبیدن بر طبل دشمنی و کینه‌توزی با بخش دیگری از ارکان مدیریت کشور به خدمت بگیرند و با بی‌پروایی تمام و اطمینان از عدم برخورد قضایی، روح و روان جامعه را آماج بی‌سابقه‌ترین هجمه‌های تبلیغاتی بی‌اساس قرار دهند، قطعاً کاری برخلاف مصالح و منافع ملی و همسو با اراده و خواست دشمنان این مرز و بوم انجام داده‌اند.
رهبر معزز انقلاب تصریح فرموده‌اند که در داخل کشور «نباید معارضه و دشمنی وجود داشته باشد و این امر به معنای انتقاد نکردن و عدم طرح مطالبات عمومی نیست».(۱) اکنون این سوال مطرح می‌شود که چگونه ممکن است کسانی برخلاف نظر صریح ولی فقیه، به تعارض و کینه توزی در کشور دامن بزنند و در همان حال خود را سینه چاک رهبری بنمایانند! آنها یا راه انتقاد صحیح و منطقی و طرح مطالبات عمومی را نمی‌دانند، یا آن‌که باید بپذیرند نتیجه عملشان، ریختن آب به آسیاب دشمن است!
امروز مردم ایران در مواردی شاهد رفتارها، واکنش‌ها، اظهارات و مواضعی در کشور هستند که هیچ سنخیتی با ارزش‌های انقلاب اسلامی و آموزه‌های دین مبین اسلام ندارد و صد البته این روند ناهنجار نیز قابل دوام نیست و باید ریشه بداخلاقی‌ها، توهین‌ها، تهمت‌های بی‌اساس و قضاوت‌های خلاف شرع و قانون در کشور خشکانده شود.
مبنای همزیستی مشترک در هرجامعه انسانی مبتنی بر قانون اساسی است که از آن به عنوان میثاق ملی نام برده می‌شود. مصون بودن حیثیت آحاد جامعه از تعرض دیگران از نکات مهمی است که در قانون اساسی و قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران بر آن تأکید و تصریح شده است اما این سوال افکار عمومی را نمی‌توان ناشنیده یا نادیده گرفت که با وجود نقض آشکار قانون، دستگاه قضایی کشور از جمله مدعی العموم، چه اقدامی برای حراست از حیثیت افراد در برابر هجمه بی‌امان قانون‌شکنان انجام داده است؟
همه افراد ملت اعم از زن و مرد به صورت یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردارند. اگر چنین است که باید باشد، چگونه ممکن است برخی افراد آماج تندترین و گزنده‌ترین توهین‌ها و تهمت‌ها قرار می‌گیرند اما برخی دیگر برای رفتار و گفتار خود یک حاشیه امن قائل هستند و هیچکس حق نزدیک شدن به حریم عمومی آنها را ندارد؟
چگونه است که برخی افراد به خود جرأت می‌دهند، دیگران را به دلیل اتخاذ مواضعی مغایر منافع خود،به ضدیت با ولایت فقیه متهم کنند و پیوسته بر سر آنها چوب بزنند، در حالی که رهبر عزیز انقلاب بارها تصریح فرموده‌اند که «حتی اعتراض به نظرات خاص رهبری نیز به معنای ضدیت با رهبری نیست»(۲). چرا عده‌ای در تلاش هستند تا با توسل به روش‌های غیراخلاقی، ارادتمندان و مریدان صادق رهبری عزیز را تخریب و چهره آنان را در اذهان عمومی مشوه کنند؟ منافع حاصل از چنین تلاشی به جیب چه کسانی ریخته خواهد شد؟
وضع کنونی زیبنده نظام اسلامی نیست و انتظار مردم آن است که هرچه زودتر به آن خاتمه داده شود. ادبیات حاکم بر رفتار برخی از رسانه‌های ارتباط جمعی هیچ تناسبی با آموزه‌های دین مبین اسلام، ادبیات انقلاب اسلامی و ملت فهیم، ارزشگرا و فرهنگ دوست این سرزمین ندارد. اصلاح این وضعیت، همتی مضاعف بویژه در دستگاه قضایی را طلب می‌کند.
(۱و ۲): بیانات رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار با تشکل‌های دانشجویی در ۱۷ مهر ۱٣٨۶

مردم سالاری:پرسش های بی پاسخ
«پرسش های بی پاسخ»عنوان سرمقاله‌‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم محمدحسین روانبخش است که در آن می‌خوانید؛چند روز قبل یکی از سایت های جریان انحرافی درون دولت، علیه یکی از نمایندگان مجلس حامی دولت، مثلا دست به افشاگری زد و در مقابل، نماینده مزبور هم سوال هایی را از سردسته آن جریان پرسید که اگر چه عموما سوال هایی نه چندان مهم بود، اما یکی از سوالا ت چنین بود: یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری٨٨ از کجا آن قدر با اطمینان، دولت موفق نهم را در مناظره به رمالی متهم کرد؟
این سوال در روزهایی پرسیده می شود که رسانه ها و افراد منتسب به اصولگرایی، خبرها و اطلا عات عجیبی از ارتباط جریان انحرافی که در دولت احمدی نژاد حضور قدرتمندی دارد با رمال ها و جن گیرها منتشر می کنند و چنین ارتباطی مسلم و مسجل شده است و همین، تعجب برانگیز است! البته طراح سوال بالا ، بعد از سوال، حرف هایی هم زده تا مردم خدای ناکرده دچار سو» برداشت نشوند اما علی رغم همه تمهیدات، همچنان این سوال، سخن هایی را در خود دارد که باید به آن پرداخت.
مثلا یکی این نکته که اگر برادران عزیز اصولگرا چند ماهی است که به این ارتباط پی برده اند و به مقابله سفت وسخت علیه آن دست زده اند، دلیل نمی شود که دیگران هم همینطور در بی خبری به سر ببرند و نشانه های انحراف را که در همه این سالها وجود داشته، نادیده بگیرند.
دقیقا شبیه این موضوع، هشداری است که ماه های اخیر به مراتب به گوش می رسد; اینکه نباید از مقدسات و معتقدات مردم سوء استفاده شود و دولت نباید کارهای خود را به امام زمان(عج) منتسب کند.
آقای مصباح یزدی چندی قبل در این زمینه با اشاره به رواج انحراف فکری و مطرح شدن تعابیری چون «امام زمان خود جامعه را اداره می کند» تصریح کرد: درست است که در ابتدا این سخن برای ارادتمندان و علا قه مندان به حضرت بقیه الله (عج) خوش باشد ولی وقتی به آن فکر می کنیم، می توانیم به آینده خطرناک این سخن پی ببریم.
این سخن دقیق و درست را خیلی ها درسال ٨۵ می گفتند ولی آقای مصباح یزدی آن را در سال ۹۰ مطرح کرده اند. بگذارید مرور مختصری داشته باشیم به سخنانی که از خرداد ٨۴ تا خرداد ٨۵ گفته شده و درباره آن هشدارهایی از طرف منتقدان آن روزهای دولت داده می شد.
-احمدی نژاد: آنچه از صندوق بیرون آمد وحی الهی بود.(٨۴/٣/٣۰)
-فاطمه آلیا: الطاف خفیه الهی در تبلیغ احمدی نژاد، او را به عنوان بنیانگذار روشی جدید معرفی کرد.(٨۴/۴/۲۷)
-رئیس وقت مجلس خبرگان: دولت احمدی نژاد یک معجزه است.(٨۴/۱۱/۵)
-یوسفیان مولا: احمدی نژاد موج دوم انقلا ب در کشور را ناشی از امداد غیبی می داند.(٨۵/۱/۱۶)
- خطیب جمعه تهران: نامه احمدی نژاد به بوش، الهام است.(٨۵/۲/۲۲)
-عماد افروغ: برخی مشاوران احمدی نژاد نامه او به بوش را با حرکت انبیا مقایسه می کنند.(٨۵/۲/۲۶)
-محمدرضا رحیمی رئیس وقت دیوان محاسبات کشور و معاون فعلی احمدی نژاد: یکی از مسلمانان سوریه معتقد بود اگر بنا بود بعد از پیامبر، پیامبری بیاید،آن احمدی نژاد بود.(٨۵/٣/۱۷)
-احمدی نژاد: ما مقدمه یک اتفاق بزرگ هستیم.(٨۵/٣/۱۹)
در مقابل هر کدام از این سخنان، نه تنها جناح اصولگرا موضع گیری نکرد بلکه بیش از پیش به آن دامن زد و آن را ستود و منتقدان را به کارشکنی و مقابله با دولت محبوب و کارآ و اصولگرا متهم می کرد. حال ممکن است کسی بپرسد که چطور اصلا ح طلبان در سال ٨۵ حرف هایی را می زدند که امروز بعد از ۵ سال اصولگرایان به آن رسیده اند؟! نمی پرسند، چون جوابگویی به این سوال بسیار ساده است.
در مقابل اما سوال هایی پیش می آید که پاسخگویی اش برای برادران به اصطلا ح اصولگرا ساده نیست. این که چرا آنها که خود را اصولگرا می دانند این قدر دیر متوجه موضوعاتی چون رمالی و جن گیری و ارتباط عجیب آن با دولت شدند؟ چرا به آن حرف که با اطمینان کامل بیان شد، توجهی نشد؟ چرا حالا هم که معلوم شده چنین انحرافاتی وجود دارد سعی می شود آدرس غلط به مردم داده شود و سابقه ارتباط رمال ها و دولت را به دولت های قبلی هم بکشند؟ و از همه مهمتر، چرا حالا که آقای مصباح یزدی چنین هشداری داده است، لا اقل کمی به فکر نمی افتند که آنهایی که پنج سال قبل همین هشدارها را می دادند دلسوزان اسلا م و انقلا ب بودند، نه کسانی که سعی دارند دولت را عمدا و از روی کینه تخریب کنند؟

ابتکار: وقتی ورق برمی‌گردد...!
«وقتی ورق برمی‌گردد...!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی ابتکار است که در ان می‌خوانید؛سید رضی در بخش کلمات قصار نهج البلاغه، این جمله را از امیرالمومنین (ع) نقل کرده که حضرت فرمود؛«وقتی دنیا به کسی رو می کند، خوبی های دیگران را هم برایش به عاریت می آورد و هنگامی که رو برمی گرداند خوبی های خودش را هم از او سلب می‌کند»: « اذا اقبلت الدنیا علی احد اعارته محاسن غیره و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه»
معنی این کلام آن است که اگر شخصی به یک موقعیت دنیایی دست یابد، همه از خوبی و درستی او سخن می گویند و حتی خوبی هایی که ندارد به او نسبت داده می شود، و اگر آن موقعیت را از دست بدهد، خوبی های خودش هم انکار می شود. پس بسیاری از مدح ها و ثناها، برخاسته از موقعیت های ظاهری اشخاص است و با تغییراتی که در جامعه رخ می دهد، نه تنها مدّاحی ها و ثناخوانی ها خاموش می شود، بلکه جای خود را به فحّاشی می دهد!
بر طبق نقل مسعودی (در مروج الذهب) «ضرار بن ضمره» در موسم حج به معاویه برخورد کرد، و معاویه با اصرار از او خواست تا شخصیت علی (علیه السلام) را برای او توضیح دهد و جمله ای از کلمات حضرت را برای او نقل کند، «ضرار» پس از بیان برخی از حالات امام، گفت: یک روز از حضرت شنیدم که می فرمود:«اذا اقبلت الدنیا علی احد اعارته محاسن غیره و ... .»
غزالی هم ابیاتی از حضرت نقل می کند، که متضمن همین مضمون و محتواست: «المرء فی زمن الاقبال کالشجره / و حولها الناس مادامت لها الثمره/ حتی‌اذا‌ما‌عرت‌ من ‌حملها‌ انصرفوا / عنها عـقوقاً و قد کانـوا لها بـرره و حاولوا قطـعها من بـعد شـفقوا / دهراً علیها من الاریاح و الغـیره»
یعنی افراد در دوره ی اقبال مانند درختی هستند که میوه دارند، دیگران بر گرد آن جمع می‌شوند و دور او را می گیرند. وقتی میوه آن تمام شود، از گرد او پراکنده می شوند و کسی به آن اعتنائی ندارد و حتی درصدد بریدن آن برآمده و آن را هیزم آتش خود قرار می دهند، در حالی که قبلاً کاملاً از آن مراقبت می کردند!
هر یک از ما در زندگی خود، نمونه هایی از این اقبال ها و ادبارها را دیده و عوارض آن را تجربه کرده ایم و البته در تاریخ، صحنه های شگفت آوری در این باره وجود دارد که گاه باور کردن آن دشوار است، مثلاً به نقل ابن ابی الحدید: «وقتی هارون الرشید نسبت به جعفر برمکی خوش بین بود، قسم می خورد که جعفر در هر کمالی، گوی سبقت را از دیگران ربوده، او از قیس بن ساعده «سخن ورتر»، و از عامر بن طفیل «شجاع تر»، و از عبد الحمید بن یحیی «ادیب تر»، و از یوسف صدیق «پاک تر» است، در حالی که جعفر برخی از این صفات را اصلاً نداشت. مثلاً قیافه اش بد ترکیب و زشت بود. ولی وقتی که نظر رشید از جعفر برگشت، همه ی این صفات و کمالات را از او نفی می کرد و حتی محاسن واقعی اش را هم ـ مثل زیرکی و بخشندگی ـ انکار می کرد و در حالی که قبلاً هیچکس نمی توانست کمترین ایرادی نسبت به جعفر مطرح کند، اینک هیچ کس نمی توانست کمترین حُسنی را به او نسبت دهد.»
ابن میثم بحرانی، درباره ی کلام مولی (ع)، تفسیر لطیفی ارائه کرده و می گوید: وقتی دنیا به کسی اقبال می کند، کارهای زشت او زیبا جلوه داده می شود مثلاً اسراف او «سخاوت» نام می‌گیرد، بی‌باکی‌اش «شجاعت» تلقی می گردد و پر رویی اش «صراحت»!! و در زمان ادبار، پارسائی و تقوای شخص را «ریاکاری» و شجاعت او را «بی باکی» می شمارند! پس چه بسا در دوره ی اقبال و ادبار، رفتارهای شخص، تغییر نمی کند، ولی با اقبال، همه چیز خوب، طبیعی، عادی و بلکه عالی است و هر جمله باید در معتبر ترین دانشگاه های دنیا، متن آموزشی قرار گیرد و اندیشمندان جهان درباره ی آن به تفکر بپردازند ولی با ادبار، همه چیز فاسد و غیر عادی است. دیگر آوردن نام خدا و پیامبر و امام زمان، نه تنها علامت تدیّن نیست، بلکه نشانه ی نفاق است!
این کلام علوی، پیام های فراوانی برای ما دارد، از آن جمله:
۱ـ غالب مردم، در داوری های خود درباره ی افراد، تحت تأثیر «جوّ جامعه» بوده و از فضاسازی هائی که افراد مسندنشین ایجاد می کنند، تأثیر می پذیرند. آن ها «بالا آمدن» را علامت خوب بودن، و پائین رفتن را علامت «بد بودن» می پندارند و گمان می کنند که هر کس به موقعیتی می رسد، لابد همه ی خوبی ها را داشته و دارد!
۲ـ اقبال دنیا و رسیدن به پست ها و مقامات، شخصیت افراد را «فربه» می کند و به یکباره آن ها را «بزرگ» جلوه می دهد، آن گاه زشت ترین چهره ها، «ملکه زیبائی» نام می گیرد و عقل‌ستیزان سمبل «عقل» و دانائی معرفی می شوند و قانون شکنان «قانون‌مدار» شناخته می‌شوند و ... .
٣ـ اقبال دنیا، هر چند خوبیها و زیبایی ها را به صاحبان مقام می رساند و به نام آن ها ثبت می کند، ولی این جلوه زیبائی، «عاریه» است و مانند هرعاریه دیگر، لغزنده و «ناپایدار» است. کسی که با هو و جنجال فضائل دیگران را تصاحب کرده است، با هو و جنجال دیگری، همه ی آن فضائل را از دست می دهد. اقبال دنیا، هرگز به زیبائی شخص نمی افزاید، بلکه فقط او را «گریم» می کند، ولی آیا این جلوه های تصنّعی می تواند پایدار مانده و زشتی های واقعی را برای همیشه «مستور» دارد؟ به کارگیری واژه «عاریه» در کلام مولی، اشاره به «ناپایداری» و زوال پذیری این گونه حُسن هاست.(ابن میثم بحرانی)
۴ـ همه کسانی که با «مشّاطه گری دنیا»، به جمال می رسند، خود محروم از حسن و جمال نیستند، بلکه گاه دنیا و موقعیت بر شمار خوبی های او می افزاید و یا آن را از حد متوسط و عادی، در حد عالی نشان می دهد، مثلاً کسی که در «یک دانش» صاحب نظر است، پس از موقعیت، درباره ی «همه ی علوم» صاحب نظر می شود و از ریاضیات تا پزشکی، و از صنعت تا روانشناسی، حرف اول و آخر را می زند! دانش متوسط او، از وی «اعلم علما» می سازد، در حالی که اگر به آن موقعیت ظاهری نرسیده بود، اعتنائی به دانش او وجود نداشت.
۵ـ دنیا که همان قدرت و ثروت است، علاوه بر آنکه «حُسن های جعلی» می آورد، «قبح های واقعی» را هم می پوشاند و بر زشتی ها و قبایح پرده می کشد، آن کس که به موقعیت رسیده است، «بی عیب» دانسته می شود و اگر چه «خلاف بیّن» هم از او سر بزند، چون دارای موقعیت است، باید آن ر ا به دیگران نسبت داد. در این فضای توهم آمیز، با اقبال دنیا، نه تنها جائی برای انحراف نیست، بلکه احتمال اشتباه هم وجود ندارد و لذا تا وقتی که موقعیت روسا و زمامداران پایدار است، «اعتراف به گناه» وجود ندارد، چون هیچ کاری زشت دیده نمی شود!
۶ـ در داوری نسبت به «محاسن» افراد، نباید «محاسن عاریه ای» آن ها را به حسابشان گذاشت چرا که «دارایی واقعی» هر کس را با کنار گذاشتن امانت ها و عاریه های دیگران باید محاسبه کرد. اگر به فرموده مولی (ع) اقبال دنیا، «محاسن عاریه ای» به افراد می دهد، پس محاسن واقعی همان محاسن پیش از اقبال دنیاست، و اگر در زمان اقبال، بخواهیم درباره ی میزان آن داوری صحیحی داشته باشیم باید قبل از توزین، همه جامه های عاریت را که بر وزن وی افزوده از تنش بیرون آورده و او را به شکل «خالص» بسنجیم. اگر موقعیت ها، «کلاه گیس» بر سر افراد می گذارد، باید با برداشتن کلاه گیس ها، درباره ی تاس بودن یا نبودن اشخاص قضاوت کرد.
۷ـ افراد ساده اندیش و سطحی نگر که با ملاک اقبال و ادبار دنیا، درباره ی دیگران قضاوت می کنند، دچار بیماری «مطلق بینی» می شوند و چون نمی توانند شخصیت های واقعی اصحاب قدرت را در ماورای پست ها و منصب ها ببینند، لذا تا وقتی که آن ها را در موقعیت بالائی می‌بینند، «یکسره تعریف» و تمجید می کنند و هیچ عیب و ایرادی برایشان نمی پذیرند، و به عکس وقتی که آن ها در معرض سقوط از آن منصب می بینند، باز هم با همان مطلق نگری، «یکسره به تقبیح» و ناسزا رو می آورند، و دیگر هیچ حُسن و زیبائی برایشان نمی پذیرندف منصوبان و منسوبان را «تا خدائی» بالا برده و مخلوعان و مطرودان به قعر جهنم می فرستند، با این نگاه، هیچ کس در مراتب میانی قرار ندارد، یا تالی تلو معصوم است و یا تالی تلو ابلیس!
٨ـ آنچه در این کلام علوی درباره ی تأثیر اقبال و ادبار دنیا بیان شده هر چند یک «قاعده کلی» است ولی این قاعده مربوط به جامعه ای است که افکار عمومی در آن بر مبنای «اتصال به قدرت» داوری می کند، در چنین جامعه ای «اتصال» علامتِ «حقانیت مطلق» است، چه اینکه «انفصال» هم علامت «بطلان محض» است، در این وضع، انسان ها به مثابه بادکنک هائی هستند که با باد قدرت و ثروت، متورم و حجیم می شوند، و با کوچک ترین سوراخ، همه ی ذخیره ی خود را از دست می دهند و یک باره مچاله می شوند. از این رو در جامعه ای که بر معیار حق و بر میزان شایستگی، قدرت توزیع می شود و پیوسته راه های نقد قدرت باز است، افکار عمومی به واقعیت ها دسترسی داشته و داوری منصفانه تری دارند.
۹ـ این فقط «اقبال» دنیا نیست که کمالات دیگران را می دزدد و به ناحق در اختیار روسا قرار می‌دهد، بلکه متأسفانه «ادبار» دنیا نیز چنین نقش وارونه ای را ایجاد می کند و این بار، کمالات شخص بخت برگشته را از او می گیرد! از این رو کسی از موقعیت دنیوی ساقط می شود، حتی آنچه را که قبل ازآن موقعیت هم داشته مورد نفی و انکار قرار می گیرد و دیگر هیچ کمالی برایش تأیید نمی شود، فراموش نکرده ایم برای برخی شخصیت های علمی و سیاسی طرح کوچک ترین ایراد در دوره ی اقبال غیر قابل تحمل بود و می بایست «همه حُسن ها» در حد اعلی برایش پذیرفته شود، و در دوره‌ی ادبار هم بیان کم ترین حسن ها برای او، غیر قابل تحمل بود و می بایست «همه ی حُسن ها» در حد اعلی از او نفی شود! هشدار مولی در این بیان نورانی آن است که «ادبار»، انسان ها را به جایگاه واقعی شان بر نمی گرداند، بلکه کسی که واجد ۵۰ امتیاز بوده و با اقبال به نقطه صد ترفیع یافته بوده، اینک پس از ادبار، به نقطه ی «صفر» تنزل داده می شود و آنچه را هم واقعاً داشته، به غارت می‌رود!!
۱۰ـ کلام امیر المومنین (ع) هر چند جنبه ی توصیفی دارد و بیانگر علل و عوامل فضاسازی هائی است که «له» و «علیه» اشخاص صورت می گیرد، ولی این توصیف، هشداری است که شخصیت افراد را در «ماورای پُست ها» و موقعیت ها ببیند، به آن ها که مسند نشین می شوند، امتیاز اضافی ندهید، آن ها را بیش از اندازه واقعی شان بزرگ نبینید و درباره ی ایشان دچار توهم نشوید. هم چنین آن ها که به زاویه ها و حاشیه ها رانده می شوند، امتیاز واقعی خود را از دست نداده اند و مبادا ادبار دنیا را به معنی انحطاط تلقی کرده و بزرگان خانه نشین را کوچک بشمارید. بصیرت خود را در این بازی های کودکانه و برد و باخت های جاهلانه از دست ندهید، پیوسته «واقع بین» باشید و بدانید که واقعیت ها چیزهائی نیستند که یا طلوع اقبال پهن می شود و در غروب ادبار جمع می گردد، زیرا با اقبال، اشخاص، بزرگ جلوه می کنند و چهره آن ها رتوش می گردد تا کمترین چین و چروکی در آن نباشد، چه اینکه با ادبار هم چهره ها تاریک نشان داده می شود تا هیچ گونه زیبائی در آن دیده نشود.
خردمندان نه فریب اقبال را می خورند و در تعریف و تمجید، «حد و اندازه» را از دست می دهند، و نه فریب ادبار را می خورند و در تقبیح، میزان را رها می کنند. آن ها در فتنه ها مانند ابن لبون ـ بچه شتر ـ اند که نه به کسی سواری می دهد، و نه از پستانش می توان شیر دوشید: «کن فی الفتنه کابن اللبون، لاظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» این کلام مولی هر چند یک جمله است ولی برای آن ها که می خواهند به درک درستی از مسائل اجتماعی برسند، کلیدی است که درهای زیادی را باز می کند.

آفرینش:جامعه خسته از هیاهو
«جامعه خسته از هیاهو»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در ان می‌خوانید؛بزرگترین عاملی که بشر را به سمت زندگی شهری و مدنی سوق داد تا در کنار دیگران تلاش کند و موجبات رشد و توسعه جامعه ای را که در آن زندگی می کند فراهم آورد چیزی نبود مگر "امنیت و آرامش". و در همین راستا حصول امنیت و آرامش روحی برای بشر از هر چیزدیگری با ارزش تر است.
این گوهر را باید در جامعه ای که انسان درآن زندگی می کند جستجو کرد و این امر محقق نمی شود مگر جامعه از آرامش برخوردار باشد تا افراد آن هم به آسودگی خاطر برسند.در حقیقت پیش نیاز رشد و تعالی بشر نیز درگرو تحقق همین "امنیت و آرامش روح" می باشد که به افراد فراغ بال می دهد تا برای جایگاه خویش و جامعه خود تفکر و فعالیت کند.
این نکته یاد آور آن قصه مولوی است که کسی یک سیلی به پشت گردن دیگری زد و هنگامی که مضروب در صدد مقابله برآمد، ضارب گفت یک سوال از تو دارم، اول سوال را جواب بده و بعد تلافی کن. این صدایی که از سیلی زدن ایجاد شد، ازدست من بود و یا از پشت گردن تو؟ و مضروب پاسخ داد:
گفت از درد این، فراغت نیستم که در این فکر و تفکر بیستم
و بعد مولوی می گوید که:
غفلت و بی دردیت فکر آورد در خیالت نکته بکر آورد
این داستان وسیله ای شد تا به اوضاع و هیاهویی که در کشور در چند وقت اخیر ایجاد شده اشاره ای کنیم و خطاب به مسئولین اعلام کنیم که خود مشغولی های بیهوده و بگومگوهای بی مورد جز اتلاف هزینه و انرژی کشور حاصل دیگری ندارد. بهبود وضعیت مردم مهمترین هدفی است که تمام خادمان کشور بر احقاق آن قسم خورده اند مطمئنا پرداختن به مقولات سیاسی و انحرافی مجالی برای به کمال رسیدن این هدف را نمی دهد.
فارغ از مسئولین کشور، این اوضاع پرهیاهو مانع از فعالیت مردم در امور اقتصادی می گردد. فعالان اقتصادی کشور در تب و تاب این وقایع نمی توانند در مورد سرمایه گذاری ها و اهداف اقتصادی خود تصمیم گیری کنند. بیشترین تاثیر این بی نظمی ها بر اوضاع اقتصادی جامعه وارد می شود.
مردم از این گیرو دارهایی که هرروز با موضوعی جدید برای کشور ایجاد می شود خسته شده اند. درگیری ها و لج بازی های بی مورد از سوی برخی افراد که با غرض و منافع سیاسی هدفی جز مشغول کردن قوای کشور را ندارند، جامعه را بی رمق و خسته کرده است. مگر غیر از این است که قوانین برای حل منازعات و اختلافات وضع شده، پس این همه اتهام زنی ها و برخوردهای سلیقه ای و غرض ورزانه به چه دلیل است.هدف ما از طرح این بحث بررسی اوضاع سیاسی کشورنبود بلکه خواست ما توجه به اوضاع و احوال مردم است که متاسفانه در گردو خاک این وقایع از دیده ها پنهان مانده است.

حمایت:نرخ سکه دولتی چرا گران تر ازبازاراست؟
«نرخ سکه دولتی چرا گران تر ازبازاراست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت به قلم محسن شمشیری که در آن می‌خوانید؛در حالی که هر اونس طلا در بازارهای جهانی به ۱۵۲۰ دلار رسیده و رشد ۲ درصدی داشته است در بازار ایران بانک مرکزی نرخ فروش سکه تمام بهار را ۴۴۰ هزار و ۹۶۰ تومان و ربع بهار آزادی را ۱۲۶ هزار و ٨٨۰ تومان تعیین کرده است واین نرخ همراستا با نرخ جهانی نیست. کارشناسان دلیل این وضعیت را نرخ ۴ درصدی مالیات بر ارزش افزوده ارزیابی کرده اند و برخی فعالان معتقدند که بانک مرکزی بابت حق ضرب سکه درآمد برای دولت و بانک ایجاد کرده و مشخص نیست که این مالیات که در نهایت از خریدار گرفته می شود با چه هدفی دریافت می شود و چرا دولت دو درآمد بابت سکه دریافت می کند یکی حق ضرب و مابه تفاوت طلای خام با سکه ضرب شده و یکی مالیات برارزش افزوده ۴ درصدی‎.‎
بانک مرکزی نرخ پایه سکه یک بهار را ۴۲۴ هزار تومان تعیین کرده که این نرخ با لحاظ ۴ درصد مالیات بر ارزش افزوده معادل ۱۶ هزار و ۹۶۰ تومان در شعب بانک ملی ۴۴۰ هزار و ۹۶۰ تومان فروخته می‌شود. نرخ پایه نیم سکه از سوی بانک مرکزی ۲۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان تعیین شده که با اضافه شدن ۴ درصد مالیات برارزش افزوده معادل ٨ هزار و ۵۰۰ تومان به ۲۲۱ هزار تومان رسیده است. ربع سکه نیز با قیمت پایه ۱۲۲ هزار تومان و افزوده شدن ۴ درصد مالیات برارزش افزوده معادل ۴ هزار و ٨٨۰ تومان به قیمت ۱۲۶ هزار و ٨٨۰ تومان فروخته می‌شود‎.‎
یعنی از۵ هزار تومان تا ۱۷ هزار تومان مالیات گرفته می شود درحالی که هیچ کار تولیدی و تغییری در سکه انجام نمی شود . اگر چه مالیات برارزش افزوده بسیار راهگشا است اما در بازار سکه به تعادل کمک نکرده است و در بازار سکه ارزان تر از بانک است‎.‎
صرافی‌های اصلی شهر سکه یک بهار طرح قدیم را ۴۵۵ هزار تومان، طرح جدید را ۴٣٣ هزار تومان، نیم سکه ۲۱۷ هزار تومان، ربع سکه ۱۲٨ هزار تومان و سکه گرمی ۶۶ هزار تومان قیمت‌گذاری کرده اند. یعنی ۶ تا ۷ هزار تومان تفاوت قیمت وجوددارد در حالی که باید برعکس باشد‎.‎
براین اساس، نرخ مالیات بر ارزش افزوده باید کمتر از ۴ درصد باشد تا به تعادل بازار کمک کند‎.‎
برخی کارشناسان معتقدند که دولت نباید از سکه مالیات بگیرد زیرا در ضرب سکه به اندازه کافی درآمد دارد و تفاوت قیمت طلای خام با سکه نشان می دهد که دولت از حق ضرب سکه برخوردار است . از سوی دیگر دولت باید همان طور که اسکناس چاپ می کند و مانند یک حواله به مردم می فروشد و پول ارزش پیدا می کند باید به همان نسبت اقدام به ضرب سکه طلا کند که از قدیم مرسوم بوده و یک وظیفه حاکمیتی محسوب می شده است لذا حالا نباید مانند یک کالای مصرفی با آن برخورد کند و مالیات برارزش افزوده بگیردو هم از ضرب سکه و هم از مالیات درآمد اضافی ایجاد کند. اگر هم به مکانیزم مالیاتی برای تعادل بازار نیاز داریم و مالیات نیز یک وظیفه مردم در برابر دولت است باید این نرخ متعادل کننده بازار باشد نه این که نرخ سکه در بانک گران تر از بازار شود. براین اساس مالیات باید وجود داشته باشد اما نرخ آن باید متناسب با تحولات بازار انتخاب شود تا کنترل نقدینگی از طریق بازار سکه انجام شود و نقدینگی مازاد و سرگردان را از بازار را جمع و به کنترل تورم کمک کند.دولت بین مالیات بر ارزش افزوده طلا با مالیات بر ارزش افزوده سکه تفاوت قائل شود تا نقدینگی و تورم را کنترل کند وقیمت کالاهای معیشتی مانند مسکن، اجاره مسکن، مواد غذایی ومیوه افزایش نیابد. همچنین باید همزمان از نرخ سود بانکی، حقوق وعوارض گمرکی، نرخ ارز و مالیات ها با نرخ های متفاوت، سیاست هایی مکمل و کارآمدی رابرای کنترل تورم، واردات، حمایت از تولید و اشتغال زایی اتخاذ کند‎.‎
کارشناسان تاکید دارند که دولت باید مجموعه ای از سیاست ها را در اقتصاد به کار ببندد تا همزمان بتواند رکود تورمی موجود که هر دو به نرخ رسمی ۱۴ درصدی رسیده اند را کنترل کند. براین اساس باید به کارایی هر سیاست در بازارهای مختلف توجه شود. به عنوان مثال باید دید که آیا ارزان تر شدن سکه در بازار نسبت به بانک ها، سیاست درستی است یا خیر؟ واین که دلیل این وضعیت چیست؟
درحالی که قیمت‌ فروش سکه در بازار آزاد ارزانتر از بازار رسمی و بانک ها است و تقاضا برای سکه مانند دو ماه گذشته نیست به نظر می رسد که بخشی از نقدینگی در حال خروج از بازار طلا وسکه و هدایت به سایر بازارها است و بخشی از نقدینگی ۲۹۰ هزار میلیارد تومانی کشور به دنبال بازارهایی مانند مواد غذایی و قطعات و لوازم است تا سود مورد انتظار را کسب کند، براین اساس، این پرسش و نگرانی وجود دارد که نقدینگی سرگردان کجا خواهد رفت و دولت با استفاده از ابزار مالیات بر ارزش افزوده و ابزارهایی که دارد چگونه می تواند تورم و نقدینگی را کنترل کند تا شاهد افزایش قیمت کالاهای معیشتی و ضروری مانند مواد غذایی، کالاهای معیشتی و مسکن نباشیم؟
براساس گزارش بانک مرکزی، میزان نقدینگی کشور درآذرماه ۱٣۹۰ معادل ۲۷۰ هزار میلیارد تومان بوده و نرخ رشد نقدینگی نیز ۱۴.۹ درصد بوده است. اگر این نرخ رشد همچنان ادامه داشته باشد به این معنا است که حجم نقدینگی در خردادماه امسال حدود ۲۹۰ هزار میلیارد تومان است که رقم بزرگی محسوب می شود و برای کنترل آن مانند سال های ۱٣٨۷ تا ۱٣٨۹ دولت باید سیاست ها و تصمیم های راهگشایی را دنبال کند‎.‎
از آن جا که بازارسهام و بورس تهران با نوسان و کاهش شاخص کل در یک ماه اخیر مواجه بوده وشاخص کل از ۲۶۶۷۶ در ۲۷ فروردین ۱٣۹۰ به ۲۶۰۶۰ در ۲ خرداد ۹۰ رسیده و با ۶۱۶ واحد کاهش مواجه بوده، نشان دهنده این است که با وجود نزدیکی به زمان برگزاری مجامع شرکت های بورسی در تیرماه و رشد نقدینگی ۱۵ درصدی و حجم ۲۹۰ هزار میلیارد تومانی، توجه بخشی از سهامداران و نقدینگی متوجه سایر بازارهاست‎.‎
اگر چه برخی کارشناسان، دلیل این وضعیت را کاهش عرضه سازمان خصوصی سازی می دانند اما در هر حال باید شاهد رشد زیاد شاخص و قیمت سهام در خرداد ماه باشیم و اگر این شاخص رشد زیادی ندارد به این معناست که بخشی از نقدینگی کشوربه دنبال سودآوری در بازارهای دیگر است. تعدادی از فعالان بنگاه های معاملات مسکن نیز معتقدند کاهش نرخ سود بانکی موجب رشد اجاره بها شده است‎.‎
به نظر می رسد که در شرایط ثبات نسبی قیمت در بازار مسکن طی یک سال اخیر، تحولات اخیر در بورس و ثبات نسبی شاخص و قیمت سهام، کاهش نرخ سود بانکی و رشد اجاره بها، کاهش جذابیت در بازار سکه و... نقدینگی متوجه برخی بازارها مانند مواد غذایی و کالاهای معیشتی، قطعات یدکی انواع لوازم و وسایل خانگی شده است. به عنوان مثال، قیمت انواع میوه در بازار میوه و تره بار نسبت به قبل افزایش زیادی داشته است
براین اساس، این نگرانی وجود دارد که نقدینگی موجود کشور در ماه های آینده به کجا و کدام بازارها خواهد رفت و تا چه حد باعث ایجاد گرانی ورشد هزینه ها خواهد شد‎.‎

جهان صنعت:آمار هم به شرف کاغذ پاره نائل شده؟
«آمار هم به شرف کاغذ پاره نائل شده؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم امیر باستانی‌ است که در آن می‌خوانید؛ ما در کشوری کار می‌کنیم که در آن پیدا کردن فلا‌ن شاخص اقتصادی آمریکا با آخرین تاریخ‌ها ساده‌تر از یافتن شاخص‌های اقتصادی کشور خودمان مربوط به دو سال قبل است! باور کنید یا نه، امروز می‌توانید پشت میز کارتان بنشینید و با همین اینترنت فوق‌العاده خودمان وارد گوگل شوید، جست‌وجو کنید و خیلی زود وارد سایتی بشوید تا آخرین آمارها و شاخص‌های اقتصادی سوییس، بلژیک، روسیه، چین، ژاپن، آمریکا، کانادا و... را در اختیار داشته باشید. ‌
اما جالب است بدانید که شما در همین تهران نمی‌توانید به آخرین آمارها و شاخص‌های اقتصادی کشور خودتان دسترسی داشته باشید. بانک مرکزی قسمتی داشت که در آن آمارهای دوره‌‌های زمانی را گنجانده بود، آن هم نه به روز و لحظه که آخرین آمارهایش از ۱٣٨۷ به این سو هرگز روزآمد نشدند، همان هم ظاهرا زیادی تشخیص داده شده که دیگر نمی‌توان به آن دسترسی داشت. ‌ از قرار معلوم برخی قویا به این نتیجه رسیدند که آمار نیز چون سایر اسناد ورق پاره است، حال مشخص نیست با این اقتصاد شکوفا چرا آمارها اعلا‌م نمی‌شود تا اهالی رسانه بتوانند در جهت انعکاس آن بکوشند؟ ‌
درد آنجاست به آن آماری هم که از صافی می‌گذرد و منتشر می‌شود نمی‌توان اعتماد کرد. خرده نگیرید، قصه سیاست‌بازی نیست، موضوع چهار عمل اصلی ریاضی یا همان جمع و تفریق و ضرب و تقسیم است‌!
اخیرا گزارشی تحت عنوان شاخص بهای مسکن اجاری در مناطق شهری ایران توسط بانک مرکزی منتشر شده است که در جدول شماره ۲ این گزارش محاسبه عجیبی به چشم می‌خورد که احتمالا‌ از دستاورد‌های خارق‌العاده اخیر است.حسب قاعده و منطق وقتی واحدی از چهار در مقطع بعدی به دو برسد ما می‌گوییم این واحد کاهش داشته است، اما صبر کنید، بانک مرکزی اثبات کرده که خیر... با شیوه‌ای عجیب می‌توان گفت افزایش هم داشته است‌!!!
به نظر شما آیا می‌شود تغییر عدد شاخص قیمت اجاره بهای مسکن از ۶/۱۷(۱۷ممیز۶) در سال ۱٣۶٨به ۱/۶(۶ممیز۱) در سال ۱٣۶۹را طوری حساب کرد که رشد ٣/۱۶(۱۶ممیز٣) درصدی را نشان بدهد؟
قاعدتا این رشد باید منفی باشد چراکه شاهد کاهش واحد هستیم اما بانک مرکزی در گزارش از شاخص قیمت مسکن اجاره‌ای توانسته رشد ٣/۱۶(۱۶ممیز٣) درصدی را در اینجا ثبت کند.حال این عدد ۱۶ درصد از کجا آمده خدا می‌داند، چون به هیچ وجه تشابهی به نتیجه واقعی ندارد و اصولا‌ نتیجه واقعی منفی است. حال جالب‌تر آنکه بدانید از ابتدای جمهوری اسلا‌می ایران تاکنون تنها در همین مقطع شاهد رشد منفی شاخص اجاره بها هستیم، هدف از این عدد چه بوده خدا می‌داند اما بیایید خوشبینانه نگاه کنیم، ان‌شاالله که اشتباه شده است، در این صورت هم باید پرسید آیا محاسبه‌گران بانک مرکزی از انجام چهار عمل اصلی ریاضی هم ناتوانند؟ آیا چنین خطاهایی سایر آمارهای ارایه شده توسط بانک مرکزی را زیر سوال نمی‌برد؟

دنیای اقتصاد:زبان تازه در مناقشه هسته‌ای
«زبان تازه در مناقشه هسته‌ای»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در ان می‌خوانید؛گزارش تازه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی درباره برنامه هسته‌ای ایران، با گزارش‌های قبلی تفاوت بنیادی ندارد و صرفا زبان آن تندتر از گذشته است.
این زبان تند، فی‌نفسه هراس‌آور نیست و نشانه‌ای از تغییر رفتار آژانس در برابر ایران تلقی نمی‌شود؛ اما واکنش‌های داخلی به آن می‌تواند، گزارش را به اهرم فشار به ایران یا بر عکس تبدیل کند. گزارش‌های قبلی آژانس به‌ویژه گزارش‌هایی که تا دو سال پیش منتشر می‌شد، بازتاب «همکاری و رقابت» آمریکا، اروپا و روسیه بود، اما گزارش امسال ظاهرا مستظهر به «همکاری و همسویی» این کشورها است.
ایران برای بازگرداندن صورت روابط بازیگران بین‌المللی به وضع سابق و قرار دادن آنها در وضع همکاری رقابتی، به تدابیری در حوزه سیاست خارجی نیاز دارد که جانمایه آن سیاسی و صورت بیرونی آن حقوقی باشد.
قوی‌ترین ابزار ایران برای پیگیری این استراتژی، تقلیل دادن پاسخ‌های رسمی به اعتراض‌های کتبی حقوقی توسط سازمان انرژی اتمی و اداره مربوطه در وزارت امور خارجه است. پاسخ‌های سیاسی به گزارش آژانس، تامین‌کننده منویات کشورهایی است که ایران آنان را محرک گزارش آمانو، مدیر کل آژانس می‌داند. زبان حقوقی ایران در پرونده هسته‌ای نیرومندتر از توان سیاسی آن برای مقابله با ‌آمریکا و اروپا است و در مقابل زبان حقوقی این کشورها در برابر ایران ضعیف‌تر از داعیه‌های سیاسی آنها است. به همین علت، ایران با تاکید بر زبان حقوقی، فرصت بهره‌برداری از مزیت خود را افزایش می‌دهد و سلاح سیاسی رقیب را بی‌آماج می‌کند. به عنوان نمونه، داوری آژانس درباره مقدار اورانیوم غنی شده ایران( با غنای پایین) در گزارش اخیر،‌کمابیش مانند داوری آن درباره اورانیوم سه سال پیش است. در آن زمان گفته می‌شد ایران حدود سه هزار کیلوگرم اورانیوم دارد و در گزارش دیروز، این رقم به ۴۱۰۵ کیلوگرم افزایش یافته است؛ با وجود این، لحن آژانس در این مورد با لحن گزارش قبلی فرق نکرده است.
معنای این ادبیات واحد درباره دو وضع متفاوت این است که آژانس، افزایش تدریجی میزان اورانیوم با غنای پایین ایران را به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخته است. از این لحن می‌توان نتیجه گرفت که چارچوب حقوقی آژانس، با استناد به بند چهارم معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای، مخالف غنی‌سازی اورانیوم منطبق با شاخص‌های پژوهشی و کاربری‌های غیرنظامی نیست. ایران می‌تواند این پذیرش تلویحی را به سابقه و رویه حقوقی تبدیل کند و به فعالیت هسته‌ای صلح‌آمیز خود ادامه دهد.
از سوی دیگر، ورود تمام عیار سیاستمداران ایرانی به جنگ لفظی با آژانس، این خطر را دربردارد که منطق حقوقی ایران که قوی‌تر است، زیر سایه منطق سیاسی و زورمدارانه غرب کمرنگ شود.
رویه‌سازی حقوقی در مناقشات بین‌الملل برای کشورهایی که در مقابل «همکاران همسو» بین‌المللی قرار می‌گیرند،‌ ابزاری مناسب است که می‌تواند بازیگران بین‌المللی را به «همکاران رقیب» تبدیل کند. ایران در برابر روش همکاری و رقابت قدرت‌های جهانی، قدرت تحرک بیشتری دارد تا در برابر همکاری و همسویی آنان.


منبع: جام جم آنلاین