به اندازه ی اپوزیسیون مصر باشیم!
یادداشتی بر اظهارات اخیر پدرخوانده های اصلاحات


ف. تابان


• کاش ما هم ملت مصر را که تاج زاده به درستی مورد تکریم قرار داده، سرمشق قرار می دادیم. مصری ها خواست معینی را پیش کشیدند و ان «رفتن مبارک» بود. مبارک را نمی شود با احمدی نژاد یکی گرفت. مردم تحول خواه ایران ظاهرا بهتر از آقای تاج زاده پیام تحولات مصر را دریافتند و شعار «نوبت سیدعلی» را به میان آوردند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۶ خرداد ۱٣۹۰ -  ۲۷ می ۲۰۱۱


پدر خوانده های سیاست
سیاست در ایران با پاسخگویی و مسئولیت میانه ای ندارد. رهبران سیاسی اشتباهات خود را نمی پذیرند، خود را «رهبر مادام العمر» تصور می کنند، بر پایه کارنامه ی خود و موفقیت هایی که به دست آورده و شکست هایی که خورده اند قضاوت نمی شوند. در میان رهبران سیاسی در ایران «استعفا» و «کناره گیری» به خاطر اشتباهات – هر چقدر هم که بزرگ و فاجعه آفرین باشد – اصلا معنی ندارد. این وضعیت هم در اپوزیسیون و هم در پوزیسیون، هم در نظام سیاسی حاکم و هم در بین احزاب و تشکیلات های سیاسی غیرحاکم به یک اندازه رواج دارد.
رهبران سیاسی تا وقتی زنده هستند «رهبر» می مانند و یا خیال می کنند که رهبر مانده اند. در سازمان های سیاسی رهبرانی که مسئول پرخطاترین سیاست ها – که پهلو به جنایت می زده است – بوده اند، همچنان خود را رهبر می دانند و ابایی از این ندارند نسخه های تازه ای بنویسند که با نسخه های قبلی شان در تضاد است. در نیروهای درون حکومت کسانی که مسئولیت شکست های بزرگ را بر عهده داشته اند همچنان محکم بر صندلی های خود نشسته اند و خود را معیار درستی در سیاست تعریف می کنند. در حکومت وضع از این هم بدتر است و رهبران سی ساله کماکان سکانداران کشورند و تنها مرگ و یا «حذف» از سوی رقبا به کارنامه ی سیاسی آن ها پایان می دهد.
یکی – و فقط یکی - از دلایل این وضعیت این است که در کشور ما معمولا سیاست با نتیجه ی آن سنجیده نمی شود. سرنوشت جنبش های مختلف ِ مثلا اصلاحی دو خرداد، یا جنبش سبز، یا نتیحه ی خط مشی های احزاب، مبنای تحلیل در مورد درستی و یا نادرستی سیاست های حاکم بر این جنبش ها و این احزاب قرار نمی گیرد، اگر به «ضعفی» هم اشاره رود، دلایل آن به گردن دیگران می افتد. بعد از ناکامی جنبش دوم خرداد، که نتیجه اش عروج احمدی نژاد بود، هیچ سیاست مدار اصلاح طلبی به دلیل مشارکت در این ناکامی استعفا نداد. همه ی آن ها ماندند و همچنان از کارنامه ی خود دفاع کردند.
چنین است که ما در عرصه ی سیاسی ایران، در هر دایره ای به جای رهبران سیاسی با عده ای «پدرخوانده» روبرو هستیم.

بازگشت پدرخوانده های اصلاحات
اشتباه است اگر آقایان موسوی و کروبی را خارج از دایره اصلاح طلبی قرار دهیم. این هم اشتباه است که مواضع متاخر آن ها را در دایره ی اصلاح طلبی سنتی دو خردادی طبقه بندی کنیم. برخی عناصر خط مشی موسوی و کروبی، یعنی پرهیز از انحصارطلبی (مقایسه کنید با تازه ترین اظهارات آقای شکوری راد) (1)، به رسمیت شناختن دیدگاه های مختلف، و نه فقط به رسمیت شناختن این دیدگاه ها، بلکه پرهیز تا حد ممکن از رودرویی با آن ها و نیز خودداری آن ها از رودرویی مستقیم با گرایشات رادیکال تر درون جنبش سبز (آن ها هیچ وقت مردمی را که شعار نفی ولایت فقیه را می دادند، محکوم نکردند)، از جمله تفاوت های آن ها با سیاست ورزان دو خردادی بود.
اکنون با دستگیری این دو تن، و قطع ارتباطات آن ها با جامعه و هوادارانشان، شاهد بازگشت پدرخواندگان جنبش دو خرداد به صف مقدم جنبش سبز هستیم. بازگشتی که با خود سیاست و فرهنگ دوم خرداد را بازتولید می کند.
اظهارات اخیر محمد خاتمی، گفتگوی شکوری راد با نشریه ی دانشجویی صدای تغییر در آدرس بالا و آخرین تحلیل آقای تاج زاده در دفاع از اظهارات محمد خاتمی، (2) از جمله نمونه های قابل ذکر در این مورد است. مضمون اساسی سیاستی که از این طریق ارایه می شود، همان سیاست دو خردادی است: ایجاد تقابل بین «داخل و خارج»، حمله به «رادیکالیسم»، دفاع از موجودیت جمهوری اسلامی و مرزبندی بدون وقفه با کسانی که خواهان یک نظام دموکراتیک بدون ولایت فقیه در ایران هستند.

به اندازه ی اپوزیسیون مصر باشیم
نوبت به بازخوانی تحولات کشورهای عربی به نفع جنبش اصلاحات دو خردادی رسیده است! آقای مصطفی تاج زاده در زندان است. مقاومت و ایستادگی اش در برابر کودتاچیان از جمله موارد غرورانگیز است و این، نوشتن نقد بر او را کمی مشکل می کند. اما وقتی او می نویسد، گاه پاسخ دادن نیز الزامی می شود. ایستادگی در برابر «اقتدرگرایان» «حقانیت سیاسی» ایجاد نمی کند، او در تحلیل اخیر خود در دفاع از عملکرد آقای خاتمی گریزی به «تجربه ی مصر» زده و تحولات این کشور را شاهدی بر درستی خط مشی آقای خاتمی دانسته است. وی از جمله نوشته است:

«جنبش مردمی مصر یک هدف حداقلی را شعار خود قرار داد و آن تغییر قانون ریاست جمهوری مادام العمر به ریاست جمهوری محدود و دوره ای و برگزاری انتخابات آزاد بود. آن ها نه یک جنبش مدنی را با انقلاب عوضی گرفتند و نه شعارهای انقلابی دادند و نه پس از پیروزی، خواسته های جدیدتری مطرح کردند و نه بر مطالبات خود افزودند. پس از کناره گیری مبارک هیچ یک از بخش های ساختار نظام سیاسی مصر برهم نریخت.»

من نمی دانم آقای تاج زاده در زندان تا چه اندازه به منابع صحیح اطلاعاتی دسترسی دارد که «جنبش مردمی مصر» را به نفع افکار آقای خاتمی تحلیل کرده است. کاش ما هم ملت مصر را که تاج زاده به درستی مورد تکریم قرار داده، سرمشق قرار می دادیم. مصری ها خواست معینی را پیش کشیدند و ان «رفتن مبارک» بود. مبارک را نمی شود با احمدی نژاد یکی گرفت. مردم تحول خواه ایران ظاهرا بهتر از آقای تاج زاده پیام تحولات مصر را دریافتند و شعار «نوبت سیدعلی» را به میان آوردند. چطور آقای تاج زاده پافشاری بر برکناری مبارک در مصر را «جنبش مدنی که با انقلاب عوضی گرفته نشد» می خواند و در ایران برکناری خامنه ای را معادل با انقلاب و رادیکالیسم می داند؟
پیشنهادم به آقای تاج زاده این است که ما هم به اندازه ی اپوزیسیون مصر باشیم و بر رفتن آقای خامنه ای متحد شویم و بلافاصله بعد از آن هم رفراندم قانون اساسی برگزار کنیم. البته ما نمی توانیم به «ساختارها» دست نزنیم. آقای تاج زاده باید بپذیرد در مصر، ولایت فقیه و شورای نگهبان نبود و بعید است جنبش مدنی در ایران بخواهد ولایت فقیه و شورای نگهبانش را دست نخورده باقی بگذارد.

مشکل ولایت فقیه است
نه تنها تجربه ی مصر و تونس و دیگر کشورهای عربی، که تحولات تکان دهنده ای که در کشور خودمان در جریان است، بیش از پیش آشکار می کند که سرنوشت کشور ما با وجود ولایت فقیه همینی خواهد ماند که حالا هست. منظورم ماجرای اختلافات آقای خامنه ای و رئیس جمهور کودتایی اش است که حاوی درس ها و تجارب زیادی است.
به این اختلافات از زوایای مختلفی می شود نگریست. اما از هر زاویه ای که به این اتفاقات بنگریم یک نکته قابل کتمان نیست و آن این است رئیس جمهور و اختیارات قوا و قانون اساسی همه بازیچه دست یک نفر است به نام ولی فقیه. این اتفاقات این خوش خیالی که «آقا» خودش خوب و قابل مذاکره است و اطرافیانش بد و سرکوبگر هستند، را بیشتر از پیش بی اعتبار کرده است. نتیجه ی کشمکش کنونی اگر به نفع آقای خامنه ای تمام شود، فروپاشی کامل «نهادهای انتخابی» به نفع ولایت فقیه است.
ما همه مخالف سرسخت و آشتی ناپذیر احمدی نژاد هستیم و باقی خواهیم ماند. او رای یک ملت را غصب کرده است و با تقلب و سرکوب بر صندلی ریاست جمهوری نشسته است. اما زشتی رفتاری که ولی فقیه با او کرده است، کم از زشتی رفتارش با جنبش سبز نیست. سرنوشت رای و «صندوق رای» در جمهوری اسلامی ولایت فقیهی را ببیند:
آقای کروبی – شاید به دلیل کینه جویی های شخصی و شاید به دلیل آن که برنامه ی انتخاباتی اش زیادی «پیشرو» بود – اصلا در بازی انتخابات به حساب نیامد. گفتند آقای موسوی سیزده میلیون رای آورده است. سرنوشت او به عنوان نماینده ی سیزده میلیون رای آن شد که او را بازداشت کنند و امروز کسی مثل محسن رضایی وی و - البته کروبی را – «نوکر و حمال آمریکا» بخواند و صدا هم از کسی در نیاید.
گفتند آقای احمدی نژاد 24 میلیون رای آورده است. رئیس جمهوری که دارای 24 میلیون رای است حق انتخاب یک وزیر خود را ندارد و رسما از او می خواهند که «رعیت» آقا باشد. این هم از سرنوشت 24 میلیون رای باقی مانده. پس از کدام «ظرفیت»ها در جمهوری اسلامی صحبت می شود. آقای خاتمی با دو بیست میلیون رایش نتوانست قدمی خلاف رای «آقا» بردارد، احمدی نژاد با «24 میلیون» رایش شانس بیاورد بتواند دو سال دیگر «رعیت» آقا باقی بماند. آیا این ها کافی نیست این حقیقت ساده را بپذیریم که به جای شاخ و شانه کشیدن برای احمدی نژاد و اطرافیانش باید سرمنشاء فساد و سرکوب و نقض حقوق مردم یعنی ولایت فقیه و دستگاهش را نشانه رفت؟

از سال 76 تا به امروز، اصلاح طلبانی که امکاناتشان با مخالفان حکومت اصلا برابر نبود، در گوش این مردم خوانده اند که یگانه راه درست همان است که آن ها می گویند. آن راه به نتیجه نرسیده است. امروز تحولات در کشورهای عربی راه دیگری را در برابر چشمان مردم ما گشوده است. چقدر تاسف آور است که پدرخوانده های اصلاحات نمی خواهند مردم ایران این راه را همان طور که هست، ببینند.
آیا سازشی ناروشن برای مردم، اسباب این موضوع گیری ها نیست؟

1. www.kaleme.com

www.akhbar-rooz.com .2