تبعیض نژادی و عرب ستیزی در ایران (۱) - یوسف عزیزی بنی طرف

نظرات دیگران
  
    از : سونیا نجات

عنوان : افسوس
ترس از عرب بودن در ایران,و تحقیر,باعث تغییرر نام و نشانم شد,احسنت به این قلم شما
۷۹۰۱۶ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۶       

    از : مهران دربندی

عنوان : دم خروس زیر بغل فارس زده ها
کسانی که به سیاست های نژادپرستانه صدام و غیره اشاره می کنند تا مقایسه ای با سیاستهای جمهوری اسلامی در قبال عرب های ایران کرده باشند در واقع دید بسیار نژاد پرستانه خود را به نمایش می گذارند.

این افراد که بایستی قبول کنیم کم هم نیستند قادر به در مسئله نیستند که در واقع ادعا می کنند ایران از آن فارس هاست و بقیه مهمان هستند. این دقیقا همان دیدی است که صدام و امثالهم داشته . بسیاری از ایرانیها و نه لزوما فارسها چه در حکومت چه در اپوزیسیون صدامهای کوچکی هستند که دنیا را با عینک برتری جویی و نژاد پرستانه نظاره می کنند.

آنهایی که ما سالهای سال روشنفکر و یا سابقا منور الفکر نامیدیمشان نقش بسیار بزرگی در این طرز نگرش نداشته اند. از صادق هدایت که داستانها و نمایشنامه هایش که مملو از عربهای ملخ خور و متجاوز و دروغگو هست تا اخوان ثالث، ونادر نادرپور و غیره. آنهایی که ملی گرائی را با باستان پرستی و نژاد پرستی اشتباه گرفته اند سردمدران ادبی ایران شده اند.

هویت ملی ایران در قرن بیستم بر اساس نفی دیگران از جمله اعراب بنیان گذاری شده و نه بر مبنای تعالی و رفاه تک تک مردم ایران بدون تفاوت قوم و زبان . پس
حاصلی هم جز این نخواهیم چید مــــگر آنکه دانه های جدیدی بر مبنای تساوی حقوق و عدالت اجتماعی به پاشیم. تا دیر نشده ...
٣٨۷۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣۹۰       

    از : حمید حقانی

عنوان : صدام حسین
صدام حسین حدود سیصدهزار ایرانی را از عراق به خاطر ریشه ایرانی/فارسی داشتن پیش از انقلاب بیرون کرد. در ایران ولی هرگز رفتار مشابهه نشده است. یا اعراب سودان سیاهپوستان سودان را به برده-گیری گرفتند. در واقع ناتیونالیسم ایرانی دفاعی بوده است در مقابل تجاوز. یا حقوقی که اعراب ایران دارند بیشتر از فارسیزبانان کویت و بحرین و غیره است.
٣٨۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣۹۰       

    از : حق

عنوان : منشور جهانی حقوق بشر را نباید قربانی ناسیونالیسم قومی قبیله ای کرد چون نتیجه ای بهتر از آنچه در کردستان عراق می بینیم نخواهد داشت.
با درود خدمت هموطنانم

۱. نیمی از هر جامعه ای زن است. تا زن آزاد نشود هیچ جامعه ای به دمکراسی و حقوق بشر نمی رسد. برای خانم رمضانی و همفکرانش این مهم نیست که زن کرد و بلوچ و و و آزاد نباشد. اصلا دمکراسی و حقوق بشر برای اینها بی معناست و آنرا بی ربط به بحث جلوه می دهند و فکر می کنند که صورت مسئله را به این آسانی می توان پاک کرد و کنار راند.

در مقابل رمضانی ها ما قرار داریم که دستشان را خوب خوانده ایم چون می فهمیم وقتی حقوق زنان با مردان مساوی نباشد نیمی از جامعه را آنها عمدا بحساب نیاورده و آرایشان را به هیچ شمرده اند. این بوی بدی را به مشام هر انسان با وجدانی که پایبند به منشور جهانی حقوق بشرست را می رساند. آنها با بی ربط جلوه دادن مسائل فرهنگی و تبعیض علیه زنان در جوامعشان از یکطرف عمدا زنان خود و آراء آنها را نمی خواهند بحساب آورند و از طرف دیگر خیال می کنند ما این ارتباط ها را نمی بینیم و یا نباید ببینیم. اینها یا نمی دانند چه می کنند و کدام مطالب مربوط و نامربوط به بحث است و یا چون ضعف موضعشان را عیان می کند به سفسطه و مغلطه متوسل می شوند. وگرنه چرا بنی طرف ها و شلیر خانمها در مقابل منشور جهانی حقوق بشر برای ایران انقدر کم می آورند. این منشور در وحله اول بزرگترین تبعیض در هر جامعه ای را که علیه زنان است را از میان برمی دارد. با ایجاد تساوی حقوق بین زن و مرد طبق این منشور است که نظرات زنان معلوم می شود و می توانند مثل مردان در بحث ها و فعالیت ها حق شرکت مساوی داشته باشند. تا آنزمان نظر شلیر خانم در بهترین وضعش می تواند نظر (که غیرممکن هم هست) نیمه مرد جامعه باشد و بس آنهم جامعه ای که فاقد درک اولین اصول دمکراسی و حقوق بشر جهانشمول است. جامعه ای که اینچنین مردسالار و غیردمکراتیک باشد آزادی را فقط برای خودی های خودش که درصد کوچکی از مردان همان جامعه است می خواهد و هیچ ارمغانی برای اکثریت مردان و بخصوص زنان با خود نمی آورد. اوضاع کردستان عراق امروز آینه ای است از آنچه ناسیونالیسم قومی قبیله ای برای مردم می اورد که نه دمکراسی است و نه حقوق بشر و نه امنیت و رفاه. بی ربط خواندن فرهنگ قبیله ای نسبت به زنان و بحساب نیاوردن مسئله زنان بعنوان بزرگترین معضل و جدی تلقی کردن آن بوسیله شلیرخانم و همفکرانشان دم خروسشان است. برای او و همفکرانش ناسیونالیسم قومی و قبیله ای مردسالارانه ی ضدزن و غیردمکراتیک ارجح است بر دمکراسی و حقوق بشر آنوقت دم از دمکراسی و حقوق بشر و تبعیض هم می زنند، عجب! با اینگونه طرز تفکر باید در همه جا برخوردی متمدنانه و جدی کرد. اول باید ایران آزاد شود و بعد جامعه را بویژه زنان را با اجرای منشور جهانی به تساوی حقوق با مردان رساند تا آراء و نظراتشان شمرده شود و بتوانند آزادانه به حق مشارکت خود در تعیین سرنوشت خود و کشورشان برسند.

۲. درک شلیرخانم از منشور جهانی غلط است. یا او این منشور را درک نکرده است و یا خود را به کوچه علی چپ زده است. شلیر خانم بدانند که این منشور به صراحت اعلام می دارد که مفاد آن نباید بطوری تعبیر شوند که تجزیه طلبی را توجیح کند. شلیر خانم بدانند که اگر با استفاده از مفاد این منشور می شد کشورها را تکه و پاره کرد هیچ کشوری بخصوص در اسیا و آفریقا امضای خود را پای آن نمی گذاشت. بنابراین، این منشور تمامیت ارضی کشورهای موجود را بخطر نمی اندازد. این منشور برای رفع همه تبعیضات در چارچوب تمامیت ارضی کشورهای موجود تدوین شده است و همین اصل دلیل اصلی بنی طرف و همفکرانش است که از این منشور طفره می روند و از آن می ترسند. امیدوارم این توضیح برای شلیر خانم کافی بوده باشد در صورتیکه در مورد این منشور دچار کژفهمی شده باشند و قصد بدی نداشته باشند. بنی طرف و همفکران او خوب این منشور را می فهمند و چون آن را بسود خود نمی دانند به این کژفهمی ها دامن می زنند.

۳. شلیرخانم و بنی طرف ها می دانند که نظراتشان نظرات کل جامعه ایرانیان کرد و عرب و بلوچ و و و بهیچوجه نیست. اگر ایشان و همفکرانشان مطمئن بودند که نظراتشان از یک پایه اجتماعی قوی در ایران برخوردار است اول بدنبال آزادی کل ایران و اجرای منشور جهانی حقوق بشر می رفتند تا با باز شدن فضای سیاسی در ایران ببینیم که کمیت و کیفیت طرفداران طرز تفکر ایشان در چه وضعیتی است. اما چون از نتایج می ترسند اینراه را تا حالا نرفته و تا به آخر هم نخواهند رفت.

منشور جهانی حقوق بشر را نباید قربانی ناسیونالیسم قومی قبیله ای کرد چون نتیجه ای بهتر از آنچه در کردستان عراق می بینیم نخواهد داشت.

با آنکه این مقاله به آرشیو سپرده شده است از اخبارروز خواهش می کنم لطف کرده و این نظرم را برای خانم شلیر رمضانی و آقای بنی طرف چاپ کنند. با سپاس، حق
٣٨۱۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹۰       

    از : شلیر رمضانی

عنوان : نکاتی کوتاه
من لزومی به جواب دادن سخنان بی پایه جناب وکیل و امیر صآدقی نمیبینم که این دوستان بجای پرداختن به بحث به شییوی روابط مرد زن در کردستان و مسائل فرهنگی می پردازند کسانی که این سخنان را بیان میکنند باید بدانند که زن ستیزی و پایمال کردن حقوق زنان و زن کشی و چادر مقنعه در حال حاضی بیشتر از هر کجای این کرهی خاکی در ایران جریان دارد لطفأ دست از این مقایسه ها بردارید چون واقعأ به نفع خود شما نیست

این دوستان هنوز نمیدانند که حقانیت و مشروعیت آزادی ملت کرد به اینگونه بحثهای حاشهای گره نخورده چه زنان در کردستان آزاد باشند چه نباشند چه رهبران کرد عقب مانده باشند چه نباشند چه احزاب کرد با هم درگیر شده باشند چه نشده باشند مشرعیت آزادی ملت کرد و ادارهی سرزمین آباو آجدادی ملت کرد به دست مردم کرد سر جای خودش است من نمی دانم که به کجای بحثهای من و جناب بنی طرف مربوط است که در ایران عرب ستیزی ، ترک ستیزی ، کرد ستیزی وجود دارد شما ها برگردید بگوئید کرمانشاهی ها زن به کردهای مهاباد و سنندج نمیدهند وا قعأ این بحثهای گیلانی و وکیل و پیروز پائین آوردن سطح بحث نیست ؟

در رابطه با منشور جهانی حقوق بشر این دوستان یا نمیداند یا میدانند و سعی میکنند از آن پرهیز کنند که مفاد جهانی و منشور جهانی حقوق بشر مبناش به برسمیت شناختن حقوق اقلیت و مخالفین است آنا ن فراموش میکنند منشور جهانی حقوق بشر صراحتأ از حق تعین سرنوشت ملل دفاع میکند و دقیقأ بر همین اساس است که در سودان و تیمور شرقی سازمان ملل و شورای امنیت انتخابات آزاد برای تعین سرنوشت این مناطق سرزمینی انجام دادند و ما چیزی از این حق نه بیشتر میخواهیم نه کمتر یک رفراندوم انجام بگیرد در کردستان تحت نظارت مجامع جهانی برای سرنوشت و ادارهی سرزمین کردستان
٣٨۱۰۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۰       

    از : وکیل

عنوان : اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر ما را به مقصود می رساند یا ناسیونالیسم قومی. ناسیونالیسم ایرانی اخ است و ناسیونالیسم بنی طرفی خوبست!
با اجرای منشور جهانی حقوق بشر در ایران همه به تساوی حقوق خواهند رسید. چرا امثال بنی طرف بهر وسیله ای از این موضوع طفره می روند برای من یکی خیای سئوال برانگیز است. هیچ جوابی در این رابطه نمی دهند و یا با استدلالهای آبکی از آن می گذرند. استدلالهایی که فقط آنانی را می فریبد که نه این منشور را می فهمند و نه به نتایج موفقیت آمیز اجرای این منشور در کشورهای آزاد غرب کوچکترین توجهی کرده اند. آقای بنی طرف خود خوب می داند که این منشور پاسخ درست به رفع تعبیض در کشورهاست اما بنفع خود نمی داند که به آن اعتراف کند. سرابی نشان می دهد از جنس همان سرابی که خمینی و همدستان راست و چپش به مردم در سال ۵۷ نشان دادند و دیدیم چه نتایج فاجعه باری برای همه ما ببار آورد. از یک طرف ناسیونالیسم ایرانی را نژادپرست معرفی می کند و از طرف دیگر تمام هم و غمش صرف برانگیختن حس ناسیونالیسم نژادپرستانه عربهای خوزستان است. او باید تکلیف خود را با ناسیونالیسم بطور کل تعیین کند. اینکه نمی شود که هر جا بنفع مان بود ناسیونالیسم را طعن و لعن کنیم و از طرف دیگر شیفته آن شویم. او ناسیونالیسم قوم خود را مثل بقیه قوم پرستان بالای هر چیزی قرار داده است و هیچ حوصله ای برای منشور جهانی حقوق بشر ندارد چون در تضاد کامل با ناسیونالیسم قومی اش است.

تا زن در جامعه ای آزاد نباشد و از تساوی حقوق با مردان برخوردار نشود آن جامعه آزاد نیست و هرگز به دمکراسی نخواهد رسید. اینهم نکته دیگریست که قومگرایانی مثل بنی طرف از آن طفره می روند.

خانم شلیر رمضانی باید توجه کنند که کرمانشاهی می گویند که "دختر به مرد کرد کردستانی ندهید ولی دختر از آنها بگیرید". کم کرمانشاهی را می بینید که حاضرست دخترش را به یک سنندجی و مهابادی و و و بدهد چون رفتار این مردان با زنان بسیار بدتر از مردان کرمانشاهی با زنان است. آیا خانم رمضانی نمی دانند که در کردستان، خیلی از مردها تا وضع مالی شان بهتر می شد زنشان را طلاق می داده و زنی از خانواده ای پولدارتر اختیار میکرده اند! زن کرد در کردستان وضع بسیار نامطلوبی دارد مگر آنکه فرزند خانهایی مثل اردلانها باشند. آیا ایشان نمی دانند که رئیس قبیله ها و خانواده هایشان چه رفتار تحقیرامیزی با کردهای معمولی دارند! جلوی این تبعیضات را با ناسیونالیسم قومی نمی توان گرفت ولی با اجرای منشور جهانی می توان و باید.

پای صحبت کردهای کردستان عراق در خارج کشور هم بنشینید و از آنها بپرسید که چرا حالا که کردستان "آزاد" شده اینها حاضر نیستند برگردند. بپرسید که نظرشان درباره دو حزب کردی که با بلیط ناسیونالیسم بقدرت رسیدند برای مردم تا حالا چکار کرده اند. اگر کردستان عراق بهشت شده بود کردهای ایرانی هم به آنجا مهاجرت می کردند ولی آنها عاقلتر از این حرفها هستند.

قوم پرستی و ناسیونالیسم کسی را به آزادی و دمکراسی نمی رساند ولی منشور جهانی می رساند. حال هر چقدر دوست دارید طفره بروید و مغالطه کنید.

اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر ما را به مقصود می رساند یا ناسیونالیسم قومی. ناسیونالیسم ایرانی اخ است و ناسیونالیسم بنی طرفی خوبست!
٣٨۰۹٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۰       

    از : امیر صادقی

عنوان : تبعیض درون قومی به زنان و کودکان توسط اکراد و اعراب ایرانی
جناب شیلر رمضانی
متاسفانه شما باید قبل از بررسی کارنامه دیگران کارنامه قوم خودتان را بررسی کنید.
متاسفانه مظلوم بودن قوم کرد هم درست است و هم نادرست. درست است زیرا این مردمان گرفتار یک بد شانسی تاریخی و جغرافیایی شده اند و به نوعی حق شان را خورده اند.
و نا درست است زیرا قوم کرد از نژاد پرست ترین اقوام حال حاضر دنیاست و اندیشه های شوونیستی وحشتناکی دارد و در حالت یک نوع خود شیفتگی نارسیست وار سیر می کند و در مبارزات خود از زمان سیمیتقو در ایران گرفته تا مبارزات اوجالان در ترکیه و کشتار احزاب کرد عراقی از یکدیگر در قضایای کوی سنجق و غیره بین بارزانی ها و طالبانی ها و بخصوص اجحاف به حقوق زنان و کودکان همه و همه نشانگر خصوصیت بیرحمی فرهنگی و اعمال ان بیرحمی در اولین فرصت بدست امده می باشد.
و بطور مشخص کافیست با یک کرد غیر ایرانی یعنی عراقی و یا کرد ترکیه هم کلام بشوید و یواش یواش از او نظریاتش را در رابطه با اعراب و تورکها و بهترین روش برخورد با انها بپرسید.
همچنین اگر خودتان را یک بلوچ ایرانی به انها معرفی کنید نظریات ایشان را هم می توانید در رابطه با بهترین راه حل مقابله با فارس ها می توانید جویا شوید که بنظرم حتما شوکه خواهید شد.
در مورد اکراد ایرانی هم چون انها در حالت دفاعی و نه هجومی در حال حاضر می باشند (در سال ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ حالتشان هجومی بود) لذا با بازی با کلمات از صراحت خودداری می کنند ولی اگر نظراتشان را در رابطه با چگونگی بهترین برخورد با تورکهای ایرانی( اذری ها) بپرسید زود خودشان را لو می دهند که چه افکار خطرناکی را در کله هاشان نگهداری می کنند.
مظلومیت اکراد به اندازه مظلومیت امام حسین و یارانش برای شیعیان یک دروغ تاریخیست و اساسا یک قوم با گرایشات فرهنگ عشایری و روستایی نمی تواند به راه حل های مدنی(شهری) برای حل مشکلاتش رسیده باشد.
ادعای باور به راه حل های مدنی(شهری) اکراد مانند ادعای اورانیوم غنی سازی دختر شانزده ساله احمدی نژاد بی پایه و اساس است.
شما و اعراب اقای بنی طرف اگر در مورد تبعیض حرف می زنید اول تبعیض نسبت به نیمه دیگر خودتان یعنی زنان تان را حل کنید و بعد داد ازادی خواهی سر دهید.
در ضمن فراموش نکنید که اگر شما به دیگران اعتراض دارید ان دیگران هم خیلی خیلی خوب شما و خصوصیاتتان را می شناسند و نقاط ضعف شما را کاملا در نظر دارند.
در ضمن خواندگان عزیز متوجه باشند که بنده اعمال جمهوری اسلامی در کردستان را جنایت می دانم و اعمال مخالفین کرد را در انجا هم جنایت می دانم. یعنی در کردستان دو گروه جانی و تبه کار با هم جنگیدند و جانیان دولتی پیروز شدند.
٣٨۰۹۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : حقوق بشر
سرکار خانم شلیر ، خواهر کرد عزیز،
آنچه تا کنون گفته شده ربطی به حل مساله اصلی بدبختی ما نداشته و ندارد ولی اگر آدم نگوید غذا شور بود فکر میکنند آدم خر است.
مساله ما این نیست که مثلا جناب بنی طرف " سلطان " خوزستان شده و برای پیروانش بهشتی چو دیگر شیخ نشین های ساحل خلیج " فارس " بسازد و یا علی اوف رهبر کمونیست ، سرمایه دار دو آتشه شده و رییس جمهوری ارثی را به بازماندگانش منتقل کند. در تاریخ بشر تا چشم کار میکند افراد و یا قدرت های روز ما را دنبال علی اف ها دوانده و وقتی به مقصد رسیدند علی اف دیگری پیدا میشود.
خواهر عزیز ، درد ما درد حقوق بشر جهانی ست. ما بجای آنکه در خیابان ها فریاد بزنیم یا بر کوه ها و کویر ها کشته بدهیم که علی اف ها و بنی طرف ها را بر تخت سلطنت بنشانیم باید جهت اجرای منشور جهانی حقوق بشر برای ترک و فارس و کرد و عرب و چرکس و ارمنی میجنگیدیم و بجنگیم. اما علی اف ها و بنی طرفها که با احساسات ما بازی میکنند چنین اجازه ای نمیدهند و قدرت های روز هم که مثلا در لیبی و بحرین دنبال اجرای حقوق بشر! خودند کمکی به ما نمیکنند. عزیز من ، درد ما اینست و تا هرچه زودتر از این خواب بیدار نشویم این روئیای وحشتناک ادامه خواهد داشت. روزی که به مقصد رسیدیم فرقی نمیکند که در کدام "کشور" زندگی میکنیم.
٣٨۰٨۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۰       

    از : م شاجین

عنوان : عرب ستیزی در ایران
جناب آقای بنی طرف. با سلام و تشکر فراوان . این همه ملیت ستیزی در دوران پدر و پسر " پهلوی " که خود پایه گذار بودند . هردو در کشور عربی و در آغوش ملل عربی خفته اند . بنازم به درس و عبرت تاریخ . ارباب هردو به نوکرانشان حتی اجازه ورود برای معالجه به خاک شان ندادند . مگر همین اعراب ، این سی واندی سال نیز پاشنه در ،بر همان منوال می چرخد . بعنوان یک ترک آذربایجانی خدمتتان عرض میکنم در این کشور تا عرب ،ترک ، کرد و بلوچ و ترکمن نباشید ملیت ستیزی را درک کردن مشکل است. سلامتی و طول عمر برایتان آرزو میکنم.
٣٨۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۰       

    از : جواد مفرد کهلان

عنوان : انترناسیونالیسم میهنی
از ایران و ز ترک و تازیان نژادی پدید آید اندرمیان
هم ایران و هم ترک و تازی بود سخنها نه کردار بازی بود.
تازی یا همان تئوژیه اوستا در اصل مردم مردوک پرست بابل بوده اند. تئوژیه یا تازی یعنی پرستنده اژدهای نیرومند. و آن ربطی به خود اعراب نداشته است. سمبل مردوک اژدهایی به نام موش هوشو بوده است. مردوک در شاهنا مه و اوستا تحت نام اژیدهاک ماردوش یاد شده است.
٣٨۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰       

    از : شلیر رمضانی

عنوان : ۲ نکتهی کوچک در مورد ۲ کامنت گذار
امیدوارم مسئولین سایت این کامنت را نیز منعکس کنند هر چند اگر با آن نیز مخالف باشند .
جناب پیروز به چه دلیل خلیج باید خلیج فارس باشد ؟

تمامی سرزمینهای جهان با نام و اسم مردمان آن سرزمینها شناخته میشو ند و در مورد اسم این خلیج تمامی مردمان حاشیه این خلیج از ۲ طرف چه مردمانی که در حوزهی جغرافیای ایران زندگی میکنند عرب زبان هستند و چه مردمانی که در آنسوی حوزهی جغرافیای ایران زندگی میکنند . آیا مگر میشود به انگلستان گفت فرانسه ؟ آیا میشود به سوئد گفت فنلاند ؟ آیا میشود به فنلاند گفت مجارستان ؟ نه هیچ کدام این اسمها امکان پذیر نیست چون فنلاند محل سکونت فنلاندهاست نه روسها و مجاریها فرانسه محل سکونت فرانسه ویهاست نه انگلیسیها و همینطور خلیج محل سکونت عربهاست نه فارسها در ثانی شماها که اینقدر سنگ تمامیت ارضی ایران را به سینه میزنید و اسرار دارید ملت فارس یک ملت نیست چرا بر نام خلیج ایران اسرار ندارید به جای خلیج فارس ؟

حتی اسم خلیج فارس را نیز با زبان عربی بیان میکنید چون هم کلمهی فارس عربی است که نمیگوید پارس هم کلمهی خلیج عربی است .

دوست کامنت گذار دیگری بیان میکنند از ایرانی بهتر و انسانی تر و با محبت تر در دنیا پیدا نمیشود اولأ انسانهای خوب و بد در تمام جهان وجود دارند هیچ ملتی را نمیتوان وحشی و بر بر خواند و ملتی دیگر را خوب و پاک همین مردمانی که در ایران زندگی میکنند از کرهی مریخ به ایران نیامدهاند درست است که مذهب شیعه دارند ولی خوب ایرانی هستند به صرف مذهب اسلامی آنها که این مردم عرب نمیشوند که بعضیها تمام کثافت کاریهای داخل جمهوری اسلامی را به عربها نسبت میدهید .
من خودم کرد هستم در رابطه با مشکل ملت کرد همین ایران بزرگترین مصیبتها و کشتار را از ملت کرد کردند آیا کی بود با فرمان جهاد خمینی دسته دسته مسلح به کردستان سرازیر شدند برای کشتن ملت کرد ؟ خوب از همین مردمان ایران بودند از خارج ایران که نیامده بودند مگر چه کسانی ۲۴ روز تمام شهر سنندج را توپ باران و خمپاره باران کردند ؟ مگر چه کسانی آن همه اعدامها را در کردستان کردند حتی انسانهای زخمی را با بلانکارد به میدان تیر می آوردند خوب یادم هست به علت شدت خمپاره باران شهرهای کردستان توسط ارتش ایران مردم جنازهی عزیزانشان را در حیاط خانههای خود دفن میکردند با این حال هیچ چیزی مطلق نیست همین مردمان ایران هم خوب دارد هم بد جناب گیلانی میگوید صدام ۵۰۰۰ کرد را در ۱ ثانیه بمب باران شیمائی کرد آیا این را به حساب عرب میگذارید بله که صدام جنایت کرد و اعراب نیز در این جنایات دست داشتند در تمام دنیای عرب یک کشور عربی بمب باران شیمائی حلبجه را محکوم نکرد حتی همین فلسطینها که مبارزان کرد در کنار آنها برای آزادی فلسطین جان داده بودند دقیقأ مثل ایران ۱۹۷۵ که با روبوسی شاه و صدام شاه ایران باعث بیش از ۱ میلون آواره ملت کرد شد درست مثل همین لشکر کشی ۳۲ سالهی جمهوری اسلامی ایران و اشغال سرزمین کردستان توسط ۷۰۰۰۰۰ نیروی مسلح ایران آیا فرقی بین اینها هست ؟ صدام بمب باران شیمائی کرد ایران طناب دار را بر گردن ملت کرد می اندازاد آن جنایات توسط مردم عراق به نام تمامیت ارضی عراق انجام میگرفت و جنایات جمهوری اسلامی ایران نیز درست به همان نام حتی شیوی نوشتن کامنت گذارها نیز نشان میدهد که برای بعضی ها حفظ تمامیت ارضی به هر قیمت حتی جنوساید یک ملت نیز قابل دفاع است
٣٨۰۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : ذوق کردن
سرکار خانم شلیر "بی طرف"،
نوشته جناب بنی طرف کنکاشی عمیق در ادبیات فارسی و نتیجه آن ادعای عرب ستیزی فارس ها بود. عرایض ما هم این بود که شناگری که چنین غوطه میخورد و صدف های گرانبها بکف میاورد حتما توانایی آنرا دارد که کمی هم در ادبیات عرب شنا کرده و نمونه های عجم ستیز را پیدا کند و عرض کردیم لازم نیست خیلی دور برود؛ کردار جمال عبدالناصر دم دست است.
و حتما فراموش نکرده اید که عمو و یا خالوی صدام نوشته بود که خداوند مگس و عجم و جهود را نباید خلق میکرد. لابد کردها را یادش رفته بود.
و دیگر آنکه همه این دستار سیاهان از پسر عموهای نزدیک ایشانند که دختر را در تشییع جنازه پدر میکشند و شبانه در زیر نور چراغ دفن میکنند و به خیال خود سر در زیر برف پنهان مینمایند. و اگر ایرانیان - کرد وترک و فارس - عرب ستیزند ، عرب ها خود عرب ستیز ترند و نمونه بحرین را به ایشان دادیم که به قول معروف اگر فلانی ننه اش را ندیده بود از غصه باباش دق میکرد.
شما هم شلیر عزیز زیاد ذوق نکنید. اگررفتار صدام حسین برای کردها کافی نبود در کرکوک و بر سر نفت ، عربها به شما نشان خواهند داد که حق با کیست.
٣٨۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰       

    از : گیلانی

عنوان : ترس شما و همفکرانتان از اجرای منشور جهانی حقوق بشر در ایران است، و چون می دانید که این منشور هر روز بین ایرانیان محبوبتر می شود،
صدام حسین عرب و لات و لوت هایش یکشبه ۵۰۰۰ زن و مرد و بچه کرد را در حلبچه با بمب شیمیایی قتل عام کرد. آیا شما، آقای بنی طرف، اینرا بحساب نژادپرستی اعراب می گذارید یا نه؟ بفرمایید که چند کشور عربی به این عمل شنیع او اعتراض کردند و آنرا نژادپرستی اعلام کردند؟ در بحرین اقلیتی عرب سنی بر اکثریتی شیعی عرب و ایرانی تبار فرمانروایی می کنند و با آنها مثل شهروندان درجه ۲ رفتار می کنند. بنظر شما این نژادپرستی هست یا نیست؟ حمله اعراب ستی عربستان سعودی به این شیعیان که به موقعیت خود در بحرین اعتراض کردند نژادپرستی هست یا نیست؟ حتما مطلعید که ۲۰ درصد اعراب در عربستان سعودی شیعه هستند و بوسیله اعراب سنی شهروندان درجه ۲ محسوب می شوند. این چطور، نژادپرستی هست یا نیست! در سوریه کردها بوسیله اقلیتی شیعه شهروندان درجه ۲ محسوب می شوند. این وضعیت را چطور ارزیابی می کنید، به حساب نژاد پرستی اقلیت شیعه می گذارید یا نه؟

مشکل شما و همفکران شما، آقای بنی طرف، با منشور جهانی حقوق بشر و اجرای آن در ایران است و نه چیز دیگری. شماها از اجرای این منشور در ایران می ترسید چون می دانید که همه ما ایرانیان صرفنظر از همه تفاوت هایمان به حقوق حقه خود می رسیم و بهانه ای برای شما و همفکرانتان باقی نمی گذارد تا اهدافتان که درست منافع ملی ایران را نشانه گرفته است را دنبال کنید. اگر حسن نیت داشتید برای اجرای این منشور بطور کامل در ایران مبارزه می کردید و نه اینکه با سوء استفاده از همین منشور با گردوری اسناد قلابی برای ایران پرونده سازی کنید. هر اتهامی به ایرانی بچسبد، این اتهام نژادپرستی شما بما نمی چسبد. به مصطفی بادکوبه ای گیر می دهید که بخاطر اشعارش علیه رژیم به زندان افتاده است. تناقض در حرفهای شما در اینجا عیان می شود. شما هم رژیم و هم بادکوبه ای را نژادپرست معرفی می کنید. اگر اینطورست بفرمایید چرا ایندو بجای احترام بیکدیگر با هم در جنگند؟

ترس شما و همفکرانتان از اجرای منشور جهانی حقوق بشر در ایران است، و چون می دانید که این منشور هر روز بین ایرانیان محبوبتر می شود، در صدد مبارزه با آن و سوء استفاده از آن در پرونده سازی تان علیه ایران و ایرانی برآمده اید.
٣٨۰۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰       

    از : شلیر رمضانی

عنوان : چند نکتهی کوتاه
با تشکر از آقای عزیزی بنی طرف . از کامنت دوستانی که پای نوشتهی آقای بنی طرف پیداست انگار آقای بنی طرف آب در لانهی مورچگان ریخته از همهی کامنتها میشود نتیجه گرفت به جای تحلیل و پرداختن به اصل نوشته آقای بنی طرف به بی راهه میزنند .
نوشتهی آقای بنی طرف کاملأ مشخص است و معلوم است به چه نقد دارد و با فاکت تبعیض نژادی و عرب ستیزی را در ایران بیان میکند ،
مثلأ یکی بیان میکند که چرا میگوئید خلیج نمیگوئید خلیج فارس .

یکی میگوید از مردم ایران شریفتر در دنیا وجود ندارد .
یکی میگوید آنچه در ایران اتفاق می افتد اسلام است مردم ایران نیستند .

یکی میگوید مردم ایران تمام ایران را از دست بدهند خوزستان را از دست نمیدهند
آن دیگری میگوید خوزستان عربستان نیست
و آن دیگری تهدید میکند که دیدید صدام نیز نتوانست خوزستان را از ایران جدا کند پس شماها عددی نیستید
آن دیگری میگوید میبینید حکومت ایران به حماس و حزب الله کمک میکند پس چون عربهای لبنان و فلیسطین کمک میکند ما نژاد پرست نیستیم.

خلاصه ۱۰ کامنت پای نوشتهی آقای بنی طرف هست یک کامنت گذار به اصل مطب و نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران نپرداخته و با فاکت به رد نظرات آقای بنی طرف برخورد نکرده خود این کامنتها نشان از نظرات درست آقای بنی طرف دارد که نژاد پرستی و عرب ستیزی چگونه در ایران عمل میکند .
٣٨۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰       

    از : رحمان تبریزی

عنوان : ایرانی و عرب ستیزی!!!
آقای بنی طرف، شما هم هر چقدر دلتان می خواهد مثل بقیه همفکرانتان بر علیه ملت ایران پرونده سازی کنید. ۳۲ سالست که این روند مد روز شما و همفکران شما شده است. برخلاف شماها ما که هر چه از اول تا حالا از این رژیم دیده ایم ایران و ایرانی ستیزی بوده است و بس. اگر دنبال این پرونده سازی علیه رژیم می رفتید اسناد و مدارک کم نبوده و نیستند ولی بجای آن شما بدنبال پرونده سازی رفته اید که همه اتهامات شما را از پایه بی اساس می کند. ایرانی و عرب ستیزی!!! یادتان رفته که چه تظاهرات میلیونی ای در اول انقلاب برای آزادی فلسطین می شد و سالها و سالها هم ادامه داشت؟ اگر ایرانی عرب ستیز بود چنین استقبالی از این تظاهرات می کرد و یا اجازه می داد که این رژیم یکی از ارکان اصلی خود روی پایه فلسطین بگذارد و منافع ملی ایران اینچنین بخطر بیاندازد؟ آیا یادتان رفته که این رژیم چه ثروتهایی را تا حالا از حلقوم ما صاحبان این ثروت بیرون کشیده و در حلقوم حزب الله عرب لبنان و فلسطینیان عرب غزه و سوریه عرب و و و ریخته و همچنان می ریزد؟ آیا می توانید انکار کنید که رژیم چه تلاشی تا حالا کرده تا میراث و هویت ایرانی ما را نابود کند و در عین حال یا چه ثروتی را از ما دزدیده تا خرج توسعه حوزه های خرافه قم و مشهد و خرج بازسازی مقبره های نسل اندر نسل آقای محمد بن عبدالله عرب کند؟ آیا یادتان رفته که چه زوری تا حالا زده که همه ایرانیان نام فرزندانشان یاسر و غلامعلی و دیگر اسامی عربی بگذارند؟....نه، شما نه یادتان رفته و نه قادرید وجود اینهمه سند و مدرک را انکار کنید. من شک ندارم که شما همه این حقایق را بهتر از همه ما می دانید ولی عمدا آنها را بحساب نمی آورید. دلیل و دلائل این عملکرد شما را به عهده خواننده آزاده ایرانی می گذارم. شما و همفکرانتان نه تنها تا حالا هیچ کمکی به مبارزات ایرانیان علیه این رژیم نکرده اید بلکه تا آنجا که توانسته اید تا حالا آب به آسیاب همه ایران و ایران ستیزان وطنی و غیروطنی ریخته اید. این چوب لای چرخ ما گذاشتن های شماها را ما فراموش نخواهیم کرد.
٣٨۰۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : چون تو دانایی نمیداند مگر ؟
جناب یوسف عزیزی بنی طرف،
هرچه افاضات شما را بیشتر مرور میکنم مایوس تر میشوم. برای دانشمندی چون شما ذکر اینکه خوزستان از دوران باستان پاره ای از ایران بوده و هست و خواهد بود کار بیهوده ایست و شما آگاه تر از آنید و اینکه ایرانیها اعم از ترک و فارس و کرد و ووو اگر تمام ایران را از دست بدهند خوزستان را از دست نخواهند داد و صدام دیر این حقیقت را درک کرد نیز لازم به ذکرنیست. بنا بر این من منظور از اینهمه تخم نفرت پراکنی و اغراق گویی و دشمنی را نمی فهمم . دور از من باد که هیچ گونه اتهامی بزنم ولی کاری که شما میکنید حتی دشمنان ایران هم نمیکنند ، اینست که متحیر مانده ام شما در ذهن گروهی ساده لوح بذری میپاشید که چه درو کنید؟ شاید هم ندانسته خواسته اید عمق معلومات خود در باره نوار باریکی از طیف وسیع ادبیات ایران را به رخ ما بکشید.

بنده قبلا هم به هم قبیله های خود این ایراد را گرفته ام که چرا با پرگویی و دنبال سراب رفتن خود ، خون بیگناهان ساده لوح را به هدر داده اند و امروز شما همان را تکرار میکنید.

اما چون فرمودید " دین مردم عرب اهواز، اسلام و مذهب آنان شیعه اثنا عشری است. بسیاری از ایرانیان فکر می کنند که این مردم سنی مذهب اند که این گونه نیست. گفتنی است که از دو دهه پیش جریان نیرومند سنیگری در میان برخی از جوانان عرب شکل گرفته که هراس حاکمیت بنیادگرای شیعی ایران را برانگیخته است.". اگر این جوانان خیلی دلشان برای سنیگری تنگ شده ، بحرین در دو قدمیست و قدم سنی ها را بر چشم مینهد. دیدار آن سرزمین جهت درک دموکراسی و تحمل نوع عربی بی فایده نیست
٣٨۰۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : روزبه

عنوان : چند نکته
با تایید نظرات همه نظردهنده ها، فقط مایلم از یک نظردهنده ایرادی بگیرم. جناب/سرکار حق، دوست عزیز، محتوای نظر شما بسیار روشنگرانه است ولی شما یا با عجله نظراتتان را می نویسید یا اینکه آنچه می نویسید را یکبار نمی خوانید تا اشتباهات خود را تصحیح بفرمایید. امیدوارم این ایراد دوستانه را بپذیرید. دو یا سه نظری که اخیرا از شما در این سایت دیده ام مرا واداشت تا این پیام را برایتان بگذارم.

کتابهای صادق هدایت به فرانسه و دیگر زبانها ترجمه شده و به ادبیات دیگر کشورها غنا بخشیده اند. آیا فلاسفه و ادیبان این کشورها تا بحال چنین انتقاداتی که آقای بنی طرف از هدایت می کند را نثار او کرده اند و یا اینکه نه، به او ارج نهاده اند؟

آقای بنی طرف، شما آثار هدایت را با هم عصرانش در اروپا و امریکای شمالی مقایسه کنید و بما بگویید که کدام نژادپرست تر هستند البته اگر بتوان ثابت کرد که هدایت نژادپرست بود.

موضع شما آکنده از ضعف و مغلطه است. اینراه که شما می روید شما را به آن مقصدی که در نظر دارید نخواهد رساند چون ایران عراق و افغانستان نیست که بتوان مردمش را بر اساس دین و نژاد بجان هم انداخت.

استان خوزستان هم عربستان نیست حتی اگر زمانی بدلائلی به این نام شناخته می شد. این نام باید عوض می شد چون انگلستان نابکار در دهه ۲۰ تکه از امپراطوری عثمانها را عمدا عربستان نامگذاری کردند تا بذرهایشان را برای آینده کاشته باشند. شما هم بهترست نام خلیج فارس را عوض نفرمایید. این کاریست که اعراب امارت نشین به عمد می کنند و ما اگر خود را ایرانی می دانیم باید به آنها اعتراض کنیم که بر چه مبنایی نام آنرا عوض کرده اند.
٣٨۰۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : امیر صادقی

عنوان : ادامه مطلب
دوست دارم به نوشته قبلیم اینها را هم اینجا اضافه کنم(با تشکر از درج سخنان من از مدیریت سایت)
چه متاسفانه و چه خوشبختانه و چه از روی تصادف و حادثه ما با اعراب(ما ایرانیان) همسایه و هم سرنوشت هستیم. این یعنی خوشی و نا خوشی و بدی و خوبی و همه چیزمان روی یکدیگر تاثیر می گذارد. در این مجال من به کشورهای عربی نمی پردازم و انها را در امور داخلی خود مختار و فعال مایشا می گیرم.
این بدین معنیست که اگر انها در رفتار خودشان تصمیم غلط بگیرند به خودشان مربوط است ولی یک نگاه کوچک هم انداختن بد نیست.
جوامع اعراب از عراق تا یمن و تا مصر و الجزایر و مرکش با رشد انفجاری جمعیت روبه رو هستند و برای ان جمعیت انفجاری جوانان هیچ گونه اینده ای بجز مالیخولیای رسیدن به بهشت توسط رادیکالیسم اسلامی متصور نیست.
در کل جوامع عربی ازدواج های فامیلی مثلا دختر عمو و پسر عمو رواج دارد و در بسیاری به حد فاجعه رسیده است زیرا بیماری هایی با منشا ژنتیک در اینگونه ازدواجها شدیدا رخ می دهد. در خوزستان ما هم شاهد این مساله هستیم و هم در عراق و غیره و از شما خواننده عزیز فقط درخواست می کنم تا از اولین عراقی دم دستتان در این مورد بپرسید تا عمق فاجعه افراد عقب مانده حاصل ازدواج های فامیلی را برایتان بگویند.
برعکس شعارهای رایج در خبرگزاری ها مبنی بر بهار اعراب با توجه به قیامهای ملل در زیر سلطه حکومت های دیکتاتوری انجا, این وقایع به رشد رادیکالیسم اسلامی در انجاها خواهد انجامید و برندگان واقعی گروه های میلیشیای اسلامی و امثال القاعده می باشند.
برگردیم به اعراب خودمان...
اعراب ما از مایند و دوستان و برادران شریک در ملک مشایی به نام ایران. البته سایر اعراب هم دوستان و هم دردانی چون ما هستند و ما باید همیشه در جاده تمدن و دوستی بمانیم و اخلاق و منش انسانی خود را در رابطه با انان حفظ کنیم.
اعراب ما دارای جوامع عشیره ای و قبیله ای و حکومت ایل و شیخ قبیله و لباس های محلی کند کننده حرکت و پویایی یک جامعه مدرن مانند دشداشه, چفیه, عقال, دمپایی و غیره می باشند و در جهت رهایی از فقر باید خودشان "و نه ما" به این نتیجه برسند که فقر و بیچارگی و تنگ دستی و خشونت و غیره وقتی رفتنیست که هر فرد عرب برای خودش صاحب شخصیت, استقلال فکر و رای باشد و به عشیره و قبیله و ایل و طایفه و شیخ ان عشیره و تفنگداران ان قبیله و غیره وابستگی نداشته باشد و بس .
دیگر اینکه خود ان اعراب "و نه توسط ما" باید به این نتیجه برسیم که زنان و مردان دارای حقوق برابرند. این یعنی دو انسان کاملا مساوی و اماده حرکت به سوی اینده بهتر. البته در همجای ایران حقوق زنان پایمال می شود و کل ایرانیان در این مساله ذی النفع اند ولی در اعراب خوزستان متاسفانه این پدیده به مرز فاجعه رسیده و همواره اخبار و گزارشات بسیار ناراحت کننده ای از انجاها به گوش می رسد ولی به هر حال این وظیفه خودشان است تا به چنین جمع بندیی برسند و کار شیراز و اصفهان و تهران نیست که چیزی را به انها تحمیل کنند.
دیگر اینکه مخرج مشترک تمام بدبختی های ما "فقر" است. فقر یعنی نداری و بی چارگی و جرم و جنایت و مواد مخدر و گروه های مافیایی و دوای مبارزه با فقر فقط و فقط و فقط در "صنعتی شدن" است مثل کشور کره جنوبی که پنجاه سال قبل یک کشور فقیر بود و امروز به یمن صنعت دارای بالاترین سطح زندگیست.
صنعتی شدن الفبا و قوانین خود را دارد و اصولش هم غیر قابل فهم نیست. مثل وقت شناسی و تحرک و پویایی . بخش تحرک و پویایی اش با هر عقل سلیمی که به ان فکر شود با پوشیدن دشداشه و چفیه و عقال و دمپایی ها و در دست داشتن و چرخاندن تسبیح جور در نمی اید و بخش وقت شناسی اس با نشتن در قهوه خانه ها و خوردن چایی و کشیدن قلیان تا پاسی از شب جور در نمی اید و این چیزها یعنی عربیت و فرهنگ عربی, از خوزستان بگیرید تا خود مراکش!
خوب حالا ایا اقای بنی طرف در طول این چند سالی که قلم زده به این چیزها اشاره کرده? کجا اشاره کرده? کی اشاره کرده? چطور اشاره کرده?
منتهای نوشته های ایشان و دیگر فعالان قومی اعراب(من به شخصه اقای بنی طرف را انسان شریف و ادیبی خوب می دانم) این است که اقا یک خوزستانیست که بیشتر مردمش عربند(طبق ادعای اماری انها) و پول درامد ایران هم پول نفت است و این نفت هم مال خوزستان است و خوزستان هم مال اعراب است, پس پول نفت مال اعراب است و صدق الله العی العظیم!
حالا سوال من این است که اگر کل این پول نفت رو بدیم به اعراب خوزستان با ان چه می خواهند بکنند?
یعنی به زبان احمدی نژادی اگر پول نفت به سر سفرهای اعراب خوزستان برود چه می شود?
حداکثر می شود یک کویت دیگر, یک عربستان دیگر و یک بحرین و امارات دیگر, یعنی با ان پول درست است شکم ها خوب پر می شود ولی دیکتاتوری و ظلم و ادم کشی و خفقان و غیره می شود و جامعه با مردان چند همسری و غیره در ان برپا می شود ولی دمکراسی و غیره بدست نمی اید.
خوب است که اقای بنی طرف در مورد این مسایل هم بنویسند تا بفهمیم که نخبگان عرب ایرانی(برادران عرب ما) در اینگونه مسایل چگونه می اندیشند.
گله گذاری از فلان شاعر و نویسنده و فلان فحاش و غیره کمکی نه به من فارسی زبان می کند و نه به دیگر عرب زبان. در مقام مقابله فقط کافیست کلمات "فرس المجوس", "کفار فرس" و غیره را در گوگل سرچ کنید تا بدانید که عرب زبانان هم چندان انسانهای پاستوریزه و استرلیزه ای نیستند.
با تشکر
٣۷۹۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : حق

عنوان : ایرانی و نژادپرستی!
نویسنده فراموش می کند که به یمن این رژیم منحوس بوده است که کثیری از شیعیان ایران اسلام گریز و اسلام ستیز شدند و بدنبال مطالعه تاریخ برآمدند و همین مطالعات بود که از آنچه به یمن این دین بر نیاکانشان آمده بود آگاه شدند و از آنچه بر نیاکانشان افتاده بود برآشفتند و دیدند که با یک قادسیه دوم مواجه شده اند. اگر انقلاب نمی شد، زخمی را که نیاکان ما ۱۳ قرن و نیم پیش خورده بودند طی قرون متوالی التیام یافته و فراموش شده بود. این رژیم باعث شد که نه تنها ایرانیان برای اولین بار پس از قرنها دریابند که چه بر سر نیاکانشان قرنها پیش آمده بود بلکه آن زخم التیام یافته و فراموش شده بیکیاره باز شد و پیوندی ناگسستنی را با نیاکانمان برقرار کرد. فهمیدیم که این دین برخلاف دین موسی، عیسی، بودا و زرتشت و و و با شمشیر و دست و پا و سر بریدن به ایران آمد و برای غارت و چپاول و تخریب هر آنچه در ایران بود آمد. نیاکان ما را کشت و به اسارت کشید. مردان ما را کشت و به زنانشان تجاوز کرد و فرزندانشان را در بازارهای برده فروشی فروخت. با خون نیاکان ما نان پخت و خورد....نویسنده باید کتاب ابن خلدون که در قرن ۱۴ میلادی می زیست را مطالعه کند. این کتاب در همه دانشگاههای معتبر بین المللی در دانشکده های شرق شناسی جزئی از دروس است. در آستانه انقلاب ایرانیان به دین و ایمان کسی کاری نداشتند و می گفتند موسی به دین خویش و عیسی به کیش خویش. اسلام ما ایرانیان تعبیری بود که مولوی ۸ قرن پیش از آن ارائه داده بود. این تعبیر مولوی نه تنها با سرشت ایرانی همیشه سازگار بوده است بلکه بر کثیری از آن اقلیتی که در هر جامعه ای هست که یا روان پریش و متعصب است و یا نادان و خرافه زده است و یا تربیت اجتماعی ندارد را هم تحت تاثیر می گذاشت تا حداقل دیگر ادیان را تحمل کند. قبل از انقلاب همه ما داستان موسی و شبان او را می دانستیم و قبول داشتیم. آیا ایرانی ای هست که سه بیت شعر سعدی که ۷ قرن پیش سرود را نداند؟ بله، همان "بنی آدم اعضای یک پیکرند/که در آفرینش ز یک گوهرند/چو عضوی بدرد آورد روزگار/دگر عضوها را نماند قرار/ تو کز محنت دیگران بی غمی/نشاید که نامت دهند آدمی". من پیشنهاد می کنم نویسنده این مقاله بار دگر که با پرونده ساختگی قطورتری علیه ما به سازمان ملل می رود نیم نگاهی به سر در این بزرگترین مرجع بین المللی بیاندازد و این سه بیت شعر سعدی را مشاهده کند. نیم نگاهی هم به ترجمه منشور حقوق بشر کوروش در همان سازمان ملل بیاندازد و آنرا با منشور قرآن و تازیانی که این منشور را با بزور شمشیر ۱۳ قرن و نیم پیش به نیاکان ما با آن وضع فجیع تحمیل کردند و بازماندگان و هوادارانشان یکبار دگر در سال ۵۷ کردند مقایسه کند و این وسط جای ظالم و مظلوم را عوض نکند. از صدام هم یاد کند که می گفت خداوند سه چیز را نمی بایستی می آفرید ایرانی و کلیمی و مگس/پشه را. نویسنده خود بخوبی می داند که کثیری از همان اعراب اصلا شیعیان را مسلمان نمی دانند. آیا نویسنده نمی داند که صدام و قوم و قبیله عرب سنی او بر سر قوم و قبیله های عرب هم نژاد شیعی خود چه آورد؟ آیا نویسنده نمی داند که شاهنامه فردوسی را که برای اولین بار در تاریخ هزار ساله اش نژادپرستانه و فردوسی را نژادپرست می نامند و به جنگ هر دو رفته اند را اعراب صدها سال پیش به عربی ترجمه کردند و از خواندنش در محافل خود لذت می بردند و این ترجمه عربی شاهنامه هم جزئی از گنجینه ادبی اعراب است؟ یا همین شاهنامه و آثار مولوی را عثمانها هم قرنها از خواندنشان لذت می برده اند و آثار مینیاتور خود را از اینها بوجود آوردند؟ یا او نمی داند که این مغولها بودند که همین شاهنامه را با خود به هند بردند و و و. سعدی صدها بیت شعر عربی دارد که به گنجینه ادبیات عرب افزوده است. آیا اینهمه را ایرانیان با زور شمشیر به ترک و عرب و هندی تحمیل کردند همانطور که تازیان دین خود را بزور شمشیر به ایرانیان تحمیل کردند؟ آیا نویسنده نمی داند که خلیج فارس همیشه فارس بوده است که آنرا به عمد خلیج جا می زند؟ آیا او از اینهمه اسناد و مدارکی که موجودند بی خبرست که همگی نشان می دهند که حداقل ۲۵۰۰ سالست که این خلیج یا دریای پارس نامیده می شده و یا خلیج فارس؟ آنوقت شکایت می کند که نامهای عربی این ده و آن ده را در خوزستان برداشته و نامهای ایرانی بر آن گذاشته اند. اگر اینکار بد است چرا نویسنده همانکار را با نام خلیج فارس می کند؟ اینهمه از اهل بیت محمد ابن عبدالله در ایران به بهترین وجه آرمیده اند و قرنها مردم کرور کرور به این معابد رفته و کرور کرور خرجشان کرده اند. آنوقت این ایرانی است که نژادپرست است و ضد عرب است! آیا نویسنده یادش رفته که عبارت "فلانی سید است و اولاد پیغمبر" چه باری در ایران قبل از انقلاب برای مردم داشت و چه حرمتی برای این میلیونها اولاد پیغمبر قائل بودند و خم می شدند و کفشها/نعلین هایشان را برایشان جفت می کردند در صورتیکه سید اجازه چنین کاری را نداشت چون از او و جدش کسر شأن می شد؟

در کل میزان تحمل ایرانیان نسبت به دیگر ادیان و مردم دیگر که به ایران حمله کردند و ماندگار شدند در جهان نمونه بوده است. نویسنده باید مشخص کند که ایرانیان را در نژادپرستی با کدام کشورها مقایسه می کند و همانطور نشان دهد که هیچ قوم و قبیله و ملت دیگری در تاریخ نبوده است که کوچکترین عملکرد نزادپرستانه ای را نسبت به ایرانیان روا داشته باشد.

اگر انقلاب نمی شد، مردم هنوز همان اسلام مولانایی خود را حفظ می کردند. تبعیضی هم که بر علیه بهائیان موجود بود و روز بروز داشت کمتر می شد تا حالا اگر کاملا هم از بین نرفته بود خیلی کمتر از سابق شده بود. نویسنده مقاله باید توضیح دهد که آیا او رفتاری را که با بهائیان در این ۳۲ سال شده است را هم به حساب نژادپرستی ایرانیان می گذارد یا بحساب رژیم فاشیست مذهبی. همانطور او باید توضیح دهد که رژیم فاشیست مذهبی است یا فاشیست نژادپرست. همانطور با تحقیق در شجره نامه یکایک اعضاء رژیم نشان دهد که مثلا شاهرودی عراقی یا ۵ برادر لاریجانی عراقی نیستند یا خامنه ای و موسوی ترک نیستند یا خمینی هندی تبار نبود. این چه ایرانی نژادپرستی است که بدنبال خمینی هندی تبار می افتد و جانشینش هم ترک است و هم عمامه سیاهش او را به پیامبر عربش وصل می کند؟ اگر اینها نشانه های نژادپرستی ما حساب شوند باید دید که فرهنگ لغات نویسنده متعلق به کدام سیاره دیگر بجز کره زمین است. اگر اسنادی دال بر نژادپرستی ایرانیان وجود داشت، امروز نویسنده این مقاله مجبور نمی شد در تخیلات خود سند سازی کند و از فرط ناامیدی به صادق هدایت رجوع نمی کرد چون سرخپوستان امریکایی هم امروز می توانستند ثابت کنند چون هالیوود در قرن بیستم چهره ای دروغین و آکنده از توحش از سرخپوستان به نمایش گذاشت دال بر آنست که ملت امروز آمریکا نژادپرست است. سیاهپوستان هم با رجوع به مارتین لوتر کینگ می توانستند همین اتهام بی پایه را به نسلهای کنونی امریکایی سفید پوست وارد آورند. نویسنده مقاله توضیح دهد که آیا امریکائی های امروز را بخاطر نژادپرستی نیاکانشان که تاریخی زشت و دراز دارند را کسی می تواند نژادپرست تلقی کند یا اینکه آنرا بخشی جدا نشدنی از تاریخ شان باید محسوب کرد که به تاریخ پیوسته است؟ نویسنده این مقاله در راستای پرونده سازی خود علیه بخشی از ایرانیان که او آنها را "فارس" می نامد بدنبال سند نژادپرستی آنها می گردد ولی چون سند در خوری وجود ندارد بالاجبار با ذره بین بدنبال "اسنادی" می گردد که در داستانها و شعرهاست و اگر لازم باشد آنها را از چارچوب اصلی آنها هم خارج می کند. بفرض صادق هدایت نژادپرست بوده باشد ایا من باید جوابگوی او به نویسنده باشم که انگشت اتهام را در مراجع بین المللی بطرف من دراز می کند؟

نکته مهمی که نویسنده عمدا از قلم می اندازد اینست که او عملکرد قبیله تبهکاری را که عددی کمتر از یک درصد کل جمعیت ایران است را بحساب ۹۹ درصد ایرانیان می نویسد. نویسنده عمدا با جعل و تحریف تاریخ ایران و حتی با وارونه سازی وقایع روز جلوی چشم همه ی حی و حاضران در صدد پرونده سازی علیه ایران است. او به کل واقعیت ها اشراف کامل دارد ولی عمدا آنرا بسود خود نمی داندبه حساب نمی آورد.

با انتشار اینگونه مقالات ما از وجود و فعالیت های ایندست از نویسندگان با این نوع طرز تفکر آگاه می شویم. ما آمادگی مواحهه ی درست در مورد این اتهامات واهی به ملت ایران را در مراجع بین المللی داریم و زمان آن فرا رسیده است که با مشورت با هموطنانمان هم در اینجا و هم در دیگر جاها وارد عمل شویم.
٣۷۹٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : بنی طرف
جناب یوسف عزیزی بنی طرف،
فراموش کردم که عرض کنم که در عربی مثلی ست که انشاالله درست ان الاسماء تنزل و من السماء باشد. خدا کند که شما بر عکس پدران خود " طرف " نبوده و " بی طرف " باشید ولی ظاهرا با مثل هم نمیشود مناقشه کرد.
٣۷۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : راسیست
جناب یوسف عزیزی بنی طرف ،
من نمیدانم که قسمت های آینده نوشته شما چه چیزرا در بر میگیرد و شاید کامنت من قضاوت زود رس باشد اما تا همین جا هم من انتظار خیلی بیشتری از شما داشتم.

از همین جا شروع کنم که فرمودید " و با لهجه عرب های جزایر خلیج وبنادر جنوب ایران فرق دارد. زیرا لهجه اینان، خلیجی است.".
من فکر کرده بودم که این موش خلیج "عربی" را ابلهی چون عبدالناصر دوانده بود که برای تحریک احساسات و منافع بی ارزش زود گذر، بین همسایگان و هم مذهبان ، بنفع دشمنان و به کوری چشم دوستان ، تفرقه بیاندازد ، که انداخت. هیچ آدم منصف و دانشمندی حتی اگر ایرانی هم نباشد خلیج فارس را "خلیج" و "خلیجی" نمی نامد. انشاالله این مورد عمدی نبوده و گرنه باید حدیث مفصل از این مجمل خواند.

دیگر آنکه مطمئنم شما به همان اندازه در ادبیات عرب تبحر دارید که در ادبیات فارسی. ممکن است لطفا کمی هم از آنچه در ادبیات عرب در باره فرس و کافر و ایرانی و مجوس و مغ نوشته اند ذکر بفرمائید؟ منطقی نیست که فقط فرس ها راسیست بوده و عربها با آنهمه غرور و فخر از آن بی نصیب باشند.
٣۷۹٨۰ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : رامین برنا

عنوان : ملت نجیب
با افتخار می نویسم که نجیب تر از ملت ایران در تاریخ وجود ندارد. هیچ ملتی را سراغ نداریم که متجاوزین به کشور و زن وبچه خود را در کنار خود تحمل کند وچه بسا هنوز هم مورد تنفر او باشد ودر موقع حمله دشمن به استقبال او نیز برود.
در تاریخ ایران هیچگاه شاهد قوم کشی نبوده ایم. وقتی به تاریخ همسایگان خود می نگریم شدت حب وبغض را نسبت به قوم های دیگر می بینیم که چگونه به قتل عام آن ها پرداختند
من هیچ کشوری را سراغ ندارم که قومی از جمعیت آن در برابر دیگر صاحبان مملکت ویا بهتر بگویم صاحبان اصلی آن بایستد وبه او دهن کجی کند و تاریخ پر افتخار آن رابه سخره بگیرد و مثلا خلیج فارس را به نام دیگری بخواند.
آقای بنی طرف بهتر است از اعراب خوزستان بخواهد که خود را با فرهنگ وآداب مردم ایران هماهنگ کنند ودر کنار آنان کشوررابسازند. وگرنه انگشت گذاشتن بر بعضی عکس العمل های غیر عرب ها در خوزستان در قبال بی فرهنگی عرب ها دردی را دوا نمی کند.
٣۷۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : امیر صادقی

عنوان : عدالت در فهمیدن و درک کردن
اقدام اقای یوسف عزیزی بنی طرف در واکاوی یک مساله ملی یعنی نوع بر خورد با قومیت ها و در این مورد خاص اعراب اقدام جالب و بسزا می باشد ولی با نگاه بسیار تنگ نظرانه و جانبدارنه ایشان بعید می نماید که دستاورد قلمی ایشان از حیطه گله گذاری از قوم غالب فارس و گستاخی به ادبیات فارسی با ارجاع به بعضی از ابیات و نویسندگان و سرایندگان ان فراتر رود.
مشکل این گونه برخورد از انجا اغاز می شود که نویسنده چشمش را به تمامی ضعف ها و کل تاریخ زمینه ساز چنین نوع برخوردهایی از طرف قوم خودش یعنی اعراب به یکباره ببندد و فقط در مقام یک شاکی و مدافع حق بجانب خود بگوید و خود تصدیق کند و خود شادمان از سرای قاضی بازگردد.
اقای بنی طرف ادیب خوبیست و دستی خوش در قلم دارد ولی با اعلام وجود شش میلیون عرب در مصاحبه هایش در حدود دوازده سیزده سال قبل معلوم کرد که از چه زاویه ای به مسائل قومی و قبیله ای ایران می نگرد.
ان شش میلیون ان سالها باید الان قریب ده میلیون باشند و با توجه به امار وجود دیگر اقوام پس اساسا هیچ فارسی زبانی در ایران وجوددندارد. اگر وجود ۳۵ تورک و ۱۵ کرد را هم قبول کنیم ووو
اساسا نگاه ایشان بی طرفانه نیست. اقای بنی طرف به خشونت به زنان و اطفال در میان اعراب نمی پردازد و اصلا به ان کاری ندارد. ایشان توضیح نمی دهند که اساسا شیوه اداره قوم و قبیله و عشیره و شیخ ان عشیره و افراد مسلح قبیله در قرن بیست و یکم مدنیت چیست?
ایشان در فکر برابری حقوق افراد قبیله و شیوخ قبیله و زنان ان قبیله نیست که نیست و فقط و فقط در فکر انست که چرا فلان دکتر شاعر احساساتش را انگونه که که خواسته بیان کرده است.
اقای بنی طرف به تاریخ اشنایی ما و اعراب و نوع ان اشنایی(با شمشیر البته!) نمی پردازد و اساسا مساله او نیست.
او به خشونت ایسلامی عربی حاکم بر ایران و عربیزه شدن جامعه با زور سر نیزه حکومت نمی پردازد و مساله او نیست.
او به قوانین قضایی دیه, حد, تعزیر عرب ها که از سنت انان به ما حاکم شده نمی پردازد.
او به حمله عراق عرب, پشتیبانی کل اعراب از صدام حسین در ان سالها نمی پردازد. او به استقبال اعراب هویزهدو محمره خرمشهر از قوای صدام در روزهای اول جنگ.
او اساسا به این مساله نمی پردازد که چرا جوامع عربی از خوزستان تا اردن و تا مصر و تا لیبی و الجرایر بطور یکدست جوامعی خشونت گرا هستند و در انها دمکراسی هیچگاه پای نخواهد گرفت.
بلی, ایشان فقط گله مند است و بس و از دیدن نقص های اعراب در اینه هم واهمه دارد و فقط به چند گفته شاعران و چند جوک و غیره گله می کند که در میان تمام اجنتماعات بشری و حتی اروپا هم علیه دیگر اقوام همسایه به کار می رود و به نوعی یک عمل بد و فراگیر بشریست.
٣۷۹۵٨ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : صدا

عنوان : عرب و عربیت درذهنیت ایرانی
نقد کار خیلی خوبیست اما صرف نقادی به ایجاد فضای سازنده و پیشرو برای تغییر و تحول مفاهیم نمی انجامد. چه بسا هم که نقدی که بدون اشنائی و توجه و حتی میشود گفت نادیده گرفتن عمدی پس زمینه‍ی تاریخی پدیده ای که به نقد کشیده میشود عنوان شود به کج فهمی و سوءاستفاده‍ی منجر شود. در به نقد کشیدن نگاه و برداشت شخصیت های ادبی ای نظیر صادق هدایت و بزرگ علوی و ..... صرف نقل قول کردن ازانان برای تبیین اینکه "عرب" درنگاه آنان که بوده کافی نیست. "عرب" و "عربیت" و اسلامیتی که در نگاه این نویسندگان و متفکرین محکوم شده و ازآن دیوسازی میشود باید از نگاه تاریخی ملتی که خود را مقهور قلع و قمع وحشیانه‍ی قومی غریبه (از بسیاری نظرات) که سرزمینش را غارت کرده و به زور شمشیروحشیانه برآن حکومت کرده است دیده شود. تنفر از خدای مدینه (خدای اعراب و اسلام) هم به همین بدیل باید دیده شود. این حافظه‍ی تاریخی یک قوم است ه چنین عمل میکند. این حافظه‍ی تاریخی در شرایط حکومت جمهوری اسلامی که مرکزیت عقل و عمل و زیبائی و هر آنچه که از آن زایش و رویشی امکان است پدید آید را در وجود و حضور قومی و خدائی (بخوان عرب و اسلام) که چنین سابقه‍ی تاریخی غیر قابل انکاری در حافظه مشترک مردم ایران دارد دوباره تلنگر خورده است.
٣۷۹۵۲ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰