اتحاد جمهوری خواهان:
خامنه ای مسئول اصلی سرکوب است


• مسئول اصلی سرکوب مخالفین، وضعیت نابسامان کشور و پیآمدهای عملکرد دولت احمدی‏ نژاد، آقای خامنه‏ ای است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ خرداد ۱٣۹۰ -  ۵ ژوئن ۲۰۱۱


اخبار روز: اتحاد جمهوری خواهان ایران بیانیه ای پیرامون اختلافات درون حکومت منتشر کرد. در این اطلاعیه گفته شده است مسئول اصلی سیاست سرکوب و برگماری احمدی نژاد آقای خامنه ای است.


در هفته‏ های گذشته اختلافات درون حکومت به ویژه بین ولی‏ فقیه و رئیس جمهور، مجلس و دولت، به جدالی آشکار تبدیل شده است و تبیین شکاف‏ های درون حکومت و اتخاذ سیاست نسبت به آن را به امری ضرور تبدیل کرده است.

ظهور جریان اصلاح طلب
ظهور جریان اصلاح طلب از درون رژیم، یکی از مهم ترین وقایع در سه دهه ی گذشته بود. پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۶ و کسب اکثریت در مجلس ششم توسط اصلاح طلبان و اولین دوره ی شوراهای شهر، همراه با باز شدن فضای سیاسی کشور، گفتمان اصلاح طلبی و خواست تغییر را در میان طبقه ی متوسط جدید و به خصوص جوانان و دانشجویان گسترش داد. توسعه ی جامعه ی مدنی و تشکیل احزاب جدید، امیدهای زیادی را در میان مردم برای تغییرات ساختاری درون رژیم در جهت تامین حقوق شهروندی و گذار به دمکراسی به وجود آورد.
در طول هشت سال ریاست جمهوری خاتمی و چهار سال تسلط اصلاح طلبان بر مجلس ششم، علیرغم موفقیت‏ هائی که در بعضی عرصه‏ ها به ویژه آزادی‏ های سیاسی و اجتماعی به دست آمد، مقاومت شدید جریان اقتدارگرا در مقابل خواست تغییر از یک سو و عدم تمایل برای بهره گرفتن از قدرت جامعه مدنی برای پیشبرد اصلاحات، محدودیت‏ های ذهنی اصلاح‏ طلبان و قانون اساسی از سوی دیگر، موجب شد تا بخش‏ های قابل توجهی از شهروندان از سیاست های اصلاح‏ طلبان رویگردان شوند، در انتخابات شوراها به آن ها رای ندهند و اقتدارگرایان فرصتی به دست آورند تا از طریق ایجاد بحران‏ های پیاپی و نیز رد صلاحیت وسیع، اصلاح طلبان را نخست از مجلس و سپس از قوه مجریه کنار بگذارند.

جنبش سبز
کارکرد چهار سال حکومت احمدی نژاد و تحمیل خسارات فراوان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اراده ی نیرومندی را در میان شهروندان کشور برای کنار گذاشتن دولت احمدی نژاد و در جهت تغییر وضعیت موجود شکل داد.
در جریان مبارزات انتخاباتی برای ریاست جمهوری، آقایان موسوی و کروبی توانستند با شعارها و برنامه های خود امیدی نوین در دل شهروندان زنده کنند، بخش بزرگی از مردم را بار دیگر به صحنه ی سیاسی و فراتر از آن، به خیابان بکشانند. اما جریان حاکم در هراس از اقبال مردمی از آقایان موسوی و کروبی، به تقلب گسترده و نهایتا به کودتای انتخاباتی دست زد. از بطن انتخابات جنبشی زاده شد که نام سبز بر خود گرفت.
جنبش سبز ارتقاء جنبش اصلاح طلبی به جنبش تحول‏ طلبی و پیوند دادن خیابان با نیروئی در درون نظام بود. جنبش سبز با شعار "رای من کو" به خیابان‏ ها آمد و به تدریج نوک حمله ی خود را متوجه دیکتاتوری نمود و خواستار تامین آزادی و استقرار دمکراسی در کشور شد.
جنبش سبز چندین ماه در خیابان‏ ها ماند و ضربات کاری بر اعتبار و مشروعیت حکومت وارد آورد. این جنبش بار دیگر در ۲۵‏بهمن، اول و دهم اسفند به خیابان آمد و سرزنده و پویا بودن خود را نشان داد.
در شکل گیری جنبش سبز، عوامل متعددی از جمله: خواست های دمکراتیک مردم و مبارزات مخالفین و منتقدین، شکاف‏ های درون جمهوری اسلامی و شیوه ی واکنش حاکمیت به خواست منتقدین و مخالفین نقش داشتند. هم اکنون نیز شکاف‏های درون حکومت عمیق تر شده‏ اند که تاثیرات خود را بر جنبش سبز می گذارند. از این‏رو ضروری است به شکاف‏های درون حکومتی، مضمون و ژرفای آن و نیز آرایش جریان‏ های حکومتی، نقش و وزن هر یک از آن‏ها پرداخت.

موقعیت خامنه‏ ای
آقای خامنه‏‏ ای همراه با سپاه و احمدی‏ نژاد در هراس از جنبش سبز دست به کودتای انتخاباتی زد و فرمان سرکوب آن را داد. او در این مدت فرماندهی مقابله با مخالفین را به دست گرفته و دستور بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی را صادر کرده است. این امر موجب شده که او مشروعیت خود را در میان طیف گسترده‏ ای از مردم بیش از پیش از دست بدهد. چنان که در تظاهرات اخیر دیده شد، شعارهای فعالان جنبش در تظاهرات عمدتا متوجه او بود.
موقعیت آقای خامنه‏ ای در بین روحانیت سنتی نیز تضعیف شده است. او در دهه ی گذشته از روحانیت سنتی فاصله گرفته و سپاه را به عنوان تکیه گاه خود برگزیده است؛ در ماه‏ های گذشته طی چند مسافرت به قم و ملاقات با تعدادی از فقها، کوشید که فاصله ی خود را با آن ها کم تر کند و نظر مساعد آن‏ها را جلب نماید. اما ظاهرا موفق به این کار نشده است. اقتدار خامنه‏ ای در درون نظام هم ضربه خورده است. او در مدیریت و مهار چالش‏ های درون حکومت با مشکلات جدی‏تر روبرو ست. احمدی‏ نژاد که از حمایت وسیع خامنه ای برخوردار بود، در هفته‏ های گذشته به تقابل جدی با او برخاسته و اقتدار خامنه ای را در درون حکومت به چالش کشیده است. گرچه احمدی‏ نژاد بر اثر فشارها تا حدودی عقب نشسته و وزیر اطلاعات را به جلسه کابینه راه داده است، ولی به اقتدار خامنه‏ ای ضربه وارد آورده است. تا کنون کسی از درون حکومت در چنین ابعادی اقتدار ولی فقیه را زیر سئوال نبرده بود.

سپاه پاسداران
اقای خامنه ای به عنوان ولی فقیه، فرمانده کل نیروهای مسلح است و با سپاه و فرماندهان آن ها پیوند نزدیک و دیرینه دارد. او برای حفظ جمهوری اسلامی و موقعیت خود، شرایط را برای حضور سپاه در ساختار قدرت و تقویت موقعیت آن فراهم آورده است.
خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی، با تکیه بر سپاه و دیگر عوامل قدرت، توانسته است اصلاح طلبان را کنار بزند، رفسنجانی را مهار کند و بر قدرت فردی خود بیش از پیش بیافزاید. اما رابطه ی سپاه با خامنه ای همان رابطه ی ارتش با شاه نیست. نه خامنه ای از آن اقتدار فردی برخوردار است و نه سپاه در موقعیت مشابه ارتش شاهنشاهی قرار دارد. ارتش وابسته به شاه بود و جدا از آن برای خودش هویتی قائل نبود. اما سپاه برخاسته از بطن انقلاب بهمن است که به تدریج از پائین شکل گرفته و تا بالا ساخته شده است. علاوه براین، سپاه به یک موسسه ی بزرگ اقتصادی هم مبدل شده است. سپاه برای خود شخصیت قائل است و خود را صاحب انقلاب می داند.
خامنه ای برخلاف رهبران کشورهای توتالیتر، حزب سیاسی مخصوص به خود ندارد. تمام تلاش برای متشکل کردن روحانیت در یک حزب دولتی به خاطر فقدان انضباط حزبی در میان روحانیان با شکست روبرو گشته است. خامنه ای از سپاه و بسیج به عنوان حزب مخصوص به خود استفاده می کند. سپاه به مرکز آموزش، کادرسازی و آزمایش توانائی های آن ها برای گمارده شدن در پست های حکومتی مبدل شده است. گرچه در سیاست‏ گذاری های کلان، تصمیم گیرنده ی نهائی خامنه ای است؛ ولی بخشی از سیاست‏ ها در ارگان‏هائی که سپاه هم حضور دارد، پرورانده می شود و در اختیار ولی فقیه قرار می‏گیرد. در حال حاضر قدرت خامنه‏ ای در اساس، قدرت سپاه و ارگان‏های امنیتی است و بدون آن‏ها، او قادر نیست سلطه سیاسی خود را حفظ کند.
سپاه در حال حاضر تحت اتوریته ی خامنه ای است. ولی در شرایط بحرانی، احتمال این که نقش مستقل و تعیین کننده ایفا کند، وجود دارد.

احمدی نژاد
احمدی نژاد در دور اول ریاست جمهوری خود مطیع ترین رئیس جمهور در مقابل رهبر بود. به همین دلیل از حمایت کامل او برخوردار بود. اما او به تدریج با استفاده از دستگاه گسترده دولت و درآمد نفت، کوشید در ساختار حکومت تولید قدرت کند، در بین گروه‏ هائی از جامعه برای خود پایگاه بسازد و با تکیه بر آن موقعیت خود را تثبیت کرده و به همآوردی با مجلس و رقبا و در مواقعی با ولی فقیه برآید. او نمی‏ خواهد تنها کارگزار رهبر باشد و سیاست‏ های او را پیش ببرد. اکنون احمدی نژاد نه کارگزار خامنه‏ ای است و نه دست نشانده ی سپاه. او کوشیده است آن چنان موقعیت و قدرتی را کسب کند که خامنه ای و مجلس به خاطر تحمیل هزینه ی سنگین بر نظام، به سادگی نتوانند او را کنار بگذارند.
احمدی نژاد و یارانش می کوشند در حیات سیاسی کشور و در حکومت نقش پایداری داشته باشند. به همین دلیل وی از هم اکنون در فکر تثبیت یکی از همراهان خود به عنوان رئیس جمهور بعدی است.
احمدی‏ نژاد از ابتدا کوشیده است که با سیاست پوپولیستی، گروه‏ هائی از لایه‏ های پائین جامعه را جلب کند. به این امید که بتواند آن ‏ها را به پایگاه اجتماعی دولت خود مبدل سازد. او با درآمد نفت و با اتخاذ سیاست‏ های عوامفریبانه تلاش کرد رای گروه‏ هائی از طبقات پائین جامعه را اخذ کند.
به نظر می آید که احمدی‏ نژاد و تیم او به تداوم حیات جمهوری اسلامی تحت هدایت روحانیت اطمینان ندارند و می‏کوشند که آلترناتیو وضع موجود را شکل دهند. زیر سوال بردن تقریبأ تمامی تاریخ جمهوری اسلامی در سخنرانی‏ های احمدی‏ نژاد و در مناظره‏ های انتخاباتی با آقایان موسوی و کروبی را می توان نشانه ی آن تلقی کرد. آن ها در یافته‏ اند که بدون اتکاء بر حداقل بخشی از طبقه متوسط شهری، نگهداشتن نظام ممکن نیست.
در همین رابطه است که مشائی و احمدی‏ نژاد می‏کوشند با طرح گفتمان ایرانیت ـ اسلامیت، مخالفت با روحانیت سنتی، کاستن از فشارهای اجتماعی، و چراغ سبز به امریکا برای برقراری مناسبات، گروه‏ هائی از کارفرمایان و طبقه متوسط شهری را جلب کنند و بدین وسیله در بین آن‏ها پایگاه اجتماعی بسازند.
بدیهی است که چنین رهیافتی می‏بایست دیر یا زود به تقابل با روحانیت و ولی‏ فقیه در راس قدرت بیانجامد که چنین شد.

شکاف بین خامنه‏ ای و محمود احمدی‏ نژاد
خامنه‏ ای بارها اعلام کرده است که نظرات او با احمدی‏ نژاد نسبت به دو رئیس جمهور قبلی نزدیک‏تر است. در واقعیت هم، بین دیدگاه و سیاست‏ های مورد نظر خامنه‏ ای و احمدی‏ نژاد اشتراکات فراوان وجود دارد. اما اختلافاتی نیز بین آن دو وجود دارد که می‏ توانند ریشه در رویکرد احمدی نژاد و تیم او به ترتیبی که در بالا گفته شد، داشته باشند. از جمله در عرصه‍ ی سیاست هسته‏ ای، مناسبات با امریکا، برخورد با روحانیت، برخی برگماری‏ ها مانند مشائی و ایده های غیرسنتی او. علیرغم حمایت مستمر خامنه‏ ای از احمدی نژاد، چالش بین آن دو آشکار و نهان از ماه ها قبل جریان پیدا کرده است. دخالت‏ های گسترده ی خامنه‏ ای در کار دولت و در برکناری‏ ها و برگماری‏ ها، قدرت‏ گیری و قدرت‏ طلبی احمدی‏ نژاد، عوامل موثر در شکل‏ گیری اختلافات بین آن دو است. در هفته‏ های گذشته این اختلافات آشکارتر شده و به تقابل بین آن دو انجامیده است.
خامنه‏ ای تا کنون احمدی نژاد را تحمل کرده و نخواسته است که با برکناری او به دست مجلس، بحرانی به وجود آورد که نتیجه ی آن روشن نیست. خامنه‏ ای رهبر جمهوری اسلامی می‏کوشد احمدی نژاد را مهار کند و اجازه ندهد که او به یک قدرت جدی تبدیل شود تا دوره ریاست جمهوری او به سر آید.
خامنه‏ ای ابزارهای لازم برای کنترل احمدی نژاد را در اختیار دارد، او مهار امور را در دست خود نگهداشته و می‏تواند جلوی یکه‏ تازی احمدی نژاد را بگیرد. هر جا و هرگاه احمدی‏ نژاد می‏ خواهد در مقابل خامنه‏ ای بایستد او را به اشکال مختلف گوشمالی می‏دهد. در جدال اخیر، خامنه‏ ای نیروهای طرفدار خود را به میدان فرستاد تا مشائی را به عنوان «جریان انحرافی» زیر ضرب بگیرند و زبان به انتفاد از احمدی‏ نژاد بگشایند. موقعیت احمدی‏ نژاد در هفته‏ های گذشته تضعیف شده و بخش سنتی و بنیادگرای جناح حاکم در مقابل او صف‏ آرائی کرده‏ اند.

شکاف بین مجلس و دولت
با وجود این که دولت و اکثریت مجلس از اصول‏گرایان تشکیل شده است، بین مجلس به عنوان نهاد قانونگذار و دولت به عنوان قوه مجریه، چالش جدی وجود دارد. احمدی‏ نژاد در مقابل مجلس سرکشی می‏کند، بخشی از مصوبات مجلس را که قبول ندارد، اجرا نمی‏ کند و با قلدری خواسته‏ های خود را به مجلس تحمیل می کند. مجلس تاکنون به دفعات متعدد در مقابل احمدی‏ نژاد کوتاه آمده و به خواسته‏ های او تمکین کرده است. اما بعد از رویدادهای اخیر می‏ خواهد در مقابل احمدی‏ نژاد بایستد.
مجلس تا کنون قادر نشده است که او را برای پاسخگوئی احضار کند. این وضع البته ناشی از جانبداری ولی فقیه از دولت بود که اکنون تغییر یافته است. با این وجود خامنه‏ ای می کوشد که بحران را مدیریت کرده و از فراروئیدن آن به بحرانی فراگیر جلوگیری کند.

مواضع ما
هیچ‏ یک از جریان‏ ها و گرایش‏ های درون جناح حاکم از آزادی، دمکراسی، قانون مداری و منافع ملت دفاع نمی‏کنند و جدال کنونی درون حاکمیت هیچ گونه خصلت دمکراتیک ندارد. کشمکش بر سر قدرت، ثروت، شیوه حفظ سیادت و تحکیم موقعیت دار و دسته ی خود است. جریان‏ ها و باندهای درون حکومت دارای رویکرد توتالیتر و اقتدارگرا هستند و در مقابل جنبش سبز یکپارچه در کنار هم قرار دارند.
سیاست دولت احمدی‏ نژاد در عرصه ی اقتصادی به تشدید بحران اقتصادی، تعطیل و تضعیف بیشتر واحدهای تولیدی، کاهش رشد اقتصادی و افزایش تورم، گسترش فقر و بیکاری منجر گردیده است. در گستره ی جهانی نیز سیاست احمدی نژاد انزوا و تحریم‏ های ویرانگر و گسترده تر اقتصادی را به ارمغان آورده است. لازم است که سیاست‏ های احمدی‏ نژاد در عرصه‏ های مختلف و پیآمدهای مخرب آن ها افشا گردد.
احمدی‏ نژاد را آقای خامنه ای با تقلب گسترده، با توسل به کودتای انتخاباتی و با کشتار، شکنجه و تجاوز و پرکردن زندان‏ ها از نیروهای آزادی خواه، به عنوان رئیس جمهور بر کشور ما تحمیل کرده است. خامنه ای، سپاه، نهادهای امنیتی و جریان بنیادگرا نقش اصلی را در سرکوب مخالفان و منتقدان دارند. مسئول اصلی فجایع در زندان ها، سرکوب مخالفین و منتقدین، وضعیت نابسامان کشور و پیآمدهای فاجعه‏ بار سیاست‏ ها و عملکرد دولت احمدی‏ نژاد، آقای خامنه‏ ای است.

هیئت سیاسی اجرائی
اتحاد جمهوریخواهان ایران
۱۳ خرداد ۱۳۹۰
۴ ژوئن ۲۰۱۱