بهار عربی و اعراب ایران
گفتگوی نشریه ی آوای زن با یوسف عزیزی بنی طرف


• تاثیر خیزش های انقلابی کشورهای عربی شمال آفریقا بر نگاه غربیان به اعراب، نقش زنان در انقلاب های جاری، مسائل اعراب ایران و نگاه راسیستی جامعه ی اکثریت، در گفتگوی آوای زن با یوسف عزیزی بنی طرف، نویسنده و روزنامه نگار، مطرح شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ خرداد ۱٣۹۰ -  ۷ ژوئن ۲۰۱۱


آوای زن: بهار آزادی عربی را از منظر های گوناگون بررسی می کنند. اما یک جنبه ی مهم آن سربلندی مردمان این کشورهاست. از دست آوردهای مهم این خیزش ها بازیابی منزلت انسانی و ترسیم هویتی که دیگر نه از جانب آن دیگری غالب، بلکه توسط خود ترسیم می شود، است. شما که خبرها را در کشورهای مختلف عربی دنبال می کنید ابعاد این انقلاب سیاسی و اجتماعی را چگونه می بینید؟

بنی طرف: وقتی آن ققنوس عرب در شهر دور افتاده «سیدی بوزید» تونس در شعله های آتش خود افروخته جان سپرد، نه خود که جهانی را زنده کرد، جهان عرب را. محمد آلبوعزیزی را می گویم. خودسوزی آن جوان دانشگاه دیده، بیش از آن که از سر تنگدستی باشد از پایمال شدن عزت و کرامت انسانی اش بود. وقتی یک پلیس – که از قضا زن هم بود - به او سیلی زد و شهرداری، گاری میوه فروشی اش را با تحقیر از او گرفت، خودرا به آتش کشید اما زبانه های های این آتش، به جان بیدادگران خونریز حاکم بر کشورهای عربی افتاد. همین قصه به شکلی دیگر در مصر نیز اتفاق افتاد. نیروهای لجام گسیخته امنیتی در ژوئیه ۲۰۱۰ خالد سعید را نه در زندان بلکه در کافی نت و زیر مشت ولگد کشتند. واین انگیزه ای شد برای وائل غنیم و دیگر دوستان «فیس بوکی» خالد تا شعله انقلاب مصر را در میدان تحریر برافروزند. این داستان در باره تمامی جهان عرب صدق می کند. لذا انقلاب شناسان بر این باورند که در کنار فساد و انحصار قدرت و ثروت، پایمال شدن کرامت انسانی شهروندان عرب از عوامل عمده انقلاب های کنونی  اند. در واقع قبل از این تحولات در دنیای عرب، شهروند به مفهوم واقعی کلمه نداشتیم بلکه همگان رعایای مدرن شاه یا رییس جمهور مادام العمر بودند و در برخی دیگر هنوز هم هستند. در برخی از این کشورها نظیر سوریه، استبدادگران کرامت انسان ها را با فقر و شکنجه و زندان و نابرابری اجتماعی و قومی پایمال می کنند و در برخی دیگر همچون مصر و تونس، افزون بر خودکامگان داخلی، استعمارگران مدرن نیز رفتاری تفوق آمیز با فرمانروایان این کشورها داشتند. اینان برای حفظ منافع خود ازرژیم های خودکامه عرب حمایت می کردند و در برابر نقض فاحش حقوق بشر چشم می بستند. کشورهای دموکراتیک غربی فقط پس از گسترش اعتراض های مردمی بود که دست از دیکتاتورها برداشتند. گرچه هنوز هم در برخی از کشورهای متحد خود از معیارهای دوگانه بهره می گیرند.
دگرگونی های کنونی جهان عرب جز انقلاب دموکراتیک نام دیگری ندارند. مردم خواهان آزادی و پلورالیسم و اصلاحات اساسی هستند. در این انقلاب ها – برخلاف انقلاب اسلامی ایران وانقلاب فرانسه - ایدیولوژی وخشونت نقش اساسی ندارند. تظاهرات ملیونی، مسالمت آمیز است و از شعار «مرگ» خبری نیست و اساسن رهبران مخلوع هم کشته نمی شوند. در این انقلاب ها، نه قبل از پیروزی ونه بعد از آن نمی خواهند هیچ مسئولی را بکشند یا تصفیه های خونین راه بیاندازند. آن قدر که استبداد، دروغ، ریا، ترس واز خود بیگانگی را در جان انسان ها می نشاند، آزادی، شفافیت، صداقت، جسارت و اعتماد به نفس را در جان انسان ها نهادینه می کند. استبداد در مصر و تونس درهم شکسته شده است و روح انقلاب دموکراتیک به تدریج در نهادهای گونه گون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جوامع این دو کشور دمیده می شود. این انقلاب، کرامت پایمال شده را به لایه های مختلف جامعه باز گردانده است. اکنون مردم از زن و مرد واز چپ چپ تا راست راست و از اسلامگرا تا ناسیونالیست و کمونیست، آزادانه ابراز وجود می کنند. به عنوان مثال دیدیم که چپگرایان در مخالفت با دیدار خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا از تونس دست به تظاهرات زدند، امری که در دوره بن علی ناممکن بود.   
آوای زن: این انقلابات کشورهای عربی به نوعی روح فمینیستی دارند. یعنی ساختارشکن انند و شرکت کنندگانش تبیین جدیدی از هویت خود، مستقل از دیگران، ارائه می دهند. این روند تصویر زن عرب را نیز در انظار جهانیان تغییر داده. زن عرب نه تنها از سوی غرب بلکه حتی از دید جامعه ی ایرانی، زن اسیر حجاب و غایب بوده است. اکنون تصویر دیگری از او دیده می شود که بیش از هر چیز الگوهای اوریانتالیستی را به چالش می گیرد، کلیشه هایی که به مدد آن مردم منطقه را به اسارت می کشیدند. آیا نگاه مرد عرب به زن عرب در پی مشارکتشان در خیزش ها، تغییر کرده؟ آیا نگاه زن عرب به خود تفاوت کرده؟ آیا می توان این را از میان نوشتارهای مردان/زنان در رسانه های عربی دریافت؟

بنی طرف: اگر غربیان قبل از انقلاب های اخیر به زنان عرب نگاهی اوریانتالیستی داشتند امری طبیعی است. زیرا هم زن غربی در عرصه آزادی های اجتماعی از زن عرب پیشتر بود و هم این نگاه از قدیم در میان غربیان وجود داشته است. اما آن چه عجیب می نماید نگاه ایرانیان به زن عرب است که با نوعی برتری بینی و ناآگاهی همراه بوده. در این جا یک کلیشه از زن عرب در ذهن ایرانیان وجود داشته که بیشتر شاید در باره زنان کشورهای عربستان سعودی و قطر و امارات صدق می کند. کمتر کسی در ایران از مزایایی که زنان تونسی داشته  اند اگاه بوده است.
زنان عرب در انقلاب های مصر و تونس و یمن مشارکت فعال داشته  اند اما باید بگویم که گستره مشارکت زنان در انقلاب یمن – که هنوز به پیروزی نرسیده – در واقع مرا شوکه کرد. مشارکت زنان در اتقلاب تونس امری طبیعی بود زیرا هم بورقیبه و هم بن علی در برنامه های توسعه اقتصادی – اجتماعی خود توجه ویژه ای به مسئله رهایی زنان داشته  اند. البته در کنار اینها هیچ اثری از توسعه سیاسی وجود نداشت. در دوره بورقیبه، در مساله ارث، سهم زن با سهم مرد برابر شد ودر دوره بن علی، هیچ تحمیلی از نظر حجاب انجام نمی شد بلکه برعکس با حجاب مبارزه می شد. والبته ما این تجربه دو گانه را در ایران داشته ایم. در دوره رضا خان با حجاب زنان به طور خشونت آمیز برخورد می شد اما پس از انقلاب اسلامی و در دوره جمهوری اسلامی عکس آن انجام و با بی حجابی با خشونت برخورد می شود. هر دوی این سیاست ها متکی بر زور و تحمیل بر زنان بوده و واکنش های منفی در میان زنان پدید آورده است. در تونس اما پس از انقلاب دموکراتیک ژانویه گذشته، زنان آزادند که حجاب داشته باشند یا بی حجابی اختیار کنند. اکنون زنان تونس از حقوق خود دفاع می کنند و حاکمیت جدید – برخلاف حاکمیت پس از انقلاب ایران – این حقوق را به رسمیت می شناسد. شکل وشمایل زنان تونسی در کوچه و خیابان چندان تفاوتی با گذشته ندارد.
می توان گفت در مصر حضور زنان در خور آن تظاهرات ملیونی مردم نبود، گرچه ما در دوره ریاست جمهوری حسنی مبارک وبه ویژه طی ده سال گذشته، شاهد مبارزه زنان در چهارچوب نهادهای صنفی روزنامه نگاران، وکلای دادگستری و گرو های سیاسی مخالف وی بوده ایم. زنان مصری هم اکنون و در فضای بازی که ایجاد شده می توانند تشکل های خاص خودرا گسترش دهند واین مستلزم فرارفتن از میدان تحریر به شهرها و روستاهای دور از پایتخت است. چون هم اکنون واپس گرایان سلفی و اسلامگرایان متعصب که از زندان ها آزاد شده  اند به تکاپو افتاده  اند و می کوشند زنان مصری را به درون خانه ها باز گردانند. اینان از روستاها اغاز کرده  اند و در برخی شهرها زنان بی حجاب را تهدید می کنند و می کوشند به تدریج اقدامات زن ستیز خویش را سرعت بخشند. برای رویارویی با این تاریک اندیشان، چاره ای جز افزایش تحرک و فعالیت سازمان های مدافع زنان وجود ندارد.
در یمن اما وضع شکل دیگری دارد. در اینجا ما با چشم انداز شگفت انگیزی رو به رو هستیم. نخست این که کمتر کسی گمان می کرد جامعه یمن در تظاهرات ملیونی و مبارزه دموکراتیک خود علیه استبداد علی عبدالله صالح، چنین رفتار مدنی از خود نشان دهد. اینجا دیگر تونس یا مصر نیست بلکه ما با جامعه ای با بافت عشایری رو به رو هستیم که در هر خانه اش دست کم یک سلاح وجود دارد. اکنون حضور انبوه زنان را در تحصن ها و تظاهرات شهرهای مختلف یمن می بینیم و می بینیم که چگونه این غول از بطری بیرون آمده است. نمی دانم شما نام خانم «توکل کرمان» را شنیده اید. وی یکی از پیشگامان انقلاب دموکراتیک یمن است. او برای هزاران دانشجو سخنرانی می کند، به زندان می رود و در غیابش عکس هایش را در تظاهراتی که برای رهایی اش انجام می گیرد بالا می برند. او اکنون به نمادی از پیکار جامعه یمن برای آزادی و دموکراسی بدل شده است. این در کشوری رخ می دهد که تا دو سه دهه پیش زنان یمن در پسله زندگی می کردند وحضورشان در جامعه بسیار کمرنگ بود. شما حتا زنانی را می بینید که با روبنده در تظاهرات شرکت می کنند ووقتی با شبکه های تلویزیونی عربی صحبت می کنند همچون نیاکان خود «ملکه سبا» با فصاحت و صلابت سخن می گویند. آنان پا به پای مردان در آوردگاه مبارزه گام بر می دارند. انقلاب کنونی یمن همچون انقلاب بهمن ۵۷ ایران، زنان را از درون خانه ها بیرون کشید. در یمن، اکثریتی با روبنده و در ایران با چادر. در ایران یکی دو دهه طول کشید تا اکثریت زنان ایرانی علیه حجاب تحمیلی بشورند و در یمن هم بسته به روند تحمیل یا عدم تحمیل ومیزان جان سختی سنت ها، شاهد روندی تکاملی خواهیم بود. حرکت در این جا و در برخورد با سنت ها، جهشی نیست بلکه تدریجی است. باید بگویم که تفاوت عمده میان انقلاب یمن و انقلاب بهمن۵۷ این است که اولی دموکراتیک است و دومی دینی، لذا انتظار می رود دستاوردهای انقلاب یمن برای زنان دو چندان باشد. بی شک زنان یمن دیگر به نهان خانه ها باز نخواهند گشت و همراه مردان در فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شرکت خواهند کرد. در واقع انقلاب دموکراتیک یمن، نوعی انقلاب در زندگی زنان آن کشور ایجاد کرده است که در تاریخ آکنده از بردگی زنان، کم نظیر و حتا بی نظیر است. در آینده آثار این دگرگونی های را بیش از بیش در زندگی زنان یمن خواهیم دید.   


آوای زن: فکر می کنید این تغییر موقعیت و جایگاه مردمان عرب در جهان و مخدوش شدن تصویر تحقیرگر رسانه ها از جمله در مورد جنگ طلب، تروریست و بنیادگرا بود اعراب، چه تاثیری بر موقیعت جامعه ی عرب زبان ایران خواهد گذاشت؟ آیا شاهد تغییراتی هستید؟

بنی طرف: اگر اشتباه نکنم فکر می کنم منظورتان از جامعه عرب زبان، جامعه مردم عرب اهواز باشد که در عربستان ایران (خوزستان رسمی) زندگی می کنند. باید بگویم که این مردم نسبت به واژه «عرب زبان» حساسیت خاصی دارند زیرا از سوی گروه های ناسیونالیست فارسگرا و برای غرض های خاصی به کار می رود. این گروه های ناسیونالیست می خواهند بگویند که مردم عرب اهواز، عرب نیستند و تنها زبانشان عربی است و مثلا فارس یا لر بوده اند و سپس عرب شده  اند. اینان چون همواره در ادبیاتشان، «عرب» را « انیرانی» و در تضاد با «ایرانی» قرار می دهند از درک وجود شهروند «عرب ایرانی» ناتوان  اند. البته من مطمئنم شما چنین قصدی ندارید و هدفم نیز فقط توضیح برای خوانندگان شماست. حال برگردیم به سوال شما. بی گمان، دگرگونی ها و انقلاب های دموکراتیک در جهان عرب، تصویر عرب ها را در جهان تغییر داده است. اکنون انقلاب مصر به الگویی برای تغییر و دگرگونی نه تنها در کشورهای استبدادی شرق بلکه برای بخشی از جوانان غربی بدل شده است. افزایش شمار جهانگردان به مصر نشانگر این امر است. اغلب اینان به دیدار از نماد انقلاب دموکراتیک مصر یعنی میدان تحریر می روند. من در سال ۱۹۷۶ در آن جا بوده ام وحتا یک شب – همراه با دوستی ایرانی – در میدان تحریر به شکلی توریستی و در کیسه خواب هامان، بیتوته کردیم.
این انقلاب ها، تصویر عرب ها را در ذهن بخشی از ایرانیان تلطیف کرده است. اما گفتمان (دیسکورس) راسیسم و عرب ستیزی در ایران ریشه دارتر از آن است که با این رخدادهای خارجی از میان برود. هموطنان عرب ما روزانه در معرض چنین گفتمان مسمومی  قرار دارند. ماشین نژاد پرستی و تبعیض و تحقیر علیه عرب ها همچنان کار می کند، آن هم با نفتی که از زیر پایشان می کشند و آنان فقط بوی گندش را می شنوند. ما این گفتمان را در سایت ها، رسانه ها، کتاب ها، روزنامه ها و رادیو تلویزیون های هر دو گروه دولتی ها و مخالفان می بینیم. در واقع ما عرب های ایرانی هستیم که نود سال است به تنهایی شرنگ این گفتمان را می چشیم و گرنه عرب ها در کشورهای عربی – که فارسی نمی دانند – ککشان هم نمی گزد. این مردم عرب این دیارند که باید جور فتح ایران توسط مسلمانان عرب در هزار وچهارصد سال پیش و نیز اختلافات رژیم های متعاقب ایران با برخی از کشورهای عربی را بکشند و به پرستشگران «نژاد پاک آریایی» تقاص پس بدهند. به قول دوستی برای این که بدانی در ایران یک زن یا یک عرب با چه ظلم و تحقیر و تبعیضی رو به روست باید زن یا عرب باشی و البته اگر هم زن و هم عرب باشی دیگر حسابت با کرام الکاتبین است. به این متون توجه کنید: «با خودش گفت، راستش این عرب های سوسمار خور بددک و پوز بوگند دیگر شورش را در آوردند. تا حالا هر غلطی می کردند، دندان روی جیگر می گذاشتم» (توپ مرواری اثر صادق هدایت – ص ٨) و «همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سودپرستی و بی ذوقی ومرگ و بدبختی است. چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان مرثیه و آوازشان چسناله است؟ چون که با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اش سر وکار دارند. برای عرب سوسمار خوری که چندین سال پیش بطمع خلافت ترکیده، زنده ها باید تمام عمر بسرشان لجن بمالند و گریه وزاری بکنند» (همان ص ٨ – ۹) و «ناخدا کلمب پیش خود تصور کرد این یکی از حقه بازی های سوق الجیشی اعراب است. لذا آماده تسلیم بلا شرط شد ویک دانه صلیب و یک پرچم سفید در دست گرفت و باضافه چند صندوق از غنائمی که از محصولات تمدن عرب گرفته بود از قبیل: لوله هنگ و نعلین و چادر و چاقچور و عبا و چارقد قالبی و روبنده و مهر وتسبیح و دعای نزله بندی و چند مشک دوغ عرب و چند بشکه واجبی وکنسرو و موش و سوسمار خشکیده با خود برداشت و با جهودی که زبان فصیح عربی را مثل بلبل اختلاط می کرد، به ساحل پیاده شد.» (همان ص ۱۵).
یا به بخشی از شعر محمود فرخ خراسانی بنیادگذار انجمن ادبی «فرخ»، نماینده مجلس شورا و سناتور دوره محمد رضا شاه توجه کنید:
یا رب عرب مباد! و دیار عرب مباد
این مرز شوم و مردم دور از ادب مباد
زین خلق دیو سیرت و زین خاک دیوسار
سرسبز و سبز، یک نفر و یک وجب مباد
این قوم دون دزد گدا را ز کردکار
جز لعنت و عذاب و بلا و غضب مباد
این پا و سربرهنه گروه پلید را
غیر از کفن بر آن تن تیره سلب مباد!
هرگز بغیر دزد و سیه روی و نابکار
بر این قبیله نام و نشان و لقب مباد
بر دست و پا و گردن و تن این گروه را
الا که بند سلسله و تیغ و تب مباد
هرگز بغیر خون پلید عرب روان
از دجله و فرات به شط العرب مباد!
این است ادبیات معاصر فارسی که هشتاد نود سال است ذهنیت سه چهار نسل را در ایران شکل داده است. و البته آن چه آورده ام مشتی از خروار است. همگان چه دولتی و چه اپوزیسیون در این اندیشه فاشیستی ضد قومیت عرب اشتراک فکری دارند. از به اصطلاح بزرگترین رمان نویس ایرانی بگیر تا ادیب مجلس شورای شاه. از این رو برای زدودن پیامدهای زیان بار وضد انسانی این گونه اندیشه های راسیستی چاره ای جز نقد این آثار وجود ندارد. این کار باید در درجه اول توسط خود روشنفکران فارس انجام بگیرد و البته ما در این زمینه شاهد کارهای در خوری نیستیم. در ترکیه روشنفکران و اندیشمندانی را می شناسم که به خاطر نقد کرد ستیزی به زندان افتاده  اند. من فقط یکی دو مقاله از مجید نفیسی شاعر و نویسنده ایرانی مقیم آمریکا را دیده ام که نژاد پرستی در آثار هدایت را نقد کرده است. برای رویارویی با این حجم سنگین عرب ستیزی در آثار هفتاد تا هشتاد در صد فعالان سیاسی، تاریخ نگاران، نویسندگان و شاعران فارسی نویس معاصر– که زمینه را برای عرب زدایی و عرب کشی در ایران آماده می کنند – کاری کارستان باید انجام گیرد. ما نه تنها شاهد چنین کوششی نیستیم بلکه برعکس تنور عرب ستیزی (و ترک ستیزی) در ایران گرم است. شما تصورش را بکنید که با این وضعیت جامعه عرب در ایران چه موقعیت دردناکی دارد، موقعیتی که از وضع سیاهان در آفریقای جنوبی دوره آپارتاید هم بدتر است.


یوسف عزیزی بنی طرف عضو افتخاری انجمن قلم انگلیس (انگلیش پن) و عضو کانون نویسندگان ایران و دبیر کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران نیز هست.


شماره ی جدید آوای زن با ویژه ی نامه ی ”بهار عربی و نقش زنان” منتشر شده است. برای دریافت این شماره به صفحه ی نشریه مراجعه کنید.
www.avayezan.org
avayezan@gmail.com