بهار عربی و اعراب ایران - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : peerooz

عنوان : کودکان عرب ایرانی
سرکار خانم سلما،
مقصود ازعرض بنده این بود که فکر میکنم ۶۰ -۷۰ در صد افراد تحصیل کرده ایران اشعاری را که جناب عزیزی بنی طرف ذکر کرده اند ندیده اند و نمیدانند. صادق هدایت و چوبک نیز به خاطر نوشته های ضد اسلامی و ضد مهاجمان عرب خود نزد اکثریت ایرانیان محبوبیت ندارند. گذشته از این در هر قوم و ملتی افراد افراطی و تفریطی وجود دارند که در اقلیت اند و نماینده اکثریت نیستند. و البته لازم نیست که راسیست باشی که از مهاجم نفرت داشته باشی. باید از کویتی های غیر راسیست بپرسید که چقدر مهاجمین عراقی را دوست دارند.

من جناب عزیزی بنی طرف را نمیشناسم و جز اسمی از ایشان نمیدانستم تا اینکه یکی دو نوشته اخیر ایشان را دیدم و برایم عجیب بود که یک ایرانی و یا کسی که ادعا میکند ایرانی ست خلیج فارس را خلیج مینامد .
محض اطلاع , این اصطلاح را سرهنگی اختراع کرد که موقعییت جغرافیایی جمهوری کودتایی او تماسی با خلیج فارس نداشت و ندارد و اینکه این خلیج چه نامیده میشد ربطی به او نداشت جز آنکه با ابلهی خود تفرقه بیاندازد. او بهتر بود که بجای این دخالت های بی جا و دخالت نظامی در یمن , به کار اصلی خود که درک موقعیت خاور میانه و پرهیز از جنگ با اسرائیل بود بپردازد که جانشین او مجبور نشود با خفت و خواری به پابوسی دشمن در پایتخت آنها برود.
و اینکه یک ایرانی بلند گوی چنین ابلهی بوده و هنوز تخم نفاق و نفرت بپاشد بسیار ناگوار است. و خود ایشان میدانند که جز با حمله نظامی قدرت ها ، جدایی خوزستان از ایران غیر ممکن است و ارزش کسانی که چون مجاهدین و بعضی احزاب کرد که به پابوسی رسمی امپریالیست ها رفته اند و از اینگونه سخن ها میگویند در چشم هر ایرانی وطن دوستی معلوم است.
و کودکان عرب ایرانی باید خدا را شکر کنند که آنها را در روز روشن زیر تابوت پدرشان نمی کشند و یا آنها را مانند بحرین به جرم شیعه بودن به دست سربازان کشور همسایه قتل عام نمیکنند و مانند عراق ، شیعه و سنی صد ها هزار از یکدیگر را نمیکشند. قدر عافیت را باید کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
٣٨۲۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : Selma Ahwazi

عنوان : You don"t get it because you are not living it!
پیروز عزیز
چه کسی صادق هدایت را نمیشناسد؟ چه کسی چوبک و اخوان و زرینکوب را نمیشناسد؟
شما حتما درد راسیسم را نچشیده ای وگرنه دل هر انسانی از اهانت دیگری به هویتش و وجودش به درد می آید.
خدمت دیگر دوست نظر دهنده هم میگویم که بر فرض که اطلاعات باستانی شما درست باشد, آیا همه اینها و آیا "تمدن درخشان آریایی" میتواند توجیه گر ظلم و تبعیضی باشد که علیه هویت مردم عرب ایران روا داشته میشود. ایا شما رسما اعتراف میکنید که خود را از تژاد برتر میدانید؟ آیا شما یک نژادپرست هستید؟ اگر نه که این داستان سرایی ها چه جایی در این مبحث دارد که سخن از حقوق انسان و کرامت انسانی است؟ کودکان عرب ایرانی به چه گناهی مورد تحقیر لفظی و عملی دولت و ادبیات و حتی فرهنگ ایرانی قرار میگیرند؟ کی میخواهید از خواب ناز ۲۵۰۰ ساله بیدار شوید و چشم باز کنید و ببینید که دیگر ملتها انسانیت و شرافت انسان را چندی است که شعار و مبدا قرار داده اند و در فکر مدرن امروزی دیگر جایی برای خزعبل بافی های برتری اندیشانه کهنه و پوسیده و فاشیسم دراماتیک باقی نمانده؟
با تمام احترام به همه ازاد اندیشان انسان گرا
٣٨۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : امیر صادقی

عنوان : خوشبینی ژورنالیستی
در مورد اتفاقات جاری در جهان عرب دو دیدگاه کلی وجود دارند که اگر اخبار را به خوبی دنبال کرده باشید حتما به انها اگهی خواهید داشت:
یک)
دیدگاه غرب, سیاستمداران غربی, سرویس های اطلاعاتی امنیتی غرب و دانشگاهیان بارز که به وضع سیاسی جوامع عربی اشنایی دارند.
دو )
دیدگاه ژورنالیست های غربی و کوشندگان سیاسی عرب ساکن در غرب و دیدگاه طرفداران قیام های مردم عرب در این سرزمین ها.
دیدگاه اول که بر پایه واقع بینیست حاکیست که وضع جوامع عربی بدتر خواهد شد و به سوی رادیکالیسم بیشتر و اسلامگرایی بیشتر و هرج و مرج بیشتر خواهند رفت.
دیدگاه دوم بر پایه خوشبینی ژورنالیستی و احساساتی شدن ژورنالیستی است که از به به و چه چه پر است و خیلی امیدوار کننده می باشد و در مورد کوشندگان سیاسی عرب هم انها با استفاده از موقعیت سعی در کسب وجهه برای اعراب می باشند که با کارهای القاعده به بی اعتباری اعراب انجامیده است.
واقعیت این است که دیدگاه اول درست است زیرا دارندگان ان کارشناسان امنیتی هستند که سالها در طی جنگ با اسلامگرایان به مهارت لازم برای اظهار نظر در مورد جوامع اسلامی و عربی رسیده اند, لذا اظهارات خیلی خوشبینانه اقای بنی طرف به عنوان یک روزنامه نگار عرب و یک کوشنده سیاسی عرب بر پایه خوشبینی صرف می باشد و به تدریج خواهیم دید که در کل جوامع عربی که رهایی از چنگ دیکتاتورهای غرب گرا یافته اند ارزش های حقوق فردی و حقوق زنان بیشتر زیر سوال خواهد رفت و به خطر خواهد افتاد.
متاسفانه بین فرهنگ عربی و انچه فرهنگ اسلامی نامیده می شود مرزی وجود ندارد و فرهنگ اسلامی یعنی عربیسم و عربیسم یعنی فرهنگ اسلامی و بر یک انسان عاقل هم معلوم است که فاصله اسلام با دمکراسی و حقوق زنان تا چه حد می باشد و قضیه صوری و چاخانی و بازی با کلمات نیست که بتوان با مهارت های ژورنالیستی و روزنامعه نگاری ان را دور زد.
٣٨۱۹۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣۹۰       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : حمله فاشیسم به بشریت فقط مورد تآیید همسوگران نژادپرستان کور قرار دارد.
با توافق باشاره «رقیق» کامنت قبلی: تهاجم ویرانساز قوم (مملو از عشایر متفاوت بدوی) عرب در آنزمان بفرهنگ و تمدن و کشتار ایرانیان را در حد تهماجم فاشیسم در دهه سی و چهل قرن بیستم قابل ارزیابی است. بخاطر یادآوری «مورخ و مفسر» نژاد پرست و تفرقه انداز که در دو سه سال اخیر با درج و تفسیر غلط «مقالات» آگاهانه در دفاع از سیاست استعمارگران و جریانات مشکوک و وابسته صیهونیستی گام برمیدارد، برای بار چندم تاریخچه خوزستان در اختیار ایشان میگذارم. رژیم منحوس حاکم در ایران و این قبیل عناصر وامانده در فنا کردن جامعه ایران و هرچیزی که نام ایرانی دارد، اشتراک کامل دارد.

قدمت تاریخی خوزستان بیشتر از دوران حمله اعراب بایران است
در کتیبه بیستون یادگار داریوش که یکی از شاهکارهای تمدن جهانی است و به ثبت سازمان یونسکو هم رسیده، در آنزمان خوزستان بنام اراز و یا اواجیه خوانده میشد. مناطقی که بنام ماد بزرگ (کردستانات) و ماد خرد (آذرآبادگان) و پارس نام خوزستان است که بیش از ۲۵۰۰ سال از آندوران میگذرد و این نام تاریخی قبل از حمله و غارتهای اقوام غارتگر آنزمان عرب وجود داشت. متاسفانه با «فتح» ایران توسط این اقوام» خوزستان هم مثل غالب نقاط ایران زیر یورش سهمگین اعراب قرار گرفت . مهمترین قبیله تارجگر "عرب بنی" تمیم نام داشت . "هرمزان" از خاندان قدیمی آریایی خوزستان بودند . او لشگری را مهیا ساخت تا جلوی ارتش بدوی و ویرانگر عرب را بگیرد . پس از رسیدن سپاه اسلام به "بازار خوزی ها" آنجا را تاراج نمودند و هرمزان در مناطق اطراف شکست خورد و حاضر به تسلیم شد . طبق قراردادی که منعقد شد مناطق "مهرگان کدک" و "هرمزاردشیر" در دست وی باقی ماند و او والی شهر شد و او یکی از باجگذاران مدینه شد . ولی قرارداد صلح چند ماهی دوام نیافت وهرمزان دست به شورش بر ضد اعراب زد . دوباره لشگری عازم شهر شد برای بار دوم قراردادی منعقد شد . ولی باز هم دوام نیافت و هرمزان مجبور به عقب نشینی به شوشتر کرد . به گفته طبری بیش از ۸۰ حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت .وی با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد . اعراب دژ را محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد . در نهایت وی مجبور به درخواست امان نامه داد . او را بسته شده به مدینه بردند . وی اولین سرداری بود که زنده تحویل خلیفه مسلمانان میشد . در نتیجه عمرابن خطاب به وی گفت که یا اسلام بیاورد و یا کشته شود . وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد . عمر برای او خانه ای تهیه کرد و مقرری ۲۰۰۰ درهم در سال تائین نمود . بعدها که عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط فیروز نهاوندی ایرانی ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از تهیه کنندگان این ترور بوده است هرمزان بعدها توسط عبیدالله پسر عمر ( به خون خواهی پدر ) کشته شد . از اموال شوشتر به هر سوار ۳۰۰۰ درهم رسید و هر پیاده ۱۰۰۰ درهم . این حوادث در سال ۲۱ هجری روی داده است . پس از آن مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز" حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود . در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان ( ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان ( زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند . شویس عدوی درباره غارت ایران توسط سپاه اسلام روایت کرده است : مسلمانان به اهواز لشگر کشیدند و در آنجا مردمانی از " جتها " و " اساوره " حضور داشتند . با آنان با دشواری جنگیدن و نبرد سختی در گرفت . ولی آنان ( ایرانیان ) شکست خوردند و افراد زیادی را به اسارت گرفتیم و زنان و دخترانشان را بین خودمان تقسیم کردیم . سپس ابوموسا به میان آذر ( مناذر ) لشگر کشید و با ایرانیان آنجا وارد نبرد شد . جنگ سختی درگرفت . "مهاجر ابن زیاد حارثی " برادر ربیع ان زیاد که روزه دار بود و بر آن بود تا خود را تسلیم الله کند مجبور به نوشیدن آب شد و وارد جنگ شد . سلاحی بر دست گرفت و آماده شهید شدن گشت . او در نبرد با ایرانیان کشته شد و مردمان آنجا سرش را بریدند و در سردرب کاخشان در شهر آویزان کردند . سپس ابوموسا - ربیع ابن زیاد را برای جنگ با شهر مناذر مامور کرد . ربیع ابن زیاد با لشگرش وارد شهر شد و تمام سکنه ای که قادر به جنگ بودند که اکثرا مردان بودن را کشت و زنان و کودکان را به اسارت گرفت . در نتیجه "مناذر کوچک" و "مناذر بزرگ" دو شهر مهم عراق که زیر نظر پادشاه ایران بود و ایرانیان در آنجا سکنی گزیده بودند توسط مسلمانان فتح شد . سپس ابوموسا به شوش در خوزستان لشگر کشید و با مردمانش جنگ را آغاز کرد . ایرانیان شوشی به نبرد پرداختند و ابوموسا آنقدر شهر را محاصره نمود تا قحطی در شهر آمد و غذا و آب سکنه به اتمام رسید . سپس ایرانیان درخواست امان کردند و از سر صلح وارد شدند . مرزبان شوش درخواست اماننامه برای ۸۰ نفر از سکنه شهر داد که نام خودش در لیست نبود . ابوموسا آن ۸۰ نفر را بخشید ولی گردن مرزبان شوش را از بدن جدا کرد و به جز آن ۸۰ نفر کلیه مردان شهر را بکشت و اموال و زنان آنجا را به اسارت گرفت . بعد از آن ابوموسا با مردم رامهرمز قرارداد باج سالیانه بست که مبلغ ۹۰۰ هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند . بعد از اتمام زمان قراداد وی " ابومریم حنفی " را به جنگ با آنان روانه ساخت زیرا مردمان کفر ورزیده بودند . ایرانیان مقابله نمودند ولی درنهایت لشگر اسلام با قوه قهریه آن شهر را فتح کردند . بعد از آن شهر "سرک" مثل رامهرمز قرارداد باج سالیانه به مسلمانان را نقض کردند و از دادن باج سرباز زدند . پس " حارثه این بدر غدانی " مامور جنگ با مردمان شهر شد و با لشگری عظیم راهی شهر شد . ولی او نتوانست شهر را بگشاید . پس از "عبدالله ابن عامر" کمک خواست و او با لشگری راهی شد و شهر را با قتل مردمانش فتح نمودند . سپس ابوموسا اشعری به شوشتر در خوزستان لشگر کشید . دشمن ( ایرانیان ) نیروی بسیاری در شوشتر آماده کرده بود تا درب ورودی شهر را ببندد و مبارزه کند . اشعری به عمر ابن خطاب خلیفه و امیرالمومنین آن زمان نامه داد و درخواست مدد کرد . سپس عمر ابن خطاب از "عمار ابن یاسر" کمک خواست . او "جریر ابن عبدالله بجلی" را مامور شوشتر کرد مردم شوشتر با سختی و مشقت بسیاری با آنان جنگیدند و کشته های بسیاری داده شد . ولی در نهایت مسلمانان وارد شوشتر شدند و چون سکنه ایرانی شهر - مسلمانان را در شهر دیدن برای آنکه زنان و فرزندانشان به دست مسلمانان نیافتد آنان را در چاه انداختند . در آخر شوشتر مجبور به صلح شد . ولی چندی نگذشت که سر عصیان برافراشت و مسلمانان دوباره به آنجا حمله ور شدند . جنگجویان ایرانی را کشتند و زنانشان را به اسارت برداشتند . سپس ابوموسا به جندی شاپور در خوزستان لشگر کشید . مردم شهر نتواستند مقابله کنند و درخواست صلح دادند . ولی بعد از مدتی شوریدند و در نتیجه "ابوموسا ربیع ابن زیاد" به شهر حمله ور شد و آنان را کشتار نمود سپس "ایذه" پس از جنگی سخت و طولانی گشوده شد و به دست مسلمانان افتاد . بدین گونه خوزستان پس از سالها نبرد با مسلمانان عرب اسلام آورد و به زیر باجهای خلیفه عرب در آمد . اعراب که از مقاومت ایرانیان خوزستان به تنگ آمده بودند در چندین جا از مردم خوزستان شکایت می کنند منجمله ابن مسعود که از صحابه حضرت محمد بوده است میگوید : از خوزی زن نگیرید زیرا آنان بیوفا هستند و از مردش دوری کنید . (خلاصه شده از مقاله تاریخ خوزستان از سایت «بانک اطلاعات گردشگری»).ت
جهت اطلاع از آندسته جریانهای مشکوک و بیهویت تاریخی که برای نام جلیج فارس و یا خوزستان نامهای ع ر ب ی میتراشند و با «پترو دلار» در پی خریدن رسانه های گروهی و «افکار عمومی» جهان هستند. رژیم بدوی و دست نشانده عربستان سعودی با دسیسه و ارسال منابع مالی بقدرتهای جهانی، بحرین استان چهاردهم ایران را جدا کرد و امروز با در خدمت گرفتن این نوع جریانات هوس «بلعیدن» خوزستان را در سر میپروراند. آنهانیکه تمامیت ارضی ایران را مورد سوال قرار میدهند، هرگز قادر بداشتن حقانیت مبارزه با ارتجاح و استبداد و وابستگی نیستند همواره بازیچه قدرتهای محلی و جهانی بوده و خواهند بود و تاریخ صد ساله اخیر ایران گواه این منش نوکر صفتی این عناصر و محفلها است.
٣٨۱۹۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : بیماری وسواس
من علاقه ای به توهین ندارم و تا آنجا که ممکن است سعی دارم به این گناه زشت آلوده نشوم، ولی گاهی آدم مجبور میشود.
من نه محققم و نه دانشمند. آدم معمولی با تحصیلات تا سطح دانشگاهی ام و مانند خیلی ها تا حدودی با ادبیات قدیم و جدید ایران آشنا هستم. منظور آنست که من مانند ۶۰-۷۰ درصد تحصیل کرده های ایرانم و معلومات و تجربیات منهم در همان حدود است.
به قطعیت میتوانم بگویم که از این همه ادبیات ضد عرب که ایشان از گوشه کنار ادبیات وسیع "فارسی"- که لغتی عربیست - و یا "پارسی" جز یکی دو شعر مانند ز شیر شتر خوردن به یاد ندارم و فکر نمیکنم جز آنها که به بیماری وسواس مبتلایند از این اشعار که ایشان ذکر میکنند آگاه باشند. منظور اینست که این ادبیات به هیچ وجه رایج نیست و هرگز نبوده است. اینها کثافت های ایست که در هر فرهنگ بسیار قدیمی وجود دارد و فقط در موزه ها یافت میشود. و تازه منظور از آن نه فرهنگ و نژاد عرب است بلکه منظور قوم مهاجمی در یک واقعه تاریخی ست که زبان و مذهب و فرهنگ ما را به مقدار بسیار زیادی عوض کرده که هنوز از آتش آن میسوزیم. این یکی دو جمله هم به هیچ وجه ربطی به ایرانیان عرب خوزستان ندارد.
بنا بر این اگر ، اگر جناب ایشان خیال سلطان شدن را ندارند و اگر ، اگر از جانب کسانی حمایت نمیشوند که این تخم نفرت را بپاشند ایشان به بیماری وسواس مبتلایند. امیدوارم که اخبار روز این کامنت را منتشر کند.
٣٨۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ خرداد ۱٣۹۰