میراث سحابی ها!
چند نسل در مبارزه
علی فیاض
•
آنها جاهلانه از این حقیقت غافلند که هاله و هاله ها، ندا و نداها، فاطمه امینی ها، هما دارابی ها و بسیاری دیگر از زنان سرزمین ما که به ناحق و با شقاوت هر چه تمام به قتل رسیدند، به الگوهای شاخص تری پس از مرگ تبدیل می شوند. و در نتیجه راهگشای رهایی تمامی زنان سرزمین به اسارت رفته ایران زمین
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۹ خرداد ۱٣۹۰ -
۹ ژوئن ۲۰۱۱
زنده یاد دکتر یدالله سحابی، مبارزه سیاسی را در خانواده خود موروثی کرد. او ارثی را که از خود بر جای گذاشت، سختی و رنج و تلاش و ایستادگی بود.
عزت، پا جای پای پدر گذاشت و قدرت و ثروت را دور زد تا آزادی و دموکراسی و عدالت را در آغوش گیرد.
هاله نیز، بنا به سنت دیرین خانواده، به سیاست، مبارزه و تلاش برای استقرار عدالت در جامعه و برابری زن و مرد روی آورد.
امروزه در بسیاری از جوامع پیشرفته و ... از تداوم سنت شغلی و حرفه ای در خانواده ها سخن می گویند.
و من با مشاهده خانواده سحابی، به این موضوع پی می برم که این امر در برخی از خانواده های ایرانی نیز تبدیل به سنت شده است. از زنده یاد دکتر یدالله سحابی تا نوه اش هاله، و نسل بعدی اش.
و البته این موضوع تازه ای نیست. در غرب و شرق، بسیاری از فرزندان پا جای پای پدران و مادران می گذارند. در خانه ی یک ورزشکار، به طور عام فرزند نیز ورزشکارمی شود. فرزند یک هنرپیشه، فرزند یک خواننده نیز همان راهی را می روند که پدر و یا مادرشان رفته است. آنها رنج خاصی را در این راه متحمل نمی شوند. ممکن است کمی بی استعداد باشند و نیازمند به تکرار و تمرین و ریاضت کشیدن. اما خطری متوجه آنها نمی شود!
اما برای آنهایی که سر در گرو آزادی و رهایی یک میهن را دارند، شرایط متفاوت است! خطر در کمین است، و از دست دادن همه چیز. و این میدان ساده ای نیست! پای مرگ و زندگی در میان است. بودن یا نبودن. و اینجاست که می توان بین شغل و مقام و هنر و ... با سیاست گرایی و مبارزه تفاوت قائل شد.
در کشورهایی که با رژیم های استبدادی اداره می شوند و لاجرم هر انتقاد و اعتراضی با سرکوب مواجه می شود، خانواده ها معمولا فرزندان خود را از پای گذاردن در میدان مبارزه سیاسی بر حذر می دارند. حتی پدر و یا مادری که خود پایی در آن میدان داشته است. اما می بینیم که در خانواده سحابی این رسم به صورت یک سنت در آمده است. و البته شماری دیگر از خانواده های پایدار در مبارزه سیاسی.
عزت در مبارزه با استبداد سلطنتی، با بسیاری از مبارزان سرزمین ما همراه بود. بنیانگزاران مجاهدین، بازرگان، سحابی پدر، شریعتی پدر و پسر، استاد طاهر احمد زاده. و بسیاری دیگر.
این مصدقی پر شور و ملی گرای رادیکال چپ گرا. هر چند نه همچون محمد نخشب و علی شریعتی سوسیالیسم گرا!
او مرحله های "جذاب"! قدرت را از "شورای انقلاب" تا "مجلس خبرگان قانون اساسی"، رهبری و ریاست "برنامه و بودجه کل کشور"، و نیز مجلس شورای ملی "اسلامی" شده را تجربه کرد. پایداری او اما به آرمان های ملی و مذهبی اش، شیفتگی به اندیشه "آگاهی، برابری و آزادی" و دغدغه رهایی مردم سرزمین دربندمان، او را به نبرد با مناصب چشمگیر قدرت و ناسازگاری با دیوان و ددان بر انگیخت. او که در مبارزه با استبداد سلطنتی نیز زندان را بر رفاه و آسایش ترجیح داده بود.
او اخلاق را با سیاست در هم آمیخته بود تا سیاست را که در موارد زیادی با قدرت و دورویی در هم آمیخته شده، دور بزند. او آرمان گرایی به معنای واقعی کلمه بود. و ایران دوستی به گستردگی و عمق خلیج فارس و دریای خزر.
یکی از برجسته ترین و خلاقانه ترین کارهای او بنیانگزاری و انتشار مجله وزین و تاثیرگذار "ایران فردا" بود. ایشان با مجله ایران فردا، نشان داد که به میهن، دموکراسی و اندیشه ورزی چگونه نگاهی دارد. و نقش خلاقانه کار فرهنگی را در اشاعه و گسترش فرهنگ آگاهی، بیداری و دموکراسی. و نیز چگونه گی نهادینه شدن فرهنگ تساهل و تسامح در متن جامعه و روی دادهای اجتماعی.
حالا دیگر او رفته است. این پیر همیشه جوان. پیری که در اندیشه، جوان بود و جوان ماند. پیری که به رغم سال ها زندان، اندوختن تجربه، تحمل تحقیر و شکنجه، همانند یک جوان، با انرژی بی پایان عشق به آزادی و دموکراسی ایستاد و گفت و تلاش کرد. و به راستی من در عجبم که چرا هیچگاه چهره ی مهندس سحابی را، حتی در دهه ٨۰ عمرش، به مثابه سیمای یک پیرمرد سرد و گرم روزگار چشیده مشاهده نکردم! سیمای مهربان او همچنان یادآور چهره دوست داشتنی و جذاب او در زندان شاه - با شماره حک شده زندان بر سینه هایش - پر صلابت و با شکوه و وقار بود. تصویری در دست دانشجویان مبارز ایرانی خارج از کشور، که آزادی اش را بی صبرانه انتظار می کشیدند.
عشق بیش از حد او به ایران و تمامیت آن سرزمین، باعث شده بود تا همواره نگران تجزیه ایران باشد. او دغدغه "کوچک" شدن ایران زمین را داشت. چرا که بر این باور بود که هرج و مرج ناگهانی، می تواند به تجزیه کشور بیانجامد و لاجرم لقمه ای چرب و نرم برای استعمارگران و امپریالیست ها.
و اما اکنون که او رفته است؛
حتی اکبر رفسنجانی، به مناسبت درگذشت مهندس، پیام تسلیت می فرستد! همو که در توجیه زندانی شدن سحابی، با وقاحت هر چه تمام گفته بود باید روی ایشان را کم کرد. و البته دیگرانی که در زمان حیات سحابی، در هر میدانی که حضور می یافت صلاحیتش را رد می کردند.
* * *
اما این آقایان و به اصطلاح خودشان "رجال"! همه گی درباره هاله و مرگش سکوت کرده اند! لابد چون هاله زن بوده است! و به زعم آنان وزنه ای نبوده است!
و البته سکوت از سوی دشمن و مخالف و کسانی که منافعشان با در انقیاد نگه داشتن زنان تامین می شود، قابل درک و فهم است. این "رجال" هیچ علاقه ای به گسترش مطالبات نیمه دیگر جامعه ندارند. این نیمه ی دیگر، حق ندارند همچون مردان، یا "رجال"!، وارد عرصه ی فرهنگ و سیاست شوند. این عرصه ها ویژه ی کسانی است که همه چیز را برای خود می خواهند. به زنان جامعه میدان نمی دهند. چرا که این امر به معنای فعال شدن نیمی دیگر از جمعیت موجود می باشد. این است که بسیاری از سخنگویان زنان جامعه باید به هر حیله ای از سر راه برداشته شوند.
و در حکومتی که خود را حکومت دینی به حساب می آورد، و سردمدار آن آخوند و روحانی است، نه تنها زنان، که مردان نیز حق ورود در میدان تحقیق و تفسیر دین را ندارند.
این است که در چنین فضایی کمتر مشاهده می شود که زنی متفکر و اندیشمند نشو و نما پیدا کند. معدود زنانی نیز که پای به میدان می گذارند، باید به گونه ای حذف شوند. و درست به همین دلیل شیرزنانی چون هاله سحابی را به زندان می برند. آن هم به جرم حضور در راهپیمایی مربوط به اعتراض انتخاباتی.
و البته من تصورم بر این است که این، تنها جرم هاله نبوده است. فعالیت های ایشان در گروه مادران صلح، تلاش های ایشان در حمایت از حقوق زنان، و دفاع از حق و حقوق زندانیان سیاسی، و تلاش برای اثبات برابری حقوق زنان با مردان، آن هم از موضع دینی، برای "رجالی"! که ورود زنان در عرصه ی تحقیق و اجتهاد را نمی توانند پذیرفت و این امر برایشان بسیار ثقیل می آید و تحقیر آمیز، هرگز قابل تحمل نبود!
از دید این "رجال" که از رجولیت فقط ریش و سبیل و ... و ... ش را دارند، برای زنان، نباید الگو سازی شود. الگوها، زنان را تحریک می کنند. فرهنگ مردسالاری را تضعیف می نمایند. حق طلاق یک جانبه را از مردان می گیرند! الگوها به دنبال برابری مردان و زنان می روند. و این معنایی به جز تضعیف مردسالاری ندارد!
هاله در تحقیقات خود در تلاش اثبات برابری زن و مرد بر اساس متون دینی بود. فعال سیاسی نیز بود و لاجرم دغدغه رسیدن به آزادی و دموکراسی را داشت. او پا جای پای پدر و پدر بزرگش گذاشته بود. در خانواده سحابی ها، او پس از دکتر سحابی و مهندس سحابی چهره ی شاخص و مبارز این خانواده شده بود. تا بر این امر صحه گذارد که یک زن نیز می تواند، تداوم گر راه نیمه دیگر جامعه در جامعه ی مردمحور، باشد. او با بودن خویش بر این امر صحه گذاشت که زن نیز می تواند در میدان مبارزه از مردان پیشی گیرد.
از گوشه و کنار می شنویم که فمینیست اسلامی وجود ندارد! من فعلا به این موضوع کاری ندارم که فمینیسم با اسلام جور در می آید یا خیر. اما این را هم نمی توان انکار کرد که جنبش فمینیستی اسلامی پا به عرصه ی وجود گذاشته است. و نمونه هایش هاله سحابی، ناهید توسلی، پروین بختیارنژاد، نرگس محمدی، مرضیه مرتاضی لنگرودی... و ... و نه تنها در ایران، که در مصر نیز هم. در الجزایر و تونس و عراق و مراکش و لبنان و فلسطین نیز هم. نمونه هایش نیز کم نیستند.
هاله را رسما در روز خاکسپاری پدر بزرگوارش به شهادت رساندند، چون تحمل این شیر زن را نداشتند. زنی را که از زندان دو ساله به خاطر مرگ پدر به مرخصی آوردند تا به زعم خود نابودش کنند. اما... آنها جاهلانه از این حقیقت غافلند که هاله و هاله ها، ندا و نداها، فاطمه امینی ها، هما دارابی ها و بسیاری دیگر از زنان سرزمین ما که به ناحق و با شقاوت هر چه تمام به قتل رسیدند، به الگوهای شاخص تری پس از مرگ تبدیل می شوند. و در نتیجه راهگشای رهایی تمامی زنان سرزمین به اسارت رفته ایران زمین.
alifayyaz@live.se
www.fayyaz.blogsky.com
|