جنبش سبز از چه پلی می گذرد؟


شاهین نصیری


• تا به امروز جنبش آزادی خواهی مردم ایران از گردنه های دشواری عبور کرده و به زودی به پلی تاریخ ساز و اما پر مخاطره نزدیک می شود. پلی که یک سویش تبر و روز روزش پاره پاره کردن زندگی و شادابی است و سوی دیگرش انسان و هستی و جوانه سبز رهایی. بنابراین چالش بینادی روزهای آینده این خواهد بود که جنبش سبز چه گذرگاهی را برای عبور بر خواهد گزید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٣ خرداد ۱٣۹۰ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۱۱


کلام، کلامی تازه نیست. بار دیگر برخی سران اصلاح طلب تلاش بر این دارند که تشنگان آزادی را با سرابی خودساخته سرگرم نگاه دارند. بدین سان از سویی محمد خاتمی بر طبل ترفندهای آشتی جویانه خود می کوبد و به رهبر و نظامش پیشنهاد می دهد که از ظلمی که بر او رفته چشم بپوشد تا آنکه ملت نیز در پی آن ظالمان را ببخشد. از سویی دیگر، علی مزروعی سخنگوی جبهه مشارکت راه برون رفت از بن بست اصلاحات را ائتلاف با جریان اصول گرای سنتی می داند. اما پیشبرد این راهبرد همانطور که شکوری راد - عضو دیگر این جبهه- نیز به آن اشاره کرده است زمانی تکمیل خواهد شد که هاشمی رفسنجانی نزد خامنه ای برود و برای بازگشت اصلاح طلبان برعرشه لنج نظام پادرمیانی کند. با این وجود، تمامی این تلاش ها بیش از هر چیز گواهی آن است که کَلَک شناور گفتمان سازشکار اصلاح طلبی هر روز که می گذرد، بیشتر و بیشتر در باتلاق فرمانفرمایی مذهبی فرو می رود.

بی گمان سوالی که از خاتمی و همفکرانش باید پرسید این است که آیا دعوت به بخشش و عفو در زمانی که برقراری حقیقت و عدالت در نظام حاکم افسانه ای بیش نیست، چیزی جز بازتولید فرهنگ برده پروری را تداعی می کند؟ آیا جز این است که بخشش و عفو تنها زمانی معنا پیدا می کند که فضایی برای حقیقت یابی و برپایی عدالت در چشم انداز باشد؟
این سیاستمداران مطرح نباید فراموش کنند که هیچ آزادی خواهی در برابر بیدادگر سر تعظیم فرود نمی آورد.

آخر مگر می توان آثار شلاق و اتوی داغ را بر تن نادیده گرفت؟
مگر می توان پوکه ی فشنگ نشانه رفته بر قلب و جمجمه را به قاتلان بازپس فرستاد؟
مگر می توان باران های باریده از چشمان مادران داغدار را بر صورتشان خشکاند؟

در این میان شورای هماهنگی راه سبز امید بیانیه ای صادر می کند و از سال های آرمانی امام راحل و داغدار شدن اصلاح طلبان به دلیل از دست دادن ولی فقیه مطلوبشان سخن می گوید. اما در این بیانیه جایی ذکر نمی شود که بُرّان کردن دشنه ی آغشته به خون ملایان از همان سال های به اصطلاح آرمانی، بوسیله ی دستگاه سرکوب سپاه و بسیج و کمیته آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد.

حافظه ی تاریخی نه کشتارهای دهه شصت به فرمان خمینی را فراموش می کند، نه از قتل های زنجیره ای و سرکوب دانشجویان دوران هاشمی و خاتمی چشم می پوشد و نه پرده گذاری بر جنایت علیه بشریت و ظلم بر شهروندان بی دفاع و صلح طلب را در این روزهای واپسین بر می تابد. به راستی آنچه مردم ایران می خواهند انتقام نیست. آنچه آنها می خواهند عدالت است و اینکه بدانند که در این سی سال چه بر سر بهترین انسان های این سرزمین آمده است.

حاکمان و سیاست ورزان از هر جناحی باید بدانند که سرنوشت جنبش سبز نه در بیت رهبری رقم می خورد و نه در هیچ یک از قربانگاه های جمهوری اسلامی. مگر در خیابان ها شنیده نشد که مردم ایران تنها در یک مورد و آن هم در برکناری ولی فقیه- یعنی نماد سرکوب در حکومت مذهبی- حاکمیت را مورد خطاب قرار می هند؟ مگر کسانی که پا به پای این جنبش حرکت کرده اند، چیزی جز سمفونی آزادی و دادخواهی در خیابان نواخته اند؟ اما پرسش اصلی این است که چرا به جای سیاست ورزان منفعت طلب، نباید آن زن ایثارگر که برای رفع گرسنگی خود و فرزندانش وجودش را تکه تکه می فروشد به عنوان رهبر جنبش برگزید؟ چرا نباید پرچم این جنبش را به دست معدنکاری داد که بدنش با ترکیبات شیمیایی معدن زغالسنگ مسموم شده و کارفرمای دولتی حتی امکانات اولیه را از او دریغ می کند؟ به راستی چرا از زندانیان وارسته گوهردشت و اوین و سنندج نباید بخواهیم که کف مطالبات جنبش سبز را تعیین کنند؟

تا به امروز جنبش آزادی خواهی مردم ایران از گردنه های دشواری عبور کرده و به زودی به پلی تاریخ ساز و اما پر مخاطره نزدیک می شود. پلی که یک سویش تبر و روز روزش پاره پاره کردن زندگی و شادابی است و سوی دیگرش انسان و هستی و جوانه سبز رهایی. بنابراین چالش بینادی روزهای آینده این خواهد بود که جنبش سبز چه گذرگاهی را برای عبور بر خواهد گزید.