اشرف علیخانی، ستاره ی شبهای تار اوین را آزاد کنید - پرویز داورپناه
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣۱ خرداد ۱٣۹۰ -
۲۱ ژوئن ۲۰۱۱
یه شب مهتاب / ماه می آد تو خواب / منو می بره / از توی زندون / مث شب پره / با خودش بیرون
احمد شاملو
ستاره ــ اشرف علیخانی وبلاگ نویسی است که به اتهام “اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت ملی کشور، از طریق شرکت عامدانه در اغتشاشات خیابانی”، “فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق ارتباط با شبکه ماهوارهای ضد انقلاب وارسال ایمیل و انتشار مطالب موهن نسبت به نظام اسلامی در فضای مجازی، وبلاگ و تحریک دیگران به شرکت در تجمعات غیر قانونی و اغتشاشات و مقابله با نظام جمهوری اسلامی”، “نگهداری و استفاده از تجهیزات دریافت از ماهواره” به ۳ سال حبس قطعی محکوم و این حکم در اسفند ماه گذشته تایید شده و وی اکنون در زندان اوین محبوس است.
این وبلاگ نویس با نام مستعار ستاره قبلاً در وبلاگ خود نوشته است:
در تاریخ ۱۶ بهمن ماه ۱۳۸۸بوسیلهء تنی چند از مامورین وزارت اطلاعات در منزل مورد بازداشت قرار گرفتم و مستقیم مرا به اوین منتقل کردند. درحالیکه من واقعا" هیچ فعالیت سیاسی نکرده بودم و اصلا" سیاسی نبودم و اغلب نوشتارهایم جنبهء درددل داشت.
در دوم اسفند ماه یعنی پس از شانزده روز به قید وثیقه آزاد شدم و تصور می کردم بیگناهی و غیر سیاسی بودنم برایشان ثابت شده است، اگرچه وسایل و مدارکی را که از من توقیف کردند، تحویلم ندادند و گفتند بعد خبرت می کنیم، بیا تحویل بگیر.
تا اینکه در تیرماه ۸۹ برگهء احضاریه آمد و مردادماه به دادگاه شعبهء ۱۵ واقع در خیابان شریعتی اول معلم، احضار شدم (الان یادم نیست چه روزی بود اما اواخر مرداد بود – الان حالم خیلی بد است) در دادگاه برخوردشان بهیچوجه خشن نبود البته بجز چند لحظهء کوتاه.
من آنچنان مریض و تنها بودم که حتی خود آقای قاضی صلواتی از اینکه با آن حال ِ مریض، تنها به جلسهء دادگاه رفته بودم تعجب کردند و فکر می کنم تا حدودی هم ناراحت و متاثر شدند چون سریع به منزل مادرم زنگ زدند و با کمی تندی و ناراحتی از وی پرسیدند که: چرا گذاشته اید این دختر با این حالش تنها به دادگاه بیاید؟
بعد هم ایشان به من گفتند که: نترس خواهر من! چرا می ترسی؟ فقط سوالهایی که می شود را درست جواب بده و پرت و پلا نگو.
البته من زیاد نترسیده بودم بلکه حال جسمی و روحی ام خیلی بد بود...مثل همین الان
بهرحال دادگاه به جلسهء دوم کشید. درجلسهء دوم که در شهریور ماه بود، حکم دادگاه را مبنی بر سه سال زندان و سیصد هزار تومان جریمهء نقدی، به من ابلاغ نمودند که بیست روز فرصت دادند جهت اعتراض به رای دادگاه.
روز نوزدهم از فرصت بیست روزه، نامهء اعتراض و درخواست تجدیدنظر را به دادگاه تحویل دادم و قرار شد منتظر رای دادگاه تجدیدنظر بمانم.
بسیار امیدوار بودم که بیگناهی ام ثابت گردد و حکم تبرئه برایم صادر نمایند اما بعد از ماهها بلاتکلیفی و سرگردانی، شانزدهم اسفند ماه در آستانهء روز زن، برای من از دادگاه تجدید نظر شعبهء ۵۴ برگهء احضاریه آمد و امروز ۱۸ اسفند ۸۹ با دلی امیدوار به تبرئه شدن و اثبات بیگناهی ام ، به دادگاه تجدیدنظر مراجعه کردم که متاسفانه لایحهء اعتراض و درخواست تجدیدنظرم را مورد پذیرش قرار نداده و حکم دادگاه را مبنی بر همان سه سال زندان مجددا" به من ابلاغ نمودند و گفتند که پرونده ات در تاریخ نهم اسفند به دایره اجرای احکام رفته و دیگر در اینجا کاری ندارید.
حال قرارست که ظرف نهایتا" تا یکماه از طرف دایرهء اجرای احکام به زندان احضار شوم. الان آزادم اما تا چند روز آزادم را نمیدانم... نمیدانم نوروز در خانه باشم یا در زندان.
بهرحال دلم برای خیلیها تنگ می شود...برای س.پ بسیارعزیزم و برای دیگر دوستانم ، و برای دوستان نازنین و هنرمند و هنردوستم در گروه رادیو گلها و ندای گلها...
با عشق و مهر و احترام
ستاره.تهران
ستاره پس از آزاد شدن از زندان اوین در وبلاگ خود از زندان و هم سلولی هایش چنین می نویسد:
هرگاه که سر بر بالش می نهم ، یاد سلولهای زندان اوین می افتم و ناخودآگاه لبخند میزنم. لبخند به روی دوستان هم سلولی ام .
خانمها و دختران جوانی که بیگناه در سلولهای نمور زندان اوین گرفتار شده بودند.
چقدر فهیم و با شخصیت و مهربان بودند. همه تحصیلکرده و آگاه. از دانشجو گرفته تا فوق لیسانس
الان نمیدانم کجا و در چه شرایطی هستند اما همیشه به یادشان هستم و با تداعی خاطرات همان چند روز که مثل چند قرن بر من گذشت، با یاد اشکهایشان اشک می ریزم و با یاد خنده هایشان می خندم.
در این دو سال اخیر، " خواب، پتو، بالش ، لباس، حمام ، صبحانه، ناهار، شام، هواخوری، در، دیوار، صندلی، و ظرف یکبار مصرف، و حتی کافور" برایم یادآور زندان است.
بخصوص پتو! که وای! چقدر از این پتو خاطرهء بد دارم.
سال ۸۸ که من فقط شانزده روز در اوین بودم از بوی گند پتوها داشتیم خفه می شدیم.
بدبختی این بود که بالش هم نمی دادند و ناچار بودیم از همان پتوها بعنوان بالش استفاده کنیم.
خاکستری و گاه قهوه ای بودند و بقدری زبر که صورت و بدن را بشدت می خاراند و می سوزاند، خیلی آزاردهنده بود.
دلم میخواهد یکروز خانمها و دختران مسئولین حکومتی از همان پتوها زیر سرشان بگذارند تا به زبری و بوی گندش پی ببرند.
اصولا در زندان آنچه که نبود نرمی و لطافت بود
همه چی زبر و خشن بود...دیوارها و قفلها و لباسها و پتوها
فقط همین
چون در زندان بجز اینها هیچی را نمی دیدیم
با چشم بندی بر چشم که زندانبان گوشهء لباس یا چادر گل منگلی ما را میگرفت و می کشید و ما را کورمال کورمال به اتاق بازجویی می برد
حتی صندلی اتاق بازجویی هم خشن بود
یک صندلی سرد که با دیوار فقط نیم متر فاصله داشت
حق برگشتن و نگاه به پشت سرمان را نداشتیم
حال آنکه هیچ زندانی نیست که در زندان و بعد از زندان به عقب برنگردد و خاطراتش را مرور نکند
مرور و مطالعه و انعکاس خاطرات زندان، شعله های خشمی در دل و جان می افروزد که مهار شدنی نیستند!
کسانیکه مردم را زندانی می کنند گمان می برند که می توانند با آنهمه اذیت و تلخی هایی که بر زندانی روا می دارند وی را مطیع خود و یا خفه اش کنند. زهی خیال باطل !!!
هیچکس آزاردهندهء خود را دوست نمی دارد مگر اینکه دیوانه یا احمق یا خود فروخته باشد و بر سر قیمت کالای خود با آزاردهنده اش کنار آمده باشد.
من بعنوان یک زن که نه فعال سیاسی بوده ام و نه فعال مدنی و نه حتی هیچگونهء سابقهء زندان و دستگیری داشتم ولی طعم هجوم وحشیانهء نیمه شب ماموران را به منزلم چشیده ام، و زجر و درد آن روزهای تلخ و سیاه که حتی یکساعت آن برابر با یکسال بود تا مغز استخوانم رسوخ کرده است، و بعنوان زنی دردمند از قشر زنان بی حق و حقوق این مملکت، می خواهم بگویم که آنچه در این سه سال دیدم را در هیچ فیلمی ندیده بودم و در هیچ کتابی نخوانده بودم. در هیچ کجای دنیا و در هیچ فیلمی صحنه ای مشاهده نشده که مامور حکومت که بایستی حافظ جان و امنیت مردم باشد، در گورستان (بهشت زهرا اول آذر سال ۱۳۸۷) از موهای سر پسر جوان هیجده نوزده ساله بگیرد و کشان کشان ببرد و در همین حین چند مامور دیگر با لگد به پهلوها و شکم و سر او بزنند.
در هیچ فیلمی مشاهده نشده که بر بدن و زانوان کهنسالان عابر که روی پله های یک ساختمان ایستاده اند باتوم بزنند. (در تظاهرات تابستان ۱۳۸۸ بعد از انتخابات در خیابان انقلاب مامورین عابران را هم با باتوم مورد حمله قرار می دادند در حالیکه اغلب آنها سنین بالایی داشتند و از ازدحام و شلوغی جمعیت به روی پله های ساختمانهای تجاری - اداری واقع در خیابان انقلاب پناه برده بودند، حال آنکه نه راه پیش داشتند و نه راه پس. اگر می ایستادند کتک می خوردند اگر حرکت می کردند هم باز بدست مامورین داخل خیابان و پیاده رو کتک می خوردند!!)، بهرحال من می خواهم بگویم که آنچه مسلم است اینست که هیچ قفل و زنجیری نمی تواند فکر و اندیشه را زندانی کند و خوشبختانه تمام آنهایی که به جرم سیاسی در زندانها بوده یا هستند همگی صاحب افکار و اندیشه هایی می باشند که روز به روز عمیقتر و گسترده تر می شود.
هیچکس با له کردن میوه ها و کندن برگها و شکستن شاخه های ترد و نازک یک درخت، نمی تواند از رویش و گسترش ریشه های آن جلوگیری کند و حتی اگر سنگی بر سر راه ریشه ها باشد ریشه های درخت، سنگ را به هیچ شمرده و از کنارش به رشد خود ادامه میدهند.
هیچ قفل و زنجیری قادر نیست "عشق" را زندانی یا اعدام کند و"عشق به آزادی و برابری طلبی و انسانیت" ریشه هاییست که در جان انسانها در طول تاریخ، رو به رشد و تزاید بوده و هست و این اندیشه هرگز تسلیم هیچ مانعی نخواهد شد.
آنچه این عشق را فراگیر و جهانی می کند، "آگاهی" است. بر همین اساس است که دشمنان آزادی انسانها تمام کوشش خود را بر این معطوف کرده اند که با ابزار مختلف سانسور و تحریف از یکسو و از سوی دیگر با تبلیغات مضحک، مطالب پوچ، اوهام و خرافات، یا اخبار دروغ و یا مشکلات روزمرهء زندگی، مردم را آنچنان سرگرم سازند که نفهمند که ورای زندگی شخصی شان چه می گذرد و متاسفانه تا حدودی هم موفق بوده اند چراکه لااقل همین ملت ما آنقدر در زندگی روزمرهء خود غرق شده اند که از همسایهء بغلی خود هم خبر ندارند چه برسد به اوضاع کشور و جهان.
نهایت اطلاع و خبرگیری نیز کانال های ماهواره ای هستند که اغلبشان مستقیما" وابسته به منافع همان دشمنان آزادی می باشند و بر همین اساس، اخباری را به خورد بینندگان و شنوندگان خود می دهند که باب طبع خود و حافظ منافعشان باشد ، بعنوان مثال ماهواره های تحت پوشش دولت امریکا هرگز اخبار واقعی را پخش نمی کنند، چراکه طبق قوانین امریکا هر کسی که تبعه و دارای اقامت در امریکاست باید منافع آن دولت را در راس امور قرار دهد. و اغلب رادیوها و تلویزیونهایی که در امریکا هستند و صاحبینشان ویزای آن کشور را دارند، بنوعی حافظین منافع امریکا قلمداد میشوند چون کسی که ویزای امریکا دارد، قسم خوردهء حفظ منافع امریکاست. یعنی هیچ کسی که ویزای امریکا دارد حق ندارد بر علیه منافع ملی امریکا ( بخوانید چپاول و غارت دیگر کشورها از جمله ایران) حرفی بزند و رفتاری کند و سیاستی در پیش گیرد.
و بدبخت ملتی که چشم امیدش به یاری دشمنان انسانیت باشد و سرنوشت خود را با راهنمایی کشورهای استثمارگر رقم بزند. به همانهایی که از ما جهان سوم ساخته اند !
با احترام و با آرزوی فردایی روشن ـ ستاره.تهران
اشرف علیخانی از شهروندان معترض به نتیجه انتخابات است که در ۱۶ بهمن ماه سال ۸۸ توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و پس از تحمل ماهها انفرادی با قرار وثیقه از زندان اوین آزاد شد. وی از بیماریهای جسمی از جمله بیماری قلبی و کلیوی رنج میبرد.
متن حکم صادره از سوی دادگاه انقلاب به شرح زیر است:
در خصوص اتهام خانم اشرف علیخانی فرزند حسن با نام مستعار ستاره به شماره شناسنامه ۱۸۵۲ صادره از تهران متولد ۱۳۴۶ مجرد، فاقد سابقهء کیفری، خانه دار، آزاد به قید کفیل حسب کیفر خواست صادره دائر بر:
۱-اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت ملی کشور، از طریق شرکت عامدانه در اغتشاشات خیابانی
۲- فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران از طریق ارتباط با شبکه ماهوارهای ضد انقلاب و ارسال ایمیل و انتشار مطالب موهن نسبت به نظام اسلامی در فضای مجازی، وبلاگ و تحریک دیگران به شرکت در تجمعات غیر قانونی و اغتشاشات و مقابله با نظام جمهوری اسلامی
۳- نگهداری و استفاده از تجهیزات دریافت از ماهواره
نامبرده از عوامل فعال در ارتباط با شبکهء ماهوارهای کانال یک ضد انقلاب میباشد
و مشخصا «در تجمع غیر قانونی بهشت زهرا و برخی اغتشاشات حضور داشته و نسبت به ترغیب و تحریک سایرین جهت حضور در تجمعات غیر قانونی با ارسال ایمیل اقدام مینموده است. از جمله فعالیتهای وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- ارتباط با شبکه ء رسانهای خارج از کشور و ارسال ایمیل که حکایت از ارتباط منسجم سوژه با این عناصر را دارد.
۲- بیان اظهارات سخیف علیه نظام جمهوری اسلامی و تحریک و تحریض به اینکه اوضاع کشور نابسامان است، در قالب ایمیلهای ارسالی
۳- حضور در اغتشاشات روزهای پس از انتخابات بویژه در مورخ ۲۵/۳/۱۳۸۸ و ارتباط با سایر فتنه گران
۴- با توجه به فراخوان شبکههای ضد انقلاب در مورخ ۱/۹/۱۳۸۷ به بهشت زهرا جهت تجمع مراجعه که متعاقب آن بازداشت و با قید تعهد آزاد گردیده لیکن متنبه نگردیده و کماکان به اقدامات خود استمرار دادهاند.
۵- تشویق به ارسال بولتن و اطلاعیه علیه نظام از طریق نامهء الکترونیکی
۶- بیان اظهاراتی در ایمیلهای خود مبنی بر اینکه «هدف ما نابودی جمهوری اسلامی است.»
۷- اهانت به رهبر معظم انقلاب با انتساب برخی مسائل خلاف شرع و شئون انسانی
۸- ارتباط گسترده با شخصی بنام شهریار فتحی از عناصر حزب مشروطه
۹- ارتباط با شهرام همایون مدیر شبکهء ضد انقلابی کانال یک و همکاری با نامبرده
۱۰- راه اندازی وبلاگ با عنوان «ما هستیم» و تلاش در جهت گسترش اینگونه وبلاگها
۱۱- وی با همکاری با باصطلاح جنبش ملی «ما هستیم» در تجمعات غیرقانونی ۲۴ خرداد ۱۳۸۷ پارک ملت، ۱۴ مرداد میدان بهارستان، جشن مشروطه، مراسم بزرگداشت کورش در شیراز و تجمع بهشت زهرا حضور داشته است.
با عنایت به گزارشات وزارت اطلاعات و اقاریر صریح متهمه و حضور فیزیکی در تجمعات غیرقانونی و ارتباط با شبکههای ماهوارهای ضدانقلاب و ارسال ایمیلهای متعدد و انتشار و مطالب موهن نسبت به نظام و دیگر شواهد و قرائن موجود بزهکاریش محرز است، که با رعایت ماده ۴۷ قانون مجازات اسلامی نامبرده مستندا» به مواد ۶۱۰ و ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی و ماده ۹ قانون ممنوعیت بکارگیری تجهیزات دریافت ماهواره، در مورد اتهام ردیف اول (اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور) به تحمل دو سال حبس و در مورد اتهام ردیف دوم (فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران) به تحمل یکسال حبس و در مورد اتهام ردیف سوم (نگهداری و استفاده از تجهیزات ماهواره) ضمن ضبط تجهیزات بنفع دولت، به پرداخت سه میلیون ریال جزای نقدی محکوم مینماید. ایام بازداشت به استناد تبصره ماده ۲۹۵ قانون آیین دادرسی کیفری کسر و محاسبه گردد.
حکم صادره حضوری و ظرف ۲۰ روز قابل اعتراض در دادگاه تجدید نظر استان تهران است.
رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی و دادرس دادگاه عمومی تهران ـ صلواتی
علیخانی در تاریخ ۳ خرداد برای اجرای حکم به زندان فرا خوانده می شود. او همان روز در وبلاگ خود می نویسد: در شرایطی که یک هفته است به شدت مریض هستم و قلبم درد میکند، امروزدوشنبه ۲ خرداد از دایرهٔ اجرای احکام برای من نامه رسیده و نوشته که ظرف ۳ روز به دادسری اوین بروم و خود را تحویلِ زندان اوین دهم!
من هم علیرغمِ بیماری و ۱۰۰۰ مشکل، اما با افتخار و سربلندی به زندان خواهم رفت، چرا که حکومت اسلامی تصور کرده با زندان یا شکنجه یا اعدام می تواند مردم را خفه کند، غافل از اینکه هیچ دیکتاتوری پایدار نیست و این حکومت هم دیر یا زود می رود اما با نامی سیاه که ضدّ زن و ضعیف کش بود.
من با این باور که حکومتی اینگونه بی انصاف، حکم زندان و احکام ظالمانه دیگر به بی گناهان و بی پناهان صادر میکند، فریاد میزنم که حتا اگر در زندان مثل پسر دایی ام بمیرم اما تن به خفّت و بی شرافتی نخواهم داد، این حکومت برای مردم هیچ کارِ مفیدی نکرده و فقط باعث بدبختی و فقر و فحشا و فساد بوده، و هزاران اعدام که همهٔ اینها ضدّ انسانی بوده، چون کشوری که اینقدر ثروت و ذخایر دارد و مردمی جوان، باید در آبادی و رفاه می بود اما جمهوریِ اسلامی نخواست مردم خوشبخت باشند!
حالا من به جرم این حرفها می روم زندان؟ ایرادی ندارد، می روم، آنهم با غرور چون حق با من است و دروغ و کلکی در زندگی من نیست، خوشبختانه از جمهوری اسلامی دروغ و کلک را یاد نگرفته ام! حکومتی که در ابتدا گفت برادری، برابری، حکومت عدل علی! اما چیزی به جز نابرابری و ظلم انجام نداد، به خصوص در حق زنان و جوانان! نسل کشی و همه جور سرکوب و تحقیر و هرچه دلش خواست بدون در نظر گرفتن وجدان انسانی انجام داد. حالا این زندگی با تحمل حقارت چه ارزشی دارد؟ مرگ در راه آزادی هزار بار به خفّت و خفقان میارزد، انسان سالم تن به پستی و خفقان نمی دهد!
مأمورین اگر دوست دارند باز هم بیایند و همهٔ دارو ندار مرا توقیف کنند! وبلاگم را مسدود کنند! هر چه میخواهند بر این زنِ تنهای بی پناه فرود آورند! مرا باکی نیست چون حرف غیر حقیقت نزده ام.
در ضمن به پدرم هم اخطار آمده که اگر این خانم یعنی من، تا ۲۰ روز به اوین معرفی نشوم، وثیقهٔ او را به نفع دولت ضبط می کنند! نمیدانم باید به این اخطار دومی بخندم یا نه !؟
به هر حال رنسانس ایرانیان مسیر خود را طی میکند و بسوی آزادی و برابری پیش خواهد رفت، به امید آنروز
زنده باد آگاهی، آزادی، برابری، آبادی، امنیت، صلح، احترام، و حکومتِ مردمی
ستاره.تهران
ستاره در جواب ناشناسی که می گوید: «از این که می خواهی بری زندان فوق العاده ناراحت شدم. فقط می تونم برات دعا کنم.» در وبلاگ خود می نویسد:
«دوست خوبم " غریبه" سلام، دوست نادیده و ناشناس اما درد آشنا، درود بر تو کامنت شما عزیز، برای من کمی دردناک است و به همین دلیل نمی خواهم باورش کنم.
دوست نازنین! اول اینکه هزارها زندانی سیاسی در زندانهای این مملکت هست و از رفتن من یا دیگری به زندان چرا باید غمگین باشی؟
دوم اینکه مگر خارج از زندان، آزاد هستیم؟ متاسفانه تمام ایران زندان شده
سوم اینکه با دعا کردن کاری درست نمی شود که من بنشینم از صبح تا شب دعا کنم که ای خدا از آسمون آزادی، امنیت، رفاه، صلح، عشق، برابری، صداقت ، شجاعت و عقل و اندیشهٔ سالم و بدور از خرافات برای این مردم بفرست!
خدا گوشش به این حرفها بدهکار نیست!
یکی از درسهای تعلیمات دینیِ کلاس دوم ابتدایی را یادم هست، زمان شاه هم بود، این جمله در آن درس بود: از تو حرکت، از خدا برکت!
به هر حال متأسفانه در این مملکت حرف از آزادی زدن، حرف از رفاه زدن، حرف از حق و حقوق انسانی زدن جرم است و جریمه ی آن زندان!
امیدوارم روزی برسد که حق و حقوق انسانها اینگونه پایمال نشود.
اما در مورد شعر زیبای شما از نظر ادبی، بسیار شعر زیبا و پر احساسیست، اگرچه غمگنانه
امیدم اینست که اشعار پر امید و افکار درخشندهٔ شما را بخوانیم.
ایران با وجود شما جوانهای ادیب و هنرمند همیشه زنده است و پر تکاپو و پر تلاش بسوی فردای روشن به پیش خواهد رفت.
فردا مال شماهاست
فردا مال این جوان هاست
فردا متعلق به این ملت ستمکشیده است
دل قوی داریم که فردا روشن است، به قول س.پ : فردای ایران روشن است، این ایمان من است!
و باز به قول س.پ: در تونل تاریک اون کورسوی ته تونل نقطه ی قوت است.
به امید صبح روشن
در ضمن دوست خوبم " غریبه" ، من از این عبارت زیبا که به کار بردی خیلی خوشم آمد، مرسی، بسیار قشنگ است: " یکی از دور میخواند مرا"
چقدر قشنگ است، خیلی زیباااااااست
مرسی
با آرزوی شایستهترین و قشنگترین های زندگی برای انسانها
ستاره.تهران
در پی بازداشت و محکومیت ٣ سال زندان برای اشرف علیخانی، کانون روزنامه نگاران و نویسندگان با انتشار اطلاعیه ای از نهادهای دمکراتیک بین المللی و مدافعان حقوق بشر و زندانیان سیاسی خواستار حمایت از او شده است.
در این اطلاعیه آمده است:
«ستاره – اشرف علیخانی را بجرم اندیشیدن و نوشتن احضار کردند, محکوم کردند و حکم را به اجرا گذاشتند. سه سال برای اندیشه اش, سه سال برای ازادگی اش می بایستی در قفس بماند. صدایش را کسی نشنود و خاموشی در پیش بگیرد. شکنجه و محرومیت از حقوق انسانی در انتظار اوست. در سکوتی بی جان و گمنام, اما با افتخار و سربلندی به زندان رفت. رنج و محنت اسارت و محرومیت را بجان خرید تا از حق زیست و اندیشه خود و مردم ایران دفاع کرده باشد. ستاره در آخرین دردنامه اش نوشت که: فریاد میزنم که حتا اگر در زندان مثل پسر دایی ام بمیرم اما تن به خفّت و بی شرافتی نخواهم داد.»
در بیانیه سازمان ایران زمین می خوانیم:
هم میهنان آزادیخواه
به هر طریق و وسیله ای که می توانیم باید برای آزادی این شیرزن بیشه ایرانزمین اقدام نمائیم. سازمان های حقوق بشر را از آنچه که در ایران تحت سلطه بیدادگران جنایتکار می گذرد بخوبی آگاه سازیم همچنین ملتهای جهان را. زنان و جوانان ما تحت سخت ترین فشار و بیدادگری قرار گرفته اند و مشتی دستاربند جانی وخونخوار بر تمام شئونات ملی و فرهنگی ما حاکم شده و ظلم و فساد را در سراسر کشور گسترش داده و روز به روز بر ابعاد آن می افزایند.
بیائید از تفرقه و توهین به همدیگر که خواست نظام جنایتکار ولایت فقیه است دست بر داریم و همگی در یک صف قرار گرفته و سرزمین اهورائی خود را از زیر سلطه این بیداگران خون آشام رهائی بخشیم. و بهر ترتیبی که شده وسیله آزادی هزاران زندانی سیاسی تحت فشار و شکنجه را فراهم سازیم.
کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی (سایت گزارشگران) با عنوان «ستاره ای تنها در قفس و در چنگال عوامل جمهوری اسلامی در زندان است, تنهایش نگذاریم.» می نویسد: از آزادگی و سربلندی ستاره (اشرف علیخانی) دفاع کنیم. دفاع از اشرف علیخانی دفاع از آزادی و حرمت تمامی انسان هائی است که پرچم بیداری و آگاهی را در کشورمان در برابر شبح سیاه ظلمت و استبداد حاکم بر افراشته اند و تن به ذلت و سکوت نمی دهند.
با حمایت خود از این فراخوان و دفاع از ستاره و کلیه زندانیان سیاسی در ایران, اعتراض خود را به حاکمیت استبدادی - مذهبی جمهوری اسلامی اعلام داریم. و صدای رسای آنان باشیم. (ادامه مطلب در لینک زیر:)
www.gozareshgar.com
ستاره ـ اشرف علیخانی که حالا هم بند نسرین ستوده است شعر زیر را به مناسبت سالروز تولد نسرین سروده و به او تقدیم کرده است.
تقدیم به خانم نسرین ستودهی بسیار گرامی و عزیز
* نسرین جان تولدت مبارک*
تبلور عشق در نگاههای توست
آنگاه که چشم مهربانت را
بر تازه وارد
همچون آغوش گرمی
باز میکنی
و مردمک چشمهایت
بیقرار
نبض زندگی را به تصویر میکشد
آن دستهای تبدارت
شاخههای آتش
و سر انگشتانت شرارههای خشم
خشم فروخفته زینهمه نابرابری
دغدغههای جان ناآرام تو
حرفهای فریاد شده
که اینک، همه
سکوتی پشت سنگر دندان
شیفتگی و شوریدگیهایت
همراه با رقص امیدها و دلنگرانیها
زیر نور مهتاب پشت میلهها
پشت میلهها و بالای سیمخاردارها
حضور تو
وکالت ایمان و باورها
باور آزادی
و تنفست
تنفس یک زندانی
تنفس آرزوی پرواز عشق و تکاپو بر فراز هرچه بی تفاوتی
تنفس آرزوی هبوط جهل
و آرزوی طلوع آگاهی
در لحظه لحظههای حضورت
عشق زنده است
آزادی زنده است
زنده باد آزادی
به امید آزادی تمام زندانیان سیاسی
۹۰/۳/۹ زندان اوین
اشرف علیخانی – ستاره، تهران
دکتر پرویز داورپناه
۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۰ برابر ۲۱ ژوئن ۲۰۱۱
|