از : الف گلستانی
عنوان : اظهارات مجید انصاری را لطفا بخوانید
آقای مصداقی، در اظهار نظر پیشین بنده به اشتباه شما را هوادار چریکهای فدایی خلق فرض کردم نه سازمان مجاهدین خلق. پوزش می خواهم از این بابت. اما شما نه تنها مدعی شدید که آقای میرحسن موسوی از اعدامهای ۶۷ باخبر بود حتا تلویحا شریک مستقیم آن قتل عام معرقی کردید. در گزارش انصاری گفته نشده که گزارش او به موسوی رسیده است. لینک مربوطه همراه گفته های انصاری در ذیل می آید:
نفس پذیرش مسئولیت در امور زندانها گرچه از سوی شورای قضایی صورت گرفت ولی به نوعی به دلیل حساسیت و پیگیری مدام حضرت امام نسبت به مسائل زندانها انجام شد چون گزارشاتی از رفتار برخی از زندانبانها و بازجوها با زندانیان خدمت حضرت امام میرسید. در فضای ملتهب سالهای ۶۱ و ۶۲ که گروهکهای تروریستی فعال بودند در برخی از زندانها و بازجوییها در دادسراها برخوردهای تندی با زندانیها صورت میگرفت به همین دلیل گزارشاتی خدمت حضرت امام رسیده بود که حضرت امام هیأتی شامل آقایان دعایی ،محمدعلی هادی نجفآبادی، علیمحمد بشارتی و سیدهادی خامنه ای را مأمور کرده بودند که گزارشاتی در خصوص وضعیت زندانها تهیه کنند از آنجا که بعد از تهیه گزارش منتج به یک اقدام عملی روشن نشد شورای عالی قضایی به بنده مأموریتی دادند به عنوان نماینده شورای عالی در دادگاهها و دادستانی که در فاصله ۶ ماه گزارش مستقیم و مداوم از درون زندانها بهخصوص زندانهای اوین ،رجاییشهر ، قزلحصار ،توحید و عمدتاً زندانهای تحتپوشش دادگاه انقلاب تهیه کردم و این گزارش را که نتیجه گفت وگو با بیش از ۱۰۰ نفر از زندانیان بود به رئیسجمهور وقت که آیتالله خامنهای بودند و نیز رئیس مجلس وقت یعنی آقای هاشمی رفسنجانی و نیز شخص حضرت امام دادم.
http://www.aftabnews.ir/vdcjyhevvuqe۸hz.fsfu.html
٣٨۷۰۵ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣۹۰
|
از : م پارسی کیا
عنوان : مجاهدین( با رجوی و بی رجوی)
آقای مصداقی, چرا شما و طرفداران موسوی و کروبی حتی یکبار هم( حتی در مقاله اخیرتان در بی بی سی) از سرکوب اهل ابها یاد و دفاع همه جانبه یا همدردی آشکار نمیکنید؟
آیا مسِله اهل ابها دم خروس مجاهدین( با رجوی و بی رجوی) نیست؟
چرا نباید مردم از مجاهدین و دیگر نیروهای غیر لاییک بهراسند؟
٣٨۷۰۲ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣۹۰
|
از : حمیدی
عنوان : سفطسه آقای مصداقی
آقای مصداقی ظاهراً شما فقط در فضای مجاهدین نفس می کشید و از پنجره آنها می بینید! اگر جز دنیای مجاهدین از اخبار امروز اپوزیسیون هم خبر داشتید می دانستید که مثلاً در سازمان اکثریت نه تنها نگهدار رهبر نیست بلکه خط سیاسی او در اقلیت کامل است. ادعای رهبری کریمی و فتحی و مدنی و بقیه نیز مضحک است و با عرض معذرت فقط بی اطلاعی حیرت انگیز شماست. ولی خوب شد که این ادعاها را کردید و توهمی نسبت به خودتان باقی نگذاشتید...
٣٨۶٨٣ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰
|
از : ایرج مصداقی
عنوان : منظورم کنار رفتن صوری نیست
آقای نیاز عزیز در مورد داریوش همایون هم من با شما موافق نیستم. من اینگونه جابجاییها را هم خیلی واقعی نمیبینم. البته اشکالی هم در ان نمیبینم. کاچی به از هیچی. بالاخره ما بایستی از یک جا شروع کنیم.
جهت اطلاع شما و یا دیگر دوستانی که ممکن است اطلاع نداشته باشند عرض میکنم الان نزدیک به ۲۲ سال است که مسعود رجوی رسماً و حداقل به لحاظ بیرونی مسئولیتی در سازمان مجاهدین ندارد و مسئولیت اول این سازمان به ترتیب با مریم رحوی، فهمیه اروانی، شهرزاد صدر، بهشته شادرو، مهوش سپهری، مژگان پارسایی و صدیقه حسینی بوده است و ایشان نقش «رهبری عقیدتی» را داشته است. اما کیست که نداند کوچکترین امور مجاهدین هم با نظر و مسئولیت ایشان عملی میشود. به نظرم تشبیه احزاب ایرانی به احزاب آلمانی و روابط آنها مانند تشبیه بنز با ژیان و حداکثر پیکان است. تنها تشابهشان این است که هر دو راه میروند. احزاب آلمانی از دل چند صد سال تعقل و تفکر درآمدهاند.
اگر بخواهم مثالی در داخل کشور بزنم الان سالهاست که عسگراولادی ظاهراً دبیرکل موتلفه نیست و این مسئولیت به حبیبی تفویض شده اما کیست که نداند سر رشته اصلی در دست کیست؟
٣٨۶۷٨ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰
|
از : ایرانی
عنوان : احزاب و سازمانهای سیاسی حق دارند رهبران خود را برای هر زمان انتخاب کنند
احزاب و سازمانهای سیاسی در تمام دنیا می توانند رهبران خود را برای هر زمان که می خواهند انتخاب کنند و رهبری یک حزب و سازمان با رهبری یک جامعه سیاسی متفاوت می باشد. در انتخاب رهبر یا رهبران یک سازمان و یک حزب فقط اعضا آن حزب و سازمان حق انتخاب را دارند (اگر آن حزب یا سازمان روابط دمکرایتک درونی داشته باشد) و عموم مردم در انتخابات دمکرایتک می توانند نمایندگان احزاب را انتخاب کنند یا رد کنند. آقای رجوی رهبر سازمان مجاهدین می باشد و به افرادی مانند من ایرانی که به احزاب مذهبی اعتقادی ندارم ربطی ندارد. سازمان اکثریت نیز می تواند باز فرخ نگهدار را اگر دوست داشت دوباره رهبر خود انتخاب کند که باز به خودشان مربوط خواهد بود و در حقیقت فرق چندانی هم در وضعیت موجودشان نخواهد کرد. مجاهدین خلق مشگلات بزرگتری دارند که کمترین آن رهبری مسعود رجوی می باشد. در ایران امروز بعید است یک حزب مذهبی بتواند طرفداران بسیاری را بدست آورد. از بد شانسی مسعود رجوی رژیم اسلامی تا ابد مذهب را در سیاست در نزد مردم ایران بی اعتبار کرد! دیگر سال ۶۰ نیست که مجاهدین مذهبی با شعار "جامعه توحیدی" جوانان را به بهشت موعود حواله بدهند!
٣٨۶۷۶ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰
|
از : پروانه. الف
عنوان : انتقاد از آقای رجوی و مصاحبه با آقای رجوی
رفتار مسعود رجوی مثل امام غائب است. تمام رهبرانی که آقای مصداقی از آنها نام بردند بارها و بارها تن به مصاحبه داده اند و بوسیله هوادارانشان مورد انتقاد قرار گرفته اند بجز یکنفر، مسعود رجوی. کدام رهبر دیگری را می شناسید که عشق و ازدواج را بر خود حلال می داند و بر چریکهای محبوسش حرام! آقای مصداقی عزیز، لطفا پای صحبت های سعید شاهسوندی هم بنشینید. مکتب های مرید و مرادی، بخصوص اسلامی اش را با احزاب سیاسی عوضی نگیریم.
٣٨۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰
|
از : نیاز
عنوان : کلی گویی نکنید
آقای مصداقی میگویید "اگر بخواهیم استدلال شما را بپذیریم، باید بپذیریم که در تاریخ ایران مبارزه آزادیخواهانه و ضد استبدادی نداشتهایم چون افراد خودشان درک درستی از آزادی و دمکراسی نداشتهاند." پاسخ شما را از نظر من نمیتوان با آری یا نه داد. ما ایرانی ها کلا زیاد عادت به کلی گویی و خود فرا افکنی داریم. نظیر آن در مورد نقش جنبش سبز در "بهار عربی".... آری مبارزه بوده. همیشه بوده. اما مبارزه برای چه با چه درکی از جانب چه کسانی؟ اما من اعتقادی به مبارزه بی وقفه و پیوسته و دائمی و زنجیر وار برای تحقق اهداف جنبش مشروطه، ضد استبدادی عام ندارم. خیر. بخش بزرگی از این مبارزه برای آزادیخواهی هم قبیله ای بوده است و یا تصاحب قدرت یا تلاش برای تقسیم قدرت. مانند جنبش دوم خرداد چهل و دو. یا انقلاب اسلامی در مجموع. مثلا من ترجیح میدهم بجای اینکه بگوییم "هدف انقلاب اسلامی مبارزه با استبداد بود" بگوییم "هدف انقلاب اسلامی مبارزه با استبداد شخص شاه و ضد غرب و امریکا بود". چرا که تقریبا تمام گروههای شرکت کننده در انقلاب خود مدافع این یا آن سیستم استبدادی بودند. کسانی که به نسبت درکی از آزادی و دموکراسی داشتند در همان اول قلع و قمع شدند.
من یک سوال از شما دارم. اگر کسانی که جلوی استبداد یک گروه یا شخص ایستاده اند، خود درک درستی از آزادی و دموکراسی نداشته باشند بنظر شما این مبارزه باز هم مبارزه برای دموکراسی نام میگیرد و اساسا همیشه قابل دفاع است؟ امثال لاجوردی، خمینی، شریعتمداری، رفسنجانی و و و را که خیلی هم ضد شاه بودند، میتوانید مبارز و آزادیخواه بنامید؟ نمیتوانید انکار کنید که آنها نیز بر ضد استبداد شاه مبارزه میکردند. من بسیار مایلم از مورد شخص خودم و خودی ها بیشتر مثال بیاورم اما برای اینکه پاسخم بدلیل زیر پا گذاشتن خط قرمز های این سایت سانسور نشود و از طرف دیگر میبینم که این مقاله کم کم دارد به سمت پایین و آرشیو شدن حرکت میکند روده درازی را کم میکنم و شاید وقتی دیگر... با درود!
٣٨۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰
|
از : نیاز
عنوان : رهبران مادام العمر، شعار های سطحی
آقای مصداقی عزیز مرسی از پاسخ ها و اینکه مرا در مورد دیدگاههای خود روشن تر کردید. متاسفانه من بطور پراکنده و نه منظم آثار و مصاحبه های شما را دیده ام. حال چند سوال و نکته در مورد پاسخ شما:
در اینکه بقیه گروهها نیز رهبران مادام العمر دارند کاملا با شما موافقم و به نکته بسیار جالبی توجه کردید. در تکمیل صحبت شما باید پرسید برای رهبران این گروهها و هواداران آنها این رهبری مادام العمر چگونه عادی و قابل قبول است و هیچ، آری هیچ انتقادی و مشکلی با این ساختار کاملا غیر دموکراتیک ندارند اما از طرف دیگر خود را اگر نگوییم تنها گروه، حداقل جزو دموکراتیک ترین ها میدانند. در صورتی که همین ساختارهای عقب مانده شان نشان میدهد که هنوز تا نهادینه شدن دموکراسی در اندیشه هایشان راه طولانی در پیش دارند.خوشبختانه شیرزن کرد رویا طلوعی نیز اخیرا مقاله جالبی راجع به گروههای کرد نوشته بود. تنها موردی که من میدانم مثال شما درست نبود -ضمن نداشتن ادعای جامع المطلع بودن- در مورد داریوش همایون و حزب مشروطه است. داریوش همایون مدتها بود که تنها رایزن این حزب بود و دبیر کل کس دیگری بود. داریوش همایون هرچند در حزبی بود که از نظر دیدگاهها و نقش آن در حیات سیاسی ایران هر ایرادی بخواهیم به آن بگیریم باید صادقانه گفت که از نظر ساختار و نحوه اداره در میان گروههای ایرانی بی نظیر است و این را هم اتفاقا مدیون همان داریوش همایون است که شاید ده ها سال از نظر فرهنگی از بقیه روشنفکران ایرانی جلوتر بود. و آنقدر دوربینی داشت که خودش را تنها و مادام العمر در راس نمیخواست ببیند. مسلما از نظر کاریزماتیک و تئوری از بقیه سرتر بود اما مسئولیت ها را قبضه نکرده بود. نمونه این مورد را در آلمان در یوشکا فیشر در حزب سبز ها میتوانید ببینید که در عرصه صاحبنظری سیاسی و روزنامه نگاری هنوز فعال است هنوز هم تاثیر کاریزماتیک در حزبش دارد بدون داشتن کوچکترین مسئولیت حزبی در یک حزب با بالاترین دموکراسی داخل حزبی در آلمان.
روش بسیار مدرن دیگری که حزب مشروطه سالهاست بکار میگیرد علنی کردن بحث های داخلی جلسات رسمی خود است که پروتکل هایش تماما در سایتشان موجود میباشد. همچنین کاندیداها و نتیجه رای گیری هایشان. وقتی من یکبار از یکی از سران سازمان اکثریت خواستم که نظیر این شفافیت حزبی را در سازمان خود ایجاد کند فقط شاهد ده دقیقه مسخره شدن و تلویحا یه سلطنت طلب بودن مفتخر شدن از جا نب او بودم و این ادعا که آنها خود دارای بالاترین دموکراسی داخل حزبی هستند!!!! در مورد سازمان های ایرانی باید به دو نکته توجه کرد یکی اینکه برخی از نظر کمی ،یعنی اعضای فعال نه سیاهی لشکر، آنقدر کوچک و ناچیزند که بی تعارف بگوییم از قحطی نفرات یک نفر را در راس خود نگه داشته اند. و این حتی در مورد برخی گروه ها که سابقه چند دهه مبارزه سیاسی نیز دارند ودر مقاطع زمانی نقش بزرگی هم در تاریخ ایران بازی کرده اند صادق است که من فعلا از آوردن نام صرفنظر میکنم. اما قبول کنید که در مورد برخی دیگر مانند حزب دموکرات کردستان یا کومله یا همین مجاهدین که از نظر کمی بسیار بزرگ مانده اند و حداقل چند هزار نفر در اردوگاه اشرف و به ادعای خودشان بیش از آن در اروپا و امریکا دارند این نبودن دموکراسی سازمانی بسیار مشهودتر قابل لمس تر و غیر قابل توجیه تر جلوه میکند. در هیچکدام از تجمعات داخلی احزاب وگروههای دیگر شما اینهمه عضو فعال و وفادار نمیابید. اما کمتر ایرانی شاید بزور اسم پنج نفر از این سازمان را بتواند بیاورد. من خودم سه نفر مریم و مسعود رجوی و ابریشمچی را فقط با اسم میشناسم. خوب این اصلا توجیه کردنش آسان نیست. آن هزاران نفر دیگر چه میشوند؟ سربازان گمنام حزبی اند؟ در عکس ها بخصوص زنها همه با یونیفرم های تکراری. مردها همینطور. تو گویی هیچکام نه برای خود شخصیت مستقلی، نظری یا سلیقه ای دارند. یک داستان، یک شعر، یک اثر یک نمایشگاه نقاشی فردی، یک ابراز وجود فردی از این اردوگاه اشرف نمیبینید. هیچکدام از زنها که از این اردوگاه عکسبرداری شده اند آزادی پوشش همان مریم رجوی که سرخ و سبز و سفید میپوشند گویی ندارند. همه چارقدی یکنواخت و کدر بر سر دارند، همه بدون آرایش برخلاف مریم رجوی. هیچ کجا بلندگویی دستشان داده نمیشود، مصاحبه ای با شخصی از پیش تعیین نشده یا غیر سخنگو نمیشنوید.خوب این بسیار بیشتر از نبود دموکراسی مثلا در جبهه ملی یا نهضت آزادی توی چشم نمیرود؟
یعنی این بچه های نسل جدید که بعد از انقلاب بدنیا آمده اند با دیدن این تصاویر جدا باید فکر کنند با یک حزب دموکرات و لیبرال مواجهند؟ نوع لباس و سلیقه و موزیک این نسل و حتی پوشش فامیل و والدینشان در ایران با این سازمان کوچکترین شباهتی دارد؟
من شما را سخنگو یا مسئول ی این سازمان نمیدانم و این سوال ها نیز متوجه شخص شما نیست اما سوال هایی است که وقتی جریانی از ضد استبداد بودن دم میزند، نمیتوانیم بی تفاوت از کنارشان بگذریم و آن ادعا ها را جدی بگیریم.
٣٨۶۶٨ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰
|
از : اردشیر )
عنوان : کشتار ۶۷ و نبرد با فاشیسم مذهبی
جناب قدیمی متوسل شده به نقل قولی از آقای علی بابائی که ظاهرا به مجاهدی گفته چرا مبارزه و عملیات انجام دادید چون زندانی در بند داشتید. در نبرد با نازی های هیتلری مردم به مخالفان و پارتیزانها کمک می کردند و می دانستند که توسط نازی ها قتل عام می شوند و خود پارتیزانها هم می دانستند که در مقابل هر سرباز نازی دهها نفر از همرزمانشان توسط گشتا پو اعدام می شوند ولی به نبرد بی امان ادامه دادند و تسلیم نشدند. در تظاهرات دوسال قبل هم مردم می دانستند که دستگیر و شکنجه و اعدام قرار می گیرند ولی به خیابان ریختند. بر اساس تحلیل جنا بعالی باید در خانه نشتست که هزینه ندارد. تا قبل از ۳۰ خرداد هزاران زندانی سیاسی در زندانها بود که بعدا خمینی صدها نفر شان را مانند محمد رضا سعادتی اعدام نمود در صورتی که به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود.
زنان مبارز و دختران جوان هم بعلت رعایت نکردن حجاب اجباری آخوندی مورد اذیت و آزار قرار می گیرند و طبق این بر هان شما باید حجاب سیاه آخوند ساخته را رعایت نمایند تا مورد هجوم قرار نگیرند.
در تجاوز خمینی شهر به زنان در یک باغ توسط بسیجی ها و اشرار حکومتی فرمانده نیروی انتظامی گفته بود اینها افراد مهاجم را تحریک کردند و لباسی مناسب نداشتند.
در مقابل یک دیکتا توری مخوف مذهبی باید ایستاد و مقاومت نمود و راه تسلیم را نپذیرفت. مسلما این نبرد و مقاومت پر هزینه می باشد و هر انسانی توان تحمل و ادامه راه دشوار و صعب را ندارد.
ایستادن در مقابل استبداد مذهبی در مجموع درست بوده گرچه نیروهای مقاومت اشتباهاتی هم داشتند که طبیعی هم قسمتس از آن می باشد. به نوشته محقق و منتقد توانا و جسور اقای ایرج مصداقی در سایت بی بی سی در مورد ۳۰ خرداد مراجعه نمائید.
٣٨۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰
|
از : محمدی
عنوان : رهبری مجاهدین
دوست عزیز آقای مصداقی! چرا شما باید هر انتقادی را به هر قیمتی، حتا به قیمت مخدوش کردن واقعیت رد بکنید؟ در توضیح ساختار استبدادی و ویژه مجاهدین خلق و نقش ویرانگر شخص رجوی به عنوان رهبر و زعیم و فرمانده و ...شاید بتوان از جهاتی قیاس را بر تشکیلات قدیمی و سنتی چون جبهه ملی و نهضت آزادی و سلطنت طلبان گذاشت؛ ولی دوست عزیز! پس از آن این مغلطه عجولانه چه هست که راه انداخته اید؟:
" آیا تا وقتی آقای شالگونی و توکل و نگهدار و کریمی و فتحی و مدنی و سامع و ... زنده هستند افراد دیگری رهبری گروههایشان را به عهده میگیرند؟"
چگونه و با کدام سند و مدرکی این اسامی را در تشابه با موقعیت رهبر مادام العمری چون رجوی ردیف کرده اید؟! البته که خودتان به پای چوبین این استدلال آگاه بوده اید که پس توضیحات تقریباً مفصل تان در باره احزاب و سازمان های سنتی، اینطور شتابزده لیستی هم از این افراد ساختید. ایا قادرید که توضیح بدهید که شالگونی و توکل و نگهدار و کریمی و فتحی و مدنی رهبر مادام العمر کدام جریانات هستند؟ از کی و تا کی؟ حتا وضعیت مهدی سامع که امروز همراه مجاهدین محسوب می شود، شامل همین قیاس مع الفارق نیست؟
٣٨۶۵٨ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰
|
از : ایرج مصداقی
عنوان : رهبری کدام گروه عوض شده است؟
آقای نیاز در مورد عدم تغییر رهبری در مجاهدین حق با شماست. اما چرا این موضوع را فقط در مجاهدین میبینید؟ آیا مهندس بازرگان تا وقتی زنده بود غیر از ایشان کسی رهبری نهضتآزادی را داشت؟ آیا در ملی مذهبی ها تا سحابی زنده بود کس دیگری را میدیدند؟ اگر بازجویان اطلاعات ابراهیم یزدی را مجبور نکرده بودند از رهبری نهضت آزادی استعفا دهد تا آخرین لحظه عمر ریاست نهضت آزادی را نداشتند؟ آیا تا آقای سنجابی و یا بختیار زنده بودند کسی دیگری رهبری جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی را به عهده داشت یا میتوانست داشته باشد؟ ایا در جبههی سلطنتطلبان تا زمانی که رضا پهلوی زنده است کس دیگری جانشین او میشود؟ آیا تا وقتی داریوش همایون زنده بود کس دیگری جایگزین وی شد؟ یا تا وقتی منوچهر گنجی زنده است کس دیگری جایگزین وی میشود؟ تا وقتی دکتر مدنی و ... زنده بودند افراد دیگری جایگزین آنان شدند؟ آیا به جای آقای متین دفتری کس دیگری مسئولیت جبهه دمکراتیک را به عهده میگیرد؟ آیا تا وقتی آقای شالگونی و توکل و نگهدار و کریمی و فتحی و مدنی و سامع و ... زنده هستند افراد دیگری رهبری گروههایشان را به عهده میگیرند؟ آیا تا قاسملو زنده بود کس دیگری جایگزین وی در حزب دمکرات شد یا میتوانست بشود؟ آیا به جای عمر ایلخانی و عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده کس دیگری رهبر جناحهای مختلف کومله شده یا میشود؟ آیا منصور حکمت تا زنده بود کس دیگری رهبری را در حزب کمونیست کارگری و ... به عهده داشت؟ آیا رهبران حزب توده تا زمانی که امکان تحرک داشتند جای خودشان را به کس دیگری در دفتر سیاسی و ... میدادند؟
آیا آقای تراب حق شناس تا زمانی که زنده هستند مسئولیت سایت پیکار و اندیشه را به کس دیگری میدهند که توقع دارید مسعود رجوی رهبری سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت را به کس دیگری تفویض کند؟ خود شما میتوانید مثالهای بیشتری هم پیدا کنید. من مشکل را بزرگتر از این که گفتید میبینم. خود شما بهتر از من میدانید از هر یک از رهبران گروههای سیاسی بپرسید هم میگویند به خاطر احساس وظیفه و ... از طریق انتخابات دمکراتیک و ... به رهبری رسیدهاند. هر یک هم میگویند آرزویشان این است که این مسئولیت از روی دوش آنان برداشته شود.
آگاهانه از جناحهای رژیم مثال نیاوردم.
٣٨۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰
|
از : ایرج مصداقی
عنوان : هرکس مسئول اعمال خود است
دوست عزیز آقای نیاز لطفا یک جای این مطلب یا دیگر مطالب من را نشان دهید که من از روابط تشکیلاتی مجاهدین دفاع کرده و یا آن را بر اساس آزادی و دمکراسی و حقوق بشر... معرفی کرده باشم. من که مسئول اعمال دیگران نیستم.
یک جا را نشان دهید که من مدعی شده باشم که من یا ما درک درستی از آزادی و دمکراسی و حقوق بشر در اوایل انقلاب داشتیم. من یک فصل از کتابم را به نقد این موضوع اختصاص دادهام.
با این وجود اعتقاد دارم ما در سال ۶۰ در مقابل غول استبداد ایستادیم و علیرغم همه اشتباهاتمان کار درستی هم کردیم.
اگر بخواهیم استدلال شما را بپذیریم، باید بپذیریم که در تاریخ ایران مبارزه آزادیخواهانه و ضد استبدادی نداشتهایم چون افراد خودشان درک درستی از آزادی و دمکراسی نداشتهاند. من چنین نظری ندارم.
قطعاً موسوی و کروبی که خواهان بازگشت به دوران طلایی امام و اجرای بی تنازل قانون اساسی هستند حتی اگر بر فرض محال ما هم بخواهیم آنها حاضر به کنار آمدن با ما نیستند. ما خواهان تغییر هستیم و آنها خواهان حفظ نظام.
من به عنوان یک فرد برای تغییر نظام حاضرم هر گزینهای را در نظر بگیرم. چون هیچ چیزی را بدتر از ادامه وضع موجود و تداوم نظام جمهوری اسلامی نمیبیننم. آیا افراد داخل نظام هم از این آمادگی برخوردارند؟ وحدت استالین، روزولت و چرچیل بر پایه نفی فاشیسم و نابودی آن شکل گرفته بود و نه سر و شکل دادن به فاشیسم.
با این حال در شرایط حال حاضر خواهان تضعیف موسوی و کروبی نیستم چون تضاد اصلی را آنها نمیدانم. اما مراعات این اصل را تا جایی میکنم که آنها و اطرافیانشان سعی در تحریف و جعل تاریخ نکنند. آنوقت است که سکوت را جایز نمیدانم به ویژه اگر موضوع مهمی چون کشتار ۶۷ در میان باشد.
٣٨۶۵۱ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰
|
از : الف باران
عنوان : چطور میشود که از قانون اساسی بدون تنازل عدول نکرد و انحصار طلب هم نبود ؟!
ما رهبر نیستیم , در جنبش سبز همه رهبرند رهبریت ما هرمی نیست رهبریت ما افقی است ! ما در "منشور دوم مسطح " در چشم اندازهای بنیادین تصریح کرده ایم که: " جنبش سبز موافق به رسمیت شناختن تعدد و تنوع و مخالف انحصار طلبی است.در نتیجه،دشمنی و کینه ورزی با بدنه اجتمایی هیچ بخشی از جامعه،جایی در جنبش ندارد...ما با هر باور و ایمان دینی که بدان معتقدیم ، بهر قوم و قبیله و تیره و مرامی که تعلق داریم و بهر سلیقه و سبکی که با آن زندگی میکنیم ، همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست ".این حرفها فقط حرف است و در عمل اینطور نبوده و نیست ، آقای موسوی همان بوده و هست و بر روی مخالفان خود هنوز هم شمشیر میکشد.دفاع از این حکومت و قانون اساسی آن نفی تمام ارزشهای انسانی و اجتمایی است ! چطور میشود که از قانون اساسی بدون تنازل عدول نکرد و انحصار طلب هم نبود ؟! قانون اساسی جمهوری اسلامی تدوین شده از ولایت فقیه ( مجلس خبرگان) است ! کجای این "قانون اساسی" مردمی است ؟ جنگ مخالفان این حکومت از آنجا شروع شد که بجای "مجلس موسسان" وعده داده شده بوسیله خمینی در پاریس "مجلس خبرگان " حقنه شد ! ولایت فقیه یک دیکتاوری تمام عیار قرون وسطایی بوده و هست.مقاومت مردم و سازمانهای مبارز و مردمی در آنزمان از افتخارات تاریخ مبارزاتی ایران خواهند بود .
٣٨۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۰
|
از : نیاز
عنوان : کدام ایستادن جلوی استبداد؟؟؟
آقای مصداقی من خودم قدیم اکثریتی بودم و از بسیاری از اشتباهاتی که کرده ایم بسختی پشیمانم. همچنین لابد کم وبیش نام مرا بیاد میاورید و این که از کارهای شما که بصورت تحقیقی صورت میگیرد مانند مقالاتی که در مورد هوشنگ اسدی نوشته اید از شما حمایت کرده ام. در مورد موسوی و کروبی به همچنین. این فرهنگ عقب افتاده که الان وقتش نیست این حقیقت را یا آن حقیقت را بگوییم را قبول ندارم. گفتن حقیقت زمان و ملاحضه لازم ندارد.
بعلاوه اینکه گیریم تمام اتهامات به موسوی و کروبی درست باشد بنظر من باز هم برای حذف رژیم آپارتاید اسلامی میتوان دست در دست همین موسوی و کروبی گذاشت. چنانکه متفقین برای مبارزه با فاشیسم حتی دست در دست استالین گذاشتند.
اما دوست عزیز چرا خودرا در مورد انقلاب اسلامی و نیت مجاهدین به کوچه علی چپ میزنید؟ کدامیک از گروههای سیاسی شرکت کنند در انقلاب درکی از دموکراسی و آزادی داشتند که بگوییم شما مجاهدین دومین بودید و جلوی استبداد ایستادید. گفتمان انقلاب اسلامی اساسا دموکراسی و آزادی به مفهوم واقعی نبود.بلکه تنها "دموکراسی و آزادی برای من و هم قبیله ای من". نه عزیز من دعوا دعوای قدرت بود نه دعوا سر آزادی و دموکراسی. معدود کسانی که اتفاقا از دموکراسی و آزادی چیزی سرشان میشد بشدت هم مورد نفرت و مخالفت مجاهد و فدایی بودند.
من در مورد شما از چند چیز تعجب میکنم. یکی اینکه از بعد از اینهمه سال از طرز تفکر بچگانه ا ی که در ابتدای انقلاب داشته اید یک به یک دفاع میکنید. هرچند با انتقادات بسیار جزئی نه اساسی. دوم اینکه من تعجب میکنم که شما چگونه امثال آقای رجوی را که گویا مانند رهبران کشورهای کمونیستی رهبر مادام العمر سازمان مجاهدین است یک دموکرات میخوانید. آیا در این سازمان آدم قحطی است که هیچ کس دیگری در راس قرار نمیگیرد؟ کی و کجا انتخابات برگذار میشود و به نظرات بدنه وقعی گذاشته میشود؟ در مورد قرارگاه اشرف سی سال بعد از انقلاب اسلام نیز هیچکدام از ادعا ها مبنی بر داشتن آزادی و دموکراسی قابل باور نیست. قابل قبول نیست که همه کسانی که از این اردوگاه جان سالم بدر برده اند و علیه آن حرف میزنند از دم عامل رژیم اند و همه از دم دروغ میگویند. اصلا چرا یک تیم خبرنگار بی طرف یا خود شما شاید بعنوان خبرنگار نرفتید از داخل آنجا با عکس و مستند و یا چند مصاحبه مستند برای رسانه ها بیاورید که خلافش ثابت شود. شاید این فرصت امروز دیگر ممکن نباشد اما در ده پانزده سال اخیر حتما ممکن بوده است. اینها که حتی اجازه ازدواج و رابطه عاطفی انسانی داشتن را هم ندارند دارای چگونه فرهنگی هستند که میخواهند جلوی استبداد بایستند و از حقوق بشر دفاع کنند؟؟؟؟ این حقیقت را که دیگر نمیتوانید انکار کنید. این را یک سخنگوی مجاهدین در فیلمی که چند سال پیش توسط فکر کنم بی بی سی تهیه شده بود و در تلویزون دولتی بیشتر کشورهای اروپایی پخش شد هم تایید کرد که از رابطه زناشویی و عاطفی در اشرف خبری نیست. این دنیای مخوف بچه گانه کجاش دموکراسی است و چگونه چنین ادم هایی میخواستند جلوی استبداد بایستند که سی سال پیش از نظر فرهنگی به پختگی امروز هم نبودند و شدیدا تحت تاثیر و اراده رهبر کاریزماتیک خود؟ من یکی خودم طرز فکر آنروزم صد و هشتاد درجه با امروز فرق میکرد. ما هیچکدام دموکرات نبودیم. دوست عزیز دعوا سر قدرت بود، به خود دروغ نگویید. بنظر من شما بعنوان یک محقق تاریخی بسیار تاثیر گذار تر میتوانید باشید تا تحلیل گر سیاسی، چون هنوز فاصله عاطفی شما به این سازمان شدید تر از منطق شماست. اینهم یک نظر بود.
٣٨۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۰
|
از : ع. قدیمی
عنوان : کشتن انقلابی و کشتار ضد انقلابی
در اینکه گشتار زنداینان سیاسی راباید محکوم کرد حرفی نیست ولی نویسنده این سطور از شادروان اقای احمد علی بابائی که چهره ای معرفی شده برای سازمان مجاهدین و نیروهای مذهبی است شنیدم که گفت.. (درگفتگوئی که با مجاهد ی داشته در پاسخ این پرسش که شما که میدانسیتد در ایران زندانی داشتید چرا به ایران حمله کردید گفته بود که ما این مسئله را میدانستیم و قید انها یعنی زندانیان را زده بودیم.)
بزبان دیگر اگر به ایران پس از جام ذهر حمله ای از سوی رجوی نمیشد گشتار ی صورت نمیکرفت. سازمان مجاهدین باید اسناد گفتگو ها و مذاکرات درونی را پیش از حمله به ایران برای افکار عمومی مردم علنی کند.پرسش روشن است سازمان مجاهد چه کرد که به انتقام کشی اخوند از زندانیان انجامید؟
همین گونه است که ما نمیدانیم بر چه اساس ومحاسباتی جریان ۳۰ خرداد ۶۰ بوجود امد؟ چه در خرداد ۶۰ وچه پس از حمله نظامی رجوی به ایران هدف یکی بود وان تسخیر قدرت تنها بوسیله مجاهد و برای شخص رجوی بدون انکه در این دو رویداد تاریخی کمترین رایزنی و مشورتی با دیگر مخالفان شده باشد.
اکنون ۳۰ سال از خرداد ۶۰ و کمتر از ان از گشتار ۶۷ میگذرد و مجاهدین با نشان دادن انگشت بسوی نظام اسلامی از مسئولیت و وظیفه تاریخیخود برای نشان دادن خطاها و کمبود ها شانه خالی میکنند.خطا تصور نشود محاکمه مجاهد در نظر نیست بلکه روشن شدن سیر تاریخی است که به این جنایتها منجر شد.
واقعیت این است که خود مجاهد بیشتر از همه باخته است ولی ایا حقانیت دارد؟
ایا سرشت تکروی رجوی و عدم همکاری انها با مخالفان به این گشتار ها کمک نکرد؟ یکبار دیکر تکرار شود هدف دادن رای و محکومیت نیست چرا که ما دادگاه نداریم بلکه روشن کردن این رویداها و در کنا رهم چیدن این درام خونین است که هدفی جز استقرار حکومت ر جوی در پی نداشت.ایا این یک هرج ومرج نبود که هر گروهی با عده ای تفنگچی از اخوند و غیر اخوند اسلام خود را میخواستند به مردم ایران غالب کنند؟
٣٨۶۰۷ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۰
|
از : الف گلستانی
عنوان : بیماری کودکی در پیری
آقای مصداقی، زحمتی که شما در نگارش و گرداوری کتاب چهار جلدی خود کشیده اید، قابل تقدیر است هر چند در مواردی فراوان یک سویه به منبر رفته اید و یا مطالبی را به عمد دم بریده رها کردید ریرا اگر به جز این می کردید، می توانست گفته ها و مواضع شما را زیر سوال ببرید. اگر من به جای شما بودم، سعی می کردم با پررسی همه جانبه (نه یک یا دو جانبه) آن کتاب را به اثری مبدل کنم که یک محقق دانشگاهی به آسانی به ان اعتماد کند. من خود از بازماندگان قتل عام ۱۳۶۷ هستم اما تفاوت من با شما در این است که شما در همان جوانی اما خیلی زود از کشور خارج شدید ولی من به واسطه ی مسوللیت های خانواده گی خاص ناگزیر شدم جوانی ام را برای ۲۵ سال در ایران بگذارم و در استانه ی ۵۰ سالگی از ایران بگریزم. با وجو این، در کار آماده سازی چنین کاری هر چند مختصر هستم. این را گفتم که به پرسش احتمالی تان که "چرا خودتان کتابی در حد آکادمیک اماده نمی کنید؟" پاسخ داده باشم. لیکن همه این مقدمه برای یک اشاره کوتاه در مورد موسوی و یارانش نیز است. بنده از مواضع شما بی خبر نیستم بنابراین باید اصول لنینی مبارزه را مد نظر داشته باشید. شما دیگر جوان نستید و برازنده نیست که همچنان دچار بیماری کودکی چپ روانه بشوید. در ایران ۲۰۰۹ جنبش عظیمی برخاسته که چه بخواهیم یا نخواهیم رهبر بلامنازعش آقای موسوی بود هر چند او به هر دلیل خود را تنها عضوی از این جنبش می داند. آیا افشاگری بی وقفه ی شما و رفقای تان: ۱- صفوف این جنبش را که در این ۲ سال به صدها شاخه تقسیم شده (البته باز هم به لطف دوستانی چون شما و راستگرایان) پراکنده تر نمی سازد؟ ۲- آیا این مواضع شما، اصلاح طلبان را که عملا از قدرت رانده شده اند، با محافظه کاران متحد نمی سازد؟ سپاس
٣٨۶۰٣ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۰
|
از : کمال الف
عنوان : چند سوال
اقای مصداقی ممنون از جمع آوری اسناد جنایات رژیم اسلامی و در دسترس قرار دادن آنها برای عموم. امید است آنهاییکه ریگی در کفش ندارند و سرسپرده جنون و جنایت و چپاول اسلامیون ناب محمدی نیستند، از این اسناد درس بگیرند و در پی دفاع از مهجور فکری نظیر موسوی و کروبی نشوند. اما چند سوال
۱. ایا شما قبول دارید که جانیان باید محاکمه و مجازات شوند؟ اگر چنین هست چرا از "حبس خانگی" موسوی و اعوان و انصارش، "متاسف اید"؟ آیا متاسف اید که چرا توسط قوانین قرون و سطی رژیم اسلامی در حبس هستند در حالی که میباید توسط قوانین حقوق بین المللی حقوق بشر در حبس باشند یا کلا از حبس شدن آنها متاسف اید؟ آیا مگر غیر از این است که موسوی و دسته جنایتکارش خود با توسل به همین قوانینی که مثلا در حبس هستند، هزاران انسان آزاده را قتل عام نکرد و شما هم مدارک آنها را مرتب بیرون میدهید؟ پس تاسف برای چیست؟ این قبیله آدمخوار این قوانین را تدوین کردند و به آن عمل کردند. اگر موسوی دست بالا را داشت (همانطور که در سالای ۶۰-۶۸ داشت) افراد رقیب را "حبس خانگی" میکرد و مردم ازاده را قتل عام.
۲. ایا تفاوتی بین این مثلا "حبس خانگی" (اگر که واقعی باشد) با تجاور، اعدام و شکنجه ای که هر روزه در زندان ها شاهد آنیم، میبینید؟ چرا مردم اعدام میشوند، شکنجه میشوند و به آنها تجاوز میشود ولی موسوی و باند "اصلاح طلبان" حبس خانگی؟ چرا بهیچ کدام آنها تجاوز نشده؟ جرا حتی یک نفر از آنها اعدام نشده؟ و اندسته هم که مثلا در زندان هستند مرتب به "مرخصی" میایند (دقیقا مثل بقیه زندانیان !!!!!!) آیا فکر نمیکنید ۳۲ سال شعبده بازی و حقه بازی اسلامی برای چپاول و غارت و کشتار مشتی وحشی، کافی باشد که بدنیال بازی های سرگرم کننده رژیم اسلامی نباشیم و قبول کنیم که این وحوش جملگی از یک قبیله اند و تمامی فکر و ذکرشان کشتار و غارت هست؟
۳. براستی چرا تاسف خود از "حبس خانگی" موسوی و غیره را به "ما" وصل میکنید و میگوید من و "ما"؟ این "ما" چه کسانی هستند؟ مسلمن این "ما" انسان های آگاه و با خرد و مدافع حقوق انسان ها نیستند. اینطور نیست؟ آخر چرا باید یک انسان آگاه از "حبس خانگی" مشتی آدمخوار متاسف باشد. مگر موسوی و باندش کم از عزیزان "ما" را کشتند و شکنجه کردند و تجاوز کردند، که "ما" از خوردن و خوابیدن راحت در یک خانه اشرافی یک مشت کشتار کننده عزیزانمان متاسف باشیم؟ شما مختارید از هز امری متاسف باشید ولی این حق را ندارید که از جانب "ما" سخن بگویید و متاسف باشید
٣٨۵۹۰ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣۹۰
|