قدرت سیاسی، پول و فوتبال - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
  
    از : peerooz

عنوان : روح و روان ورزش
رالف نادر از فعالین سیاسی - اجتماعی آمریکاست که سالها منتقد احزاب دموکرات و جمهوری خواه بوده و یکی دوبار هم کاندید ریاست جمهوری شده است. اوضاع ورزش بقدری در امریکا اسف بار شده است که آخرین مقاله ایشان در باره مشکلات ورزش در آمریکاست و اینکه بازی کنان چند میلیون دلاری و صاحبان تیم های چند میلیارد دلاری دنبال برد به هر قیمت و استفاده به هر قیمت اند واین همه به خرج دوستداران و تماشاچیانی است که برده وار اسیر این حرص و آز بوده و حق اظهار نظری ندارند و و به این ترتیب ورزش روح و روان و وجدان خود را از دست میدهد.

When Sports Loses Its Soul

http://www.counterpunch.org/nader۰۶۲۸۲۰۱۱.html
٣٨۷۲۶ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣۹۰       

    از : فرامرز شکیبا

عنوان : آیا موضع دوستانی که در خارج از کشورند همه حقانیت دارند
دوست نادیده Peerooz سپاس از اشاره ی دوستانه ی شما در نهایت فروتنی عرض می کنم که در کوران سیاسی نیمه ی دوم دهه ۴۰ افتخار همراهی و همدلی با بسیاری از نیروها را داشتم که برخی از آنها در نهایت صداقت و صمیمیت از جان شیرین خود گدشتند.
در همان مقطع ورزشکاران ملی در جریان رقابت های بین المللی به کشورهای سوسیالیستی هم مسافرت میکردندو به تجارت مشغول بودند. قصد ندارم این موضوع را در باره تمام ورزشکاران عمومیت دهم ولی بسیاری از آنها با چمدانهای پر از آدامس و جوراب پلاستیکی بسیار محترمانه به «قاچاق» مواد نایاب در آن کشورها روی میاوردند و از این طریق برای مبارزه برای « آزادی » تلاش میکردند. بهتر ست خود آن قهرمانان در این باره بنویسند.

امروز کمیته ی بین المللی المپیک ICO بعداز تمام دگردیسی ها ارتجاعی که از تاکید بر ورزش آماتوری به ادغام در ورزش حرفه ی فرا روئید .امرور چنان در مافیای امپریالیستی غرق شده که حتی صدای محافل سرمایه داری نیز را در آورده ست.

در هفته ی گذشته فاش شد که کمیته ی بین المللی المپیک ICO امتیاز پخش بازی های المپیک آتی را به کانالهای خصوصی موسوم به تجارتی فروخته ست و بدین ترتیب در بسیاری از کشورها از جمله سوئد اکثریت مردم نمی توانند مسابقات المپیک را از کانال ها ی سراسری که بایت آن همه ماه هزینه هم می پردازند تماشا کنند و فقط بخشی از شهروندها که از کانال های موسوم به تجارتی استقاده می کنند می توانند باز های المپیک را تماشا کنند .این موضوع موجب رنجش کمیته های محلی المپیک گردیده و کمیته ی المپیک سوئد از رفتار کمیته ی بین الملی المپیک «مافیا» اظهار ناخشنودی نموده چون مردم از دیدن بازی ها محروم میشوند.

در شرائطی که کمیته ی بین المللی المپیک چنین مبتذل و ضد مردمی عمل می کند تکلیف احمدی نژاد و دارو دشته او معلوم ست.باید علیه هردوی این دو زالو های پول پرست مبارزه کرد و در یغا ورزشکاران در این مبارزات غایبند.

اما سیاست :
نکته ی اساسی اینست که ببینیم در این روند ۴۰ ساله چگونه افراد سیاسی در نبود آزادیهای سیاسی و سرکوب خونین و شرائط یکسان توانستند با شیوه ی «آزمون و خطا » در اصلاح مواضع خود فائق آیند و با انتخاب تحلیل مناسب برای شرائط امروز ایران خود را با جنبش کنونی هماهنگ نمایند.

نکته ی مورد نظر من اشاره به فعالان سیاسی نیمه ی دوم دهه ی ۴۰ می باشد که امروز روز هنوز در راس سازمان های سیاسی قرار دارند بعضی با تغییرات اجتماعی توانسته اند مواضع جدیدی اتخاذ نمایند و بعضی تو گوئی هنوز در همان سالها « منجمد» شده اند.

البته هنوز فرصت نشده و یا کسی پیشقدم نشده تا با ارائه ی دقیق و مسنتد به نسل امروز جنبش نشان دهد که در هر مقطع از تاریخ ۴۰ سال گدشته چه موضعی می توانست مناسب شرائط ایران باشد.

در این باره می توان به ناصر کاخساز ها، شالگونی ها ، اشرف دهقانی ها، رجوی ها، خانبایا تهرانی ها،زرافشان ها ، نیرومند ها ،نگهدار ها،سامع ها وخاوری ها..و..و.. پرداخت و دید کدامیک برای امروز مجهزند و کدامین هنوز همان حرفهای پذشته را تکرار می کنند.

آقای قراگوزلو در ایران ست و همین طور زرافشان و دئیس دانا با نهایت فروتنی از آنها انتظار ریسک و ماجراجوئی نیست ولی آیا موضع دوستانی که در خارج از کشورند همه حقانیت دارند و نباید گفت کدامیک در خواب ناز خرگوشی بسر می برند؟
٣٨۷۲۱ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : فرهنگ ما
س - فرق بین فنای فی الله و ذوب در ولایت و .... و ..... چیست ؟
ج - هیچ . آنچه آن خسرو کند شیرین بود.
اگر در دیده مجنون نشینی - به غیر از خوبی لیلی نبینی
ویس و رامین را نمیدانم ولی فرهنگ ما چنین است.
٣٨۷۲۰ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣۹۰       

    از : علی بینا

عنوان : کدام تاریخ دوست تاریخ نویس من
آقای قراگوزلو به نحو زیرکانه ای از کلمات استفاده می کند و کسانی که نخوانده و نسنجیده خط کش بر میدارند و ایراد تاریخی و تطبیقی میگیرند به این نازک فکری نمی اندیشند. جمله مورد نظر دوست تاریخ دان را یک بار مرور کنیم. آقای قراگوزلو نوشته است:
( در تهران ساعت ۴ صبح است و به غیر از شیفتگان فوتبال و چریک هائی که هر لحظه " ممکن " اسن در یک فرار ساختگی پشت تپه های...)
بسیار خوب در کلمه "ممکن " دقت کنید. نویسنده از احتمال و امکان وقوع یک حادثه محتمل سخن گفته است که ممکن است در هر شرایطی اتفاق بیفتد یا نیفتد. امیدوارم روشنگر بوده باشد این توضیح من.
٣٨۷۱۰ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣۹۰       

    از : رحمان شاگرد

عنوان : به دوست گرامی جناب شاکری
دوست عزیز با درود ویژه
من زمانی در سایت البرز مقاله ای از آقای قراگوزلو خواندم که عنوان دقیق آن خاطرم نیست. به گمانم در باره "آگاهی طبقاتی " بود. در آن مقاله که اتفاقن بسیار مفصل نوشته شده بود آقای قراگوزلو به نقد نظریه لنینی حزب وارد می شد و با استدلال مندل به دفاع از کتاب " چه باید کرد " می پرداخت. بد نیست که برای اطلاع بگردید و آن مقاله را بیابید تا به این وجه نوشته های استاد ما هم آشنا شوید.
دوست شما
و شاگرد آقای قراگوزلو
٣٨۶۹۱ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : (کانسپتوال )
جناب بادکوبه ،
کامنت های شما و جناب فداکار نشان میدهد که چرا افرادی مانند من اکثرا کامنت ها را بیشتر از مقالات دوست دارند.
جناب فداکار با صداقتی کم نظیر شما را "آقا معلم" میخوانند چرا که بر این نوشته طولانی و پانورامائی (ببخشید) که مثل همیشه پر از کلمات قلمبه خارجی ست شما مانند بعضی دیگر انگشت سوال بلند کرده اید. در حقیقت نوشته پر از ادعا های سوال بر انگیز است که پرداختن به ان مثنوی هفتاد من کاغذ شود. ولی جان کلام گفته جناب فداکار است که این قبیل نوشته ها " (کانسپتوال ) " میدانند که جهت منظور خاصی نوشته شده و در ان اگر حقائق تحریف و وارونه شده اند چه باک ، غرض اندر میان سلامت توست.
چیزی قشنگ تراز این نشان نمیدهد که چرا در حالی که هر روز گند کاپیتالیسم بالا تر میگیرد و دنیا بیشتر در این منجلاب فرو میرود مردم بیشتر به احزاب دست راستی رو میاورند زیرا آنها اقلا به افتضاحات خود مقرند.
٣٨۶٨٨ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰       

    از : کامنت گذار حرفه ای (نامی شاکری!)

عنوان : با دوستان محبوبه ی کفایی ، الف باران ، میترا سلوکی به بهانه ی فوتبال آقای قراگوزلو
گاه ، فوتبال بهانه ی چه حرف ها که نمی شود :
اول : برای بسیاری از ما ، "فلسفه" ، در همان آستانه ی چیزی برای "تفسیرجهان" توقف کرده است . جایی زیبا و باشکوه که می شود برای همیشه در تاملات مجرد و گاه سکرآور آن غوطه خورد و به هورا و دستمریزاد مخاطبان (و مریدان )مباهی بود ! در رویکرد مارکسی به جهان ، فلسفه اما ، سوی دیگری هم دارد : "تغییرجهان" ! در حقیقت آنچه که مارکسیسم را از دلمشغولی های نظری اهل معرفت در دانشگاه و نهادهای سیاسی ذاتا بورژووایی ، بیرون آورد و به "شبح"ی برای مرتجعان تبدیل کرد ، همین سوی" تغییرجهان" آن بود . بسیاری از ما در رویکرد مارکسی به جهان ، این سوی " فلسفه" را با لنین می شناسیم و چون نیک بنگری حتی امروز در سال ۲۰۱۱ ، مارکسیسم بدون لنین ، به عنوان یک fun ، از سوی آقایان سرمایه چندان ناپسند و نکوهیده نمی نماید و تحمل نیز می شود ! در "بازار"ی که حتی ، تصویر""چه گورا" ، به عنوان ابزار فروش و مصرف لباس زیر و مشروب و سیگار و آدامس و غیره ، مباح می شود ، دور نیست فردایی که آن پیرمرد خوش قیافه ، جذاب و مبادی آداب آلمانی ، Fun دیگری در"بازار" آقایان نباشد !
اما، فرزندان و برادران و خواهران کوچک تر ما ، مخاطبان امروزی مارکس ، بدون" لنین" هیچ خطری برای آقایان سرمایه و ارتجاع در جهان نیستند ! به ویژه در سیطره ی رسانه های امپریالیستی و نخبگان با کمال و آراسته ی سینه چاک "نئولیبرالیسم" ! نگاه کنید ! در همین ایران خودمان بسیاری از اهل نظر در نکوهش لنین ، عطف به کارنامه ی سیاه امپراتوری تزاری در ایران ، حتی به روس بودن او نیز تثبث جسته اند !
من با تمام احترام به آقای قراگوزلوی عزیز و متن های شیرین و جذاب مارکسیستی شان، در این متن های "لنین پرهیز" ، خطری برای آقایان سرمایه و ارتجاع نمی بینم ! همین حالا در نکبت همین "بگیروببندهای توتالیتر" ، کافه های دودگرفته ی اطراف دانشگاه تهران ، کافی شاپ های خانه ی هنرمندان و فرهنگسراهای اقصی نقاط شهر ، پر است از همین حرف ها ! از تمام چپ های دویست سال اخیر سخن در میان است ، الا لنین و گفتمان خانمان ارتجاع برانداز او ! (بدون " دولت و انقلاب" و "امپریالیسم بمثابه ی بالاترین مرحله ی سرمایه داری " رویکرد چپ به جهان ، چشمانی کم سو می داشت !)

دوم : اگر اتحادشوروی مجال آنرا نیافت که ، فرصت تاریخی " گسست" از نظام کهن را بازگشت ناپذیر کند ، برای آن صفاتی نبود که آقایان سرمایه برای رجحان "جهان آزاداشان" با دست و دلبازی نثار کمونیسم و رفقا می کنند ! در تمام آن فرصت های تاریخی که آقایان سرمایه در غرب و آمریکا ، به حساب این و آن ، منحنی های "انباشت سرمایه شان " را صعودی می کردند ، مردمی در این سوی جهان ، با مشقت فراوان در کار غلبه بر توسعه نیافتگی ( به مفهوم عام ) بودند . از این رو آْنها که گفته اند در اتحادشوروی پس از اوایل دهه سی ، "سوسیالیسم" وجود نداشته چندان بیراه نمی گویند ! در اوایل دهه سی ، ظهور فاشیسم به عنوان تهدید صلح و سوسیالیسم ، پیش از همه جا در اتحاد شوروی احساس شد و از آن روز ، آن چه که در آن سرزمین وجود داشت ، دیگر، "سوسیالیسم" نبود ، " آنتی فاشیسم"" بود و کیست که نداند در مقابله با "شر" ، شما چندان مخیر به "انتخاب " ابزارها و راهکارهای مقابله نیستید ! این ابزارها و راهکارها را " شرایط عینی " به شما تحمیل می کنند ! تصور آنکه در جهنمی که فاشیزم در اروپا و اتحاد شوروی ساخته بود ، رفقا باید با آموزه های جرج واشنگنتن و آبراهام لینکلن ، "اتحادیه" را اداره می کردند ، ساده لوحانه است ! جنگ فاشیستی فقط آن اندک ساختارهای اقتصادی فراهم آمده در دو دهه اول انقلاب را تباه نکرد. جنگ فاشیستی فقط بیست میلیون نیروی انسانی کارگرو دهقان را از اتحادیه نگرفت . جنگ فاشیستی آن اندک نهادهای دمکراسی سوسیالیستی شکل گرفته را هم تباه کرد ! به این ترتیب ، در اتحاد شوروی آن اندک مجال آموختن و به کار گرفتن دمکراسی ، در جهنم فاشیزم تباه شد و جامعه ی عقب مانده و فقیر امپراتوری تزارها ، برای امنیت و بقا به آغوش امن پدر تاجدار دیگری خزید ! آغوش رفیق ژوزف استالین !

سوم : به تجربه دریافته ام که " گفتمان آزادی" در میهن ما بدون آزادی این سه جریان ، دغلکاریی بیش نیست :
یک : آزادی چپ ها به مفهوم کمونیست ها ( مرادم دقیقا مارکسیست لنینیست هاست!)
دو : آزادی یهودی ها ( و سایر "اقلیت های دینی و ملی " مثل بهایی ها)
سه : آزادی زنان ( نه برای آنکه اشیاء تزئینی کنار صندوق های رای باشند ، بلکه آزادی زنان !)
نامی شاکری – ۷/تیر/۹۰
٣٨۶٨۶ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰       

    از : حامد فداکار

عنوان : مساله بر سر تدقیق تاریخ نیست
آقای بادکوبه از موضع یک معلم کلاس های دبستانی تاریخ به این مقاله نگاه کرده و فکر کرده این مقاله قرار است به عنوان یک ورقه امتحانی مورد تصحیح آقا معلم وقع شود و به نکات عددی و تطبیقی آن نمره از صفر تا بیست داده شود. نه آقای محترم. مقالاتی از این قبیل را با این خط کشی ها نمی نگرند و اندازه گیری شما غلط است. این مقاله یک درک مفهومی نیاز دارد وگرنه نویسنده به اندازه شما که تطبیق عدد سرش می شده استو همان طور که ممکن است یکی بپرسد کما اینکه پرسیده مگر نویسنده در جلسه کیسینجر و هاوه لانژ حاضر بوده که از گفتگوهای محرمانه آنان یادکرده است؟شما فرض کن سال ۱۹۷۰ در زندان اوین و در تاریخ ایران که هنوز سیاهکل را ندیده است کسانی به فکر مشی چریکی ذهن خود را دوره می کردند. اگر قرار بود این تاریخ ها چنان که شما تطبیق داده یی این قدر خشک می بود نویسنده می توانست بدون استعاره و مستقیما برود سراغ جزنی.
گمان میکنم فهم موضوع و درک این مساله کمی دشوار باشد. تا شما مقالاتی از این دست نخوانده باشی - که متاسفانه کم منتشر می شود - قادر به ارتباط مفهومی (کانسپتوال ) نخواهی شد. در این جا یک کمپلکس های مفهومی در کار است. حالا شما با منطق خود میتوانی یک غلط تاریخ جغرافی بگیری به نویسنده از بیست نمره یک بدهی. یعنی اینکه ۱۹ نمره را به حساب هوش خود واریز کنی. با عرض معذرت.
٣٨۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣۹۰       

    از : فرهنگ بادکوبه

عنوان : توالی تاریخ....
صورت مسئله :
برزیل و ایتالیا در فینال جام جهانی ۱۹۷۰ در مقابل هم صف می‌بندند .... در تهران ساعت ۴ صبح است و به غیر از شیفته‌گان فوتبال و چریک هایی که هر لحظه ممکن است در یک فرار ساخته گی پشت تپه های اوین تیرباران شوند، همه خوابیده‌اند.در زندان پشت قوطی سیگار رفیق چریکی با خاطره ی پویان ویه یاد نیما می نویسد " غم این خفته ی چند ؛ خواب در چشم ترم می شکند."

سئوال: تابستان ۱۹۷۰ میلادی یعنی تابستان ۱۳۴۹ شمسی، هنوز نه واقعه ی سیاهکل رخ داده و نه فدائیان اعلام موجودبت کرده اند ، اینرا بحساب ملانقطی بودن نگذارید. ولی روشن کنید چه لزومی دارد ؛ تاریخ که تکرار فصول نیست و توالی چشم اندازهای بدون بازگشت ست را در هم و بر هم کنیم ؟
٣٨۶۶۵ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : روان و طبیعت آدمی
گر چه جناب قراگوزلو به تفصیل به فوتبال پرداخته اند ولی جای تعجب ست
اگر کسی تعجب کند که حرص آدمی - و به ویژه در سیستم سرمایه داری - چه کارها که کرده ، میکند و خواهد کرد. چه این سوء استفاده از فوتبال باشد و یا ورزش بطور کلی و یا زن و کودک و یا حتی مذهب و یا هر چیز دیگر. آنرا که عیان ست چه حاجت به بیان ست.

اما چون جناب قرا گوزلو اوپرای مشدی عباد را مثال آورده اند, واقعا فکر میکنید در کدام یک از دو حالت زیر تعداد بیشتری معشوقه به علت داشتن پول عاشق، پیشنهاد او را قبول میکنند ؟ :
در یک سیستم غیر سرمایه داری !؟ مثلا چین و کره شمالی و کوبا ( نمونه عملی بهتری ندارم ) و یا
در یک سیستم سرمایه داری مثل امریکا و انگلیس.
دراین آمار گیری ، بهشت و مدینه فاضله و آرمان شهر و یوتوپیا و آنچه در وهم ناید را به حساب نمیآوریم چون کسی تا کنون آنها را ندیده است.

گمان من آنست که نتیجه اگر مساوی نباشد - که احتمالا هست - دخترهای بیشتری در چین و کره شمالی و کوبا دنبال مرد پول دار میدوند. ( اگر بتوانند پیدا کنند ).منظور من این است که روان و طبیعت آدمی در سیستم سرمایه داری و غیر سرمایه داری یکیست و فرقی نمیکند .
شما چه فکر میکنید؟
٣٨۶۶۲ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

    از : سوسن رام

عنوان : انباشت سرمایه در فوتبال
واقعیت های تلخ و سیاهی در این مقاله گفته شده است که هر کدام باید بدقت موزد توجه قرار گیرد. البته نگاه نویسنده احتمالا به این دلیل که در ایران زندگی می کند بیشتر و عمدتا معطوف فساد در فوتبال جهانی است. اما با وجودی که فوتبال ایران روز به روز ضعیف تر میشود اما بر دامنه فساد آن افزوده میشود. دقیقا بخاطر وجود سرمایه کلان و مبادله نا معلوم میزان نامعلوم تری سرمایه است که سپاه دست بر این فوتبال انداخته و آن را به قهقرا کشانده است. کمتر مدیر باشگاهی را میتوان نشان داد که نظامی نباشد. دلال ها پول کلانی به جیب می زنند. کافی است به عنوان نمونه سرمایه آقای هدایتی (مدیر باشگاه استیل آذین ) بررسی شود. و سابقه شغلی او مورد نظر قرار گیرد و معلوم شود این آقا در زمان جنگ چقدر سرمایه داشته و اینهمه پول را از کجا آورده است؟
فوتبال ایران مانند بورژوازی ایران تماما پس مانده رانتهای نفتی است..
٣٨۶۶۱ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

    از : بهرام غلامی

عنوان : ماندلا گفت........
آقای قراگوزلو اندوهگنانه می نویسد
ماندلا گفت : " رهایم کنید . حوصله ندارم!"
و من به یاد این شعر نیمایوشیج فرو می روم که گفته بود
ول کنید اسب مرا
نمد زینم را
و مرا هرزه درا
که خیالی سرکش
به در خانه کشانده است مرا

براستی که مهمانخانه مهمان کشی است این دنیا. انسان از تمام پدیده های زیبا دلزده میشود. فوتبال که زمانی ما را با پرویز قلیچ خانی به استادیوم امجدیه می کشید به ابزاری برای پول سازی در دستان یک سری آدم نظامی و سپاهی تبدیل شده و همان شادی سه گل خوردن از هلند در جام جهانی ۱۹۷۸ نیز به آرزوئی در دل مردم مانده است. وقتی که بجای افتخاری ها و دهداری و قلیچ و بهزادی امثال قلعه نوئی و نیکبخت وارد فوتبال میشوند باید فاتحه این فوتبال را خواند. حالا از فرماندهان سپاه که تمام پستهای پول ساز مدیریتی کشور را قبضه کرده اند باید جداگانه حرف زد.
در روزنامه خواندم بیست هزار نفر از مردم تبریز به استقبال ژنرال رفته اند و او ۵۰ نفر نگهبان داشته است دلم گرفت
مقاله زیبا و البته دردناکی است. دیگر با فوتلال هم نمی شود حال کرد.
٣٨۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

    از : محبوبه کفائی

عنوان : سوسیالیسم علم است
این چه استدلالی است مگر هر کس به شوروی و استالین نقد کرد تروتسکیسته؟
آقای باران البته آقای قراگوزلو در ایران زندگی می کند و این ربطی به این ندارد که ایشان نظرش را در مورد سوال انتظاری شما نگفته باشد. ممکن است که ایشان و هر کس دیگری در چپ هیچ الگوی مشخص و کشور خاصی را که در آن سوسیالیسم مستقر شده باشد نشان ندهند اما این دلیل نمی شود که سوسیالیسم غیر علمی باشد. اگر قبل اط ظهور سرمایه داری کسی می گفت یک الگو به من نشان دهید که فئودالیسم منقضی خواهد شد لابد همفکران شما به دعا و جادو و جنبل روی می آوردند.
این مقاله چنان که نامی هم نوشته روش خوبی به دست میدهد تا چپ بتواند در تحلیل مباحث اجتماعی از آن استفاده کند. در ضمن مقاله آقایان صادقی و عزیزی در همین سایت در باره نولیبرالیسم هم خواندنی و خوب است.
٣٨۶۴۷ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

    از : رضا دالوند

عنوان : یاد و خاطره رفقا پویان ؛ جزنی و حمید اشرف همیشه زنده است.
.....در تهران ساعت ۴ صبح است. به جز شیفتگان فوتبال و چریک هائی که هر لحظه ممکن است در یک فرار ساختگی پشت تپه های اوین تیرباران شوند همه خوابیده اند. در زندان پشت قوطی سیگار رفیق چریکی با خاطره پویان و به یاد نیما می نویسد : غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند...
این بخش کوتاهی از مقاله ی زیبای قراگوزلو بود که من را به سال هائی برد که با رفیق بیژن در یک سلول بودیم. حمید اشرف فعال و زنده بود و یاد پویان ما را گرم می کرد. اشاره دوست گرامی قراگوزلوی عزیز بی شک به یاد و خاطره جزنی گرامی است که در پشت تپه های اوین تیرباران شد. هر چند رویا پردازی در این مقاله نقش داشته است اما دوستی که این همه جذابیت و هنر موشکافانه در نقد سرمایه داری از دریچه فوتبال را به نوشته های سوسولیستی بهنود مقایسه میکند پا را از حریم خود بیرون میگذارد و عدم شناخت خود از دو نویسنده در دو قطب یک چپ ( قراگوزلو) و دیگری راست ( بهنود )را نشان میدهد. دوستان در گذاشتن کامنت ها منصف باشید. مقاله ای با این همه اطلاعات و نقدی دقیق و اشاره مستقیم به کالائی شدن ورزش منتشر می شود و دوستی می نویسد فضا سازی نوشته مانند مطالب بهنود است. بله آقای مسعود بهنود در سایت گویا نیوز مقاله ای درباره حذف تیم امید نوشته است برای اینکه تفاوت ماه گردون آن آقای کامنت گزار روشن شود سری به آن مقاله بزنید بد نیست.
براستی که نیما چه خوب سروده است:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
آقای قراگوزلو بدین وسیله من که علاقه چندانی به مشارکت در مباحث کامنتی ندارم سپاس خود را نسبت به این نوشته و مقالات روشنگرانه قبلی شما در زمینه نولیبرالیسم اعلام میکنم. خسته نباشید.
٣٨۶۴۴ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

    از : هلاله میم

عنوان : ایست!عرصه سیاست جدی است
در مقاله محمد قراگوزلو مهم ترین مسائل جاری سرمایه داری یعنی تبدیل انسان و نیروی کار به کالا با ظرافت و ظراوت مطرح شده است و اتفاقا بحث برخلاف نظر یک کامنت گزار محترم نه فقط شوخی نیست بلکه خیلی هم جدی است. همان قدر که نظام سرمایه داری نظامی مبتنی بر پول سالاری است برعکس نظام سوسیالیستی از طریق لغو کارمزدوری جنبه اثباتی خود را از طریق قدرت توده ای شوراهای کارگری حامن میکند و به سلطه سیاه پول پایان میدهد.
از خواندن این مقاله هم لذت بردم و هم بسیار آموختم. هرچند من برخلاف نازنینی که در میان ما نیست از فوتبال هیچی نمیدانم اما معتقدم زیبائی های فوتبال در نظام سرمایه داری قربانی زشتی های مافیا و الیگارشی ها شده است.
٣٨۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : قبل از نوشیدن آب تمیز بودن لیوان هم شرط است !
به عقیده من نظرات آقای قراگوزلو از مارکسیسم تجاوز نمی‌کند و به لنینیسم نمیرسد اگر برای گروهی از روشنفکران "تروتسکیسم" مسئله‌ای نباشد از نظر جنبش چپ ایران مسئله‌ای هست ! سئوال ساده‌ای در این رابطه از آقای قراگوزلو و یا طرفداران داشتم که جوابی‌ داده نشد . سئوال این بود که در گذشته و حال ،در ایران و جهان چه حزب و یا کشوری را می‌توان الگو قرار داد ؟ آیا وجود داشته و یا دارد ، یا ندارد ؟ بالاخره این قطب نمای "سوسیالیستی" مبدأ و مقصدی جز کهکشان داشته و یا دارد ؟ انتظار جواب آنرا از آقای قراگوزلو که اگر در ایران باشند ندارم ولی‌ دانستن این موضوع برای طرفداران جنبش چپ در ایران ضروریست...ساندویج فوتبال هم میتواند در این لحظه بسیار مفید و سودمند باشد و گرسنگی مرا از بین ببرد مشروط بر آنکه عوارض جانبی آن در حال و آینده بر سلامتی‌‌ام تاثیر بدی نگذارد.
٣٨۶٣۹ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣۹۰       

    از : ابراهیم سعادت

عنوان : فوتبال یا افیون؟
کامنت آقای نامی شاکری به اندازه کافی گویا هست و من فقط می خواستم یک نکته بر آن بیفزایم. روز ۲۵ اردیبهشت قرار بود دانشجویان در اعتراض به وضع موجود جمع شوند و تحصن کنند اما نشد یا نگذاشتند و یا بماند. تقریبا در همان ایام تیم تراختور تبریز مسابقه داشت و من واقعا دچار شرم شده بودم که چگونه میشود این سیل مردم برای دیدن فوتبالبنجل تیم تبریزی از سر و کول هم بالا میروند و حنجره جر می دهند و صندلی می شکنند و با پلیس در می آویزند اما از روز اول اعتراض ها یک دهم این جمعاعت در خیابان حاضر نشدند. جالب آنکه اکثریت این آدم ها از مردم فقیر و پا برهنه تشکیل شده اند. آیا فوتبال به حربه ای در دست سرمایه داران برای تحمیق مردم تیدیل نشده است؟
آقای قراگوزلو چنان که سایر دوستان نیز بدرست اشاره و تاکید کرده اند با هوشمندی این مساله را حل کرده و بقول نامی " رسوا" ساخته است.
دست مریزاد. مقاله بسیار به موقعی بود.
٣٨۶٣۷ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : شوخی جدی
محض شیطنت و موذی گری:
در سیستم سرمایه داری و " مونتاریستی " " دختران جوان از عاشقان خود می پرسند: "پولون وار؟" (یعنی پول داری؟) و چون می شنوند "دارم"؛ بله می گویند!!" پولون وار گلرم...." (پول اگر داری می آیم...) ".
در سیستم غیر سرمایه داری و غیر " مونتاریستی " ! دختر جوان چون میشنود " ندارم " لابد گل از گلش میشکفد و میگوید البته که میایم عزیزم ، پول چیه ، کثافت دست " مونتاریستی " ، بی خیال ، " بالاخره رزق و روزی از جایی میرسد. ما از بقیه که " چلمن تر" نیستیم! دولت را برای چه ساخته اند ؟
٣٨۶٣۵ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣۹۰       

    از : علی رضا میبدی

عنوان : از فوتبال لذت ببریم
آقای قراگوزلو همه چیز را از دیدگاه اقتصاد سیاسی نگاه میکند چونکه تخصص اش در این زمینه است. پس باید فوتبال را هم اقتصادی و سیاسی دید. البته من قبول دارم که فوتبال سیاسی شده و در ایران عنانش به اختیار سرداران سپاه پاسداران در آمده است و در جهان نیز فیفا با وجود سعی در بیطرفی فوتبال را سیاسی کرده است . من استدلالهای آقای قراگوزلو را میفهمم و نه من هیچکس دیگر هم نمیتواند نقش کاشانی ها و ساکت ها ( در پرسپولیس و سپاهان ) و برلوسکونی ها و آبراموویچ ها ( در آی سی میلان و چلسی ) را انکار کند اما چه خوب میشد اگر فوتبال سیاسی نمی شد.
مقاله زیبائی بود.
٣٨۶۲۴ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣۹۰       

    از : میترا سلوکی

عنوان : تروتسکیسم
من از فوتبال و آنچه که محمد قراگوزلو در این مقاله داستان گونه نوشته است سر در نمی آورم. از خواندن مقاله لذت بردم. مانند خواندن یک نوول گیرا و بشدت نفس گیر. اما می خواستم بگویم که آقای قراگوزلو معتقد است که روند سوسیالیسم در اتحاد شوروی از سال ۱۹۳۰ متوقف شده و بسوی سرمایه داری دولتی و بروکراتیزه شدن دولت رفته است. عین این مواضع در سطح چپ جهانی از سوی دو طیف تئوریزه میشود. اول تروتسکیست ها. دوم مائوئیست ها. کافیست به مقالات آقایان ارنست مندل و بتلهایم مراجعه کنید.با توجه به اینکه جناب قراگوزلو به بتلهایم در مواردی نقد کرده است و در مقابل در چند مقاله خود از مندل فاکت آورده است آیا این به مفهوم این است که ایشان در تحلیل شوروی به تروتسکی تمایل دارد؟
اگر ممکن است خواهش می کنم - خواهش می کنم - نویسنده محترم در چند سطر هم که شده جواب بدهند.
این را هم بگویم که من با تروتسکیسم مساله ندارم.
میترا
تورنتو
٣٨۶۲٣ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣۹۰       

    از : سیروان قمری

عنوان : تئوری سیاسی پشتوانه نحلیل ورزشی
اولا که قیای میان نوشته های قراگوزلو و بهنود ظلم آشکا به قراگوزلو است. گیرم که ایشان تصاویری ذهنی از خود بدست داه باشد. ثانیا این تحلیل یک نگاه سیاسی اقتصادی به فوتبال به عنوان یک پدیده اجتماعی است که جای تقدیر دارد. به علاوه زمانی میتوان وارد چنین تحلیل هائی شد که نویسنده از پشوانه کافی تئوریم بهره مند باشد. مقاله بسیار خواندنی بود.
٣٨۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣۹۰       

    از : سیامک همدانی

عنوان : ژورنالیسم تحلیلی خوب
مقاله به لحاظ ژورنالیسم البته بسیار موفق است و همان طور هم که کامنت گزار و دوست قبلی نوشته قبلا در روزنامه اعتماد منتشر شده است. من متن روزنامه را با این متن مقایسه کردم تفاوت های ملموسی وجود داشت اما ساختار یک سان است و نویسنده می کوشد تا نشان دهد که یک ورزش اجتماعی مانند فوتبال چگونه در مناسبات سرمایه داری به کالا تبدیل می شود و برای شروع و خاتمه به مارکس استناد می کند. در هر حال این مقاله چه زمانی که در روزنامه اعتماد منتشر شد و ما هم در شمار هیئت تحریریه از آن استقبال کردیم و فیدبک های بسیر خوبی از خوانندگان گرفتیم مبنی بر اینکه از جناب قراگوزلو در تحلیل های ورزشی اجتماعی مقالات دیگری هم منتشر کنید با این حال هنوز هم خواندنی است. من البته وجه مشترکی میان ترجمه جناب معصوم بیگی و کتاب فوتبال فردوسی پور با این مقاله ندیدم و اگر امکان دارد از دوست قبلی که به عرصه سیاست و اجتماع ایران آشنا هستندخواهش می کنم نکات مورد نظر مشابه را یاد آور شوند.
در مجموع بخش خاصی از این مقاله کاملا ذهنی است و برخاسته ار تخیل نویسنده. مثلا نشست کیسینجر و یا هاوه لانژ و یا جلسه جمهوری خواهان و بخش های دیگر هم البته با ذهنیت خلاق به مقاله وارد شده است. مانند احمد شاملو و باب مورلی و این که ماندلا گفت خسته ام و اما پایان مقاله عالی بود.
٣٨۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۰       

    از : محسن کوشا

عنوان : میان ماه من با ماه گردون....
ـ مبارزات انتخاباتی جان .اف .کندی و پی آمد های پیروزی آن با مبارزات آزادیخواهانه ۳۹تا ۴۱ مردم ایران رابطه ی متقابل داشتند و بیاد ماندنی ست پس موضع کندی بر میگردد به اوائل دهه ی ۶۰ میلادی ...............
ـ مارادونا بعنوان فوتبالیست برتر مورد ستایش میلیونها فوتبال دوست آمریکای لاتینی و جهان ست.
تردید دارم چپ های آمریکای لاتین ماردونا راا در حد زاپاتا ، کاسترو و چه گوارا میدانند من ایرانی اورا در حد پرویز قلیچ خانی هم نمی دانم چون پرویز فقط فوتبالیست بر تر ایرانی نبودبلکه برای تغییر کشورش عظای مافیای را به لقایش بخشید.

در باره ی سادروان حمید اشرف نیز نه به خاطر شهید شدنش بلکه بخاطر عروجش از یک خانواده ی بافرهنگ که بخاطر مردم و میهنش مبارزه کرد کاش یاران و دوستان و اقوام حمید اشرفها فرصت کنند تا در باره ی آنها بیشتر نوشته شود.

در باره ی مارادونا ها افسانه بسیار ست.
٣٨۶۱۰ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۰       

    از : "پاسخ گذارحرفه ای" (نامی شاکری!)

عنوان : عشق فوتبال !
از "جمع " کوچکی که در صف نان تشکیل می شود تا "ازدحام" مردم در مترو و اتوبوس و "دوره "های مهمانی و مجالس عروسی و عزا و محفل های کوچک روشنفکران کافی شاپی ، هنوز "یگانه " موضوعی که می شود در باره اش حرف زد و " گفت و گو" به راه انداخت ، "فوتبال" است ، فرصتی که جریان اقتدارگرای حاکم هم ، برای کشاندن تماشاگر میلیونی پای رسانه اش از آن غافل نمی شود و در عین حال همزمان با بازی های"تراختور" ، تبریز را به قلعه ی تمام عیار انتظامی– امنیتی تبدیل می کند !
نگاه کنید! درست در روزهایی که یاران در سوگ یاران روزه دارند و یقه درانی "برادران اصول گرا" در حساس ترین روزهای تاریخ ج اا ، مردم تبریز در استقبال از "ژنرال" چه قیامتی کرده اند ...
افزون بر "علل عینی" هر تغییر وتحول اجتماعی(تغییرات رادیکال و انقلابی یا اصلاحات تدریجی) که کارکردی بلندمدت دارند ، در هر جامعه ای ، برخی"علل ذهنی"بمثابه ی "چاشنی" آنی و کوتاه مدت عمل می کنند . در جامعه ی ما، سه عنصر۱) "عشق فوتبال " ۲) غیرت ناموسی۳) تعصب شیعی ، برای جنباندن و به میدان آوردن مردم ، هنوز می توانند ، معجزه گر باشند! تحلیل طبقاتی " کسب و کار" فوتبال در جهان امروز ، برای توجه دوستان ما در جنبش چپ ، از مدت ها پیش یک نیاز و ضرورت بود. از آقای قراگوزلو برای این متن بسیار رسواگر و آگاه کننده ، سپاسگزار باشیم .
٣٨۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۰       

    از : خواننده مقاله

عنوان : جای خالی منابع
مقاله خواندنی و جذاب است. تحلیل نویسنده به زیبایی کالایی شدن ورزش را در دنیای معاصر نشان می دهد.
به نظر من، آن چه می تواند به این مقاله آسیب بزند اشاره به انبوهی از وقایع است که بدون ذکر منبع ذکر شده است و از این نظر خواننده را به یاد نوشته های مسعود بهنود می اندازد. مثلاً قطعاً نویسنده در جلسه کیسینجر و هاوه لانژ نبوده و خاطرات شخصی خود را هم ننوشته! و این را از جایی اخذ کرده است. مواردی از این دست در مقاله حاضر کم نیست.
البته دو ماخذ اصلی مقاله کتابهای زیر است که لازم است برای آگاهی خوانندگان و در صورت علاقه مطالعه بیشتر به آنها اشاره می شد:
ـ فوتبال در آفتاب و سایه نوشته ادواردو گالئانو ترجمه علی اکبر معصوم بیگی، نشر دیگر
ـ فوتبال علیه دشمن، ترجمه عادل فردوسی پور، نشر چشمه.
نکته دیگر آن که بعضی از ادعاهای نویسنده در زمینه افراد خاص درست نیست. مثلا جین فوندا به عنوان یک فعال جنبش زنان و جنبش ضد جنگ در دهه ۱۹۶۰ مطرح بود، و نمی توان او را به یک ستاره سکسی تقلیل داد. همچنین همزمان جلوه دادن بعضی شخصیتها و وقایع از دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰. از باب مارلی و هنری کیسینجر تا فعالان سیلیکون ولی و مانند اینها نیازمند دقت بیشتر نویسنده محترم بوده است. و موارد دیگری هم وجود دارد که اشاره به آنها در یک اظهار نظر ذیل مقاله ای که با تحلیل اصلی نویسنده موافقی شاید منطقی نباشد.
نکته آخر آن که از آن جا که این مقاله نخست در روزنامه اعتماد منتشر شد البته به شکلی کوتاهتر، ذکر محل انتشار اولیه لازم است.
با تاکید دوباره بر این که هیچ کدام از این موارد از ارزش مقاله نمی کاهد.
٣٨۶۰۶ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۰