روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ تير ۱٣۹۰ -  ۲٨ ژوئن ۲۰۱۱


 «تقلای نافرجام بیلدربرگ !» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم بابک اسماعیلی است که در آن می خوانید:
نشست چهارروزه گروه بیلدربرگ، امسال نیز در شرایطی ویژه از روز پنجشنبه ۱۹ تا یکشنبه ۲۲ خرداد (۹ تا ۱۲ ژوئن) در هتل «سورتا هاوس» در سنت موریتس سوئیس برگزار شد.
این گردهمایی در حالی برای چهارمین بار در سوئیس برگزار شده است که وجود چند ویژگی خاص در نحوه برگزاری و دستور کار نشست، اجلاس اخیر بیلدربرگ را از دوره های پیشین متمایز می کند:
۱- تاکنون بیلدربرگ سعی داشت نشست سالیانه خود را در سکوت کامل رسانه ای و با بالاترین ضریب امنیتی و رعایت اصل ماسونی «پنهان کاری و نهان روشی» دنبال کند. سالها بود که حتی مکان و زمان برگزاری نشست بیلدربرگ فاش نمی شد. اما امسال دست اندرکاران برگزاری این نشست، در اقدامی قابل تامل سعی کردند با انتشار قطره چکانی برخی از اخبار پیرامونی و موضوعات دستور کار بیلدربرگ در اجلاس سنت موریتس، رویه جدیدی در پیش گیرند.
واقعیت آن است که گروه بیلدربرگ تنها یکی از سه ضلع سازمان نئوماسونی مخفی است که باگردهم آوردن مجموعه ای از صاحبان قدرت و ثروت، در تلاش برای در اختیار گرفتن اهرم های سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی جهان است. این سازمان هر سال سه نشست برگزار می کند؛ مسائل اقتصادی در اجلاس داووس، مسائل اطلاعاتی و امنیتی در گردهمایی مونیخ و مسائل سیاسی در نشست بیلدربرگ مورد بررسی قرار می گیرد که تا سال گذشته به دلیل برخی مسائل خاص، نشست چهارروزه بیلدربرگ به نسبت دو اجلاس دیگر، مخفیانه تر و بدون پوشش خبری برگزار می شد.
در پاسخ به این پرسش کلیدی که چرا بیلدربرگ امسال با کنار گذاشتن برخی مسائل امنیتی، اجازه انتشار گوشه ای از اخبار پیرامونی را داده است باید گفت که این اقدام به نوعی انحراف افکار عمومی از برگزاری اجلاس دیگری در خاک ایالات متحده بوده است. به بیان دیگر امسال گروه بیلدربرگ دو اجلاس هم زمان در دو نقطه از جهان برگزار کرده است که از یکی به عنوان طعمه کنجکاوی رسانه ها و از دیگری که به شکل کاملاً مخفیانه و با حضور تعداد کمتری از اعضا در آمریکا برگزار شد، به عنوان بازوی سیاسی سازمان مذکور استفاده کرده است.
۲- ترکیب افراد شرکت کننده در دو نشست متفاوت بیلدربرگ نیز در این دوره بسیار قابل تامل است. این گروه نئوماسونی با فراخواندن طراحان پروژه «قرن جدید آمریکایی» موسوم به PNAC - که در سال ۱۹۹۷ میلادی توسط استراتژیست های نومحافظه کار موسسه «آمریکن اینترپرایز» تدوین شده بود- در اجلاس سال جاری به شکلی کوشید تا راهبرد جدیدی برای سیطره سیاسی و اقتصادی خود بر جهان پیدا کند.
دعوت از افرادی نظیر «دیک چنی»، «دونالد رامسفلد» و «الیوت آبرامز» به عنوان طراحان پروژه شکست خورده «قرن جدید آمریکایی» در کنار نام های پرآوازه و البته قابل تاملی همانند «آندرس فو راسموسن» دبیرکل ناتو، «هنری کسینجر» تئوریسین و مشاور سابق امنیت ملی آمریکا، «کریس هیوز» یکی از بنیانگذاران سایت «فیس بوک»، «ریچارد پرل» طراح حمله نظامی آمریکا به عراق و افغانستان، «دیوید راکفلر» سرمایه دار صهیون و رئیس سابق بانک منهتن، خود تائیدی بر این واقعیت است که بیلدربرگ پس از شکست پروژه PNAC، یکبار دیگر می کوشد تا با استفاده از دو ابزار سیاست و اقتصاد، امپراطوری خود را جهانی کند.
به همین دلیل بیلدربرگ کوشید تا با دو دستور کار متفاوت در این دو نشست حضور یابد. موضوعاتی نظیر «سانسور اینترنتی»، «تغییر رئیس صندوق بین المللی پول»، «رایزنی پیرامون بحران اقتصاد جهانی» و «تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا» در اجلاس سورتاهاوس در سنت موریتس با انتشار قطره چکانی اخبار به رسانه ها مورد بررسی قرار گرفت و تیم اصلی این گروه نئوماسونی، کیلومترها دورتر، در اجلاس موسوم به «کمیسیون سه ضلعی» موضوعات جدی تری که اخبار آن به بیرون درز پیدا نکرده است را مورد بررسی قرار داد.
٣- در کنار برخی مسائل سیاسی، نشست اخیر بیلدربرگ، اقتصادی ترین گردهمایی این گروه به لحاظ تصمیم گیری به حساب می آید، زیرا علاوه بر طرح مسائل اقتصادی روز در این نشست همانند، تعیین رئیس جدید IMF، به درازا کشاندن بحران اقتصادی در جهان و بهره برداری از آن، تعیین قیمت سبدهای انرژی، از افراد ذی نفوذ اقتصادی جهان نیز برای شرکت در نشست دعوت شده بود.
چهره هایی نظیر «دیویدراکفلر» سرمایه دار، «رابرت رابین» یکی از مثلث های صهیونی نهادهای مالی در آمریکا، «جرج آزبورن» رئیس خزانه داری انگلیس، «جان الکان» قاتل شهید «ادواردو آنیلی» و رئیس کمپانی فیات، «جولیو ترومونتی» وزیر اقتصاد ایتالیا و «داگلاس فلینت» رئیس هولدینگHSBC انگلیس تنها بخشی از این افراد ذی نفوذ در حوزه اقتصاد هستند که به اجلاس بیلدربرگ ۲۰۱۱ دعوت شده بودند.
واقعیت آن است که بیلدربرگ درپی تحولات اخیر جهانی و منطقه با حالتی از ناامیدی می کوشد تا به طولانی کردن بحران اقتصادی در جهان، از یکسو میزان ورشکستگی های بانکی و مردمی را افزایش دهد و از سوی دیگر با افزایش قیمت سبد انرژی در جهان تصمیم خود برای نابود کردن درآمد و دارایی ملی کشورها و سرانجام تشکیل یک دولت جهانی با مختصات تشکیلات نئوماسونی را عملی کند.
از سوی دیگر، تعیین رئیس جدید صندوق بین المللی پول (IMF) نیز از مسائل پرحاشیه در نشست بیلدربرگ بود. پس از آنکه دومینیک «استراس کان» به دلیل اتهام مبنی بر تجاوز به یک پیشخدمت هتل ناچار به استعفا شد، برخی افراد از سوی گروه های مختلف برای جایگزینی وی در IMF معرفی شدند.
«کریستین لگارد» وزیر دارایی فرانسه و «آگوستین کارستنس» رئیس بانک مرکزی مکزیک تاکنون جدی ترین گزینه ها برای ریاست صندوق بین المللی پول به حساب می آمدند. اما در اجلاس بیلدربرگ فرد دیگری به عنوان رئیس IMF پیشنهاد و معرفی شد.
فردی که سالهاست کارت شرکت در اجلاس بیلدربرگ را در جیب خود دارد و جالب تر آنکه، خود یکی از اعضای شورای مناسبات خارجی کمیسیون سه ضلعی است.
«استانلی فیشر» رئیس بانک مرکزی رژیم صهیونیستی، فردی است که بیلدربرگ وی را برای ریاست صندوق بین المللی پول برگزیده است.
حال باید به انتظار نشست و دید که از میان فیشر، لگارد و کارستنس چه کسی به عنوان رئیس این نهاد پولی به اصطلاح بین المللی که مأموریت ویژه ای برای بیلدربرگ در بالا بردن بدهی کشورهای گرفتار در بحران دارد انتخاب می شود.
۴- اگرچه بیلدربرگ و تشکیلات نئوماسونی مشابه آن کوشیده اند از دهه ۵۰ میلادی تاکنون با گردهم آوردن بانکداران بزرگ، سران رسانه های تأثیرگذار و پرمخاطب، وزیران کلیدی، سرمایه گذاران بین المللی، متخصصان جنگی و رهبران سیاسی و اقتصادی جهان، مدیریت جهان را از طریق تشکیل دولتی نامرئی به دست گیرند، اما در عمل تصویری واژگونه در جهان درحال شکل گیری است.
از یک سو، ایالات متحده آمریکا با بیش از ۱۴ تریلیون دلار بدهی، در ردیف بدهکارترین کشورهای دنیا به شمار می رود و از سوی دیگر اتحادیه اروپایی که رویای تبدیل شدن به بزرگترین اتحادیه سیاسی و اقتصادی جهان را درسر می پروراند، با گسترش بحران بدهی ها در منطقه یورو و فراگیر شدن تب جنبش های اعتراضی در این قاره در یک قدمی فروپاشی قرار گرفته است.
در این شرایط و درحالیکه خیزش های اسلامی و مردمی در خاورمیانه و شمال آفریقا، هر روز ابعاد و قلمرو وسیع تری پیدا می کند، گروه نئوماسونی بیلدربرگ، از سال ها پیش تقلای نافرجامی را برای احیای سلطه اشراف گونه سرمایه داران بزرگ آغاز کرده است.
حضور شاهزادگان سعودی، هلندی، اسپانیایی، انگلیسی، بلژیکی و نروژی در کنار خانواده های بدنام روچیلد و راکفلر در نشست های بیلدربرگ نشان می دهد که این تشکیلات درصدد است با بهره گیری از اشرافیت سابق، نظام نئولیبرالی خود را پی ریزی و گسترش دهد.
پس از ضربه جبران ناپذیری که پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت روح الله(ره) در کشوری که شاه آن یکی از مهم ترین دوستان و شرکای راکفلرها و روچیلدها بود به بیلدربرگ وارد آمد، خیزش های اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و زنگ خطر تکرار انقلاب اسلامی ایران در دیگر کشورهای اسلامی را در مسیر تهاجمی غرب علیه جهان اسلام به صدا درآورده است.
به همین دلیل یکی از مهم ترین محورهای مورد بررسی در نشست اخیر بیلدربرگ، مسأله انقلاب های مردمی خاورمیانه و شمال آفریقا و ترس سران غرب از هژمونی انقلاب اسلامی ایران بود.
قرن بیست ویکم نه تنها با تلاش های نافرجامی چون «گردهم آوردن سران قدرت و ثروت جهان برای اثرگذاری بر تحولات در مسیر دلخواه قدرت ها» آنگونه که بیلدربرگی ها خواهان آن بوده اند، به قرن مورد دلخواه آنان تبدیل نشده است، بلکه با چرخشی ۱٨۰درجه ای به «عصر خمینی(ره)» تبدیل شده است.
تحولات اخیر در خاورمیانه بزرگ اسلامی، شمال آفریقا، ایالت های آمریکا و پایتخت های اروپایی همه وهمه تحقق وعده های صادق حضرت روح الله(ره) و رهبر بصیر انقلاب اسلامی است که از سالها پیش و درحالیکه «فرانسیس فوکویامای» آمریکایی، نظریه «پایان تاریخ» و استیلای همه جانبه لیبرال سرمایه داری و لیبرال دموکراسی غربی بر سراسر جهان را می داد، «آغاز تاریخ» جدید بشریت را وعده می دادند.
سخنان «میخائیل گورباچف» آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در خرداد۱٣۷٨ با واحد مرکزی خبر در مسکو، خود بهترین اعتراف غرب به شکست در مقابل هژمونی انقلاب اسلامی ایران است. وی با کشیدن آهی از سر حسرت گفت: «... مخاطب پیام آیت الله خمینی ازنظر من، همه اعصار در طول تاریخ بود.»

جمهوری اسلامی: «تکریم بهشتی»
«تکریم بهشتی» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسم‌الله الرحمن الرحیم
وای به روزی که علمای یک امتی درصدد برآیند برطبق پسند مردم حرف بزنند، خواه این مردم مرتجع کهنه پرست باشند، خواه مردم نوپرداز نوپرست. وظیفه عالم، گفتن حق است، خواه حق با کهنه جور در آید و خواه با نو. حق از آن کهنه‌هائی است که هرچه کهنه‌تر می‌شود قیمتش بیشتر است.
این، فرازی از سخنان شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی است که در اولین سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خطاب به روحانیین بیان داشت. آن روزها در میان آن شور و هیجان انقلابی که سرتاسر کشور را فرا گرفته بود و بسیاری از فعالان سیاسی و مذهبی برای جلب نظر مردم به ویژه جوانان تلاش می‌کردند حرف‌هائی بزنند که مقبولیت داشته باشد، سخن آیت‌الله بهشتی بسیار دوراندیشانه بود.
همان وقت کسانی که خود را عاقل می‌دانستند علاوه بر اینکه خود از به زبان آوردن چنین مطالبی پرهیز می‌کردند، از اینکه آقای بهشتی بی‌پروا چنین سخنانی را به زبان می‌آورد بشدت تعجب می‌کردند.
صاحب این قلم به خاطر دارد که کسانی به آیت‌الله بهشتی از روی دلسوزی توصیه می‌کردند از به زبان آوردن چنین مطالبی خودداری کند تا از گزند بدخواهان و مریدپروران دنیاخواه در امان بماند و مسند قدرت و منبر شهرت را از دست ندهد، ولی ایشان در جواب می‌گفتند: ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت...
امروز که سی امین سالروز شهادت این عالم مجاهد و وارسته است، بازنگری بیانات و سیره عملی او برای جامعه ما به ویژه نسل امروز یک ضرورت است.
آن آهنگ عقلانی و خردورزانه که شهید بهشتی برای هدایت افکار عمومی در پیش گرفته بود اگر به راه خود ادامه می‌داد، امروز از بعضی منبرهای رسمی و رسانه‌ها و حتی رسانه ملی خواب و خیال و مطالب سست و بی‌پایه به نام معارف اسلام به خورد مردم داده نمی‌شد.
اگر به این سخن گران سنگ شهید بهشتی توجه می‌شد که «وظیفه عالم، گفتن حق است» و روحانیون ما در همین صراط گام می‌نهادند امروز کسی به خود اجازه نمی‌داد سی دی ظهور نزدیک است تولید کند که میلیون‌ها نسخه از آن به فروش رفت، و کسی به خود اجازه نمی‌داد وارد مقولاتی از قبیل چگونگی تولد بعضی بزرگان شود و بر تخیلات تکیه نماید و درصدد کرامت سازی برآید.
اگر همانگونه که شهید بهشتی روحانیون را به پرهیز از گفتن مطالبی که مورد پسند مردم است دعوت می‌کرد، همه همین راه را ادامه می‌دادند و منبرها و رسانه‌ها را از خرافات و تملقات و خواب و خیال‌ها پاک می‌کردند، امروز این سخن سست را از یک روحانی که به رسانه‌ها هم دسترسی دارد و حتی رسانه ملی یکی از بلندگوهای اوست نمی‌شنیدیم که بگوید فلان مرجع محترم تقلید یک هفته قبل از رحلت، امام زمان را در لبنان زیارت کرد و ایشان به او فرمودند یک هفته دیگر از دنیا خواهی رفت و او به حضرت عرض کرد شما به من فرموده بودید در زمان ظهور در رکابتان خواهم بود و حضرت فرمودند در زمان ظهور، رجعت خواهی کرد!
این قبیل مطالب نه تنها هیچ کرامت و عظمتی برای آن مرجع تقلید نمی‌سازد بلکه هر ذهن روشنی را متوجه این نکته می‌کند که لابد ایشان نواقصی داشته که عده‌ای با این حرف‌ها درصدد برطرف کردن آن بر آمده‌اند.
وانگهی این راوی چه سندی برای این گفته خود دارد؟ آیا از خود آن مرجع شنیده یا از شخص دیگر؟ آن مرجع که به دلیل تهذیب نفس و به حکم «آنکه را اسرار حق آموختند، مهر کردند و دهانش دوختند» قاعدتاً اگر چنین اتفاقی برایش افتاده باشد آنرا برای این و آن نگفته است و اشخاص دیگر هم که آن صحنه را - اگر رخ داده باشد - ندیده‌اند. بنابر این، راهی غیر از اینکه گفته شود چنین مطلبی از اساس دروغ است باقی نمی‌ماند. ضمناً مرجع مورد نظر نیز اصولاً به چنین کرامات ساختگی نیازی ندارد.
از همین قبیل است مطالب دیگری مانند موت اختیاری و پشت سر خود را دیدن و خبر از غیب دادن که عده‌ای تصور می‌کنند برای معرفی اسلام به عنوان «دین حق» به این چیزها نیاز داریم درحالی که نه استدلال و پایه و اساس قابل قبولی می‌توان برای این امور ارائه کرد و نه اصولاً معرفی اسلام نیازی به چنین چیزهائی دارد. اسلام، دین عقل و استدلال است و از چنان بنیان قوی و نیرومندی برخوردار است که هرگز هیچ عالم اسلام شناسی برای معرفی آن به این قبیل امور احساس نیاز نمی‌کند.
علاوه بر اینها، توانمندی‌های عرفانی و معنوی افراد اموری هستند که رابطه شخصی آنها را با عوالم دیگر تنظیم می‌کنند و بازگو کردن آنها برای عامه مردم نه سودی دارد و نه جایز است. این امور هنگامی که به عرصه مدیریت کشور کشانده می‌شوند حتی زیانبار هم هستند و باید جداً از مطرح ساختن آنها اجتناب کرد.
خوشبختانه مراجع تقلید از گذشته تاکنون در برابر طرح چنین اموری موضعگیری کرده‌اند و هرگز حاضر به تأیید آنها نشدند. وقتی از امام خمینی درباره وجود عکس ایشان در ماه، که در شب‌های اوجگیری انقلاب در سال ۱٣۵۷ بر سر زبان‌ها افتاده بود، سوال شد، خندیدند و فرمودند به این چیزها اعتنا نکنید.
مرحوم آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی نیز در اواخر عمر شریفشان هنگامی که از تلویزیون شاهد بیان اظهاراتی از همین شخص که ماجرای لبنان را اخیراً گفته است بودند موضعگیری عجیبی کردند که نشان دهنده نوع نگاه مرجعیت شیعه به این قبیل مسائل است.
این شخص در یک برنامه تلویزیونی به کرامت‌های ساختگی متوسل شد و گفت هنگام تلقین خواندن بر یک شهید وقتی عبارات تلقین به حضرت امام زمان علیه السلام رسید آن شهید درحالی که کفن بر قامت داشت از قبر بلند شد و ایستاد و با تعظیم به امام زمان سلام عرض کرد و دوباره در قبر دراز کشید... آیت‌الله العظمی فاضل وقتی این سخنان را شنیدند با ناراحتی گفتند پخش شدن این حرف‌ها از تلویزیون حرام است.
نویسنده این سطور، در تشرفی که در فروردین امسال به عتبات عالیات داشتم در نجف اشرف به دیدار حضرت آیت‌الله العظمی سیستانی رفتم و از زبان ایشان سخنان مهمی علیه کرامت سازی‌هائی که در ایران رایج شده است شنیدم که در وقت مناسب به آنها خواهم پرداخت.
ایشان با تصریح به مواردی از این قبیل مطالب بی‌اساس که متأسفانه در قالب کتاب و سخنرانی حتی بطور رسمی در ایران منتشر می‌شوند، هشدار دادند و این مطالب را خطری جدی دانستند. مراجع عظام تقلید قم نیز بارها نسبت به امور خرافی و بی‌اساس که در منبرها و مداحی‌ها گفته و از رسانه‌ها پخش می‌شود هشدار داده اند، اما متأسفانه این هشدارها کارساز نبوده و این امور درحال گسترش است.
هر سال به سالروز فاجعه هفتم تیر و شهادت ۷۲ تن که می‌رسیم، معمولاً از این شهدا و سیدالشهدای انقلاب اسلامی شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی تجلیل می‌کنیم و ایشان را می‌ستائیم اما به راه نورانی او که راه معرفی اسلام با تکیه بر خردورزی و مطرح ساختن مبانی روشن وحیانی این دین پاک الهی است توجهی نمی‌کنیم. بهشتی را کوردلانی کشتند که در دالان‌های تاریک نفاق سرگردان بودند و قامت رسای تفکر بهشتی را افشاگر سالوس‌بازی‌ها و فریبکاری‌های خود می‌دانستند.
امروز، همان سالوس‌بازی‌ها و فریبکاری‌ها در قالبی دیگر و پنهان شده در چهره‌ای به ظاهر دینی، ضربه‌های سخت‌تری به اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی وارد می‌سازد. خطر معرفی اسلام با تکیه بر خواب و خیال و خرافات و کرامت سازی‌های بی‌بنیان، از خطر منافقین برای این دین نورانی و انقلاب و نظام برخاسته از آن بیشتر است. اگر قرار است بهشتی را تکریم نمائیم، باید پیمودن راه او، که راه مقابله با خرافات است، را ترویج کنیم، راهی که امروز مهجور و مظلوم است، همچون خود بهشتی!

ابتکار: آقای رئیس‌ جمهور نه، «این برف را دیگر سر ایستادن نیست»
آقای رئیس‌ جمهور نه، «این برف را دیگر سر ایستادن نیست» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می خوانید:
با آغاز فصل گرما گویی عصر یخبندان دولت دهم، به‌ویژه رئیس آن، فرا رسیده است. برف روی برف می‌بارد. باد مخالف از هر جهت وزیدن گرفته است. وضعیت گیج‌کننده‌ای است. لحظه‌ای چشمانم را می‌بندم و به یاد می‌آورم آن هنگامی که «نفس‌ها در سینه‌ها بی‌تاب جوش می‌زد» تا شُکوه و خروش و عزت و اعتماد‌به‌نفس والای رئیس‌جمهور جلوه‌گر شود. همه هم معترف بودند.
حتی مخالف سمج و ثابت‌قدمی همچون علی مطهری می‌گفت: «اعتمادبه‌نفس مثال‌زدنی آقای احمدی‌نژاد تحسین‌برانگیز است.» موافقانش که جای خود دارند.
امثال آقای رسایی و حسینیان او را حلواحلوا می‌کردند. چه کسی جرئت می‌کرد نزد این آقایان بگوید: بالای چشم احمدی‌نژاد ابروست حتی منتقدان اصولگرا از ترس اینکه مبادا به فتنه‌گری و اصلاح‌طلبی و بی‌بصیرتی متهم و زیر گرز نمایندگانی که به «وکیل‌الدوله»بودن خود افتخار می‌کردند، خرد و خوار و خفیف شوند، لب به سخن نمی‌گشودند.
برخی هم به گفته بیهقی «انگشت در می‌کردند» که اصلاح‌طلب پیدا کنند و برای خوش‌رقصی در نزد دولتیان، افتخار این کشف بزرگ را به خودشان می‌دادند. رئیس‌جمهور محبوبشان هم سوار بر مرکب چموش قدرت به‌تاخت می‌رفت و با تیغ کلام خویش مخالفانش را یکی پس از دیگری از سر راه برمی‌داشت.
مجلس قدم به قدم عقب‌نشینی می‌کرد. وقتی سخن امام(ره) زیر سوال رفت و گفته شد که «مجلس در رأس امور نیست»، موافقان یا تأیید می‌کردند یا با سکوت رضایت‌بخش خود، مانع‌تراشی نمی‌کردند. هرچند اکنون همین گروه، در سکوت مبهم و غم‌انگیز و در بهت و سرگردانی فرو رفته‌اند.
زمان با احمدی‌نژاد بود. اما اکنون روزگار روی زشتش را نشان داده و به‌گفته «یالثارات» «ورق برگشته است».
دیگر خبری از «معجزه هزاره سوم» و «هاله نور» نیست. اکنون او را در تور و دام انحراف می‌بینند؛ توری که حلقه‌هایش کم‌کم از هم جدا و پاشیده می‌شود و نگین‌های حلقه‌ها به تور دیگری می‌افتند.
اما اکنون در این فصل سردی که خیلی‌ها به آن ایمان آورده‌اند، به‌ویژه آنانی که همواره گرمابخش بودند، نوایی دیگر ساز کرده‌اند.
احمدی‌نژاد وقتی به مجلس وارد می‌شد، به‌گرمی پذیرایش می‌شدند. با سلام و صلوات او را می‌نشاندند و بدرقه‌اش می‌کردند. او را بوسه‌باران می‌نمودند و افتخار هرکس این بود که دستی به دست وی بساید و شانه‌‌اش در نگاه دوربین در کنار شانه احمدی‌نژاد ثبت شود.
اما دیدید چه شد؟ در روز رأی‌گیری و معرفی گزینه وزارت ورزش، هیچ‌یک از این‌ها نبود. نه استقبالی به‌حق نه بدرقه‌ای. با «دو دو»گفتن، به‌اصطلاح خود مجلسیان، او را «هو هو» کردند، (گواینکه این حرکت سبک از نگاه رهبری ناپسند و موجب گلایه و تذکر وی بوده است) نگذاشتند حرفش را بزند.
«مخلصم» و «نوکرم» هم کارساز نبود حتی بخت‌برگشته‌ای همچون حمید سجادی، چوب لجبازی مجلسی‌ها را خورد. گردنش را زدند؛ چون دیگری گناه کرده بود. «گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری»
در پس این رفتار، وزارت خارجه را به چالش کشیدند. مجلس معاون دست‌نشانده وزیر خارجه را به‌واقع امر برکنار کرد؛ زیرا رئیس‌جمهور او را بر این منصب نشانده بود. کم‌کم آهنگ دستگیری‌ها شروع شده و ادامه دارد. این‌بار جغد شوم زندان بر بام اطرافیان احمدی‌نژاد آهنگ وصال کرده است. «هرکسی چند روزی نوبت اوست»
روزگار غریبی است. همن یک سال پیش بود که محمدجواد لاریجانی افسوس می‌خورد که چرا دوره ریاست ‌جمهوری چهار سال است و آرزو می‌کرد این دوره به‌اندازه عمر آقای احمدی‌نژاد طولانی می‌بود اما اکنون معاون برادرش یعنی آقای باهنر آرزو می‌کند که همین دو سال باقیمانده «به‌طور طبیعی به پایان برسد» و همه مفهوم این سخن را می‌فهمند.
همین دیروز آقای پورمحمدی، وزیر کشور اسبق یا سابق، نمی‌دانم چند نسل پیشِ همین رئیس‌جمهور گفته که این تقدیر است و نمی‌شود کاریش کرد.
احمدی‌نژاد و اطرافیانش در وسط برفی گرفتار شده‌اند که گرمای تنور رقابت‌ها عاملش بوده است. هرچندکه به گفته الهام، دوست دیرینه و یار سرسخت دولت، برخی از این اشتباهات متوجه شخص احمدی‌نژاد است.
اما هر روز که به زمان انتخابات نزدیک‌تر می‌شویم، شدت برف بیشتر می‌شود و گویی سر ایستادن ندارد و دراین‌میان البته رسانه‌های بی‌طرف و منتقدان بی‌غرض گیج شده‌اند. مانده‌اند چه بنویسند که به کسی برنخورد.
تا قبل از این ماجراها، اگر کنایه‌ای انتقادآمیز به رئیس‌جمهور می‌زدند، به اصحاب فتنه متهم می‌شدند و اگر اکنون در توصیف ناشایسته‌بودن برخی رفتارهای چریکی و خارج از منطق برخی نمایندگان و «دو دو»گفتن آنان و بی‌حرمتی به شخص دوم مملکت تلنگری زده شود، باز به یاوران جریان انحرافی تعبیر می‌شوند.
اما خداوکیلی آداب مردانگی فراموش نشود.

تهران امروز: «آزاده‌ای آزاد اندیش»
«آزاده‌ای آزاد اندیش» یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم دکتر محمدمهدی مظاهری است که در آن می خوانید:
مروری بر زندگانی شهید بهشتی حکایت از آن دارد که او نه تنها درخلال زندگانی خویش همواره دغدغه‌دار دین بوده و در جهت احیای تفکر دینی کوشیده است بلکه در زمره معدود مصلحان اجتماعی‌ای قلمداد می‌گردد که تنها وتنها درمرحله نظریه‌پردازی متوقف نگردیده وهمچون امام راحل(ره) کوشیده است تا فاصله عمیق میان دنیای ذهن وعین را درنوردد و از این‌رو است که استراتژی خود را متمرکز به آگاهی بخشی به مردم نموده واز یکسو کوشش نموده است تا در سایه روشنگری‌های خود انسان‌هایی آزاده، آزاداندیش، کمال طلب و درعین حال سیاسی تربیت کند ودر پناه آنچه به عنوان ویژگی شخصیتی او نزد همگان معروف است به کادرسازی بپردازد.
افزون براین انسان‌های تربیت‌شده را مهیای ساختن جامعه‌ای کند که درآن هیچ یک از فرد وجامعه به قربانگاه دیگری گسیل نشوند و لذا به دنبال احیای بعد مغفول جامعه سیاسی ایده‌ال وتشکیل حکومت اسلامی مطلوب رفته است و از دیگر سو خود به عنوان فردی واقعگرا و درعین حال عملگرا پیشگام در عملیاتی ساختن آموزه‌های تئوریک خویش بوده است واز این‌رو است که مقام معظم رهبری در توصیف شهیدبهشتی می‌فرمایند: «بهشتی اهل کار تحقیقاتی بود وسمت کار تحقیقی‌اش یک سمت مبارزه‌ای وانقلابی بود به این معنا که ایشان آدمی بود که از دوران نهضت ملی وارد مبارزه شده بود یعنی از سنین جوانی وحتی نوجوانی واز سالهای ۲۷ و۲٨... ایشان ناگهان درسالهای ٣٨و٣۹ در قم به این فکر می‌افتد که اگر بخواهیم مبارزه سیاسی کنیم باچه هدفی باید باشد وباچه وسیله‌ای مبارزه صورت بگیرد؟ باید توجه کرد که اصولا روح کارهای تحقیقاتی شهید بهشتی اینگونه بود.
هدف تشکیل یک جامعه آرمانی وایده‌ال بود در اینجا بود که شهید بهشتی متوجه نیاز به یک نیروی انسانی کارآمد شد اما اینکه باچه ابزار و وسیله‌ای اینها می‌خواهند حرکت کنند مسلم بود که باهدایت ایدئولوژی اسلامی ودراینجا بود که متوجه افکار اصولی وبنیانی اسلامی شده بود.»
شهید بهشتی با هدف گریز از ابترماندن ایده‌های اسلامی خویش و به‌منظور آنکه به‌رغم ارائه الگو، موفق به درنوردیدن فاصله ذهنیت وعینیت درعرصه عمل گردد درسال ۱٣٣٣ به تاسیس دبیرستان «دین ودانش» درقم مبادرت کرد و نه تنها مدیریت این دبیرستان را به عهده داشت بلکه به‌عنوان دبیر انگلیسی نیز به دانش‌آموزان انگلیسی می‌آموخت، خود وی درباره این مسئله چنین می‌گوید: «ازاین جهت به تدریس زبان انگلیسی پرداختم تا عملا ذهن دانش آموزان را متوجه این نکته کرده باشم که روحانیون درچارچوب حوزه‌ها محصور نیستند وعلاوه برعلوم حوزوی با موضوعات روز نیز آشنایی دارند.»
او همچنین درسال ۱٣٣۹ به تاسیس مدرسه حقانی مبادرت ورزید و طلاب جوان این مدرسه را براساس روشها و اسلوبهای جدید آموزش می‌داد، مدرسه‌ای که تحصیلکردگان آن سهمی اساسی در پیروزی انقلاب و دوران تثبیت آن ایفا کردند.
شهید بهشتی همچنین باهجرت به هامبورگ به توصیه مراجع وتصدی مدیریت مسجد معروف این شهرسهمی اساسی و روشنگرانه درتبلیغ اسلام در اروپا را عهده‌دار شد وجالب آنکه پس از بازگشت و در فاصله سالهای ۴۹ تا ۵۷ سه بار توسط ساواک دستگیر شد و بالاخره باحضور در شورای انقلاب به فرمان امام خمینی(ره) در سازماندهی و رهبری تظاهرات و راهپیمایی‌های ملت درمبارزات ضد رژیم نقش اساسی ایفا کرد وبالاخره با پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی نقشی اثرگذار را عهده دار شد.
پس از آن تشکیلات قضایی کشور را متکفل شد وبالاخره باتاسیس حزب جمهوری اسلامی ایران کادر‌سازی برای آینده کشور وانقلاب را درصدد توجهات خویش قرار داد و جملگی این امور موید تلاش عملگرایانه ایشان به منظور ارائه مدلی از انسان کامل مطلوب وجامعه وحکومت ایده‌آل مورد نظر او است.
از نظرگاه شهید بهشتی وجود وحضور ولی فقیه در راس ارکان حکومت اسلامی ضمانت اجرایی اسلامی بودن نظام محسوب می‌گردد وچونان که مراد و استاد شهید بهشتی یعنی امام راحل معتقد است ایشان نیز بر همین عقیده است که فقدان شرایط فقیه جامع الشرایط موجبات انعزال او را فراهم می‌آورد، امری که اطمینان بخش و موید شرعی پذیرش ولی فقیه از ناحیه مردم و مقبولیت او درمیان ایشان است علمای اسلام اگر درمقام ولایت، دنیا طلبی کردند. اگر اخلاقشان اخلاقی طاغوتی شد.
اگر اینهایی که تا قبل از ولایت فقیه با مردم خاکی ومتواضع بودند حالا برای مردم قیافه گرفتند و حرکت کردند... اگر به جای اینکه توی خانه‌هایشان بنشینند کاخ نشین شدند اگر گارد برای خودشان درست کردند، اگر ازاین کارها کردند اصلا اینها فقیه جامع الشرایط نیستند که ولایت داشته باشند» تاملی دراندیشه‌های شهید بهشتی نشان می‌دهد که درمدل حکومتی مطلوب ایشان، نقش ملت در مقبولیت بخشی به حکومت اسلامی نقش اساسی و کتمان ناپذیر است منتها این امر یعنی تکیه به آرای عمومی در معنای مطلق کلمه مقصود نمی‌باشد.
چنانکه ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسی و در مقابل مدافعین ازجمهوری دموکراتیک اسلامی به صراحت عنوان می‌دارد «جمهوری اسلامی یک نظام مکتبی است فرق دارد باجمهوری دموکراتیک... مطلبی که (بعضی) می‌فرمایند ما را به آرای عمومی بدهیم بدون هیچ قیدی در خارج قانون به‌وجود می‌آید به‌وجود بیاید این متناسب با قانون اساسی ونظام مکتبی نیست چون ملت درطول انقلاب و در رفراندوم اول انتخاب خودش را کرد و گفت جمهوری اسلامی وبااین انتخاب چارچوب نظامی حکومتی خودش را معین کرد» از الزامات تحقق حکومت اسلامی مطلوب شهید بهشتی تحقق عدالت در جامعه است.
براین اساس ایشان تحقق حکومت اسلامی را مرادف تحقق عدالت در هردو بعد قانونی وتوزیعی آن می‌داند و خاطرنشان می‌سازد: «هرجا دیدید می‌گویند دین واسلام هست و عدالت اجتماعی نیست بدانید آن دین واسلام قلابی است، محور این جامعه (اسلامی) عدل است آن هم نه فقط عدل اقتصادی، نه فقط عدل سیاسی و اجتماعی بلکه عدل اقتصادی ومدل سیاسی برپایه اعتدال ومدل بینشی و اخلاقی.
زیربنای همه عدلها در جامعه اسلامی عدل اخلاقی است حتی مدل اقتصادی و عدل سیاسی...» و بالاخره درباب آزادی به عنوان یکی از ملزومات تحقق حکومت اسلامی دراندیشه شهید بهشتی بایستی دانست که از دیدگاه ایشان انسان فطرتاً آزاد، در پناه حکومت اسلامی آزادی مطلوب و شایسته خویش را حاصل خواهد نمود و بدیهی است که درسایه چنان نگرشی به انسان و جامعه شهید بهشتی به این جمع بندی می‌رسد که «جامعه اسلام، انسان را موجودی آزاد می‌شناسد و به این موجود آزاد نهیب می‌زند که در هرشرایط اجتماعی هستی نایست، یا بمیر یا بمیران، یا هجرت کن وبه هرحال تسلیم محیط فاسد نشو، بنابراین اسلام برای انسان در برابر فشارهای محیط آزادی قائل است روی نقش کند کننده محیط فاسد وفساد وظلم حاکم بر محیط که حرکت انسانی را کند ودشوار می‌کند حساسیت دارد و نمی‌تواند دربرابر آن ساکت و بی‌اعتنا بماند و نتیجه اینکه در اسلام آزادی‌های فردی محدودیت‌های اجتماعی نیز دارد انسان آزاد است اما در چارچوب حدود الله ودر چارچوب قوانین الهی.»
نظر به آنچه گذشت شهید مظلوم بهشتی با دغدغه دینداری و ضرورت احیای اسلام و تجدید حیات بخشیدن به فکر دینی وچنان که خود ایشان بیان می‌کند: «پس از کودتای ۲٨ مرداد جمع‌بندی کردیم که چرا این نهضت به پیروزی نینجامید ودراین جمع‌بندی متوجه شدیم که دو کمبود اساسی داریم یکی ساخت ایدئولوژیک وسیاسی ودیگری کادرها...» مسیری پرفراز و فرود و توام با آگاهی بخشی به ملت ودرعین حال حضور درعرصه مبارزه قیام وعمل را پیمود و از این حیث درزمره معدود مصلحان اجتماعی قرار گرفت که موفق به درنوردیدن فاصله میان عالم ذهن و عین گردید.
تلاش بهشتی درخلال سالهای حیاتش معطوف به زدودن غباره‌های تحجر و تحریف از چهره اسلام وتربیت نسلی گشت که در رفع دغدغه او مبنی بر احیای‌اسلام کاملا موفق عمل نمود و بر این اساس بهشتی نه تنها موفق شد درزمان حیات خود دستاورد مجاهدت‌های خویش در معرفی و حمایت از حکومت اسلامی ایده‌ال خویش را مشاهده نماید بلکه در سایه پایمردی‌های خود نقشی شایان توجه در تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایفا کرد.

رسالت: «ضرورت تحقق سیاست اخلاقی»
«ضرورت تحقق سیاست اخلاقی» عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن می خوانید:
روابط انسانها با همدیگر و نیز موفقیت سازمانها و حتی حکومت‌ها به عاملی ذهنی وابسته است که آن را «اعتماد» می‌نامند.
ذهنی بودن اعتماد به‌معنای بی‌ارزش بودن آن نبوده و بالعکس پژوهش‌های روانشناختی دال بر آن است که ارزش این عامل ذهنی یعنی اعتماد حتی از واقعیت هم بیشتر است.
اعتماد نیز مخلوق نوعی تصویر ذهنی است که از فرد یا جریان و یا حتی یک سازمان از کوچکترین تا بزرگترین آن یعنی حکومت در ذهن مخاطبان پدید می‌آید.
اهمیت این پدیده تا آن حد است که مدیریت برداشت و ادراک در حال حاضر در همه امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تا سرحد حکومتداری به‌عنوان فن یا هنری بسیار کلیدی مورد توجه قرار گرفته است بنا بر این ممکن است در کشوری عدالت ایجاد شود ولی احساس عدالت ایجاد نشود یا آزادی در دستور کار بوده و در ارکان سیاسی جاری باشد ولی در اذهان توده ها احساس آزادی پدید نیاید، در همین حال، عکس آن هم ممکن است، یعنی در جامعه‌ای چون جوامع غربی احساس آزادی پدید آید در حالی‌که آن آزادی از سوی اندیشمندانش با مفهوم متعالی آزادی فرسنگ‌ها فاصله داشته باشد.
اشاره‌ها، نشانه‌ها و علائم صادر شده از رفتار مسئولان یا حتی مجریان ساده در یک نظام سیاسی ممکن است که تصویری را در اذهان توده‌های مردم پدیدآورد که با واقعیت یا حتی آرمان‌های آن نظام همخوانی نداشته باشد.
نظام اسلامی ایران پس از گذشت بیش از سی سال کوشیده است که تصویری از کارآمدی، استقلال طلبی، عدالت‌خواهی و غلبه معنویت بر دنیا‌طلبی ایجاد کند، اما پاره ای از رفتارهای ناهمگون یا حتی عملکردهای در حالت «خوشبینانه» جاهلانه و در بدترین حالت، مغرضانه، باعث شده است که این تصویر مثبت در مواردی مخدوش گردد.
تردیدی نیست که فضای سیاسی و اجتماعی در جامعه ما باید تجلی‌گاه معنویت و پاکی باشد ولی بعضی از دلسوزان برآنند که ما در واقعیت از آن فاصله زیادی داریم و پاره‌ای بر این اعتقادند که حتی برخلاف آن راه می‌سپاریم.
اگر منصفانه بنگریم این تصویر مخدوش با نیت مسئولان ارشد نظام هماهنگی ندارد ولی رفتارهای ناصواب به آن دامن زده است.
سخنان روز گذشته مقام معظم رهبری خطاب به رئیس و مسئولان عالی قوه قضائیه به‌واقع خطابی عام به همه دست‌اندرکاران کشور در هر سطحی است، خطابی که باید به پالایش محیط سیاسی آلوده شده به ویروس تهمت و برچسب‌های ناصواب بینجامد، تردیدی نیست هر حرکتی که به سلب اعتماد مردم از نظام بینجامد و تصویر نادرست را پدید آورد، اقدامی مفسدانه است ولی این اقدام مفسدانه نه فقط از سوی براندازان بلکه گاهی ممکن است از سوی دوستان جاهل هم صورت گیرد، کسانی‌که مرزهای اخلاق و انسانیت را زیرپا گذاشته و برخلاف قواعد دینی، آبروی انسان‌ها را دستمایه بازی‌های کودکانه سیاسی یا رسیدن به اهداف حقیر دنیایی خود می‌کنند، آخرت خویش و آبروی نظام را بازیچه اقدامات جاهلانه خود قرار داده‌اند.
سیاست اسلامی باید تجلی‌گاه نورانیت و معنویت باشد .رفتارهای ماکیاولیستی با هرنیتی به هر سویی که برود، مسلماً روبه سوی خدا نخواهد داشت.
رهبری معظم‌انقلاب در سخنان خود بر یک اصل بنیادین اخلاق اجتماعی و فردی اسلامی تأکید کردند که هیچ‌کس حق ریختن آبروی یک مسلمان را ندارد. در فضای متأسفانه آلوده به تهمت‌ها این اصل به‌ظاهر بدیهی تا چه حد برای جان‌های تشنه معنویت و پاکی فضای سیاسی ایران شیرین است و چقدر سیاستمداران و مسئولان ما باید با این سخنان خویشتن را بسنجند.
بر این باورم که توصیه‌های مقام معظم رهبری که مصداق امر به معروف و نهی از منکر در شرایط کنونی است؛ نباید صرفاً توصیه‌ای اخلاقی تلقی شود، بلکه ضروری است قوه قضائیه ضمانت‌های قانونی را برای جلوگیری از ریختن آبروی آحاد مردم، ابتدا از سوی صاحبان قدرت و سپس از سوی هر کسی فراهم آورد، زیرا آلودگی فضای سیاسی به ویروس تهمت و ناپاکی اخلاقی صرفاً مایه گریز سیاستمداران خداباور از صحنه شده و عرصه را برای قدرت‌طلبان و فرصت طلبان دنیاگرا فراهم می‌کند و بس.

قدس: «اقدام مشترک شبکه mbc و cbb»
«اقدام مشترک شبکه mbc و cbb» سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می خوانید:
شبکه تلویزیونی «ام بی سی» عربستان سعودی در اقدامی عجیب، سخنان توهین آمیز «طارق حبیب» به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) را پخش نمود.
تأمل در رفتار ایدئولوژیک در عربستان، این واقعیت را آشکار می سازد که صحنه گردانان اتاقهای فکری این کشور، آموزه های دین را ابزاری برای پیشبرد هدفهایشان در نظر گرفته اند تا از این منظر، نه تنها با دیگر فرقه های اسلامی به ستیز ایدئولوژیک بپردازند، بلکه بستر واگرایی را در بین مسلمانان تشدید کنند.
این برداشت که از شبکه وهابی پخش می شود، بازی در پازل کشورهای غربی است که سالهاست موضوع توهین به پیامبر(ص) را در محورهای گوناگون در دستور کار خود قرار داده اند.
در برخی از کشورهای غربی، با بهانه های واهی به نام آزادی به مقدسات اسلامی و پیامبر اسلام(ص) توهین می شود که واکنش مسلمانان را در گستره جغرافیای اسلام در بر می گیرد، ولی آنها مسلمان نیستند لذا، هر گونه رفتار قبیح نیز ممکن است از آنها سر بزند و تلاش می کنند با این رفتارها پیروان دین اسلام را تحقیر و سوژه اسلام هراسی را تعقیب کنند. چرا در غرب با همان دستاویز آزادی جرأت نمی کنند از آموزه های یهودیان انتقاد کنند که به وفور در کتابهایشان وجود دارد و ملتهای دیگران را تحقیر می کنند و بعضی خاخامهای یهودی خشونت علیه ملتهای دیگر را تمجید می کنند؟ چرا اجازه نمی دهند قوانین غربی که با عنوان نفی سامی ستیزی، هر گونه مناقشه ای را در کوچکترین جزئیات مربوط به یهودیان برنمی تابند، مورد انتقاد قرار گیرد؟ اکنون این اقدام در مرکز نزول وحی و زادگاه پیامبر(ص) از هیچ گونه وجاهتی برخوردار نیست و اذعان به این نکته که غرب در استمرار جنگ نرم علیه جهان اسلام، به موازات اقدامهای خود، از درون کشورهای اسلامی نیز به یارگیری دست زده است، تا به عنوان ستون پنجم فرهنگی هزینه اقدامهایش را به حداقل برساند.
به نظر می رسد می توان بین لشکرکشی عربستان به بحرین و اهانت سربازان ریاض به مساجد و مقدسات در بحرین به بهانه برخورد با مردم، رابطه ای منطقی پیدا کرد.
می توان اذعان نمود، مخرج مشترک ارتش بحرین و عربستان در تهاجم به مقدسات در کشور بحرین، از یک آبشخور فکری تغذیه می گردد. به سخن دیگر، آنچه در بحرین رخ داده است، افزون بر قتل عام و شکنجه مردم، تعرض به اعتقادها و باورهای اسلامی در کشور اسلامی است که توسط دو حاکم مسلمان صورت پذیرفته است تا هزینه غربیها در پروژه اسلام ستیزی کاهش یابد.
برخی اخبار از ارتباط دولتمردان سعودی با سران تل آویو در رسانه ها حکایت می نماید. روابط سیاسی و قرابت دیدگاه های دیپلماسی دو کشور، ارتباط تنگاتنگی نیز بین باورها ایجاد کرده است.
گفتنی است، برخی تحلیلگران معتقدند هدف سعودیها از انجام این قبیل توهین ها به مساجد (تخریب مساجد در بحرین) و قبور مومنین (تخریب قبور شهدای حره) و توهین به رسول ا...(ص)، تعرض به جایگاه مسجد الحرام و خانه کعبه است.
گفتنی است، به اعتقاد شیطانی محافل اقتدارگرای ماسونی و اوانجلیستی، یکی از نشانه های بارز برای تحقق ظهور ضد مسیح (دجال)؛ تخریب و تعرض به جایگاه امن الهی خانه کعبه است. بر کسی پوشیده نیست، در ماجرای جنگ ۲۲ روزه و ٣٣ روزه، موضع حاکمان سعودی به نفع رژیم اشغالگر قدس تمام شد بنابراین، پیوند میان اسلام ستیزی در غرب با این اظهارات، سخن گزافه ای نیست.
اکنون با این رفتار سعودی ها و اقدام شبکه بی بی سی در خصوص ساخت مستندی علیه پیامبر اسلام(ص)، شباهت ماهوی وجود دارد.
در واقع، می توان اذعان نمود جریان وهابی و ماسونی برای اسلام ستیزی به یک نقطه مشترک رسیده اند و تلاش می کنند با طرح پروژه های گوناگون فرهنگی، مسیر توهین به باورهای مسلمانان را با پیشنهادهای جدید تکمیل کنند، به گونه ای که می توان سخنان طارق حبیب را استمرار اظهارات سلمان رشدی، قرآن سوزی کشیش آمریکایی «تری جونز» و انتشار کاریکاتورها در نشریات دانمارکی عنوان نمود که همگی مسیر واحدی را دنبال می کنند.
پر واضح است، اسلام دین پویا و سازگار با فطرت بشر است که روز به روز به شمار پیروان آن افزوده می شود و در هیچ دوره ای نشر و گسترش حقایق آن متوقف نشده است.
اکنون نیز همچون گذشته به مسیر رشد و بالندگی خود ادامه خواهد داد و خواب را از دیدگان دولتمردان و تئوریسین های مزدور آنها در دنیای غرب و سمپات های آنها در کشورهای اسلامی خواهد زدود.
موج بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی نه تنها منافع بیگانگان را که سالها ثمره و دسترنج مردم مظلوم مسلمان را غارت می کردند، به خطر انداخته است، بلکه دولتمردان وابسته به نظام سلطه را نیز به واسطه از دست دادن تاج و تخت نگران کرده است. لذا تلاش می کنند با خوش خدمتی به اربابان خود، زمینه حمایت بیشتر آنان را فراهم کنند.

آفرینش: «گام های مثبت ولی ناکافی»
«گام های مثبت ولی ناکافی» عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
اقتصاد کشورمان در چند وقت اخیر به سبب فراز و نشیب های فراوان و اقدامات مختلفی که داشته است دچار عدم ثبات شده است. اقداماتی که بعضا بسیار مفید بوده و برخی هم به نفع اقتصاد کشور نبوده است.
بحث هدفمندی یارانه از جمله آن طرح هایی است که درصورت تداوم و برطرف سازی چالش های آن بسیار مفید و سازنده برای آینده اقتصاد کشور خواهد بود. یکی از محوری ترین طرح هایی که می تواند در هدفمندی یارانه ها به صورت سازنده و تاثیر گذار نقش بازی کند بحث خصوصی سازی در نظام اقتصادی کشور است.
همانطور که امسال مزین به نام جهاد اقتصادی است به نظر می رسد بهترین و سازنده ترین جبهه این جهاد در زمینه خصوصی سازی باشد. امری که به سبب مزیت های فراوان اقتصادی موجب افزایش رقابت و سطح کیفیت خدمات می گردد.
اما متاسفانه در حال حاضر بحث خصوصی سازی در کشور ما به نوعی معطل مانده است و در بخش هایی هم که لحاظ شده به صورت ناقص و ناتمام مورد استفاده قرار گرفته است.
در صورتی که پتانسیل ها و امکانات کشور به حدی است که در تمامی زمینه های عمرانی، اقتصادی، تکنولوژی، انرژی و سایر بسترهای دیگر این امکان وجود دارد که حتی سرمایه گذاران خارجی را هم در این امور شریک کرد.
اما بحث خصوصی سازی در کشور ما به گونه ای ناقص معنی شده است و در اکثر مواقع خصوصی سازی در کشور ما به واگذاری امور به شبه دولتی ها تبدیل شده است. و به گونه ای نه تنها بدنه دولت لاغر نشده بلکه بعضا شاخ و برگ بیشتری پیدا کرده است.
از آنجا که دولت در حال حاضر به سبب اجرای طرح هدفمندی ها بسیار مشغول است تا بتواند به نحو احسن این بار را به مقصد برساند، بهترین گزینه برای فراغت دولت از تحمل فشارهای موجود و مدیریت قوی بر امور اجرایی کشور واگذاری امور دولتی به بخش خصوصی می باشد. نمونه این امر واگذاری امور مربوط به شرکت گاز به بخش خصوصی می باشد.
دراین طرح بهره برداری و توزیع گاز طبیعی، توسعه شبکه گاز، واگذاری انشعاب، کنتور خوانی، نگهداری و تعمیرات تاسیسات شبکه گاز، صدور قبوض گاز و وصول مطالبات به بخش خصوصی واگذار می شود. در اجرای این طرح، قیمت گاز در اختیار دولت است و شرکت ملی گاز ایران بر اساس هر متر مکعب گازی که این شرکت ها می فروشند، به صورت «حق العمل» هزینه های آنها را پرداخت خواهد کرد. قاعدتا تاثیرات مثبت اجرای این طرح هم برای مردم و هم برای دولت مشخص خواهد شد.
اما در حال حاضر برخی از امور کشور نیاز حیاتی به ورود بخش خصوصی و سرمایه های غیردولتی دارد. خستگی صنعت نفت، کمبودهای سرمایه ای در بخش عمرانی، نیاز بخش های مختلف انرژی و فرسودگی سیستم های انتقال و بسیاری امور دیگر از این قبیل نشان از ضروری بودن حضور بخش خصوصی در بسترهای اقتصادی کشور را می رساند.
عدم ایجاد بسترهای مناسب برای ورود بخش خصوصی به عرصه های مختلف اقتصادی سبب شده تا سرمایه گذاران به خروج سرمایه از کشور ترغیب شوند که این امر ضربه ای مهلک بر تن اقتصاد کشور است.
به طوری که سرمایه های نقدی این مملکت به علت عدم وجود شرایط مناسب اقتصادی به خارج از کشور منتقل و درعرصه تولیدات اقتصادی مصرف می شود.
جالب اینجا است که بعضا ما همان کالاهای تولیدی در خارج از کشور را که با سرمایه های وطنی خودمان تولید شده است را در قالب واردات و با قیمتی بیشتر از هزینه تولید آن در داخل خریداری می کنیم.

حمایت: «خانه های متحرک و عوارض آن»
«خانه های متحرک و عوارض آن» عنوان یادداشت روزنامه حمایت به قلم‏ سیاوش یعقوبی‏ است که در آن می خوانید:
امروزه کمتر کسی را می توان پیدا کرد که معنی و تعریف دقیق فرهنگ و عوامل اثربخش آن و علل و بروز تعارض های فرهنگی و تفاوت فرهنگی را نداند.
جوامع در حال رشد و توسعه که دایما دگرگونی و تغییرات وسیع را با توجه به تاثیر پذیریهای مختلف از عوامل محیطی تجربه می کنند بیشتر با مفهوم و واژه فرهنگ در ارتباط هستند و دایما در محاوره های و مصاحبت های خود حداقل یک بار این واژه را بکار می برند.
آداب،رسوم ، سلوک و رفتار و موارد دیگر مادی و معنوی جزو فرهنگ هر مردمی است. موضوع روزمره و جاری ساکنین قسمت هایی از شهر بزرگ تهران است که در سالهای نه چندان دوربعلت برخی جابجایی ها بهسازی و نوسازی شهری همچنین فراهم شدن مهاجرت به برخی نقاط جدید نسبتا بالای شهری بخصوص مناطق غرب و شمال غرب فراهم گردید آنچه معلوم است ساکنین محله های قدیمی تر و بافتهای فرسوده که از بافت فرهنگی خاص خود تنیده شده بودند و سالهای متمادی با فرهنگ محیط و محله خود رشد و بزرگ شده بودند اکنون در مکانی نسبتا بالای شهر باهمان باورهای دیرینه و نگرشها و واکنش ها به مسایل و موضوعات روزمره تبدیل به خانواده هایی شده اند که تمامی فرهنگ و پاره فرهنگ های محله خود را همراه دارند و به لحاظ استقرار اینگونه خانواده ها در محله های بالای شهر گاهی پدیده های عجیب و غریب ظهور و بروز پیدا می کند که ناگهان احساس می کنی فلان محله که بیست سال پیش تخریب شد اکنون در جایی دیگر ونقطه ای بالاتر با خیابان های وسیعتر و پارکهای تمیزتر دوباره متولد شده و مشکل آنجا حادث و حاد می شود که اگر فرزند یک خانواده ای که نقطه ای دیگر مناطق میانی و بالای شهر برای وصلت با این خانواده ها مواجه می شود موقعیت استقرار و مکان جغرافیایی فعلی این خانواده را در نظر می گیرد بی خبر از اینکه گویا خانه ای را روی چرخ گذاشته و به مکانی دیگر هدایت کرده اند و اصل و اساس قضیه همان بوده که هست که در آن صورت اینگونه وصلت ها که توأم با دستپاچگی و تأجیل صورت می گیرد ناگهان آرام آرام تفاوت های فرهنگی سردر می آورد و بتدریج بصورت تمام قد و با قدرت تمام جلوی طرف مقابل می ایستد اما این موقع ای است که دریغا عجل دیر شده است و پشیمانی سودی جز زندان و تنش و نابودی دو انسان ندارد بهتر است در اینگونه موارد خانواده بخاطر جلوگیری از تباهی فرزندان دلبندشان به نقطه جغرافیایی و جایگاه های مکانی توجه نکنند و در موضوعات اعتقادی و فرهنگی و قشر طرف مقابل بطور ریز دقت نموده و به بیتابی احساسات جوانی زیاد توجه نکنند و با ترفند های مختلف سعی کنند چنانچه به مورد غیر واقعی برخورد کردند خود را و خانواده خود را با توکل بر خدا و با تدبیر،عقل برهانند و هر کسی هم کفو و هم پرواز خود را پیدا کند و خود و خانواده و جامعه را از عوارض بسیار گسترده تری بنام فاجعه طلاق و فرزندان طلاق و ده ها نابهنجاری بعد از طلاق مبتلا نکنند.‏

دنیای اقتصاد: «آداب گفت‌وگو»
«آداب گفت‌وگو» سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنان صفت است که در آن می خوانید:
مهندس محسن خلیلی از کارآفرینان شناخته شده ایران در بخش خصوصی است.او باور ژرفی دارد که گفت‌وگو با مسوولان نهادهای حکومتی به ویژه مسوولان دولتی همیشه فایده دارد و باید هر روزنه‌ای که در این مسیر باز می‌شود را به فال نیک گرفت و از قدرت، نیرو و توانایی مقوله گفت‌وگو برای نزدیک‌تر شدن دیدگاه‌ها و خواسته‌ها استفاده کرد.
شمار کسانی که این باور را دارند و می‌گویند گفت‌وگو همواره بر قهر بودن و حرف نزدن برتری دارد در جامعه امروز ایران روندی فزاینده پیدا کرده است.
واقعیت این است که هر دو طرفی که تصور می‌شود دست کم در نگاه نخست منافع متعارض دارند و باید در حالت نبرد باشند، می‌توانند و باید از توانایی مقوله ارزشمند گفت‌وگو برای رسیدن به سازگاری و کاهش تضادها استفاده کنند.
دولت‌های ایران در همه سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی براساس درک واقعیات و اعتراف به اینکه حل مسائل کسب‌وکار شهروندان بدون گفت‌وگو با بخش خصوصی با دشواری‌های ویژه همراه است، در هر مقطع از زمان به گفت‌وگو روی آورده و آن را باور کرده‌اند.
بر همین اساس بود که تاسیس شورای گفت‌وگوی دولت با بخش خصوصی یکی از مواد برنامه پنجم شده و خوشبختانه نشست‌های آن برگزار می‌شود.
کارآمدتر شدن و مفیدتر شدن گفت‌وگو اما مشروط و منوط به رعایت آداب گفت‌وگو از سوی طرفین است و اگر این آداب رعایت نشود یا کمرنگ شود از درجه فایده‌ این تعامل کاسته خواهد شد. برخی آداب گفت‌وگو به طور خلاصه در ادامه آمده است.
یکم: از شرط‌های مهم هر گفت‌وگو، تعادل در قوای دو طرف است. به این معنا که اگر یکی از دو طرف نیروی فوق‌العاده پیدا و پنهان داشته و طرف دیگر فاقد قدرت باشد، گفت‌وگو بی‌معنا خواهد بود.
این توازن و تعادل قوا دست کم باید به لحاظ ذهنی توسط دوطرف پذیرفته شود تا حرف زدن و حرف شنیدن فایده داشته باشد. مسوولان دولتی که اکنون به لحاظ قانونی عضو شورای گفت‌وگوی بخش خصوصی و دولت هستند این معنی را باید درک کرده و در میدان گفت‌‌وشنود با فروتنی کارشناسی حاضر شوند.
دوم: دو نفر یا دو گروه وقتی به گفت‌وگو می‌نشینند که دلواپسی‌های آنها در زمینه‌های مورد بحث دست کم در رئوس مطالب تا اندازه‌ای به یکدیگر نزدیک باشد و دغدغه‌های مشترک داشته باشند. اعضای شورای نوپایی که در ایران تاسیس شده است باید این مفهوم را به طور کامل درک کنند تا گفت‌وگوها، اول و آخر داشته باشد و به فایده‌ای منتج شود.
سوم: گفت‌وگوی میان دولتی‌ها و خصوصی‌ها باید فاش و آشکار باشد و در حضور نمایندگان رسانه‌ها انجام شود. رویداد بزرگی که در سال‌های اخیر اتفاق افتاد و رسانه‌ها در نشست‌های هیات نمایندگان اتاق‌ها حاضر و اخبار آن را منتشر کردند می‌تواند و باید درباره نشست‌های این شورا نیز تکرار شود.
اگر این اتفاق نیفتد موجی از حدس و گمان و شبهه ممکن است در میان اعضای بخش خصوصی راه افتد و البته زمینه‌های نوعی رانت نیز فراهم خواهد شد.
عدم رعایت شرط آخر از آداب گفت‌وگو در چند نشست برگزار شده از فایده نشست‌ها کاسته و بحث‌های پراکنده درباره آنچه گفته و شنیده شده را افزایش می‌دهد. رعایت آداب سه‌گانه از سوی هر دو طرف یک الزام و ضرورت است و نباید از کنار این شرایط بی‌تفاوت عبور کرد.   


منبع: جام جم آنلاین