جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۴) - جنبش فدایی - فرزاد قائم



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ تير ۱٣۹۰ -  ۲۹ ژوئن ۲۰۱۱


امروزه طیف وسیعی از نیروهای فعال درجبهه سرنگونی طلبان، تحت نام فدایی والبته با پس نام هایی متفاوت که مشخص کننده گرایشات سیاسی و عقیدتی امروزه آنان است فعالیت میکنند. این هم نامی ما بین آنان بی دلیل نبوده و ریشه درتاریخ سترگی دارد که این نیروها را در گذشته ای دور به هم متصل میکند.
انگیزه نگارندگان (جمعی ازهواداران سازمانها وگروههای مختلف و فعالین مستقل سرنگونی طلب) تحلیل شاخه های مختلف جنبش فدایی و بررسی علل انشعابات متعدد و تفاوت دیدگاههای امروزه آنان نیست. هدف ازاین نوشتار نمایاندن تشابهات این نیروها از طریق بازشناسی ریشه های آنان درجنبش فدایی، جهت بسترسازی لازم برای همگرایی ضروری درجنبش چپ بعنوان نیروهایی انقلابی و پی گیر در یک جبهه فراگیر ملی میباشد.
روی سخن این مقاله با تمامی فداییان خلق از هر گروه، دسته و سازمان و با هر گرایش سیاسی میباشد، که خود را مقید به بازپس گیری حقوق از دست رفته مردم ایران، از طریق مبارزه برای حذف دیکتاتور و دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه و نه اصلاح آن دانسته و منافع تودهای مردم را بر منافع گروهی، سازمانی و فردی ارجح میدانند.
جنبش فدایی با درک صحیح شرایط ذهنی و عینی زمان و وظایف پیشاهنگ انقلابی برای شکست دیوار سکوت اختناق، درهمان بستری زاده شد، که شرایط حاکم بر آن را اینچنین ترسیم نمودیم: "پس از کودتای آمریکایی مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت ملی دکترمصدق و عدم موفقیت مبارزات سیاسی پس ازآن به واسطه سرکوب بی وقفه داخلی و حمایت خارجی از رژیم کودتا و همچنین تاکتیک های نه چندان کارآمد جبهه ملی و حزب توده ایران، یاس و ناامیدی گسترده ای فضای سیاسی کشور را فرا گرفته بود" (۱).
جنبش فدایی از ابتدا نه بصورت یک تشکیلات منسجم با رهبرانی واحد و تحلیلی یگانه از شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران در سالهای بعد از کودتای ۱۳۳۲، بلکه بصورت ادغام دو گروه مارکسیستی-لنینیستی مستقل با تحلیلهایی بعضا متفاوت، از بطن جنبش نوین کمونیستی ایران فرا رویید.
"سازمان چریکهای فدایی خلق ایران دراواخر فروردین ۱۳۵۰ از ادغام دو گروه تشکیل شد. گروه اول که سابقه فعالیت آن به سالهای ۴۴ و ۴۵ میرسید گروهی بود که از افراد بالنسبه سابقه دار و جوان تشکیل می شد که بعدها به گروه جنگل یا سیاهکل شهرت یافت. گروه دوم گروهی سیاسی بود که از مبارزان جوان کمونیست تشکیل می شد. این گروه سابقه فعالیتش به سالهای ۴۶ و ۴۷ بر می گشت که چون یکی از موسسین اصلی آن گروه رفیق مسعود احمدزاده بود به افتخار نام و مرام با شکوهش نام این گروه را گروه رفیق مسعود میگذاریم." (۲). گروه اول به نام گروه بیژن جزنی- حسن ضیاء ظریفی معروف میباشد.
بنیان گذاران فدایی با درک لنینی از وظایف پیشاهنگ انقلابی اعلان نمودند که: "وظیفه پیشاهنگ فقط این نیست که دراوج جنبش های خود انگیخته توده ها نقش رهبری را بعهده گیرد. وظیفه پیشاهنگ این است که دردوران رکود جنبش، تاکتیک ها یی برگزیند که به حالت خمود و تسلیم پذیری توده ها غلبه کرده و شوروشوق مبارزه را در آنها برانگیزد... این نقش پیشاهنگ نه تنها تبلیغ تئوری انقلابی بلکه پراکندن شور و شوق و افروختن احساسات انقلابی را در بر میگیرد" (۳).
آنان میدانستند که یگانه راه بازیافت اعتماد توده های سرخورده از مبارزات به بن بست کشیده پیشین، شکست سکوت سیاسی در جامعه و مرزبندی مشخص با فرصت طلبان از طریق عمل انقلابی میباشد. "در گذشته فرصت طلبانی که ادعا میکردند پیشاهنگ مبارزه توده اند در عمل با دریوزگی سیاسی و خود فروشی های ننگین و در پیش گرفتن خط مشی های فرصت طلبانه، بارها مبارزات خونین خلق را به بن بست کشیده بودند، اعتماد توده به پیشاهنگان راستین و صدیقش نیز دچارتزلزل گشته بود. در اینجا تجربه نوینی برای باز گرداندن اعتماد به پیشاهنگ در توده ها الزامی بود" (۴).
درروز ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ صدای غرش سلاح چریک فدایی به مثابه فریاد خفته در گلوی توده های در زنجیر، در پاسگاه سیاهکل تمامی تبلیغات و محاسبات رژیم وابسته حاکم را در رابطه با شکست جنبش آزادیخواهی مردم ایران و پیروزی استبداد سلطنتی، برهم زد. حماسه سیاهکل گرچه با اعزام هزاران نیروی نظامی و امنیتی در نطفه خفه شد (۸ اسفند سال ۱۳۴۹) و به لحاظ نظامی و چریکی موفقیت چندانی حاصل نکرد، معهذا به لحاظ شکست سکوت در زمستان استبداد و به نمایش گذاردن ترس و زبونی دستگاه سرکوب رژیم در برابر چند رزمنده چریک (دسته ۹ نفره کوهستان)، چنان تاثیر شگرفی در فضای سیاسی و فرهنگی جامعه ایران باقی نهاد، که تا سالیان دراز و حتی امروز، طنین پرصلابت آوای آن باقی است. اگرچنین نبود، رژیم ضد بشری ولایت مطلقه فقیه هرگز زحمت نگارش کتابی چند صد صفحه ای، جهت مختوش نمودن آن تاثیر سترگ، آن هم چند دهه بعد از آن واقعه را به خود نمی داد.
"در بهمن سال ۴۹ با آغازمبارزه مسلحانه توسط پیشاهنگان فدایی خلق، ناقوس مرگ امپریالیسم و ارتجاع در ایران به صدا درآمد. صادق ترین وپاکترین فرزندان خلق با انبانی خالی از تجربه ولی با عزمی راسخ و با ایمانی چون کوه استوار به جنگ قطعی با دشمنی بر خواستند که سال ها سکوت و خفقان را با استفاده از تمامی امکانات و نیروهایش در ایران حاکم کرده بود" (۵).
آن جوانان پر شوری که در شب ظلمانی ایران، چون اخگران سوختند و هم چون رگبار تگرگ کینه باریدند بر سر دشمن و با شمع وجودشان تاریکی و سکوت را دریده و نوید فردای شورانگیز انسانی را بشارت دادند، جمعی شورشگر آرمانگرا نبودند، بلکه پیشاهنگان صادقی بودند که با استفاده از تئوریهای انقلابی و ارائه تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن دوران، به درستی و با افشای فرصت طلبان نشان دادند که انقلابی مارکسیست ویت کنگ کافه نشین نیست. آنان با ایمان راسخ به آنچه می کاشتند سرودند:

از درون شب تار
می شکوفد گل صبح
خنده بر لب گل خورشید کند جلوه بر کوه بلند
نیست تردید زمستان گذرد
وز پیش پیک بهار با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید.... (۶)   

درگیریها، دستگیریها، شکنجه و اعدام گسترده فداییان خلق از فردای سیاهکل و در طی سال ۱۳۵۰ که منجر به شهادت جمعی از فداکارترین فرزندان ایران و تنی چند از بنیان گذاران فدایی گردید، سال ۱۳۵۰ را به حق به سال فدایی خلق تغییر نام داد. سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد و طوفان شکوفه داد.
"اکنون دیگر موضع گروهها و افراد، نه با ادعا بلکه با عمل روشن میگردد و فرصت طلبان دیگر مانند گذشته نمیتوانند عناصر صادق را به سوی خود جلب کنند. از سوی دیگر چون مبارزه مسلحانه بنا به سرشت متعارض خود تنها عناصری را دردرون خود میپذیرد که اندیشه خود را از کوچکترین حسابگریها و خودخواهی ها زدوده باشند، به ناگزیر در این سنگرهم برای اپورتونیسم هیچ جایی باقی نمی ماند" (۴).
پس از شهادت دو تن از رفقای بنیان گذار امیرپرویز پویان (سوم خرداد ۱۳۵۰) و مسعود احمدزاده (یازدهم اسفند ۱۳۵۰) و با توجه به زندانی بودن رفقای بنیان گذار بیژن جزنی (از ۱۷ بهمن ۱۳۴۶) و حسن ضیاء ظریفی (از ۱۸ بهمن ۱۳۴۶) و بسیاری دیگر از مسئولین سازمان، فدایی خلق حمید اشرف مسئولیت سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را تا لحظه شهادت (هشتم تیرماه ۱۳۵۵) به عهده داشت و رزم قهرمانانه و با شکوهی را علیه استبداد حاکم به پیش برد. شهادت دیگر رفقای بنیان گذار بیژن جزنی (بیست و نهم فروردین ۱۳۵۴) و حسن ضیاء ظریفی (بیست و نهم فروردین ۱۳۵۴) و هجوم نیروهای پلیسی و امنیتی به جلسه نشست مسئولین سازمان (هشتم تیرماه ۱۳۵۵) و شهادت رفیق حمید اشرف و بسیاری از مسئولین سازمان ضربه جبران ناپذیری بر ساختار رهبری سازمان چریکهای فدایی خلق ایران وارد نمود. پس از آن گر چه فداییان توانستند با تلاش ارزنده رفقای باقیمانده به بقای خود ادامه دهند، ولی معضل خلا رهبریت بخصوص در فاز رشد لگاریتمی سازمان که با شروع انقلاب ضد سلطنتی درسال ۱۳۵۶ آغاز و پس از پیروزی آن در۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به حداکثر خود رسیده بود، حتی بعد از آزادی فداییان زندانی در سال ۱۳۵۷ به نفع جنبش انقلابی فدایی حل نگردید. درواقع بازگشت فداییان زندانی به سازمان تضاد گسترده ای را در رهبریت فداییان ایجاد نمود. عدم حل دموکراتیک این تضاد، موجبات انشعابات گسترده و چند پاره شدن سازمان چریک های فدایی خلق ایران شد. نیروهایی که هرگاه میتوانستند درکنار هم در یک سازمان واحد باقی بمانند، شاید دریک تاثیرپذیری متقابل، بخش اکثریت جنبش فدایی را از دنباله روی از سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی و همراهی منتقدانه با رژیم ضد بشری خمینی باز میداشتند. تفاوت در نظر و اتحاد در عمل همان درس ارزشمندی است که میتوان و باید درمرحله کنونی جنبش از طرف تمامی نیروهای دموکرات و آزادیخواه از طریق شرکت در یک جبهه فراگیر ملی مادی گردد. چرا که "فعالیتهای جبهه ای موجبات استفاده بهینه از توانایی های موجود را فراهم آورده و تمرکز امکانات و فعالیت نیروها را بر روی اهداف مشخص امکان پذیر میسازد. این مهم از یک طرف از به هدر رفتن نیروهای مبارز در مسیرهای پراکنده، تکراری و غیرضروری جلوگیری کرده و فشار وارد بر جبهه ضدبشری را میافزاید و ازسوی دیگر موجب دلگرمی مردم به ثمردهی مبارزه گشته و حضور پرشورتر آنها را در مبارزات صنفی و سیاسی به ارمغان می آورد" (۷). در چنین جبهه ای بواسطه تاثیرپذیری متقابل نیروها میتوان از بسیاری راست روی ها و چپ روی ها به نفع هدف مشترک که رهایی توده های مردم از شر دیکتاتور و دیکتاتوری میباشد جلوگیری کرد.
از فردای انقلاب بواسطه عدم درک صحیح شورای انقلاب و خمینی از پیچیدگی شرایط در مناطق ملی، درگیریهای خونینی در کردستان و سپس ترکمن صحرا و خوزستان به وقوع پیوست. چریک های فدایی خلق ایران با دفاع از خواسته های به حق مردم آن مناطق، سعی در کشاندن نیروهای ملی درگیر به پشت میز مذاکره می نمودند. دستور خمینی برای سرکوب و هجوم پاسدارن ظلمت به آن مناطق و کشتار مردم بی دفاع در بهار آزادی، پیچیده تر شدن هرچه بیشتر معضل مناطق ملی ایران را به دنبال داشت.
فداییان با عمل انقلابی و نثار جان خود به جنبش چپ مستقل در ایران، اعتبار نوینی بخشیدند. همین اعتبار بود که در فردای انقلاب ۱۳۵۷ موجبات اقبال گسترده این جنبش و فداییان را درسراسر ایران بوجود آورد. عدم درک این واقعیت از طرف رهبران بخش اکثریت جنبش فدایی و اسرار آنان بر ضدامپریالیسم نشان دادن رژیم ضد بشری خمینی، آن هم در سالهای خون و شکنجه و اعدام و با وجود آنکه فدایی شهید بیژن جزنی در اثر ارزنده خود "جمعبندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران (۸)" امکان قدرت گیری خمینی و خطرات ناشی از آن را به روشنی بیان کرده بود، موجبات دلسردی و جدایی بسیاری از نیروهای صادق، که آن دنباله روی از سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی و همراهی با رژیم ارتجاعی خمینی را شایسته جنبش فدایی نمیدانستند، به ضرر جنبش مردمی ایران در پی داشت.
همان گونه که نوشتیم: "آنان تسیلم شرایط شدن را سیاست اتحاد و انتقاد نامیدند تا به قول خودشان مانع از له شدن جوانه های انقلاب در زیر چرخهای استبداد خمینی شوند (۹)" و این سخن ارزشمند را فراموش کردند که: "هر خط مشی که هدف خود را صرفا بقای گروهها و سازمانهای مارکسیست-لنینیست قرار دهد، بی آنکه به خصلت رشد یابنده آنها توجهی انقلابی مبذول دارد، خط مشی اپورتونیستی و تسلیم طلبانه است، ... این خط مشی، به نوبه خود و درتحلیل نهائی انحلال طلبانه نیز هست، ... نظریه "تعرض نکنیم تا باقی بمانیم"، در حقیقت چیزی جز این نیست که بگوئیم: "به پلیس اجازه دهیم تا بدون برخورد با مانع ما را درنطفه نابود کند". اگر تسلیم طلبی، یعنی انحلال طلبی، پس مجال چندانی برای طرح این پرسش نیست که: برای چه باقی بمانیم؟ با اینهمه طرح سئوال ما را به شناختن ماهیت اپورتنیستی نظریه فوق بسیار کمک میکند. دراین نظریه "تعرض نکردن" به معنای نفی هرگونه تلاش برای افزایش امکانات نیروهای انقلابی است" (۴).
رهبریت بخش اکثریت جنبش فدایی به همراه رهبریت حزب توده ایران، لااقل دریک دوره سعی میکردند، عبای جمهوری دموکراتیک را به زورهم که شده بر تن رژیم قرون وسطایی خمینی کنند، به قول مائو میخواهند پا را اره کنند تا اندازه کفش شود. البته درعمل دیری نپاید تا شتر ارتجاع آدمخوار و انحصارطلب خمینی پس از به خاک و خون کشیدن دهها هزار مخالف خود، در برابر منزل موافقین مشروط خود که نه قیام مسلحانه ای کرده بودند و نه حتی خود را لااقل تا آن زمان اپوزیسون آن رژیم ارتجاعی میدانستد، زانو زد و جان صدها انسان دگراندیش والای دیگر را نیز ستاند.
اگرچه فداییان (اکثریت) بارها در نوشته ها و کنگره های خود به سیاست آن دوره خود انتقاد نموده اند که بسیار ارزشمند میباشد، ولی عدم وجود یک قاطعیت انقلابی در بیان حقایق آن دوران، در کنار سیاست نه چندان روشن این سازمان در مبارزه با دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه، موجبات انتقادات جدی و وسیعی را نسبت به رهبریت سازمان فداییان (اکثریت) فراهم آورده است. عدم پاسخ گویی شفاف و شایسته به این انتقادات و عدم قبول مسئولیت خطاهای رخ داده، زمینه ساز افزایش شایعات و اتهامات دور از حقیقت و سوء استفاده دشمن ضدبشری در تفرقه افکنی ما بین نیروهای مبارز و دموکرات گردیده و خواهد گردید.
سازمان فداییان (اقلیت)، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، چریکهای فدایی خلق ایران و بسیاری دیگر از گروه های انشعابی فداییان در اوج اقتدار خمینی درابتدای دهه ۶۰، بین سر فرود آوردن و بودن و یا سر برافراشتن و نبودن، انتخاب تاریخی خود را انجام دادند و بر پیمانشان با مردم ایران برای احقاق مطالبات و حقوق دموکراتیک آنان استوار ماندند. نتیجه آن مقاومت در برابر تنوره دیو استبداد، دستگیری، شکنجه و اعدام صدها تن از هواداران، کادرها، مسئولین و اعضاء مرکزیت آن سازمانها بود.
در رابطه با فداییان از هر گروه، دسته و سازمان و با هرگرایش سیاسی نیز تا آنجا که به ما مربوط میشود، اشتباهاتی که تا به حال صورت گرفته و یا آنچه درآینده صورت خواهد گرفت، بخش جدایی ناپذیری از عمل است و تنها کسانی که عمل نمیکند اشتباه نمیکند. وظیفه آنها اما این است که از اشتباهات گذشته چراغی فرا روی خود و دیگران برافروزند و تجارب خود را برای حفظ بیشتر جان های شیفته آزادی و عدالت اقتصادی و اجتماعی با سایر همسنگران تقسیم کنند. چرا که نوشتیم: "سرنوشت یک مبارزه و مبارزان آن چه بخواهیم و چه نخواهیم به هم متصل است. هیچ سازمان یا حزبی نمیبایست بدون در نظر گرفتن این درهم آمیختگی عملی، خود محورانه رفتار و دیگران را نیز نسبت به تاکتیکها و روش مبارزاتی خود و نه نسبت به مدار مبارزاتی آنها بسنجد. چنین خود محوری موجبات تشتت فراوانی را در جنبش فراهم و از همگرایی های اصولی نیروهای هم جبهه جلو گیری میکند و ضربات کاری به مبارزات ضد استبدادی زده و میزند" (۱). دراینجا چند نمونه از سوالاتی را که از درون نیروهای سرنگونی طلب با بینش های مختلف جهت روشنگری بینش فداییان ازهر گروه، دسته و سازمان و با هرگرایش سیاسی جمع آوری شده است ذکر میکنیم:

۱- آیا فداییان (اکثریت) خود را وفاداربه آرمانهای سوسیالیسم میدانند؟
۲- آیا میتوان شیوه ناکارآمد مبارزاتی آن گروه از فداییان (اکثریت) را که خود را وفادار به مارکسیسم میدانند مشمول این سخن لنین شمرد که "همه چیز را در مارکسیسم تصدیق میکنند، بجز طرق انقلابی مبارزه را"؟
۳- فداییان (اکثریت) با توجه به شرایط کنونی جنبش آزادیخواهی و دموکراسی طلبی مردم ایران، خود را سرنگونی طلب میدانند و یا اصلاح طلب؟
۴- فداییان (اکثریت) چه تفاوت کیفی مابین عملکرد امروزه رهبریت خود با عملکرد رهبریت حزب توده ایران در سالهای مهاجرت اجباری آنان قائل هستند؟
۵- آن گروه از فداییان که هنوزبه شیوهای مسلحانه مبارزه معتقد باقی مانده اند، بطورمشخص چه فعالیت مسلحانه ای طی سالیان گذشته انجام داده اند؟ درصورت عدم فعالیت مسلحانه، چه دلیلی برای آن دارند و تفاوت تئوری وعمل خود را چگونه توجیه میکنند؟
۶- فداییان چه انتقاداتی را برخود وارد میدانند؟ در راه اصلاح این انتقادات چه پروسه مشخصی را طی کرده و میکنند؟
۷- فداییان در مقایسه با سایر نیروهای چپ برای خود چه ویژه گیهای مثبتی قائل هستند؟
۸- پاسخ فداییان دررابطه با انتقادات موجود دررابطه با شیوه ناکارآمد مبارزاتی آنان با دیکتاتوری حاکم بر ایران چیست؟
۹- فداییان چه وظایفی را برای نیروی پیشاهنگ قائل هستند؟ آنان چگونه به وظایف پیشاهنگی خود عمل میکنند؟
۱۰- فداییان چه اقدامات عملی مشخصی را برای بسترسازی همگرایی لازم بین نیروهای مختلف فدایی و چپ بطورخاص و سایرنیروهای آزادیخواه و دموکراسی طلب بطورعام انجام داده اند؟ این اقدامات چه دستاوردهای ملموسی داشته است؟
۱۱- فداییان چه پیشنهاد مشخصی جهت همگرایی نیروهای دموکرات و آزادیخواه سرنگونی طلب برای ایجاد یک جبهه فراگیر ملی درامرمبارزه مشترک با رژیم ضد بشری ولایت مطلقه فقیه ارائه میدهند؟ حداقل شروط وخطوط قرمز آنان برای تشکیل چنین جبهه ای کدام است؟
۱۲- فداییان شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران را چگونه تحلیل میکنند؟
۱۳- فداییان تضاد اصلی درجامعه ایران را چگونه تعریف میکنند؟ ازدیدگاه آنان مرز ما بین نیروهای مردمی و نیروهای ضد مردمی کجاست؟
۱۴- پاسخ مشخص فداییان به سوال چه باید کرد؟ چیست؟
۱۵- نظر فداییان در رابطه با حقوق ملل ایرانی چیست؟ چه طرح مشخصی برای تضمین احقاق این حقوق ارائه می دهند؟
۱۶- فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی و پایان جنگ سرد چه تاثیرات مثبت و یا منفی برنظرات فداییان باقی گذاشته است؟
۱۷- فداییان تضاد اصلی درسطح جامعه جهانی را چگونه تعریف میکنند؟ نظرآنان دررابطه با گلوبالیسم چیست؟
۱۸- نظر فداییان در رابطه با جنبش های آزادیخواهی و دموکراسی طلبی اخیرمردم درکشورهای اسلامی چیست؟
۱۹- فداییان در رابطه با طیف های متفاوت اصلاح طلبان چه دیدگاهی دارند؟
۲۰- دیدگاه فداییان در رابطه با جنبش سبز کدام است؟ آینده آن را چگونه تحلیل میکنند؟
۲۱- مفهوم مبارزه بی خشونت ازدیدگاه فداییان چیست؟ آیا حد ومرزی برای آن قائل میباشند؟
۲۲- فداییان درآینده ایران و پس از سرنگونی رژیم دیکتاتوری، چه جایگاهی سیاسی و اجتماعی برای خود متصورهستند؟
۲۳- فداییان مبلغ چه نوعی ازحکومت برای آینده ایران میباشند؟

اینها نمونه سوالاتی است که دررابطه با شناخت تفکر امروزه فدایی جمع آوری شده است. پاسخ گویی روشن و شفاف به چنین سوالاتی، جهت نمایاندن بینش فداییان ازهر گروه، دسته و سازمان و با هرگرایش سیاسی بخصوص برای نسل جوان امروز، که بطورمداوم تحت تبلیغات مسموم کننده استبداد مذهبی قراردارد و همچنین جلوگیری از پیش داوری های غیرواقعی و توطئه های تفرقه افکنانه رژیم ضد بشری ولایت مطلقه فقیه ضروری میباشد.      
اختناق و سرکوب فزاینده جنبش آزادی خواهی و دموکراسی طلبی مردم ایران توسط ارتجاع حاکم در طی سالهای اخیر به روشنی نمایانگر رشد واعتلای شرایط عینی انقلاب در کشور میباشد. درغیراین صورت رژیم شیاد دلیلی برای آلوده کردن دستهای خود به چنین سرکوب عریان، بخصوص هم زمان با بالا گرفتن جنبش های آزادیخواهانه و دموکراسی طلبانه در مردم منطقه و درحین میز چینی برای چانه زنی های اتمی نداشت.
تشتت نیروهای چپ که درواقع میبایست وظیفه پیشاهنگی را درجنبش مردمی به عهده داشته باشند، فرصت بسیارمناسبی را جهت میدان گیری نیروهای غیر پیگیرو فرصت طلب فراهم آورده است. همانطور که نوشتیم "در این آشفته بازارسیاسی است که ارتجاع حاکم ازچپ و راست برای منحرف کردن ذهن مردم، که حالا از ترس غرق شدن به هر تخته پاره ای چنگ می اندازند رهبر سازی و آلترناتیوسازی میکند. این رهبران خود خوانده چند گاهی خاک به چشم مردم و آب به آسیاب استبداد ضد بشری حاکم ریخته و سپس جای خود را به رقاص تازه نفسی میدهند که با طرحی نو صحنه اپوزیسیون قلابی را گرم نگاه دارد" (۷). نادیده گرفتن این معضل و ادامه جنگ و جدل های تئوریک و گروه گرایانه که بیش از سی سال است دردرون جبهه نیروهای چپ ایران مانند خوره همه پیوندهای برادرانه و رفیقانه را تا سرحد ازهم گسیختگی کامل رسانیده است، فقط و فقط به نفع تداوم عمرنکبت بار ارتجاع حاکم بوده و موجبات بی اعتمادی توده های مردم به صلاحیت نیروی پیشتاز را در پی داشته و خواهد داشت. وقتی چپ مدعی پیشاهنگی توده ها، توان خانه تکانی دردرون خود و ایجاد یک جبهه متحد چپ (تکرار میکنیم ایجاد یک جبهه متحد چپ و نه یک وحدت چپ) را نداشته باشد، چگونه میخواهد توده های ولایت مطلقه فقیه زده را به صلاحیت خویش به عنوان پیشاهنگ توده، برای هدایت مبارزه ای به این پیچیدگی، متقاعد سازد و آنها را حول یک برنامه مشخص برای سرنگونی رژیم ضد بشری حاکم برایران متحد گرداند. مبارزه ای که به قول فدایی شهید بیژن جزنی "مستلزم فداکاری بی مانند و شورانقلابی و آگاهی هر چه عمیق تر به تئوری انقلابی است ... و با شعارتسلیم طلبانه "بمیریم تا کشته نشویم" که تفسیر واقعی بقای منفعل و سر در لاک خود فرو بردن و خود را برای "روزی که توده ها به میدان بیایند" آماده کردن است، تضاد آشکار دارد" (۱۰). بررسی معضل چپ ایران نیاز به مقاله ای مستقل دارد، در اینجا فقط به این بسنده میکنیم که "چپ واقعی آن چپی ست که ... در کوتاهترین زمان ممکن ضرورت های اجتماعی و سیاسی را درک نماید. در قبال رخدادهای سطح جامعه سریع واکنش نشان دهد و راه حل عملی برای آن ارایه دهد. چپ بهت زده و یا چپ دنباله رو دیگر طبقات اجتماعی هرگز قادر به رهبری جنبش کارگری نخواهد بود. چپ فرقه ای همیشه بهت زده است. با توده ها و روان شناسی شان بیگانه است و زبان توده ها و کارگران را نمیداند. در نتیجه از برقراری ارتباط با آنها عاجز است" (۱۱).

هشتم تیرماه مصادف است با سالروز به خاک افتادن فدایی نامدارحمید اشرف و ۹ تن از یارانش، فداییان خلق شهدا فاطمه حسینی، حسین حق نواز، غلامعلی خراط پور، طاهره خرم، یوسف خشک بیجاری، محمد مهدی فرقانی، غلامرضا لایق مهربان، محمدرضا یسربی و علی اکبروزیری درهشتم تیر ماه ۱۳۵۵. شیرزنان و شیرمردان مارکسیست لنینیستی که عشقشان به خلق و کینه شان به مزدوران ضد خلق، موتور محرکه یکی از پرشکوهترین جنبشهای انقلابی چپ ایران گردید. آنان نمرده اند در یاد خلق نامشان باقیست.


فرزاد قائم
۸ تیر۱۳۹۰ برابر با ۲۹ ژوئن ۲۰۱۱

۱- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۳)   -سازمان مجاهدین خلق ایران
www.akhbar-rooz.com

۲- جمع بندی سه ساله نوشته چریک فدایی خلق شهید حمید اشرف
www.etehadefedaian.org

۳- رابطه جنبش انقلابی مسلحانه با خلق (رابطه پیشاهنگ با توده) نوشته چریک فدایی خلق شهید بیژن جزنی
www.etehadefedaian.org

۴- ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء نوشته چریک فدایی خلق شهید امیر پرویز پویان
www.ketabfarsi.org

۵- حماسه مقاومت نوشته چریک فدایی خلق اشرف دهقانی
xalvat.com

۶- سرود گل مینا از سرودهای سازمان چریک های فدایی خلق ایران

۷- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۱)
www.akhbar-rooz.com

۸- جمعبندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران نوشته چریک فدایی خلق شهید بیژن جزنی
www.etehadefedaian.org

۹- جبهه فراگیر ملی ضرورتی ناگزیر در مبارزه با استبداد حاکم بر ایران (۲) - اصلاح طلبان بر سر دو راهه استحاله
www.akhbar-rooz.com

۱۰- چگونه مبارزه مسلحانه توده ای میشود نوشته چریک فدایی خلق شهید بیژن جزنی
www.etehadefedaian.org

۱۱- کردستان و تردید جنبش (چرا کردستان به خیزش های اخیر نپیوست؟) نوشته مزدک چهرازی
نشریه رادیکال ارگان شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران، شماره اول، ۳۰ خرداد ۱۳۹۰