تجاوز، خشونت ساختاری و مسوولیت اجتماعیِ ما


مزدک دانشور


• آیا چپگرایان می خواهند راه حلی اجتماعی، مترقی و پیشروانه را برای این مشکلات ارائه کنند و یا قرار است که در ذیل هژمونی محافظه کاران مجازات دوست و لیبرالهای بی اعتنا طی شوند؟ آیا آنها می خواهند در همزبانی با عوام ترس خورده و از خودبیگانه و کف به دهان آورده، برای مجازات اعدام "متجاوزان، قاتلان، کودک آزاران" لحظه شماری کنند؟ و یا چپگرایان می توانند راه حلی اجتماعی را بر روی میز بگذارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ تير ۱٣۹۰ -  ٣۰ ژوئن ۲۰۱۱


هر روزه می توان در بحثهای جمع خانوادگی، محل کار و یا حتی تاکسی و دیگر وسایل نقلیه ی عمومی صفحه ی حوادث روزنامه های این روزها را – که گاه به صفحه ی اول نیز می آیند – مروری گذرا کرد و بازتاب نگرانیهای روزمره را در لحن و کلماتی که سخنگویان استفاده می کنند، رصد کرد. هر چند تجاوز نیز چون اعتیاد، روسپیگری و خشونت خیابانی، خبری تکراری است اما هیچگاه از هولناکی اش کاسته نمی شود و همذات پنداری ای که در مخاطب خبر ایجاد می کند آمیزه ای از درد و خشم و نفرت است. این گونه به نظر می رسد که در جامعه ای که علت طلاق اکثر زوجهای ایرانی مشکلات جنسی مطرح می شود، ایجاد رابطه بین دختران و پسران شکل متلک و خشونت کلامی به خود می گیرد، ایدز بمبی ساعتی است که تیک تاک ساعتش دلهره به ارمغان می آورد و تجاوز، رد خونی که بر جان و روان جامعه طعمی از مرگ و ناتوانی مطلق می پاشد؛ مسایل جنسی به مرزهای بحرانی خود رسیده اند و زنگهای انذار را باید به صدا درآورد.
این زنگهای هشدار البته از جنس هلهله ی عامیان گرد آمده در میدانهای اعدام نباید باشد که با حذف و مرگ خاطی تشفی خاطر جامعه را تقاضا می کنند، زیرا تجاوز – یعنی خشنترین و حادترین نوع ایجاد رابطه ی جنسی- را نمی توان به عوامل ژنتیک، فردی و شخصیتی، آنگونه که روانپزشکان فردگرا و سیاستمداران محافظه کار علاقه مندند، فروکاست. بلکه باید عوامل اقتصادی و اجتماعی را نیز در پروراندن چنین "کنش هولناکی" مورد مداقه قرار داد. عواملی که انکار آنها، چشم بستن بر مسوولیت جامعه است.
همگان قتلها و تجاوزهای سریالی به کودکان پاکدشت را به یاد دارند. قتلها و تجاوزهایی که تا ماهها می توانست مو بر اندام همه ی والدینی که کودکی در خانه داشتند راست کند. اما خواست عمومی پس از دستگیری قاتل و متجاوز چه بود؟ البته که جز به اعدام او رضا داده نمی شد. زیرا بیجه (نام دیگر اصغر قاتل دهه ی هشتاد) فردی شهوتران، عقده ای و سادیستیک بود که امنیت شهر را به مخاطره انداخته بود و باید اعدام می شد بی آنکه به تبعیض سیاسی و نهادینه ای نگاه شود که مانع مشارکت سیاسی فرودستان (که بیجه یکی از آنان بود) در برساختن جامعه می گردد و انسانهایی بیگانه از "جامعه" را می آفریند.
بدون آنکه به تبعیض اجتماعی ای توجه شود که مانع جذب حاشیه نشینان (که بیجه یکی از آنان بود)، در اجتماعاتی می شود که لذت حضور در آنها را بر در و دیوار شهر به تبلیغ و خودنمایی می گذارند.
یا به تبعیضی اقتصادی دقت شود که این "ساکنین غیررسمی" شهرهای پرزرق و برق (که بیجه یکی از آنان بود) را وادار می کند که با شکمهای گرسنه حسرت ماشینهای آخرین مدلی را بکشند که خیابانهای شهرشان را با صدای موسیقی "اوپس اوپس" طی می کنند.
و یا تبعیضی فرهنگی مورد توجه قرار بگیرد که لحن و لهجه و ادبیات فرودستان (که بیجه یکی از آنان بود) را به مسخره می گیرد و ظاهر و لباس پوشیدن آنان را نشانه ی دیگری بودن فرض می کند.
حتی تبعیضی آموزشی درک شود که این تهیدستان شهری (که بیجه یکی از آنان بود) را از "حق" برخورداری از تحصیل محروم می کند و آنان را در عنفوان نوجوانی به دنیای خشن کار مزدی می فرستد.
ویا در آخر چشم بر این بازشود که این متجاوزان (که بیجه یکی از آنان بود) خود روزی قربانی خشونت جنسی بوده اند و از زمانی که به یاد می آورند "بدن هایشان" چه در خانه، چه در خیابان و چه در محل کار در معرض تعرض و تجاوز بوده است و انبانهایی از خشم و نفرت انباشته را تا همه ی زندگی اغلب کوتاهشان به دوش می کشند.
همه ی آنچه ذکر شد البته به معنای نفی مسوولیت فردی متجاوز و هولناک بودن عمل او نیست ولی شاید تقاضایی باشد برای پذیرش مسوولیت اجتماعی ما. مسوولیتی که با تقاضای هیستریک حکم اعدام برای متجاوزان جنسی نفی می شود، ساختارهایی که با فریادهای خشم آلود "مجازات جویان" نادیده گرفته می شود، نابرابریها، تبعیضها و خشونتهای پنهان ولی نهادینه ای شده ای که در پس تقاضا برای بزرگ کردن "زندانها" فراموش می شود.
پس صورت مساله روشن است: محصول تلخ نابرابری، فقر، تبعیض، خشونت و حاشیه نشینی، پرخاش به جامعه ای است که برای قربانیان خود دلسوزی نمی کند، آنان را به بازی نمی گیرد، برای آنان امنیت روانی، بهداشتی، آموزشی و کاری ایجاد نمی کند. پرخاشی که می تواند از جنس خشونت بر خود باشد (روسپی گری و اعتیاد) و یا بر دیگری (قتل و تجاوز) و یا بر جامعه (ناامنی اجتماعی و خشونت سیاسی) (Bourgois & Scheper-Hughes, ۲۰۰٨:٣۰۶) و چرخه ی شلاق مجازات فقط سطل آبی است که بر این هاویه ریخته می شود.
چپگرایان ایرانی اما در برابر این هجوم گفتمانی که "مجازات را راه حلی مناسب برای آسیبهای اجتماعی می داند"، چه خواهند کرد؟ آیا چپگرایان می خواهند راه حلی اجتماعی، مترقی و پیشروانه را برای این مشکلات ارائه کنند و یا قرار است که در ذیل هژمونی محافظه کاران مجازات دوست و لیبرالهای بی اعتنا طی شوند؟ آیا آنها می خواهند در همزبانی با عوام ترس خورده و از خودبیگانه و کف به دهان آورده، برای مجازات اعدام "متجاوزان، قاتلان، کودک آزاران" لحظه شماری کنند؟ و یا چپگرایان می توانند راه حلی اجتماعی را بر روی میز بگذارند که نه تنها با نگاهی دورنگر به ساختارها می نگرد که به درمان فوری نیز توجه دارد و برای آن برنامه می ریزد؟ تلاش آنان هر چه باشد، نمی توان از این نکته گذشت که یکی از "نقاط منازعه" چپ با جهان ارتجاع، در نگرش آن به آسیبهای اجتماعی است و چپ ایران نیز ناگزیر است که راه حلهای خود را در این زمینه به جامعه اش ارائه کند و در اقناع مخاطبانش بکوشد... البته چپی که نیمی از پیکرش، سالهاست در فضای اجتماعی دولتهای رفاه طی شده و از جامعه ی مخاطبش دور و دورتر می شود و نیم دیگرش، زبان و قلم بسته رو به دیوار نشسته و سوگوار گذشته ای تلخ است، آیا توان و میل پرداختن به اینگونه مسایل را دارد؟

Bourgois, P. & Schper-Hughes, N.
۲۰۰٨ Violence in Peace and War: An Anthology. California: Berkeley University Press.