حاکمیت دینی مروّج بحران و هرج و مرج اخلاقی در جامعه - محمود خادمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۰ تير ۱٣۹۰ -  ۱ ژوئيه ۲۰۱۱


آخوندیسم؛ خدا را هم به ابتذال کشانده است
« دکتر علی شریعتی »

مردمی که سودای آزادی و حاکمیت مردمی در سر؛ با فداکاری و جانفشانی بی دریغ انقلاب کردند با شروع فصلی سیاه و فلاکت بار؛ با جویباری از خون و دریائی بیکران از درد و رنج با نام اسلام مواجه شدند. اسلام را در حال سلاخی کردن انسانها؛ جویدن؛ دریدن و بریدن گوش و چشم و زبانها به نظاره نشستند. در شکنجه گاهها و زندان ها نام خدا و محمد با ضربه های شلاق و دار و درفش عجین شد؛ در نظام اسلامی شکنجه گرانی تربیت داده شدند که با یاد خدا و صلوات بر محمد شکنجه می دهند؛ به زنان و دختران آزادیخواه کشور تجاوز می کنند؛ چشم از حدقه در می آورند و دست قطع می کنند و....؛ فجایع ضد بشری که در هیچیک از دیکتاتوری های غیردینی معاصر جهان هم سابقه نداشته است.
مردم ایران در این 32 سال شاهد بودند که چگونه به نام دین؛ خدا و پیامبر؛ انسانیت؛ اخلاق و ایمان مردم به ابتذال کشیده شد و واژه هائی که تا دیروز برای مردم مقدس بودند چگونه بی ارزش شدند. در واقع به قول مرحوم دکتر علی شریعتی ملت ایران دیدند که: آخوندیسم؛ خدا را هم به ابتذال کشانده است. بله آخوندهای خبیث حاکم بر کشور اگر چه در عصر تمدن و تکنولوژی زندگی می کنند و از مواهب آن برخوردار هستند ولی قلب و روح انسان های عصر توحش را دارند.
اما واقعیت چیست؟ تجارب تاریخی نشان می دهد که نظریه حاکمیت اراده خداوند بر جهان و انسان؛ منشاء پیدایش نطام ها و حکومت های بغایت فاسد و جنایتکار در طول تاریخ بوده است که خسارات جبران ناپذیری بر مردم و کشورها وارد کرده است. مردم ایران چون دیگر مسلمانان جهان با خلوص تمام به نظریه حاکمیتِ ارادهِ پروردگار بر جهان؛ ایمان داشتند؛ ولی از این غافل بودند که؛ وقتی خدا بی واسطه و بطور مستقیم نمی تواند حضور یابد و اراده اش را اعمال نماید و به طور شخصی سلطه و حاکمیت را در دست بگیرد؛ حتما" کسانی در روی زمین پیدا خواهند شد که با نامهای مختلف ( سلطان؛ ولی فقیه و...... ) و با اختیارات تام به نمایندگی و نیابت از جانب او ــ خدا ــ؛ امر تعیین سرنوشت و مقدرات مردم را در دست خواهند گرفت و اراده و تصمیم خود را به عنوان اراده و تصمیم خدا بر مردم تحمیل خواهند کرد.
در چنین نظریه ای؛ انسان در برابر خدا قرار داده می شود و چون خدا به عنوان مبنای تمام حقوق نگریسته می شود؛ انسان به مطلقِ وظیفه و تکلیف تبدیل می شود. در چنین رویکردی؛ وقتی که کسانی به عنوان نمایندگان خدا بر سرنوشت مردم حاکم می شوند؛ رابطه حاکمان ( به مثابه تجلی اراده الهی ) با مردم به صورت جاده یکطرفه ی حقِ مطلق با وظیفه و تکلیفِ مطلق خاتمه می یابد.از نظر این دیدگاه انسان دارای هیچ حقوق ذاتی در برابر جکومت نیست و وظیفه ای جز اطاعت و فرمانبرداری در برابر حکومت ( که نماینده خدا است ) ندارد و این آن تناقض آشکار در حکومت دینی است که با آزادی و حاکمیت مردمی که هدف اولیه انقلاب بهمن 57 بود در تعارض است؛ و می توان از آن بعنوان منشاء همه مصائب؛ بدبختی ها و عقب ماندگیهای مردم ایران یاد کرد.
بله وقتی دین به ایدئولوژی تبدیل می شود ؛ به جای دغدغه حقیقت ( که هدف غائی دین است ) دغدغه عمل و حرکت را پیدا می کند و به ناگهان می بینیم؛ نظریه مسلط روحانیت شیعه که تا دیروز ( حتی حوزه علمیه قم هم تا پیش از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران ) حکومت را فقط حق ائمه ی معصومین شیعه بشمار می آورد و اجرای حدود را از شئونات امام معصوم می دانست تغییر جهت می دهد و هم روحانیون و مراجع بر تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت صحه می گذارند و هم اجرای حدود و احکام قرون وسطائی سنگسار , چشم در آوردن؛ دست قطع کردن و.... که قبلا" جزء شئونات امام معصوم بود؛ بوسیله آخوندهای فاسد و حرام لقمه در دستگاه قضائی نظام اسلامی به اجرا گذاشته می شود.
شرایط فلاکت باری که بیش از 30 سال است بی وقفه در کشور ادامه دارد. بدون تردید محصول و برآیند سیاست های خمینی ملعون است؛ تلقی حداکثری خمینی از اسلام که آن را کامل و جامع می دانست ( و آن را دینی که برای همه امور زندگی برنامه دارد ) باعث شده ولی فقیه در تمام زمینه های سیاسی؛ اقتصادی؛ فرهنگی و حتی در زوایای زندگی خصوصی افراد جامعه دخالت داشته و حکم صادر نماید. بنابراین خرابی حرث و نسل کشور و تباهی و سیاهی که امروزه بر ایران سایه افکنده است ارتباط مستقیم با اندیشه های فقهی و سیاسی خمینی ( و تئوری ولایت فقیه که وی تئوریسین و طراح آن بود ) دارد که معتقد است : در تمام امور سیاسی؛ اقتصادی؛ فرهنگی؛ قضائی و... ولی فقیه می تواند حکم حکومتی کند و ولی فقیه دارای اختیارات تام است و اطاعت از حکمش واجب است ( صحیفه نور جلد 20 ).
خوشبختانه به یمن فداکاری و جانفشانی های بیدریغ زنان و مردان دلیر ایران پرده از چهره کریه و درونمایه فاسد آخوندها و دستگاه جهنمی ولایت فقیه فرو افتاده و یکی از دیر پا ترین و سخت جان ترین موانع استقلال فکری و آزاد اندیشی مردم که عمل به فتاوی و احکام صادر شده از سوی آخوندهای جنایت پیشه بود در هم کوبیده شده است و دیگر فتاوی و دستورات مذهبی صادره از مراجع دینی نه تنها جدی گرفته نمی شود بلکه سوژه تمسخر و خنده مردم نیز شده است . اکنون بعد از بیش از 30 سال حاکمیت دینی بر کشور دیگر نه تنها؛ از اتوریته معنوی روحانیت و قداست گذشته چیزی به جا نمانده است بلکه روحانیون به عنوان موجوداتی که درونی مملو از فساد؛ لذّت پرستی؛ ریا و تزویر و قدرت پزستی دارند شناخته می شوند. . اما تعارضات یک حاکمیت دینی با حقوق بشر و حقوق به رسمیت شناخته شده برای مردم در یک کشور بی شمار است که در زیر به پاره ای از آن اشاره می شود :

یکم ــ نظام دینی؛ آزادی و جمهوریت :
الف ــ حکومت دینی مجری احکام فقهی است؛ متخصص احکام فقهی هم فقها می باشند. بقیه مردم چون از احکام فقهی بی اطلاعند به ناچار باید از فقها تقلید و تبعیت کنند. در این صورت همه مردم به ولی ( فقیه جامع الشرایط ) نیاز دارند. بنابراین بر خلاف یک حکومت جمهوری واقعی که مردم بر سرنوشت خود حاکم هستند در یک نظام دینی؛ ولی فقیه جامع الشرایط بر همه مردم ولایت و سرپرستی دارد؛ در چنین حالتی به گواهی اسناد و متون مذهبی؛ فقها همیشه رابطه خداوند و مردم را بر مبنای رابطه ارباب و بندگانش تصویر کرده اند. امروزه ــ بر اساس این اندیشه فقهی است ــ که در نظام دینی حاکم بر ایران؛ رابطه ولی فقیه و دولت اسلامی با مردم به رابطه خدایگان و بنده تبدیل گردیده است . رابطه ای که از اساس با آزادی؛ جمهوریت و حاکمیت مردمی در تعارض است
ب ــ علامه طباطبائی ( المیزان جلد 4 ص 191 ) : قوانین کلیه ای که در اسلام وضع شده و مطابق فطرت بشر و مقتضای سعادت او تنظیم گردیده در هیچ عصری مختلف و دستخوش تغییر نمی شود و صرف پیدایش ماشین به جای الاغ و یا وسیله ای دیگر به جای وسیله قدیمی باعث تحول آن قوانین کلیه نمی شود..... در عصر حاضر حاکم اسلامی باید طبق سیره رسول الله حکومت نماید و.. و باید احکام الهی را بدون هیچ کم و زیاد حفظ و اجرا نماید. بنابراین هیچ انسانی اجازه جعل قانون و دخل و تصرف در احکام فقهی را ندارد. یعنی در حالیکه ساختار دنیای مدرن و امروزی با ساختار دنیای ماقبل مدرن بکلی متفاوت است و احکام فقهی مورد استناد آخوندها متعلق به دنیای ما قبل مدرن می باشند بشر امروزی اجازه دخل و تصرف و تغییر آن قوانین قرون وسطائی را ندارد و باید همان قوانین سر مشق زندگی امروزی قرار گیرند. در حالی که " جمهوریت " بر اساس آرا مردم و قوانینی که بر گزیدگان آنان تنظیم و تصویب می کنند معنی می یابد. بدون هیچ تردیدی مقولاتی مانند آزادی و جمهوریت نه تنها در متن شریعت ریشه ندارند بلکه از بنیاد با احکام شرعی و تغییر نا پذیر الهی در تعارض هم می باشند.
سید علی خامنه ای ( ولی فقیه ) : حاکم مسلمانان پس از اینکه وظیفه رهبری را طبق موازین شرعی بر عهده گرفت باید در هر مورد که لازم بداند تصمیمات مقتضی بر اساس فقه اسلامی اتخاذ کند و دستورات لازم را صادر کند ( حرف خامنه ای معنائی جز این ندارد که " قانون بی قانون " و نظر مردم نیز پشیزی ارزش ندارد ). حکومت مطلقه فقیه به صراحت معنائی جز نفی اراده مردم بر سرنوشت شان را ندارد. ناطق نوری کاندیدای مورد پشتیبانی خامنه ای برای ریاست جمهوری که در برابر خاتمی شکست خورد در همان زمانها گفته بود : ما رضا خانی می خواهیم که مسلمان هم باشد. یعنی یک دیکتاتور مسلمان که احکام اسلامی را مو به مو اجرا کند ( منهای کارهای شایسته ای که رضا شاه در جهت بهبود و توسعه کشور انجام داد ).
اما؛ آزادی انسانها به لحاظ فلسفی ریشه در تفکر اومانیستی دارد و قدرت و حکومت نه به عنوان ودیعه و یا حقی الهی؛ بلکه بر بنیاد حقوق ملت و قرار دادهای اجتماعی بر خاسته از آن مبتنی است و عقل بشر هم در کلیه زمینها و ابعاد برای قانونگذاری و اداره نظام سیاسی کفایت می کند؛ بنابراین نیازی به مداخله دین در سیاست و حکومت وجود ندارد. یعنی بشر می تواند بدون مراجعه به دین به کمک عقل و علوم جدید خیر و صلاح خود را رقم بزند.
بنابراین وفاداری به جمهوریت و حاکمیت مردمی؛ جز با اداره کشور بر بنیادی غیر دینی میسر نمی باشد. حکومتی که در آن آزادیهای فردی؛ حقوق مردم؛ برابری همه اقشار جامعه در برابر قانون و...... بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر برسمیت شناخته می شود و قدرت دولت هم از ارادهِ ملت ناشی می شود و نه از هیچ قدرت غیبی دیگر.

دوم ــ نظام دینی و تعارض دائمی اقشار و طبقات گوناگون :
در طول تاریخ ادیان؛ از ادیان هم بدلیل قدمت و سوابق تاریخی و هم بدلیل راز آلود بودنِ مضامین و محتوا های آن؛ تفاسیر و تعابیر گوناگون ــ و بعضا" متضاد ــ وجود داشته است. این تعابیر متفاوت از دین به صف بندی های گوناگون اجتماعی و طبقاتی در جامعه منجر گردیده و به دنبال آن برخوردهای خونین و قهر آمیز میان گرایشهای گوناگون دینی به وجود می آمده است (صف بندی ها و جنگ های خونین میان پیروان دین اسلام منظور می باشد؛ سرکوب و محدودیت های اعمال شده بر علیه دیگر ادیان حتی مسلمانان سنی منظور نیست ).
بعد از انقلاب 57 در سالهای اولیه انقلاب؛ جامعه ایران مصاف خونین میان خوانشی مترقی و رهائیبخش از اسلام ــ که مجاهدین آن را نمایندگی میکردند و از منافع و مصالح طبقات محروم و ستم کش اجتماع دفاع می کرد ــ با خوانشی استثمار گرایانه و ارتجاعی از اسلام ــ که زمامداران دینی حاکم از آن دفاع می کردند و مدافع منافع و مصالح حاکمان و صاحبان سرمایه بود ــ را به یاد دارند. در سالهای اخیر و بعد از انتخابات ریاست جمهوری در خردا 88 هم مصاف جدیدی میان طرفداران اسلام حامی طبقه حاکمه و اسلامِ اپوزیسیون رژیم ( اصلاح طلبان؛ نوع اندیشان دینی و ملی مذهبی ها و... ) که آنها هم از نوع دیگری از اسلام تبعیت می کنند به وجود آمده که هنوز هم ادامه دارد. در واقع در طول تاریخ هم؛ همواره جنگ مذهب با مذهب وجود داشته است و در هیچ کجا؛ اشاره ای به جنگ مذهب با بی مذهبی نشده است.
بر اساس تجارب تاریخی معمولا" دامنه سرکوب و ستم حکومت های دینی به دگراندیشان دینی محدود نمی ماند و بتدریج دامن طیف وسیعی از طرفداران و معتقدین به همان دین را نیز در برمی گیرد ( جنگ و دعوای باندهای مختلف اصولگرایان در دوران اخیر ). به عبارتی دیکتاتوری دینی؛ دیکتاتوری منحصر بفردی است که به هم اندیشان خود هم رحم نمی کند.
همچنین تاریخ نشان داده که هر چه عمر حکومت های دینی طولانی تر شده است؛ دایره معتقدین یک خوانش از دین و به عبارتی دایره خودیهای نظام هر روز تنگ تر شده و دایره دشمنان وسیع تر گشته است و این امر باعث گردیده حکومت های دینی معمولا" به فاشیستی ترین و جنایتکار ترین حکومت ها تبدیل شوند.

سوم ــ تحمیل کردن احکام و سنت های عهد بوقی بر جامعه :
از دیگر آفت های رایج یک حاکمیت دینی تحمیل و سرایت دادن احکام و سنت های عهد بوقی خود بکل جامعه است؛ احکام و سنت هائی که هیج انطباقی با نیازها و ضرورت های انسان امروزی ــ که با پیشرفت های شگرف علمی در شناخت جهان و معضلات اجتماعی مواجه است ــ ندارد. حاکمیت احکام و باید و نبایدهای ناشی از این احکام؛ بر جامعه ای با گرایشات فکری متنوع و ادیان مختلف در واقع سرکوب آزادی مردم و وادار کردن آنان به انجام اعمالی است که هیچ اعتقادی به آن ندارند.
اگر چه علیرغم هزینه های هنگفت و سرکوب شدید در این راه؛ رژیم به موفقیت چشمگیری نائل نشده است؛ اما نمی توان بر ضرر و زیان گاها" جبران ناپذیری که بر پیشرفت کشور و زندگی مردم وارد آمده است چشم فرو بست.

چهارم ــ زن ستبزی حکام دینی :
از دیگر مشخصات حکومت دینی ایران سرکوب و تحقیر زنان کشور است؛ فاشیسم مذهبی سرکوب و ستم عریان بر علیه زنان را با نام دین مشروعیت می بخشد و نه تنها حقوق سیاسی ــ اجتماعی زنان را نادیده می گیرد بلکه وجود انسانی آنان را نیز لگد کوب و نفی می کند. سرکوب عریان زنان در پهنه های گوناگون زندگی اجتماعی جزئی از فرهنگ مرد سالارانه ای است که آخوندهای زن ستیز سعی فراوان در ترویج آن در جامعه کرده و می کنند. فرهنگی که؛ توسط نظام دینی حفاظت؛ حمایت و باز تولید می شود. آخوندهای دین فروش حاکم در باره زن تماما" نگاهی مبتنی بر " سکس " و " جنسیت " دارند؛ از نظر فقها " زنان " بستر لذّت و برخورداری برای مردان هستند.
امروزه دیگر؛ زن ستیزی نظام دینی که ناشی از اعتقادات و احکام قرون وسطائی آنان است ابعاد سیاسی به خود گرفته و به وسیله ای برای ترس و وحشت افکنی در کل جامعه تبدیل شده است؛ یعنی هر زمان که رژیم قصد سرکوب و وحشت آفرینی در جامعه را دارد زنان اولین قربانیان این برنامه ضد مردمی می باشند که در گام نخست به بهانه های واهی بد حجابی و... مورد آزار و اذیت قرار می گیرند.

حاکمیت دینی و زوال اخلاقی در جامعه :
ولایت فقیه نه تنها از حل مشکلات و تضادهای انسان ــ در دنیای مدرن و امروزی ــ عاجز و ناتوان است بلکه جامعه را به سطح دستگاه ارزشی مورد قبول خود تقلیل می دهد. در چهار چوب نظریه ولایت فقیه خوب و بد بودن امور و اعمال؛ ارزش های مستقل از ذهن ولی فقیه نیستند بلکه خوب و بد هر کار و عملی تابع تشخیص مصلحت نظام دینی است و مصلحت نظام تابع تشخیص و حکم ولی فقیه است.
در این صورت؛ تشخیص و حکم ولی فقیه فراتر از آنکه مبنای تشخیص و تشریع قانون است؛ مبنای تشخیص احکام اخلاقی نیز بشمار می رود. یعنی هیچ عملی در ذات خود خوب و یا بد نمی باشد بلکه این تشخیص ولی فقیه است که به خوب و بد بودن اعمال معنی و اصالت می بخشد. بنابراین در چنین نگاهی؛ با بی اعتبار شدن ارزشِ ذاتی اعمال و کردارها در جامعه؛ می توان با یقین اعلام کرد که مسبب اصلی بحران و هرج و مرج اخلاقی گریبانگیر جامعه ایران در درجه اول شخص ولی فقیه و مصلحت اندیشی های او می باشد.
آیت الله هادوی تهرانی استاد حوزه علمیه قم : در درجه اول قانون مشروعیت خود را از ناحیه مصدر ولایت بدست می آورد. مطابق گفته آقای هادوی قانونی معتبر است که به تائید و موافقت ولی فقیه رسیده باشد.
آیت الله هادوی تهرانی : یکی از اختیارات حاکم اسلامی این است که حکم صادر کند؛ یعنی برخی از آنچه در شریعت جایز یا مباح است را ممنوع یا لازم الاجرا کند و یا احیانا" در برخی شرایط حکمی را که در شریعت حرام است تغییر دهد و در این شرایط هر حکمی که از سوی حاکم اسلامی صادر شود اطاعت از آن بر همه احاد جامعه لازم است. حکم حکومتی فراتر از فتوا است.
آیت الله امامی کاشانی دست نشانده ولی فقیه در شورای نگهبان؛ آش مصلحت گرائی بی دنده و ترمزِ نظام دینی را آنقدر شور دیده است که فغان بر آورده و می گوید : مصلحت اندیشی؛ وظیفه ی دوگانه ای بر گردن ما نهاده است. صبحها در " شورای نگهبان قانون اساسی " باید از شرع مقدس اسلام دفاع کنیم و هیچ قانون خلاف شرعی را نپذیریم؛ شب ها در " مجمع تشخیص مصلحت نظام " به قوانین خلاف شرع رأی دهیم و نظر مخالف شرع را بپذیریم.
مگر غیر از این است که مصلحت گرائی های لگام گسیخته بر آمده از نظریه ولایت فقیه؛ انسان و کرامت انسانی را بازیجه مصلحت اندیشی های کشدار ومبهم می کند. مگر غیر از این بوده است؛ که در این 30 ساله برای حفظ مصلحت نظام یعنی همان حفظ پایه های قدرت؛ هر عملی مجاز شده است ؟ شکنجه؛ تجاوز در زندانها؛ قتل و عام زندانیان سیاسی در زندان؛ قتل های زنجیره ای و هزاران فجایع دیگر. در کشوری که همه روزه خیر و شر های ( خوب و بد های ) من در آوردی جدیدی از سوی ولی فقیه نظام ابداع می شود مگر انسان می تواند اخلاقی زندگی کند !!؟؟
مگر غیر از این است که در شکنجه گاههای مخوف اوین؛ قزل حصار؛ کهریزک و سایر زندانهای این نظام دینی ــ با استفاده از احکام حکومتی که بر اساس مصلحت های نظام تنظیم شده است ــ شکنجه زندانی سیاسی تا حد مرگ توجیه شرعی می شود؛ تجاوز سیستماتیک به زنان در زندان مجوز شرعی می یابد؛ زنان حامله بدار آویخته می شوند و.....
بحران اخلاق بزرگی که اکنون در جا جای جامعه ایران جریان دارد و هر روز گوشه هائی از ابعاد فاجعه بار آن آشکار می شود مگر محصول سیستم آموزشی و تربیتی و مصلحت اندیشی هائی نیست که؛ این نظام دینی در این 30 ساله پی ریخته است ؟ استبداد دینی آنچنان بایدها و نبایدهائی بر زندگی مردم تحمیل نموده که زندگی مردم از حالت طبیعی و نرمال خود خارج شده است و ارکان پایدار زندگی اجتماعی در هم ریخته شده است. به آمار تجاوزات هولناکی که تنها در چند ماهه اخیر در شهرهای مختلف کشور بوقوع پیوسته نگاه کنید :
تجاوز دسته جمعی مردان به 6 زن در خمینی شهر اصفهان؛ تجاوز بی رحمانه به پزشک زنی که به قصد خدمت به مردم در روستای دور افتاده ای در استان گلستان مشغول کار شده است؛ تجاوز دسته جمعی بیش از 10 نفر به زنی در کاشمر خراسان ؛ 7 مورد تجاوز به زنان در کمتر از 6 ماه در گلپایگان؛ حمله دسته جمعی موتور سواران به استخر زنان و آزار و اذیت آنان و.....
مگر غیر از این است که این اقدامات وحشیانه و ضد انسانی جزئی از فرهنگ مرد سالارانه ای است که همین نظام دینی بیش از 30 سال است در جامعه ترویج می کند و مدافع اصلی آن بوده و هست ؟ مگر این رژیم برای در هم شکستن روحیه مقاومت زنان شجاع میهن در زندان به کثیف ترین حربه یعنی تجاوز به زنان متوسل نمی شود ؟ چه مانعی برای رژیمی که همه مرزهای قساوت و جنایات را در نوردیده وجود دارد که در بیرون از زندان هم برای تحقیر جمعیِ ملت و در هم شکستن روحیه اعتراض و مخالفت مردم از این حربه استفاده نکند ؟
مگر غیر از این است که رژیم با معرفی قربانیان تجاوز بعنوان مقصرین و مسببین اصلی این فجایع؛ حمایت تلویحی خود از تجاوز کاران و نقش پنهان خود در سازماندهی این اعمال را آشکار می کند ؟
سایت تابناک 22 خرداد : فرمانده نیروی انتظامی بد حجابی را دلیل این تجاوزات معرفی کرد
حسین کرمی رئیس پلیس خمینی شهر : رسانه ای کردن تجاوزِ گروهی به زنان در خمینی شهر باعث ایجاد احساس نا امنی در جامعه می شود؛ این حادثه امری طبیعی است و در دیگر شهرهای کشور نیز اتفاق می افتد.
آیت الله مکارم شیرازی : دلیل افزایش جرم و جنایت و تجاوزات " بد حجابی "؛ اختلاط ها و انتشار سی دی های مستهجن و ارتباطات زن و شوهر با افراد دیگر است.
از رژیمی که امام جمعه های پلیدش حتی بلایای طبیعی را هم به بد حجابی ربط می دهند بیش از این انتظاری نیست. اما برای مقابله با زوال اخلاقی دامنگیر عرصه سیاست و جامعه ایران؛ پیش از هر چیز باید امر حقوق بشر جدی گرفته شود و رو در روی ولی فقیه و مصلحت اندیشی های او باید گفت هدف هر چقدر هم خیر باشد انتخاب هر وسیله ای برای تحقق آن مجاز نیست؛ وسایل تا آنجا مجاز و موجه اند که کرامت و حقوق انسانی را پایمال نکنند.
اما درست است که؛ در حاکمیت مستبدین دینی از زمین و آسمان کشور باران بلا و مصیبت بر مردم باریدن گرفته است و درست است که؛ استبداد دینی در سرکوب و تجاوز؛ غارت و پایمال کردن حقوق اولیه انسان ها همه مرزهای شناخته شده را در نوردیده است؛ ولی به روشنی پیداست که نه دست درازی و تجاوز به زنان و دختران ایران در زندان و بیرون از زندان؛ نه سبعیت و درنده خوئی شکنجه گران با زنان و مردان ایران در زندانها و شکنجه گاها و نه دیگر دین فروشی آخوندها و نه....... هیچکدام نه تنها قامت سترگ مقاومت مردم ایران را در برابر حاکمان دینی خم نکرده و نمی کند بلکه بر عکس؛ استبداد دینی شیر خفته غیرت؛ شرف و شهامت مردم ایران را بیدار کرده است.

محمود خادمی 9 تیر 1390
arezo1953@yahoo.de