از : الف باران
عنوان : به آنها حق میدهم !
زمانی ایران در اعتصاب بود،کارخانه ها، معلمین،دانشجویان و همه و همه در اعتصاب بودند کسی هم برای رهبر انقلاب ترهای خورد نمیکرد. بسیجیان و ماشین سرکوب وجود داشتند ولی آنقدرها قوی نبودند ، به عبارت بهتر مردم بمراتب قویتر بودند. اعتصابات کمر حکومت را شکسته بود و گلویش را هم فشار میداد.هیچکس به ادامه حیات حکومت اعتماد و اطمینانی نداشت،همه کس، همه جا میگفتند که حکومت به مویی بند است ! فقط یک "معجزه" یا یک "امداد غیبی" میتوانست جمهوری اسلامی را نجات دهد... سر انجام آن دست غیب از آستین "آسمان" بیرون آمد و جنگی هشت ساله را به ایران مصیبت زده تحمیل کرد .از همان اوایل جنگ وحشت کشتار و اختناق حکومت به معنی مطلق به خانهها سرازیر شد، جنگ ولایت فقیه با مردم ! مردمی که انقلاب آنها را عوض کرده بود و ولایت فقیه را دیگر نمی پذیرفتند. شهر به قسمتهای مختف تقسیم میشد و هر شب یکی از آن قسمتها برای تفتیش و بازداشت مخالفان محاصره میشد . کشتن ثواب شده بود، خمینی میگفت: "من میگویم جاسوسی کنید" ! حتی افراد خانواده از یکدیگر و بستگان در امان نبودند تا چه رسد به سازمانهای سیاسی که حکومت را "ضدّ امپریالیست" ارزیابی کرده و به شکار مخالفین حکومت میپرداختند و کم هم نبودند ! وحشت پشت در خانه ایستاده بود، بیرون آمدن همان،کشته و یا دستگیر شدن همان...آیت الله موسوی تبریزی دادستان کلّ کشور دستور شلیک به تجمع بیش از سه نفر را از رادیو و تلویزیون اعلام کرده بود.دیگر هیچ راهی جز به خواری به کشتارگاهای حکومت رفتن و سلاخی شدن در آنجا نمانده بود.تا این زمان و این شرایط هیچ سازمانی دستور مقاومت نداده بود و برای کسانیکه در چنین مظلومیتی قرار گرفته بودند جز فرمان دفاع از خود و یا حمله متقابل راه دیگری نمانده بود....به آنها حق میدهم !
٣٨٨۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣۹۰
|