روشنفکر و روشنفکری, فرصتی برای رشد جامعه - رضا غریب



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ تير ۱٣۹۰ -  ۶ ژوئيه ۲۰۱۱


تعاریفی که از روشنفکر در زبانها و فرهنگهای مختلف ارائه شده است گاه مکمل یکدیگر و گاه متضاد یکدیگر هستند. بر اساس این تعاریف هر فرد را که حتئ اگر هم دارای تحصیلات اکادمیک باشد نمیتوان روشنفکر نام نهاد. روشنفکر نه تنها نسبت به خود بلکه نسبت به جامعه ای که در ان زندگی می کند احساس مسئولیت دارد. روشنفکر انسان خود ساخته ایست که خود را اهل عمل می بیند. بقول کانت روشنفکری خروج ادمیست از نا بالغی به تفسیر خویشتن خود.

روشنفکر ترجمه واژه اینتلکتوال به معنی خردمند و عقل گراست, یعنی کسیکه میتواند افکار خود را با دلایل عقلانی بیان و از ان دفاع کند. واژه روشنفکر یا اینتلکتوال صفتی است برای ادمهای خردمند خردگرا, ادمهایی که پدیده های جهان را بر حسب دستور خرد و دانش بررسی می کنند و می سنجند و به جای خیالبافی, متفکر و اندیشه ورند. به این ترتیب در مقایسه این مفاهیم با ذهنیتهای تخیلی و توهمی, شمار روشنفکران در هر جامعه نمی تواند رقمی فوق العاده بزرگ را در بر گیرد.

برای اولین بار واژه روشنفکر در ماجرای محکوم شدن ناعادلانه دریفوس و حمایت امیل زولا از وی در فرانسه بر می گردد. این شخص یک افسر ارتشی بود که به جرم خیانت به جزایر شیطان تبعید شده بود, ولی پس از شش سال مدارکی دال بر بی گناهی وی یافت گردید. در جریان محاکمه مجدد این افسر یهودی امیل زولا و ٣۰۰ تن از هنرمندان و نویسندگان ان دوره نامه ای با عنوان من متهم می کنم به رئیس جمهور فرانسه می نویسند که ان نامه به نام اعلامیه روشنفکران مشهور شد. این اقدام منجرب به عقب نشینی دادگاه نظامی گردید و نخستین پیروزی روشنفکران به شمار امد.

روشنفکر چون متعلق به دوران مدرن است پس واجد الگوهای فکری مدرن نیز می باشد. چون دوران مدرن بر پایه مفاهیمی مانند ازادی, برابری و سکولاریسم ایجاد شده است, بنابراین روشنفکر کسی است که ازادیخواه, برابری طلب و سکولار است, یعنی همزمان همه خصوصیات را داراست. روشنفکر مخالف هرگونه عقب ماندگی, جهل و خرافه است و در جهت رشد و نوسازی تلاش می کند.

برخی روشنفکر را نظریه پرداز و اهل اندیشه می دانند و عده ای مبارز و اهل عمل. گاهی هم از او به عنوان دردشناس و وجدان خرده گیر جامعه یاد می شود. در توصیف انسان روشنفکر اختلاف نظرها و تعاریف مختلفی وجود دارد, اما اغلب این نکته مورد توافق است که نمی توان هر تحصیل کرده ای را روشنفکر نامید. روشنفکر را عموما فردی می دانند که از قدرت فکری اش برای بررسی, تامل یا نظریه پردازی در مورد اندیشه های گوناگون بهره می برد. روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد و تعصب و درو از فرمانبری اغلب نوعی کار فکری می کند و نه کار بدنی, حاصل کارش را در اختیار جامعه می گذارد و البته کمتر به قصد جلب نفع مادی می گذارد, یعنی حاصل کارش بیش از انکه جلب نفع مادی و شخصی باشد حل مشکلات اجتماعی است.
   
در جامعه شناسی اروپا فرد روشنفکر کسیست که قدرت بیان, نطق و نوشتن را داشته و مسائل اجتماعی را به دیده انتقادی بررسی کند بدون اینکه خود در دستگاه قدرت مسئولیتی داشته باشد. شانس موفقیت و اعتبار یک روشنفکر در غرب بستگی به ارزشهای اجتماعی و قدرت انتقاد از ان است.

تاریخ معاصر بیانگر این است که مردم اروپا با وجود پشت سر گذاشتن تحولات و فراز و نشیب های چند قرن اخیر به سختی با افکار و ایده های روشنفکران اروپایی کنار می امد ند, چه رسد به مردم ایران که در قرنها زندگی یکنواخت و سنتی داشتند. در ضمن روحانیونی که موقعیت خود را بعنوان تنها اشخاص نافذ مردم در خطر می دیدند بزرگترین مخالفان روشنفکران بودند.

عصر روشنفکری و به قولی منورالفکر در ایران به دوران مشروطه باز می گردد. میرزا اقا خان کرمانی, مراغه ای, اخوندزاده از روشنفکران معروف نسل اول مشروطه بودند. روشنفکران اصیل ایران که جهان بینی جهانی داشتند از زمان ناصری تا مقطع مشروطه بودند. قطع جریان روشنفکری و ازادیخواهی در زمان رضا شاه بزرگترین ضرباتی بود که به جامعه ایران وارد کرد. برخی از روشنفکران ایران را که در طول تاریخ و حتی تا به امروز در ایران تاثیر گذار بوده اند را می توان مولانا جلاالدین بلخی رومی, حکیم ابولقاسم فردوسی , حکیم عمر خیام, حافظ, سعدی, امیر کبیر, کسروی, ملک الشعرای بهار, فروغی ووو نام برد.

در اروپا داستان روشنفکری کاملا متفاوت بود. اول اینکه روشنفکر خود تولیدکننده فکر و ایده بود نه مصرف کننده و حامل ان. دوم این تولید فکر از مطالعه و تحقیق روی مردم و خواسته ها و نیازهای انها شکل می گرفت. دانشمندان بزرگ همچنین روشنفکران بزرگی بوده اند مانند نیوتون, کوپرنیک, گلیله, جان لاک, فرانسیس بیکن. یکی از دانشمندانی که در غرب به تنهای خود یک رنسانس بود ولتر است. بجهت اینکه ولتر خود با تاریکیهای دین به تنهای مبارزه می کرد و برای مقابله با ان چاره هایی می اندیشید.

برخی بر این اعتقاد هستند که روشنفکر سیاسی بیرون از سیاست است. ولی عده ای نیز دخالت و همکاری روشنفکر را در دستگاه سیاسی مغایر با اصول و تعریف روشنفکر نمی دانند. ولی انچه که مسلم است روشنفکر چون منتقد و تحول خواه است با سه گروه تعامل ندارد.
۱. اصحاب قدرت / دولت و حکومت
۲. اصحاب دین / کلیسا و روحانیت
٣. طبقه حاکم / زمینداران و سرمایه داران

روشنفکر اهل تحقیق و تفحص است و با هر پدیده ای به دیده شک می نگرد و هر ادعایی را تا با محک ازمایش و تجربه نسنجد و راستی و درستی اش بر او هویدا نگردد پذیرایش نخواهد بود. در اثر همین پزوهش و تحقیق است که دانشها مرتب در حال پیشروی اند و جهان پیوسته در پیشرفت است. اساس در دنیای مدرن عقل است و خرد نقاد روشنفکر هم نسبت به اندیشه ها و هم نسبت به ساختار اجتماعی نگاه انتقادی دارد.

روشنفکر یا فرد منورالفکر باید دانش, فرهنگ و قدرت برنامه ریزی به اتکای عقل را برای جامعه داشته باشد. روشنفکر نه تنها با حکمت و تواناییهای علمی و گاه اندوخته های دانشگاهی و قدرت بیان, اگاهیهای سیاسی و اجتماعی خود را بکار می گیرد تا به پژوهش و بررسی تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی بپردازد, بلکه در پی این است تا بر رویدادهای جامعه تاثیر بگذارد و اگر ممکن باشد به انتقال ان اگاهیها به جامعه پیرامون خود براید. تلاش روشنفکر این است که بین واقعیتها و ارمانها پیوند و نزدیکی ایجاد نماید. روشنفکر بیانگر ان چیزیست که در بطن جامعه در حال تکوین است اما هنوز شکل و تعریف دقیق خود را پیدا نکرده است. سقراط می گوید روشنفکر کسی است که بتواند نیکی را از بدی تمیز دهد و راه نیک را پیشنهاد کند.

روشن اندیشیدن یعنی اندیشیدن چیزی به روشنی به معنی چیزی را با اندیشیدن اشکار و درون نما کردن, چه چیزی را می توان با اندیشیدنش اشکار و درون نما ساخت, هر چه نهان تیره و تاریک است. بسیاری از مسائل اجتماعی یا سیاسی را نمی توان بر خلاف تصور رایج مستقیما موضوع روشن اندیشیدن یا روشنفکری دانست. دانستن این امر که خرافات ناشی از جهل است جهل موجب عقب ماندگیست و جامعه خرافی و جاهل پیوسته دستخوش بازیهای سیاسی داخلی و خارجی است, حداکثر می تواند یکی از نتایج فرعی و درودست و در واقع پیش پا افتاده روشنفکری باشد.

روشنفکری پیشه و دانش نیست بلکه هدف روشنفکر تحریک عقلی است. در عین انکه بدون دانش و شناخت علمی میسر نیست. وظیفه روشنفکر دولت ساختن و یا پول ساختن برای کسی نیست . فرد روشنفکر در واقع اندیشمندی است که با نظریات روشنفکرانه خود می تواند جامعه ای را به حرکت دراورد. از سوی دیگر عده ای نیز روشنفکر واقعی را کسی می دانند که خود اهل عمل باشد نه اینکه کارنامه اش صرفا در حرف و کلام خلاصه شود. روشنفکر باید شناخت و اگاهی از مبانی روشنفکری داشته باشد. روشنفکر می بایست از نظام مسلط بر محدوده جغرافیایی که او در ان و برای ان کار و زندگی می کند اشنا باشد.

روشنفکر الترناتیف ساز است. یعنی چیزهایی را نقد و نفی می کند که چیزهای دیگر جایش را بگیرد. ناگفته پیداست که از ویژه گی های روشنفکر اندیشه معطوف به عمل است. هیچ روشنفکری نیست که اندیشه اش معطوف به تغییر اجتماعی نباشد یعنی احساس تعهد می کنند مانند یک اکادمیست بی طرف نیستند. می خواهند عملا کاری بکنند.

بطور کلی با ارائه سنتزی از تمام تعریفات متعارض در رابطه با روشنفکر می توان ان را چنین بیان داشت: روشنفکر از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه است که بطور طبیعی با دغدغه های انسانی, اجتماعی, ارزشی, فرهنگی و سیاسی اقدام به موضعگیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می کند و نیز نسبت به ارمانها و بایسته ها احساس مسئولیت و تعهد دارد.

رضا غریب