جنگ سنگر، جنگ متحرک
نکاتی چند در رابطه با گردهم آییهای «دیالوگ» در برلین و مونیخ


سیامک پورجزنی


• تلاشهایی چون برگزاری کنفرانس دیالوگ در برلین و مونیخ (و با عقبه ی دو برنامه ی مشابه در هلند و آلمان) یکی از کنشهای از پایینی بوده که تلاش داشته - بی آنکه به صاحبان قدرت (رسانه ای، مالی و اندیشه ای) پیوند بخورد - جمعی از جوانان و شبکه های فعال در اروپا را در فرایند "گسستن و پیوستن" به تشکیل شبکه های مرتبط با یکدیگر تشویق کند و برای این شبکه اساسنامه و مرامنامه ی حداقلی بنویسد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٨ تير ۱٣۹۰ -  ۹ ژوئيه ۲۰۱۱


جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱٨) کارخانه ای بود که مرگ می ساخت چرا که پس از سال اول و به علت رسیدن به موازنه ی قوا این جنگ به مرحله ای وارد شد که به آن جنگ خندق و یا سنگرwar of position می گفتند و در آن سنگرهای طویل خطوط اصلی جنگ را شکل می دادند که در فاصله ی میان آنها بدن انسانها در لابه لای چرخ دنده های کارخانه ی نوامپریالستهایی که "کاردهایشان را برای این روزها تیز کرده" بودند، له می شد و از خون و تل اجساد، تعفن و نفرت برمی خاست.
اما نقد امپریالیستهای نوخاسته ی و به خصوص فاشیستها، به جنگ جهانی اول و جنگ سنگر نه از منظری انسانی که از جایگاه تاسف برای از دست دادن نفوس بی شماری بود که در کارگاه متروپل برای آنان کاری وجود داشت و سلاخی بدنهایشان در میدانی که در وسعت چند کیلومتر دست به دست می شد البته که از بهره وری "کارخانه ی جنگ" می کاست. به همین جهت فاشیستها برای بهره ور کردن جنگ و همگام با رشد تکنولوژیک، جنگ متحرک war of manoeuvreرا جایگزین شیوه ی سابق جنگاوری کردند تا گروههایی آموزش یافته، با تحرک بالا و امکانات فشرده به مقابله ی برق آسا به دشمنی بروند که آمادگی مقابله نداشت. جنگ داخلی اسپانیا اگرچه مزه ی ابتدایی این گونه جنگ را با خود داشت اما ساکنان ورشو طعم واقعی و رعب آور این رزم را در لحظه های ابتدایی جنگ دوم جهانی چشیدند.
آنتونیو گرامشی در فاصله ی دو جنگ در زندان بود و با مشاهده ی عمیق این وضعیت به تجربه ی یگانه ی خود دست یافت و این دو اصطلاح جنگ سنگر و جنگ متحرک را از واقعیت زمانه ی خود برگرفت و برای توضیح و تبیین نبرد طبقاتی ای میان استثمارشوندگان و فرادستان به کار برد. او بدینگونه استدلال می کرد که جنگ سنگر در نبرد طبقاتی به معنای آن است که در این دوره ی زمانی فعالان انقلابی در گیر صدها فعالیت کوچک می شوند. تلاشهایی چون حرکتهای اتحادیه ای، مبارزه علیه قطع تسهیلات رفاهی، شرکت در حرکتهای ضدفاشیستی، پیوند زدن میان اعتصابات و برگزاری کمپینها در دوره های انتخاباتی به قصد بهبود اندک وضع طبقه ی کارگر و همچنین موفقیت در جذب تعداد بیشتری از فعالان به مشی انقلابی. این وضعیت ممکن است سالها و یا حتی به اندازه ی عمر یک نسل باشد. اما چنین فعالیتهایی زمینه ساز ایجاد شبکه ای از انسانهای آگاه و خودانگیخته می شود که آماده ی حرکت سریع و ساختارمند در لحظه ی موعودند. موقعیتی انقلابی که فوران تضادها به صورت حاد و ناگهانی یک شبه میلیونها نفر را تکان داده و آنها را آماده ی حرکت می سازد. در چنین موقعیتی است که اگر آن شبکه منسجم وجود داشته باشد می تواند با این فرصت همراه شده و بسیج میلیونی را به خواسته های مترقی و تغییرات بنیادی رهنمون شود.(Harman, ۲۰۰۷:٨۱)
تطبیق خلاق چنین اندیشه ای به شرایط موجود البته دشوار است، اما در موقعیت به خصوصی که ما (جوانان و دانشجویان خارج از کشور) گرفتار آن هستیم.این تحلیل شاید راهگشا باشد. چرا که در وضعیت خموده ی ای که ما گرفتار آن هستیم فعالیتهای ما گویی که در خلاء انجام می پذیرد. به عنوان مثال تلاشهایی چون برگزاری کنفرانس دیالوگ در برلین و مونیخ (و با عقبه ی دو برنامه ی مشابه در هلند و آلمان) یکی از کنشهای از پایینی بوده که تلاش داشته - بی آنکه به صاحبان قدرت (رسانه ای، مالی و اندیشه ای) پیوند بخورد - جمعی از جوانان و شبکه های فعال در اروپا را در فرایند "گسستن و پیوستن" به تشکیل شبکه های مرتبط با یکدیگر تشویق کند و برای این شبکه اساسنامه و مرامنامه ی حداقلی بنویسد. البته پس از تلاشهای خستگی ناپذیر، از مکالمات اسکایپی متعدد و منظم گرفته تا گردهم آییهایی که به همت دوستانی که خانه و ماشین و واز همه مهمتر وقت و روی خوششان را به میان می گذاشتند تا آنان که در کوششی قلمی همراهی می کردند؛ آنچه که حاصل شد به نظر اندک می رسد. چرا که این حرکت پژواک رسانه ای چندانی نداشته و تحرکی را در عرصه مبارزه ی دمکراسی خواهی برنیانگیخته است.
اما اگر با رویکرد گرامشی به این تلاشها بنگریم، این حرکتها را چون جنگ سنگر می بینیم. حرکاتی که به نظر طاقت فرسا می آیند. چرا که برای گذاردن یک عبارت مناقشه آمیز در یک بیانیه ی مشترک ساعتها بحث و بررسی لازم بوده، برای رسیدن به یک تصمیم مشترک اقناع و احیانا مجادله حتی بیشتری نیاز است. گردهم آوردن و به همسویی رسیدن انجمنها و گروههای تکنواز در یک ارکستر بدون رهبر نیز از هر دوی این اعمال دشوارتر است. اما این تلاش تاریخا بر دوش کسانی قرار می گیرد که "به پای دارنده ی آتشها" در شبهای سرد و عصر خمودگی جنبشها هستند، کسانی که نا امیدی در قاموسشان حضور ندارد و به عهدی که با خود بسته اند، پایبندند. آنان کشتی ای کوچک را می آرایند با بادبانهای افراشته و به روز طوفان می اندیشند در هنگامه ای که زندگی خوش و شبهای عیش لذتی آسان یاب در دریای غربت است...دریغ که در میانشان نیستم...

سیامک پورجزنی - لایدن
Harman, C. ۲۰۰۷ Revolution in ۲۱ century. London: Blackwell