نبرد فرهنگها - ۹


عاطفه گرگین


• هر دو تفکر، تفکر دولتی و تفکر باصطلاح "آزاد" که در عمل کرد برخی از "اپوزیسیونها" نیز رخ می نماید نمادی است از ذهنیت متجاوز به حقوق مدنی و آزادی های جمعی و آزادی های فردی شهروندان، خصوصا اگر این شهروندان زن باشند بطور سیستماتیک و "طبیعی" و دست کم به عادت این صد ساله اخیر مرتبا مورد بی حرمتی و سرکوب قرار می گیرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۶ تير ۱٣٨۵ -  ۲۷ ژوئن ۲۰۰۶


ادبیات و فرهنگ "بندگی پذیری" در برخی از نقاط این جهان پرکرشمه، جهان سنتی و جهان مدرن ادبیاتی   است تحت کنترل فرهنگ های مسلط، در چنین فرهنگی است که   آزاد بودن در "بندگی" رایج ترین "آزادی" میباشد که از طرف دولت ها;   و قدرت های حاکم   به ملت ها   اهداء میگردد، و یا از طرف اندیشه های محوری به شهروندان و شهروند زادگان دیکته میشود، تا آنان را از دست یابی به استقلال شخصی بازدارد. هر دو تفکر، تفکر دولتی و تفکر باصطلاح "آزاد" که در عمل کرد برخی از "اپوزیسیونها" نیز رخ می نماید نمادی است از   ذهنیت متجاوز به حقوق مدنی و آزادی   های جمعی و آزادی های فردی شهروندان، خصوصا اگر این شهروندان زن باشند بطور سیستماتیک و "طبیعی" و دست کم به   عادت این صد ساله اخیر مرتبا مورد بی حرمتی و سرکوب قرار می گیرند.  
یکی از نزدیک ترین نمونه های این تعدی به حرمت انسانی زنان، در ۲۲ خرداد ۱٣٨۵   اتفاق   افتاد. جمعی از فعالین جامعه زنان ایران برای بازگوئی و دوباره گوئی و صدباره گوئی خواسته های بحق خود و دست یابی به حقوق اساسی و انسانی و پایان بخشی به تبعیضات جنسیتی، که قرنی است با   آن دست و پنجه نرم می کند، به خیابان آمدند تا نیازهای مبرم خود را هم به گوش مردم و هم به گوش مقامات دولتی برسانند اما با سرکوب و رفتارهای خشونت آمیز و توهین   آشکار نیروهای انتظامی و امنیتی روبرو شدند.
 
در اینجا سئوالی که مطرح می شود این است که آیا "سیاست   خیابانی" که بیشتر برای ابراز همین اعتراض ها و خواسته های فراموش شده, و پشت گوش نهاده شده و یا نادیده گرفته شده بکار می آید می تواند روشی باشد هدفمند و پراطمینان؟
جواب به این سئوال در برخی موارد مثبت   است و در برخی موارد منفی. ما در این مقاله به کوتاهی به موارد مثبت این روش اشاره می کنیم   و در آینده بیشتر به آن می پردازیم.
 
"سیاست خیابانی" که هم اکنون توسط جنبش هائی هم چون جنبش زنان برای پایان دادن به تبعیضات جنسیتی و جنبش دانشجوئی برای احیای   آزادی اندیشه و برقراری قوانین حقوق بشر و آزادی زندانیان سیاسی و ... بکار گرفته می شود, سیاستی است زیر ضربه های فرهنگ "امنیتی" که   هیچ فرهنگ دیگری را بر نمی تابد، حاکمیت چنین فرهنگی است که   بطور روزمره امنیت فرهنگی که نیاز   هر   انسانی برای رشد و تکامل اجتماعی است را نادیده می گیرد، تا جامعه را بسبک "امنیتی" خود ثابت نگاه دارد، این شیوه رفتار اجتماعی تنها در ایران دیروز و   امروز متداول نبوده و نیست   بلکه این شیوه نادیده نگاری انسان در بسیاری از کشورها از دیروز تا امروز نقش تخریب انسانیت انسان را بعهده داشته و دارد، روزگاری حاکمیت فرهنگ امنیتی در کشورهای "برادر" آزادی و حقوق بشر را به سخره گرفته بود اما نتیجه این تمسخر حق و حقوق انسان ها، نبردی بود که از دل فرهنگ های گوناگون شعله بر کشید و این شعله را انسان هائی بر افروختند که در دل همان فرهنگ امنیتی پرورش یافته بودند، آنان رویاروئی با فرهنگ استبدادی بر سرنوشتشان را بر گزیدند و به بندگی و بردگی   خود پایان دادند.
این گونه روشمندی را می توان ادبیاتی سیاسی و هدفمند همه دوره ها برای گریز از رعیت زیستن انسان نامید   و بازدهی و بکار گیری چنین ادبیاتی را پراگماتیسمی دانست که به خواسته های مطرح شده جوابی   روشن بدهد. اگر چه ممکن است چنین ادبیاتی زیر سایه استبداد به کوچه پس کوچه های بن بست هدایت شود و در یکی از این بن بست های پر پیچ و تاب و خسته کننده کار ناتمام را به فردا واگذارد تا نسلی دیگر با روشی دیگر گام در میدان بگذارد.
بیست و هفت سال پیش در آن سالهای ۵۷ و ۵٨ زنان برای کسب آزادی های به سرقت رفته شان به خیابان ها آمدند اما نیروهای تازه به صحنه   رسیده، با همکاری برخی از سازمان های چپ   و چپ نما و البته   مطرح آن دوران به سرکوب آنان پرداختند و آنان را   ضدانقلاب خواندند. اما امروز در ۲۲ خرداد ۱٣٨۵ فرزندان همان زنان در کنار مادرانشان و این بار با پشتیبانی برادران، پسران و پدران، و همسرانشان برای کسب همان خواسته ها به خیابان آمدند و تنها مورد سرکوب نیروهای امنیتی آشکار و پنهان قرار گرفتند نه مورد سرکوب هم نیروهای امنیتی و هم اپوزیسیون های رژیم، اگر چه     در آن سالها جنبش زنان به شکل امروزی آن در ایران پای نگرفته بود و تنها چند نهاد کوچک زنانه وابسته به این سازمان "رزمنده" و آن سازمان "رزمنده"   می کوشیدند اهداف سازمان خود را به مقصد   برسانند نه اهداف زنان را.
مخالفت سازمان های سیاسی با طرح خواسته های زنان بدین دلیل بود که می پنداشتند در این مرحله می بایست به مبارزه ضدامپریالیستی بها داد نه به خواسته های زنان، بهمین دلیل جنبشی که بتواند فراگیر شود و اهداف غیرسیاسی را دنبال کند و براستی هدفش رهائی زنان از زیر ستم خانگی و ستم اجتماعی باشد بوجود نیامد و آنچه هم که وجود داشت زیر "سایه" رهنمودهای سازمان های سیاسی نابود شد.
چرا که آن سازمان ها   فرق یک - انقلاب "دموکراتیک ضدامپریالیستی" با یک انقلاب دمکراتیک "و ضد امپریالیستی"- را نمی دانستند و این رفتار از اذهانی متبلور می شد که با جدا کردن مبارزه ضدامپریالیستی از مبارزه دمکراتیک بآنجا میرسید که عملا لزوم مبارزه دمکراتیک را نفی میکردند" *      
اما در ایران کنونی با وجود شرایط سخت و خاص و عدم آزادی اندیشه و دیگر آزادی های متمدنانه مبارزه دموکراتیک از طرف جنبش های مطرح هم چون جنبش دانشجوئی، و جنبش زنان، در روی میز صبحانه در کنار فنجان چای قرار گرفته است. و برای دست یابی به اهداف مطرح شده خود به دموکراتیسمی روی آورده اند که تنها از راه استقرار فرهنگ دموکراتیک به سرانجام می رسد، و فرهنگ دموکراتیک نیز تنها از دل نبرد فرهنگها زاده می شود.
 
* شکراله پاک نژاد   در سال ۱٣۵٨، در مصاحبه ای   که با او انجام داده بودم   به یکی از سئوال های من چنین پاسخ می دهد.
س – آیا شما این قیام و جنبش را یک جنبش دموکراتیک و ضدامپریالیستی میدانید؟ نظرتان راجع به فعالیت سازمان هائی که خواسته های دموکراتیک را مطرح می کنند چیست؟
ج -   بنظر من انقلاب ایران یک انقلاب دموکراتیک ضدامپریالیستی است و نه یک انقلاب دموکراتیک و ضدامپریالیستی. علت تمایل من باین نوع نامگذاری این است که برخی از گروههای چپ با جدا کردن مبارزه ضدامپریالیستی از مبارزه دموکراتیک، بآنجا میرسند که عملا" لزوم هر نوع مبارزه دموکراتیک را نفی میکنند. در درجه اول باید روشن باشد که در شرایط کنونی جهان سرمایه داری هیچ انقلابی نمی تواند انجام شود که ضدامپریالیستی باشد و دموکراتیک نباشد یا دموکراتیک باشد و ضد امپریالیستی نباشد و…