احمد شاملو، گواه آگاه تاریخ بی قراری ما - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
  
    از : peerooz

عنوان : ممنون
جناب سالاری،
ممنون. شاید نظر شما درست باشد که نقل مکان های مکرر موجب " بیقراری " شاملو و بعضی تناقضات شده باشد ولی باز هم فکر نمیکنم که در نبوغ او و عظمت کارهایش تاثیر مثبتی داشته باشد.
و ممنون از اخبار روز که اجازه این گفتگو ها را میدهد. بسیاری از نشریات دیگر همانطور که گفتم برای خود در حمام عمومی آواز میخوانند.
٣۹۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫‫ما بیشتر به امامانمان میپردازیم تا امام پرستانمان!
‫جناب پیروز ، من واقعیتش اینست که نقد را بر تعریف و تمجید ترجیح میدهم.

نمیدانم اگر حیدر کوچ نمیکرد احمد دیپلمش را و یا لیسانسش و یا مدرکی دیگر میگرفت یا نه! من احتمال زیاد میدهم که میگرفت و همین قدری روح و روحیه «بیقرار» اورا بقول شما آرام میکرد، ولی خوب اگر را کاشتند و .....‫

من هم دلی پر و ایرادات و نقد های بسیاری نه تنها از شاملو ها، بلکه از بسیاری روشنفکران و معترضین قلم زن دیگر در دوران پهلوی ها و بخصوص پهلوی دوم دارم و نقد شما و کامنت گذاران مخالف او را بخوبی درک میکنم و میفهم!

متأسفانه اغلب روشنفکران ما با معیارها و ملاکهای سنجش و شناخت امروز ما محکوم به خطا و اشتباه و گمراهی مردم و هواداران زمان خود میشوند! ولی سعی میکنم در این گرداب و سراب نیفتم و آنان را با معیارها و محک و عرف و اخلاق زمان خودشان داوری و قضاوت کنم. نه با محک امروز! چون دراین صورت احدی بی خطا باقی نمیماند!

تازه، مشکل بیش از اینکه شاملو ها باشند، مشکل صد برابر بیشتر، ما مردمان ازخود بیخودشده و ‫فرافکن و میزبان و مدهوش و دیوانه و عاشق و مجنون بلا شرط آنان میباشیم! ما مردمیکه اینها را مقدس و امامزاده و متخصص و بزرگ هر موضوعی میکنیم و همنوعان خود را ‫به خاطر و بهانه آنان زیر پایشان ذبح و گل مال میکنیم و آنچنان آنان را ناگهان و غیر معقول به عرش اعلا میبریم تا خودشان هم این بزرگ شدگی بادکنکی زورچپان شده را باورکنند و فکر کنند واقعاً فراانسان شده اند! بعد هم البته همین ما مردم هستیم که ناگهان دلزده شده و از همان قله و عرشی که بالا بردیم به پائین ترین پائین ها سقوطشان میدهیم!

.....همانطوریکه چرا قهرمانان، روشنفکران ما و یا شاملوهایمان در سوئیس تولید و ایجاد نمیشوند؟، همانطوریکه چرا امام زمان ها و خمینی ها و خامنه ای ها و رفسنجانی ها‫ی ما در سوئیس ظهور نمیکنند؟، ما مردم هم باید از خود بپرسیم چرا ما روشنفکرانمان و نهایتاً خود و مملکت مان را اینجور غیرمستقیم به خاک سیاه مینشانیم و بابردگی و بندگی «علم» وار خود تا آنان را از راه انسانی معمولی اولیه بیچاره، کوتوله، متکبر، چخ بختیار، عیبجوی همه، نژادپرست، ضدانسان، بچه، دیوانه، لایطال و بیهوده گو، رفتار و گفتارگر نامتعارف ونامتعادل، ....، و بدر نکنیم، از پا نمینشینیم!

ناخودآگاه ‫‫ما و ‫‫ما بطور سنتی بیشتر به امامانمان میپردازد تا امام پرستانمان!


٣۹۱۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : روح بیقرار
جناب سالاری،
با عرض پوزش ، منظور جسارت نبود، منظور مثال عددی درک من از فرمایش شما بود که رفتن شاملو به دبستان ها و دبیرستان های مختلف در بروز نبوغ او تاثیر داشته است. من چنین فکر نمیکنم.

پدر بزرگ من معتقد بود که بیقراری و جنب و جوش کودکان به علت روح بزرگ در جسم کوچک آنهاست و زمانی که کودک بزرگ شد جسم و روح هم سان میشود.

من فکر میکنم که روح بزرگ شاملو همیشه در جسم کوچک او باقی ماند و این بیقراری را میتوان در تمام زندگی فعال او مشاهده کرد و این را مثلا در سر دبیر شدن های مکرر او میبینیم که از یکی دو هفته تا بیست هفته بیشتر طول نمیکشید.

منظور آنکه اگر پدر شاملو هم از شهری به شهری نمیرفت شاملو شاید خود از مدرسه ای به مدرسه دیگر میرفت و بالاخره هم دیپلمی نمیگرفت و دیگر رفتار ها و گفتار ها که موجب اطاله کلام میشود وگرنه صد ها هزار کودکان مامورین دولت از شهری به شهری رفتند و کسی نابغه نشد. ولی کاملا با شما هم عقیده ام که شاملو هم گل یست که بوی خود دارد.
٣۹۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫چرا بینوا؟
‫جناب پیروز، بهیچوجه قصد بالا کشیدن غیرمتعارف و مصنوعی احمد شاملو به نابغه نابغه ها نبودم و نیستم و نخواهم بود. تمام «بینوایانی» که شما برشمردید ستاره هایی دیگر همچون و همطراز او در سپهر ادبیات و شعر و نثر و هنر ایران بوده و هستند و خواهند ماند. لطفاً شخصیت و حرفهای خصوصی آنان را چندان ملاک مقایسه آثار آنان قرار ندهید. آثار همه آنان و بسیاری دیگر که از قلم افتاده اند جاوید ابدی است! همه ستاره اند! حتی دیوانه ترین و غیر نرمال ترین و بداخلاق ترین و بی دین و ایمان ترین آنها! هر گلی بوی خودش را دارد! نمیتوان گفت کی بهتره،کی بدتره! شرایط و تجربیات محیط و سر به سنگ خوردنها و محرومیت ها و ....تجربه های ویژه است که ما و یکدیگر را نهایتاً سیم پیچی و شخصیت ما را شکل میدهد، اگرچه بافت ژنی اولیه هم مهم است. بپذیریم همدیگر را و دیگران را و بزرگان سرزمین خودرا، ولو اینکه در معیار امروزی و جهانی شاید به نظر برخی کوتوله هایی بیش جلوه نکنند، با تمام نقاط ضعف و قوت پذیرفته زندگانی!
٣۹۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : نابغه نابغه ها
جناب سالاری،
از قشون قزاق رضا شاه ، تا ارتش بزرگ ارتشتاران فرمانده ، تا سپاه و بسیج امت اسلامی که حساب کنیم شاید بیش از صد هزار سلطان و میرپنج و سرگرد و سرهنگ و سرتیپ و سرلشکر و سپهبد و ارتشبد و سردار و غیره تمام عمر خود و خانواده را در ماموریت از یک نقطه به نقطه دیگر بودند. . درجه های پایین تر و سایر نوکران دولت را حساب نمیکنیم. شاملو لابد باید نابغه نابغه ها باشد که ازچنین خیل عظیمی به تنهایی ، آرش وار گردن برافرازد

و من متحیرم که بینوایانی " چون هدایت، چون اخوان ثالث، چون نیما، چون فروغ، چون بهار، چون کسروی، چون بسیاری دیگر " لابد باید خالی غبطه بخورند که چنین پدرانی نداشتند که به نبوغ آنها کمک کند وگرنه معلوم نیست آنها چه از آب در میامدند!

بنده هم دارم با خودم بلند بلند فکر میکنم .
٣۹۱۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۰       

    از : مرضیه بروجردی

عنوان : به دوستان. لطفا در کامنت رضا سالاری دقت کنید
دوستانی که شاملو را محترمانه به دو روئی متهم کرده اند خوب است به کامنت رضا سالاری مراجعه کنند. اما درباره انسان و شاعر چپ و مبارز سیاسی. من یک شعر از شاملو نقل می کنم که در تمام دوران زنده گی اش طنین انداز بود:
من نیز یک بار
با شهر خود همدوش شن چوی کره ای جنگ کرده ام
یک بار نیز دکتر حمیدی شاعر را
در شعر خویش آونگ کرده ام

هیچ شاعری حتا کسرائی به اندازه شاملو سیاسی نبود.بله انسان در شعر شاملو از همه نظر رعایت می شود اما این انسان ژرژپولیتسر و ژاک سولومون و تقی ارانی و مرتضا کیوان و ماندلا است. نه انسان لیبرال ها. این جماعت هم از انسان حرف می زنند. من مه می فهمم که شاملو گفته است
انسان زاده شدن تجسد وظیفه است
بحث بر سر تعریف انسان است. هیتلر هم که دسته دسته آدم می کشت این جنایت را به حساب انسان برتر می گذاشت. مثل رهبران ما که خود را انسان برتر می دانند. بوش هم به اسم دموکراسی خاک عراق را به توبره کشید. انسان به تنهائی بار معنائی معین و تعین یافته ای ندارد. دقیقا به همین خاطر است که شاملو در سوک ارانی او را انسان ماه بهمن می خواند.
ما مرید و مراد باز نیستیم. ما هواخواه آن انسانهایی هستیم که بر ساحل سلامت شاد و خندان ننشسته اند.
٣۹۱۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۰       

    از : اهل فن

عنوان : موضوع اصلی، آل احمد نبود
خواننده ی گرامی، «محمود کاغذچی» عزیز! چون شما در نوشته تان به کامنت من هم اظهار لطفی کرده اید، و در ضمن، نظر منتقدین ادعای بی پایه ی آقای قراگزلو را درمورد در «منتهی الیه چپ» بودن شاملو در هر مقطعی از عمر او پرسیده اید، من در حد خودم پرسش پاسخی را که مطرح کرده اید می دهم:
ـ هیچ شاعری که از شعر خود نه به عنوان سلاح سیاسی، بلکه به عنوان ابزار بیان اعماق روح انسان استفاده می کند، نمی تواند در شعرش، در «منتهی الیه چپ» هیچ دورانی قرار داشته باشد. مخصوصاً اگر معیار های شعر را هم به درستی بشناسد، و بخواهد به آن وفادار بماند.
شاعر بودن و در همان حال نیز انسانی سیاسی و حتی بسیار سیاسی بودن، مطلقاً هیچ تناقض و تضادی با هم ندارند. اما شعر، به دلیل ذات خود، نمی تواند در هیچگونه «منتهی الیه» ی بگنجد.
و این، در حالی است که طبعاً نگاه یک شاعر به جهان پیرامون خود، در شعر او تأثیر می گذارد، و اگر مثل شاملو انسانی سیاسی باشد، گرایش های سیاسی او به درجات مختلف، در شعرش متجلی می شوند.

اما در این که بیاییم و آن تکذیب را (اگر عیناً به همین صورت باشد) از شاملو بپذیریم، با شما موافق نیستم.
به هیچ عنوان، من آن تکذیب را نمی پذیرم، و حالا به تکذیب او در مورد مناسبت سرودن شعر زیبای «مرگ ناصری» هم که در گفتگو با ناصر حریری مطرح کرده بود شک می کنم.
او قطعاً «سرود، برای مرد روشن که به سایه رفت» را در رثای دوستش (نه آنطور که در آنچه از او نقل شده آمده است، متحد سیاسی اش) سروده است. و با صمیمیتی در لحظه ی سرودن.

این همه تناقض را در همین چند سطر منسوب به او نمی بینیم؟ منظورم از «منسوب به او» این نیست که این سخنان را او نگفته است. من و شما در آن گفتگو حضور نداشتیم و مسئول درست و نادرست بودن این نقل قول نیستیم. اما باز همان حرف خودم را تکرار می کنم که شاملو هم مثل همه ی انسان ها نقاط ضعف و قوت خود را داشت. (به دلیل شتاب در نوشتن آن کامنت دو سه سطری آخر، و نیز تلخ بودن آن برای خودم، و جدالم با خود در نوشتن یا ننوشتن اش، به جای کلمه ی «قوت» از کلمه ی «مثبت» استفاده کرده بودم که طبعاً خوانندگان گرامی همچنان که متوجه بعضی جا افتادگی ها در همان دو سه سطر مختصر شده اند متوجه این مورد هم شده اند.)

اما لازم است یادآوری کنم که موضوع آل احمد، فقط یک بخش کوچک از کامنت اصلی و اول من با عنوان «چند نکته ی اجتناب ناپذیر» (که حالا به صفحات قبلی، منتقل شده است) را تشکیل می داد، و بخش های دیگری هم (حتی در همان قسمت مربوط به آل احمد) در آن وجود دارند!
٣۹۱٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۰       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫شاملو ستاره، نقاد، ‫نوع آور، رند‍!؟
‫احمد ‫شاملو ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵ از مادری کوکب نام و پدری ارتشی، که از خانواده ای مهاجر از کابل_ افغانستان برمیخاست، بدنیا آمد، درحالیکه پدر نظامیش حیدر مرتب در حال مأموریت از شهری به شهر دیگر ایران میبود تا بتواند خانواده ۸ نفره خود را با تنها فرزند پسرش، احمد، اداره کند.

احمد کودک برخلاف برخی کودکان مرفه همسن وسال خود، چندان کودکی پایدار و شادابی را، که معمولاً با کاتالیزور و همراهی دوستانی ثابت و پایدار در دوره دبستان و دبیرستان تکمیل میگردد، تجربه نکرد! تا میآمد جائی خوش کند و دوستی و یاری پایدار بیابد و آرامشی تجربه کند، باید از نو راهی مکان و شهر غریب دیگری میشد و همراه بارو بنه پدر و مادر و ۵ خواهر خود به شهر و رویایی دیگر کوچ و سفر کند‫. این جابجائی های تحمیلی خانواده به او ضربات روحی و روانی و شغلی زیادی وارد کرد و فرصتهای رشد و آموزش و حرفه او را سخت ‫مخدوش و محدود کرد، بطوری که نه تنها نتوانست بشکلی رسمی در هیچ دانشگاه تحصیلی درست و حسابی و باخیال راحت در آرامشی که بسیار استحقاقش را داشت، داشته باشد، بلکه حتی موفق به گرفتن حتی مدرک دیپلمی از هیچ دبیرستانی هم نشد! همین تجربه های ویژه و منحصربفرد بعدها از شاملو ستاره ای استثنایی و درخشان در سپهر ادبیات و روزنامه نگاری ایران ساخت و پرداخت.

همینها باعث شد شاملوی حساس و کنجکاو دانشگاه خود را در اجتماع اطراف و دراتصال زندگی خود بجوید و تکمیل کند. خود معلم سرخانه خویش شود و به خودش بیاموزد خود فراگیری را، بجوید علم خودرا در توده های محروم، در آداب و سنن گوناگون آنان، در واژه ها و سنن ویژه آنان، در فرهنگ فولکلور ایران زمین، و بعدها در شناخت جهان و مردم سایر ممالک، به شکلی بسیار جستجوگرانه و خستگی ناپذیر بیابد و بکمک هوش و استعداد خود و خستگی ناپذیر در باب خوانده ها و یافته های خود بنویسد! شاملو منحصربفرد و فوق العاده بود!، چون تجربه زندگی اش نیز منحصر بفرد بود!

خیلی از مردمان شاید تجربه های بسیار شگفت انگیز تر و پیچیده تر و متنوع تر و خواندنی تر از شاملو کسب کنند، ولی فقط تعداد معدودی چون او، چون هدایت، چون اخوان ثالث، چون نیما، چون فروغ، چون بهار، چون کسروی، چون بسیاری دیگر، تجربیات خود را به نوک قلم میاویزند و دریای هنر و تجربه خود را مینویسند و و تجربه را بازگو و ثبت می کنند تا ما هم با آنها در دریای تجربه شان غوطه ور شویم و تجربیات و تفکرات تلخ و شیرین آنان را لمس و حس کنیم و همراز و همدم و شریک زندگانی آنان شویم! درست است که شعله فانوس عمر زنده یاد شاملو در ‫‫۲۴ ژوئیه ‫ سال ۲۰۰۰ بظاهر خاموش شد، ولی آثار او همچون ستاره ای درخشان در یادها و تاریخ ما ماندنی و جاودان است. تاریخ قضاوت خواهد کرد چقدر شاملو نوآور بوده است!

در دیار ما نوآوری اکسیر بسیار نادر و دست نیافتنی است. در عرصه علوم فیزیک و ریاضی و غیره که شاید باشرمندگی و هیچ ‫از او یاد مکن!، اما در فلسفه و ادبیات و هنر و علوم سیاسی و حقوقی و قضایی و انسانی و اجتماعی، بعد از خیام، مشکل بتوان تعداد نوع آوران ایران را به عددی دورقمی ارتقا داد!

مشهورترین نوع آوران ما در کارزار سنگسار دینی در ستیز با سکولاریزم و ناباوری در همان دروازه نوع آوری طعمه خرافات عالمان و فاقهان و خارفان و مقلدان جمکران و دین شدند و در کمند دینداران متعصب پوسیدند و از بین رفتند، طوریکه دیگر هیچ فرصتی برای ارز اندام و رشد و عرصه نوع آوری برای احدی باقی نمانده. برما این رفته و این شده چون علم و فلسفه مدرن در ایران مقوله ای وارداتی و دست دوم انگاشته شده و هنوز میشود. چون هنوز حرف و کار جدی علمی نهادینه و انیستیتو نشده است! تاریخ قضاوت خواهد کرد که آیا شاملو و آثار او به نهادینه شدن علم و هنر و فلسفه مدرن و انیستیتو شدن آنها کمکی کرده است یا خیر؟

آیا شاملو را باید امام و معصوم پنداشت و یا میتوان او و کارها و آثارش را به نقد کشید؟ مگر خود او فردوسی را به نقد نکشید؟ آیا فردوسی و سعدی و حافظ را باید امام و معصوم پنداشت و یا میتوان آنان و کارها و آثارشان را به نقد کشید؟ اگر فرض کنیم میشود اینکار را کرد‫، آنوقت میتوان پارا فراتر از گلیم سنت گذاشت و چندی اینچنین نوشت:.‫

‫ مسلماً مانند همه ما انسانها، او هم برخلاف تصور شیفتگانش، کامل و معصوم و بی نقص نبود! تعجب آور نیست اگر پس از پیمودن آن شرایط زندگی او بایستی مدتهای مدیدی سرگردان مشغول بازیابی و بازشناختی و بازشکافی خود و هویت خود میبوده تا سرانجام در سنین بالا به مقام و منزلت و عزت نفسی درخور خود دست یازیده تا بتواند از شهرت و محبوبیت خود نزد مردم و طرفدارانش بخوبی استفاده کند تا نقش و موضع و اندیشه و رویکرد سیاسی و روشنفکری خودرا بمردم بشناساند و نشان دهد که او معترض بدون شرط هرگونه سانسور، بویژه سانسور پهلوی و استبداد دینی، فقهی و ولایی ج.ا. است و متکی به اتحاد تمام نیروهای ضد پهلوی میباشد. بهمین دلیل ممکن است درمقابل تفکرات ارتجاعی_ احمد_فردید شده آل احمد و شریعتی، ،که هنوز هیچکام نقد و رسوای پس از شکست انقلاب ۵۷ نشده اند، دراثر تأثیر فرهنگ نهادینه شده و نشأت گرفته از اسلام_ ملوث به مصلحت و دروغ و تقیه دینی، هم احتمالاً حمایتی شعری را از جلال فوت شده را به دروغ کتمان کند و هم احتمالاً بر اثر جاذبه چهارده قرنی تقیه، اندیشه نامعین و مشکوک و حتی مخالف خودرا بوروز ندهد و به سیمن نگوید ‫آنچه در ذهن داشته و بجایش سکوت اختیار کند!

‫از ۷۵ میلیون مردم ایران چند درصد رندانه یا زندگی، یا زندگانی، یا معاش و معامله و یا و سیاستکاری و یا سیاستمداری و یا حتی کار سیاسی میکنند؟

مگر شاملو تخصص در حافظ شناسی نداشت و حافظ را نیاموخت؟ مگر حافظ رند نبود؟ پس خودآموز باهوشی چون شاملو رندی را از که باید بیآموزد؟ ‫با پوزش از روده درازی و کامنت کیلوئی خود!
٣۹۱۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۰       

    از : محمود کاغذچی

عنوان : شاملو در کجای چپ ایستاده است؟
من بی تعارف ارادتمند احمد شاملو بوده و هستم و نمی دانم که مرید و مراد بازی یعنی چه اما اگر من مرید شاملو هم باشم یا شاگرد کوچک او در این سن و سال باز هم به خود می بالم. البته که به قول دوست عزیز احمد شاملو مانند هر انسان دیگری نقاط ضعف و قوت داشته است شما اگر به مصاحبه آقای قراگوزلو در سال گذشته با رادیو ندا گوش داده باشید ایشان هم به این مسئله وارد شده است. فکر میکنم در پای این مقاله نکات مفیدی مطرح شده از جمله دیدگاه آقا یا خانم اهل فن قابل توجه است همچنین کامنت خانم مهری و یا کامنت پیروز( ببخشید من تایپ انگلیسی در متن فارسی بلد نیستم). یک سوال دارم و آن این است که دوستان گفته اند شاملو یا چپ نبوده است یا با نظر آقای قراگوزلو که گفته است شاملو در منتهی الیه چپ دوران خود بوده مخالفت کرده اند. بسیار خوب من می خواهم از دوستان عزیز بپرسم شما در شعر فارسی معاصر کدام شاعر را در منتی الیه چپ میدانید.؟ منظور من شاعر است چنانکه در این مقاله گفته شده. و منظورم سعید سلطانپور و یوسف و گلسرخی و مشابه آن عزیزان نیست؟
خوشحال خواهم شد که بدانم. فکر می کنم این نکته برای نویسنده هم راهگشا باشد .. در مورد جالا آل احمد تکلیف قضیه روشن است. وقتی که شاملو انکار می کند از او بپذیریم. حالا که طرف مصاحبه آقایان قراگوزلو و محمدعلی در میان ما هستند و می توانند گواهی بدهند و لابد مدرک ( فایل صوتی ) هم دارن.
٣۹۱۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : صمیمیت اخوان
من دلال فروش کالا نیستم و حق العملی هم نمیگیرم ولی شعر اخوان ثالث به نظر من بسیار زیبا ، سلیس ، با وقار , محکم و به ویژه بسیار صمیمانه است. همیشه در خواندن اشعار او حس میکنم که این گفته ها از دل برمیآید و لاجرم بر دل مینشیند.
در خواندن بعضی از اشعار شاملو این احساس بمن دست نمیدهد و آن خلوص و صمیمیت اخوان را در آنها نمیبینم.
ولی همانطور که گفتم من زیاد به اشعار و افکار شاملو وارد نیستم و این جز فضولی چیز بیشتری نیست.
٣۹۱۲۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : اهل فن

عنوان : با دقت و تأمل و بدون تعصب لطفاً کامنت «پیروز» را بخوانید
با همه احترام کم نظیری که با تمام وجود خودم برای شاملو قائلم، از پاره ای خصوصیات او هم مطلعم. شاعری بس بزرگ و بس توان و بس انسان، ولی مثل هر انسانی دارای نقاط ضعف و مثبت. (من اهل مکتب «مرید و مراد»ی نیستم.)
خیلی خوب است که دوستان عزیز ما کمی با دقت بیشتر، کامنت peerooz را بخوانند، و در متن نقل شده از شاملو و تناقضات آن گفته ها نیز فکر کنند.
کامنت peerooz خیلی گویا و دعوت کننده به تامل است.
با تشکر از او
٣۹۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : مهری ش.ح

عنوان : نظر شاملو
من شاملو را یک بار دیدم. با جمعی از دوستان کانون شعر مجله رفته بودیم تا مثلا خیر سرمان شعرمان را بدهیم او بخواند و نظر دهد. اما راستش و از شما چه پنهان وقتی که او را دیدیم زبانمام بند آمد و از خیر شعر خواندن گذشتیم. من نمی خواستم دیگر ذیل مقالات محمد جان کامنت بگذارم به این دلیل که به قول ساناز گرامی او از کامنت کسانی که حتما با حسن نیت به دفاع از او وارد بحث میشوند بشدت دلخور است. و حتی به همین خاطر نمی خواست دیگر در سایتهای کامنت دار مقاله بنویسد.
با نوشته خانم ساناز کاملا موافقم اما دوست عزیز پیروز به یک نکته جالب اشاره کرده است که می خواهم در صورت امکان خود محمد جان یا کس دیگری که شاملو را خوب میشناسد جواب دهد. همه می دانیم که شاملو آدم صریح و رک و راستی بود و به گفته دوستانی که با او حشر و نشر داشتند گاهی اوقات این صراحت بیان او بیشتر از متلک انسان را می گزید. حال چرا شاملو همان زمان به خانم دانشور نگفته که شعر را برای جلال نسروده است؟
اگر نقل خاطره اشکالی نداشته باشد من خودم از محمد عزیز شنیدم که شاملو حتما شعر را برای آل احمد سروده است اما دبه در آورده. بعد از غرب زدگی یا بعد از انتشار کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران و پس از چرخش جلال به سوی مذهبی هائی همچون علی شریعتی.
جسارت به شاملو دوستان نشود اما شاملو شعرهایش را گاه به آدم های بیخودی تقدیم کده است. آقای پزشکی که در کتاب موهن و سخیف ده سال با شاملو زشت ترین تهمت ها را به شاملو زده صرفا به خاطر تزریق چند آمپول مورد لطف شاملو قرار گرفته و شاملو شعری را به نام او نوشته است. مسعود خیام شاعر و منتقد برجسته ما رفته بود دم در مطب آن آقا در کرج که آقای محترم این ها چیه که نوشتی؟ البته کتاب او در خارج از کشور منتشر شده است و خانم آیدا هم طی بیانیه ای مطالب آن را بشدت تکذیب کرده است.
من از مقالات سیاسی در مورد شعر شاملو خوشم نمی آید و با همه احترام و ارادت قلبی که به شخص محمد جان دارم این مقاله و نوشته هائی که او در مورد شعر و سیاست می نویسد را یا نمی خوانم و یا دوست ندارم
٣۹۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : جلوگیری از شکاکان
با پوزش ، در کامنت قبلی منظور از بنی احمد ، آل احمد بود.
٣۹۱۰۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : عمل شک دار
من با اشعار جناب شاملو زیاد آشنا نیستم . یعنی بعد از شعر پریا - که آنرا خیلی دوست دارم - دیگر تماس زیادی با اشعار نو و دوران شکوفایی شاملو نداشتم و عقیده ای ندارم. شاعر محبوب من اخوان ثالث است. جناب اسماعیل نوری علا شاملو را بزرگترین شاعر تمام تاریخ ایران میدانند وجناب قراگزلو در باره شاملو کتاب ها نوشته اند. لابد تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.

اما میدانم که شاملو احتمالا به علت تمایل به چپ ، فردوسی را گل مالی کرد که خود بحث دیگری ست و ظاهرا معتقد بود که حافظ یا حافظ نویسان ترتیب صحیح ابیات غزل ها را نمیدانستند و احتیاج به تصحیح داشت.

اما اینکه در کامنت سرکار خانم مرضیه بروجردی به نقل قول از جناب آقای محمدمحمد علی ، شاملو که به شجاعت معروف است و در زمانی که همه گفتند آری ، نه گفت ، نتواند در زمان مناسب نظر خود را در باره بنی احمد اظهار کند شک آفرین است. به هیچ وجه نمیگویم که شاملو چنین نکرد و یا جناب محمد علی راست نمیگوید ولی اگر شاملو عکس این کرده بود جای سوال نبود. ولی امروز شکاکان میتوانند ادعا کنند که شاملو صبر کرد که ببیند باد از کدام طرف میوزد تا شن کند ( ضرب المثل محلی ما ) و حق دارند.
٣۹۱۰۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : ساناز ضزابی

عنوان : به هواداران قراگوزلو
با سلام به "اهل فن" من نیز با کامنتهای شما موافقم ، واقعا بعضی هواداران آقای قراگوزلو باید دست از این نوع برخوردهای هیستریک و فالانژ بازی بردارند ، اینگونه برخوردهای را خود آقای قراگوزلو نیز نمی پسندند ، شما با اینکارتان در واقع احساسات منفی دیگران را بر علیه آقای قراگوزلو به وجود میاورید ، ایشان نیاز به اینهمه وکیل مدافع ندارد و خودشان بارها گفتهاند که از نقد درست و حتی شدید خوشش میآید
به امید گوش شنوا داشتن هواداران ایشان
٣۹۱۰٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : دوستدار شاملو مرضیه بروجردی

عنوان : خطاب به همه از جمله اهل فن گرامی. این است حقیقت!
خوشبختانه هنوز از روزگار شاملو آنقدر زمان نگذشته است که کسانی بخواهند افکار او را تحریف کنند. من البته با مرید بازی و قهرمان سازی و این حرف ها که دوست گرامی آقای اهل فن می فرمایند رابطه خوبی ندارم . اما برای روشن شدن حقیقت شما را به صفحه ۳۱۴ از کتاب " همسایه گان درد " ( املای این کلمه را عینا از روی کتاب نوشتم وگرنه من رسم الخط شاملو و قراگوزلو را قبول ندارم) نوشته محمد قراگوزلوارجاع می دهم. کتاب توسط موسسه انتشارات نگاه چاپ و در سال۱۳۸۶ منتشر شده است. گمان می کنم برای روشن شدن حقیقت حرف خود شاملو حجت باشد. مگر آنکه کسی بگوید خیر ! شاملو هم بیخود کرده فقط اهل فن درست می گویند. این دیگر مشکل من نیست. شاملو می گوید:
" کی گفته که آن شعر در رثای آل احمد است؟عقاید آل احمد چیزی نبود که باعث بشود (ما در کتاب او بشکوفیم). منکر شجاعت هایش نمی شوم اما مناسبات ما مناسباتی در حد ائتلاف سیاسی بود. مناسباتی که هم من و هم او با آقای به آذین هم داشتیم...چاپ آن شعر مصادف شد با نخستین ماه ها ی پس از در گذشت آل احمد .شایع شد در رثای او سروده شده و شرائط آن روز هم جوری نبود که بشود این شایعه را تکذیب کرد.حتی در مراسم نخستین سال اهدای جوائز فروغ هم هنگامی که سیمین خانم تلفنی از من خواست به جای او بروم و لوح جایزه را که به جلال داده بودند بگیرم با این که ظاهرا نمی بایست چنین خواهش بی جائی را بپذیرم نگفتم نه و موقعی که بابت آن شعر هم از من تشکر کرد نگفتم شخص آن شعر نمی تواند جلال باشد. یک عمل صرفا سیاسی این خلط مبحث را پیش آورد...............روزگاری بود که می بایست به هر ذره ناچیزی چسبید و از هر پاره سنگی به مثابه سلاحی استفاده کرد"

با عرض معذرت من نقل قول استاداحمد شاملو را کوتاه کردم. مصاحبه کننده جناب آقای محمدمحمد علی زنده و در میان ما هستند و بر خلاف نظر دوستمان اهل فن جناب محمد علی هم با تجربه تر از آنی هستند که اهل مرید و مراد بازی باشند. آقا یا خانم محترم چرا در مقابل حقیقت لجبازی می کنید
شاملو در ادامه به نکات دیگری هم اشاره کرده در ارتباط با مرزبندی با آل احمد که در صفحات بعدی همین کتاب آقای قراگوزلو آمده است و شرح آن از حوصله کامنت خارج است. البته کتاب نامبرده در بازار کتاب نیست اما خدا را شکر هم آقای محمد علی و هم آقای قراگوزلو هر دو در ایران و زنده هستند و می توان به خود ایشان مراجعه کرد. هر دو عزیز با شاملو گفت وگوهادی داشته اند که منتشر شده است.
فکر می کنم با توضیح شاملو بخش مهمی از این اشتباه برداشت روشن شده باشد.
من ای میل خود را هم در اختیار سایت اخبار روز گذاشتم تا اگر هر عزیزی این بخش از کتاب را خواست برایش اسکن شده آن را ارسال کنم. فقط به خاطر شاملو.
مرضیه
٣۹۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۰       

    از : اهل فن

عنوان : می دانستم که چه پیش خواهد آمد
می دانستم که نوشته یی حتی با این ملایمت، در نقد قسمتی از حرف های آقای قراگزلو، چه جنجالی را در این صفحه بر پا خواهدکرد. ناسلامتی، تا حدی از بعضی امور و بعضی چیز ها و بعضی شیوه ها تجربه های بسیار (و متنوع در شکل و یکسان در محتوا) دارم.
و «بسیار»، یعنی بسیار!

خوانندگان گرامی می توانند همان متن کامنت مرا بخوانند و خودشان قضاوت خودشان را بکنند که آیا آنچه گویا در پاسخ به آن کامنت نوشته شده است، نشان از فهم همان چند جمله ی ساده ی مرا هم هم دارد یا نه؟ و آیا در این پاسخ ها حرف های من تحریف شده است یا نه؟ و مثلاً آیا من نوشته ام که شاملو دو خردادی بود یا برعکس، تأکید کرده ام که چنین نبود، اما انصاف داشت و می فهمید چه می کند.

ضمناُ در سه مورد، شاید بد نباشد که اضافه کنم:
۱ ـ من از جلال، در مورد نوع برخوردش با غرب و «غرب زدگی» و این حرف ها دفاع نکرده ام، بلکه آن را یک برخورد «عکس العملی، عصبی، و عُصیانی» دانسته ام. ولی همچنان تأکید می کنم که شاملو، با آن دل بزرگ و روح آزاده اش، با وجود همه ی اختلاف نظر هایی که با آل احمد داشت، شعر «سرود، برای مرد روشن که به سایه رفت» را دقیقاً در رثای آل احمد سروده است، و اختلاف نظر خود با بعضی عقاید او را در سرودن شعری که از احساس ازدست دادن دوستی عزیز، در روحش جاری شده است دخالت نداده است.
اصلاً کافی است که کسی خود آن شعر را بخواند و از اشارات آن نتیجه ی لازم را بگیرد. حتی بدون آن که به تقدیم نامه اش نگاه کند.
کسی که مدعی شده است شاملو صد بار قسم خورده است که آن شعر را برای آل احمد نگفته است، احتمالاً بعد از خواندن سخن نادرست خواننده یی دیگر و روایت اشتباه او از مصاحبه ی ناصر حریری با شاملو الهام گرفته است، و به مصداق «یک کلاغ، صد کلاغ» آن را صد برابر هم کرده است.

کامنت مربوط به آن خواننده ی اول، قبل از کامنت من منتشر شده است؛ و از آنجا که اصل، بر برائت است من به ایشان توضیح می دهم که فکر می کنم تکذیب شاملو در مورد مناسبت سرودن «مرگ ناصری» را که در گفتگو با ناصر حریری مطرح شده است، اشتباهاً تکذیب شاملو در مورد مناسبت سرودنِ «سرود، برای مرد روشن که به سایه رفت» تلقی کرده است.
کسی هم که به آن فیلمساز جوان، اشاره کرده است بد نیست بداند که آن شخص (شاید به دلیل جوانی و در جریان امور نبودنش) از جمله کسانی است که برخورد شدید شاملو در عصر رفسنجانی را با تجدید حیات کانون نویسندگان، همانطور که در کامنت خودم توضیح داده ام به تجدید حیات کانون در زمان خاتمی به همت شهیدانی چون محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، و نازنین یار ازدست رفته، هوشنگ گلشیری، نسبت داده اند...

۲ ـ در «منتهی الیه چپ» بودن شاملو در هر مقطعی را که آقای قراگزلو مدعی شده است به گونه یی دیگر وانمود کردن، نشانه ی حسن نیت نیست.

۳ ـ در پاسخ کسی که البته با زبانی غیر محترمانه، پرسیده است که آیا احمدی نژاد هم ممکن است خودش را در شعر شاملو ببیند، این گونه می گویم:
اولاً: « انسان»، آن قدر ها هم مفهوم گل و گشادی ندارد؛ و برای کسی هم که شیله پیله یی در کارش نیست، منظور من از «شاعر انسان» بودن روشن است.
و ثانیاً: شعر، در ذهن خواننده ی آن تکمیل می شود. یعنی شاعر، بخشی از کار را انجام می دهد، نه همه ی کار را.
این بحث، بسا فنی تر از آن است که حتی در صورتی که حسن نیت، به علاوه ی توان درک مقولاتی از این نوع هم در پرسش کننده باشد، بتوان در یک یا ده کامنت، توضیحش داد.

و خلاصه این که:
ـ ببخشید بنده قصد اسائه ی ادب به ساحت استاد بعضی از شما و مراد بعضی دیگر از شما را نداشتم و ندارم.

لیوانی آب سرد برای تمدد اعصاب و بازیافتن آرامش خود نوش جان کنید، و بعد اگر فرصتی شد، یک بار دیگر کامنت اول مر بخوانید.
با تشکر
٣۹۰۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : ناصر م

عنوان : شاعر انسان؟
بسیار خوب جناب اهل فن عزیز گیرم نظر شما را قبول کردیم که شاملو شاعر انسان بود و با طبقه مبقه کار نداشت. قبول. یعنی شما میفرمائید که انسانی مثل احمدی نژاد هم میتواند خود را در شعر شاملو باز بیابد؟ یا اینکه شما هم از انسان می خواهید تعریف و توصیف خودتان را بدهید؟ در این صورت تعریقف شما هم لاجرم و ناگزیر می شود مثل تعریف آقای قراگوزلو
انسان طبقاتی
اگر غیر از این است لطف کنید ما را نسبت به انسان مورد نظر خود روشن کنید
٣۹۰٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : بهاره ک.د

عنوان : مقالات آقای قراگوزلو در گوهران و یک پرسش
آقای قراگوزلوی عزیز
با سلام
شما پس از مدتی سکوت در عرصه نقد ادبی ناگهان در فصل نامه " تخصصی شعر گوهران " به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی خانم سعیده آبشناسان ظاهر شدید. چهار مقاله سخت جنجالی نوشتید و به نظر من و دوستانم که در نمایشگاه مطبوعات سال ۱۳۸۴ به خود شما هم گفتیم جنابعالی تقریبا همه کاره آن مجله بودید. حتی از رسم الخط مجله و نوع درج مقالات آن هم می شد این را حدس زد. تا این که ویژه نامه احمد شاملو منتشر شد. زیر نام خانم آبشناسان از شما بهعنوان مشاور سردبیر یاد شده بود. مجله در دو جلد هنوز هم هست. نوع چینش مقالات و محتوای آنها و نویسندگانی نظیر فریبرز رئیس دانا و رضا انزابی نژاد چپ تا بهروز ثروتیان که برای اولین و آخرین بار به این محله مقاله دادند نماینگر این امر بود که شما مجله را می بستید. عنوان مشاور هم برای این بود که لابد حضور شما در مجله و کنار سردبیر توجیه شود. حال ممکن است بفرمائید که
چررا دیگر در گوهران نمی نویسید؟
چرا گوهران از شاملو ناگهان تا یک شاعر ناشناس کرمانشاهی افت کرد؟
آیا هنوز هم به آن برخورد تند و تیز و زهر آلود و خشمگینانه با منوچهر آتشی پایبندید؟
ببخشید قرار بود یک سوال در میان باشد اما دوستان خواستند این سوالات هم اضافه شود. اگر اینجا جواب ندهید جای دیگری گریبان شما را خواهیم گرفت
شمسی / مرجان / و کاوه میر عباسی
٣۹۰٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : مزدک ر

عنوان : تحریف شاملو توسط سبزها
شاملو بارها و بارها و به مناسبت های مختلف گفته و تاکید کرده و سوگند خورده که آن شعر را در سوگ آل احمد نسروده است. وقتی شلملو خود با این همه صراحتی که در او سراغ داشتیم این مساله را رد می کند چرا شما جناب اهل فن بازهم اصرار بر این موضوع دارید؟
نکند می خواهید بفرمائید که شاملو دروغ گفته است؟
فیلم آن موجود است
مصاحبه آن موجود است
البته خیلی ها رای مردم در دوم خرداد را به حساب تقابل با نامزد حاکمیت گذاشتند. شاملو هم ممکن است به خانم بهبهانی چنین حرفی را زده باشد اما این دلیل نمی شود که او اصلاح طلبان را تائید می کرده است. بابا جان وقتی که همه برای صف کشیدن در دوازدهم فروردین ۱۳۵۸ از سر و کول هم بالا می رفتیم تنها روشنفکری که گفت من رای نمی دهم شاملو بود.
آقایان خانم ها
لطفا واقعیت را تحریف نکنید
لطفا شاملو را تخریب نکنید
گیرم که با این حرف ها و موعظه ها شاملو سبز نمی شود
٣۹۰٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : بختیار ع

عنوان : رفع یک تفاهم برای سوتفاهم
آقای قراگوزلو بعد از نوشتن چند کتاب و تعدادی مقاله و سخنرانی در دانشگاه ها در خصوص نقد شعر - که انصافا در غیاب منتقدان ادبی شاخص خیلی بموقع بود- ناگهان دیگر نقد شعر ننوشت. نقدهای او در گوهران بخصوص زمانی که به منوچهر آتشی تاخت که چرا شاملو را به جایزه شعر حکومتی فروخته و چرا رفته جایزه چهره ماندگار را گرفته و نقد پنج گانه های منچهر آتشی در زمان خود مثل توپ صدا داد و البته دوستان شاملو با آن نقدها خیلی حال کردند. اما نقد قراگوزلوی عزیز به شاهنامه که بنوعی در دفاع از احمد شاملو هم بود دوستان فراوان فردوسی را آزرد و خیلی ها بر قراگوزلو خرده گرفتند که پس از شاملو او نباید وارد این مهلکه می شد. _ منظورم مقاله تابوی فردوسی در بوته نقد است) ببعد از آن قراگوزلو یکی دو نقد نوشت. یکی درباره شاملو تحت عنوان خار چشم اصلاح طلبان که به نظر من بجا بود. چرا که مستقیما هفته نامه نولیبرال شهروند امروز را هدف گرفته بود که سابقه شان در تخریب شاملو و کانون نویسندگان طولانی و " مشعشع " است و یکی هم در توصیف شعر فروغ که آن هم از منظری تازه بود.
اما درباره چپ بودن شاملو باید به یک نکته باریک که از دید دوست گرامی و نکته سنج جناب آقا یا خانم " اهل فن " مکتوم مانده توجه کرد. ببینید قراگوزلو از " چپ " بودن شاملو سخن می گوید. نمی گوید شاملو کمونیست بوده است. چپ مفاهیم بسیار متنوعی دارد که دوست اهل فن آن را درنیافته است. در همین مقاله قراگوزلو جمله ای از لنین را به نقل از شاملو آورده است. شما یک شاعر ( از کسرائی مثلا
گ کمونیست " تا اخوان و ابتهاج ) به من نشان دهید که از لنین فاکت آورده باشند. در این صورت آدرس بدهید تا من یک مجموعه آثار شاملو را به نشانی تان حتی اگر آن سوی مرزها باشد بفرستم. بنظرم کمی در کامنت دوست اهل فن نا آشنائی با ( فن ) دیده می شد.
٣۹۰٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : سیروس ذکائی

عنوان : شاملو و دوم خرداد
دوست عزیز ما اهل فن نکات قابل توجهی را مطرح کرده است اما برای جلب توجه ایشان و نشان دادن نظر دقیق و قطعی شاملو درباره دوم خرداد نظر این عزیز و سایر عزیزان را به نوشته آقای مسلم منصوری در سایت سینمای آزاد جلب می کنم. اگر شاملو با دوخردادی ها موافق بود حداقل یک مصاحبه با روزنامه هایشان انجام می داد. تورو جان مادرتات شاملو را دیگر خاتمی چی نکنید. در ضمن نظر و نقل قول خانم بهبهانی با همه احترامی که برای او قائل هستم در این مورد برای من ملاک و معتبر نیست. ایشان و امثال آقایان دولت آبادی و سپانلو و دیگران مشابه ایشان به هاشمی رفسنجانی در مقابل احمدی نژاد و البته صریحا به میرحسین موسوی رای داده اند. سخنرانی آقای دولت آبادی در ستاد آقای هاشمی و ستاد آقای موسوی که هنوز در روزنامه ها موجود است. ما چگونه قسم حضرت عباس ایشان و دم خروس را باور کنیم. آقای دولت آبادی بعد از گاف حمایت از هاشمی گفتند دیگر وارد عرصه سیاست نخواهند شد و اشتباه خود را پذیرفتند اما در انتخابات ۸۸ به ستاد موسوی رفتند و او را ستودند.
من با نظر قراگوزلو موافقم و این ربطی به دفاع کورکورانه از مواضع ایشان ندارد.شاملو با قدرت نبود. بر قدرت بود.
٣۹۰٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : اهل فن

عنوان : چند نکته ی اجتناب ناپذیر
با وجود بعضی حساسیت های جناب قراگزلو که می تواند منتقدین بدون سوء نیت و بدون بددلی را هم شامل شود و ایشان را آزرده خاطر سازد، و با وجود مکتب «مرید و مراد» ی غیر عادی و عجیبی که در مورد ایشان رواج وافری در اینترنت دارد، و با وجود احترامی که بر خلاف مخالفتم با نگاه از نظر من دگماتیستی ایشان به مقوله ی سوسیالیسم، برای ایشان قائلم، نمی توانم از اشاره به چند نکته ی «کوچک» زیر اجتناب کنم:

۱ ـ شاملو را با هیچ معیاری نمی شود آنگونه که ایشان نوشته اند در «منتهی الیه چپ» هر دور و زمانه ای از حیات او در همان دور و زمانه (و اصلاً در هیچ دور و زمانه یی) دانست.
این موضوع برای کسانی که با شاملو و یا شعر او و یا هر دو آشنایی لازم دارند آن قدر بدیهی است که فکر می کنم ذکر دلایلش شبیه ذکر دلایل دو ضرب در دو مساوی است با چهار باشد...

۲ ـ افراد مختلفی، در کشور هایی مثل ایران، به مقوله ی حفظ «هویت فرهنگی» مردمانی پرداخته اند که احساس خود کم بینی در برابر دستاورد های تکنولوژیک و علمی پیشرفته ی غرب، به اضافه ی تلاش کلنیالیسم ِ بدل شده به امپریالیسم ناب در نفی هویت فرهنگی آن مردمان و جایگزینی آن با هویت فرهنگی خودش، آن ها را از خود بیگانه ساخته بود و یا می خواست بیگانه بسازد. اما این افراد مختلف، الزاماً از یک زاویه ی مشترک و با یک نقطه ی نظر مشترک، با این ماجرا برخورد نکرده اند.
به عنوان مثال، برخورد عکس العملی و عصبی و عُصیانی جلال آل احمد را با این مقوله، نمی توان با برخورد علی شریعتی یکی دانست...

۳ ـ شکی در این وجود ندارد که شاملو با آن شعر بسیار درخشانش در رثای جلال آل احمد، با عنوان «سرود، برای مرد روشن که به سایه رفت» نشان داد که با علم بر مواضع آل احمد که قطعا در موارد متعددی با مواضع او یکی نبودند، احترامی بسیار عمیق، و اگر تمام شعر را با دقت بخوانیم می شود گفت در حد عشق، نسبت به آن عزیز قائل است.

۴ ـ بر خلاف بعضی حرف ها، شاملو «خار چشم اصلاح طلبان» نبود، و اساساً او را باید فارغ از مقولاتی از این دست، و باید ورای اینگونه مقولات، نگاه کرد.
یک «اصلاح طلب»، احتمالاً به همان اندازه می تواند خودش را در شعر های شاملو بیابد که یک «انقلابی»، و یا یک فرد غیر سیاسی.
شاملو، شاعر انسان بود. و من البته می دانم که آقای قراگزلو و همه ی کسانی که به نوعی مثل ایشان می اندیشند، با این اصطلاح «شاعر انسان» خیلی مشکل دارند. ساده ترین آن، انسان را طبقاتی دیدن و طبقاتی تعریف کردن است. اما من نظر خودم را گفتم، نه نظر آن ها را.

۵ ـ شاملو به هنگامی که در زمان رفسنجانی می خواستند با اجازه ی تجدید فعالیت دادن به کانون نویسندگان، بر اختناق خود سرپوش بگذارند، به شدت با تجدید فعالیت کانون در چنان مقطعی مخالفت کرد؛ ولی در زمان خاتمی با تلاش های شهدای سرفراز اهل قلم، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، و یارانی چون عزیز از دست رفته ی ما هوشنگ گلشیری، برای تشکیل کانون نویسندگان و طی کردن سلسله مراتب اداری آن در نزد مقامات مربوطه، رو در رویی نکرد؛ بلکه بهترین روابط را هم با آن ها حفظ کرد، و حتی اگر اشتباه نکنم پیامی هم برای کانون نویسندگان جدید فرستاد.
بعضی ها که اهل غرض و مرض هستند، موضع گیری شاملو در برابر بحث تجدید فعالیت کانون در زمان رفسنجانی را عمداً طوری نقل می کنند که گویا این موضع گیری، مربوط به دور بعد بوده است. البته این نکته ی پنجم، ربط مستقیم به مقاله ی جناب قراگزلو ندارد، اما ربط غیر مستقیم چرا. (من هرگز به چنین موردی در نوشته های جناب قراگزلو بر نخورده ام و طبعاً منظورم ایشان نیست.)

۶ ـ درست است که شاملو به خاتمی رأی نداد و اصلاً دو خردادی نبود. اما کسانی که روایت سیمین خانم بهبهانی، غزلبانوی ایران را که در همان دو خرداد، بعد از رأی دادن به خاتمی، با انگشت جوهری به ملاقات شاملو که بستری بود رفته بود خوانده اند می دانند که شاملو با اشاره به انگشت جوهری خانم بهبهانی (نقل به مضمون، و از حافظه) چنین گفت:
این شرکت وسیع مردم در این انتخابات [برای رأی دادن به خاتمی علیه ناطق نوری]، پیامی روشن به حکومت است.
من البته اصلاح طلب نیستم. و به طریق اولی، خاتمی گرا و دو خردادی هم نمی توانم باشم. این را برای رعایت عدالت و انصاف نوشتم. به خصوص با توجه به شرایط سیاسی کنونی جامعه و مابقی قضایا.

۷ ـ نظر شخصی من این است که بهتر است جناب محمد قراگزلوی گرامی، به هر چیزی و هر کسی، از جمله شاملو، در چهارچوب اموری که بر آن ها به اندازه ی کافی مسلط هستند بپردازند، و موضوع را در همان چهارچوب تخصص خودشان بررسی کنند؛ نه مثلاً در زمینه ی مسائل تخصصی دیگری مثل شعر. آن هم شعر غول های بی بدیلی مثل شاملو و اخوان و فروغ.

ضمناً هیچ کدام ار مواردی که در بالا بر شمردم از ارزش کار های ایشان و نکات مثبت قابل توجهی که در این مقاله آمده است چیزی کم نمی کند.

برای ایشان در عین حفظ اختلاف نظر هایم با ایشان آرزوی موفقیت دارم، و صمیمانه از این راه دور، به ایشان سلام می کنم.
٣۹۰۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : شهلا ل

عنوان : فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
این آیه ی قران که بر سر در بسیاری از مراکز نشر دولتی جمهوری اسلامی نشسته یک عوامفریبی تمام عیار است. کتاب در مورد شاملو آن هم از نویسنده ای نام آشنا و مشهور و شناخته شده که در همین رژیم ده بیست جلد کتاب چاپ کرده است حقانین مواضع میرحسین موسوی را نشان می دهد که در جواب احمدی نژاد به این ناهنجاری حمله کرد. و جالب این که احمدی نژاد که حرفی برای گفتن نداشت تسلیم شد. عوامفریبانه. حالا معلوم می شود عوامفریبی تا کجا عمیق بوده است. آخر چرا نباید کتابی تاریخی و نقد ادبی آن هم کتابی که به حوزه انقلاب اسلامی هم وارد نشده توقیف شود.
به امید روزی که کتاب بدون اجاره وزارت ارشاد منتشر شود. و کتاب آقای مکارم شیرازی در کنار کتاب من درد مشترکم قراگوزلو و هر کتاب دیگری منتشر شود
٣۹۰۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : بهمن ستوده

عنوان : به مسعود دیبا در باره آل احمد
جنا آقای دیبا
استاد احمد شاملو در مصاحبه با ناصر حریری و محمد محمد علی به صراحت گفته است که شعر " سرود آن کس...." یا دریا به جرعه یی که .... را در سوگ آل احمد نسروده است. شاملو تاکید کرده که البته او جسارت آل احمد را می ستوده اما در جلال آن اندیشه ارجمند و والا را نی دیده که برایش بنویسد که ما در کتاب تو می شکوفیم.
در یک پرسش و چاسخ در دانشگاه برکلی که نوار هشت قسمتی تصویری آن در یو تیوب موجود است شاملو بر این امر صحه می گزارد و با صراحت می گوید اگر می خواهید به عمق روشنفکر ستیزی جلال پی ببرید بروید و کتاب در خدمت و خیانت را بخوانید و با طعنه و طنز از کتاب غرب زده گی و یاوه های آن یاد می کند.
با پوزش از استاد قراگوزلو که مجبور شدم بجای ایشان جواب دوستی را بدهم و رفع شبهه کنم. چونکه می دانم جناب استاد برای خواندن کامنت ما بدبخت ها وقت نمی گزارند!!
در هر صورت مقاله جالبی بود که در موقعی مناسب منتشر شده است. در سایت کمیته مرگزی راه کارگر خواندم که محمد محمد علی هم به سانسور اعتراض شدید کرده است. من مطمئن هستم که در آینده ای نه چندان دور همه این کتاب ها به قول استاد قراگوزلو مثل سال ۵۷ به صورت جلد سفید منتشر خواهد شد.
٣۹۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۰       

    از : مسعود دیبا

عنوان : جلال آل احمد
آقای قراگوزلو اگر چه تند و شتابزده اما خوب و ماهرانه پنبه آل احمد را زده است. سوال من و یک در خواست این است
آیا ممکن است شما نقد مستقلی درباره آل احمد و احمد فردید بنویسید؟
شاملو در یک مراسم به نمایندگی از آل احمد شرکت کرده و چایزه فروغ را از فریدون فرخزاد در موسسه اطلاعات گرفته است . ممکن است بگوئید که اگر شاملو با آل احمد مشکل داشت این مساله چگونه حل میشود؟
شاملو در یک شعر از آل احمد ستایش کرده است
"دریا به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می برد"
حال چگونه ممکن است شاملو که برای آل احمد و درگذشت او و در رثای او شعر گفته است با آل احمد در گیر هم بشود؟
٣۹۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۰       

    از : گلاله ب

عنوان : شاملو و دوم خرداد
شاملو بی شک نماد و نماینده روشنفکری تاریخ معاصر ایران است. او در سال ۱۳۵۸ بدرست انتخابات آری یا نه به جمهوری اسلامی را تحریم کرد . در شرایطی که احزاب سیاسی شعار می دادند که سپاه را سلاح سنگین مسلح کنید شاملو برای توماج و واحدی و شهدای ترکن صحرا و فواد مصطفی سلطانی شعر نوشت.
شاملو دوم خرداد را مضحکه میدانست و هرگز در دام دوم خرداد و اصلاح طلبان اسیر نشد. اما متاسفانه جماعتی به نام "روشنفکر " که یکی از آنان در این مقاله نامش آمده است با آن همه سابقه فرهنگی و قدمت در داستان نویسی فریب کمپین موسوی را خوردند و در دام او افتادند و در مناظرات انتخاباتی نیز مورد هجو آقای کروبی واقع شدند. تفاوت شاملو با دیگران بیش از این هاست. فقط یک نفر شاملو می شود.
آه
اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا
دیواری فرو ریخته
برجای نمی ماند
٣۹۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۰       

    از : سیاوش سعادت

عنوان : شاملو روشنفکری برای همه فصول آوانگاردیسم
وقتی که شاملو از نیما به عنوان شاعری یاد میکند که شعرش از سوی خسرو گلسرخی به " کارگران انقلابی را پیدا می کند" ( در همین مقاله ) می توان او را علاوه بر شاعر آزادی ، شاعر کارگران انقلابی هم خواند. چرا که او بیش از نیما و بمراتب بیش از دیگران در ستایش از زحمتکشان شعر سروده است.
دست شما درد نکند برای این مقاله زیبا
٣۹۰۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۰