گزارش دوچرخه سواری سبز و گردهمایی اعتراضی در پاریس



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٣ تير ۱٣۹۰ -  ۱۴ ژوئيه ۲۰۱۱


گزارش دوچرخه سواری سبز و گردهمایی اعتراضی در پاریس
برای بزرگداشت ۱٨ تیر ۱٣۷٨
فیلمی کوتاه از دوچرخه سواری سبز

به دعوت «کمیته مستقل ضدسرکوب شهروندان ایرانی» در روز یکشنبه ۱۹ تیر ۱٣۹۰، برای بزرگداشت جنبش دانشجویی و اعتراض به سرکوب آن، به ویژه حمله وحشیانه به کوی دانگشاه تهران در امیرآباد، در ۱٨ تیر ۱٣۷٨، یک دوچرخه سواری سبز و یک گردهمایی اعتراضی، با شرکت تعدادی از ایرانیان آزاده در پاریس برگزار شد.

دوچرخه سواری از قلب پاریس یعنی میدان شاتله شروع شد و پس از گذشتن از میدان کنکورد، روبروی پارلمان و آرامگاه ناپلئون به پای برج ایفل رسید. در تمام طول مسیر پرچم ایران و عکس های جانباختگان و یا زندانیان سیاسی و شعارهایی به زبان فارسی و فرانسه که بر روی دوچرخه ها و سینه و پشت دوچرخه سواران نصب بود، توجه مردم را جلب می کرد. خیابان ها مملو از ماشین و جمعیت بود و باعث می شد که دوچرخه سواران به کندی پیش بروند و این خود فرصتی برای ارتباط با عابران به وجود می آورد.

پس از برج ایفل، دوچرخه سواران به طرف میدان حقوق بشر که گردهمایی در آنجا برگزار می شد آمدند. پیش از تظاهرات برای ایران، در میدان حقوق بشر تظاهراتی در دفاع از مبارزه مردم سوریه برگزار می‌شد که هنور ادامه داشت. رسیدن دوچرخه سوران و وارد شدن آن‌ها به میدان، صحنه زیبایی از همبستگی مبارزاتی را به نمایش گذاشت. کسانی که در تظاهرات برای سوریه شرکت داشتند با «زنده باد مبارزه مردم ایران» از رسیدن دوچرخه سوارها استقبال کردند و ایرانیان متقابلن با شعار «زنده باد مبارزه مردم سوریه» به آنها پاسخ دادند و سپس همه یِ صداها با هم یکی شدند و فریاد لیبرته آزادی، لیبرته آزادی، میدان را در خود غرق کرد و اشک در چشمان بسیاری نشاند.

پس از تظاهرات همبستگی با مبارزه مردم سوریه، گردهمایی ایرانیان با سرود ای ایران شروع شد. سپس بیانیه کمیته مستقل ضدسرکوب به مناسبت ۱٨ تیر به وسیله فروغ جواهری خوانده شد.

بابک اکبری فراهانی در سخنرانی خود گفت می خواهد از منظری دیگر به رویداد ۱٨ تیر ۱٣۷٨ بپردازد. او در سخنانی پرشور گفت در پرتو خشونت لجام گسیخته ای که پاسخ اعتراض به بسته شدن یک روزنامه بود و با توجه به سرکوب خونین جنبش سبز اعتراضی مردم ایران از دوسال پیش، ما با این سئوال اساسی مواجه هستیم که با حکومتی چنین جابر و جائر «چه باید کرد». این سئوال اساسی، فرایِ دلنگرانی‌هایِ سیاست بازانی است که اکنون به مسئله انتخابات، بیشتر به عنوان امکانی برای شریک شدن دوباره در قدرت می نگرند. طرح این سئوال به معنای حیاتی بودن یافتن راه برون رفت از وضعیت کنونی جامعه به صورتی بنیادی است. در طول سخنرانی بابک، حاضران چندین بار با کف زدن او را تشویق کردند.

در ساعت ۱۹، مراسم با سرود ای ایران پایان یافت.


بیانیه کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی به مناسبت ۱٨ تیر
۱٨ تیر ۱٣۷٨، برگی زرین از مبارزه جنبش دانشجویی ایران
در دفاع از آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی

نخست با یاد عزت ابراهیم نژاد آغاز می کنیم. فارغ التحصیل رشته‍ی حقوق از دانشگاه اهواز که در شب هجدهم تیر ۱٣۷٨ برای دیدار با دوستان به کوی دانشگاه می رود و شب را در اطاق دوستانش می گذراند. شبی که با حمله نیرو های سرکوبگر جمهوری اسلامی، به شام آخرِ او تبدیل می‌شود. با دست و پا و کتفی شکسته و تیری در سر.

عزت ابراهیم نژاد یکی از هزاران قربانی حکومت خشونت و جهل و نفرت در تاریخ معاصر ایران است. ولی از آنجا که پس از مرگ در دادگاه انقلاب به اقدام علیه امنیت ملی محکوم شد، شاید یگانه باشد.

سخن را با یاد جوانانی ادامه می‌دهیم که هم‌چون فرشته علیزاده در هجدهم تیر ۱٣۷٨ در دانشگاه تهران ناپدید شدند و یا هم‌چون سعید زینالی از خانه ربوده شدند و هیچگاه اثری و خبری از آنان به دست نیامد. یا از محسن جمالی که چشمش در اثر ضربه دیلم افراد گروه ضربت از حدقه در آمد ولی امروز نامش در هیچ جا شنیده نمی‌شود.

دانشگاه تبریز را به یاد می آوریم با صدها زخمی در بیستم تیر ماه. دانشجوی دختری که مجبور شد از میان دو ردیف لباس شخصی چماق بدست عبور کند و در پایانِ این راهروی گوشتی به لاشه ای تبدیل شود و قدرت برداشتن حتی یک قدم را نداشته باشد. و آن دختر دانشجوی دیگر را که از طبقه‍ی سوم به پائین پرتاب شد.

باتوم هایی را به یاد می آوریم که قداره بندانِ رژیم برای «خوش دست» شدن به سرشان شیلنگ آب وصل کرده بودند و هیولاوار آن را بالای سرشان و در میان جوانان به سرعت می چرخاندند.

روزهای میانه‍ی تیر ماه ۱٣۷٨ روزهایی بسیار معنادار در تاریخ سی ساله اخیر به شمار می آیند زیرا :

۱- روند اجرای نظریه‍ی «النصر بالرُعب» یعنی پیروزی با حاکم کردن ترس، از محدوده دگراندیشان غیرخودی فراتر می‌رود و به سوی تعمیم برنامه حذف سیاسیِ طرفداران توسعه‍ی سیاسی و هواداران گسترش جامعه‍ی مدنی سوق می یابد. طرح لایحه‍ی «اصلاح» قانون مطبوعات در مجلس پنجم که کمر به قلع و قمع مطبوعات نیمه آزاد می‌بندد جلوه ای از این روند است.

۲- نبرد قدرت در حکومت از پس پرده و پستوی محفل نشینان به صحنه‍ی جامعه سرریز می کند. روزنامه‍ی سلام که در روز پانزدهم تیر در عنوان اول خود سعید امامی را مبتکر این لایحه معرفی می‌کند و بهای توقیف را به جان می‌خرد، مرکز ثِقل نزاع میان دو جناح محافظه کار و اصلاح طلب را، به میان مردم به ویژه جوانان و دانشجویان منتقل می‌کند.

٣- نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی برای اولین بار پس از پایان جنگ، در روز روشن درس‌هایی را که در کلاس‌های «النصر بالرُعب» گرفته اند پس می‌دهند. حافظه مردم کوچه و بازار هنوز هم این اولین فوران علنی نفرت سازمان‌یافته را در خود حفظ کرده است. دستِ کم یک کشته و دو ناپدید شده، صدها زخمی، صدها بازداشت، ٨۰۰ اطاق کوی دانشگاه تهران ویران.

شوک آنچنان عظیم است که علی خامنه ای هم مجبور می شود با آسیب دیدگان در ظاهر ابراز همدردی کند.

۴- خشونت به خیابان‌ها سرایت می‌کند و در آن آشوب چندین ساختمان اداری و بانک و اتوبوس ویران شده یا به آتش کشیده می‌شوند و هرگز معلوم نمی‌شود عاملان و برنامه ریزان این تشنجات کجا انگیزه‍ی سیاسی داشته اند، و کجا قصد تحریک امنیتی.

۵- شیوه‍ی وارونه سازی به کمال به اجرا در می آید. مسعود ده نمکی رهبر انصار حزب الله، ادعای خسارت می‌کند. حمید رضا ترقی، نماینده‍ی محافظه کار مشهد می‌گوید وزیر کشور دولت خاتمی باید استعفا دهد. اسدالله بادامچیان دبیر کل موتلفه می‌گوید «بحمدالله هیچ دانشجویی کشته نشد ولی سه سرباز و بسیجی به شهادت رسیدند».

طبعاً تا به امروز هیچکس به جرم هتک حرمت دانشگاه، حمله‍ی شبانه به دانشجویانِ در خواب، قتل عزت ابراهیم نژاد و مصدومیت صدها دانشجو در تهران، تبریز، مشهد ، همدان و اصفهان محکوم نشده است. دادگاه، نیروهای انتظامی و انصار حزب الله را تبرئه کرد و تنها یک سرباز به جرم دزدیدن یک ریش تراش محکوم شد تا جلوه ای نیز از لودگی سیاسی در شرح این فاجعه ثبت گردد.

امروز دوازده سال از این رویداد می‌گذرد. دیگر نه اثری از اصلاح طلبان در حکومت هست و نه خبری از روزنامه های مستقل. حمله‍ی شبانه به کوی دانشگاه تبدیل به حمله‍ی شبانه روزی به بنیادهای اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی جامعه و حقوق شهروندی شده است. بر قامت بلند جنبش سبز سایه سکوت سنگینی می‌کند. اما و صد اما، بازخوانی رویداد ۱٨ تیر و تأمل در پیامدهای آن واقعیات دیگری را نیز نشان می‌دهد.

اول آنکه مردم مطالبات خود را انباشت می‌کنند ولی هرگز فراموش نمی‌کنند. هشت ماه پس از حمله به کوی دانشگاه انتخابات مجلس ششم برگزار شد با اکثریت اصلاح طلب، که هرچند تلاشش در حرکت قانونی به سوی احقاق حقوق شهروندی همواره ناکام ماند ولی خاری در چشم تمامیت خواهان شد که همچنان گزنده است.

دوم آنکه رویداد هجدهم تیر نقشی مهم در گسترش تفکر عدم خشونت بازی کرد که ده سال بعد در جنبش عظیم اعتراض به نتایج انتخابات و شعار «رأی من کو» تجلی یافت.

رویداد هجدهم تیر، و ده سال بعد جنبش سبز، این اصل را به روشنی نشان داد که زندگی سیاسی جامعه به نبرد میان جناح‌های درون حکومت خلاصه و محدود نمی‌شود و برعکس، این نبرد تنها در صورتی به نتایجی قابل اعتنا دست می‌یابد که در بستر جنبش دموکراتیک شهروندان جریان یابد. دو سال پس از ائتلاف ولایت‌مداران و کودتاگران علیه جنبش سبز، نمایش درنده خویی برادران دیروز نسبت به یکدیگر، جایی برای تردید در این اصل نمی‌گذارد.

هجدهم تیر ۱٣۷٨ دو چهره را در میهن ما به روشنی به تماشا می گذارد :

چهره سیاه جهل، نفرت و خشونت کور حاکمیت، در برابر چهره سپید دانش، تفکر و پرسشگری شهروندان و به ویژه جوانان.

چهره سیاه سرکوب، کشتار و ویرانگری حاکمیت، در برابر چهره سپید نپذیرفتن زور، دعوت به گفتگو برای تغییر و پایداری بر حقوق شهروندی.

چهره ترس، یاس و شکست حاکمیت از مهارکردن شهروندان در چهارچوب نظامی قرون وسطایی، در برابر فوران خواست آزادی و تامین کامل حقوق شهروندی در نظامی بر مبنایِ تنها و تنها حاکمیتِ رای مردم.

۱٨ تیر ۱٣۷٨، فرازی از نبرد سرنوشت سازی است که از فردای استقرار جمهوری اسلامی بین حاکمیت و شهروندان در ایران آغاز شد و دیر یا زود با شکست محتوم حاکمیت جهل و سرکوب پایان خواهد یافت.

کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی
پاریس، ۱٨ تیر ۱٣۹۰