دفاع علی مطهری از حضور «اصلاح طلبان بی خطر» در انتخابات مجلس!
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲٨ تير ۱٣۹۰ -
۱۹ ژوئيه ۲۰۱۱
اخبار روز: علی مطهری که از چهره های سرشناس مخالف احمدی نژاد در مجلس است و سیاست های فرهنگی او را «لیبرالی» می داند، در گفتگو با سایت خبر تاکید کرده است که به جز موسوی و کروبی کسی نباید در انتخابات دور آینده ی مجلس رد صلاحیت شوند. او از حضور «اصلاح طلبان بی خطر» در این انتخابات استقبال کرده و حرف های آشتی جویانه ای در مورد آن ها بر زبان رانده است:
با توجه به اینکه در آستانه انتخابات مجلس هستیم، به نظرتان امکان حضور اصلاحطلبان در انتخابات آتی وجود دارد؟
امکانش هست اما این بستگی به تصمیم خودشان دارد. صلاح است که اصلاحطلبان به طور فعال شرکت کنند.
ممکن است آنها نیت کنند در انتخابات حضور یابند ولی به نظرتان شورای نگهبان صلاحیت آنها را تایید خواهد کرد؟
بله. شورای نگهبان دلیلی ندارد که صلاحیت نامزدهای این جریان را رد کند. بنده شخصا معتقدم که به جز آقایان موسوی و کروبی، شورای نگهبان نباید صلاحیت کس دیگری را در ارتباط با بحران اخیر رد کند. چه دلیلی برای این کار هست؟ مثلا عضویت در ستاد آقای موسوی که جرم نیست که بخواهند به بهانه آن کسی را رد صلاحیت کنند. حضور در این ستادها یک کار قانونی بوده است. همین طور اعتراض به نتیجه یک انتخابات حق قانونی هر شهروندی است، مگر این که در تخریب اماکن و آسیب رساندن به اموال عمومی دست داشته باشد.
ولی در مقاطعی مثل برگزاری انتخابات مجلس هفتم که اصلا بحث انتخابات و ستاد انتخاباتی آقای موسوی هم نبود، شاهد رد صلاحیت حدود نیمی از نمایندگان مجلس ششم بودیم.
بله، افراط همیشه بوده و برخی افراد به صرف منتقد بودن رد صلاحیت شدهاند و گاهی بعد اصلاح شده است. رهبری هم گاهی از تندروی شورای نگهبان جلوگیری کردهاند. اکنون ترکیب شورای نگهبان نسبت به گذشته عاقلتر است. به هر حال به دلیل اتفاقاتی که بعد از انتخابات سال ٨٨ رخ داد، به صرف معترض بودن برخی افراد به نتیجه انتخابات نباید آنها را رد صلاحیت کرد. حتی تکلیف آقایان موسوی و کروبی هم باید در دادگاه صالح تعیین شود نه اینکه بدون محاکمه محصور شوند. من با این برخورد مخالفم.
نظرتان درباره سخنان اخیر آقای جعفری فرمانده کل سپاه چیست؟ برخی کاربران خبرآنلاین، نظر شما را در این خصوص پرسیدهاند.
آن طور که من از توصیه امام(ره) میفهمم نظامیان نباید وابستگی حزبی داشته باشند و در انتخاباتها به عنوان نهاد یا مقام نظامی باید بیطرف باشند و دخالت نکنند. اظهارنظر کلی درباره مسائل سیاسی در جهت حراست از آرمانهای انقلاب اسلامی برای آنها بلااشکال است بلکه وظیفه آنها خصوصا سپاه پاسداران است اما ورود آنها به مصادیق جایز نیست. البته بدنه نیروهای مسلح مثل سربازان و بسیجیان از این نظر مانند مردم عادی هستند. به نظر میرسد که امام خمینی این توصیه را به خاطر جلوگیری از پدید آمدن تفرقه در میان نظامیان ایراد کردند.
نظرتان درباره شروطی که آقای خاتمی و اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات میگذارند و به نوعی از نظام تضمین میخواهند چیست؟ برخی معتقدند اصلاحطلبان اصلا در موقعیتی نیستند که شرط بگذارند و باید بدون شرط حضور یابند؟
اتفاقا من معتقدم که آقای خاتمی حرفهای درستی زده است ولی نه به عنوان شرط. من هم معتقدم که بسیاری از زندانیهای پس از انتخابات باید آزاد شوند، چون در حال حاضر بیخود ولی راه نیل به این خواستهها این نیست که اصلاحطلبان برای انتخابات شرط بگذارند. حتی شرکت در انتخابات و به دست آوردن تعدادی از کرسیهای مجلس و به رخ کشیدن پایگاه اجتماعیشان، راه را باز میکند تا آنها بتوانند به این خواستههایشان برسند. تحریم انتخابات ممکن است آنها را منزوی کند و دیگر در آینده نتوانند کاری بکنند. قطعا نظر رهبری هم بالا بردن سطح مشارکت در انتخابات آینده است.
من خواستههای آنها را قبول دارم و منطقی میدانم ولی شرط گذاشتن برای نظام را درست نمیدانم چون نظام معمولا در این موارد ایستادگی میکند و زیر بار این شرطها نمیرود و به این ترتیب آنها از حضور در این عرصه محروم میشوند بدون آنکه دستاوردی داشته باشند در حالی که فضای سیاسی را هم تندتر کردهاند.
برخی سایتها گفتهاند که آقای خاتمی در یکی از دیدارهای اخیرشان گفتهاند که دیگر جنبش سبزی وجود ندارد و باید از مسائل پس از انتخابات گذشت و اصلاحطلبان باید تدارک یک جریان جدید را ببینند. به نظرتان این موضع گیری میتواند منجر به برون رفت اصلاحطلبان از شرایط کنونی شود؟
قطعا این حرفها مفید است که خاتمه جریان سبز را اعلام کردهاند. این اظهارات، مخالفت با جنبش سبز است و میتواند بهانه خوبی برای پذیرش دوباره اصلاحطلبان در عرصه باشد.
اگرچه برخی آقای خاتمی را از سران فتنه میدانند ولی بنده شخصا چنین نظری ندارم. شاید مهمترین خطای مجمع روحانیون مبارز این بود که راهپیمایی ٣۰ خرداد را پس از سخنان رهبری در نماز جمعه به سرعت لغو نکردند و تعلل کردند. البته این تعلل در شرایط هیجانی آن دوره، از نظر من قابل گذشت است.
میدانید که من در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ٨٨ به دنبال جلب حمایت از حضور آقای ولایتی بودم. پیش از آنکه آقای موسوی اعلام نامزدی کند، آقای خاتمی گفته بودند که کاندیدا میشوند. من در آن برهه با ایشان دیدار کردم. ایشان از ته دل گفتند که اگر احساس کنیم شما اصولگراها واقعا از آقای ولایتی حمایت میکنید، نه من میآیم و نه آقای موسوی کاندیدا میشود و ما هم از آقای ولایتی حمایت میکنیم. چون آنها میخواستند که آقای احمدینژاد رای نیاورد و نوع مدیریت ایشان را مضر به حال کشور میدانستند. از این رو شخصا قبول ندارم که ماهها قبل از انتخابات برنامهریزی برای براندازی شده بود و آقای خاتمی هم از سران فتنه است! حال که خود ایشان نرمش نشان میدهند، نظام هم باید عطوفت به خرج دهد و آنها را بپذیرد.
اخیرا اخباری دال بر احتمال حضور آقای جنتی در حلقه تصمیمگیران اصولگرایان برای ایجاد اجماع در انتخابات آینده منتشر شده است. نظر شما در مورد نقشآفرینی انتخاباتی دبیر شورای نگهبان چیست؟
من حضور آقای جنتی در این زمینه را به صلاح نمیدانم، هم از نظر شخصیت حقیقی ایشان که جز افرادی که به نام اصولگرایی در بحران اخیر موجب تشدید این بحران شدند و به جایگاه ولایت فقیه لطمه وارد کردند بقیه را خارج از خانواده انقلاب میدانند و در نتیجه موجب تفرقه در این حلقه خواهند شد چون افراد روشنی مانند آیتالله مهدوی کنی این طرز فکر را نمیپذیرند، و هم از نظر شخصیت حقوقی که ایشان دبیر و عضو شورای نگهبان و برگزار کننده و داور انتخابات است. ورود ایشان به این حلقه شبیه همان اتفاقی است که در انتخابات ریاست جمهوری گذشته افتاد که برخی از اعضای شورای نگهبان از یکی از نامزدها حمایت کردند و مشکلاتی به وجود آمد.
سازوکارهایی برای ایجاد وحدت میان اصولگرایان به منظور ارائه یک لیست انتخاباتی واحد در انتخابات مجلس نهم در دستور کار قرار گرفته است. نظر شما در مورد این مدلها از جمله مدل ۲+۶+۴+٣ چیست؟
من اساسا قائل به وحدت اصولگرایان نیستم. زمانی باید از وحدت اصولگرایان دم بزنیم که رقیب سرسختی در مقابلمان باشد، رقیبی که به مرز دشمنی میرسد، مثلا زمانی که رقیب ما چهرههای تند و تیزی مثل آقایان تاجزاده و بهزاد نبوی باشند، اصلاحطلبانی که به دنبال تغییر ساختار نظام بودند. اگر امکان ورود این افراد به مجلس وجود داشته باشد، ما باید با هم متحد شویم تا آنها رای قابل توجهی نیاورند. اما الان کسانی از اصلاحطلبان از سوی شورای نگهبان تایید صلاحیت میشوند که بیخطرند و افراد معقولیهستند و ولایت فقیه را قبول دارند.
مثلا چهرههایی مثل آقایان کواکبیان یا پزشکیان و یا خباز چه خطری برای نظام دارند؟ به نظر من اینها از برخی اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی اصولگراترند. در چنین فضایی این همه اصرار برای وحدت برای چیست؟ چه ضرورتی دارد؟ فرض کنید دو سه لیست اصولگرا باشد با دو سه لیست اصلاحطلب. مردم هم از بین آنها نمایندگانشان را انتخاب میکنند. به نظر من حتی اگر اینگونه اصلاحطلبان در مجلس بعد، اکثریت کرسیها را هم کسب کنند، خطری نظام را تهدید نمیکند. در چنین شرایطی چه اصراری هست که سیستم مجموعه اعداد برای وحدت درست کنیم ومدل بچینیم؟! به نظر من این کارها لازم نیست.
من معتقد به وحدت عقلا و معتدلها اعم از اصولگرا و اصلاحطلب هستم تا در برابر تندروها و افراطیهای دو طرف، جبهه واحد تشکیل دهند. به این ترتیب مجلس آینده ما یک مجلس اهل فکر و عقیده خواهد بود و به جای احساسگرایی، در آن عقلگرایی حاکم خواهد بود.
باید به سمت مجلس عقلگرا و معتدل برویم. باید مبانی و اصولی را تعریف کنیم که هر کس آن را قبول دارد وارد این جبهه شود، اصولی مثل ولایت فقیه، آزادی، عدالت اجتماعی، مردمسالاری دینی، استقلال فرهنگی، امر به معروف و نهی از منکر، نقش زن در جامعه، رعایت اخلاق در سیاست، قانونگرایی، توجه به نسل جوان و.... بر اساس این اصول با برداشت واحد است که باید وحدت بیابیم و افرادی که به این اصول معتقدند به مجلس راه یابند، چه اصولگرا باشند و چه اصلاحطلب. مهم برداشت واحد از این اصول و مبانی است. مثلا باید برداشت همه ما از ولایت فقیه یا آزادی یکسان باشد.
برای همین است که به وحدت بین اصولگراها اعتقادی ندارم. فرض کنیم همه ما هم متحد شویم. که چی؟ میخواهیم جلوی چه دشمنی را بگیریم؟ دشمنی در مقابل ما نیست! خیلی از رقبای اصلاحطلب ما مثل خود ما اصولگراها فکر میکنند و همین انتقادات ما را به وضع موجود دارند. بنابراین وحدت بین عقلا و معتدلین باید یک اصل باشد نه وحدت میان اصولگراها.
کاربران خبرآنلاین پرسیدهاند که آیا حاضرید در فهرست انتخاباتی اصلاحطلبان هم قرار بگیرید؟
در دور قبل هم من گفته بودم غیر از حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، هر گروهی بخواهد اسم من را در لیست خود قرار دهد مخالفتی ندارم.
حتی اعتمادملی یا مجمع روحانیون؟
حتی با حضور در فهرستهای این دو حزب هم که البته اصلاحاتی انجام دادهاند مخالفتی ندارم. البته من هنوز تصمیم برای حضور در انتخابات آینده نگرفتهام.
اتفاقا آقای افروغ هم چنین احساسی در آستانه مجلس هشتم و حتی همین حالا دارند. شما دلیل عدم تمایلتان چیست؟
من منتظرم ببینم که سرنوشت برخی امور چه میشود. مثلا سوال از رئیسجمهور انجام میشود که دریابیم این مجلس یک مجلس واقعی است یا نه؟
یعنی اگر سئوال از رئیسجمهور به سرانجام نرسد، شما دیگر نامزد انتخابات بعد نخواهید شد؟
اگر این کار انجام نشود و مجلس نتواند کارهای بزرگ انجام دهد و کار مجلس فقط امور جزئی مثل تعیین حریم جادهها باشد، دیگر چه نیازی به نامزدی امثال من در انتخابات است؟! هر کسی میتواند دکمه را فشار دهد و بگوید که حریم جاده ۱۰ متر باشد یا ۱۵ متر! اتفاقا ممکن است افراد صالحتر از من برای این تصمیمات باشد.
اگر ما نتوانیم جلوی یک انحراف بزرگ در دولت را بگیریم، مجلس استقلال لازم را نداشته باشد و در موارد حساس دست مجلس را ببندند، حضور در مجلس خیلی هم معنی ندارد. اصلا چه ارزشی دارد که اینقدر وقت بگذاریم؟
در مورد نسبت شما و آقای لاریجانی در میان کامنتهای مخاطبان سوالاتی دیده میشد که پرسیده بودند فامیل بودن شما چقدر در پیگیری امور در مجلس موثر است؟ آیا شما برای اقداماتتان از ایشان نظرخواهی میکنید؟ یا ایشان کارهایی را به شما میسپرند که مثلاً در مجلس چه بگویید یا چه بکنید؟
اتفاقاً در خود مجلس بسیاری از نمایندگان معتقدند که نسبت من و آقای لاریجانی چندان عیان نیست و مغفول است و اگر قرار باشد فهرستی از نمایندگان نزدیک به ایشان را ارائه کنند، اسم من در آن نخواهد بود. من کمتر از بسیاری از نمایندگان ایشان را ملاقات میکنم. واقعاً هماهنگی خاصی بین ما نیست و من معمولاً برای کارهایم از ایشان نظرخواهی نمیکنم. حتی در مورد استیضاح آقای کردان، زمانی که من درخواست استیضاح را به هیأترئیسه دادم ایشان مطلع شدند و اوایل هم خیلی موافق این کار نبودند اما بعد که فشار افکار عمومی زیاد شد، ایشان، دیگران و کل مجلس با این استیضاح همراه شدند.
در مواردی هم من به مدیریت ایشان اعتراض کردم. مثلاً زمانی که ایشان مواد ۲۲ و ۲٣ قانون حمایت از خانواده را که درباره ازدواج موقت و تعدد زوجات است مسکوت گذاشته و به کمیسیون ارجاع دادند، من اعتراض کردم که این کار برخلاف آییننامه مجلس و تنها به خاطر ملاحظات اجتماعی است.
به هر حال رابطه سببی من و آقای لاریجانی هیچ تاثیری در رفتار ما در مجلس ندارد.
سوالاتی هم در مورد نسبت شما و پدر بزرگوارتان مطرح شده است. از جمله اینکه فکر میکنید اگر فرزند شهید مطهری نبودید، به اینجا میرسیدید؟
مگر حالا به کجا رسیدهام؟!
سوال دیگر این است که شما چقدر عقاید و اعتقاداتتان را مطابق و منطبق با اصول و عقاید پدرتان میدانید؟
اکثر قریب به اتفاق عقاید و افکارم را مدیون شهید مطهری هستم. نه به خاطر اینکه پدرم هستند بلکه به خاطر اینکه افکار ایشان را میپسندم و چون تدوینکننده آثارشان پس از شهادتشان بوده ام، طبیعی است که این افکار و اندیشهها در ذهن من رسوخ کرده و با روح من عجین شده است. خیلی از نظرات من بازگویی نظرات شهید مطهری است.
ولی گاهی شما را متهم میکنند که نقیض مواضع ایشان موضعگیری میکنید و اصطلاحاً میگویند «پسر کو ندارد نشان از پدر». تا به حال این موضوع را به خود شما گفتهاند.
این نوع اظهارنظرها بیشتر در سایتهاست والا بین مردم که بودهام هرگز چنین حرفی به من نزدهاند. اتفاقاً من در میان اقشار مختلف مردم از شمال تا جنوب تهران رفت و آمد دارم. منزل من نزدیک حسینیه ارشاد است و منزل پدریام در خیابان دولت قلهک است. تا ده سالگی هم در خیابان ری و بچه جنوب شهر بودم. الان هم که برای حضور در مجلس به محدوده بهارستان رفت و آمد دارم و چون دفتر مرکزی انتشارات صدرا در ناصرخسرو است مرتب با مرکز شهر ارتباط دارم، دانشگاه هم که در مرکز شهر است. من گاهی این مسیرها را پیاده میروم و یا از مترو استفاده میکنم. علاوه بر این هر چند هفته یک بار به نماز جمعه میروم و در راهپیماییها شرکت میکنم. در تمام این مواقع با مردم در تماسم و آنها حرفهایشان را به من میزنند. حدود ۹۰ درصد اظهارنظرها و داوریهای مردم در راستای تأیید و تشکر و تقدیر است و توصیه آنها به ادامه راه.
در یکی از کامنتهای کاربران سایت خبرآنلاین به مواضع ضدایرانی شما انتقاد شده و پرسیده شده است که چرا به کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» پدرتان بیتوجه هستید. حتی شهید مطهری را یک چهره «پیشرو» و شما را یک فرد «متحجر» میخوانند. نظرتان چیست؟
من فکر میکنم که این افراد پیام کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را دریافت نکردهاند. شهید مطهری به هیچ وجه حرفهایی را که امروزه تحت عنوان مکتب ایرانی و اسلام ایرانی گفته میشود تأیید نکردهاند و درست نقطه مقابل آن را مطرح کردهاند. اساساً فلسفه نوشتن این کتاب، مقابله با سیاست رژیم شاه در جهت ترویج ناسیونالیسم ایرانی و بازگشت به ایران باستان و قرار دادن ایران در مقابل اسلام بوده است.
شهید مطهری در این کتاب آوردهاند که اسلام و ایران برای هر دو مایه افتخار است. برای اسلام از این جهت که یک ملت باهوش و دارای تمدن این مکتب را با آغوش باز پذیرفته است و برای ایران از این جهت که در برابر حقیقت تسلیم شده و بیهیچ تعصبی اسلام را پذیرفته و از هر ملت دیگری بیشتر در راه آن فداکاری کرده است.
ایشان در این کتاب اثبات میکنند که اسلام برای ایران یک امر خودی است و این طور نیست که هرچه از خارج از مرزها به داخل بیاید، غیرخودی باشد. ملاک خودی و غیرخودی بودن یک پدیده، داخلی و خارجی بودن نیست بلکه این است که آن ملت، آن پدیده را به میل خود و با علاقه پذیرفته باشد یا اینکه به زور به او تحمیل شده باشد.
تز مکتب ایران به جای مکتب اسلام که از سوی آقایان احمدینژاد و مشایی مطرح شده است، نقطه مقابل نظرات شهید مطهری است. این آقایان میگویند که اسلام واقعی اسلام ایرانی است و ما برای تبلیغ اسلام باید ایران را تبلیغ کنیم چون اگر از اسلام سخن بگوییم برداشتهای مختلفی از آن در دنیا وجود دارد و ممکن است با برداشت القاعده یا طالبان از اسلام خلط شود و ما را دچار مشکل کند. بنابراین بهتر است ما از ایران و حداکثر از اسلام ایرانی سخن بگوییم.
این، حرف بسیار خطرناکی است. اینکه به اسلام پسوندهای «ایرانی» و «عربی» و «ترکی» و مانند آن اضافه کنیم، سبب تفرقه در جهان اسلام میشود و با تعالیم اسلام جور درنمیآید چون اسلام آمده است که بیرنگی و بینژادی را ترویج کند ولی این پسوندها تعصبات قومی را زنده میکند و نوعی بازگشت به جاهلیت قبل از اسلام است. ما از اسلام سخن میگوییم و منظورمان هم اسلام واقعی است.
این تعابیر نقض غرض است. به عقیده من این یک تز استعماری است که نمیدانم آگاهانه ترویج میشود یا ناآگاهانه. مخالفت من با این افکار به همین دلیل است. احساس میکنم که این افراد میخواهند مسیر انقلاب را تغییر دهند و مسئله سادهای نیست که بگوییم یک فکری به ذهن آنها خطور کرده و خیلی سخت نگیریم، یک مسئله فرعی است. به نظر من از مسائل اصلی است.
تز مکتب ایران و اسلام ایرانی سبب میشود که ایران را از کشورهای اسلامی جدا کند و آن را به یک جزیره دور افتاده تبدیل کند، همان سیاستی که برخی عربهای متعصب مثل رژیم آل سعود و وهابی ها دنبال می کنند و دائما می گویند که ایرانی ها یک اسلام مخصوص دارند و اساسا مجوس و زردشتی هستند. در حالی که هدف انقلاب اسلامی، احیای تمدن بزرگ اسلامی و اتحاد جماهیر اسلامی است.
سوال دیگر کاربران خبرآنلاین این است که آیا هرکس از تمدن ایرانی حرف بزند را «دینستیز» میدانید؟ چرا میگویید فردوسی اشتباه کرد که زبان فارسی را زنده کرد؟
من هرگز در مورد فردوسی چنین حرفی نزدهام. حتی در پیگیری اجرای قانون منع به کارگیری الفاظ بیگانه، در واقع برضرورت استفاده از الفاظ فارسی تأکید داشتم. البته ممکن است گفته باشم که به بهانه مبارزه با الفاظ بیگانه نباید با کلمات عربی مقابله کنیم و به کلمات عربی هم به چشم کلمات لاتین بنگریم چون زبان عربی زبان دین ما و زبان قرآن است و نباید کاری کنیم که کلمات عربی از زبان فارسی خارج شود. اشکالی ندارد که کلمات معادلی را برای لغات عربی طراحی کنیم اما اینکه اصلاً از کلمات عربی استفاده نکنیم یک اشتباه بزرگ است.
متأسفانه فرهنگستان زبان فارسی مشغول این کار است. مثلاً به جای واژه «خروج» واژه «برونرفت» را در نظر گرفتهاند. نفس این کار اشکال ندارد که هر دو کلمه استفاده شود، اما این که در کتابهای درسی هر جا "خروج" هست تبدیل به "برون رفت" کنیم اشتباه است. "خروج" یک کلمه قرآنی است و نباید مردم را از ادبیات قرآنی دور کنیم. به این ترتیب اگر پیش برویم ممکن است ۲۰ سال بعد، دیگر آثار شهیدمطهری و امام خمینی(ره) برای مردم مفهوم نباشد.
این انتقادتان را به آقای حدادعادل هم گفتهاید؟
بله گفتهام. ایشان توجیهاتی دارند که برای من قابل قبول نیست. اینکه با این سرعت کلمات عربی را تبدیل به فارسی دری کنیم و برای حذف کلمات عربی تلاش کنیم اقدامی است که در رژیم شاه هم رخ نداد و اصلا جرأت نمیکردند این کار را بکنند. آنها دو، سه بار این خیز را برداشتند اما افرادی مثل شهید مطهری در مقابل آنها ایستادند.
من مخالفتی با معادلسازی واژهها ندارم اما اینکه تمامی آنها در کتب درسی جایگزین شود کار غلطی است چون ما را از زبان قرآن دور میکند. زبان عربی زبانی غنی است و برخی از کلمات آن در زبان فارسی کلماتِ فارسی شده است همچنان که برخی کلمات فارسی در عربی کلمات معرّب است. اگر از زبان عربی دور شویم دیگر نه از حافظ درک درستی خواهیم داشت نه از مولوی و سعدی و نظامی و... به این ترتیب از معارف اسلامی دور میشویم و ضربه خواهیم خورد.
این را هم بگویم که اسلام زبان خاصی ندارد اما چون زبان عربی غنیتر و مناسب تر برای انتقال معارف الهی بوده قرآن به زبان عربی نازل شده است.
فردوسی هم کار خوبی کرده که زبان فارسی را زنده کرده است چون هر زبانی حامل فرهنگ و معارف خاص خودش است. او ضمن دفاع از اسلام مانع از فراموش شدن زبان فارسی شده است. این خود نشان می دهد که اسلام بر زبان خاص یا رنگ خاص یا نژاد خاصی تاکید ندارد. اتفاقاً بسیاری از معارف اسلامی به زبان فارسی بیان شده است و کسانی که زبان فارسی را نمیدانند از درک آن محرومند. حتی خوب است که عربها هم زبان فارسی را بیاموزند و از معارفی که در امثال دیوان حافظ، سعدی، مولوی، جامی و دیگر کتب عرفانی ما آمده است، استفاده کنند چون معمولا با ترجمه، معانی به درستی منتقل نمی شود. من زبان فارسی را زبان دوم جهان اسلام میدانم و بسیار متأسف میشوم که دو نفر مسلمان در مکه با یکدیگر انگلیسی صحبت میکنند. به نظر من دو نفر مسلمان غیر همزبان در درجه اول باید با زبان عربی وگرنه با زبان فارسی و یا دیگر زبانهای دنیای اسلام با هم صحبت کنند. البته دانستن زبان انگلیسی به عنوان یک ابزار و وسیله، خوب بلکه لازم است اما اینکه مسلمانان زبان انگلیسی را بهتر از عربی میدانند یک نقطه ضعف است و نشانه نفوذ استعمار در جهان اسلام است.
مخالفتهای شما با «ملیگرایی» آنقدر از نگاه کاربران خبرآنلاین زیاد است که پرسیدهاند بالاخره آقای مطهری خودشان را کجایی میدانند؟ حتی پرسیدهاند که شما خودتان را یک ایرانی مسلمان میدانید یا یک مسلمان ایرانی؟
من خودم را یک مسلمان ایرانی میدانم. به قول سیدجمالالدین اسدآبادی وطن ما آنجاست که اسلام باشد. ما مرزهای موجود را مرزهای قراردادی میدانیم که خیلی از آنها را استعمارگران ترسیم کرده اند، به ویژه مرزهای خاورمیانه که به دست انگلیسیها و فرانسویها پس از شکست دولت عثمانی و بیشتر به صورت خطوط مستقیم کشیده شده و برای ایجاد تفرقه بین دنیای اسلام بوده است. اینکه ما روی ایرانی یا عرب و یا ترک بودنمان تأکید داشته باشیم و به آن تفاخر کنیم نوعی انحراف از تعالیم اسلام است. البته هرکسی وطنش را دوست دارد ولی وطندوستی یک امر مشترک بین انسان و حیوان است و یک امر متعالی نیست. کما اینکه یک حیوان هم وقتی به حریمش وارد میشوند از آن دفاع میکند. دفاع از وطن مثل دفاع از مال و ناموس امری مقدس است اما چون امری مشترک میان انسان و حیوان است، مثل دفاع از عقیده و ایدئولوژی و ارزشهای انسانی که مختص انسان است دارای تعالی نیست. به همین جهت ملیت پرستی و تعصب نژادی به طور کلی امری مذموم و نکوهیده است. امروز هم بخش بزرگی از مشکلات جهان اسلام ناشی از تعصبات قومی است و البته عربها در این زمینه گوی سبقت را از ایرانی ها و ترکها و غیره ربودهاند.
|