بررسی نامهای کهن شهر اردبیل و کوهها و رودخانهً آن
جواد مفرد
•
قدیمی ترین نامی که برای شهر اردبیل ذکر شده همانا روتومنی خبر کتیبهً رازلیق آرگیشتی دوم از پادشاهان اورارتویی است که آن را به سادگی می توان دارای رودخانهً پر ماهی معنی نمود. و این با نام کنونی رودخانهً این شهر یعنی ماهی رود (بالیقلو چای) مهر تأیید می خورد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۷ تير ۱٣٨۵ -
۲٨ ژوئن ۲۰۰۶
با توجه به منابع غنی زبانهای قدیم و جدید ایرانی که در فرهنگنامه های فارسی و پهلوی و اوستایی بر جای مانده است می توان معمای بسیاری از نامهای جغرافیایی ناشناخته ایران را حل نمود. برای نمونه در این باب در روزنامهً انترنتی آتورپاتکان نام یک روستای قدیمی در شمال آذربایجان شرقی، در قراچه داغ، که آستامال نامیده میشود، مورد بررسی قرارگرفته و تفسیرهایی دوراز ذهن به صورت آس (؟)- تم (؟)- آل از معنی لفظی آن داده شده است. در صورتی که با یک نگاه به لغت نامه های فارسی معلوم میشود که آستا (استه) در فارسی به معنی استر است و معنی کلمهً عربی مال هم که روشن است. یعنی به عبارت ساده نام این روستا به همان معنی نام شهرهای استر آباد و آستارا(آستاوریای منابع کهن یونانی) است. نظیر این نوع نامگذاری روی قصبهً کلیبر و عشیرهً کرد کلخوران می توان سراغ گرفت که اولی به معنی دارندگان گاومیش و دومی به معنی تغذیه کنندگان از گوشت گاومیش ی شکارچیان گوزن است. همین مقوله است نامهای کهن شهر اردبیل که تلاشهای ناموفقی برای تعیین و تبیین آن صورت گرفته از جمله توجیه آن به شهر مقدس که قانع کننده نیستند چون معانی درست نامهای آن وقتی عاید میگردند که معنی واحد و مشترکی مانند رگ سرخی آنها را به هم مربوط ساخته باشد: قدیمی ترین نامی که برای شهر اردبیل ذکر شده همانا روتومنی خبر کتیبهً رازلیق آرگیشتی دوم از پادشاهان اورارتویی است که آن را به سادگی می توان دارای رودخانهً پر ماهی معنی نمود. و این با نام کنونی رودخانهً این شهر یعنی ماهی رود (بالیقلو چای) مهر تأیید می خورد. نام کهن دیگر این شهر یعنی باذان- پی- روذ به معنی قلعهً کنار رود می باشد. نامهای کهن دیگر شهر اردبیل یعنی اردوی-ال و ارتوی- ایت منابع اسلامی و ارمنی را به سادگی می توان مرکب از کلمهً اوستایی اردوی (رود بالنده) و پسوندهای نسبت آل و ایته گرفت یعنی شهر یا قلعه مجاور رودخانه ً بالنده. بنابراین فرضیه ترکیب نام اردبیل از ارد (مقدس) و بیل (شهر) اصالت ندارد چه در اوستا نام رودخانهً این شهر که اردوی-سور- اناهیت (رود نیرومند پاک و بالنده) آمده و وبه نام ایزد بانوی آبهای ایرانیان باستان یعنی ناهید نامگذاری شده بسیار معروف است. کلاٌ منطقه شهرستان اردبیل خصوصا کوه سبلان ( هوکر اوستا، به معنی خوب کنش و جایگاه پر سود) و چشمهً سرعین (چشمهً آب گرم معدنی سرئین به معنی منسوب به الهه زیبای آبها ناهید) و دریاچهً زیبای یخ بستهً قلعهً سبلان (اورویس اوستا یعنی گرد) به الههً آبهای ایرانیان باستان یعنی اردویسور اناهیت یا همان ناهید اختصاص داشته است. هاشم رضی در فرهنگ نامهای اوستا مطالبی را در باب این رودخانهً اوستایی از کتاب پهلوی بندهشن نقل نموده اس است که آن را در این جا می آوریم:" در بندهشن، در فصل سیزدهم، هنگامی که از آفرینش سخن به میان است از رود ناهید گفتگو شده است. نخستین مرحله آفرینش، خلقت آسمانهاست. دومین مرحله، آفرینش آبهای جهان است. هنگامی که اهورا مزدا آبها را آفرید، آبها به سوی دریای فراخکرت (اقیانوس) که درجانب جنوب کوه البرز بر بسیط زمین گسترده شده بود سرازیر شدند. آبهای هزار دریاچه در این دریا جای دارد و هریک از این دریاچه ها، آبش دارای خواصی جداگانه است. دریاچه ها در کوچکی و بزرگی یکسان نیستند. پاره ای شان آن قدر بزگند که در چهل روز یک سوار ورزیده نمی تواند گردش را به پیماید. سر چشمهً این دریا از قلّهً البرز کوه می باشد که به واسطه رود اردویسور اناهیتا جاری میشود، تا به کوه هوکر برسد از صد هزار گذرگاه زرین می گذرد. در قلّهً کوه هوکر دریاچه مقدس اورویس قرار دارد. آبها پس از گذر ازآن همه گذرگاه، برای تصفیه شدن کامل به این دریاچه می ریزند. در سوی دیگر این دریاچه معبری قرار دارد که آبها پس از تصفیه شدن از آنجا خارج میشوند. آنگاه یک شاخه از این آبها جدا شده و از کوه اوسین دُم ( قوشه داغ ، زوج کوه سرچشمهً تلخه رود)به دریای فراخکرت جاری گشت. بقیهً آبها تبدیل به باران شده و بر سطح زمین فرو می ریزد. و سرچشمهً همهً این آبها، چشمهً اردویسور اناهیتا است." بر اساس همین اعتقاد به بانوی ایزد باکره آبهای کوه مقدس سبلان بوده که خاقانی شروانی چنین اشعاری سروده است:
قبلهً اقبال قلهً سبلان دان
کو زشرف کعبه وار قطب کمال است
کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد
جامهً احرامیان که کعبهً حالست
در خبری خوانده ام فضیلت آن را
خاست مر آرزوش قرب سه سال است
رفتم تا بر سرش نثار کنم جان
کوست عروسی که امهات جبال است
چادر بر سر کشید تا بن دامن
یعنی بکرم من این چه لاف محال است
مُقعد چندین هزارسالهً عجوزی
بکر کجا ماند این چه نادره حالست
موسی و خضر آمده به صومعهً او
صومعه دارد مگر فقیر مثالست
هست همانا بزرگ بینی آن زال
چادر از آن عیب پوشی زالست
گفتم چادر ز روی بار نگیری
بکر نهً شرم داشتن چه مجالست
گفت پس از چارمه که چادر من باد
خرقه کند بهر عرس جای جمال است
از پس بکران غیب چادر غیرت
بفکن خاقانیا که بر تو حلال است.
|