سدهایی که سپاه پاسداران بر روی مردم بسته است


امین حصوری


• در ایران اما این بازوی نظامی نه صرفا ابزاری در دست طبقه حاکم، بلکه (به دلیل جایگاه اقتصادی ویژه اش) خود بخشی از بلوک مسلط در طبقه حاکم است. اینک با اطمینان می توان گفتن سپاه پاسداران راهبری این بلوک مسلط در دل طبقه حاکم را در دست گرفته است و قدر مسلم آن است که سپاه پاسدارن و الگوی سرمایه داری ایرانی لازم و ملزوم یکدیگرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ مرداد ۱٣۹۰ -  ٣۱ ژوئيه ۲۰۱۱


گاه سیاسی ترین خبرها همان هایی هستند که بی ربط به سیاست جلوه می کنند و به ویژه آنهایی که جزو «اخبار اقتصادی روزمره» محسوب می شوند. در دو دهه اخیر تصور بی ربط بودن (یا کم ربط بودن) اخبار اقتصادی به ساختار سیاسی و بنیانهای قدرت به طور معمول در جامعه ایران رواج داشته است؛ جایی که حتی اغلب روشنفکران و فرهیختگانش نیز هنوز اهمیت جایگاه «اقتصاد سیاسی» را در نیافته اند و حوزه سیاست در بهترین حالت در سطح «قدرت سیاسی» و مناسبات و تبعات آن مورد بحث قرار می گیرد ....

خبر زیر بهانه نوشتن این یادداشت شد:
«سالی ۵ میلیارد تن خاک حاصلخیز ایران تباه می‌شود» (1)
در متن این خبر/ گزارش با اطلاعاتی روبرو می شویم که از سوی یک کارشناس/ فعال محیط زیست ارائه شده است:

«آمار رسمی نشان‌ می‌دهد که سدهای موجود ایران، با هزینه سنگینی که به کشور تحمیل کرده‌اند، تنها ۵ درصد برق ایران را تامین و حدود ده درصد اراضی کشاورزی را آبیاری می‌کنند. اما ایجاد همین سدها سبب شده است که تمام رودخانه‌های مهم ایران آسیب ببینند.»

«ما در ایران حدود ۳۰۰ شرکت سدسازی داریم. در جائی مثل بلوچستان که رودخانه در آن وجود ندارد، حدود ۳۰ تا ۴۰ سد در دست ساختمان است. در کویر مرکزی ایران، جائی که تنها ۱۰ تا ۱۲ درصد آب کشور در آن ‌جاری است، بیش از ۲۰۰ سد ساخته شده یا در دست احداث است. برای برخی محافل تنها ساخت و ساز مهم است، نه نتیجه‌ای که از این ساخت و سازها حاصل می‌شود.»

«سازندگان و حامیان سدسازی چنان چهره دروغین و تقدیس شده‌ای از سدسازی ساخته‌اند و آن ‌را معادل آبادانی جا زده‌اند که همه می‌پندارند زندگی بدون سد ممکن نیست.»

آنچه که این کارشناس به دلایل قابل فهمی نیازی به گفتن اش ندیده است، نام بردن از محافل «سازندگان و حامیان سد سازی» است که البته دریافتن آن با مرور تیترهای درشت روزنامه های رسمی، وقتی که اخبار «توسعه و عمران و آبادانی» را برجسته می کنند، چندان دشوار نیست.

به طور مشخص در راس این محافل و «نهادهای سدساز»، سپاه پاسداران قرار دارد. نکته اینجاست که اینک با آمدن نام سپاه پاسداران، حساسیت خیلی از ما به این خبر شدت می گیرد، در حالیکه این نهاد قدرتمند نظامی در راستای توسعه طلبی های خود از حدود بیست سال پیش (مقارن با دوران «سازندگی») با در اختیار گرفتن پروژه های سدسازی (و در وهله بعد راهسازی)، بخش مهمی از درآمدهای کشور را از آن خود کرده است. بنابراین با پرسش مهمی مواجه می شویم و آن اینکه به راستی مرزهای سیاست کجاست؟!

[از حدود یک دهه پیش از آنکه سپاه پاسداران با سرکوب جنبش اعتراضی، آخرین نقاب ها را از چهره خود بر دارد، بسیاری از فعالین محیط زیست و ژورنالیست ها و کارشناسان مستقل در حوزه محیط زیست بر این امر واقف بودند که سپاه پاسداران با نفوذ در ساختار سیاسی، بر منابع عظیمی از ثروت چنگ انداخته است که به هیچ قیمتی (و به بهای تحمیل هر هزینه ای بر کشور)، حاضر به رها کردن درآمدهای رانتی حاصل از آنها نیست. اما متاسفانه موضوع محیط زیست در ایران هیچ گاه در فضای روشنفکری به عنوان جبهه لازمی برای گسترش حوزه کنش سیاسی شناخته نشد؛ حوزه ای که گشودن آن هم به دلیل مختصات خاص کشور ما و هم گرایش های ذاتی سرمایه داری به رشد تخریب آمیز، قابلیت زیادی برای عریان کردن شکاف ها و تدارک بسیج اجتماعی حول آنها دارد.]

با تکیه بر سد سازی، رشد هیولاوار سپاه در حوزه اقتصاد از مسیری آغاز شد که از دید افکار عمومی بسیار پذیرفتنی جلوه می کرد؛ چرا که بر یک مکانیزم ابتدایی با نمایش بیرونی بسیار توجیه کننده استوار بود: «سپاه پاسداران اینک در دوران پس از جنگ، توان و تجربیات و نیروی فنی و انسانی خود را در خدمت عمران و سازندگی کشور قرار می دهد!»؛ به ویژه اینکه سدها همواره به مثابه سمبل آبادانی و توسعه قلمداد شده اند (تولید برق و ذخیره آب برای کشاورزی و غیره در کشوری کم آب) که همواره سویه ی رسانه ای به شدت قانع کننده ای داشته است. اینکه سدسازی یکی از گران ترین پروژه های عمرانیِ متعارف در هر کشور (در حال توسعه!) محسوب می شود به خوبی نشان می دهد که چرا سپاه پاسداران و حامیان و وابستگان سیاسی اش، این مسیر اولیه را برای فربه شدن اقتصادی خود برگزیدند. سد سازی گسترده در بلوچستانِ خشک به خوبی بی بنیاد بودن توجیهات صوری کارشناسی برای این کلان پروژه های رانتی را نشان می دهد. مهم تر و فاجعه بارتر از بلوچستان، سدسازی های متعدد بر رودخانه های بالادست دریاچه ارومیه است که اینک هشدارهای همیشگی فعالین محیط زیست (از سالها پیش) در مورد خشک شدن تدریجی این دریاچه را به واقعیت کابوس واری بدل کرده است. همین فاجعه در مورد ده ها دریاچه کوچکتر و صدها تالاب کم نظیر به وقوع پیوسته و همچنان در حال وقوع است.

وجه دیگر این سد سازی ها به زیر آب بردن و نابودی همیشگی میدان های تاریخی ست که معروف ترین آن (نه مهمترین آن) مورد سد «سیوند» بود که به رغم اینکه اعتراضات فراوانی را از سوی گروههای محیط زیستی و فعالین حوزه میراث فرهنگی برانگیخت، سرانجام با حضور مستقیم احمدی نژاد آبگیری (افتتاح) شد (2). پیام دیگر ساخت سدهای بزرگ، به زیر آب رفتن هزاران هکتار از زمین های کشاورزی (علاوه بر جنگل ها) و کوچاندن اجباری ساکنین دهها روستا به حواشی شهرهای بزرگ است، تا با افزوده شدن بر جمعیت فرودستان حاشیه نشین شهرها، هزینه های اجتماعی "توسعه و آبادانی ملی" تامین شود!

تغییر اقلیم و اکوسیستم بومی، نابودی حیات طبیعی و مرگ رودخانه ها و تالاب های پایین دست، افزایش عظیم میزان تبخیر آب های سطحی و تنزل قابلیت های کشت در نواحی پایین دست سدها عوامل دیگری هستند که در کنار عوامل قبلی (و موارد ذکر نشده دیگر) منجر به آن شده اند که در سطح کارشناسی از حدود سی سال پیش، سدسازی در مقیاس بزرگ (یعنی پروژه های عمرانی مناسب برای سپاه) به عنوان یک تکنولوژی مخرب محیط زیست شناخته شود و بتدریج در دنیای پیشرفته منسوخ گردد، تا شیوه های بدیلی برای ذخیره سازی آب و آبیاری کشاورزی (3) یا تامین انرژی الکتریکی جایگزین آن گردد (برای نمونه در چند دهه اخیر دولت آمریکا دهها سد بزرگ را در این کشور تخریب کرده است). اما در ایران همه این واقعیات و تجربیات (به رغم هشدارهای مستمر کارشناسان مستقل و مخالفت ها و اعتراض های متعدد فعالین محیط زیست) کنار نهاده شده اند تا سپاه پاسداران و وابستگانش شاهراه پول نفت را به نام «توسعه ملی» تصاحب کنند.

اما چه عواملی در «صعود مقاومت پذیر سپاه پاسداران» (4) دخیل بوده اند؟ قدر مسلم آن است که ژست مظلومیت اصلاح طلبان که گویا تازه در دوران احمدی نژاد با هیولای سپاه مواجه شده اند (مانند بسیاری از داعیه های اخیر آنها) دروغین و نپذیرفتنی است؛ چرا که سپاه در تمام دوران 8 ساله اصلاحات که اصلاح طلبان همگام به رقبای اصول گرای خود در حال دور نگاه داشتن مردم از عرصه مشارکت سیاسی بودند، در مسیر فربه شدن بود، هم در حوزه اقتصادی و هم در عرصه سیاسی (که هر از گاه با دخالت های آشکارش نمود می یافت). از سوی دیگر این واقعیت که رفسنجانی پای سپاه را در دوران سهم خواهی پس از جنگ به حوزه اقتصاد گشود نیز قادر به توضیح کافی این مساله نیست، بلکه به نظر می رسد موضوع دلایلی ساختاری مهمتری داشته باشد که با دوام کل حاکمیت در پیوند است: برقراری و دوام اقتصاد سرمایه داری (انگلی) در کشورهای پیرامونی با ساختار سیاسی بسته و ضددموکراتیک و متکی بر شیوه های رانتی/ مافیایی در حوزه اقتصاد، بدون پشتوانه سرکوب نظامی میسر نیست. به طبع عیان شدن این بازوی نظامی به صورت «حکومت نظامیان»، آخرین مرحله از روند سیاست های «حکمرانی» طبقه حاکم است. این مرحله نهایی زمانی فرا می رسد که باورهای ایدئولوژیک فراگیر یا شخصیت های سیاسی کاریزماتیک یا دوره های رفورم نمایشی کارکردهای پیشین خود را برای ایجاد مشروعیت در سطح جامعه، مهار و فرونشاندن نارضایتی های اجتناب ناپذیر عمومی (به خصوص در طبقه کارگر و فرودستان جامعه) از دست داده باشند. به بیان دیگر زمانی که کارکرد شیوه های پیشین برای برقراری نظم از طریق سرکوب هنجاری، ساختاری و نهادمند قابل احیاء نباشد. در این حالت به صحنه آمدن بازوی نظامی هم برای اجرای سرکوب مستقیم و هم برای نمایش «توان سرکوبِ حکومت» ضروری است. در ایران اما این بازوی نظامی نه صرفا ابزاری در دست طبقه حاکم، بلکه (به دلیل جایگاه اقتصادی ویژه اش) خود بخشی از بلوک مسلط در طبقه حاکم است. اینک با اطمینان می توان گفتن سپاه پاسداران راهبری این بلوک مسلط در دل طبقه حاکم را در دست گرفته است و قدر مسلم آن است که سپاه پاسدارن و الگوی سرمایه داری ایرانی لازم و ملزوم یکدیگرند.

اما در این فرآیند «صعود مقاومت پذیر سپاه » سهم مردم و کشور چه بوده است: سرکوب بیشتر و سیستماتیک تر توسط دستگاه نظامی- امنیتی "خوب" پرورده شده سپاه؛ هزینه شدن درآمدهای اصلی کشور در مسیر پروژه های نظامی و امنیتی و خرید بی پایان تسلیحات؛ ویرانی فزاینده و جبران ناپذیر محیط زیست و نابودی چشم اندازهای آینده؛ و البته در کنار اینها، افتخار داشتن مقام پر طمطراق «دومین سد ساز دنیا» (پس از جمهوری خلق چین)!

قبضه کردن پروژه های عظیم سدسازی (و راه سازی) که با اعمال نفوذ آشکار و همیشگی در وزارت نیرو و وزارت راه و سایر نهادهای کلان دولتی (5) همراه بود (برای مصوب کردن طرح ها و تامین بودجه های بی پایان)، مقدمه ای شد برای آغاز رشد سرطانی سپاه. پس از آن سپاه دامنه فعالیت های اقتصادی اش را به سرعت به سایر حوزه های اقتصادی پرمنفعت بسط داد (اگر چه سد سازی به دلیل گردش مالی بسیار عظیم همیشه جزو ثابت این فعالیت ها بوده) و به ویژه واردات انحصاری کالاهای مصرفی و مدیریت و اجرای پروژه های نفتی را یکی پس از دیگری در اختیار گرفت. و به این ترتیب با چنین درآمدهای کلانی سپاه پاسداران قادر گشت تا علاوه بر تامین هزینه های گسترش سازمانی و لجستیکی و نظامی، پایه های قدرتش به عنوان عمده ترین قطب اقتصادی کشور را تحکیم کند، تا جایگاه آن در راهبری بلوک هژمونیک درون طبقه حاکم تثبیت گردد. در چنین بستری بود که مقارن با دوره اول نمایش احمدی نژادی، سپاه پاسداران مانعی ندید که حضور موثر خود در ساختار قدرت سیاسی را به تدریج عیان کند. امری که کمی بعد با تقلب رسوای انتخاباتی و سرکوب های پس از آن بر همگان آشکار شد. بنابراین در وضعیتی که ساختار سیاسی و اقتصادی به شدت متاثر و متکی بر نظامیان است، اینک جای شگفتی نیست که سردار سپاه را در جایگاه احراز وزارت نفت بینیم تا در حاشیه آن اخباری نظیر این را بخوانیم (6):

« تسلط سپاه نه فقط بر حوزه نفت و گاز که بر کل پروژ‌ه‌های عمرانی است. الان سپاه بزرگترین پیمانکار اقتصادی ایران است و علاوه بر حوزه‌های نفت و گاز، در حوزه‌های راه‌سازی، سدسازی و در بسیاری از حوزه‌های دیگر نیز بزرگترین پیمانکار کشور است. سه وزارتخانه‌ی اصلی عمرانی ایران، یعنی وزارت راه، وزارت نیرو و وزارت نفت، کاملاً به کنترل سپاه درآمده‌اند و هر سه وزیر عضو سپاه هستند ... کارهای عمرانی سه ضلع وجود دارد. کارفرما، پیمانکار و مشاور. به نظر می‌آید الان در وزارت نیرو، وزارت راه و وزارت نفت سپاه هم کارفرماست، هم پیمانکار و هم بعضاً مشاور.»

4 مرداد 1390
sarbalaee.blogspot.com

پانوشت:
(1) دویچه وله/ «سالی ۵ میلیارد تن خاک حاصلخیز ایران تباه می‌شود» :
www.dw-world.de

(2) متاسفانه اعتراضات نسبتا دامنه دار به ساخت و آبگیری سد سیوند در مورد ساخت سایر سدهای بزرگ هیچ گاه تکرار نشد. باید اذعان کرد بازتاب اعتراضات به سد سیوند بیشتر متاثر از سویه های «ملی گرایانه» بود (تا زیست محیطی) که حتی بیش از به زیر آب رفتن محوطه باستانی «تنگه بلاغی»، از نزدیکی سد به محوطه تاریخی پاسارگاد متاثر بود. (برای مثال این اعتراضات نه تنها در مورد گسترش پروژه های سد سازی تکرار نشد، بلکه حتی در مورد ساخت سدهایی نظیر کارون 3، سلمان فارسی، ملاصدرا و غیره که به نوبه خود محوطه های باستانی مهمی را به زیر آب بردند نیز به وقوع نپیوست). از این رو باید پذیرفت اعتراضات یاد شده نتوانست آگاهی عمومی جامعه را نسبت به عمق فاجعه سد سازی ها رشد دهد و یا جایگاه خطرناک و هشدار آمیز سپاه در پس این پروژه ها را اندکی آشکار سازد.

(3) اینک بیشتر شیوه های بدیل برای ذخیره سازی آب و آبیاری در دنیا بر روش های خرد و محلی (نظیر آب بندهای کوچک و سدهای خاکی روستایی) یا زهکشی آب های سطحی و نظایر آن تکیه دارد. به یاد بیاوریم که در ایران (که همواره با خشکسالی مواجه بوده) از زمان های بسیار دور روش های بسیار موثری به شکل شبکه های قنات کشی، برای ذخیره و بهره گیری از آب های زیرزمینی وجود داشته است.

(4) اشاره به نمایش نامه ای از برتولت برشت با عنوان «صعود مقاومت پذیر آرتورو اوئی» که در ایران هم در سال 1378 با کارگردانی مجید جعفری در تئاتر شهر به روی صحنه رفت. داستان نمایش درباره چگونگی ترقی سریع یک گانگستر اهل شیکاگو در سلسله مراتب قدرت اجتماعی است.

(5) از جمله در سازمان محیط زیست؛ خواه در دوران 8 ساله اصلاحات با مدیریت تزئینی معصومه ابتکار و خواه در سال های ریاست جمهوری احمدی نژاد با مدیریت آن بانوی ارزشی (فاطمه واعظ جوادی) و پس از آن!

(6) دویچه وله/ «معرفی قاسمی برای وزارت نفت؛ افزایش سهم سپاه در دولت» :
www.dw-world.de