جان بولتون را انتخاب می کنیم، یا جنبش را و مردم را؟
محمدعلی اصفهانی
•
در انتخاب، میان یک ملت با همه ی نسل های کنونی و نسل های آینده ی آن، و مصالح کسانی که در آرزوی تحقق رویاهای خونین خود، به از میان بردن این ملت با همه ی نسل های کنونی و آینده ی آن، کمر همت بسته اند، به اولی باید اندیشید، و اگر ملاحظه یی هست باید در مورد اولی به کار برد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۰ مرداد ۱٣۹۰ -
۱ اوت ۲۰۱۱
در پی مشاهده ی چند مورد هشدار دهنده در هفته ها و روزها و ساعات اخیر، فکر کردم که در نوشتن این چند سطر خلاصه، بدون ورود جزء به جزء به ابعاد متعدد آنچه در صورت سکون یا کمرنگ شدن جنبش آزادیخواهانه ی جاری، بر سر مردم ما و سرزمین ما خواهد آمد، تعلل بیشتر روا نیست، و ملاحظات بیهوده ی من در این باب به خیانت ناخواسته نزدیک تر است تا به چیز دیگر.
در انتخاب، میان یک ملت با همه ی نسل های کنونی و نسل های آینده ی آن، و مصالح کسانی که در آرزوی تحقق رویاهای خونین خود، به از میان بردن این ملت با همه ی نسل های کنونی و آینده ی آن، کمر همت بسته اند، به اولی باید اندیشید، و اگر ملاحظه یی هست باید در مورد اولی به کار برد.
جدال درونی من با خود در این دو هفته در نوشتن این مقاله، این بود که بی درایتی، و بی مسئولیتی، و توهمات یک رهبری بی صلاحیت، کار را در ارتباط با سرنوشت ساکنان پادگان اشرف تا بدانجا رسانیده است که در نزاع میان دو جناح از جناح های متعدد امپریالیسم آمریکا، دیپلوماتی آمریکایی در عراق (باتلر، موسوم به سفیر باتلر) که شاید به نمایندگی از جناح اوباما حرف می زند، طرحی به غایت خطرناک را به عنوان «راه حل مشکل اشرف» پیشنهاد می کند که در واقع امر، چیزی است شبیه «گتو» سازی های آلمان هیتلری برای یهودیان، به منظور رسیدن به «راه حل نهایی» معروف هیتلر.
رهبران اصلی مجاهدین ـ که به غیر از خانم و آقای رجوی، چند تنی بیشتر نیستند ـ در بدترین قمار زندگی سیاسی خود، خود را وارد نزاع های درونی امپریالیسم آمریکا کرده اند و به عنوان ابزاری در دست درنده ترین جناح آن، یعنی جناحی که جان بولتون و نئوکان ها و چند وزیر کابینه ی جنگی بوش، و چند رییس سازمان های سیا و اف بی آی و ستاد مشترک نیرو های زمینی و هوایی و دریایی، و موجوداتی که نه فقط جنایتکاران معمولی، بلکه جنایتکاران جنگی، و در مواردی جنایتکاران علیه بشریت به حساب می آیند در این کارزار امپریالیستی، وظیفه یی به عهده گرفته اند، تا با کارت بسیار مناسبی به نام «ایران»، در به روی کار آمدن دوباره ی دار و دسته ی منفور ترین انسان جهان، یعنی جرج بوش پسر کمک کنند.
و هیچ غیر منتظره نیست که در این میان، جناح دیگر، دست به جنایاتی هولناک در حق مورد ستم قرار گرفته ترین اجزاء این معادله، یعنی ساکنان پادگان اشرف بزند. که زده است. و به نظر می رسد که باز هم خواهد زد.
هدف من از نوشتن این سطور پرداختن به ماجرای پادگان اشرف نیست. چرا که پیش از این، در تاریخ های مختلف، که هرکدامشان یک سرفصل کیفی بودند، به این موضوع پرداخته ام (۱) و با ورود پارامتر های جدید، باز باید به آن پرداخته شود. با ورود پارامتر هایی که برخلاف آنچه دوست و دشمن گمان می کنند، پر از ریزه کاری های فراوانی است که به نظر می رسد از دیدگان، پنهان مانده اند، و باید با دقت بسیار مورد واکاوی قرار گیرند، تا مشخص شود که واقعآً هر یک از طرف های قضیه، چه هدف هایی دارند، و سعی می کنند با چه تاکتیک هایی آن هدف را وارونه و ظاهرپسند جلوه دهند.
دقتی که مقاله یا مقالات جداگانه یی را می طلبد.
کار ـ به اعتقاد من ـ از نصیحت و این حرف ها گذشته است. رهبری مجاهدین، فرمول کهنه شده و بی اثر، اما همیشگی، و دراقع امر، تنها وسیله ی دقع انتقاد ها از خود را دارد:
ـ آن ها که این حرف ها را می زنند یا مأموران رسمی، یا مزدوران رژیم هستند. والسلام. وگرنه ما بسیار دموکراتیم، و تنها مرز سرخمان «رژیم» است. اما مشکل کوچکی متأسفانه در این میان وجود دارد: نمی دانیم چرا کسانی که استدلال هایی می کنند که ما نمی توانیم پاسخی به آن استدلال ها بدهیم، دست بر قضا، عوامل پیدا و پنهان «رژیم» هستند! حالا بهتر است شرتان را کم کنید و بگذارید ما کار خودمان را در تاریکی انجام دهیم. حتی در حد روشن کردن شمعی و افکندن شعاع کوچکی از نور نیز بر حذرتان می داریم، اگر نمی خواهید افرادی را که برای چنین مواردی حاضر و آماده داریم به جانتان بیاندازیم. دوتا دوتا و سه تا سه تا و ده تا ده تا.
نگاهی به موضع گیری این ها در سایت های رسمی اشان در مورد تقریباً همه ی افراد و سازمان هایی که در ماجرا های جنایات گذشته ی مشترک امپریالیسم ـ نوری مالکی ها ـ خامنه ای و اعوان و انصار او، با اینان همدردی کرده بودند، اما موضعشان با موضع این ها در تناقض بود بکنید و ببینید که چه «تشکری» از آن ها کرده اند، و با چه القاب زیبایی برای هر کدامشان!
این سخن را در اینجا ـ علی الحساب ـ ادامه نمی دهم تا از اصل قضیه، به دور نیافتم. و نیز از این رو که جای این موضوع مهم در مقاله یا مقالات مستقل در مورد پادگان اشرف و پارامتر های جدید است، و نه در اینجا.
فقط به همین بسنده می کنم که تلخ است دمیدن آفتاب، برای کسی که خود را در تمامی شب، قمارباز حساب می کرده است، و در روشنای صبح متوجه می شود که نه قمارباز، بلکه کارت بازی قماری بوده است که این روزها در تمامی خاورمیانه جریان دارد، و برنده ی آن ـ همچون همه ی قمارهای دیگرـ کارت ها نیستند. یکی از دو یا چند طرف قمار است...
آیا تحت سرپرستی کسانی قرار گرفتن همچون جان بولتون، که در زیر، تازه ترین اظهاراتش در زمینه ی ضرورت حتمی حمله ی هرجه سریع تر به ایران و تأسیسات اتمی ایران و قتل عام مردم را می خوانیم، حتی با آنچه شما با تحریف آشکار «هیهات منا الذله» برای به قربانگاه فرستادن کسانی به کار می برید که آن ها را (همچون میلیشیای قدیم) سرباز صفرهای خود می دانید، همخوانی دارد؟ تغریف «ذلهّ» یا همان ذلت چیست؟
در دو هفته ی اخیر، پس از سفر جان بولتون به اسراییل، همراه با نوچه ی اروپایی اش «خوزه ماریا آزنار» نخست وزیر سابق مطرود و منفور اسپانیا ـ که هر دو از بنیانگذاران فعال جمعیت «ابتکار عمل دوستان اسراییل» (۲) هستند ـ و سخنان صریح جان بولتون در این سفر در مورد ضرورت محتوم حمله ی نظامی به ایران، که پایین تر به آن خواهم پرداخت، هر روز و هر شب، با خبر هایی از این سو و آن سو رو به رو شده ایم که احتمال تحمیل سناریوی جنگ علیه ایران را بر آمریکا و «جامعه ی جهانی»، بر همان روال و با همان شیوه یی که به عنوان یکی از طرح های جدی، در زمان جرج بوش، روی میز دیک چینی قرار داشت (۳) تا حدودی تقویت می کند.
ـ از در گیری ها در نوار مرزی، و حملات نیرو های نظامی و سرکوبگر نظام به مناطق مرزی کردستان عراق، تا سخنان ژنرال جفری بوکانن، سخنگوی ارتش آمریکا در عراق که برای ورود آمریکا به این درگیری ها اظهار آمادگی کرده است،
ـ از مطرح شدن اخباری درست یا نادرست، اما رسمی، توسط خزانه داری آمریکا، مبنی بر کمک های مالی ملایان به «القاعده»، و پخش وسیع خبر یا شایعه ی حضور یکی از عناصر اصلی «القاعده» در ایران، تا کف و هورا کشیدن روزنامه ی بسیار رسوا ی وابسته به نئوکان ها، واشنگتن تایمز (که نباید با واشنگنتن پست، یا نیویورک تایمز، به اشتباه گرفته شود) برای کاخ سفید و این که اوباما دارد بر سر عقل می آید.
ـ از پیشنهاد حسین شریعتمداری کیهان مبنی بر ضرورت حمله به دفاتر هواپیمایی شرکت های هواپیمایی در سراسر جهان، تا احتمال جدی تصویب انتصاب ژنرال مارتین دمپسی جنگ طلب به ریاست ستاد مشترک آمریکا در پاییز امسال، که پیشاپیش با علم غیب، رخ دادن واقعه یی را در عراق، شبیه واقعه ی ۲۸ سال پیش در لبنان، یعنی بمب گذاری در مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت، پیشگویی کرده است و جواب آمریکا را به «ایران» در آن صورت.
و خبر های از این دست، که بسیارند...
در همین حال، در این روز ها، حمله به کل جنبش، در پوشش حمله به «باند مغلوب» و «اصلاحاتچی ها» و «گرگ ها»ی سبز در «جنگ میان گرگ ها»، و نیز به هر کسی که «قلمی یا قدمی» در دفاع از این جنبش می زند، به صورت کم سابقه یی از سوی سازمان مجاهدین خلق که آرزوی لیبی کردن ایران را تحت سرپرستی جان بولتون و وزرای کابینه ی جنگی بوش در سر می پروراند اوج گرفته است.
ساعاتی پیش هم دیدم که همان اصطلاح «صلح طلبان قلابی» دوباره زنده شده است، و بر قلم یکی از شناخته ترین فعالان بر افروختن جنگ، از زمان سقوط صدام، و روی کار آمدن همین کسانی که امروز برای مجاهدین هفته یی به طور متوسط یک یا دو کنفرانس و سمپوزیوم و آکسیون و سخنرانی و جلسه ی استماع تشکیل می دهند، تراویده است. اصطلاحی که مرا به چند سال پیش بر می گرداند. زمانی که بنا به شواهد متعدد، حمله ی نظامی جرج بوش به ایران قطعی به نظر می آمد و آقای رجوی رسماً و علناً فرمان حملات تبلیغاتی گسترده علیه «صلح طلبان قلابی» را داده بودند، و کمی بعد تر هم، باز رسماً و علناً اعلام کرده بودند که امروز، خطر، نه جنگ، بلکه «نه جنگ» است، و کار به حملات هوایی، محدود نخواهد شد، و در پی آن، نوبت به حمله ی زمینی می رسد، و «ارتش آزادی بخش ملی» است که حرف آخر را خواهد زد...
با توجه به مجموعه ی این عوامل، طبیعی است که گوشه یی از ذهن انسان به این سمت برود که شاید کسانی از درون یا بیرون نظام، در پوزیسیون یا در اپوزیسیون، می خواهند ماجرایی بیافرینند از نوع «حوادت خلیج تانکن»، و یا مثلاً از نوع درگیری معروف تنگه ی هرمز که بسیاری از مفسران سیاسی سرشناس و معتبر جهانی (از میان «صلح طلبان قلابی» و «چپ های فریبخورده») نوشتند که به احتمال زیاد یکی از ستاریو های هماهنگ شده ولی ناموفق برای حمله به ایران بود. (۴)
بار ها گفته ام، و همچنان بدون کوچک ترین تردیدی تکرار می کنم که در حکومت الیگارشی واره و سوراخ سوراخ و از هم گسیخته ی ایران، در سطوح بسیار بالا، عوامل شماره دار و یا بی شماره، و رسمی و یا قراردادی و مقطعی سیا و موساد و انواع دستگاه های جاسوسی خُرد و کلان کشور های مختلف و جناح های گاه متضاد آن کشور ها، حضوری محکم کاری شده دارند، و علاوه بر انجام وظایف روزمره، برای آفریدن موقعیت هایی اینچنینی نیز در آمادگی کامل به سر می برند.
جنبش های عمومی و فراگیر مردم خاورمیانه، و پیشاپیش همه ی آن ها، جنبش مردم ایران، بخش غالب ناتو را، و اسراییل را، و نئوکان ها را که به شدت در حال بازسازی خود هستند، به فکر انهدام یا آلوده کردن این جنبش ها انداخته است از طریق منحرف کردنشان به سمت خود، و ربودن ابتکار عمل مردمان از آن ها، و به دست خویش گرفتن مهار امور، و قرار دادن کشور های جنبش خیز در موقعیتی شبیه موقعیتی که برای لیبی پیش آمده است.
و همچنان که نوشتم، هفته یی نیست که به طور متوسط یک یا دو سمپوزیوم و کنفرانس و سمینار و کوفت و زهر مار، تحت عناوینی مثل بررسی اوضاع خاورمیانه، و بهار اعراب، و صلح جهانی، و مبارزه با بنیادگرایی و غیره و غیره، یکی پس از دیگری، توسط اینان تشکیل نشود.
صرفنظر از زد و بند های متداول در سیاست، و عوامل دیگر، یک عامل مهم که تا کنون، به لحاظ افکار عمومی جهانی (افکار مردم جهان که دولت های موسوم به «دموکراتیک» ناچارند خود را حتی الامکان با آن تطبیق دهند) سد راه تجاوز نظامی به ایران شده است، و به کسانی که از راه حل هایی به جز حمله ی نظامی به ایران حمایت می کنند کمک کرده است، امید به تغییر از درون ایران (نه از درون نظام حاکم بر ایران) در میان مردم جهان است، که با جنبش آزادی خواهانه ی رنگین کمانی خرداد یا به تعبیری دیگر «جنبش سبز»، صد برابر شده است.
و طبیعی است که کسانی که خواهان لیبی کردن ایران هستند، باید در مرحله ی نخست، یا کلَک این جنبش را بکنند، یا از رخوت و سستی پیش آمده در آن استفاده کنند.
چه دشمنان خارجی ایران، و چه کسانی که غایت آمال شان مقبول بارگاه افتادن است به نزد آن ها و پذیرفته شدن به عنوان چیزی شبیه «شورای انتقالی لیبی» (متشکل از چند تن از پلید ترین موجوداتی که می توان در لیبی یافت با سوابق آدمکشی، شکنجه، تصدی بی رحمانه ترین مسئولیت ها در دولت قذافی، و یا مزدوران پیشانی سیاه) ، و ایفای نقشی چون نقش «ارتش آزادی بخش ملی لیبی»، که باید به آن و خیانت بزرگش به مردم لیبی و جنبش آزادی خواهانه ی لیبی به طور جداگانه پرداخت.
برای به دست گرفتن مهار جنبش مردم لیبی، و در اختیار ناتو قرار دادن این کشور نفت خیز، می بایست نخست استقلال جنبش را هدف گرفت، و چنین نیز شد. مگر نه این است که یک جنبش مستقل، هرگز تن به ذلتِ همکاری با دشمن خارجی رفتن نمی دهد، و آزادی را بدون استقلال، تنها یک واژه ی پوچ و بی معنا می داند؟
پس در مورد ایران هم باید همان شود که در مورد لیبی شد تا کار ها بر وفق مراد برنامه ریزان به پیش برود.
بدون قصد دفاع بی چون و چرا از موسوی، و یا بعضی توجیهات نابجا، فقط این را هم ناگفته نگذارم که جالب است که کسانی امروز، گریبان موسویِ جوان سال ها پیش را بر سر راه رشد تکاملی کاملاً مشهود او (که طبعاً او را از پاسخگویی، و سپردن قضاوت به مردم، معاف نمی کند) گرفته اند، و در گرماگرم کارزار، و در میان انوع مضیقه ها و حصار ها، از او که اصلاً معلوم نیست چه بر سرش آمده است، پرداخت فوری و فی المجلس صورت حساب کار های کل نظام را می طلبند، اما خیلی راحت و بی تعارف و صریح، از آن هایی که تا همین دیروز، پست های کلیدی جنایت را در حکومت قذافی بر عهده داشتند و امروز هم در خدمت ناتو و شیوخ مرتجع عرب، به خیانت آشکار به میهن شان و مردم شان مشغولند، چنان ستایشی می کنند که آدم در می ماند که بر چنین رفتاری چه نام نهد که دهان خودش و قلم خودش آلوده نشود!
بگذریم.
بگذاریم و بگذریم
اینجاست که در زرمان رخوت نسبی اما قطعاً گذرای جنبش، مسئولیتی بسیار سنگین بر عهده ی کسانی است که ـ به حق یا به ناحق ـ به نوعی، در از پا در نیامدن جنبش، و در پویا تر کردن آن، وظیفه یی به عهده شان نهاده شده است.
اینان بد نیست بدانند که هر حرکت نادرست شان (که بی حرکتی نیز، خودش نوعی حرکت نادرست است) چیزی به جز خیانت به امانت تلقی نخواهد شد:
چون به تن کردی لباس رستمان
رفت جانت گر نباشی اهل آن!
حمایت از جنبش رنگین کمانی، که در آن از رفرم گرا تا انقلاب گرا حضور دارند، از سوی انقلاب گرایان، که راقم این سطور نیز چه پیش از آغاز این جنبش، و چه پس از آن، در همین صف اخیر بود و هست، به معنای اعتقاد به وجود امکان رفرم در چهارچوب این نظام و قانون اساسی اش نیست؛ بلکه به معنای کمک به هموار کردن راه انقلاب است.
درک این موضوع، اصلاً دشوار نخواهد بود، حتی اگر بدون ورود به مباحث پیچیده و ظریف، فقط کمی به نقشی که همین «اصلاح طلبی» در چهارچوب این نظام، و مطرح کردن خواست «اجرای بی تنازل قانون اساسی»، در تسریع صد پاره شدن و ریزش نیرو های نظام از درون ایفا کرده است بیاندیشیم... ولی ـ البته و صد البته ـ از یاد نبریم که دیگر فرسنگ ها از آن مرحله گذشته ایم، و حالا همچنان که در باره ی انتشار بی مورد چیزی به نام «ویراست دوم جنبش سبز» به نام موسوی و کروبی، به هنگام محبوس بودن آن ها و کوتاه بودن دستشان از موافقت یا عدم موافقت با آن ـ و آن هم پس از صعود جنبش به قله ی پر افتخار ۲۵ بهمن ۸۹ و ورود آن به یک مرحله ی عطف جدید ـ نوشته بودم: «با ویراست، یا بی ویراست، وقت عبور از کلیت نظام است» (۵)
امکان یک رفرم در معنای واقعی، حتی اگر هم به رفرم گرایی در برابر انقلاب گرایی معتقد باشیم، در نظام کنونی وجود ندارد، و:
بی انقلاب، کار میسر نمی شود
وین جنبش از شعار، فراتر نمی شود
الی آخر (۶)
انقلاب اما، از به خدمت درآمدگان دشمنان خارجی مردم ایران، و از کسانی که به طمع (و نه حتی به خاطر) یک دستمال، خواهان به آتش کشیدن قیصریه هستند بر نمی آید؛ و تنها زمانی آنان را به صِرف اعتقاد به سرنگونی می توان انقلابی نامید که جان بولتون و جانورانی همچون او را که معتقد به سرنگونی و «عدم مماشات» هستند.
نام مبارک جان بولتون که ارادت من به او سابقه یی بس طولانی دارد (۷) به میان آمد. پس بپردازیم به تازه ترین سخنان این بزرگوار در ضرورت قتل عام مردم ایران در زیر بمباران های سنگین اتمی و غیر اتمی، و این که هیچ راهی به جز حمله ی نظامی به ایران وجود ندارد.
دو هفته پیش، جان بولتون و نوچه ی اروپایی اش نخست وزیر تبهکار و منفور و مطرود سابق اسپانیا خوزه ماریا آزنار، به عنوان بنیانگذاران فعال جمعیت «ابتکار عمل دوستان اسراییل»، به اسراییل سفر کرده بودند. با دو سه هدف اصلی:
ـ تشویق اسراییل به بمباران ایران، و «اطمینان به نفس» بخشیدن به اسراییل در انجام این جنایت، و این که تو برو، ما هوایت را داریم.
ـ اعلام کم و بیش رسمی کاندیداتوری جان بولتون در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری آمریکا که در نوامبر سال آینده مرحله ی نهایی آن به پایان می رسد، اما مراحل تعیین کننده ی مقدماتی اش خیلی پیش از آن تاریخ آغاز می شود یا شده است.
ـ و درخواست کمک از اسراییل در بسیج لابی های خود در آمریکا برای شکست دادن باراک اوباما به نفع بازگردانیدن آمریکا به عصر جرج بوش پسر.
نویسنده ی روزنامه ی دست راستی بسیار معروف اسراییل، «جروزالم پست» ( یکی از دو روزنامه ی پر تیراژ اصلی اسرائیل) گزارشی را از سخنان جان بولتون در دیدار او از تحریریه ی روزنامه، به رشته ی تحریر در آورده است (۸)
«هبر کینون»، این تیتر و این «خلاصه تیتر»را برای گزارش خود انتخاب کرده است:
«جان بولتون: اوباما برای اسراییل، بد ترین رییس جمهوری تمام تاریخ آمریکاست».
«اسراییل باید به همان اندازه به پیشنهاد پذیرفته شدن دولت فلسطین در سازمان ملل متحد، بها بدهد که به علفی که شما در زیر پای خود لگد مال می کنید و از روی آن رد می شوید».
جان بولتون که در این دیدار، مژده ی احتمال قوی کاندیداتوری خود برای جایگزین اوباما شدن را به مردم سراسر جهان می دهد، بخش مهمی از سخنانش را به ضرورت بمباران کردن ایران اختصاص داده است.
آنچه به طور مستقیم به مقاله یی که در پیش روی خود دارید بر می گردد، همین قسمت است؛ و نه قسمت های دیگر سخنان او، از قبیل تحریک افکار عمومی یهودیان جهان علیه اوباما و علیه فلسطین، و دادن وعده ی امکان پذیر شدن ادامه ی هرچه بیشتر و پردامنه تر و بی پروا تر تجاوز به آب و خاک و زندگی و هستی و دار و ندار و جانِ نحیف و از رمق افتاده ی مردم بی پناه و محروم فلسطین، به پشتوانه ی او در صورت برنده شدنش در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا.
بولتون می گوید که «مشکل، در اینجاست که دو سال و نیم است که ما هیچ گفتگوی شایسته یی در مورد امنیت ملی نداشته ایم.». و همین را یک دلیل حضور خود در صحنه ی مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا می داند.
او مزورانه و ریاکارانه و به قصد تحریک، می گوید که باور داشت که اوباما یک طرح ب Plan B واقعی برای حل مشکل ایران دارد؛ اما اشتباه می کرد. و آنگاه، به شرح آنچه خود او از «طرح ب واقعی» در نظر دارد می پردازد:
«تنها راه باز داشتن ایران از دستیابی به سلاح اتمی، حمله ی نظامی است. دیپلوماسی و تحریم نمی توانند کاری از پیش ببرند.».
تنظیم کننده ی سخنان جان بولتون در «جروزالم پست، تأکید می کند که بولتون، این موضوع را با صراحت کامل، و بدون هیچ ابهامی بیان کرده است.
بولتون، با تأسف می گوید که اوباما قطعاً از نیروی نظامی علیه ایران استفاده نخواهد کرد، و اسراییل هم آشکارا به این کار بی میل است. در حالی که این کار، ضروری است و باید انجام بپذیرد.
او به اسراییل چنین نصیحت می کند:
«اگر اسراییل، خود را برای حمله ی نظامی به ایران آماده نسازد، باید منتظر یک ایران مسلح به بمب اتمی باشد. و شما خودتان می توانید از حرف من نتیجه گیری کنید.»
«اگر شما فکر می کنید که رفتار ایران، در حال حاضر بداست، تصور کنید که هنگامی که ایران توانمندی اتمی [سلاح اتمی] بیابد، چه رفتاری خواهد داشت؟ همه ی ما را خوابزدگی در خود فرو برده است.»
جان بولتون، می افزاید که گرچه آمریکا در مقایسه با اسراییل، امکانات بهتری برای نابود کردن مراکز اتمی ایران دارد، اما اسراییل، خود به خوبی از توان این کار برخوردار است، و قبلاً هم در موارد مشابهی دست به عمل زده است. [اشاره به بمباران مرکز اتمی عراق در زمان جنگ خمینی برای فتح قدس از طریق کربلا به وسیله ی سلاح های اسراییلی و «ایران کنترا» یی، و نیز اشاره به بمباران چندی پیش مرکزی در سوریه که گفته می شد یک مرکز مخفی اتمی است، و شاید هم اشاره به انفجار زاغه یی اتمی در ایران در سال گذشته، و ترور کارشناسان اتمی ایران، و بعضی قضایای دیگر.]
جان بولتون که همین چندی پیش هم به مناسبت نزدیکی راه اندازی دوباره ی نیروگاه اتمی بوشهر، به اسراییل هشدار داده بود که فرصت اسراییل برای بمباران ایران از دست می رود و اسراییل باید سریعاً اقدام به بمباران ایران کند، در اینجا نیز برای تشجیع اسراییل، و به یاد آن آوردن فرصت های از دست رفته و از دست رفتنی، چنین می گوید:
«اگر من به جای اسراییل بودم، در سال ۲۰۰۸ به ایران حمله می کردم. به دلایل مختلف: نخست، به این دلیل که سه سال پیش، شما نیاز به منهدم کردن مقدار کمتری از تأسیسات اتمی ایران داشتید. و دوم به این دلیل که رییس جمهوری شما سمپاتیک بود»!
و نتیجه می گیرد:
«بنا بر این، حساب کنید که چه وقت، دوباره ممکن است چنین فرصتی نصیبتان شود.»
همانطور که نوشتم، هدف در این چند سطر کوتاه، پرداختن به بخش هایی است از آنچه این اهریمن در باره ی ضرورت بمباران ایران و قتل عام مردم ایران، و نابود کردن نسل های کنونی، و تا دهه ها و دهه ها معلول و سرطانی به دنیا آمدن نسل ها و نسل ها و نسل های آینده ی ما (۹) برای صد و یکمین بار بر زبان آورده است.
وگرنه، او در این مصاحبه، به شدت بر ضرورت هرچه گسترده تر کردن تجاوز اسراییل به حقوق ابتدایی مردم فلسطین نیز تأکید کرده است، و به اسراییل وعده داده است که اگر او و جانوران همدستش (که پس از انتخابات میان دوره یی کنگره ی آمریکا جان تازه یی گرفته اند و حتی در حال حاضر ریاست کمیته ی خارجی مجلس نمایندگان آمریکا را از طریق ایلنا رز لهتینن در دست دارند) نتوانند مانع نوعی به رسمیت شناختن آبکی چیزی به نام «دولت فلسطین» در نشست سپتامبر امسال سازمان ملل شوند هم جای نگرانی نیست؛ چون اولاً این به رسمیت شناخته شدن احتمالی، هیچ الزامی برای اسراییل نمی آورد، و ثانیاً او و جانوران همدستش، در آن صورت، ترتیبی خواهند داد که آمریکا کمک خود را به سازمان ملل قطع کند و ساز مان ملل را از غلط کردن خود پشیمان سازد.
فعلاً علی الحساب به همین سخنان بیاندیشیم و از خودمان بپرسیم که ما در کدام سو قرار داریم؟
در سوی جان بولتون و جانورانی همچون او؟
یا در سوی جنبش؟ همین جنبش. با همه ی نقاط ضعف و قوتش، و همه ی خوب و بدش. و با تلاشی که لازم است هرکس به اندازه ی توان خویش، در جهت پالایش آن و تعالی بخشیدن به آن انجام دهد.
البته اگر کسی سوی دیگری سراغ دارد، چه خوب است که آن را بنویسد تا من هم چیزی یاد بگیرم. به شرط آن که آنچه می گوید در زمان محدودی که تا پیش از استحکام احتمالی دوباره ی نظام در حال فروپاشی از درون و بیرن خود در اختیار ماست، عملی باشد و به سرنگونی این نظام بیانجامد.
با توجه به آنچه نوشتم، شخصاً تردید دارم که میان این دو، جای دیگری برای خود من وجود داشته باشد به جز ـ به لحاظ سیاسی ـ بی عملی، و دل خوش داشتن به کار های فرهنگی همیشگی.
هرچند که برای این بی عملی، همیشه می توانم توجیهی بتراشم. توجیهی شاید از موضع بسیار به قول معروف «رادیکال» که خواص بی شماری دارد، از جمله «انقلابی ترین فرد جهان» بودن.
اما اشکال کار در این است که برای «انقلابی ترین فرد جهان» بودن، باید به هفته های پیش از انقلاب بهمن ۵۷ برگشت و شب ها در کره ی ماه پرسه زد!
۱۰ مرداد ۱۳۹۰
* نام کامل مقاله: جان بولتون می گوید که تنهاراه، حمله نظامی به ایران است او را و متحدین او را انتخاب می کنیم، یا جنبش را و مردم را؟
توضیحات:
۱ـ در این باره می توانید مراجعه کنید به چند نوشته ی زیر به همین قلم (به ترتیب زمانی):
هشدار! فاجعه به چند قدمی پادگان اشرف رسیده است ـ ۱۹ شهریور ۱۳۸۷
www.ghoghnoos.org
دستپروردگان خلیفه ی جماران، فرزندان ایران را در عراق به خاک و خون می کشند ـ ۹ مرداد ۱۳۸۸
www.ghoghnoos.org
فاجعه ی اشرف، دیگر نباید برای چندمین بار تکرار شود ـ ۲۳ فروردین ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org
در تقابل با فرهنگ شهید پروری و خرید و فروش شهیدان در مسجد یا کریدور ـ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
www.ghoghnoos.org
۲ ـ فعالیت های جمعیت «ابتکار عمل دوستان اسراییل» بر حمایت از جنایات جنگی و نسل کشی های اسراییل تحت عنوان «دفاع از خود»، و نیز ثبت نام اسراییل خاورمیانه، به عنوان «یک کشور غربی»، برای برخوردار شدن هرچه بیشتر آن از مصونیت ها، و آسان تر شدن مبارزه با معترضان به سیاست هایش در کشور های غربی، متمرکز است؛ و جان بولتون و خوزه ماریا آزنار، از بنیانگذاران بسیار فعال آن هستند.
Friends of Israel Initiative
به نشانی اینترنتی friendsofisraelinitiative.org
برای آشنایی بیشتر، با این جمعیت، و نقش جان بولتون و آزنار در آن، و نیز هویت آزنار:
مراقب جنبش خودمان باشیم ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org
۳ ـ برای اطلاع دقیق تر در این مورد:
یک دوجین طرح در دفتر چینی، برای ساختن بهانه ی حمله به ایران ـ نگاهی به کنفرانس سیمور هرش در ارتباط با قسمت های حذف شده ی مقاله اش در «نیویورکر» ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org
۴ ـ به عنوان نمونه: «از خلیج تانکن در ۱۹۶۴ تا خلیج فارس در ۲۰۰۸ ـ همان استراتژی دروغ و چالش جنگ طلبانه؟» ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org
و در ارتباط با نقش پاره یی عناصر مشکوک درون حاکمیت: از جمله:
برای سرکوب جنبش، دارند به استقبال جنگ می روند ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org
و نیز:
جنبش باید هوشیار باشد؛ خطر در یک قدمی است ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org
۵ ـ با «ویراست» یا بی «ویراست»، وقت عبور از کلیت نظام است ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org
۶ ـ بی انقلاب، قصه ی ما سر نمی شود ـ شعر به همین قلم
www.ghoghnoos.org
۷ ـ جان بولتون کیست و چه خوابی برای ایران دیده است؟ ـ به همین قلم، در هنگام انتصاب فرا قانونی او به عنوان نماینده ی آمریکا در سازمان ملل متحد، با کمک جانورانی در حزب دموکرات، که به یاری جرج بوش و او شتافته بودند:
www.ghoghnoos.org
۸ ـ لینک گزارش جروزالم پست:
www.jpost.com/VideoArticles/Video/Article.aspx?id=229077
۹ ـ برای یک تخمین تقریبی از آنچه در صورت بمباران ایران (بمباران کشور ایران، سرزمین ایران، و مردم ایران) اتفاق خواهد افتاد:
اسراییل احتمالاً ۱۶ تا ۲۸ میلیون ایرانی را خواهد کشت ـ مجموعه یی از دو گزارش دو روزنامه ی بزرگ اسراییل: «جروزالم پست»، و «یدیوت آهارانت»:
www.ghoghnoos.org
|