روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۲ مرداد ۱٣۹۰ -
٣ اوت ۲۰۱۱
«چگونه دور می خورند ؟!»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛آشکار شدن تجارت غیر مستقیم هزاران شرکت از ملیت های مختلف با شرکت های ایرانی و بی اعتنایی آنها به تحریم های آمریکا، بار دیگر دشواری های موجود بر سر راه استفاده از ابزار تحریم برای اثرگذاری بر اراده کشوری مانند ایران را برجسته کرده است. این یادداشت تلاش می کند نشان بدهد به چه دلیل در دنیای کنونی «تحریم» یک گزینه موثر برای اعمال فشار بر کشورهایی مانند ایران نیست و به آسانی دور می خورد.
ظاهر موضوع خیلی ساده است و احتمالا هر روز چند بار گوشه و کنار جهان رخ می دهد بی آنکه مخبران وزارت خارجه یا دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و اسراییل حتی از آن باخبر شوند. یک شرکت واسطه کالا یا خدماتی را میان شرکت های ایرانی و طرف های معامله آنها جابجا می کند و هزینه معمولا ناچیزی بابت واسطه گری خود دریافت می کند بی آنکه هیچ ردی بر جا بماند یا کسی بتواند مبدا و مقصد تولید و دریافت کالا و خدمات را تشخیص بدهد.
به عنوان نمونه و در یک مورد خاص، شرکت تانکر پاسیفیک که در سنگاپور مستقر است یک تانکر نفتی را به شرکت کریستال گروپ در دوبی فروخته و آن شرکت هم این تانکر را در اختیار ایران قرار داده است. چند هفته قبل، آمریکایی ها بعد از گذشت حدود ۱۰ ماه به قضیه پی برده اند اما مدرکی نداشتند که ثابت کند تانکر پاسیفیک مستقیما با ایران معامله کرده است. شبیه همین اتفاق در مورد نفتکش هایی که به بنادر ایرانی تردد می کردند هم رخ داده است. همانطور که تانکر پاسیفیک هم در بیانیه ای رسمی اعلام کرد تانکرها در واقع نه متعلق به این شرکت بلکه از آن شرکت سامانا واقع در موناکو بوده اند.
این یک الگوی کلی است که نشان می دهد اجرای موثر تحریم علیه کشوری مانند ایران آن هم در جهانی که مملو از شرکت های کوچک و بزرگ با کارکردهای بسیار متنوع است تا چه حد دشوار است و عملا پیدا کردن شرکت هایی که برای تحریم های آمریکا تره خرد نمی کنند، از یافتن سوزن در انبار کاه هم سخت تر است.
در واقع مسئله بسیار اساسی تر است. همانطور که روس ها گاهی تلاش می کنند به زبان بی زبانی بگویند مسئله این است که گزینه ای به نام تحریم آن هم در مقابل کشور بزرگ و توانمندی مانند ایران مدت هاست کارکرد خود را از دست داده است. اقتصاد جهانی بسیار بزرگ و گسترده شده و دیگر هیچ کشور یا هیچ ائتلافی از کشورها نمی تواند به آن دستور بدهد. پدیده ای به نام جهانی شدن اقتصاد که عملا منجر به برداشته شدن مرزهای جغرافیایی از سر راه مبادله کالا و خدمات شده، شبکه ای چنان پیچیده از روابط تجاری را پدید آورده است که هیچ سرویس اطلاعاتی نمی تواند ادعا کند حتی بر جزء کوچکی از آن اشراف دارد و آن را کنترل می کند.
اقتصاد فقط یک منطق دارد: سود. وقتی کسی به عنوان خریدار، طرفی به عنوان فروشنده، پولی برای پرداخت و کالایی برای مبادله وجود دارد، معامله تجاری که محصول ترکیب اینهاست بدون شک رخ خواهد داد. اصلا مهم نیست که طرف های معامله در کجای جهان قرار دارند یا نامشان چیست. هیچ شرکتی در جهان حتی اگر دفتر آن در قلب واشینگتن باشد به خاطر اخم و بداخلاقی وزارت خزانه داری آمریکا از سود واقعی و قطعی در معامله تجاری خود با ایران صرف نظر نمی کند. نمونه ای از این دست گزارشی بود که وال استریت ژورنال منتشر کرد و در آن گفته شده بود که دولت آمریکا خود بی آن که بداند ظرف ۱۰ سال گذشته مجوز لازم برای تجارت میان ایران و ده هزار شرکت آمریکایی را صادر کرده است! شاید کشف همین موارد بود که باعث شد فردی مانند استوارت لوی که بسیاری او را معمار تحریم های یک جانبه علیه ایران می دانند، حضور خود در پست معاون امور ضد تروریسم و اطلاعات مالی وزارت خزانه داری آمریکا را بی فایده ببیند و استعفا بدهد.
در ساده ترین حالت اتفاقی که موقع دور خوردن تحریم ها رخ می دهد عوض شدن نام ها و نشانی هاست. در قطعنامه های سازمان ملل یا تحریم های آمریکا و اروپا گفته می شود که فرد x یا شرکت y تحت تحریم قرار دارد یعنی نمی تواند با شرکت های اروپایی و آمریکایی معامله کند. اما اگر این فرد یا شرکت با انجام یک عملیات ساده حقوقی نام خود را به z یا w تغییر دهد و نشانی جدیدی را هم ثبت کند دیگر مشمول تحریم ها نیست و هیچ دلیل قانونی برای جلوگیری از تجارت آن وجود نخواهد داشت. کشف و اثبات اینکه x همان z، یا y همان w است، به یک پی گیری سنگین اطلاعاتی نیاز دارد که مسلما دولت آمریکا نمی تواند آن را سالانه در مورد بیش از ۱۰۰ شرکت اعمال کند و این در مقابل انبوه شرکت هایی که ممکن است این وضعیت در مورد آنها صادق باشد تقریبا هیچ است. تازه بعد از آنکه چنین کشفی رخ داد باید قطعنامه یا فرمان اجرایی جدیدی صادر شود و شرکت های جدید هم مشمول تحریم واقع شوند آن هم در حالی که در این فاصله احتمالا هزاران نام و آدرس جدید دیگر ثبت شده است. این یک فرایند بی پایان است که می تواند برای سال های طولانی پی گیری شود و آمریکایی ها در آن همواره نقش پیاده هایی را دارند که دنبال سواره ها می دوند.
همین حالا میان تحریم های شورای امنیت و تحریم های یکجانبه اعمال شده از سوی آمریکا، و همچنین میان این دو دسته تحریم با تحریم های یک جانبه اروپا علیه ایران، اختلاف های فاحشی وجود دارد. تحریم های آمریکا خرید نفت را ممنوع نمی کند اما برای معامله با دلار محدودیت هایی ایجاد می کند. در عوض این تحریم ها فروش بنزین به ایران را ممنوع می کند. اما تحریم های اروپا هیچ محدودیتی برای خرید نفت از ایران یا فروش بنزین به آن قائل نیست و معامله با یورو را هم ممنوع نمی کند. آنچه در تحریم های اتحادیه اروپا روی آن تاکید شده این است که سرمایه گذاری در بخش نفت و گاز ایران ممنوع است. در اینجا به این موضوع کاری نداریم که تحریم بنزین هیچ نتیجه ای جز خودکفا شدن ایران در تولید داخلی سوخت نداشت و تحریم سرمایه گذاری در صنایع نفتی هم تنها به ضرر چند شرکت اروپایی تمام شده که جای خود را به رقیبانی سمج از آسیای میانه و شرق آسیا داده اند و با حسرت، سود بردن آنها را تماشا می کنند؛ بلکه نکته این است که همین اختلاف های حقوقی میان تحریم های اعمال شده از سوی آمریکا و اروپا هم خود بدل به گریزگاهی جدید برای دور زدن تحریم ها شده است به گونه ای که گزارش ها نشان می دهد از زمان اعمال تحریم های یک جانبه اروپا علیه ایران در سال ۲۰۱۰، مراجعه به دفاتر حقوقی در کشوری مانند آلمان برای یافتن روش دور زدن تحریم ها بیش از ۴۰ برابر شده است!
آنچه در اینجا درباره آن بحث شد صرفا مروری بر چند گزینه کم و بیش شناخته شده از فهرست بلند ابتکارهایی بود که برای دور زدن تحریم ها می توان از آن استفاده کرد.
آمریکایی ها برای موثر کردن تحریم باید همه قواعدی را که خود درباره آزادی گردش پول و سرمایه و عدم دخالت دولت در بازار وضع کرده و آنها را تا مرتبه اصولی مقدس بالا برده اند نقض کنند. جلوی تجارت را نمی توان گرفت. فقط طرف ها ونام ها عوض می شوند، واسطه ها جابجا می شود و احیانا قیمت ها کمی بالا می رود. در بدترین حالت، شرکت های بزرگ با کوچک ها جابجا می شود و محل تجارت از غرب به شرق می رود در حالی که عملا غرب و شرقی هم در جهان تجارت وجود ندارد.
بنابراین، آنچه تحریم ها را ناکام می گذارد بیش از آنکه به ابتکار عمل های ایران مربوط باشد ناشی از منطق بازار و اقتضائات اقتصاد جهانی شده است و اینها چیزی نیست که آمریکا و هیچ قدرت دیگری از عهده فشل کردن آن برآید.
خراسان:نقدی بر دلیل دولت برای کاهش ساعت کار اداری در ماه مبارک
«نقدی بر دلیل دولت برای کاهش ساعت کار اداری در ماه مبارک»عنوان سرمقالهی روزنامهی خراسان به قلم کورش شجاعی است که در ان میخوانید؛این حقیقتی غیرقابل انکار است که انسان و آحاد جامعه خصوصا در نظام اسلامی همان گونه که برای تامین معاش و امور مادی زندگی تلاش می کنند و وقت می گذارند، حق دارند که فرصت قابل توجهی نیز برای در کنار هم بودن و از آن مهم تر پرداختن به مسائل معنوی و عبادی داشته باشند و ایجاد چنین فرصت هایی برای خودسازی معنوی و رسیدن به کمال و قرب الهی خصوصا در ماه رمضان که ماه ضیافت ویژه و ماه رحمت و مغفرت خاص الهی است، بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد که این مهم هم بر عهده خود مردم است که شرایط بهتر و فرصت های بیشتری را برای بهره بردن از برکات ویژه این ماه برای خود و دیگران فراهم کنند و هم وظیفه قانون گذاران و مجریان است که تا آن جا که می توانند و تا جایی که به منافع کلان ملی خدشه ای وارد نمی شود، فرصت هایی را فراهم کنند تا آحاد مردم بتوانند بیش از هر زمان دیگری به خودسازی و بهره جستن از برکات ماه میهمانی خداوند نائل آیند.
اما به نظر می رسد درباره تصمیم و ابلاغیه هیئت دولت مبنی بر کاهش ۲.۵ ساعت از ساعات کاری ادارات و بانک ها که بنابر گزارش پایگاه اطلاع رسانی دولت «به منظور ایجاد زمینه لازم برای استفاده مطلوب کارکنان دولت از فضایل و معنویات ماه رمضان و به وجود آمدن فرصت مناسب برای خودسازی و بهره مندی از برکات عدیده این ماه نورانی اتخاذ شده است»، سوالات و ابهاماتی وجود دارد:
۱ - اول این که پایگاه اطلاع رسانی دولت این تصمیم را در راستای بند ۳ اصل ۴۳ قانون اساسی اعلام کرده است، این در حالی است که اصل ۴۳ و بند ۳ آن به طور صریح و آشکار بر کلیاتی اشاره می کند که رعایت آن را مقید به هیچ زمان و مکان و قشر خاصی از جامعه نکرده است. نگاهی به اصل ۴۳ قانون اساسی و بند ۳ آن موضوع را روشن تر می کند.
در فصل چهارم قانون اساسی که درباره «اقتصاد و امور مالی» بحث می کند و در اصل ۴۳ چنین آمده است که: «برای تامین استقلال اقتصادی جامعه و ریشه کن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، با حفظ آزادگی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس ضوابط زیر استوار می شود.»
که پس از برشمردن و تاکید بر نکاتی در بندهای ۱ و ۲ ، در بند ۳ این اصل چنین آمده است که: «تنظیم برنامه اقتصادی کشور به صورتی که شکل و محتوا و ساعات کار چنان باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی، فرصت و توان کافی برای خودسازی معنوی، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعال در رهبری کشور و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد.»
این بند به روشنی کلیات یک موضوع مهم و بایسته نظام اسلامی را مورد تاکید قرار داده است که باید در کل برنامه اقتصادی کشور هم در شکل و هم در محتوا و در همه زمان ها و برای همه افراد جاری و ساری باشد و بر این بحث عام هیچ تخصیصی نیز برای هیچ زمانی یا قشری از اقشار جامعه نزده است.
بنابراین مبتنی کردن کاهش ساعت کاری ادارات دولتی و بانک ها بر بند ۳ اصل ۴۳ قانون اساسی حداقل نمی تواند از وجاهت لازم برخوردار باشد.
۲ - بر اساس قانون اساسی برنامه ریزی اقتصادی در کشور باید به وضع مطلوب و ایده آلی برسد که اولا همگان (کسانی که توانمندی انجام کار و شغلی دارند) بتوانند با انجام حرفه و یا دستیابی به شغل و کاری مناسب، امور زندگی خود را بگذرانند و درآمد حاصل از یک شیفت کاری نیز به گونه ای باشد که حداقل های یک زندگی معمولی اعم از تهیه خوراک و پوشاک و حداقل یک منزل مسکونی اجاره ای و تامین بهداشت و تحصیل فرزندان را کفاف دهد.
نه این که عده ای یا به طمع و بسیاری به ضرورت مجبور به کار کردن در دو شیفت کاری برای تامین معیشت ابتدایی خود باشند و در مقابل عده ای با در اختیار داشتن فرصت های ویژه و دسترسی به رانت های گوناگون بدون آن که کار خاصی انجام دهند و زحمتی بکشند، کیسه های طمع شان لبریز از ثروت های باد آورده شود و پرواضح است هر دو گروه این افراد هر کدام به نوعی دغدغه خودسازی آنچنانی و سیر در معنویات را ندارند.
۳ - بر اساس آمار ارائه شده، میزان کار مفید در برخی ادارات کشور آن چنان کم و تامل برانگیز است که باید چاره ای اساسی برای حل این مشکل و مسئله ای که به هیچ عنوان در شان نظام اداری کشور نیست، اندیشیده شود. حال سوال این جاست که با کاهش همین ساعات کاری، میزان کار مفید ادارات به چه حدی تقلیل می یابد؟ و از سوی دیگر آیا واقعا این کاهش ساعت کاری موجب ارتقای سطح خودسازی و پرداختن به معنویات می شود یا خیر؟
۴ - آیا در این مدتی که این طرح از سوی دولت ابلاغ و اجرا شده است، میزان رضایتمندی مردم و مراجعه کنندگان به اداراتی که ساعت کاری آن ها کاهش داده شده، سنجیده شده است و اساسا آیا خود کارمندان شامل این طرح از اجرای این طرح چقدر اعلام رضایت کرده اند؟
۵ - آیا آماری گرفته شده است که میزان مراجعه مردم در ماه مبارک رمضان به مجموعه دوایر دولتی کاهش دارد یا خیر که در این صورت شاید انگیزه و بهانه ای باشد برای کاهش ساعت کاری ادارات، چرا که اگر واقعا میزان مراجعه مردم در ماه مبارک رمضان به ادارات و بانک ها کاهش قابل توجهی داشته باشد، در این صورت کاهش ساعت ادارات امری دور از انتظار و خلاف منافع کلان کشور نمی تواند محسوب شود.(براساس آمار اعلام شده همه ساله در ماه مبارک رمضان آمار بزهکاری ها، خلاف کاری ها و انواع جرایم به شدت کاهش می یابد و بر این اساس محاکم قضایی در ماه مبارک خلوت می شود)
۶ - آیا آماری گرفته شده است که کاهش ساعت کاری ادارات و بانک ها موجب آسیب دیدن اقتصاد کلان کشور، چرخش امور اداری و خدمات رسانی به مردم و کمترشدن میزان رضایتمندی مردم شده است یا خیر؟
۷ - اگر این تصمیم هیئت دولت بر اساس آمار و نظرسنجی ها، مثبت ارزیابی شود، نوبت به این سوال می رسد که در این میان آیا کارگران بخش های مختلف صنعتی، خدماتی و ... نباید از این امتیاز برخوردار شوند؟
چه فرقی بین کارمندان دولت با کارمندان بخش خصوصی، کارگران ، کشاورزان ، صاحبان حرف و مشاغل سخت و زیان آور وجود دارد که تنها باید یک قشر از این امتیاز بهره مند شوند؟ آیا کارگران معادن که در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا مشغول کار هستند، کارگران کارخانه های فولاد که با آتش و حرارت سر و کار دارند، کارگران نانوایی ها، کارگران ساختمانی، رانندگان وسایل حمل و نقل عمومی برون شهری و درون شهری، لکوموتیورانان، پرستاران و ... مرزبانان دلاور و دیگر اقشاری که در عین انجام کارهای سخت و طاقت فرسا با دهان روزه عاشقانه مشغول خدمت به مردم در نظام اسلامی هستند، چگونه می توانند از این امتیاز بهره مند شوند آیا اصرار بر ادامه این رویه آن چنان که باید با عدالت سازگاری دارد؟ و آیا این رویه با همت مضاعف و کار مضاعف و جهاد اقتصادی سازگار هست؟
۸ - سوال دیگر این که شخص رئیس جمهور به پرکاری و تلاش شهره است، آیا او خود برای خودسازی و بهره بردن از برکات بی پایان ماه مبارک رمضان و دیگر فرصت های معنوی الهی از میزان ساعت کاری و خدمت خود می کاهد؟ لااقل آن چه از دور و نزدیک شنیده می شود، دلالت بر کاهش ساعات کاری رئیس جمهور نمی کند؟
۹ - آیا اساسا ۸ ساعت کار در شبانه روز واقعا زیاد است که بخواهیم به هر بهانه یا انگیزه ای ۲ ساعت و نیم یعنی حدود یک سوم آن را آن هم در زمانی که کشور هر روز به کار و تلاش بیشتر برای پیشرفت احتیاج دارد کاهش دهیم و آیا واقعا ۱۶ ساعت باقی مانده از شبانه روز کفایت انجام بسیاری از مسائل لازم و ضروری زندگی از جمله خودسازی و سیر در معنویت را نمی کند؟
۱۰ - آیا خدمت رسانی به مردم در نظام اسلامی آن هم در عین روزه داری و نشان دادن روی خوش به مردم و تلاش برای ارتقای کیفیت خدمت رسانی و پیشرفت نظام در عین تلاش برای بهره جستن از برکات بی منتهای سفره گسترده الهی در ماه مبارک رمضان خود خدمتی مضاعف و همتی مضاعف و عبادتی مضاعف و جهادی مقدس و انشاءا... مقبول محسوب نمی شود؟
جمهوری اسلامی:توجیهات واشنگتن برای ادامه اشغال عراق
«توجیهات واشنگتن برای ادامه اشغال عراق»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛استوارت بوون، بازرس ویژه کنگره آمریکا طی گزارشی ۱۷۲ صفحهای از روند بازسازی و عدم ثبات امنیتی عراق انتقاد کرد و تصریح نمود اوضاع کنونی عراق بیثبات است و حتی شرایط از سال گذشته نیز بدتر شده است.
گزارش رسمی بازرس ویژه کنگره آمریکا عملکرد امنیتی این کشور در عراق را به وضوح به زیر سئوال میبرد و در واقع پنتاگون، ارتش و سازمان "سیا" را مسئول اصلی عدم تحقق شرایط مورد ا نتظار معرفی میکند. بوون در گزارش خود به افزایش تعداد بمب گذاریها، حوادث تروریستی، خشونتهای منجر به قتل و جرح و همچنین افزایش تعداد قربانیان اشاره میکند و با استناد به آمار و ارقام رسمی، نتیجه گیری مینماید که عراق بیثباتتر از سال گذشته است.
اگرچه جمع بندی بازرس ویژه کنگره آمریکا از واقعیت انکارناپذیری درخصوص اوضاع عراق سخن میگوید ولی سوال اینست که چرا دولت اوباما و بویژه محافل پنتاگون، ارتش و سازمان سیا از این گزارش استقبال کرده اند؟ طبعاً سئوال مهمتر اینکه گزارشی با این صراحت که عملکرد آنها را به شدت ناکارآمد معرفی کرده، چگونه ممکن است خشنودی آنها را به همراه داشته باشد؟
این، سئوال مهمی است که پاسخ روشنی دارد و در واقع سرنخ اصلی قضایا به این مسئله ختم میشود که ارتش، پنتاگون و سیا، در تنظیم این گزارش، ارائه اطلاعات و آمار مورد استناد، جمع بندی و نتیجه گیری و حتی هدفگذاری تیم گزارشگر، نقش داشتهاند. ولی گویا هنوز هم قضایا برای افکار عمومی روشن و آشکار نشده است. رکن اصلی قضیه اینست که بقایای تیم نومحافظه کاران در پنتاگون، از عملکرد و سیاستهای اوباما و دستیارانش در زمینه جنگ در عراق و افغانستان به شدت خشمگین و معترضند و قویاً اصرار دارند که اولاً بودجههای تخصیصی به جنگ باید افزایش یابد و ثانیاً طرح خروج نظامی آمریکا از عراق و افغانستان عملی نیست و لازم است در آن تجدیدنظر شود. اما در شرایطی که اوباما و دستیارانش در کاهش بودجه و رعایت جدول زمانی برای خروج از عراق اصرار میورزند، چه حربهای میتواند برای خنثی کردن سیاستهای کاخ سفید موثر باشد؟
اینجاست که نومحافظه کاران از برتری نسبی جمهوریخواهان در کنگره، بیشترین بهرههای ممکن را برده و سعی کردهاند گزارش بازرس ویژه کنگره به صورتی تدوین و جمع بندی شود که آنها را به اهداف مورد نظر نزدیک و تحقق این اهداف را ممکن و اطمینان بخش نماید.
استوارت بوون، در گزارش خود بر مسئولیت آمریکا در حفظ نفوس عراقی و تضمین امنیت در این کشور اصرار میورزد و تصریح میکند ارتش آمریکا مسئول مستقیم اوضاع امنیتی عراق است، حتی این نکته هم دقیقاً منطبق بر کنوانسیونهای بینالمللی درخصوص مسئولیت ارتش اشغالگر است ولی چرا پس از هشت سال جنگ و کشتار بیرحمانه، برای نخستین بار این مسئله مطرح میشود و پیرامون آن بزرگنمائی صورت میگیرد؟ در واقع همه چیز به تعهدات واشنگتن برای خروج نیروهای اشغالگر تا پایان سال جاری میلادی باز میگردد که باید اشغالگران آمریکائی از عراق خارج شوند.
این گزارش، زمینههای تردید مقامات واشنگتن برای خروج نظامیان از عراق را گسترش داده و با این هدف تنظیم گردیده است که گویا اصرار بر ادامه حضور اشغالگران آمریکائی در عراق، از روی مسئولیت و دلسوزی برای مردم عراق صورت گرفته و آمریکا نمیتواند مردم عراق را در اوج ناامنی و بیثباتی، به حال خود رها کند!
گزارش با طرح سئوالات هدفمند، این نکته را مورد پرسش قرار میدهد که با کسب اطمینان از اینکه عراق از هر زمان دیگری ناامنتر است، آیا نیروهای آمریکائی از عراق خارج میشوند یا برای ایفای مسئولیت خود! در آنجا میمانند؟
کاملاً واضح است که اشغالگران برای قربانیان جنایات خود اشک تمساح میریزند و مهمترین مسئله آنست که این جنایات در دوره حضور اشغالگران صورت گرفته است و اتفاقاً بیشترین تلفات انسانی در مکانهائی بوده که بیشترین حضور اشغالگران به ثبت رسیده است. دقیقاً به عکس، در مناطقی که اشغالگران حضور ندارند، عملاً حادثهای رخ نداده و ناامنی و بیثباتی هم گزارش نشده است. مفهوم روشن این عبارت اینست که حضور اشغالگران، لزوماً به منزله ثبات و امنیت بیشتر نیست. علاوه بر این گزارش رسمی نهادهای نظارتی فدرال و کنگره در گذشته بارها بر این نکته تأکید ورزیده که مسئول اصلی و مستقیم بسیاری از حوادث تروریستی عراق، شرکتهای به اصطلاح امنیتی آمریکا و مزدوران محلی آنها از جمله شورشیان عضو "شوراهای بیداری" بودهاند که توسط همین شرکتها سازماندهی و مسلح شدهاند. این بدان معنی است که ادامه حضور آمریکا به معنی ناامنی، بیثباتی و تلفات انسانی بیشتر است. رسانههای همفکر و همراه با نومحافظه کاران، از هم اکنون زمزمههای اولیه برای استناد به گزارش بازرس ویژه کنگره را آغاز کردهاند تا برای ادامه اشغال عراق و زمینهسازی برای استمرار حضور نظامی آمریکا تحت هر بهانه و پوشش جدیدی فضاسازی کنند. به نظر میرسد بغداد هم تحت فشار مضاعفی است.
نوری المالکی، نخستوزیر عراق از طرح دولتش برای خرید ٣۶ فروند جنگنده اف ۱۶ از آمریکا سخن گفته و یادآور شده است بغداد برای آموزش و بهره وری از سلاحهای جدید به نظامیان آمریکائی نیاز دارد و در عین حال موضوع خروج نظامیان آمریکائی از عراق نیز قابل بحث است و به توافق "ملی" در تصمیم سازی در این مقوله نیاز است که لازم است فراکسیونهای سیاسی در این زمینه اعلام موضع کنند.
رسالت:ناآرامی در فلسطین اشغالی: گسلهای جامعه ساختگی
«ناآرامی در فلسطین اشغالی: گسلهای جامعه ساختگی»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم دکتر حشمت الله فلاحت پیشه است که در آن میخوانید؛موج اعتراضات داخل سرزمینهای اشغالی، شرایط پیشبینی نشدهای را به سران رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آنها تحمیل کرده است. کسانی که مشغول دستکاری کردن سلسله تحولات سیاسی- مردمی کشورهای اسلامی بودند اکنون با اعتراضات بیسابقه داخلی مواجه شدهاند. تداوم این اعتراضات میتواند خطوط گسل جامعه سر هم بندی شده یهودیان فلسطین اشغالی را فعال سازد.
تبعیضها،شکاف طبقاتی و خاصه مشکلات اجتماعی جامعه امروز فلسطین اشغالی تحت الشعاع اخبار سیاست خارجی رژیم حاکم بر این سرزمین قرار گرفته است. گسترش تحولات سیاسی اخیر به داخل آن سرزمین میتواند سرمنشا اخبار تازهای باشد. این مشکلات ماحصل مهندسی سیاسی - اجتماعی اسرائیل توسط قدرتهایی است که این موجودیت را با هدف استفاده دوگانه شکل دادند. آنها هم میخواستند برای همیشه داعیه ارض موعود یهودیان را از سرزمینهای غربی دور کنند و هم اینکه در بلند مدت با ایجاد مشغله برای دنیای اسلام مانع احیای امپراتوری اسلامی یا موجودیت واحد اسلامی شوند.
در راستای همان تفکر در ابتدای قرن بیستم میلادی موضوع ایجاد دولت مستقل اسرائیل، در دستور کار قدرتهای بزرگ قرار گرفت. انگلیس به دلیل ماهیت تفرقه انداز سیاست خارجی خود و خاصه ارتباط با سران آژانس جهانی یهود، همواره کانون توطئههای صهیونیستی بوده است. وینستون چرچیل به رغم مسیحی بودن اعلام میکرد مفتخر است که او را یک صهیونیست بنامند.
ابتدا قرار بود دولت یهودی را درآمریکای شمالی ایجاد نمایند. چون پیش از سال ۱۹۱۷ میلادی بیشترین جمعیت یهودی دنیا ابتدا مربوط به آمریکا بود، سپس آرژانتین و در نهایت فلسطین.
به طور طبیعی آمریکاییها که در راس قدرت آنها مهاجران انگلیسی قرار داشتند با ایجاد دولتی در دل آمریکای شمالی مخالفت کردند. در آرژانتین نیز انگلیس، به دلیل داعیههای خود در "مالویناس" و ترس آمریکاییها از مشغله سازی در حیاط خلوت خود، مخالفت کرد. بویژه آنکه منظور دوم از تشکیل اسرائیل تنها در خاورمیانه قابل دستیابی بود: یعنی ایجاد مشغله دائم در درون قلمرو اسلامی.
بنابراین در سال ۱۹۱۷ میلادی حدود ۹۶ سال پیش اعلامیه معروف بالفور توسط وزیر خارجه وقت انگلیس قرائت شد. طبق این اعلامیه باید یک کشور یهودی در فلسطین ایجاد شود. نام آن را اسرائیل گذاشتند و براساس آن همه یهودیانی که در سراسر جهان در جستجوی آرمان بازگشت به ارض موعود بودند باید به فلسطین باز میگشتند. ارض موعود را "سیاسی" جایابی کردند. یک سال پیش از پایان جنگ جهانی اول و در سالهای مابین دو جنگ جهانی از شرایط بیسامان دنیا بویژه ضعف و فروپاشی امپراتوری عثمانی استفاده شد و یهودیان دنیا را با پول و اسلحه به فلسطین کشاندند. از یک طرف جمعیت مهاجر یهودی توازن جمعیتی را از بین میبرد و از طرفی دیگر با کشتار و قتل تمام مسلمانان یا آنها را به کشورهای دیگر آواره ساختند و یا اینکه با تصفیه نژادی خونین به مهندسی اجتماعی آن سرزمین میپرداختند.
از آن زمان تاکنون امنیت مهمترین مشغله مردمان مستقر شده در فلسطین اشغالی بوده است همه آنها اعم از زن و مرد عضو گردانهای نظامی احتیاطی هستند و با شرکت هر از گاه در مانورهای نظامی برای دفاع از اسرائیل آموزش میبینند. جنگهای ۱۹۴٨ تا ۱۹٨۲ میلادی نیز که تا ۵۰ سال جنگ را به بخشی از زندگی مهاجران تبدیل کرده بود مانع شکلگیری دیگر تقاضاها میان مردم شد.
اکنون بنیامین نتانیاهو وارث آن دسته از سیاستمداران صهیونیست است که تلاش کردهاند با طرح شعارها و دغدغههای نظامی و امنیتی مانع فعال شدن خطوط گسل اجتماعی داخل شوند. در دهه ۱۹۹۰ میلادی او با طرح جنگ علیه ایران و سرکوب فلسطینیها یک دهه بحران امنیت را به سرزمینهای اشغالی تحمیل کرد و در دهه جاری نیز بیشترین شعارهای مربوط به جنگ از جناح راست افراطی متعلق به او به گوش میرسد.
اما اکنون شرایط برای تسویه حسابهای داخلی یهودیها فراهم شده است. آن دسته از مهاجرین یهودی که از آسیا و خاصه آفریقا به سرزمینهای اشغالی رفتهاند، طبقات پایین جامعه را تشکیل میدهند. تبعیض و ضعفهای اقتصادی و خاصه معضلات اجتماعی منجر به نارضایتی آنها شده است و در این میان ثروتمندان صهیونیست حاضر نشدهاند امکانات و نقاط استقرار خود در اروپا و آمریکا را ترک کنند.
دغدغههای امنیتی و تردید نسبت به آینده سیاسی و حتی بحران موجودیت اسرائیل موجب نگرانی کسانی شده است که معمولا برای ماندن از حمایتهای تشویقی برخوردار میشدند اما با بحرانهای اقتصادی اخیر رژیم نتوانسته است به وعدههای خود در این رابطه نیز عمل نماید.
به طور معمول عوامل اقتصادی و اجتماعی ریشه حرکتهای مردمی است اما در سرزمینهای اشغالی شرایط قدری متفاوت است. معترضین در اوج نومیدی ها به اعتراض پرداختهاند. آنها اگر قدری عمیقتر بیندیشند، قربانی یک دروغ بزرگ شدهاند. خیانت نتانیاهو و دوستانش تنها در وعدههای اقتصادی- اجتماعی عمل نشده نیست بلکه در شکل دهی به آینده وی است که به رغم بریدن یهودیان از گذشته خود هر روز موهومتر و دست نیافتنیتر میشود.
آنچه میتوان به معترضین اسرائیلی گفت این است که با تداوم شرایط کنونی مشکلات آنها در آینده بیشتر خواهد شد. روز به روز مردم جایگزین سران تبانیگر عرب میشوند. بدون احقاق حقوق فلسطینیهای اصیل امکان همجواری مسالمت آمیز و توسعه ناشی از آن وجود ندارد. اگر آنها سران رژیم صهیونیستی را وادار نمایند تا در قالب رفراندوم اختلاف میان جمعیت مسلمان ، یهودی و مسیحی را حل کنند مشکلات گذشته و تردیدهای آینده از میان خواهد رفت. آن دسته از قدرتها و مراکز سیاسی - خبری دنیا نیز که ادعای دموکراسی دارند،اکنون این ادعا را در مورد سرزمینهای اشغالی نیز مطرح نمایند.
قدس:سوریه؛ آینده آرام
«سوریه؛ آینده آرام»عنوان یادداشت روز روزنامهی قدس به قلم دکترامیر حسین قاضی زاده است که در آن میخوانید؛سرعت رخدادها در جهان عرب طی ماه های گذشته آن قدر زیاد بود که حتی کارشناسان بین المللی هم در یک مقطع از همراهی با این اتفاقها جا مانده و همه تحلیلهای خود را به آینده محول کردند.
یکی از این کشورها سوریه بود که به سرعت اعتراضها در آن شکل خشونت باری به خودگرفت و گروه های مخالف از ابتدا دست به اسلحه شدند تا اعتراضهای خود را از این طریق به گوش حکومت مرکزی برسانند.
در ابتدا بسیاری تصور می کردند سوریه هم به همان راهی می رود که در تونس یا مصر طی شد، اما آرام آرام و با وجود همه درگیریها، امروز کارشناسان بر این باورند که شرایط سوریه با دیگر کشورها متفاوت است.
بر خلاف سایر کشورهای عربی که انقلابها از شهرهای بزرگ آغاز شد، در سوریه اعتراضها بیشتر در قسمتهای مرزی که نزدیک اردن، عراق و ترکیه هستند، متمرکز است.
شعارها، شعارهای تند سلفی هاست و در واقع تکفیریها پیش روی اعتراضها هستند. نگاه آنها هم این است که شیعیان و علویان کافر هستند و باید کشته شوند! متأسفانه در این راه برخی شیعیان و علویان را هم سر بریدند و حتی مثله کردند.
افراطیون معترض مسیحیان را هم کافر دانسته و خواستار اخراج آنها از کشور هستند. این موضوع باعث شده است هم در داخل و هم در خارج از سوریه واکنشهای جدی نسبت به معترضان بروز کند.
در سوریه جمعیت شیعیان، علویان، مسیحیان و دروزها حدود ۴۰ درصد جمعیت کشور است، بنابراین طبیعی است که اقلیتهای یاد شده علیه معترضان تندرو متحد شوند. از سوی دیگر، پاپ کاتولیک و کلیسای مسیحی هم از بشار اسد به دلیل جلوگیری از کشتار و حفظ جان مسیحیان و دفاع از آنان حمایت کرده است.
همچنین جامعه بازاریان و بازرگانان سوریه هم خواستار ادامه حکومت بشار اسد بوده و حامی وی هستند. دلیل آن هم حمایتهای بشار اسد از صنعت و خدمات فراوان وی برای بازسازی اقتصاد سوریه بوده است. ضمن اینکه تجار و صنعتگران به هیچ وجه تمایل ندارند حکومت سلفی، مانند آنچه طالبان در افغانستان ایجاد کردند روی کار بیاید، زیرا به روشنی سوریه را به ورطه تاریک افراطی گری سوق خواهد داد.
صنعتگرانی که بخصوص در حلب و دمشق - به عنوان دو کانون بزرگ جمعیتی - مستقر هستند، با تفکرات سلفی گری موافق نبوده و علاقه مند به روی کار آمدن آنها نیستند. حتی کشورهای اروپایی و غربی هم مایل به روی کار آمدن یک حکومت شبه طالبانی در سوریه نیستند، اما از اینکه به مقاومت هم فشارهایی وارد شود، خوشحال می شوند.
به نظر می رسد، حرکتی که در سوریه آغاز شده به دلایل متعدد از جمله همراهی نکردن اکثریت مردم، عدم همراهی شهرهای بزرگ و پر جمعیت، موافق نبودن اقلیتهای مذهبی، جنایت معترضان در کشتن شیعیان و نشان دادن چهره خشونت بار از اعتراضها و... به سرانجام نرسد.
اکنون تیم بشار اسد بخش زیادی از راه را برای تثبیت دوباره سوریه طی کرده است. تنها نگرانی ایام ماه رمضان و شبهای برگزاری نماز تراویح است که توسط سلفی ها در مساجد برگزار می شود، زیرا ممکن است تجمع دوباره، باعث ساماندهی و ایجاد آشوب شود.
البته بشار اسد اقدامهای جدیدی را هم در رابطه با اعطای آزادیهای مدنی به مردم آغاز کرده است که می توان آنها را به فال نیک گرفت، هر چند این اصلاحات باید خیلی پیش از این اتفاق می افتاد.
شرکت در انتخابات آزاد و داشتن برخی آزادیها حق مردم است و با اینکه بشار اسد را یک رئیس جمهور انقلابی می دانیم، اما معتقدیم این آزادیها در جامعه لازم است و اگر راه مشارکت گسترده مردم در حکومت باز شود، جبهه مقاومت - که غربیها در صدد تخریب آن هستند - حفظ خواهد شد.
آنچه مسلم است، مردم در همه جهان اسلام، ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی هستند و القای حکومتهای بیرونی به نتیجه نخواهد رسید. لذا تصور اینکه اعتراضها در سوریه به تشکیل یک حکومت همراه با رژیم صهیونیستی منجر خواهد شد، تصوری اشتباه است و سوریه با توجه به محبوبیتی که خاندان اسد در این کشور دارند و اصلاحاتی که انجام می دهند، روزهای آرامی را پیش رو خواهد داشت.
سیاست روز:جامعتین مشوق و راهنما باشند!
«جامعتین مشوق و راهنما باشند!»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛یکم) فتنه ۸۸ با تمام خسارتهایی که برای کشور در پی داشت، حاصل عبرتهایی نیز برای اهل بصیرت بود. (فاعتبروا و یا اولوالابصار) خیانتی که با زندگان انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و جفایی که برندگان آن در حق نظام مظلوم جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری روا داشتند واقعیاتی را برای ملت آشکار کرد. اولا تکلیف نهادها و ارگانهای حاکمیتی را از رقابتهای بین جریانات سیاسی کاملا جدا ساخت؟ ثانیا هیچ گروهی سیاسی با هر عنوانی که برای خود انتخاب کرده باشد. صلاحیت جایگزینی به جای نهادهای حکومتی را ندارد ولو آنکه بخشی از اهداف عالی نظام اسلامی را در مرامنامه خود مکتوب کرده باشد. ثالثا ثابت شد که استحکام و قوام نظام جمهوری اسلامی از چنان بنیان مرصومی برخوردار است که دوپینگ کمکها و حمایتهای خارجی به گروههای ابتدا منتقد و سپس اپوزیسیون و بالاخره و بعضا معاند طرفی نخواهند بست عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند.
دوم) ملت ایران دموکراسی را در برگزیدن دولتمردان خود به عنوان یک تجربه بشری در حال آزمودن است. برگزاری انتخابات و تسلیم رای اکثریت بودن و دست به دست شدن قدرت سیاسی به عنوان یک روش بیبدیل نبوده، بلکه روشی متداول در سیستم نظامهای دموکراتیک دنیاست. علاوه بر آنکه قانونگذار طبق قانون اساسی ملزم به انتخاب مسئولان از طریق برگزاری انتخابات میباشد. از نظر آموزههای دینی نیز در دوران غیبت کبری که دست ما از دامن ولایت امر صاحبالزمان(عج) کوتاه است.
چارهای به جز استفاده از تجربه بشری در انتخاب حکومتگران وجود ندارد. تا جایی که معمار کبیر انقلاب اسلامی حکومت ولایت فقیه را به عنوان تنها حکومت حقه و مشروع در دنیای امروز بدون خواست و قبول مردم، امکانپذیر و شدنی نمیداند.
سوم) وجود تشکلهای سیاسی و صنفی شناسنامه دارو قانونی برای پیگیری مطالبات گروهها و جمعیتهای همفکر و همسنخ در جامعه از اقتضائات نظامهای سیاسی و دموکراتیک به شمار میآید. نه تنها منافاتی با تعالیم نورانی اسلام(۱) ندارد بلکه در قرآن کریم وجود چنین گروههایی که امت را به طرف خیر و صلاح رهنمون باشند مورد تاکید قرار گرفته است که در خلع و نبود آنها ناگزیر این فرصت به دست سازمانهای غیر رسمی، موسمی، بیبرنامه و مزور میافتد تا فرصتطلبانه بدون قبول هیچ مسئولیتی سوار بر موج مطالبات پوپولیستی مردم شده و ماهی مقصود از آب گل آلود بگیرند. حال عالم جلیل القدری که در ملاقات خود با جمعی از فعالان سیاسی که در شرف اعلام موجودیت، گروه جدیدالتاسیس را توصیه به داشتن تشکل میفرمایند اما تاکید میکنند که حزب تشکیل ندهند سوال جدی است که تاکنون پاسخی برای آن یافت نشده است.
چهارم) تجربه گرانسنگ ملت ایران از فراز و فرودهایی که گروههای مدعی در ادوار گذشته انتخابات به ویژه فتنه ۸۸ به دست آوردهاند اینطور مینمایاند که در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی به جای لیستهای دربسته که همچون جعبههای میوه کشاورزان دارای سربار و تهبار و بعضا گندیده هستند با وسواس هر چه تمامتر میوههای سالم و اصلح که هیچ لک و پیسی از «زر» و «زور» و «تزویر» بر بدن خود ندارند را از باغ مصفای امت اسلامی دستچین کرده و برای قانونگذاری به خانه ملت بفرستند.
پنجم) وجود نهادهایی همچون جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز که در طول سالهای مبارزاتی ملت ایران در کنار مردم، دلسوزانه راهنمای آنان بودهاند. به عنوان سرمایههای اجتماعی به همه امت تعلق دارند همانطور که مراجع معظم تقلید صرفا به مقلدین خود تعلق ندارند. بلکه از آن جهان اسلام هستند. لذا انتظار این است که جامعتین همچنان به عنوان امین و تکیهگاه معنوی آحاد ملت ایران باقی بمانند و از ورود به مصادیق و تعیین لیست کاندیداها جدا پرهیز کنند و با تعیین ملاکها و ویژگیهایی که نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این دوره میباید داشته باشند اجازه دهند تا مردم پس از مشورت با علما و صاحبان فکر و اندیشه یکبار دیگر رشد و بالندگی خود را به نمایش بگذارند.
(۱) آل عمران؛ آیه ۱۰۴
آفرینش:نگاهی به سیاست خارجی چین در قبال ایران
«نگاهی به سیاست خارجی چین در قبال ایران»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در ان میخوانید؛«چین با یک نگاه استراتژیک به دنبال افزایش همکاریهای خود با ایران است.» سخنان فوق را هه گوچیانگ عضو کمیته دائمی رهبری چین در دیدار اخیرش از ایران اعلام داشت دیداری که همزمان با چهل سالگی روابط دیپلماتیک ایران و جمهوری خلق چین بود.
در این بین با نگاهی به سیاست خارجی چین در سالهای اخیر بر آن هستیم تا نوع نگاه چین به ایران مورد بررسی قرار گیرد.
در این بین باید گفت که امروزه چین اقتصاد دوم جهانی و قدرتی در حال رشد و تبدیل شدن به ابرقدرت است در این بین اگر به اهداف کلی و اساسی چین در سیاست خارجی توجهی داشته باشیم در می یابیم که این کشور در جهت تبدیل شدن به یک ابرقدرت و درحال پیشبرد منافع ملی مد نظرش در حرکت است.
در این راستا نیز سیاست خارجی این کشورنیز با استفاده از اهرم ها و استراتژیهای ویژه خود در این راستا حرکت میکند ودر نگاه به ایران و خاورمیانه نیز به همین گونه نیز رفتار می نماید .در این راستا به نظر میرسد خاورمیانه و ایران از دو بعد برای چینی ها مهم و استراتژیک است نخست مقوله انرژی و واردات انرژی از ایران و...برای ادامه حیات اقتصادی و گردش چرخ اقتصادی و دوم ایفای نقش در معادلات پیچیده سیاسی امنیتی خاورمیانه برای ایفای نقش پررنگ تر در قالب چین قدرتمند است.
در این بین هر چند این افزایش نقش و تحرک چین تا حدودی در برخورد با منافع امریکا قرار میگیرد اما چین هوشمندانه کوشیده است تا با اتخاذ سیاستهایی نرم موجب واکنشهایی شدید از سوی امریکا نشود لذا اولویت نخست این کشور همکاری با امریکا و دوم رقابت با این کشور در مقطع کنونی است در این بین نیز نگاه پکن به تهران نیز در این چارچوب قابل تحلیل است یعنی چین تا زمانی بر روابط دوستانه و اقتصادی سیاسی و..با ایران اصرار می ورزد که در راستای منافع ملی خود باشد و باعث واکنش تند امریکا نگردد.
لذا اکنون مشاهده میگردد که چینی ها از روابط کنونی خود با ایران بیشتر در پی استفاده از منافع ان هستند در این میان باید گفت که چینی ها هر چند در برخی از حوزه ها همکاری هایی را با ایران داشته اند اما باید گفت که به همین میزان نیز پروژه های ناتمام پیمانکاران چینی در ایران ( بزرگراه تهران- شمال پروژه های پارس جنوبی و..).وجود دارد .
در این راستا نباید نگاه چین به ایران را نگاهی استرا تژیک برآورد کرد چه اینکه هر چند تهران در سالهای اخیر کوشیده است تا با افزایش روابط با چین ؛ واردات گسترده و امیدواری برای رساند ن حجم روابط تا ۱۰۰ میلیارد دلار در آینده بر دامنه روابط خود با این کشور بیفزاید اما همچنان که رفتار گذشته سیاست خارجی چین نشان داده است نمی توان از چین انتظار «روابطی استرا تژیک » داشت چه اینکه چین اکنون بیش از هر زمانی در اندیشه قدرتمند شدن و حرکت در راستای منافع ملی خویش است و نگاه به ایران نیز در همین چارچوب قرار دارد .
حمایت:گمشده در خیابانهای انگلیس
«گمشده در خیابانهای انگلیس»عنوان یادداشت روز روزنامهی حمایت است که در آن میخوانید؛انگلیسی که خود را از مدعیان تدوین قوانین جهانی است همواره واژه حقوق بشر را در ارکان دیپلماسی خود قرار داده و چنان وانمود میسازد که بدون وجود این کشور حقوق بشر و عدالتی برای انسانها به وجود نخواهد آمد.
هرچند که دولتمردان این کشور همچنان این ادعا را مطرح میکنند اما تحولات کنونی اروپا و درون انگلیس حقایقی دیگر را آشکار میسازد. در باب دوگانگی حقوق بشری انگلیسیها میتوان به پرونده «مرداک» غول رسانهای غرب و جاسوسی آن از شهروندان انگلیسی و نیز پرونده کشتار ۹۱ نفر به دست آندرس برینگ برویک تروریست راست گرای افراطی اشاره کرد.
سران لندن همواره بر این ادعایند که آزادی بیان و فعالیتهای اجتماعی از ارکانی است که در این کشور رعایت میشود و جهان نیز باید از آن الگو بگیرد. با همین ادعای آزادی نیز مشاهده میشود که افرادی مانند مرداک غول رسانهای جهان که سابقهای طولانی در ایجاد بحرانهای اجتماعی در کشورهای هدف دارد، با بهرهگیری از حمایت دولتمردان به جاسوسی از مردم انگلیس پرداخته است به گونهای که دیگر حریم خصوصی برای افراد وجود ندارد.
در نمونهای دیگر نیز عامل کشتار خونین نروژ آزادانه در انگلیس با گروههای تروریستی راست افراطی در ارتباط بوده و این گروهها از خاک انگلیس اقدامات ضد اسلامی و ضدبشری خویش را اجرایی میکردهاند. جالب توجه آنکه دولتمردان لندن به جای مقابله با این گروهها، به محدودسازی مسلمانان پرداخته و به نوعی حمایت خود را از این جریانهای تروریستی اعلام داشتهاند. هرچند که سران لندن تمام این اقدامات را برگرفته از اصل آزادی بیان به اصطلاح حاکم بر کشورشان عنوان میدارند اما مواضع آنها در قبال مطالبات مردمی و سایر تحولات ابهامات بسیاری را در این زمینه ایجاد میکند.
سئوالاتی نظیر اینکه اگر انگلیس واقعا به آزادی بیان توجه میکند چرا به رغم گذشت ۷ ماه از اعتراضهای دانشجویی به سه برابر شدن شهریه دانشگاهها همچنان به دنبال بازداشت و محاکمه دانشجویانی است که جرم آنها صرفا درخواست برای عدم افزایش شهریهها بوده است؟ چرا اعتراضهای آرام مردم به بحران اقتصادی با سرکوب گسترده پلیس همراه میشود . این سئوالات و صدها سئوال دیگر نشانگر واهی بودن ادعاهای حقوق بشری لندن و استفاده ابزاری آنها از این مقوله برای رسیدن به منافع سلطه طلبانه در جهان است ادعاهایی که حتی برای مردم این کشور رعایت نمیشد و ساکنان این سرزمین همچنان حقارت برخوردار نبودن از حقوق اولیه شهروندی را متحمل میشوند.
تهران امروز:ماه رمضان، ماه نیرو گرفتن است
«ماه رمضان، ماه نیرو گرفتن است»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم سید محمدهادی ایازی است که در آن میخوانید؛در میان ما مسلمانان، قرآن کریم که در این ماه مبارک نازل شده است نعمت بزرگی است که تلاوت آن رحمت، تدبر در آن برکت، عمل به آن نجات و فلاح را به ارمغان آورده است. گرچه در همه طول سال باید با قرآن مونس بود و به حد وسع آن را تلاوت کرد و از معارف آن بهره برد اما ماه رمضان ویژگی دارد که حظ و عمق بیشتری به عبادات می دهد و زمینه روحی و معنوی بهتری برای رسیدن به تقوای الهی را فراهم می کند. مقام معظم رهبری نیز در همین زمینه می فرمایند: «مسئله اساسی در باب ماه رمضان، این است که بشر که در میان انواع عوامل و موجبات غفلت از خدا و از راه او محاصره شده و انگیزههای گوناگون، او را به سمت پایین و تنزل و سقوط می کشاند، فرصتی پیدا کند که در آن بتواند روح را ـ که روح انسان و باطن بشر، به عروج و اعتلا تمایل دارد ـ به سمت عروج و اعتلا سوق دهد و به خدا تقرب جوید و به اخلاق الهی، تخلق پیدا کند. ماه رمضان، چنین فرصتی است.»
بنابراین باید از این فرصت به نحو احسن بهره بگیریم و برای مردم هم زمینه بهره گیری از این اوقات ربانی را فراهم کنیم چون این ماه نیز بنا به فرمایش عمیق مقام عظمای ولایت، ماه نیرو گرفتن برای عروج معنوی است و در این باره فرموده اند:
«ماه رمضان، ماه ذخیره سازی و ماه نیرو گرفتن است. ماه رمضان ماهی است که آحاد مردم باید خود را به خزاین غیبی و معنوی الهی برسانند و هر مقدار که می توانند، تغذیه کنند، خود را برای پیشرفت آماده کنند ... و باید قدر بدانید. در روزها و شبهای ماه رمضان، همه بر سر سفره انعام الهی حاضرید. استفاده کنید.
در این ماه، هر کار نیکی بکنید، هر سخن حقی بگویید، هر کلمه ای را به کسی که محتاج تعلیم است، تعلیم بدهید، هر کلمه ای که برای خدا
فرا بگیرید و در راه خدا به کار شما بیاید، هر رکعت نماز، هر آیه قرآن، هر ساعت گذراندن با دهان روزه و هر اجتناب از گناهی، با ارزش است. دروغی نگویید و غیبتی نکنید، که زمینه برای دروغ و غیبت مقتضی است. شما اجتناب و امتناع کنید. هر عمل حسنه ای که انجام بدهید ـ احسان، اطعام و کمک به کسی، احوالپرسی از مستحقی، اقدامی برای مردم محروم، اقدامی برای جامعه اسلامی، کاری برای پیشرفت زندگی مردم ـ همه اینها عبادت است.»
بیانات مقام عظمای ولایت عموماً چراغ راه همه مردم برای بهره گیری از این ماه است و برای مسئولان و مدیران فرهنگی جامعه خصوصاً تکلیف و فریضه که در جهت مهیا کردن زمینه تحقق این منویات تلاش کنند.
مدیریت فرهنگی شهر تهران هم با اعتقاد به ضرورت کار فرهنگی و دینی و در راستای تحقق اندیشه های رهبری و به اقتضای زمان برای ماه مبارک رمضان تدارک و تمهیدات گستردهای را برنامه ریزی کرده است.
اساس این برنامه ها بر قرآنی شدن فضای معنوی شهرمان تهران، این ام القرای کشورهای اسلامی جهان است. تنوع و گستردگی این برنامه ها دارای اهداف و الزاماتی است که توجه به آنها ضروری است از جمله اهداف این
برنامه ها ایجاد شرایط و فضای معنوی و قرآنی، عمق بخشی به مفاهیم فرهنگ شهروندی با تکیه بر ارزش های دینی و مذهبی، ارتقای نشاط معنوی شهروندان با رویکرد تلطیف فضاهای دینی، ایجاد انس و الفت بین شهروندان با تکیه بر تقویت ارزش های دینی و اسلامی، پاسداشت مراسم و مناسبت های مذهبی با محوریت ماه مبارک رمضان، ایجاد یکپارچگی و انسجام عملی در برنامه های مدیریت شهری.
توجه به محتوای برنامه ها نیز از اهمیت دو چندان برخوردار است و مدیریت فرهنگی شهر خود را ملزم به رعایت الزامات محتوایی جهت رشد و بالندگی معنویت در جامعه می داند.
تقویت ارزش های دینی و اسلامی در بستر برنامه های اجرایی ماه مبارک رمضان، تاکید ویژه بر آموزه های ائمه اطهار علیهم السلام، امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی در برنامه ریزی فعالیتهای فرهنگی – مذهبی، توجه به وحدت و وفاق عمومی شهروندان با تقویت
انسجام و همبستگی اجتماعی، بازشناسی ظرفیت های محله ای ، منطقه ای و فرا منطقه ای جهت انجام بهینه برنامه ها، توجه ویژه به آموزش مباحث اخلاقی و دینی با محوریت قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه از جمله این الزامات محتوایی به شمار می رود.
ابتکار:زمانی برای مستی شیرها
«زمانی برای مستی شیرها»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛عبدالرحمن شلقم، وزیر اسبق خارجه لیبی، یار دیروزی معمر قذافی و مخالف امروزیاش، در توصیف شخصیت سرهنگ، در مصاحبه با الحیات، نکات آموزندهای بیان کرده که ذکر عباراتی از آن خالی از لطف نیست.
«او (سرهنگ) در ابتدا شخصیت بسیار سادهای داشت... از خودنمایی و داشتن کاروانی از همراهان خوشش نمیآمد... شخصاً روی دست مهمان خود آب میریخت...؛ زیرا قدرت هنوز او را فاسد نکرده بود.» وی (شلقم) یکی از دلایل تغییر شخصیت قذافی را اینگونه توصیف میکند «برخی از نویسندگان و روزنامهنگاران به روشهای مختلف او را قانع کردند که از عبدالناصر شخصیت برتری دارد، قلم به مزدهایی هستند که مانند اتاقهای فرششده و حاضر و آمادهاند تا حاکمی بیاید و آنها را اجاره کند. معمر قذافی از این ستایشها خوشش میآمد. بسیاری از اقصی نقاط جهان میآمدند تا به او بگویند که «صدبار از چهگوارا برتر است».
ذات بشر به ستایش متمایل و از سرزنش گریزان است. ستایشها هرگاه از سر تعقل و در جهت تقویت عملکردها و رفتارهای مثبت باشد، البته لازم و شایسته است، به شرط آنکه ممدوح ظرفیت داشته و مداح بیچشمداشت و صادق باشد. معالاسف یکی از جنبهها و نقاط تاریک و مذموم ادبیات فارسی وفور اشعار مدحی است که در ستایش پادشاهان و حاکمان عصر سروده شده است؛ لذا برخی شاعران برای دستیابی به زندگی عالی و رفاهمند، ذوق و همت خود را مصروف سرایش چنین اشعاری میکردند. به همین سبب درِ دربار سلاطین قدرقدرتی نظیر محمود غزنوی همیشه به روی امثال عنصری باز بوده و به شاعران خردمندی نظیر فردوسی چندان اقبالی نمیشده است.
صد البته که امروز تاریخ همه را پشت سر گذاشته و ما هم که به پشت سر نگاهی میافکنیم، در محکمه تاریخ همان قضاوتی را میکنیم که باید.
تاریخ بیهقی را ورق میزنیم، نویسنده تیزبین این کتاب در کنار ستایش مسعود غزنوی، شخصیت بوسهل زوزنی را بهگونهای به تصویر میکشد که خوانندهی امروزی جز نفرت و لعنت به مسعود حسی ندارد.
بوسهلها، به نام حاکمان و سلاطین، ولی به کام خویش مسیر حکومتها را بهسمتی هدایت یا منحرف میکنند که در حافظه تاریخ، روسیاهی آن تنها به پیشانی حاکم زمان میماند و بس. بوسهل زوزنی برای انتقام شخصی از حسنک زیر جلد سلطان مسعود رفت، در او دمید و دمید تا لکهی ننگ را در تاریخ بر پیشانی سلطان غزنوی نشاند. آنقدر اهانتها به حسنک کرد و او را خوار و خفیف نمود تا عقده درونی خویش را آرام کند. وقتی بزرگان دربار، بوسهل را سرزنش میکردند، با زیرکی و پررویی میگفت از آن «خویشتنناشناسی» که حسنک در حق امیر کرد، نتوانستم خودم را کنترل کنم! و امیر هم ته دلش از این حرفها خوشحال بود. امثال بوسهل در سراسر تاریخ بودهاند.
همینها با گذاشتن نه کرسی فلک زیر پای قزل ارسلانها، وجود حاکمان را از نیروی عقل و خرد و انصاف تهی کردهاند. جایگاه ناصحانی نظیر سعدی در بارگاه امرا رفیع نبوده یا سخنانشان در دلهای سنگشده از غرور، کماثر بوده است. قدرت خودبهخود انسان را مست میکند. هرگاه کسانی پیدا شوند که با ستایشهای اغراقآمیز خود در سریر بادی قدرت بدمند و حاکم مست را بر باد بنشانند، از قذافیهای ساده و بیشیلهپیله شخصیتهای جانی، خونخوار و فاسد بار میآورند و چنین حاکمانی را به نقطهی بیبرگشتی میرسانند و به قلمرو نمرودها، نرونها، فرعونها و صدامها میکشانند.
دلم نمیآید این گفتار را به پایان ببرم و از انیمیشن «ماداگاسکار» یادی نکنم. داستان سفر چهار حیوان رامشده، یعنی شیر، زرافه، خوک و گورخر به جزیرهای است. شیر که مانند سایر حیوانات معمولی زندگی میکند و با همه دوست است، تحتتأثیر سخنان ستایشآمیز دوستان قرار میگیرد. اطرافیان دائماً در او میدمند که تو شیری و سلطان حیوانات هستی. خوی شیر تغییر میکند و خود را قوی میبیند و البته هوس میکند که همان دوستان را شکار کند.
کسانی که شیران را مست میکنند، بدانند از شکار در امان نخواهند ماند.
ملت ما:آینده روابط ایران و ترکیه در سایه تحولات منطقه
«آینده روابط ایران و ترکیه در سایه تحولات منطقه»عنوان سرمقالهی روزنامهی ملت ما به قلم عیسی گل وردی است که در ان میخوانید؛ترکیه امروز به رهبری اردوغان نقش ویژهیی را برای خود در منطقه تعریف میکند در این چارچوب موضوعات جدیدی را در ارتباط با تحولات منطقه مطرح ساخته و از برخی سیاستهای قبلی خویش نیز در این مسیر عبور کرده است. بیتردید ترکیه امروز پس از پیروزی مجدد حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان با ترکیه دیروز تفاوتهایی دارد. اردوغان در دوره اول حکومت تاحدودی هم در دور دوم قدرت خویش تلاش کرد که با ایجاد روابط حسنه و گسترش ارتباط منطقهیی با کشورهایی نظیر ایران، سوریه و عربستان نقش موازنهگر را در مسائل منطقه ایفا کند، البته در این مسیر در دوره گذشته شاهد افزایش تنش این قدرت منطقهیی با متحدان سابق آن نظیر اسراییل و امریکا بودیم.
دفاع از منافع جهان اسلام و عدول از مفاد پیمان استراتژیک سال ۱۹۹۶ با رژیم صهیونیستی و محکومیت علنی جنایت این رژیم در حصر نوار غزه و تلاش برای اعزام کاروان آزادی به مناطق فلسطینی، نشانههای روشنی از این دگردیسی در سیاست خارجی حزب اسلامگرای ترکیه، عدالت و توسعه به رهبری اردوغان بود. اما پس از سومین پیروزی اردوغان برای احیای روابط با تلآویو شروطی را گذاشت و در حال حاضر شاهد نزدیکی مواضع ترکیه به امریکا بویژه درباره تحولات اخیر منطقه هستیم.
شاید بیشترین تغییر در سیاست خارجی ترکیه نسبت به تحولات داخلی سوریه باشد. در حالی که در اوایل ناآرامیهای سوریه، ترکیه تلاش داشت با حفظ روابط سنتی با همسایه خویش و ارایه توصیههایی مبنی بر گفتوگوی دولت دمشق با ناراضیان دولتی از تشدید بحران جلوگیری کند، در هفتههای اخیر پس از گسیل پناهندگان سوری به استانهای همجوار ترکیه، مقامات این کشور علناً به دمشق درباره چگونگی مدیریت بحران هشدار دادند و در یک همفکری آشکارا با مقامات واشنگتن از خواست معترضین به نوعی جانبداری کردند.
در حالی که ایران هنوز هم سوریه را به عنوان متحد استراتژیک در منطقه قلمداد کرده و ناآرامیهای داخلی و گسترش اعتراضات در این کشور را به دخالت امریکا و رژیم صهیونیستی ارتباط میدهد. بیتردید روابط ترکیه و ایران در سالهای اخیر در سطح مناسبی قرار داشته و این روابط بر اساس منافع دولت همسایه در حوزههای مختلف بویژه اقتصادی همواره تعمیق و گسترش یافته است. البته حسنه بودن این روابط به این معنی نباید قلمداد شود که دو کشور متحد استراتژیک یکدیگر در منطقه هستند.
آنچه ترکها را به ایران در سالهای اخیر پیوند داده در واقع منفعتطلبی و سودهای کلان اقتصادی و نیز نیازهای نفتی و گازی بوده است. بطوری که در سایه تحریمهای گسترده غرب بر اساس مکانیزمهای شورای امنیت علیه ایران، ترکها توانستند در کنار چین و روسیه بازار ایران را به تسلط خویش درآورند و در این مسیر ایران نیز برای جلوگیری از ایزوله شدن در منطقه به دلیل تحریمهای اقتصادی به ارتباط همسویه با آنکارا چشم دوخته است.
نقش ترکها در پرونده هستهیی نقش همسان با کشورهای گروه ۱+۵ نیست و نقشآفرینی این کشور در مسائل هستهیی ایران برای این کشور امتیاز مهمی محسوب میشود چراکه ارتباط دوسویه ترکیه با غرب و ایران میتواند در ارتقای پرستیژ منطقهیی آن اثرگذار باشد. با نگاهی به نقش منحصر بفرد ترکیه در تحولات اخیر منطقه بویژه سوریه در مییابیم
که چنین نیست که ترکیه بخاطر ارتباطات استراتژیک خود با کشورهای عربی- اسلامی، جسورانه از روابط نزدیک و سنتی اش با ایالات متحده، ناتو و اسراییل فاصله گرفته باشد؛ در واقع آنکارا در حال متوازن کردن روابط خود با تمامی این بازیگران است و نقش بزرگتری را برای خود، به عنوان یک قدرت منطقهیی که ارتباطات محکمی با تمام بازیگران مهم منطقه دارد و همچنین از اعتبار بینالمللی برخوردار است، قائل است.
ترکیه را میتوان در حال عبور از سومین مرحله تحول مداوم خود مشاهده کرد. مرحله نخست این تحول، پس از دوران جنگ سرد ابتدای دهه ۱۹۹۰ آغاز شد و شامل گسترش و ثبات اقتصادی و ایجاد فضایی دمکراتیکتر در عرصه سیاسی این کشور میشد؛ مرحلهیی که در نهایت منتهی به ظهور حزب عدالت و توسعه، حزب اسلامگرا و میانهروی حاکم بر کشور شد. مرحله دوم، پس از اشغال عراق توسط ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ آغاز شد.
جنگ امریکا در عراق، معادلات قدرت را در منطقه از اساس دگرگون کرد و به ایران و ترکیه مجال داد نفوذ منطقهیی بیشتری به دست آورند. اصلاحات دموکراتیک در داخل ترکیه نیز موجب شد تا دموکراسی مبتنی بر قانون اساسی، بهتدریج خود را بر نخبگان حاکم بر کشور که عمدتا متکی به نظامیان بودند، تحمیل کند. مرحله سوم تحولات گسترده ترکیه اما، اینک آغاز شده است؛ مرحلهیی که طی آن ترکیه توان اقتصادیاش را با روابط خوب خود در منطقه و دیپلماسی جسورانهاش در هم آمیخته است.
در چنین شرایطی هرگونه ائتلاف و همکاری ترکیه با کشورهای منطقه ازجمله ایران را باید در پرتو تحولات جدید مورد بررسی قرار داد، جاییکه ترکها در حال تحقق بخشیدن به رویاهای خود از هر راه ممکن هستند و در دیپلماسی و سیاست خارجی ترکیه جمع اضداد امکان پذیر به نظر میرسد. درک شرایط جدید ترکیه میتواند تصویر واقعگرایانهیی از پیچیدگیهای تعامل و همکاری با این رقیب و رفیق منطقهیی برای سیاستمداران کشور فراهم آورد.
شرق: در ستایش مهربانی
«در ستایش مهربانی»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم احمد مسجدجامعی است که در آن میخوانید؛کلام مشهوری از بزرگان نقل شده است که آیا دین جز مهربانی است؟ پرسش از موضع تعجب است. یعنی اگر تصوری جز این باشد، جای سوال دارد. گوهر مهر و مهربانی تنها در حوزه انسانها نیست بلکه در نهاد خلق و خلقت هم قابل جستوجو است. هر چند ممکن است شکل غریزی هم برای آن یافت. اما همه شکلهای مهربانی از اینگونه نیست بلکه صورتهای دیگری را میتوان شاهد آورد که منشاء آن عقلانیت و تربیت است و این شکلی است که موجب تمایز بین انسانها با یکدیگر و سایر مخلوقات میشود. هر قدر روح مهربانی در فرد و جامعه بیشتر باشد فضای زندگی انسانیتر، اخلاقیتر و متعالیتر خواهد بود.
حرکتهای تاثیرگذار تاریخ از این سرآغاز بهرهها بردهاند تا جایی که مبنای آیینی بسیاری از وقایع مهم را در این راستا میتوان جستوجو کرد. آداب رمضان را نیز میتوان جلوه مهربانی نامید. نگهداری و پرورش طفلی معلول در خانه و خانوادهای محروم، زندگی دشوار مردی نابینا که گفته میشود چشمان خود را مهربانانه در دفاع از ایران نهاد و دختر جوانی که از قصاص آنچه بر بینایی و زیبایی او آمده بود گذشت، همگی یادآور نقش مهربانی در جامعه امروز ماست؛ جامعهای که با شنیدن چنین اخباری به وجد میآید و نیاز عاطفی به این گوهر دردانه را بازتاب میدهد.
هر چند به لحاظ انسانی و حقوق فردی این بخششها قابل ستایش است، اما نباید از جنبه اجتماعی آن غافل شد؛ چرا که در آن صورت فضای مهربانی به ضد خود تبدیل میشود و خواسته یا ناخواسته زمینه همدلی با مجرم یا مجرمان و در نتیجه گسترش خشونت فراهم میآید.
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا بر در و دیوار بماند
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
دنیای اقتصاد:تعویض یا تغییر
«تعویض یا تغییر»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنانصفت است که در ان میخوانید؛یک مقام مسوول بانک مرکزی چند روز پیش تاکید کرد، ۹۰ درصد منابع بانکهای ایران از پسانداز افرادی با سپردهگذاری کمتر از ۱۰ میلیون تومان تشکیل شده است.
با توجه به این عدد و ترکیب سپردهگذاران که عموما افراد با درآمدهای نه چندان بالا است، نهادهای سیاستگذار در امور پولی و بانکی مسوولیت سنگینی در حفظ ارزش پسانداز میلیونها سپردهگذار ایرانی را بر دوش گرفتهاند. شورای پول و اعتبار بر پایه وظایف قانونی، یکی از نهادهای اصلی سیاستگذار در این حوزه است و اعضای آن در تعیین سرنوشت پساندازکنندگان نقش مهمی دارند.
ماده ٨۹ قانون برنامه پنجم توسعه این اختیار را به رییس دولت داده است که براساس پیشنهاد رییسکل بانک مرکزی، دو نفر متخصص بانکی و پولی را به عضویت این شورا انتخاب کند. روز گذشته اعلام شد که کوروش پرویزیان و پیمان نوری به جای محمد جهرمی و ناصر شرافت جهرمی عضو شورای پول و اعتبار خواهند شد. با توجه به اهمیت این انتخابها این پرسش در ذهن کارشناسان و فعالان اقتصادی پدیدار میشود که این اقدام از جنس تعویض محض است یا تغییر؟ اگر قرار براین باشد که سیاستهای پولی و بانکی بهویژه موضوع محوری این سیاستها؛ یعنی «نرخ سود بانکی» همان باشد که هست، به نظر میرسد اقدام یادشده بیشتر از جنس تعویض است، اما اگر هدف از جایگزین کردن پرویزیان و نوری این است که دست رییسکل بانک مرکزی برای منعطف کردن سیاستهای نرخ سود باشد، جای امیدواری است.
واقعیت این است که محمد جهرمی در مقام وزیر کار و امور اجتماعی دولت نهم، سهم قابلتوجهی در کاهش یا تثبیت نرخ سود بانکی داشته است. علاوهبر این، ناصر شرافت جهرمی نیز اصولا به لحاظ اندیشه اقتصادی خواستار متمرکز کردن اختیارات اقتصادی در نهاد دولت و سیاستهای اقتصادی دستوری بوده و در تعیین سیاستهای پولی نقش مهمی داشته است.
اکنون با حذف نوعی از تفکر اقتصادی که معتقد است، نرخ سود سپردهگذاران باید کاهش یابد تا بتوان نرخ سود تسهیلات اعطایی بانکها را کاهش داد، امیدواری برای اجتناب از سیاستهای دستوری در حوزه پول و بانک افزایش مییابد. واقعیت این است که کاهش دستوری نرخ سود بانکی در ماههای اخیر موجب شده است بازارهای سهام، ارز، طلا و سکه نیز از تعادل خارج و بیثباتیهایی در آنها پدیدار شود. این عدم تعادلها به گونهای بود که رییسکل بانک مرکزی خواستار افزایش نرخ سود بانکها شد که با مخالفت شورای پول و اعتبار روبهرو شد.
رییسکل بانک مرکزی اکنون در وضع تازهای قرار گرفته و میتواند به جای اینکه تنها به تعویض دو نفر قناعت کند از عنصر تغییر استفاده کرده و با منعطف کردن سیاستهای نرخ سود سپردهها و سرمایهگذاری، تعادل را به همه بازارها برگرداند و از آن مهمتر، از پسانداز شهروندان صیانت کند.
منبع: جام جم آنلاین
|