نقش دکتر مصدق و جبهه ملی در ترور حاجعلی رزم آرا - علی رضا اردبیلی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۴ مرداد ۱٣۹۰ -  ۵ اوت ۲۰۱۱


آقای همنشین بهار
زحمت زیادی کشیده اید و از جمله مجموعه نفیسی از عکسهای تاریخی در چهارچوب کار مولتی مٸدیال خودتان فراهم آورده¬اید. کلیپ شما با برتر دانستن حقیقت از دکتر مصدق و اشاره به تهدید علنی به قتل حاجعلی رزم آرا، از سوی دکتر مصدق به پایان میرسد که با حقایق تاریخی موافق و با عادت "معصوم" نامیدن دکتر مصدق در تضاد است. همه اینها عالی است. باوجود این من یک انتقاد در مورد فاکتی تاریخی و یک انتقاد به کلیت کار شما دارم.
شما در اشاره به جریان ملاقات خلیل طهماسبی با آیت الله کاشانی اشاره دارید به اینکه دکتر مصدق از پذیرفتن طهماسبی خودداری میکند. حتی اگر چنین امتناعی صورت گرفته بود به هیچوجه دلیل عدم مداخله دکتر مصدق در جریان قتل رزم¬آرا نبود. هیچ نخست وزریری (بگو حتی شهردار یک شهر کوچک) یک قاتل را بحضور نمی¬پذیرد. بخصوص اگر کمی قبل، خودش، مقتول را از صحن علنی تهدید به قتل کرده باشد و باز بخصوص اگر از قبل این قتل، به مقام نخسی وزیری مملکت دست یافته باشد. اما ماجر این است که ایشان آقای خلیل طهماسبی را بمدت 45 دقیقه به حضور می¬پذیرند و این مسٸله در مطبوعات همان وقت منعکس شده است. خبر در روزنامه اطلاعات٬ یکشنبه بیست و پنجم آبان‌ماه 1331 آمده است:

«امروز قاتل رزم‌آرا به ملاقات نخست وزیر رفت
به خبرنگاران عکاس اجازه داده نشد که از این ملاقات عکس بگیرند
"ساعت ده صبح امروز استاد خلیل طهماسبی به اتفاق عده‌ای از دوستان خود برای ملاقات آقای نخست‌وزیر از منزل خارج شد و ساعت ده و نیم به ملاقات آقای دکتر مصدق رفت و یازده و یک ربع بعد از منزل ایشان خارج گردید. به خبرنگاران عکاس اجازه داده نشد که از نخست وزیر و طهماسبی عکس بگیرند.»[73]
می¬بینید که، علت نبود عکسی از این ملاقات نیز، در متن خبر فوق آمده است.
انتقاد دیگر من مربوط به کلیت کار شماست. شما صدها نام و صدها حادثه بزرگ و کوچک را بدون هیچ سندی در تأیید قطعی بودن "احتمالات" گوناگون اراٸه میکنید. بنحوی که بیننده کار شما در میان انبوهی از احتمالات مختلف که امکان بررسی آنهار راهم ندارد، هاج و واج خواهد ماند و انتقاد پایانی شما مبنی بر مذمت استفاده دکتر مصدق از ادبیات نوع فداٸیان اسلام هم، کمکی به روشن شدن اصل ماجرا نمی¬کند. آنجا احساس میشود که شما با کلمات و عبارات بکار گرفته شده از سوی دکتر مصدق مسٸله دارید و نظرتان در مورد اصل قضیه که دخالت آشکار دکتر مصدق در قتل مورد بحث و استفاده سیاسی جبهه ملی از "برکات" این ترور، ناگفته میماند.
شما بدرستی اشاره میکنید که مابین تصویب نخست وزیری حاجعلی رزم¬آرا و رأی اعتماد همان مجلس به نخست وزیری دکتر مصدق، مهمترین حادثه، همانا ترور رزم¬آرا بوده است که جو وحشت حاکم شده برای تغییر رأی و عوض کردن جبهه از سوی تعداد اندک اما تعیین کننده از نمایندگان مجلس، مٶثر واقع میشود. یعنی دکتر مصدق با استفاده از جو وحشتی که ترور نخست وزیر مملکت، در کشور فراهم آورده، موفق به تغییر رأی مجلس بسود خود و کسب مقام نخست وزیری میشود.
یعنی دکتر مصدق و جبهه ملی نه بر اساس یک انتخابات جدید و آرایش سیاسی جدید ناشی از اراده مردم در مجلس، بلکه در نتیجه بزرگترین ترور سیاسی تاریخ ایران بعداز قتل ناصرالدین¬شاه قاجار، برسر کار می¬آیند. روشن است که نیات احتمالی نیکخواهانه که بلا استثنا مبتلابه همه کودتاگران و دیکتاتورهای تاریخ بوده است، توجیهی بر ماهیت غیر دمکراتیک این عملیات نمی¬تواند باشد.
شما بدرستی چندبار از جلسه رهبران جبهه ملی با خلیل طهماسبی درست قبل از ترور رزم¬آرا نامبرده و باز این سرنخ اصلی را در میان شمار زیادی از احتمالات و گمانه زنیهای بی-اساس گم میکنید. از جمله چند بار به عدم علاقه محمدرضاشاه به وجود شخصیتهای محبوب اشاره میکنید. اما آیا میتوان به استناد به این حدس (ولو دقیق) همه قتلهای دوران محمدرضاشاهی را به حساب ایشان نوشت؟ در جای دیگری خودتان اشاره دارید که حاجعلی رزم¬آرا چندان هم محبوب القلوب و وجیه الملله نبود و موافقان و مخالفان متعددی در همه سو داشته است و خود نیز رفتارهای متناقضی در حواث سیاسی دوران خود، از خود نشان داده است. رفتار رهبران جبهه ملی بعداز قتل رزم¬آرا و حتی متن بازجویی و جریان محاکمه دکتر مصدق بعداز کودتای 28 مرداد، در جاهایی که به این موضوع می¬پردازد، در تأیید همان خط سرخی است که هم عامل بودن خلیل طهماسبی را نشان میدهد و هم "آمر" بودن مشترکانه دکتر مصدق، جبهه ملی و آیت الله کاشانی را. شما در پایان کلیپ خودتان رفتار غیردمکراتیک دکتر مصدق در تهدید به قتل مخلاف سیاسی خودش در مجلس شورای ملی را شایسته نام نیک ایشان نمی¬دانید. اما بیننده کلیپ شما اگر علاقه مند تاریخ نبوده باشد، شاید نداند که هم تاریخ "حکومت ملی دکتر مصدق" و هم سرگذشت سیاسی دیگر رهبران جبهه ملی مملو از این اعمال غیر دمکراتیک است. متأسفانه بسیاری از جوانان امروز (و حتی جوانان قدیم) نمی¬دانند که جناب شعبان جعفری تا تاریخ تا 14 اسفند 1331 یعنی 6 ماه مانده به کودتای 28 مرداد 1332 بالکل ذوب در پیشوا و در خدمت جبهه ملی بوده و در این مدت وظیفه چاقوکشی در رأس دسته¬های گاه چند هزارنفری و کشتار جوانان مخالف جبهه ملی را به عهده داشته است که از سوی مطبوعات مصدقی "سگ کشی" نامیده میشدند و دکتر مصدق در ارتباط با یکی از خونین¬ترین مورد از یک سلسه کشتارهای سیاسی خیابانی، در صحن علنی مجلس میفرمایند: "به هیچوجه متأسف نیستم"! (اطلاعات بیستم آذرماه 1330)


من به چند مورد دیگر از اینگونه رفتارهای غیر دمکراتیک اشاره میکنم:
سخنان آقای آزاد بعداز کشته شدن رزم‌آرا که مغرورانه از موفقیت خود و هم کیشانش در صدور فتوای قتل از تریبون مجلس به خود بالیده است٬ در روزنامه اطلاعات سه شنبه بیست و پنجم تیرماه 1330 منعکس شده است:

«آقایان می‌دانند روزی که رزم‌آرا وارد مجلس شد آنقدر تخته‌های جلویمان را زدیم تا شکست. ما فتوای قتل سیاسی رزم‌آرا را دادیم.»»[71]

سخنان عبدالقدیر آزاد در روزنامه اراده آذربایجان٬ شماره 25 مورخ 29 تیرماه 1330 چاپ شده که سعید رهبر از کتاب افسانه مصدق اثر رحیم زهتاب‌فرد صفحات 250-249 نقل می‌کند:

«خود آقایان به خاطر دارند روزی که رزم‌آرا آمد اینجا٬ ما و آقای دکتر مصدق این قدر پیش‌دستی‌ها را به هم زدیم که صدای کسی شنیده نمی‌شد تا چه رسد رزم‌آرا و تازه به من گفتند چرا قایم نمی‌زنی٬ ما و آقای دکتر مصدق فتوای قتل رزم‌آرا را دادیم٬ گفتیم خائن است٬ وطن فروش است. آقای دکتر مصدق هم گفتند: رزم‌آرا را٬ یک نفر آدم «خلیل طهماسبی» برحسب داد و فریاد و هو ما کشت...»[72]

«روزنامه نبرد ملت کاریکاتور رزم‌آرا را کشیده و شخصی از پشت سر٬ با رولور خود وی را هدف گلوله قرار می‌داد (1329/12/9) و دقیقا یک هفته بعد٬ همین روزنامه در تاریخ 1329/12/19 نوشت:

«رزم‌آرا به جهنم رفت

گلوله‌ای که دیروز از هفت تیر «یک مرد حق» در فضای مسجد شاه خارج و مغز علی رزم‌آرا را متلاشی کرد....» [72]


جالب است که اگرچه تهدید رزم¬آرا به قتل از سوی دکتر مصدق در زمان رهبری اقلیت مجلس از سوی ایشان صورت گرفته است، بازجویی مزبور بعداز دوران اقتدار جبهه ملی و نخست وزیری دکتر مصدق انجام شده است و اصولا اگر اتهام خیانت و عامل بیگانه بودن درست میبود، دکتر مصدق میبایستی برای فاٸق آمدن به عذاب وجدان ناشی از دادن فرمان قتل یک انسان بیگناه، در دورانی که قدرت اجرایی کشور را رهبری می¬کرد، اسناد خیانت رزم¬آرا را به دست آورده و هم در جریان بازجویی و محاکمه خود و هم برای پاک نگهداشتن نام و یاد خود از اتهام مداخله دریک ترور صد در صد سیاسی، در دوران اقامت خودش در احمد آباد، آنرا مکتوب میکرد. دکتر مصدق در جریان بازجویی و محاکمه خود بعداز کودتای 28 مردادم تنها دلیلی که برای مخالفت خود با رزم‌آرا ارائه میدهد٬ ماهیتی کاملا سیاسی دارد:

رزم‌آرا «گفت برنامه من دادن اختیارات به استان‌ها می‌باشد. گفتم که دادن اختیارات به استان‌ها مخصوصا به بعضی استان‌ها که ساکنین آن‌ها از نظر زبان و نژاد و مذهب با ما اختلاف دارند صلاح نیست...» [74]

نواب صفوی در جریان بازجویی در مورد نقش مصدق در قتل رزم‌آرا میگوید:
«رأی و تجویز کردن آقای کاشانی و آقای مصدق‌السلطنه علنی و صریح بود نسبت به این که تیمسار سپهبد رزم‌آرا را بایستی از بین برد٬ و او دست [نشانده] انگلیس‌هاست.»[79]

بعداز قتل رزم‌آرا ترتیب «قانونی» آزادی قاتل از سوی اکثریت مجلس طرفدار دولت پیشوا به تصویب میرسد. روزنامه اطلاعات به تاریخ پنجشنبه شانزدهم مردادماه 1331 خبر و تفضیلات این اقدام باورنکردنی و عبرت آموز جبهه‌چیان و ماده واحده مربوطه را ثبت کرده است:

«ماده واحده- چون جنایت حاجی علی رزم‌آرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است بر فرض اینکه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد از نظر ملت بی‌گناه و تبرئه می‌شود.
قنات آبادی٬ کریمی٬ حسیبی٬ شایگان٬ جلالی٬ انپجی٬ بقایی٬ زهری٬ ملکی٬ زیرک‌زاده٬ دکتر ملکی٬ دکتر فلسفی٬ ناظرزاده٬ پارسا٬ اقبال‌ وکیل‌پور و 14 امضای دیگر.»[228-227]
متن این ماده با متن مصوب مجلس کمی تفاوت دارد. اما نقل آن بخاطر امضاهایی که پای این سند رسوایی جبهه ملی آمده است، اهمیت دارد.

سهم چاقوکشان آزادشده از زندانها و بقول خودشان "هنگ تحت رهبری شعبان خان" در پیروزی جبهه ملی در انتخابات هفدهم هم مسٸله بسیار مهمی از این دست است. انتخابات مزبور دست پخت جماعتی چون شعبان خان جعفری، امیرموبور، پری آژدان قیزی و رمضان یخی بود که همراه بقیه «بروبچه‌ها» در "سازمان نظارت بر آزادی انتخابات دوره هفدهم" متشکل شده بودند.

چنانچه اشاره کردم، تنها عمل غیردمکراتیک جبهه ملی مربوط به ترور رزم¬آرا و عفو قاتل وی نیست. احمد زیرک‌زاده از رهبران جبهه ملی در باره داریوش فروهر، یکی دیگر از رهبران جبهه ملی می‌گوید:

«... در تشکیل جبهه ملی دوم حضور دارد و فعالیت زیادی میکند٬ .... در این جبهه که دسته‌بندی یکی از فعالیت‌های اصلی بود فروهر و حزبش محل خاصی دارند. گاهی با دکتر صدیقی٬ گاهی با شاهپور بختیار و زمانی با دکتر سنجابی می‌پیوندد. احساسات ملی شدید او ملات [ملاط] اصلی بقای او در جبهه است... او با "ایرانیسم" می‌خواست تمام مردمی را که فارسی حرف می‌زنند در تحت یک حکومت درآورد آن وقت "ادعای هفده شهر قفقاز" بی معنی می‌شد٬ چه اکثر این شهرها مردمی ترک‌زبان داشتند ... تشکیلات نظامی و طریقه نازیسم داشت.»[114]

من این ماجرای ناخوشایند را به تفضیل در جای دیگری با استفاده از کتاب سعید رهبر در این موضوع، شرح داده¬ام که حاوی اشاره به منابع و جزٸیات زیادی است.
نام مقاله: ایدٸولوژی و عملکرد جبهه ملی
tribun.com