زندانی سیاسی را آزاد نکنید - هژیر پلاسچی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۷ مرداد ۱٣۹۰ -
٨ اوت ۲۰۱۱
برای سعید جلالی فر، محمد پورعبدالله، محسن غمین و علی عجمی
تا پیش از ۲۲ خرداد ۱٣٨٨ زندانی سیاسی، موجود انتخاب شدهیی بود که اغلب در راستای آغاز یا تکمیل یک پروژهی امنیتی بازداشت میشد و امکان آن وجود داشت که در مورد هر یک از آنها، یا جمعی از آنها که در پروژه/پروندهی مشترکی بازداشت شده بودند، کمپینهای اطلاعرسانی و پیگیری به راه انداخت. درست از روز ۲۲ خرداد ٨٨ اما شرایط تغییر کرد. در همان ساعات اولیه تعداد زیادی از فعالان احزاب رسمی و نیمه رسمی اصلاحطلب و فعالان ستادهای انتخاباتی بازداشت شدند تا انسجام طرف دعوای انتخاباتی در هم پاشانده شود. چنین بود بازداشت کسانی که در مورد وضعیت زندانیان سیاسی تحت عنوان عام «فعال حقوق بشر» اطلاعرسانی میکردند و نیز روزنامهنگاران، تا روند اطلاعرسانی فلج شود.
با این همه محاسبات حکومتی درست از کار درنیامد. تسخیر خیابانها توسط مردم معترض، سیاست را از چارچوب ستادهای انتخاباتی و دفاتر و جلسات احزاب رسمی و نیمه رسمی برکند و به خیابانها کشاند، موبایلها و توییتر و فیسبوک جریان اطلاعرسانی را حفظ کرد و هر یک نفری که در خیابان بود، شامگاهان و در خانه رو به سوی جهانی که چشمهای نگرانش را به خیابانهای تهران دوخته بود، گزارش داد. مردم به خیابان آمده بودند.
بازداشتها اگر در ساعتهای اول نظاممند بود یا لااقل تلاش میشد نظاممند باشد، به سرعت گسترش یافت، هر پروژهی امنیتی را پشت سر نهاد و به هر کس و به هر دلیلی رسید. تعداد کسانی که در دو سال و نیم اخیر در ایران بازداشت شدهاند شامل صدها نفر است که بسیاری از آنها هنوز در زندان به سر میبرند. هنوز هم گه گاه نام زندانی سیاسیای آشکار میشود که در بی نامی و در گوشهیی از بندهای امنیتی به سر میبرده است. علاوه بر این روند بازداشتها نه متوقف میشود و نه میتواند که متوقف شود. پلیس سیاسی مهمترین ضامن بقای حاکم است. بیش از این البته باید فهرست بلند کسانی را افزود که بازداشت شدند و در زندان ماندند بی آنکه نامی از آنها در رسانهها برده شود. خبر بازداشت آنها اغلب به دلیل مصلحتسنجی خانواده و اطرافیان پنهان نگاه داشته شد.
روند این بازداشتها اما هرچه گستردهتر شد، اختهگی منش حقوق بشری را آشکارتر کرد. منشی که تلاش میکند با حفظ ژستی غیرسیاسی از زندانی دفاع کند در حالی که خود از پیش آگاه است هیچ تغییری در واقعیت نخواهد داد. سرگذشت تلخ ژستی غیرسیاسی که میخواهد بیرق دفاع از سوژهیی سراپا سیاسی را انحصارن بر دوش داشته باشد.
زندان کجاست؟ زندانی سیاسی کیست؟
منش حقوق بشری در مواجهه با این سوال بخشی از واقعیت را حذف میکند. از نگاه منش حقوق بشری، زندانی سیاسی «قربانی» است. این البته میتواند بخشی از واقعیت باشد اما بخش دیگری از واقعیت در آن بازنمایی نمیشود تا سیاست حقوق بشری بتواند میداندار دفاع از قربانی باشد.
حقیقت سیاسی زندان اما مکانی است که بدن سوژهی سیاسی در آن به بند کشیده میشود تا او را به ابژهی تحت کنترل حاکم فرو بکاهد. مکانی که باید در آن هر موقعیت سوبژکتیوی با وضع قوانین و کنترل مداوم، سرکوب شود. سوژهی سیاسی باید در زندان از سوژهگی خود پشیمان و به ابژهی نگاه حاکم بدل شود. او باید بپذیرد که دیگری بزرگ حق دارد او را نگاه و کنترل کند. سوژهی سیاسی اما اگر میخواست بر این موقعیت ابژکتیو گردن بگذارد میتوانست بیرون از زندان باقی بماند. سوژه بودن سوژه است که او را به زندان میکشاند. آنجایی که بدن او وضعیت حاکم را بحرانی میکند.
منش حقوق بشری این سوژهی سیاسی را به ابژهی تحت ظلم فرو میکاهد. منش حقوق بشری نیز موقعیت سوبژکتیو زندانی سیاسی را حذف میکند تا او را از ابژهی نگاه حاکم به ابژهی نگاه رسانههای بزرگ و نهادهای بینالمللی حقوق بشری بدل کند. چنین است که آن زندانی سیاسی که در زندان دست به مقاومت و مبارزه میزند و وضعیت حاکم را بحرانی میکند، برای منش حقوق بشری جذابیت کمتری دارد تا آن زندانی سیاسی که به دلیل بیماری به بهداری زندان منتقل میشود.
سیاست حقوق بشری در گزارشی که رو به رسانههای بزرگ و نهادهای بینالمللی میدهد هرگز از دلیل قتل یک زندانی سیاسی در زندان که در مقابل حاکم ایستاده و به موقعیت حاکم تعرض کرده است، سخن نمیگوید، هرگز دلیل حاد شدن بیماری جسمی یک زندانی سیاسی را که به دلیل مقاومت در برابر حاکم از امکانات درمانی محروم شده است، روشن نمیکند. برای او زندانی سیاسی بیمار همان ابژهی تحت ظلم بیمار است و زندانی سیاسی مقتول همان ابژهی قربانی مقتول.
سیاست حقوق بشری نمیتواند از سوژهگی زندانی سیاسی سخن بگوید چرا که ژست بیطرفی حقوق بشریاش خدشهدار میشود. او نمیتواند مروج مبارزه باشد، حتا نمیتواند مروج مقاومت باشد. او تنها از «قربانی»، از ابژهیی شایستهی ترحم دفاع میکند. او تنها میتواند از بدن قربانی دفاع کند و برای این باید زندانی سیاسی را به بدنی تحت ظلم فروکاهیده باشد.
زندانی سیاسی را آزاد کنید
اگر فیسبوک را بازتابی از جامعه یا لااقل بخشی از جامعه بدانیم، بازنمایی منش حقوق بشری در فیسبوک چنین است: زندانی سیاسی به محض بازداشت و علنی شدن خبر بازداشتش در کانون توجه قرار میگیرد. دوستان و بستگان و آنهایی که او را میشناختند بیش از همه ابراز ناراحتی میکنند و دیگران تلاش میکنند آنها را تسکین دهند. عکس زندانی اغلب با شعارهایی نظیر «فلانی را آزاد کنید» یا شعرهای جانسوز روی صفحهها و پروفایلها پر میشود. به یاد زندانی قطعههای جانگداز موسیقی به اشتراک گذاشته میشود. آنها که پیگیرترند صفحههایی درست میکنند تحت عنوان «فلانی را آزاد کنید» و از دوستانشان میخواهند در این صفحهها عضو شوند و آنها هم از دوستانشان بخواهند به عضویت این صفحهها دربیایند. همه چیز اما به فاصلهی چند هفته تمام میشود. آن صفحهها هم اغلب جولانگاه هواداران و اعضای احزاب و سازمانهایی میشوند که از هیچ تریبونی برای تبلیغ نظرات و دیدگاههای داهیانهی رهبران و تئوریسینهایشان نمیگذرند، حتا اگر این تریبون در صفحهی شوشول فرنود باشد. هیچ عمدی البته در کار نیست. منش حقوق بشری چنین است.
زندانی سیاسی تا زمانی برای سیاست حقوق بشری مهم است که در وضعیت بحرانی قرار دارد. تا آنجایی که به حد وفور نگاهش کنند و برای او دلسوزی شود. زندانی سیاسی پس از این دیگر تمام شده است. قربانی تحت ظلمی است که در زندان میماند و به اصطلاح تحمل حبس میکند. رسانههای بزرگ و نهادهای بینالمللی میخواهند قربانیان تازهتری را تماشا کنند. او از صفحهی رسانهها و کمپینها پاک میشود تا زمانی که دوباره در وضعیتی بحرانی قرار بگیرد.
سیاست حقوق بشری نه تنها زندانی سیاسی را در جایگاه ابژهی قربانی قرار میدهد بلکه خود در جایگاه ابژهی قربانی میایستد و همدلی دیگران را طلب میکند. چنین است که حتا وقتی زندانی به واسطهی آخرین چیزی که در اختیار دارد، به واسطهی بدنش در برابر حاکم مقاومت میکند، منش حقوق بشری مقاومت او را حذف میکند تا ابژهی قربانی دست نخورده باقی بماند. در همبستگی با او اعتصاب غذای نمادین میکند. اگر اعتصاب غذای زندانی شکلی از مقاومت در برابر اقتدار حاکم است، اعتصاب غذای نمادین پشت درهای بستهی خانه یا از آن بدتر در قلب اروپا و آمریکا تنها مقاومتی است که هیچ عنصری از مبارزه در آن وجود ندارد. مقاومتی که تسلیم است.
زندانی ای اوج فریاد
ارجاع به میان تیتری که از یک سرود قدیمی گرفته شده است، برای چیست؟ نویسنده میخواهد عامدانه سنتی سیاسی را یادآوری کند که در آن زندان به مثابه یکی از کانونهای اصلی مبارزه، محلی بود برای مقاومت و حتا تعرض مبارز سیاسی به وضعیت حاکم. زندان نه تنها در دههی چهل و پنجاه چنین مکانی بود، بلکه به عنوان چنین مکانی شناخته میشد. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که بزرگترین کارزارهای دفاعی آن روزگار را هدایت میکرد، هرگز از منظری خنثا و بی طرف در مورد زندانیان سیاسی سخن نگفت.
پس از قتل هدی صابر در زندان، در خاطرهنویسیهای برخی از کسانی که با صابر در یک بند بودند آشکار شد که در زندان کلاسهای آموزشی، جلسات بحث و مبادلهی نظر و مطالعهی جمعی در جریان است. این البته خبری بود که پیش از این هم از گوشه و کنار شنیده میشد اما برای اولین بار بود که زندانیان سابق آن را مکتوب کردند. نامههای جمعی که هر از گاهی دیوارهای بلند زندان را پشت سر میگذارد و منتشر میشود، اعتصاب غذای جمعی یا فردی زندانیان سیاسی، حرکتهای اعتراضی و کشاکش روزانهی زندانیان سیاسی با ماموران سرکوب و ایستادگی تا پای مرگ ولی تن به خواستههای حاکم ندادن، نشانههای دیگری از مقاومت و مبارزهی موجودند.
در وضعیت فعلی که حاکم تلاش میکند آخرین نشانههای شورش را از میان بردارد و با ساختن فیلمهای سینمایی و گزارشهای خیلی مستند، استیلای تام و تمام خودش را به نمایش بگذارد؛ زندانیان سیاسی درست زیر نگاه مستقیم و بی واسطهی حاکم دارند امنیت ملی را مختل میکنند. آنان در موقعیتی سوبژکتیو ایستادهاند و حفرههای نظم مسلطی را که تلاش میکند خودش را منسجم و یکپارچه و استوار نشان دهد، افشا میکنند.
برای دفاع پیگیر و موثر از زندانیان سیاسی باید از سیاست حقوق بشری فاصله گرفت و برای فاصلهگیری از سیاست حقوق بشری باید تفاوتهای زندانی سیاسی با زندانی عادی را آشکار و برجسته کرد. زندانی سیاسی قربانی نظم مسلط و شرایط موجود نیست. زندانی سیاسی فاعل مبارزهیی است که آرامش حاکم را در هم ریخته است. اگر قرار است از زندانی سیاسی دفاع کنیم باید بدون هیچ تردیدی از بر هم زدن نظم عمومی، اخلال در امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی دفاع کنیم. اگر زندانیان سیاسی در دشوارترین شرایط ممکن به مبارزه ادامه میدهند، تنها راه رهایی از عذاب وجدان حتا، تداوم مبارزه است.
|