اسکندر مقدونی و ارمنستان - آرسن نظریان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۹ مرداد ۱٣۹۰ -  ۱۰ اوت ۲۰۱۱


اسکندر مقدونی و ارمنستان ۱
ترجمه و تنظیم: آرسن نظریان

مقدمه
چند سال پیش کتابی به زبان ارمنی به دستم رسید با موضوعی تاریخی که در آن گوشه ای از وقایع عهد باستان (۳۲۳ ـ ۳۳۴ قبل از میلاد) درسرزمینهای خاورنزدیک با بینش خاصی درمعرض بازبینی وداوری خواننده قرار داده شده بود . کتاب ، اساسا تحقیقی بود در تاریخ ارمنستان باستان . به تدریج که به خواندن کتاب ادامه دادم ، متوجه شدم که موضوع کتاب برای فارسی زبانان نیز جالب و عبرت آموز می تواند باشد زیرا ، درعهد باستان ارمنستان واحدی بزرگ با درجه بالایی از استقلال داخلی درامپراتوری هخامنشی را تشکیل می داد و لذا در هنگام بحث درباره تاریخ ارمنستان خواه ناخواه بحثهایی راجع به این امپراتوری و موقعیت و عملکرد آن نیز مطرح می شد . به هرحال ، موضوع اصلی کتاب اساسا شرح تاریخی فتوحات اسکندر نبود ، که دراین زمینه بسیار مطلب نوشته شده است . بلکه دو موضوع عمده در آن به بحث و بررسی کشیده شده بود . موضوع اول ، شکافتن افسانه اسکندر وشکست ناپذیری او و نمایاندن شگردهای غیر جنگیی بود که این شخصیت افسانه ای برای تضمین پیروزی در مصافهایش به کار می برد . موضوع دیگر بازشکافی ساختار قومی امپراتوری هخامنشی و سلف آن ، اشکانیان و ساسانیان و دینامیسمهایی که این امپراتوری ها را قرنهای متمادی سرپا نگاه می داشت ۲.   

لازم است اضافه کنم که تاریخ نویسی درمیان ارامنه سنتی د یرین ومجبوب به شمار می رود . مورخین ارمنی درآثارشان ، نه تنها درباره وطن خود ووقایع و جنگها و اوضاع واحوال آن نوشته اند، بلکه درباره کشورهای همجوار،اوضاع داخلی وخارجی، جنگها ورویدادهای مهم این سرزمینها نیز داد سخن داده واطلاعات گرانبهایی ازخود به یادگار گذاشته اند. به گواهی اکثریت قریب به اتفاق مورخان وباستان شناسان، منابع تاریخی ارمنی را می توان از جمله مآخذ پرارزش ومعتبر تاریخی به حساب آورد .
از طرفی، آثار و تالیفات مولفین ارمنی، چه درعصر قدیم و چه درزمانهای معاصر، ازجمله منابع ومآخذ عمده تاریخ ایران   به شمار می روند . کمترمورخ ارمنی را می توان یافت که دراثر خود از ایران سخنی نگفته باشد. این امر، دروهله اول البته به دلیل همجواری جغرافیایی و بالاخص به دلیل پیوندهای دیرینه فرهنگی- قومی بین دو کشور ودو ملت بوده است .

حال، خلاصه محتوای کتاب موراد (مراد) ا ُهانیان را در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار می دهیم و قضاوت در باره آنرا نیز به خود آنان واگذار می کنیم .

● ● ●

درباره اسکندر مقدونی تا کنون بررسی ها و مطالعات متعد دی انجام گرفته است ، لکن درهیچ یک از این بررسی ها به عوامل مهمی که نقش واثری تعیین کننده درنبرد اوعلیه امپراتوری هخامنشی داشته اند، توجه نشده است . علاوه براین، نقش ارتش ارمنستان که درکنارارتش هخامنشی علیه نیروی مهاجم می جنگید، ازحوزه تحقیق خارج مانده است . درحالی که از لحاظ تعداد نفرات قشون ارمنستان ، بعد از پارسها و مادها، رده سوم را اشغال می نمود و جناح راست قوای تماما آریایی شرق را تشکیل می داد . این قشون در دو نبرد ا ساسی که سپاه آریایی به رهبری هخامنشیان علیه اسکندر انجام داد، شرکت نمود . غیرازاین، لازم به ذکراست که ارمنستان تنها واحد امپراتوری هخامنشی بود که به تصرف اسکندر درنیآمد و توانست استقلال خودرا با ادامه نبرد علیه حکومتهایی که براثر فتوحات آسیایی اسکندر تاسیس یافتند، حفظ کند . لکن، این واقعیت وبسیاری موضوعات مشابه مهم، نه تنها توسط مقدونیه شناسان ، بلکه توسط آرمنولوگها (ارمن شناسان) وایرانشناسان نیز به طور بایسته مورد تحقیق وکاوش واقع نشده ویا اصلا بدان توجه نشده است .
درکتاب، عناصر مهم استراتژی جنگی اسکندر، به ویژه فعالیتهای سری، توطئه چینی ها، فریبکاری ها، شگردهای تبلیغاتی و پخش ا طلاعات اغواگرانه به تفصیل مورد نقد و بررسی قرار گرفته است . بالاخره ، به پی آمدهای این لشگرکشی در آسیای میانه و رویدادهای مهم منطقه درفاصله ای درحدود یک هزار سال بعد از این لشگرکشی نظری کلی ا فکنده شد ه است .

اسکندر یکی از مشهورترین شخصیتهای افسانه ای در تاریخ بشر به شمار میرود . بحثی نیست که فتوحات وی بانی و آغازگر تحولات بزرگی در سطح جهانی در قرون بعدی گردید، به طوری که دنیای معاصر نیزعناصر فراوانی از آنرا به ارث برده است .   
مولفین یونانی و سپس رومی ، درباره اسکندر، ویژگیهای شخصی ، مهارتها ی رزمی و نبوغ جنگی وی داد سخن داده و شخصیتی افسانه ای از او ساخته اند که نظیرش در تاریخ بشر کمتر دیده می شود . لکن، بابررسی موشکافانه آثار وگزارشهای آنان ، چنانکه مولف کتاب به خوبی ازعهده آن برمی آید، معلوم می شود که مقدار زیادی ازاین گزارشات گزافه و مبالغه آمیز است .
البته، مهارتها ،آمادگی و تحرک رزمی جنگاوران مقدونی آن عصر قابل انکار نیست ، لکن عاملی که تاثیرکمتری از رزم آوری قشون هلنی نداشته، حیله ها، فریبکاری ها وترفندهای غیررزمی اسکندر بوده که اکثرا سرنوشت نبرد را از قبل تعیین می کرده است .
به طور مثال، درنبرد گرانیکوس درسال ٣٣٤ ق.م. ـ یعنی اولین تصادم بزرگ نیروهای هلنی وآریایی که در کنار رودخانه ای درسواحل آسیایی داردانل، ( درخاک ترکیه امروزی روی داد) ، درجبهه دریا ، اسکندر با کاربرد همین گونه تاکتیکها وحیله ها ناوگان هخامنشی را که دو برابر ناوگان یونانی کشتی جنگی دراختیار داشت ، شکست سختی داد وآنرا به کلی نابود ساخت . وی برخلاف توصیه فرمانده ناوگانش پارمنون ازمصاف در دریای باز با ناوگان عظیم هخامنشی که متشکل ازسیصد کشتی جنگی بود، سرباززد و ناوگان یونانی را که متشکل از صدوشصت کشتی بود به هِلا دا برگرداند . بدین ترتیب ، تمامی شرق دریای مد یترانه را دراختیار نیروی دریایی هخامنشی گذاشت . لکن ، این وضعیت به طول نیانجامید . پس از اولین پیروزی بر قوای داریوش ، اسکندر شروع به پیشروی درآسیای صغیر نمود . بیشتر شهرهای ساحلی این خطه که یونانی نشین بودند ، اسکندررا به عنوان ناجی خود از زیریوغ هخامنشیان با آغوش باز پذیرفتند . پس ازپیروزی دوم اسکندر در ایسوس ( ق. م.)، ناوگان عظیم هخامنشی به کلی از مناطق ساحلی دوست محروم شد ، درحالی که ناوگان هلنی، به عکس، ازهرگونه کمک ومساعدت ساحلی برخوردار بود . عملا هم نبرد دریایی قابل ملاحظه ای روی نداد، زیرا اکثرکشتیهای هخامنشی با مشاهده وضع ، تغییرموضع داده و تسلیم مقدونیها شدند و بعدا هم زیر فرمان اسکندر درآمدند .

بعد از نبرد گرانیکوس، اسکندرفقط آن شهرهایی را "تسخیر" می کرد که یا ساکنان ناراضی آن اورا دعوت می کردند و یا خائنانی درآن پیدا می شدند . درواقع اکثر شهرهای آسیای صغیر به این ترتیب وبدون جنگ به تصرف نیروهای مقدونی درآمد. بنابراین ، دربیشترنبردهایی که مقدونی ها پیروزشدند ، پیروزی به یمن کاربرد حیله های جنگی به دست آمد و نه حتما به دلیل آمادگی ومهارت جنگی مقدونیان .

تضاد درونی پارسها ومادها
از جمله عواملی که اسکندر در لشگرکشی به شرق بدان توجه خاص داشت و به حد نهایت ازآن (سوء) استفاده نمود، ساختار قومی دولت وارتش هخامنشیان بود . این امپراتوری ازسه عنصر قومی تشکیل شده بود که ستونهای اصلی قدرت هخامنشیان را تشکیل می دادند که عبارت بودند از: پارسها ، مادها و ارمنها .
به طوری که می دانیم ، با تشکیل دولت هخامنشی و جذب ارمنستان و سپس دولت ماد در این امپراتوری، قدرت به دست پارسها افتاد . لکن، مادها با وجود ادغام در دولت هخامنشی ، به تنزل قدرت ومقام خود رضایت نداده و به فرصتهای ضربه زنی به رقبای پارس خود بی اعتناء نبودند . حتی درسالهای ٥٢٢ ـ ٥٢١ ق. م. ، مادها علیه دولت مرکزی سر به شورش برداشتند ، که البته این تلاش آنها ناکام ماند . پیشروی اسکندر به سوی شرق، امید بازیافت مقام و موضع قبلی را، ولو زیرلوای اسکندر، دربین مادها تقویت کرد .

درهر دو نبرد ایسوس ( نوامبر۳۳۳ قبل ازمیلاد ) و گوگمل /اربیل ( اکتبر ۳۳۱ ق.م. ) نارضایتی مادها وهمکاری پاره ای از عناصر آنها با اسکندر نهایتا باعث شکست قشون آریایی گردید .
استراتژی جنگی اسکندر در نبرد ایسوس مبتنی براستفاده از همین تضاد درونی بود . وی مدتها پیش از آغاز نبرد از طریق جاسوسان وعمالش درباره تمام جنبه های مهم امپراتوری هخامنشی، ساختارسیاسی ـ نظامی ، نقاط ضعف وقدرت دشمنش به جمع آوری اطلاعات پرداخته و ازطریق سمپاشی، تطمیع وقول و وعده ، عوامل ضعیف امپراتوری را به خود جلب کرده بود . درواقع، کاربر روی ستون پنجم دشمن ، استرتژی اصلی اسکندر پیش ازشروع هر نبردی بوده است و به طور خلاصه، اسکندر برای حیله های رزمی و دسیسه های پشت پرده جهت رسیدن به پیروزی اهمیت بیشتری قایل بوده تا به نبرد رویاروی ومصاف در میدان رزم .

در دربار هخامنشی ، مقام موبدی دردست مادها بود . ازجمله وظا یف موبدان تعبیر خوابهای پادشاه و توصیه درباره آغاز یا عدم آغاز جنگ بود . موبدان ماد با توصیه های بدخواهانه خود به داریوش اورا تشویق به حمله به قوای اسکندر نمودند. ازطرفی، حیله جنگی اسکندر نیز داریوش را نسبت به پیروزی آسان بررقیب مطمئن تر ساخت .
به روایت آریانوس ،اسکندر به دروغ ناگاه "بیمار شده و این خبر راپ خش کرد که درتب نزدیک به موت به سر می برد...". با پخش این خبر، اضطراب و ولوله ای درجبهه مقدونیان به راه افتاد که ازدید فرماندهان قشون هخامنشی پنهان نماند . داریوش با شنیدن این خبر، به سرعت قوای خود را به حرکت درآورده و ازرود فرات گذشت و به سوی کوههای کیلیکیه ، یعنی محل استقرارقوای اسکندر، شتافت . اسکندر، که منتظر این حرکت داریوش بود ،ازبالین دروغین مرگ به پا خاسته و قشون هخامنشی را در گذرگاههای صعب العبور کیلیکیه درتله انداخت و ازپای درآورد.      
به گواهی آریانوس ، "داریوش به دست خود پیروزی آسانی را تقدیم اسکندر نمود".
از جمله رویدادهای مهم نبرد ایسوس ، به اسارت درآمدن همسر و مادر داریوش به دست قوای اسکندر بود . این واقعه ، تا حدی دست و پای داریوش را بست و آزادی عمل او را محدود ساخت ، به طوری که اسکندر بعدها نهایت استفاده را از این برگ برنده برای تضعیف داریوش به عمل آورد .

همینطور، درنبرد گوگمل ، عبوراسکندر از دجله با دسیسه و کمک پنهانی مازِی ، یکی از سرداران ماد در ستاد فرماندهی داریوش عملی گشت ، که پنهانی با اسکندر زدوبندهایی داشت . عبور از دجله در واقع، سرنوشت سومین و آخرین نبرد اسکندر را با نیروهای هخامنشی تعییین می کرد.
مازی که فرماندهی جناح چپ نیروهای آریایی را برعهده داشت ، طبق قرار و مدار پنهانی اش با اسکندر، ازحمله به نیروهای او به هنگام عبور از دجله خودداری ورزید و بدین ترتیب با خیانت به داریوش پیروزی آسانی را نصیب اسکندر نمود .

استفاده استراتژیک اسکندراز خانواده اسیر داریوش و خدعه هایی که ازاین نقطه ضعف دشمن برای تحمیل شکست براو به کاربرده نیز ، درنوع خود بی نطیر است . اسکندر با نصب چادری برجسته در نقطه ای استراتژیک ازمیدان نبرد، این خبر را انتشار داد که خانواده اسیر داریوش در آن نگه داری می شود . این که واقعا محتوای خبر درست بوده یا نه معلوم نیست، لکن، انتشار خبر صرفا به منظور منحرف ساختن توجه فرماندهان سپاه هخامنشی و کشاندن بخشی از نیروهای آن به سوی هدفی غیر استرتژیک، تضعیف نیروهای دشمن در جبهه مقدم نبرد و فرسوده ساختن آنها بود . اسکندر می دانست که داریوش از اسیر شدن زن و خانواده اش مستاصل شده و از هرفرصتی برای نجات آنها استفاده خوهد کرد. در طول نبرد نیز بارها، هنگامی که سپاهیان هخامنشی برای رسیدن به چادر به سوی آن تاخت می کردند، چادر را به نقاط دلخواه حرکت داده، سپاهیان دشمن را فرسوده و یا محاصره و تار ومارمی کرد .   
   
بعد از شکست قشون هخامنشی و فرار داریوش در نبرد گوگمل و تصرف بابل، اسکندر ومازی برای ملاقات یکدیگر با قوای خویش به آن شهرشتا فتند . مازی به عنوان پاداش خیانتش، ساتراپی بابل را ازاسکندر دریافت کرد .      

اسکندر در سه جنگ علیه ارتش هخامنشی پیروز شد ه بود، لکن به هدف خود که کشتن داریوش بود نرسیده بود . وی بدین جهت این هدف را دنبال می کرد که تا زمانی که داریوش زنده بود، اسکندر نمی توانست خودرا حاکم قانونی آسیا قلمداد کند . لکن، پس ازآنکه داریوش به دست یکی از عمال اسکندر کشته می شود، وی برخلاف رویه معمولش، یعنی پاداش دادن به خائنین و ابقاء امیران و فرماندهان دشمن که تسلیمش می شدند، دستور اعدام قاتل داریوش را می دهد . از نظر نویسنده کتاب، این عمل اسکندر نیز، جنبه تبلیغاتی داشته و می خواسته ازاین واقعه حداکثر استفاده را به نفع خود و برای خوشنام ساختن خویش ببرد ، والا هیچکس به اندازه اسکندر از قتل داریوش شادمان نمی شد .   

درباره شمار لشگریان مقدونی وهخامنشی
موضوع دیگر دراین بررسی ، گزارشهای متضاد مورخان یونانی درباره شمار لشگریان طرفین ، تصویر نادرست سیر واقعی نبردها و گرایش این مورخان به بزرگ نشان دادن شمار لشگریان آریایی و اندک نشان دادن تعداد سپاهیان مقدونی ، انتساب پیروزی به خصوصیات شخص اسکندر ومهارتهای رزمی جنگجویان مقدونی می باشد. مثلا، در شرح نبرد گرانیکوس ، شمار لشگریان هخامنشی ٠٠٠ ٦٠٠٫ ذ کر شده ، درحالی که درواقع بیش از ٤٠٫٠٠٠ نفر نبوده است . تعداد سپاهیان یونانی ٤٠٫٠٠٠ تا ٤٨٫٠٠٠ ذکر شده و به هرحال ، بسیارکمتر از تعداد لشگریان هخامنشی .
گزارشهای گزافه مورخین یونانی – رومی در باره تعداد تلفات نیروهای آریایی ومقدونی در این نبرد نیز تماشایی است : ۱۰۰۰۰۰ نفر در برابر ۲۰۰ نفر، ارقامی که با هیچ ضابطه ای قابل قبول نیست .

سیررویدادها درآسیای میانه وارمنستان بعد ازمرگ اسکندر
مولف با بینش وبرداشت خاص خود از وقایع عصر مورد بحث، بررسی خودرا چنین ادامه می دهد .
گرچه امپراتوری هخامنشی ، متشکل از ائتلاف سه گانه آریایی ، ازهم پاشیده بود ، بااینحال، ستون سوم آن، یعنی ارمنستان استقلال خود را حفظ کرده و برای اعاده اوضاع سیاسی – ژئوپولیتیکی قبلی تلاش می کرد .درواقع، درغیاب رهبری از جانب پارسها و مادها، پادشاهان ارمنی خود را وارث تخت وتاج هخامنشی می دانستند. یک عامل عمده در پاسداری استقلال ارمنستان در برابر مقدونی ها این واقعیت بود که درنبرد گوگمل ، پس از درهم شکستن دو جناح اول قشون ائتلاف آریایی و فرار داریوش، ارتش ارمنستان با عقب نشینی منظم و اصولی به سرزمین خود آماده مقابله با تهاجم احتمالی مقدونیها گردید . ازنظر مولف ، اسکندر احتمالا با علم به رزم آوری این ارتش وبا آگاهی ازاینکه شمار نفرات آن در خود ارمنستان حداقل دوبرابر می گردید و بنابراین شانس پیروزی اش بسیار کمترمی شد، ازحمله به ارمنستان خودداری کرده است .

بعد ازمرگ اسکندر ، مخاصمه بین ارمنستان و حکومتهای مقدونیی که درمنطقه تاسیس گردیدند (سلوکیان) ، حدود ۲۵۰ سال ، از ۳۲۳ ق.م. تا حدود ۷۰ ق. م. ، یعنی دوره ای که تیگران (مشهور به تیگران بزرگ) درارمنستان به قدرت رسید ، ادامه یافت و نهایتا به پیروزی کامل ارامنه انجامید.
تیگران بزرگ، پادشاه ارمنستان که با امپراتوری تازه به دوران رسیده روم در حال جنگ بود، هدف احیاء امپراتوری آریایی را در سرمی پروراند . وی با پارتها (اشکانیان) روابط خویشاوندی نزدیک داشت ودر دوره ای نیز آنقدر مرزهای امپراتوری خود را توسعه داد که عنوان "شاهنشاهی" را، که درائتلا ف آریایی ازهخامنشیان به دست پارتها افتاده بود، ازآن خود ساخت . لکن، بعد از شکست در برابر رومیان و کاهش قدرت و نفوذ ش در منطقه، همزمان با به قدرت رسیدن اشکانیان ، عنوان شاهنشاهی مجد دا به پارتها بازگشت و آنان پرچمدار مبارزه علیه رومیان گشتند . همینطور، ساسانیان هنگامی که اشکانیان را ساقط و قدرت را به دست گرفتند ، همانند اسلا فشان خود را وارث امپراتوری آریایی اعلام کرده و در دوره های اول حکمروایی خود رده بندی سنتی قومی را برقرار داشتند. بعدها که برآن شدند تا قدرت مرکزی نیرومندی را به وجود آورند ، به تدریج جور و ستم آنها براقوام مختلف امپراتوری نیز افزون گشت ، چنانچه تلاشهای خشونت آمیز آنان برای اجبار ارامنه به تغییرمذهب ، که مسیحیت را پذیرفته بودند ، و تحمیل آیین زرتشت بدآنان موجب تصادمات ناگوار و جنگها و تلفات فراوان در میان دو ملت گردید . سرانجام، ساسانیان خود در برابر اعراب تسلیم شده و دین فاتحان کشورشان را پذیرفتند ۳ .

نتیجه گیری
مولف با بررسی کلی رویدادها و اوضاع و احوالی که بعد از مرگ اسکندر در خاور نزدیک و آسیای صغیر به و جودآمد ، چنین نتیجه گیری می کند که مقدونی ها، وپس از آنها رومیان ، یعنی وارثان سیاسی– فرهنگی یونانیان، ازطرف مردمان منطقه مهاجم و غاصب شناخته می شدند . مبارزه علیه آنها را حکام و فرمانروایان آریایی منطقه که خودرا وارث امپراتوری هخامنشی می دانستند ، رهبری می کردند . مبارزه نیروهای آریایی علیه مهاجمین حدود یکهزارسال (۶۵۱ قبل ازمیلاد تا ۳۳۴ میلادی) به طول انجامید. حدود دو قرن و نیم پس از مرگ اسکندر مقدونی، این مبارزه را ارمنستان رهبری می کرد. پس ازآن نوبت به پارتها (اشکانیان) و سپس ساسانیان رسید . با هجوم اعراب ائتلاف اقوام سه گانه به کلی از هم پاشید .

دربحث حاضر، بجاست توضیحی درباره واژه های "آریایی" و"هلنی" داده شود . این واژه ها را باید صرفا کلماتی توصیفی با محتوای فرهنگی به حساب آورد . درعصری که رویدادهای آن مورد بررسی است ، اقوام آریایی با وجود تفاوتهای قومی ، نیروی یکدستی را درمقابل قوای مهاجم ("هلنی" ) تشکیل می دادند . ادیان مسیحی و اسلام ، که بعدا تفاوتهای فرهنگی بین ملل آریایی را تعمیق بخشیدند، هنوز ظهور نکرده و تا حملات ویرانگر مغول با تمام آثار و پی آمدهای آن درسراسر خاورمیانه و خاور نزدیک ، هنوز ده قرن باقی مانده بود . روشن است که اقوام و ملل خاور میانه در آنزمان نقاط اشتراک بسیار بیشتری از لحاظ آیینی وفرهنگی با هم داشته اند و بدین سبب قادر بودند جبهه ای آنچنان عظیم را در برابر نیروهای مهاجم تشکیل دهند .
در جبهه مخالف نیز، به طوری که می دانیم فرهنگ وآیین مرسوم یونان باستان ، که به فرهنگ "هلنی" شهرت دارد ، غالب بود. بدین جهت ، درنوشته های مولفین عصر باستان تاکید بر جنبه "آریایی" و"هلنی" نیروهای متخاصم بسیار مشاهده می شود . این توصیف در آنزمان کاملا با واقعیت منطبق بوده و جنبه نژادپرستانه به مفهوم امروزی نداشته است.
-------------

توضیحات مترجم
۱ - نام کتاب ، که در سال   ۲۰۰٣ درایروان به زبان ارمنی به چاپ رسید ، " لشکرکشی های ا سکند ر مقدونی به شرق" می باشد. نویسنده آن موراد ا ُُهانیان وناشر انتشارات لوساگن است .
۲ -   مولف عمد تا ازمنابع روسی وارمنی استفاده نموده است . پاره ای ازاینها ترجمه آثار مورخین یونانی ورومی مثل : گوردیوس روپوس، آریانوس پلابیوس ، دیون کاسیوس، کالیستنس (معروف به کالیستنس دروغین) ، گزنفون، پلوتارک، استرابن وغیره، می باشد . پاره ای دیگر، آثارمورخین ارمنی مانند: آگاتانگـِقوس، موسی خورنی ، ماناندیان وشماری دیگر نیز کارهای مورخین عصر شوروی نظیر، دیاکنوف، غفورف، دامدامایف وغیره می باشند .
۳ - پاره ای از محققین ساسانیان را درواقع اولین دولت مذهبی ایران می دانند که ازمسیر جهان بینی و جهان مداری ایران هخامنشی به کجراه رفت.