روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۹ مرداد ۱٣۹۰ -  ۱۰ اوت ۲۰۱۱


 «لانه شارلاتان ها!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛یکشنبه شب هفته جاری، رهبرمعظم انقلاب در جمع کارگزاران نظام، ضمن تبیین حکیمانه «گفتمان واقع بینی» و ضرورت فراگیری آن، به شماری از «باید»ها و «نباید»ها و نمونه هایی از «همت»ها و «غفلت» ها اشاره فرمودند که هر چند تمامی آنها در زیر مجموعه «گفتمان واقع بینی» آمده بودند ولی هر کدام از آن هشدارها می تواند و باید سرفصل یک بررسی و کاوش جداگانه با هدف عبرت گیری و درس آموزی باشد. از سوی دیگر، نگاهی به دغدغه های آقا و مروری بر هشدارهای بر زمین مانده رهبری نشان می دهد برخی از کاستی ها و یا به فرموده ایشان، «نقطه ضعف»ها، فقط ناشی از «غفلت» نیست، بلکه دست های دیگری نیز به کینه یا خیانت در پس ماجرا بوده است و در مواردی، هنوز هم هست.
و اما، یادداشت امروز را به مناسبت روز خبرنگار و سالروز «خون نگاری» برادر شهیدمان «محمود صارمی»، به یکی از دغدغه های بارها اعلام شده حضرت آقا که در سخنان یکشنبه شب معظم له نیز آمده بود، اختصاص می دهیم. ایشان در فهرست غفلت ها، به «غفلت از نفوذ دشمن در فضای رسانه ای کشور» اشاره کردند که مروری گذرا بر سابقه ماجرا می تواند چگونگی غفلت از این دغدغه آقا و پی آمدهای ناگوار بی توجهی به آن را نشان بدهد. در بسیاری از موارد دیگر نیز، ماجرا، کم و بیش اینگونه بوده است که هر کدام فصل جداگانه ای را می طلبد.
درباره نفوذ دشمن به فضای رسانه ای کشور، گفتنی است که سابقه هشدارهای رهبرمعظم انقلاب نسبت به جدی بودن تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن به دو دهه قبل بازمی گردد ولی داستان این وجیزه را از دهه گذشته آغاز می کنیم؛
۱-بیش از ۱۱ سال قبل-۱۲ اردیبهشت ۱٣۷۹- رهبرمعظم انقلاب در مراسم باشکوه «گردهمایی جوانان عاشورایی» که با حضور پرشور و کم نظیر جوانان و نوجوانان در مصلای تهران برپا شده بود، در بخشی از سخنان خویش خطاب به آنان فرمودند؛
«من قلبا از بعضی از پدیده هایی که در کشور هست، رنج می برم، من نمی خواهم آن چیزی که برای من رنج آور است با افکارعمومی مطرح کنم. اما آن داستان غم انگیز را می گویم من دو سال قبل از این در یکی از خطبه های نمازجمعه گفتم که دستگاههای استکباری دنیا و آمریکا از تبلیغات برای ساقط کردن و ایجاد اغتشاش در کشور استفاده می کنند و البته به آن دستگاههای تبلیغی گفتم اینکه شما سرنوشت کشورهای اروپای شرقی را در ایران دنبال کنید خیال خام است. اما متاسفانه همان دشمنی که به وسیله تبلیغات خود همتش این است که کشور را ساقط کند، امروز در داخل پایگاه پیدا کرده است. بعضی از مطبوعات پایگاه دشمن شده اند. من نه با آزادی مطبوعات مخالفم و نه با تنوع مطبوعات. اگر به جای ۲۰ روزنامه، ۲۰۰ روزنامه هم در بیاید بنده خوشحالتر خواهم شد و از زیادی روزنامه ها احساس بدی ندارم. اگر مطبوعات آنگونه که در قانون اساسی است مایه روشنگری باشند، به نفع مردم و دین قلم بزنند، این مطبوعات هرچه بیشتر باشند بهتر است اما وقتی مطبوعاتی پیدا می شوند که همه همتشان تشویش افکارعمومی، ایجاد بدبینی مردم به نظام است، ۵ تا ۱۰روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می شوند، تیترهایی می زنند که هرکس نگاه کند، فکر می کند همه چیز در کشور از دست رفته است! امید را در جوانان می میرانند، روح اعتماد به مسئولین را در مردم تضعیف می کنند، نهادهای رسمی را تضعیف می کنند، مدل اینها کیست؟ مطبوعات غربی هم اینگونه نیستند؛ این یک شارلاتانیزم مطبوعاتی است».
نکته در خور توجه دیگر آن که حضرت آقا بعد از بیان گلایه یاد شده، خطاب به خیل عظیم جوانان و نوجوانان عاشورایی می فرمایند؛
«من بعد از آن که با مسئولین و رئیس جمهور در میان گذاشتم، به عنوان یک «شکوه» این را با شما در میان می گذارم» ایشان بلافاصله برای پیشگیری از سوءاستفاده دشمنان تاکید می ورزند که «مبادا برخلاف قانون دست به کاری بزنید.» و این سوال پیش می آید که پس، گلایه آقا نزد جوانان و نوجوانان عاشورایی برای چیست؟ ایشان در پاسخ به این سوال مقدر و ناپرسیده می فرمایند:
«مراقب نفوذیها باشید. فقط خواستم شما بدانید و افکارعمومی بدانند که دشمن در کشور چکار می کند و هدف دشمن از این کارها، بی ایمان کردن مردم و ایجاد گسست بین نسل کنونی و گذشته است».
آیا رهبرمعظم انقلاب از مسئولان وقت ناامید شده بودند که می فرمودند «بعد از آن که با مسئولین و رئیس جمهور - خاتمی- در میان گذاشتم، به عنوان یک «شکوه» این را با شما در میان می گذارم.»... بگذریم، بخوانید.
۲- بعد از سخنان آقا در جمع جوانان عاشورایی که بازتاب گسترده ای داشت و با حمایت پی در پی اقشار مختلف فرهنگی، دانشجویی و حوزوی روبرو شد، آقای عطاءالله مهاجرانی وزیر وقت ارشاد که خود یکی از سرشاخه های عوامل نفوذی دشمن بود، مصاحبه ای با رادیو فرانسه ترتیب داد(!) و در پاسخ به سوال خبرنگار درباره تبدیل برخی مطبوعات به «پایگاه دشمن» گفت؛ «این صحت ندارد! مدیران مسئول مطبوعات می پذیرند که برخی از خدشه ها در کارشان باشد ولی پایگاه دشمن نیستند.» مهاجرانی بعد از پایان جلسه ماهانه اش با مدیران مسئول مطبوعات، در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی از قول مدیران مسئول! گفت؛ «مدیران مسئول به خود حق می دهند که از این بخش از بیانات مقام معظم رهبری که «برخی مطبوعات به پایگاه دشمن تبدیل شده اند» گله مند باشند» این اظهارنظر مهاجرانی در حالی صورت می گرفت که در جلسه وزیر ارشاد با مدیران مسئول مطبوعات، نگارنده فهرستی از عوامل نشان دار گروههای سلطنت طلب، رابطین «سیا» و اعضای گروهک های تروریستی را به آقای مهاجرانی ارائه داده و گفتم؛ این عده که در فلان روزنامه و فلان هفته نامه و... - با ذکر نام- حضور فعال دارند، نمونه هایی از نفوذ عوامل بیگانه به مطبوعات کشور هستند که به قول آقا، برخی از مطبوعات را به پایگاه دشمن تبدیل کرده اند. و آقای مهاجرانی، ضمن تائید نظرنگارنده- که با توجه به مستند بودن آن، نمی توانست تائید نکند- گفت؛ «اتفاقاً شب گذشته خدمت آقای رئیس جمهور- آقای خاتمی- بودم و ایشان هم نسبت به دو نفر از افراد لیست شما از جمله هزارخانی و اسماعیل خویی اعتراض داشتند و قرار شد به روزنامه های مربوطه تذکر داده شود»! و می دانستیم که دروغ می گوید و او خود یکی از عوامل دشمن است. اما، از شما چه پنهان مانند امروز که به انگلیس پناهنده شده و آشکارا با آیپک و MI۶ همکاری می کند از وابستگی او باخبر نبودیم.
٣- در همان سال ها، برخی از روزنامه ها مستقیماً - تأکید می شود که مستقیماً- از آن سوی آب ها اداره می شدند. مدیر مسئول فلان روزنامه زنجیره ای - که مثل بقیه هم قماشی های خود خیلی پیچ و تاب نداشت- آشکارا تهدید کرده بود که اگر روزنامه مرا توقیف کنید، ایتالیا فلان قرارداد تجاری خود با ایران را لغو می کند! آن روزنامه زنجیره ای دیگر، مقالات سایت فارسی بی بی سی را با تغییر نام نویسنده، به نام خود منتشر می کرد، آن دیگری از فلان مفسد اقتصادی پول می گرفت و مطالب دیکته شده او را چاپ می کرد، دلارهای آمریکایی با واسطه و بی واسطه میان برخی از گردانندگان نشریات زنجیره ای پخش می شد که کیهان به چند نمونه از آن با ذکر سند اشاره کرده بود. کشف جاسوس آمریکا و موساد در برخی مطبوعات و...
۴- سه هفته بعد از ابراز نگرانی رهبر معظم انقلاب درباره تبدیل برخی مطبوعات به پایگاه دشمن، حجت الاسلام یونسی که در آن هنگام وزیر اطلاعات بود، طی مصاحبه ای گفت: «پیرو فرمایشات مقام معظم رهبری، نفوذی های مطبوعاتی دشمن را شناسایی کرده ایم» و افزود «هنوز افراد شناسایی شده به دادگاه معرفی نشده اند» و تا ماه ها بعد از آن هم علی رغم آن که برخی مطبوعات، آشکارا در خدمت اهداف اعلام شده دشمنان بیرونی قرار داشتند، وقتی از حجت الاسلام یونسی وزیر اطلاعات وقت سوال می شد که، کار نفوذی های شناسایی شده به کجا انجامید؟ پاسخی شنیده نمی شد و سرانجام در مقابل فشار افکار عمومی که می پرسیدند اگر نفوذی ها شناسایی شده اند، چرا به دادگاه معرفی نمی شوند؟ جناب یونسی، توضیحی- بخوانید بهانه ای- ارائه کرد که... بخوانید؛
«وقتی یک تشکیلات اطلاعاتی در یک سیستم نفوذ کند می تواند از آن پس اهداف دیگری برای خود تعریف کند، مثلا مدیریت آن باند را به عهده بگیرد و در مواردی همین کار صورت می گیرد؛ در مورد جریان های سیاسی که هدف ماجراجویی و شیطنت ندارند، بلکه اهداف سیاسی منحرفی دارند و افراد هم معمولا گمراه شده اند، اگر بتوانیم در همان موقع با مدیریت صحیح، سر شبکه را اوت کنیم، یعنی اگر ریاست آن گروه به دست وزارت اطلاعات بیفتد، آن موقع یک کار روانی حساب شده را شروع می کند که چطور این تشکیلات از هم بپاشد تا نیازی به دستگیری نباشد و افراد انگیزه شرارت و انگیزه تروریستی را از دست بدهند؛ از این گونه موارد زیاد داریم»!!
... و با همین توجیهات که می فرمودند «زیاد داریم»! خطر حضور دشمن در رسانه های کشور را نادیده گرفته و عمدا بر زمین نهادند. واقعیت آن بود که «عوامل دشمن» تحت حمایت دولت اصلاح طلب به برخی از مطبوعات نفوذ کرده بودند و وزیر وقت اطلاعات درباره انتشار خبر شناسایی نفوذی ها ناپرهیزی کرده بود!
۵- داستان پرماجرای نفوذ دشمن در مطبوعات، با بی توجهی عمومی همچنان ادامه یافت تا نوبت به فتنه آمریکایی- اسرائیلی ٨٨ رسید. دشمن در جریان فتنه ٨٨، بسیاری از عوامل نفوذی- و تا آن هنگام پنهان- خود را به میدان آورد و نه فقط آنها را سوزانید، بلکه تبدیل به زغال کرد. باور نمی فرمائید؟! فقط یک نیم نگاهی به روزنامه نگاران و مدیران مطبوعاتی و مشاوران و نزدیکان خاتمی و موسوی و کروبی که بعد از فتنه آمریکایی- اسرائیلی ٨٨ به آمریکا، انگلیس و سایر کشورهای اروپایی پناهنده شده و امروز رسما به خدمت سازمان های اطلاعاتی این کشورها درآمده اند، بیندازید!
و اما، امروز، همان خط سیاسی و فرهنگی که نفوذی های به خارج گریخته دنبال می کردند، در برخی از مطبوعات و شماری از برنامه های رادیو و تلویزیون به وضوح دیده می شود و حاکی از آن است که دشمنان بیرونی کماکان برخی از رسانه ها و یا بخش هایی از برخی رسانه ها را به عنوان «پایگاه تبلیغاتی» و «عملیات روانی» در اختیار دارند. پالایش رسانه ها از نفوذ عوامل دشمن برخلاف آنچه به عمد تبلیغ می شود، چندان دشوار نیست و مسئولان مربوطه به جای آن که در پاسخ به بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب، زبان به تمجید و تقدیر بگشایند- که جای تقدیر فراوان نیز دارد- بایستی برای رفع دغدغه آقا که دغدغه همه مردم مسلمان این مرز و بوم است کمر همت ببندند.
و بالاخره، این نکته نیز گفتنی و البته خندیدنی نیز هست که این روزها برخی از نشریات زنجیره ای به مناسبت روز خبرنگار درباره «مطبوعات مستقل»! قلم فرسایی می کنند.
در این باره و برخی دیگر از دغدغه های اعلام شده آقا، گفتنی های دیگری نیز هست که به بعد موکول می کنیم.

خراسان:چرایی آشوب در انگلستان
«چرایی آشوب در انگلستان»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن می‌خوانید؛با گسترش دامنه اعتراضات جوانان لندن به دیگر شهرهای انگلستان در سومین شب ناآرامی های این کشور، روز گذشته دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان پس از پایان شورای امنیت ملی این کشور معترضان را به برخورد با مشت آهنین تهدید کرد.پس از آن که پلیس لندن جوان ۲۹ ساله ای را در منطقه فقیرنشین تاتنهام در شمال شرقی لندن با شلیک گلوله از پای در آورد، مردم و به ویژه جوانان این منطقه طی چند شب تظاهرات پی در پی به این اقدام پلیس اعتراض کردند.با این حال، به ظاهر چنین بهانه ای کافی بود که تنها در طول دو شب آتش اعتراض ها نه تنها تمام مناطق لندن را فرا بگیرد بلکه به شهرهای لیورپول، ساسکس و بیرمنگام نیز برسد.در تحلیل عوامل بروز ناامنی های اخیر در انگلستان می توان موارد زیر را دخیل دانست.
۱ - ناامیدی مردم به ویژه اقلیت های نژادی از دستگاه قضایی
شهردار سابق لندن در مصاحبه ای با شبکه یورونیوز در رابطه با چرایی گسترش دامنه اعتراض ها از تاتنهام به دیگر نقاط لندن می گوید: «وقتی مردم می بینند عدالت اجرا نمی شود، باید منتظر واکنش های ناشی از عصبانیت آن ها بود.»جوانان رنگین پوست انگلیسی همواره از نژادپرستی پلیس انگلستان رنج برده اند. هفته گذشته نیز به دنبال تیراندازی پلیس یک جوان ۲۹ ساله مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.
پس از آن که رسانه ها به اشتباه پلیس در این ماجرا پی بردند، مردم خواستار جوابگویی پلیس شدند، اما برخورد خشن پلیس باعث تبدیل اعتراض مسالمت آمیز جوانان تاتنهام به یک آشوب خیابانی شد. همان طور که شهردار سابق لندن نیز اشاره کرده است، جوانان محله های فقیرنشین هیچ امیدی به اجرای عدالت توسط ساختارهای قضایی انگلستان ندارند، لذا در تلاش اند تا با هزینه مند ساختن اشتباهات و یا اقدامات نژادپرستانه پلیس لندن، مانع تکرار چنین حوادثی شوند.
۲ - شکست سیاست های فرهنگی دولت انگلیس
دلیل دومی که برای آشوب های اخیر در لندن و دیگر شهرهای انگلستان ذکر می شود، شکست سیاست های فرهنگی دولت انگلستان در اجرای چند برنامه فرهنگ گرایی می باشد. وجود مهاجران فراوان در انگلستان و زندگی مجزای آن ها از جریان اصلی در انگلیس باعث شکل گیری تنش و شورش در این کشور شده است.
۳ - فقر شدید و فشار برنامه های اقتصادی دولت بر محرومان
تا همین چند روز پیش سیاستمداران انگلیسی مدعی بودند که تاتنهام و محلاتی نظیر آن در مناطق فقیرنشین آباد گشته و به منطقه ای با مردمانی راضی از عملکرد دولت تبدیل شده اند. دولت های کامرون و براون هر دو مدعی شدند سیاست های دولت در راستای رسیدگی به مناطق محروم باعث تغییر در مناطق فقیرنشین شده است. اما این ادعاها در حوادث چند شب گذشته لندن رد شد.فقر شدید و بیکاری در محلات تاتنهام و بریکتون که بیشترین حجم ناآرامی ها از این مکان ها گزارش شده است، به اعتقاد بسیاری عامل اصلی ناآرامی های لندن می باشد.
البته تصمیمات اخیر دولت محافظه کار کامرون تحت عنوان کاهش هزینه ها نیز در بروز این خشم عمومی بی تاثیر نبوده است. شورش تاتنهام یادآور شورش خشونت باری است که در سال ۱۹۸۵ و در میانه صدارت مارگارت تاچر و حکومت محافظه کاران در همین منطقه رخ داد.در همین حال نبایستی از نقش اینترنت و رسانه های نوین در گسترش این آشوب ها غافل شد.
عاملی که به اذعان معاون پلیس لندن باعث ناکارآمدی نیروهای پلیس در مقابله با جوانان معترض شده است.از سوی دیگر این آشوب ها توانایی پلیس انگلستان را در ایجاد امنیت در آستانه المپیک ۲۰۱۲ زیر سوال برده است امری که در صورت تداوم اعتراض و آشوب صدمات جبران ناپذیری را برای اعتبار و امنیت اقتصادی انگلستان به دنبال خواهد داشت.

جمهوری اسلامی:با این آفت مبارزه کنیم
«با این آفت مبارزه کنیم»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که درآن می خوانید؛بسیاری از ائمه جمعه شهرهای بزرگ به ویژه مراکز استان‌ها در خطبه‌های نماز اولین جمعه ماه مبارک رمضان با مطرح ساختن ضرورت توجه به فقرا و مستمندان در این ماه، از گسترده شدن سفره‌های افطاری در ادارات و مراکز دولتی انتقاد کردند و به مسئولان یادآور شدند که حق ندارند از بیت المال برای افطاری دادن‌های تشریفاتی آنهم به کسانی که نیازمند نیستند هزینه کنند.
این اقدام ائمه جمعه، در متن وظایف آنها قرار دارد و ایکاش همه ائمه جمعه و خطبا در سراسر کشور و در مناسبت‌های مختلف نسبت به مسئولیتی که در برابر توده‌های محروم مردم برعهده دارند احساس وظیفه می‌کردند و به آن عمل می‌نمودند. متأسفانه پرداختن به امور حاشیه ای، ورود به منازعات گروهی و جناحی و درگیر مسائل فرعی شدن موجب فاصله گرفتن بسیاری از روحانیون از وظایف اصلی خود که تحکیم رابطه مردم با دین خداست گردیده و راه را برای فعالیت‌های تخریبی راهزنان عقیده باز کرده است.
رابطه مردم با دین خدا هنگامی برقرار می‌شود و رو به استحکام می‌گذارد که بدانند دین، حامی آنهاست و سعادت دنیا و آخرتشان را تأمین می‌کند. مبلغان دین خدا اگر با مشکلات مردم آشنا باشند و برای حل این مشکلات تلاش کنند، در کار تبلیغ دین نیز موفق خواهند بود. سیره عملی پیامبر اکرم و ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم اجمعین همین واقعیت را نشان می‌دهد. مولود معصوم ماه مبارک رمضان امام حسن مجتبی علیه السلام و شهید بزرگ این ماه حضرت علی علیه‌السلام، به بذل و بخشش معروف بودند و هستند تا جائی که اهل بیت علیهم السلام به خاطر توجه خاص به فقرا و نیازمندان مورد مدح قرآن کریم قرار گرفتند و امام مجتبی علیه السلام چند بار تمام یا نصف اموال خود را میان فقرا تقسیم کردند. همین ویژگی برای سایر ائمه معصومین علیهم السلام نیز در تاریخ ثبت شده و اصولاً پیشوایان معصوم، در میان مردم، با مردم و مثل مردم زندگی می‌کردند و پناهگاه مردم برای حل مشکلات آنها بودند.
روحانیت نیز در طول تاریخ اسلام همواره در میان مردم و با مردم بوده و مثل مردم زندگی کرده و همواره پناهگاه مردم بوده است. این همراهی و همدلی با مردم، موجب شد مردم به روحانیون اعتماد کنند، به دعوت آنها برای حضور در همه صحنه‌ها پاسخ مثبت بدهند و به پشتوانه‌ای قوی برای انجام کارهای بزرگ توسط آنها تبدیل شوند.
انقلاب اسلامی که توانست سد بزرگ و ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را بشکند و غل و زنجیر بردگی قلدران و مستبدان را از دست و پای ملت ایران بردارد و اراده ملت را بر سرنوشت کشور حاکم کند، فقط به دلیل همراهی مردم با روحانیت و در رأس آن امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه به پیروزی رسید و این، محصول اعتماد چند قرنه مردم ایران به روحانیت بود، روحانیتی که در غم‌ها و شادی‌ها و همواره در کنار مردم بود و از حقوق آنها در برابر زورگویان و تزویرگران داخلی و خارجی دفاع کرد.
استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، این انتظار و توقع را در مردم پدید آورد که پیوند مردم و روحانیت محکم‌تر شود و روحانیون با یک همت بزرگ تاریخی از این فرصت استفاده کنند و درصدد جبران محرومیت‌هائی که توسط شاهان ستمگر بر مردم این کشور تحمیل شده بود برآیند. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید اعتراف نمائیم که روحانیت در طول سه دهه گذشته تلاش زیادی برای محرومیت زدائی از ایران بعمل آورد و خوشبختانه در این زمینه موفق نیز بود. علیرغم جنگ تحمیلی ٨ ساله، فشارهای بین المللی، محاصره و تحریم‌های اقتصادی، کارشکنی‌های سیاسی و تبلیغات سوء بی‌سابقه‌ای که در این مدت علیه روحانیت صورت گرفت، مدیریت روحانیت توانست به شکل گیری زیرساخت اقتصادی و عمرانی کشور و دست یابی به پیشرفت‌های زیادی در زمینه‌های مختلف بیانجامد و چهره ایران حتی تا عمق روستاها تغییر کند و مردم در سراسر کشور احساس کنند که مسئولان درحال خدمت به آنها هستند و بیت المال، هزینه خود مردم و رفاه آنها و عمران و آبادی کشورشان می‌شود.
هر چند عده‌ای قدرت طلب و بی‌انصاف، تلاش می‌کنند اینهمه خدمت را نادیده بگیرند و بطور غیرمستقیم، نظام حکومتی دینی را متهم به ناکارآمدی کنند، لکن آثار این خدمات در سراسر کشور و برای همه مردم کاملاً ملموس و انکار آن همچون انکار وجود روز در گرماگرم تابش خورشید است.
در کنار این واقعیت انکارناپذیر، نباید از آفاتی که در کمین هستند غافل باشیم. صاحبنظران، هشدار می‌دهند که فاصله طبقاتی درحال بیشتر شدن است. عده‌ای هر روز فربه‌تر می‌شوند درحالی که عده‌ای دستشان به دهانشان نمی‌رسد. درست در همین شرایط، مشاهده گسترده شدن سفره‌های افطاری تشریفاتی آنهم برای بی‌نیازان در برابر چشم فقرا، یک منکر است که وظیفه همگانی نهی از منکر را طلب می‌کند و در این میان، روحانیون بیش از دیگران باید احساس مسئولیت کنند. حتی اگر این سفره‌‌ها با غذاهای رنگارنگ هم تزیین نشوند و هزینه‌های هنگفتی در بر نداشته باشند، باز هم مجوزی برای هزینه کردن از بیت المال برای گستردن آنها وجود ندارد. همین رقم‌های کوچک هستند که وقتی کنار همدیگر قرار می‌گیرند می‌توانند مشکلی از انبوه مشکلات مردم فقیر را برطرف نمایند. مهمتر اینکه اصولاً نباید اجازه داده شود در جامعه اسلامی با پول بیت المال سفره پهن کردن به فرهنگ تبدیل شود.
اینکه در تعالیم اسلام، تشویق به اطعام شده و این ترغیب و تشویق در ماه مبارک رمضان چند برابر است، برای اینست که هرکس از جیب خود و اموال شخصی خود هزینه کند و اطعام نماید، نه از بیت المال. حتی هزینه کردن از اموال شخصی نیز باید در چارچوب مشخصی باشد (فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب) تا بی‌حساب و کتاب خرج نشود، چه رسد به اموال بیت المال.
ماه مبارک رمضان را اگر ماه خودسازی و تهذیب نفس می‌دانیم، یکی از مهمترین محورهای خودسازی، مهار زدن بر نفس در برابر اشتهای سیری ناپذیر خرج کردن از بیت المال است. این را باید هر روز خطبا در منابر و هر هفته ائمه جمعه در خطبه هایشان گوشزد کنند تا نظام جمهوری اسلامی را از این آفت حفظ نمایند، به ویژه آنکه این ماه رمضان، در آستانه انتخابات مجلس قرار دارد و بسیاری از سفره‌های افطاری، رنگ و بوی تبلیغات انتخاباتی دارند.

رسالت:غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن
«غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن و نفوذ آنان در فضای رسانه‌ای کشور را یکی از ضعف‌های اساسی و مهم‌ترین تهدید کلیدی یاد کردند. مسئله تهاجم فرهنگی و نفوذ دشمن در رسانه‌های کشور طی سه دهه گذشته همواره از مسائل اصلی ما بوده است. امام خمینی (ره) اهتمام ویژه‌ای برای مقابله با این پدیده داشتند.
امام (ره) یک وقتی فرموده بودند؛ "اهمیت انتشارات مثل اهمیت خون‌هایی است که در جبهه‌ها ریخته می شود." (۱)
و نیز فرموده بودند: "آنکه از همه خدمت‌ها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را رشد بدهد این به عهده مطبوعات، مجله‌ها است. رادیو و تلویزیون است. سینماها و تئاترها است. اینها می‌توانند نیروی انسانی ما را تقویت کنند و تربیت صحیح بکنند" (۲)
هم او بود که فرمود: "مطبوعات باید حامل پیام ملت و پیام اسلام باشد. مطبوعات باید مهذب جامعه باشد و اخلاق الهی را در جامعه پخش نماید." (٣)
نگاه امام (ره) به رسانه این بود که آرمان‌های ملت را انعکاس بدهد جامعه را نسبت به توطئه دشمن آگاه کند و مبلغ احکام اسلام و احکام دین باشد. (۴)
امام از رسانه‌ها و اهل قلم انتظار داشتند در جهت وحدت و همگرایی جامعه گام بردارند، امید را در ملت ایجاد کنند. (۵)
امروز وقت آن است که از خود بپرسیم در مطبوعات به طور اخص و در رسانه‌های دیداری و شنیداری کشور و نیز فضای مجازی چه کرده‌ایم. آیا ما به وظایف خود و انتظاراتی که امام (ره) از ما داشتند عمل کرده ایم.
امروز شمار زیادی از کارکنان رسانه‌های دشمن در اروپا و آمریکا را کسانی تشکیل می‌دهند که طی سه دهه گذشته در مطبوعات ایران و دیگر رسانه‌های داخل قلم می‌زدند. آنها شب گفته‌های بی بی سی و رادیو آمریکا را در روز در رسانه‌ها تکرار می‌کردند و وقتی دستشان رو شد مجبور شدند به اتاق فرمان خود در غرب برگردند و همان اباطیل را از منبع اصلی آن منتشر کنند. آنها آزادانه به مقدسات مردم و اسلام اهانت می‌کردند و در راه بازگشت دیکتاتوری به کشور و سلطه مجدد غرب در ایران تلاش می‌کردند.
آنها در راه تبلیغ مارکسیسم و آموزه‌های غرب آزادانه به اسلام و قرآن اهانت و آن را نمادی از آزادی مطبوعات و آزادی بیان تلقی می‌کردند و اگر مردم و نظام در برابر آنها می‌ایستادند جمهوری اسلامی را متهم به نقض حقوق بشر می‌نمودند.
آنها عمدا قلم خود را به دروغ، تهمت، اهانت و تشویش اذهان می‌آلودند تا در صورت توقیف ، ثابت کنند در ایران آزادی نیست اما فردای همان روز توقیف روزنامه خود، از نشریه‌ای دیگر سر بر می‌آوردند و دوباره روز از نو و روزی از نو، شروع به لجن پراکنی علیه مردم و نظام می‌کردند.
آنها جلوی نقد مشفقانه و سازنده را می‌گرفتند تا جامعه اصلاح نشود و به جای آن به تخریب و تحقیر ملت و نظام در برابر اجانب روی می‌آوردند و نام آن را نقد سالم می‌گذاشتند.آنها مامور بودند تشنج و دعوا ایجاد کنند و با توفان یاس و ناامیدی امید به پیروزی را در دل ملت بمیرانند و برای دشمن جهت ضربه زدن به انقلاب فرصت آفرینی نمایند.
آنها قبل از اینکه بمب‌ها و موشک‌ها و گلوله‌های دشمن به قلب ملت ایران اصابت کند، با دروغ و تهمت، با بی‌آبرو کردن انقلابیون و تضعیف روحیه مردم روح مقاومت ملت ایران را نشانه گرفته بودند.
مقام معظم رهبری پس از امام (ره) از این پدیده به عنوان "تهاجم فرهنگی دشمن" و "نفوذ در فضای رسانه‌ای کشور" یاد کردند و آن را هم در قالب یک "پروسه" و هم در اندازه یک "پروژه" مورد شناسایی قرار دادند.
معظم له طی دو دهه گذشته با چشمان بیدار خود این جریان را رصد فرمودند و در جای جای رهنمودهای خود نسبت به آن هشدار دادند، اما متاسفانه مسئولان فرهنگی از آن غفلت کردند. همان روز که برای اولین بار از تهاجم فرهنگی به عنوان یک تهدید یاد کردند یکی از مسئولان فرهنگی کشور نگاه ایشان را تخطئه کرد و گفت؛ "تهاجمی" در کار نیست بلکه آنچه مطرح است "تبادل" است ما در این "تبادل" باید حرف خودمان را داشته باشیم.
بعدها معلوم شد که او در تور سربازگیری دشمن قرار دارد و بزودی از اردوگاه انقلاب به اردوگاه ضد انقلاب خواهد رفت و در بالاترین رده‌ها، آنها را در این تهاجم یاری خواهد کرد.
وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات همان کسی که "تهاجم فرهنگی" را "تبادل فرهنگی" ترجمه می‌کرد یکی از اشرار فتنه سال ٨٨ بود که صدا و تصویر او را از بی بی سی فارسی می‌شنیدیم. او به همراه برخی قلم به مزدان اجنبی که روزگاری در مطبوعات کشور قلم می‌زدند اتاق فکر لندن را علیه ملت و انقلاب و اسلام تجهیز می‌کردند. آنها مامورند راه بازگشت سلطه غرب به ایران را از طریق بازتولیداستبداد در ایران هموار کنند.با آنکه طی سه دهه گذشته بارها از سوی مردم مورد لعن و نفرین قرار گرفتند و شناسایی شدند مرتب در رسانه‌های جدیدالتاسیس، خود را باز تولید کردند. فقط آنهایی که کارشان به رسوایی کشید ننگ پناهندگی به بیگانگان را پذیرفتند و رسما جیره غذایی خود را به دلار و یورو در آمریکا و اروپا می‌گیرند. اما هنوز کسانی از آنها در داخل هستند که جیره "جنگ فرهنگی" خود را به ریال می‌گیرند.
سئوال مردم از مسئولان این است که با این پدیده چه باید کرد؟ آنها به بهانه آزادی بیان و حقوق بشر می‌خواهند مصونیت حقوقی برای خود درست کنند.
آنها پیش‌قراول جنگ سخت دشمن هستند و مسلسل‌های خود را پنهان کرده‌اند و با ظاهری اتو کشیده و آرام در حالی که قلم در دست دارند دشمن را در لایه‌های پیچیده جنگ نرم تدارک و تجهیز می‌کنند.
مردم انتظار دارند در سه سطح حقوقی، سیاسی و امنیتی با سربازان ارتش رسانه‌ای غرب در ایران و خارج از مرزهای ایران برخورد شود و از حقوق ملت و نظام دفاع شود. آیا نهادهای مسئول در نظام می‌توانند به این مطالبه حقیقی مردم پاسخ دهند؟
آیا دستگاه قضائی کشور، احزاب و گروه‌های اسلامی و نهادهای مسئول امنیتی می‌توانند مردم را در سطوح حقوقی، سیاسی و امنیتی یاری دهند؟
پی نوشتها:
۱- حضرت امام در دیدار با مسئولان انتشارات سپاه پاسداران ٨/۲/۶۱
۲- حضرت امام خمینی(ره) ۱۴/۴/۵۹
٣- امام خمینی (ره) ۴/۶/۵٨
۴- امام (ره) ۲۶/۲/۵٨ و ۱٣/۱۰/۵۷ و ۴/۶/۵۹
۵- امام (ره) ۴/۱۲/۵۹ و ۲۹/۱۰/۵۷

قدس: نبرد رسانه ای نیابتی ریاض علیه دمشق
«نبرد رسانه ای نیابتی ریاض علیه دمشق»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در ان می‌خوانید؛در روزهای اخیر، تحولات سوریه با موضعگیریهای کشورهای همسایه و بعضاً اروپایی وارد مرحله جدیدی شده است. بر کسی پوشیده نیست که بیش از همه مخالفتهای خارجی، تمرکز دشمنیها علیه دمشق در عربستان است، به نحوی که ریاض در اقدامی مداخله جویانه اذعان نمود «آنچه در سوریه می گذرد، مورد قبول عربستان نیست». در واقع، ملک عبدا... ضمن فراخوانی سفیرش از دمشق، با این تهدیدها و توصیه ها، نسخه دموکراسی برای سوریه می پیچد.
پرسش اینجاست که چرا ریاض بیش از دیگر کشورها مدعی مداخله در سوریه است؟
عبدا... در شکل گیری موازنه قوا، پس از بهار عربی همپیمانان دیکتاتور خویش را از دست داد. می توان ادعا نمود که سیاستهای عربستان در فرایند بیداری اسلامی منزوی گردیده است، زیرا حوادث در جهان عرب، حاکمان مستبد را از اریکه قدرت پایین کشیده که در برخی کشورها، رأس هرم فراری است و در کشوری مانند مصر همتای ملک عبدا... در حال محاکمه است. محاسبات دولتمردان سعودی از رخدادهای دمشق، سقوط اسد در روزهای آتی است، لذا تلاش می کنند در معادله قدرت پس از اسد، سهم شایان توجهی را با حذف ایران از آن خود کنند.
پس از سقوط صدام، عراق از یک کشور دوست و همسو با عربستان به یک دولت شیعی نزدیک به سیاستهای ایران تبدیل شد و بر هم خوردن این موازنه، سبب نگرانی سران ریاض گردید، به گونه ای که ملک عبدا... در مصاحبه ای اعلام نمود ما در جنگ ایران و عراق ٣۰ میلیارد دلار هزینه کردیم، اکنون آماده ایم برای ساقط نمودن نوری مالکی ۱۰۰ میلیارد دلار هزینه کنیم. برای اثبات این ادعا می توان به سخنان «ریچارد هاس» استناد نمود. رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در مصاحبه با روزنامه هافینگتن پست، از توسعه نفوذ ایران سخن گفته و اعراب را به مقابله با سلطه امپراتوری ایران تشویق کرده و از احیای هژمونی فارسی بر منطقه ترسانده است. در واقع، روند حوادث در کشورهای همسایه بلندپروازیهای فرزندان عبدالعزیز را با مشکلاتی مواجه نمود که افزون بر عراق، ناکامیهای ریاض در لبنان را نیز می توان به این ادعا اضافه کرد.
سالهاست در تحولات منطقه، خاندان اسد (پدر و پسر) محور مقاومت بوده اند. این رفتار، فرصت میدان داری حوادث جهان عربی را با تأکید بر فلسطین و لبنان از عربستان سلب کرده است. به همین دلیل، دولتمردان ریاض همواره مترصد موقعیتی بودند تا تنها کشور مستقل جهان عرب را که خروجی موضعگیریهایش به نفع اسرائیل غاصب و جریان وابسته به غرب در جهان اسلام نبوده است، رام و وادار به تمکین نمایند؛ هر چند تاکنون تلاشهای آنها بی نتیجه بوده است. لذا، شرایط کنونی که با هزینه سعودی و آمریکایی هدایت می گردد، برای دستیابی به هدف ذکر شده، برای آنها مغتنم است.
ناکامی عربستان در لشکرکشی به بحرین و ناتوانی در مهار تحولات یمن با وجود پناه دادن به دیکتاتور این کشور و کارگر نیفتادن کمکهای میلیاردی برای جلوگیری از محاکمه مبارک، همگی بیانگر این واقعیت است که دولتمردان عربستان از دخالت و تحریک اعتراضها در سوریه دست بر نخواهند داشت و تلا ش می کنند با بزرگنمایی مشکلات در دمشق، به گونه ای فرافکنی نموده و اذهان عمومی را از شکستهای ریاض در ماه های اخیر منحرف کنند. افزون بر مسائل مطرح شده، این کشور از اعتراضهای داخلی نیز رنج می برد. شهروندان عربستانی تحت تأثیر بیداری اسلامی، با طرح مطالبات اولیه خود، حاکمان سعودی را در تنگنای شدیدی قرارداده اند. به این موضوع می توان جنگ قدرت را در خاندان سعودی نیز اضافه نمود.
نباید فراموش نمود، آنچه اکنون ملک عبدا... به عنوان مأموریت انجام می دهد، صرفنظر از چالشهای آنها با خاندان اسد، مأموریت نیابتی از سوی واشنگتن است که قبلاً کسینجر طرح آن را ارائه نمود، به نحوی که بی ثباتی در پایگاه های آمریکا باید به محور ضد آمریکا نیز سرایت نماید. سفر غیرقانونی سفیر آمریکا در سوریه به حماه، در این راستا قابل توجیه است. یا می توان به جلسات پنهانی با محوریت سیا برای تشدید بی ثباتی در دمشق استناد نمود. اقدامهایی از قبیل تشدید جنگ رسانه ای، دامن زدن به شایعه مداخله ناتو در سوریه و یا ورود شورای امنیت به موضوع سوریه، در این راستا قابل توجیه است.
گفتنی است، اکنون کشوری مدعی ژست دموکراسی در کشور دیگری است که از حداقلهای مولفه های نظام مردم سالار برخوردار نیست. در این کشور، نظام قبیله ای و قرون وسطایی، شهروندان را از حقوق ابتدایی محروم نموده که این دستورات و بخشنامه های دولتمردان با حمایت ایدئولوژیک وهابیت تئوریزه می گردد. همچنین، پارلمان، حقوق شهروندی، انتخابات، قانون اساسی و مطبوعات آزاد و مستقل واژه های بیگانه و نامأنوسی برای افکار عمومی داخل عربستان است.
دولتمردان کشور یاد شده چگونه می توانند دولتهای دیگر را به احترام حقوق شهروندان خود وادار نمایند؟
بنابراین، عربستان با موضعگیریهای اخیر خود، نمی تواند انگیزه انسان دوستانه و اسلامگرایانه داشته باشد، بلکه مواضع دستگاه دیپلماسی سعودی، جلوه دستورالعمل نشستهای مخفیانه سیا برای مقابله با نظام مردمی بشار اسد است. اگرچه اسد در این کشور به برخی وعده های داده شده عمل کرده و تلاش می کند معضلات را از طریق گفتگو با مخالفان حل نماید، ولی محور ریاض- تل آویو و واشنگتن، فقط به سقوط نظام فعلی سوریه در راستای یارگیری، می اندیشند.

سیاست روز:میراث‌داری یا میراث‌خواری؟
«میراث‌داری یا میراث‌خواری؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن می‌خوانید؛یکم) ستاره بخت دکتر محمود احمدی‌نژاد در قامت نهمین و دهمین ریاست جمهوری ایران، پس از آنکه برخی طرفداران دوآتشه او را معجزه قرن بیست و یکم و بعضی از شبه رجال سیاسی تا حد پیامبری بالا بردند که اگر قرار بود پیامبر دیگری بعد از رسول‌الله مبعوث شود یقینا او پیامبر بعدی می‌بود و آخرین لقبی که به او اعطا شده محمود کبیر بود در حال افول است. البته این سنت الهی است که هر آغازی را پایانی و هر فرد وامتی را اجل حتمی است. که هیچ راه گریزی نیز در آن یافت نمی‌شود.
اما آنچه که غیر معمول و دور از انتظار می‌نمایاند اجلی معلق و زودرس می‌تواند باشد چرا که هنوز دو سال از دوران ریاست جمهوری او باقی است. شاید این نیز از ویژگی‌های منحصر به فردی است که آقای احمدی‌نژاد در این دوران از خود بروز و ظهور داشته‌اند.
دوم) حضور آقای احمدی‌نژاد به عنوان کاندیدای نهمین دوره ریاست جمهوری با چالش اکثر گروه‌ها و نحله‌های اصول‌گرایی همراه بود او نه تنها قاعده بازی که اصول‌گرایان برای نهمین دوره ریاست جمهوری تدارک دیده بودند را به رسمیت نشناخت بلکه در حرکتی متهورانه همه را در حالتی آچمز ‌قرار داد که چاره‌ای جز پذیرفتن او نداشتند. گرچه امروزه برخی حمایت‌های او از افرادی که انتساب به جریان انحرافی و یا اتهام فساد مالی دارند باعث شده که بعضی از دوستان دیروز منتقدان جدی امروز او را اصول‌گرا ندانند ولیکن او نیز صادقانه تاکنون خود را اصول‌گرا معرفی نکرده است که اکنون به خاطر عدول از خط اصلی مورد شماتت دوستانش قرار گیرد. او پدیده‌ای است در نوع خود بی نظیر و شاید رمز موفقیتش نیز در متفاوت بودن او باشد در طول دوران خدمت‌‌اش پیوسته جریانات مختلف خود را منتسب به او کرده و یا دوست می‌داشتند که دکترا آنی باشد که در ذهن آنها تبلور یافته است که اگر چنین می‌بود که دیگر احمدی‌نژاد نبود. پدیده نوظهوری نمی‌توانست باشد که عالم و آدم را به چالش فرا خواند.
سوم) رئیس‌جمهور محترم برای رساندن کشور به «آرمان شهری» که در ذهن خود دارد و فقط اندک دوستان حلقه‌ خمسه و عشره او از آن مطلع بوده و به عقاید او ایمان دارند. تاکنون از هیچ کوششی دریغ نورزیده است. او در این حرکت جهاد‌گونه با دستانی پاک صادقانه تا پای جان ایستادگی کرده است. از تعداد سورتی پروازهایی که برای سرکشی به اقصی نقاط کشور داشته‌اند که کمتر خلبانی یارای رقابت با اوست بگذریم. چرخاندن سه دوره هیات دولت به دور ایران و اجرای هدفمندی یارانه‌ها از کارهای شاقی است که دولتهای قبل جرات چنین کاری را نداشتند انصافا شجاعت ایشان در تصمیم به جراحی اقتصاد ایران ستودنی است. اما در کنار همه خوبی‌هایی که داشته‌اند برخی از موضع‌گیری و تصمیمات ریاست محترم جمهوری هزینه‌های قابل توجه‌ای را برای کشور برداشته است مثل نظر ایشان در مورد بلامانع بود رفتن خانم‌ها به استادیوم برای تماشای فوتبال که مراجع عظام و علمای اعلام را برآشفت و یا طرح مکتب ایرانی که به حیثیت جهانی ایران در جهان اسلام لطمه وارد کرد و یا عدم ابلاغ و اجرای برخی مصوبات مجلس شورای اسلامی که منجر به تشکیل هیات حل اختلاف بین روسای سه قوه از طرف مقام معظم رهبری گردید و ...
چهارم) دو گروه ادعای میراث داری و یا میراث‌خواری از قبل دوران ریاست جمهوری او را دارند گروه اول کسانی هستند که همچنان وفادار به ریاست جمهوری باقیمانده و او را در حکم «یک» و بقیه را صفر می‌پندارند که با وجود او معنی و مفهوم دارند و رابطه خود را مرید و مرادی تعریف می‌کنند. این گروه که نگاهی ایدئولوژیک نیز به مسائل سیاسی دارند از اینکه میراث دولتهای نهم و دهم می‌باید توسط آنها در دولتهای بعدی نیز ادامه یابد کوچکترین تردیدی نمی‌بینند و حاضرند هرگونه سرمایه‌گذاری و هزینه‌ای را نیز برای تحقق آن پرداخت کنند. که به دست آوردن دو سوم آرای مجلس نهم مقدمه تداوم راه پر فراز و نشیب آینده آنهاست.
اما گروه دوم که نقش اساسی در تئوریزه کردن و تثبیت دولتهای نهم و دهم داشته‌اند برخی از مواضع‌ آقای احمدی‌نژاد و یاران او را برنتافته و در طی سالهای اخیر از طرف گروه اول طرد شده و در هیبت منتقدان در قالب «جبهه متحد اصولگرایان» مدعی میراث‌داری سوم و بیست و دوم خرداد ماه برآمده‌اند.
پنجم) تجربه سالهای گذشته نشان می‌دهد که ملت ایران از هوش و ذکاوت بالایی برخوردارند. در محاسبات نهایی از هزینه و فایده‌ای که جناح‌های مختلف برای نظام داشته‌اند. رویکرد جدید خود در انتخابات آینده را برمی‌گزینند این رویکرد همچون رودخانه‌ای خروشان و سیل‌آسا جای گروه‌های اقلیت و اکثریت را در مجلس نهم تعیین خواهد کرد. وجود احزاب و تشکل‌های سیاسی می‌تواند نقش مراتع و جنگل‌ها را در سیستم‌های آبخیزداری ایفا کرده و از جاری شدن سیلاب‌ها و طغیان‌ رودخانه‌ها جلوگیری کند.

مردم سالاری:هشداری درباره پست تازه سعیدلو
«هشداری درباره پست تازه سعیدلو»عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم محمدحسین روانبخش است که در آن می‌خوانید؛محمود احمدی نژاد روز گذشته با ایجاد یک معاونت جدید برای ریاست جمهوری، در حکمی علی سعیدلو را به عنوان "معاون امور بین الملل" منصوب کرد تا این یار دیرین خود را که از شهرداری به هیات دولت آورده همچنان حفظ کند. ایجاد این معاونت در حالی است که سال گذشته نیز احمدی نژاد به چند تن از نزدیکان خویش از جمله اسفندیار رحیم مشایی و حمیدبقایی حکم "نماینده ویژه در امور بین الملل " داده بود که با مخالفت های بسیاری روبرو شد و از آن تفسیر به موازی کاری در دستگاه دیپلماسی کشور شد و اگر چه این احکام از " نمایندگی" به " مشاورت" تغییر یافت ولی در باطن هیچ تغییری در آن ایجاد نشد و منوچهر متکی وزارت خویش را بر سر مخالفت با این احکام و رفتار نماینده های ویژه رئیس جمهور از دست داد. حال که به نظر می رسد محدودیت های پیش روی این نمایندگان ویژه، مانع از نقش آفرینی یا به عبارت درست تر دخالت آنها در سیاست خارجی شده و موازی کاری در این دستگاه حساس کم شده است و با توجه به شکست جریان انحرافی در انتصاب یکی از اعضای متهم این جریان به سمت معاون وزیر خارجه، با این حکم بار دیگر شائبه دخالت وموازی کاری در وزارت خارجه بوجود می آید.
از سوی دیگر با توجه به بیگانگی سعیدلو با سیاست خارجی، معلوم نیست در آینده تاثیر این حکم چگونه باشد و چه مشکلاتی را پیش روی دستگاه دیپلماسی کشور قرار دهد. این در حالی است که درحکم احمدی نژاد برای سعیدلو ذکر شده که" نظر به تجارب و خدمات ارزشمند "سعیدلو، این حکم برایش صادر شده! برای اینکه بدون دلیل و شاهد ،قضاوت نکرده باشیم. بد نیست یکبار دیگر رفتار حمید بقایی را در این حوزه مرور کنیم و ببینیم که یک حکم نامناسب و اعتماد نادرست چطور در دستگاه دیپلماسی آثار سوئی به جای گذاشته و می گذارد: اولین شاهکار نمایندگان ویژه احمدی نژاد، سخنانی بود که بقایی درباره کشتار ارامنه در ترکیه گفت و اسباب زحمت دستگاه دیپلماسی کشور را فراهم آورد! بقایی در همایش "ایران; پل پیروزی" در مورد درخواست غرامت از سه کشور آمریکا، بریتانیا و روسیه به خاطر اشغال ایران در طی جنگ جهانی سخن می گفت اما به دلیل عدم آشنایی با الفبای سیاست خارجی چنین گفت: در برخی از کشورها حتی موضوعاتی کمرنگ تر از موضوع ایران را پیگیری کرده که در این باره می توان به اقدامات ژاپن درباره بمباران هیروشیما در خلال جنگ جهانی دوم اشاره کرد. هم چنین می توان به درخواست ارامنه درباره نسل کشی دولت عثمانی در سال ۱۹۱۷ اشاره کرد که ارامنه این موضوع را به عنوان یک وجه عرق ملی دنبال می کنند. این سخن بقایی در رسانه های ترکیه و ارمنستان واکنش های متناقضی در پی داشت به صورتی که در ارمنستان از آن استقبال شد، اما در ترکیه بلوایی را به پا کرد که احمد داوداوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، را مجبور کرد تا با متکی تماس گرفته و از همتای ایرانی خواستار توضیح در مورد آن شود.
با توجه به روابط استراتژیک ایران با ترکیه چاره ای نبود جز آن که به نحوی غائله به پا شده رفع و رجوع شود و به همین خاطر، روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی فی الفور اطلاعیه ای صادر کرد و مدعی شد که اظهارات بقایی در باره روابط دولت عثمانی و ارامنه از سوی رسانه ها درست منعکس نشده است. علاوه بر این اطلاعیه، بقایی وارد میدان شد تا در برابر خبرنگاران حاضر توضیحی در مورد سخنان خود بدهد و تاکید کرد که تنها قصد بیان یک مثال را داشته و نمی خواسته هیچ گونه اظهار نظر خاصی را بیان کند. با وجود اطلاعیه سازمان میراث فرهنگی و مصاحبه بقایی اما گزارش مرکز پژوهش های مجلس و اعتراض متکی نشان می دهد که خدشه وارد شده بر روابط ترکیه و ایران به درستی ترمیم نشد و سخنان بقایی همچنان بر آن سایه انداخته است. در واقع، سخنان وی و واکنش های تند مقامات و رسانه های ترکیه بعد از آن نشان دهنده حساسیت های بالا در عرصه سیاست خارجی است که کارآزمودگی دیپلماتیک در این عرصه را اثبات می کند.
جالب اینجاست که همان روزها خبری مبنی بر " کشف اسنادی از وزارت خارجه در کیف شاه در کاخ نیاوران " منتشر شد که در ماه های اخیر، مدیرعامل بازداشت شده منطقه آزاد ارس و مدیر سابق کاخ موزه نیاوران گفت که این شایعه با طراحی حمید بقایی برای انحراف افکار عمومی از سخنان جنجالی وی درباره ترکیه صورت گرفت!
یکی دیگر از اقدامات حمید بقایی سفر به مصر و یمن و مذاکره و گفت وگو بادیکتاتورهای این کشورها، آن هم دقیقا در آستانه قیام های مردمی این کشورها بود !
حمید بقایی اواخر آذر ٨۹ وارد صنعا پایتخت یمن شد تا پیام محمود احمدی نژاد را به علی عبدالله صالح، همتای یمنی وی تقدیم کند. این نماینده ویژه احمدی نژاد درهمان ایام درباره سفرش و پیامی که حامل آن بود، گفت: این پیام درخصوص روابط برادرانه دو کشور برادر و راه های تقویت و توسعه آن در زمینه های مختلف و حائز اهمیت مشترک است. یمن و ایران از سالیان سال روابط خوبی با هم در تمامی زمینه ها داشته اند. یمن یکی از دولت های مهم در خاورمیانه و مورد توجه ایران است.
وی همچنین بیان کرد: سیاست ایران بر اساس توسعه روابط اسلامی، عربی و منطقه ای به ویژه با یمن است. امیدواریم که این سفر آغازی برای توسعه روابط بین دو کشور برادر باشد.
ماموریت وی شبیه ماموریت اسفندیار رحیم مشایی بود که در ۲۱ آذرماه ٨۹ به اردن رفت و با عبدالله دوم پادشاه اردن دیدار و دعوتنامه احمدی نژاد را برای سفر به تهران تسلیم وی کرد; سفری که قرار بود به بهانه جشن نوروز شکل گیرد ولی با مخالف نمایندگان مجلس و مقامات عالی رتبه نظام انجام نشد و بعدها حرف و حدیث های زیادی درباره دلیل دعوت از عبدالله ( که در نمایش ضد دینی ظهور نزدیک است، سفیانی معرفی شده است) شنیده شد.
اواسط دی ماه ٨۹، دو هفته قبل از آغاز قیام مردمی تونس که به سقوط حکومت دیکتاتوری علی عبدالله صالح در یمن و در ادامه سقوط حکومت مبارک در مصر منجر شد بقایی در گفت وگو با شبکه العالم شرح خدمات خود در سفر به مصر و یمن را به تفصیل بیان کرد. بقایی در آن گفت وگو با اشاره به سفر خود به مصر گفت: سفر من به مصر نخستین سفر رسمی یکی از مقامات جمهوری اسلامی ایران به مصر بعد از گذشت ٣۰ سال بود. البته پیش از این مسوولان ایران به مصر سفر کرده بودند، اما هدف آن سفرها شرکت در اجلاس های بین المللی بود که در مصر برگزار می شد نه به دعوت دولت مصر. اما سفر من نخستین سفری بود که یکی از مسوولان ایران به دعوت رسمی انجام داد.
بقایی سپس درباره سفر خود به یمن هم گفت: یمن کشوری است که به لحاظ سیاسی و تاریخی با ایران رابطه ای نزدیک داشته است اما اخیرا روابط این دو کشور شاهد فراز و نشیب هایی شده بود با این حال خواست ملت ها و مسوولان دو کشور کاهش یا سردی روابط نبود، بلکه همه به دنبال توسعه روابط این دو کشور بودند.
وی افزود: احمدی نژاد پیامی برای علی عبدالله صالح رئیس جمهور یمن آماده کرده بودند که من حامل آن پیام بودم و در سفری که با برخورد گرم و خوب دولت یمن مواجه شد، با وزیر خارجه و وزیر گردشگری و چند تن از وزیران و مسوولان به ویژه نخست وزیر و خود رئیس جمهور یمن ملاقات کردیم و به این جمع بندی رسیدیم که باید فصل جدیدی در روابط بین دو کشور باز کنیم. در حال حاضر امیدواریم که میزبان هیاتی از یمن در ایران باشیم و همین ارتباطات خواهد توانست روابط دو کشور را از فضایی که اخیرا شکل گرفته بود، خارج کند".کمتر از یکماه بعد معلوم شد که چقدر این پیامها و پیام رسانی ها اشتباه و مبنی بر عدم درک شرایط کشورهای منطقه بود.
با توجه به همه آنچه بیان شد، بدیهی است که نادرستی همه این رفتارها ومشکلات ناشی از آن، بیشتر از اینکه به حمید بقایی برگردد به رفتار و نحوه مدیریت محمود احمدی نژاد بر می گردد و به همین دلیل است که انتصاب سعیدلو به عنوان معاون امور بین الملل که در ادامه همان رفتار و مدیریت است، می تواند حوادثی بدتر از آنچه ذکر شد در صحنه سیاست خارجی بوجود آورد.   

حمایت:ما جماعت اهل " غر زدن "
«ما جماعت اهل غر زدن »عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت است که در آن می‌خوانید؛ماه مبارک رمضان یکی از ماههای مهم خداست که باید در آن ، خوبی های وجود انسان بیش از همیشه متبلور شود.هر چه انسان خود را بیشتر متخلق به اخلاق الهی کند در شب قدر ، بهره بیشتری خواهد برد.
محبت و الفت که در دین مبین ، به آن تاکید شده یکی از مهمترین خلقیاتی است که باید در این ماه پر برکت ، وجودمان را با آن بیاراییم.اما متاسفانه شاهد آن هستیم که برخی ، نه تنها این ماه را بهانه ای برای تالیف قلوب مومنین نمی کنند،بلکه بر تنگ نظری وبد گمانی وغر زدن های خود به همه چیز می افزایند. قطعا شما هم با افرادی مواجه هستید که دایم به جامعه ، مسئولین ، مردم و حتی خودشان ایراد می گیرند. این افراد نه تنها هیچ وقت نیمه پر لیوان را نمی بینند بلکه قایل به شکستن لیوان هستند.هیچ خبر ، کار یا فردی برای آنها حس مثبت نگری ایجاد نمی کند. این افراد حتی کارهای خیر ، مفید برای جامعه وخدمات سایرین را به دیده بد می نگرندهر چند هیچ عقل سلیمی مثبت نگری مطلق به تمامی رویدادهای پیرامون آدمی را خوب نمی داند اما بی شک عقل سلیم ، منطقی وانسانی منفی نگری مطلق را هم بد می داند.
فردی که همه حوادث ورخدادهای جامعه خود را بد می داند ودایم غر می زند حتما باید به یک روانشناس مراجعه کند چون قطعا او بیمار است.به راستی مگر می شود درجامعه وکشور دوست داشتنی ما همه چیز منفی باشد ولایق غر زدن و ایراد گرفتن. هزاران انسان مهربان در این ملک کهن زندگی می کنند که نگاه به چهره پرتلاش وخستگی ناپذیر آنها ، نور امید وحس خوشی را در دل هر انسانی روشن می کند.صد ها ماجرای عاطفی وانسانی را هرروز در کشورمان شاهد هستیم که هرکدام شان می تواند بهانه خوبی برای زیبا نگریستن به دنیا باشد. هزاران پیشرفت وپویایی را در این مرز پرگوهر تجربه کرده ایم که هر کدام از آنها برای اینکه سرمان را بالا بگیریم وبه خود ببالیم کافی است.
از سوی دیگر ناامیدی وبدتر از آن انتقال این احساس غلط وخطرناک در جامعه ، گناه بزرگی است که هر ایرانی غیرتمند وعاشق وطن از آن فراری است.بی شک مضرات بیمارینا امیدی به مراتب خطرناک تر از سرطان وایدز است پس بیاییم از انتشار این بیماری مرگ اور جلوگیری کنیم. به دور از هر گونه سیاسی نگری وسیاسی بازی ، باید به این تذکر همیشگی مقام معظم رهبری گوش داد که از نا امید کردن مردم بپرهیزیم .
در بسیاری از موارد آنکه غر می زند ومی نالد در زندگی شخصی و رفتار اجتماعی خود ، انسانی ضعیف ومنفعل است و آگاهی ، اطلاعات واخبار درستی از پیرامون خود ندارد.همچنین در اغلب موارد اینگونه افراد فاقد قدرت تحلیل مسایل اطراف خود بوده ، ید طولایی در پذیرفتن وسپس انتشار شایعات بی اساس د ارند.خداوند متعال در آیات کتاب آسمانی خود ما را حتی از ظن وگمان بد نهی کرده ومی فرماید : " ان بعض الظن اثم یعنی برخی از گمان های شما گناه کبیره هستند. با این تعبیر آسمانی والهی ، چگونه است که برخی به خود اجازه می دهند به راحتی نسبت به همه انسانهای دیگر از بالا تا پایین ، گمان بد داشته باشند.؟
اینگونه انسانهای بیمار ، شک نکنند که در روز رستاخیز باید پاسخگوی بدبینی ها ودر پی آن تهمت ها و غیبت هایی که کرده اند باشند وچه سخت است قانع کردن قاضی عدل الهی در آن روز هولناک. نقد منصفانه ، انتشار اخبار صحیح پشت پرده برای برملا شدن دست متخلفان ودلسوزی واقعی برای رفع بدی ها در جامعه کاملا با منفی نگری مطلق وغر زدن های همیشگی تفاوت دارند.

وطن امروز:آقایان هاشمی و خاتمی دیدید گفتیم؟!
«از جمله هزاران جایی که باید بگوییم:آقایان هاشمی و خاتمی دیدید گفتیم؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن می‌خوانید؛میان بیداری اسلامی با حال و روز این روزهای اقتصاد غرب و در راس آن آمریکا، نمی‌دانم ارتباطی وجود دارد یا نه اما این هر دو رویداد، مهر ورشکستگی و ابطال بر پیشانی تفکرات لیبرالی در کشور ما زده است. از یاد نبرده‌ایم که هم دولت سازندگی و هم دولت اصلاحات با ما بر سر این مفاهیم دعوای اساسی داشت. آقایان هاشمی و خاتمی و اعوان و انصارشان، خوب می‌دانم که چرا این روزها دوست ندارند با ما بر سر مفاهیمی از این دست سخن بگویند.
فتنه‌گران دانه‌درشت، نه اعتقادی به نتیجه دادن مقاومت داشتند و نه تصویری درست از اوضاع زار و نزار امروز اقتصاد جهانی. در عرصه اقتصاد خارجی، جریان لیبرالی کارگزاران، مدام برای ما این نسخه را تجویز می‌کرد که چاره‌ای نداریم الا پیوستن به اقتصاد جهانی.
ایشان بر این باور بودند که ما هم باید عضو WTO شویم و هم هضم شویم در اقتصادی که با دلار اداره می‌شود. تفکر لیبرالی «کارگزاران» اصولا اعتقادی به مفهوم «مقاومت اقتصادی» نداشت و چاره درد تحریم را در پاک کردن صورت مساله می‌دید؛ اینکه ما ایمان بیاوریم به خداوندی دلار، تا بلکه آمریکا دست از سر ما بردارد. روی دیگر این سکه اما عدم اعتقاد به «مقاومت سیاسی» بود که تفکر لیبرالی «مشارکت» و «سازمان مجاهدین» پرچمدار آن بود. از جمله هزاران جایی که ما حق داریم و وظیفه داریم به هاشمی‌چی‌ها و خاتمی‌چی‌ها «دیدید گفتیم» بگوییم، همین موضع بلند و باشکوه مقاومت در ۲ عرصه اقتصاد و سیاست است.
اگر در حرف، این آمریکاست که ما را تحریم کرده، لیکن در مقام عمل، اقتصاددانان دنیا این روزها ۲ جمله را زیاد بر زبان جاری می‌کنند؛ یکی اینکه جمهوری اسلامی عقل کرد که اقتصاد خود را به زلف «جهانی شدن» گره نزد و دیگری اینکه بر اساس شاخص‌ها، ظاهرا این اقتصاد غرب است که در خطر سقوط بسر می‌برد و تحریم، آنقدرها که از اسمش برمی آید، تهدید نبوده برای جمهوری اسلامی. اینکه جهانیان این روزها شاهد افول سیطره آمریکا بر اقتصاد و سیاست دنیای معاصرند و اینکه مقاومت اقتصادی در داخل، همان اندازه نتیجه مثبت داشته که مقاومت سیاسی در منطقه، نشان می‌دهد که ما در زمینه مفهوم مقاومت درست فکر می‌کردیم. نیز نشان می‌دهد منش انقلاب اسلامی و روش جمهوری اسلامی در مقابله با تحریم اقتصادی و تهدید سیاسی، درست و صحیح بوده است. در عرصه سیاست، بعد از فتنه ٨٨ علیه جمهوری اسلامی، این دیکتاتورهای دست‌پرورده آمریکا هستند که یکی‌یکی دارند از تخت سلطنت به زیر کشیده می‌شوند و درون قفس محاکمه می‌شوند.
در عرصه اقتصاد اما به نظر می‌رسد بعد از آن همه تحریم و اتخاذ خوی ابرقدرتی و زرسالاری، این دلار است که این روزها درون قفس دارد محاکمه می‌شود. مگر جز این است که دلار مظهر دیکتاتوری در حوزه اقتصاد است؟! اگر دیکتاتوری بد است، اقتصاد هیچ فرقی با سیاست ندارد و دلار هیچ تفاوتی با حسنی مبارک و معمر قذافی و علی عبدالله صالح و ملک عبدالله ندارد.
شگفتا که دیکتاتورها در هر دو حوزه اقتصاد و سیاست، محصول و دسترنج آمریکا محسوب می‌شوند. این روزها وضع اسکناس بدون پشتوانه دلار، یک چیزی در مایه‌های قیافه مچاله و کریه و زشت فرعون مصر است. خوشبختانه یا متاسفانه، بهترین و مناسب‌ترین تجلی طعنه «دیدید گفتیم» به امثال آقایان هاشمی و خاتمی همین جاهاست. صرف نمی‌کند برای آقای هاشمی که از اوضاع امروز اقتصاد آمریکا سخن بگوید و به صرفه نیست برای آقای خاتمی که سخن از بیداری اسلامی براند.
سخن گفتن از گودرز و شقایق، پایین آوردن سطح دعوای ما با تفکر ضدمقاومت اهالی فتنه است. طرفه حکایت اینجاست که ماه‌ها بعد از فتنه ٨٨ حالا BBC باید درگیری‌های خشونت‌بار در شمال شهر لندن را سانسور کند و VOA تظاهرات گسترده در خیابان‌های تل‌آویو را. این اما همه دیدنی‌های جهان کنونی ما نیست، که عبرت آموزتر و جالب‌تر از محاکمه فرعون مصر، محاکمه فرعون عرصه اقتصاد دنیا، یعنی دلار است. اگر مبارک را مردم مصر نمی‌خواهند و این بالطبع، موضوع همه جهانیان نیست، دنیایی دارد به حاکمیت بلامنازع دلار بر اقتصاد جهانی، «نه» می‌گوید.
دیکتاتور اقتصادی دقیقا همان بلا را بر سر خود آورد که دیکتاتورهای سیاسی. پول بدون پشتوانه حتی اگر دلار باشد، مثل قدرت سیاسی بدون پشتوانه است و هر دو به یک فرجام مشترک و یک سرانجام واحد می‌رسند. درباره اوضاع دلار و حال و روز اقتصاد آمریکا این روزها آنقدر دیده و شنیده و خوانده‌اید که قصدی برای ارائه آمار ندارم، بویژه که دلار خودش دارد خودش را محاکمه می‌کند و اینکه دیگر «مرگ بر آمریکا»ی ملت ما نیست؛ هر چند که قطعا و حتما یکی از جلوه‌هایش هست! آنچه بنا دارم در واپسین سطور این یادداشت بنویسم، سخنی است خطاب به آقای هاشمی؛ آقای هاشمی! دیدید گفتیم که جمهوری اسلامی نباید به WTO بپیوندد؟! همچنین سخنی است خطاب به آقای خاتمی؛ آقای خاتمی! آیا برخورد پلیس لندن با مردم بی‌گناه درست است؟! آیا آمار شورش و اغتشاش در خیابان‌های تل‌آویو را دارید؟!
نظرتان درباره سقوط دیکتاتوری به نام دلار و ایضا دیکتاتوری به نام علی عبدالله صالح چیست؟! باور کنید نمی‌دانم بگویم: بیچاره دلار یا بیچاره شما، که با پشتوانه یک پول بدون پشتوانه رفتید و دست دوستی به جورج سوروس دادید تا از جمهوری اسلامی کاریکاتور بکشید! آقایان! پولی که پشتوانه اقتصادی نداشته باشد، به کار فتنه سیاسی علیه نظامی که پشتوانه‌اش، خون ٣۰۰ هزار شهید، خمینی و خامنه‌ای و یک ملت عاشورایی نترس از تحریم و تهدید است، نمی‌آید. بیچاره نتانیاهو که دل به شما بست و بیچاره شما که دل بستید به چند دلار بدون پشتوانه. آقایان! ما از قبل گفته بودیم که مقاومت در هر دو حوزه اقتصادی و سیاسی جواب می‌دهد.
ما از زبان شهدا گفته بودیم. دیدید گفتیم؟

تهران امروز:باز هم انتصاب حاشیه‌ساز
«باز هم انتصاب حاشیه‌ساز»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی تهرانارموز به قلم عمادالدین پارسا است که در آن می‌خوانید؛بعد از رای اعتماد خوب نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی به وزیران پیشنهادی رئیس‌جمهور و نشان داده شدن علاقه دو قوه به همکاری و همیاری در پیشبرد امور کشور انتظار این است که مسئولان کشور از هرگونه موضع‌گیری و تصمیم‌گیری حاشیه‌دار و مسئله‌ساز پرهیز کرده و فضای آرام کشور را با حواشی بی‌اهمیت تحت‌الشعاع قرار ندهند ولی متاسفانه دیروز با انتشار خبر انتصاب علی سعیدلو به سمت «معاون رئیس‌جمهور در امور بین‌الملل» به منظور «پیگیری و برنامه‌ریزی مسئولیت‌های بین‌الملل رئیس‌جمهور» پرسش‌های مهمی در ذهن افکار عمومی به ویژه ناظران سیاسی و اصحاب رسانه شکل گرفت که در اینجا به سه مورد آن اشاره می‌کنم.
۱ - از انتصاب اخیر شائبه موازی‌کاری در سیاست خارجی برداشت می‌شود. مسئله‌ای که مسبوق به سابقه است یعنی زمانی که رئیس‌جمهور محترم تعدادی از نزدیکان و همفکران خود را که مسئولیت‌های اجرایی داشتند به‌عنوان مشاور رئیس‌جمهور در مناطق مختلف جهان منصوب کرد و با واکنش منفی گسترده‌ای به ویژه در مجلس و وزارت امور خارجه مواجه شد و بعد از مخالفت صریح مقام معظم رهبری در دیدار هیات وزیران با ایشان در شهریور سال گذشته، نه رسما بلکه عملا این اقدام ابتر شد و استمرار نیافت.
رهبر معظم انقلاب که همواره نسبت به سیاست خارجی کشور حساسیت و اشراف قابل توجهی داشته‌اند در این دیدار فرمودند: «در دولت نباید کارهای موازی انجام بگیرد. کار موازی چند عیب دارد: اولا هزینه انسانی زیادی بیجا مصرف می‌شود، ثانیا هزینه مالی زیادی مصرف می‌شود، ثالثا تناقض در تصمیم‌گیری‌ها به وجود می‌آید ، وقتی دو دستگاه مسئول یک کاری هستند، این، یک تصمیم می‌گیرد، آن هم یک تصمیم دیگر می‌گیرد و رابعا از همه بالاتر، مسئولیت لوث می‌شود.
فرض کنید توی فلان مسئله اقتصادی یا مسئله فرهنگی یا مسئله سیاست خارجی یا هرچه، اگر چنانچه یک مشکلی پیش بیاید، مسئولیت لوث می‌شود. وقتی کار موازی انجام گرفت، مسئولیت لوث می‌شود. بین دولت ،یعنی قوه مجریه و بعضی از دستگاه‌های بیرون از قوه مجریه، یک جاهایی بعضی موازی‌کاری‌ها هست.
همه تلاشمان این است که بلکه این موازی‌کاری‌ها را یک جوری حل کنیم، اصلاح کنیم، علاج کنیم. در داخل دولت، دیگر نبایستی از این موازی‌کاری‌ها به وجود بیاید. حالا یک موارد خاصی هست اما کلی‌اش این است که موازی‌کاری خوب نیست.»
وقتی در کشور چنین راهبردی در نفی موازی کاری وجود دارد هیچ توجیهی در انتصاب یک فرد به‌عنوان معاون امور بین‌الملل رئیس‌جمهور وجود ندارد.
البته شاید آقای رئیس‌جمهور با استناد به اصل ۱۲۴ قانون اساسی که تصریح می‌کند «رئیس‌جمهور می‌تواند برای‏ انجام‏ وظایف‏ قانونی‏ خود معاونانی‏ داشته‏ باشد.» چنین انتصابی را انجام داده باشد اما در پاسخ باید گفت مگر وزارت امور خارجه با هزاران کارشناس و مدیر تحت مدیریت وزیرامور خارجه وظیفه‌ای جز اجرا و پیگیری مسئولیت‌های قانونی رئیس‌جمهوری در سطح بین‌المللی دارند که لاز م باشد فرد دیگری برای این مهم منصوب شود.
۲ - اشکال دوم در تضاد بودن ایجاد معاونت امور بین‌الملل رئیس‌جمهوری با سیاست کلی کوچک و چالاک و چابک‌سازی دولت است. هنوز چند هفته‌ای از ادغام چند وزارتخانه مهم در کشور نمی‌گذرد و بحمدالله رویکرد کوچک‌سازی در همه بخش‌های دولت و نظام به‌عنوان یک سیاست صحیح و پذیرفته شده در حال نهادینه شدن است.
در این وضعیت ایجاد یک ساختار موازی جدید در ریاست‌جمهوری محلی از اعراب ندارد و اثرات روانی منفی بر بوروکراسی کشور می‌گذارد. ضمن اینکه باید منتظر طراحی چارت سازمانی، جذب نیرو، خرید ساختمان و.... برای این معاونت جدید الاحداث باشیم که هیچ مشخص نیست چه وظایفی برعهده دارد که در چارچوب وظیفه وزارت امور خارجه و دفتر ریاست‌جمهوری نمی‌گنجد وضرورت داشته برای انجام آنها معاونتی جدید برای رئیس‌جمهور ایجاد شود.
٣ - اشکال سوم این است که بر فرض رئیس‌جمهور برای خود وظایفی در سطح بین‌المللی تعریف کرده و وزارت امور خارجه را از انجام آنها ناتوان می‌داند یا مصلحت نمی‌داند وزارت امور خارجه آنها را برعهده بگیرد! انتصاب آقای سعیدلو برای این سمت نقش آشکار شایسته سالاری است. وقتی به سوابق آقای سعیدلو نگاه می‌کنیم هیچ سابقه‌ای در فعالیت‌های بین‌المللی مشاهده نمی‌شود و رشته تحصیلی ایشان نیز ربطی به روابط بین‌الملل ندارد.
آیا واقعا در کشور قحط‌الرجال است و هیچ فرد آشنا به مناسبات بین‌المللی، مسلط به زبان‌های خارجی، شناخته شده در سطح بین‌المللی و برخوردار از سوابق مرتبط بین‌المللی وجود نداشت تا این مسئولیت خطیر! را برعهده بگیرد و تنها رئیس سابق سازمان تربیت بدنی و معاون سابق اداری و مالی شهرداری ازعهده آن برمی‌آید؟
این پرسش‌ها از سر دلسوزی برای نظام و کشور و با احترام وافر به وظایف و اختیارات قانونی ریاست محترم جمهوری و البته با صراحت مطرح شده و امیدواریم اگر آقای احمدی‌نژاد پاسخ مقبولی برای آنها ندارند در تصمیم خود تجدیدنظر فرموده تا ناهنجاری موازی کاری در میان دستگاه‌های کشور شایع نشود.

ابتکار:آنگاه که علما عبای دغدغه‌ها می‌کنند
«آنگاه که علما عبای دغدغه‌ها می‌کنند»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می‌خوانید؛آیت‌الله حسین مظاهری، رئیس حوزه‌ی علمیه‌ی اصفهان، طی سخنانی با عنوان «فضیلت‌های فراموش‌شده» اخیراً گفته «صداقت، صفا و صمیمیت فضایل مهم و فراموش‌شده‌ای هستند که در بین مردم مغفول‌اند. درعوض رذایلی همچون دروغ، تقلب، حقه‌بازی و نیرنگ، جایگزین صفت حسنه‌ی صدق شده و شهرت فراوانی یافته‌اند.» چندی است که علمای دین، رک و پوست‌کنده دردها و معضلات عیان جامعه را بر زبان می‌رانند.
تاکنون سعی مروّجان اخلاق بر این بوده که در لفافه و با ایما و اشاره سخن بگویند؛ اما اکنون رذایل اخلاقی به‌اندازه‌ای فراگیر و آشکار شده که اظهر من شمس گشته و راهی برای لاپوشانی نیست. آیت‌الله جوادی‌آملی تازگی‌ها گفته «ظاهر مردم، باطن مسئولان است» و این سخن درد گرانی است که باتأسف واقعیت دارد. ظاهر مردم چیست؟ فقر و بیکاری، ذهن و زبان و جسم و جانِ درصد زیادی از مردم را به تسخیر درآورده است. از درون این اوضاع، دروغ‌گویی چنان شایع گشته که گویی برترین فضیلت است و البته به زیرکی تغییر نام داده است.
هرکسی بتواند با شارلاتانی و دروغ‌گویی و نیرنگ حرف خود را به کرسی بنشاند و کار خویش را به پیش ببرد و گوی سبقت را چه در زندگی شخصی و روزمره، چه در سطوح اداری، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ورزشی از دیگران برباید، نزد دیگران زیرک است و مورد ستایش و احترام قرار می‌گیرد. ورزشکاران به‌هم فحش می‌دهند، زیراب هم را می‌زنند، همدیگر را هل می‌دهند، با دست توپ را دزدانه وارد دروازه می‌کنند و... سپس حاشا می‌کنند، اگر ثابت نشود، پیروزند. سیاست‌مداران در زمان رقابت‌ها به همدیگر تهمت می‌زنند، علیه هم دروغ می‌بافند، آبروی هم را لگدمال می‌کنند و خوش‌خوشان بر مرکب مراد سوار می‌شوند، انگار نه انگار.
در عرصه فرهنگی از هم مطلب می‌دزدند، شعر و کتاب دیگری را به نام خویش می‌کنند، پایان‌نامه دیگران را دولپی می‌بلعند، مدارک دکتری جعل می‌کنند و...، ککشان هم نمی‌گزد. خلاصه بلبشویی شده است. «هنر خوار شد، جادویی ارجمند/ نهان راستی، آشکارا گزند» ناگفته نماند این خصایل منفی در ذات ایرانی‌ها نبوده، بلکه به شهادت تاریخ‌نویسان غیر ایرانی، اجداد ما از دروغ‌گویی به‌شدت نفرت داشتند و از عواملی که باعث این رذیلت اخلاقی می‌شد، پرهیز می‌کردند.
هرودت، تاریخ‌نویس مشهور یونانی، نوشته ایرانی‌ها از دروغ نفرت دارند؛ به همین علت هیچ‌گاه زیر بار قرض و وام نمی‌روند؛ زیرا می‌دانند برای ادای بدهکاری ممکن است در تنگنا قرار بگیرند و به دروغ متوسل شوند. اما مع‌الاسف امروزه اغلب ایرانیان تا خرخره در قرض و وام فرو رفته‌اند. اوضاع اقتصادی و تورم و گرانی چنان آنان ‌را در تنگنا قرار داده است که قادر به پرداخت بدهی خود نیستند. به همین علت مجبورند دروغ پشت دروغ ببافند. برای استخدام در فلان شرکت یا سازمان دولتی، لحن و ظاهر خویش را برخلاف واقعیت و باطن خود درمی‌آورند. چند روز پیش در مجلس روضه‌خوانی و افطاری یکی از بزرگان کشور شرکت داشتم.
تعداد زیادی فقط برای نشان‌دادن خود به آن بزرگ حضور یافته بودند و این موضوع از رفتارشان کاملاً پیدا بود. به‌جرئت می‌گویم وقت نماز، درصدی از آنان بدون وضو به نماز ایستادند. دروغ به مردم، به خود و به خدای خود. همین چیزهاست که باعث شده آیت‌الله مظاهری به‌تلخی بگوید: «جامعه‌ی ما روی دروغ و ریاکاری می‌چرخد.» جای تأسف است که برخی مسئولان ارشد در نظام اسلامی برای مصلحت‌های کوچک، دروغ‌های بزرگی گفته و می‌گویند که پیامدهای ناروای آن‌ها امروز گریبان جامعه را گرفته است.
این شیوه‌ی ناپسند در همه‌ی دولت‌ها بوده و ممکن است نیت خوبی پشت این‌ها باشد؛ ولی چون ظاهر و پوسته‌ی زیبایی نداشته است، اثرات ناگواری به‌جا گذاشته و این لباس زشت در جامعه مد شده است. مردم هم یاد گرفته‌اند که برای پیش‌برد امور خویش تا می‌توانند از راستی و درستی فاصله بگیرند؛ زیرا با صداقت کلاه سرشان می‌رود! واقعیت این است که زنجیره‌‌‌ای از فسادها و بی‌اخلاقی‌ها پای عدالت و درستکاری را به زنجیر کشیده است.
در همین چند ماهه‌ی اخیر، زنجیره‌ای از قتل‌ها، تجاوز گروهی به زنان، ترورهای پی‌درپی، کودک‌آزاری مداوم، اسیدپاشی و معشوق‌کشی، شادی‌های غیرمعمول و... به‌شدت تکرار شده است. کمی در چهره و رفتار و لحن مردم نگاه کنید. گویی بر روی انباری از باروت پوسته‌ای نازک از آرامش کشیده‌اند. آرامش مردم طبیعی نیست.
آنان زورکی خود را آرام نگه داشته و همدیگر را تحمل می‌کنند. کافی است جرقه و تلنگری بر این پوسته‌ی نازک زده شود، آنگاه این تحمل زورکی و آرامش تصنعی کنار می‌رود و چه آتشی به پا می‌شود. چنانچه دو خودرو در خیابان به‌هم بخورند، رانندگان برای هم قمه می‌کشند. دختری از دست خواستگار مصرش خسته شود، برای همیشه از بینایی و زیبایی محروم می‌شود (آمنه). گاهی هم وحشیانه آش‌ولاش می‌شوند. (پل مدیریت). رگ قهرمانی را می‌زنند (داداشی). دختر نماینده‌ای را می‌ربایند و می‌کشند (باقرنژاد). به زور وارد محدوده زندگی مردم می‌شوند، دست‌ و پای مردان را می‌بندند و به زنانشان تجاوز می‌کنند (خمینی‌شهر) و خلاصه هر دم از این باغ بری می‌رسد.
راستی ریشه این کج‌خلقی‌ها چیست؟ چه شده که مردم این‌جوری شده‌اند؟ بی‌گمان مردم مشکل دارند. فقر و بیکاری و بی‌اعتمادی هیزم‌های این آتش‌ها شده‌اند. نان گران شده، لبنیات از سفره مردم پر کشیده، گوشت روی سفره‌های بسیاری از مردم هر روز غیبت می‌خورد. حتی سیب‌زمینی و پیاز هم ناز می‌کنند. درخت تورم و گرانی هر روز تناور و رشیدتر می‌شود، از آن‌طرف مردم کوتوله می‌شوند. دولت هم می‌خواهد سنگی از یارانه‌های نقدی زیر پای مردم بگذارد تا بلکه دست آنان به شاخه‌ای از این درخت برسد؛ اما هیهات، دست‌ها کوتاه و خرما بر نخیل.از ازدواج که دیگر نگو و نپرس. میل به این رسم نیکو در بسیاری کور شده است. کثیری به خاطر محرومیت و فقر از این موضوع عقده‌ای شده و به ناهنجاری کشیده می‌شوند. دسته دیگری ازدواج را دمده می‌دانند و با پول‌های بادآورده به خوش‌گذرانی روی می‌آورند، یکی، دوتا...صدتا... و طعمه‌های این گروه هم غالباً دختران و زنان آسیب‌پذیر و گرفتار هستند. به گفته شاعر معاصر:
«آن سوی ایستگاهِ فعله‌ها/ بیوه‌ی سی‌ساله‌ای با کیف زنانه‌اش در دست/ چشم‌انتظار دعوتی نامعلوم/ قدم‌های بی‌مقصد خود را/ رو به شبِ شمال می‌شمرد/ او تنها مسافرِ مغمومِ عصرِ اولین پنجشنبه‌ی پاییز نیست/... وقتی که بازمی‌آمد/ زن... خسته و خاموش/ چراغ به چراغ/ رو به دلواپسی جنوب برمی‌گشت/ بوی بستر کهنه و دهان مرده و سیگار زر می‌داد:/ صد گرم گوشت، پنج نان تازه، مشتی برنج و/ یک آب‌نباتِ کوچک چوبی.../ فقط همین»
آری با چنین اوصافی چه انتظاری است که اخلاقیات در جامعه جان بگیرد؟ حال، هرچه می‌گوییم که دست‌ها، پاها، معده، کلیه‌ها، ریه‌‌ها و روده‌های اخلاق در جامعه کار نمی‌کند، باز با بی‌خیالی جواب می‌شنویم: مردم نان شب دارند بخورند و پول یارانه می‌گیرند. اما این‌بار علمایی همچون آیت‌الله مظاهری به ما جرئت داده‌اند روش ایما و استعاره‌گویی پزشکان و روشنفکران را کنار بزنیم و رک و پوست‌کنده داد بزنیم: اخلاقیات در جامعه مختصری فوت کرده است و این‌بار علمای دلسوز، خود عبا از دغدغه‌های خویش کنده‌اند.

آفرینش:بحران مالی درغرب؛ فرصت یا تهدید برای ایران
«بحران مالی درغرب؛ فرصت یا تهدید برای ایران»عنهوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در ان می‌خوانید؛همواره این موضوع برای مردم و سرمایه‌گذاران اقتصادی مهم بوده است که بحران مالی در غرب چه تاثیر بربازارو اقتصاد ما خواهد داشت. برخی معتقدند به واسطه بسته بودن اقتصاد ایران و عدم عضویت در تجارت جهانی مولفه ها و بسترهای اقتصادی ما دچار آسیب نمی شوند و یابه واسطه همین بسته بودن با توجه به ضعف اقتصادی در غرب فرصتی برای پیشرفت و سرعت گرفتن اقتصاد ما فراهم خواهد شد.
این بحران مالی که در آمریکا و غرب ایجاد شده و به واسطه آن بسیاری از مردم در اروپا و آمریکا دست به تظاهرات زده و آشوب به بپا کرده اند ، روی دیگری هم دارد که باید به آن توجه کرد. بحران مالی در غرب و افزایش نرخ بیکاری در این کشورها به سبب رکود صنایع و کارخانجات تولیدی و بنگاه های اقتصادی می باشد. مسلما با رکود این کارخانجات تقاضا برای انرژی هم کاهش می یابد و میزان خرید نفت در بازارهای جهانی کاهش خواهد یافت. این کاهش تقاضای انرژی از دوجهت به طور مستقیم اقتصاد کشورما را تحت تاثیر قرار می دهد. اولا از آنجا که بودجه وتمامی برنامه های کلان اقتصادی کشور ما بر پایه نفت بسته شده قاعدتا رکود اقتصادی در غرب و کاهش خرید نفت، اقتصاد ما دچار ضعف و تزلزل خواهد شد. باید واقع بین بود و اقرار کرد که همواره نفت نه تنها در اقتصاد ما، بلکه در بسیاری از مسائل کلان سیاسی و بین المللی تاثیر گذار بوده است و رکود بازار نفت مسبب کاهش قدرت ما در برخی زمینه های سیاسی و بین المللی خواهد شد. دوما از آنجا که در چند وقت اخیر کشورهایی همچون عربستان و نیجریه و حتی عراق تولیدات نفت خود را افزایش داده اند و ازما پیشی گرفته اند مسلما با کاهش تقاضا برای نفت، سهم ما از بازار جهانی نفت به مراتب کمتر خواهد شد و از این بابت اقتصاد ما ضررهای فراوانی خواهد کرد.
نکته دیگر که بحران مالی غرب را متوجه اقتصاد کشورمان می کند بحث صادرات غیر نفتی است. با رکود بازار کسب و کار و تولید در غرب تقاضاها برای کالاهای غیر نفتی از محصولات پتروشیمی گرفته تا مواد خام معدنی و فرش و محصولات کشاورزی، همگی دچار رکود خواهند شد و این امربخش صادرات ما را تضعیف خواهد کرد و وابستگی ما را به نفتی که خود دچار بیماری رکود شده بیشتر خواهد کرد.
نکته بعدی که شاید مهمترین عامل برای غرب و یکی از معضلات این بحران برای اقتصاد ما تلقی شود بحث افزایش قیمت طلا در بازار جهانی است. در حال حاضر با افزایش صد در صدی سقف بدهی های دولت آمریکا و رکود شدید بورس این کشور بسیاری از سرمایه‌داران و سهامداران سرمایه خود را از بورس خارج کرده و به سمت بازار طلا کشیده شده اند.
این مشکل برای غرب عاملی مهم تلقی می شود چون بسیاری از مردم سهام بانک ها و شرکت های مرتبط با انرژی را که اکثرا دولت متصدی آنها بوده را فروخته و به سمت بازار طلا هجوم آورده اند و این امر مشکلات و بحران های مالی دولت های غربی را دوچندان کرده است.
اما تاثیر این افزایش قیمت طلا با توجه به جایگاه آن در بازار اقتصادی کشور ما مسلما باعث اختلالاتی خواهد شد.اختلالاتی که در چند وقت گذشته نمونه آن را دیده ایم و همچنان پس لرزه های آن در بازار احساس می شود.
در نتیجه باید گفت که صرف اینکه ایران در تجارت جهانی شرکت ندارد، نمی توان اقتصاد کشور را از بحران مالی آمریکا و اروپا مصون دانست. شاید دیرتر و با شدت کمتری شاهد این موج باشیم اما باید سیاست های اقتصادی خود را در فرصتی که داریم طوری تنظیم کنیم که دوباره عنان بازار و اقتصاد از دستمان خارج نشود و این موج بحران آسیب چندانی بر اقتصاد ما وارد نکند.

دنیای اقتصاد:آهنگر بلخی و مسگر شوشتری
«آهنگر بلخی و مسگر شوشتری»عنوان سرمقاله‌‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن می‌خوانید؛آتشی که در دهه‌های ۱۹٨۰ و ۱۹۹۰ در فرانسه و به شکل محدودتر در انگلستان روشن شد، طی یک سال گذشته دوباره شعله‌ور شده و دامن اروپا را گرفته و هر از گاهی گوشه‌ای از این قاره را ناآرام می‌کند.
جنجالی‌ترین این ناآرامی‌ها در یونان رخ داد و حالا لندن و چند شهر دیگر انگلستان دچار آشوب شده است. بهانه ناآرامی‌های انگلستان، قتل مردی است که شنبه گذشته به دست پلیس کشته شد؛ اما علت اصلی آن را باید در برنامه‌های اقتصادی دولت و واکنش‌های اجتماعی به ‌آن، جست‌وجو کرد. دیوید کامرون نخست‌وزیر محافظه‌کار انگلستان، چند ماه پیش، طرحی برای افزایش صرفه‌جویی و کاستن از هزینه‌های عمومی تدوین کرد. براساس این طرح، دولت باید ظرف سه سال آینده ٨۰ میلیارد پوند(۱٣۰ میلیارددلار) صرفه‌جویی کند؛ محل این صرفه‌جویی، پاره‌ای خدمات عمومی است که بار سنگین آن موجب کسری بودجه دولت شده است.
به اعتقاد کامرون، انگلستان برای خلاصی از این وضع و غلبه بر عوارض اقتصادی‌اش چاره‌ای به جز اعمال سیاست‌های ریاضت اقتصادی ندارد. معمولا نخستین قربانیان سیاست ریاضت اقتصادی، قشرهای کم درآمد هستند که توان انتظار کشیدن تا روز به بار نشستن سیاست‌های اصلاحی و ترمیمی و ریاضتی را ندارند؛ زیرا با ‌آغاز برنامه‌های صرفه‌جویی، نوعا خدمات تامین اجتماعی و کمک‌های درمانی و آموزشی ضعیف می‌شوند و هزینه بهداشت و تحصیل کم درآمدها بالا می‌رود.
دو دهه پیش دولت محافظه‌کار مارگارت تاچر برنامه مشابهی را در ابعاد وسیع‌تر اجرا کرد و نتایج آن چنان درخشان بود که ابتدا ایالات متحده آمریکا و پس از آن دیگر کشورهای جهان(صنعتی و در حال توسعه) از آن پیروی کردند و بر اثر آن رشد اقتصادی همه کشورها( به جز در مقاطع و جاهای استثنایی) شتاب گرفت.
در آن دوره نیز اعتراض‌های گسترده‌ای شکل گرفت و حتی سندیکاها قصد داشتند اعتصاب سراسری و طولانی برگزار کنند؛ اما دولت تاچر آن اعتراض‌ها را در هم کوبید. به همین جهت می‌توان اعتراض‌های کنونی در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی را ادامه همان تحولات دو دهه پیش به شمار آورد. تنها تفاوت اساسی این است که در ناآرامی‌های دهه‌های ۱۹٨۰ انگلستان مهار شورش تنها بر عهده پلیس بود؛ اما این بار، از بیم گسترش ناآرامی، احتمال می‌رود نیروهای ارتش به خیابان‌ها گسیل شوند. اگر ارتش عهده‌دار سرکوب شورش شود، این نخستین استفاده از ابزار قهرآمیز در چنین ابعادی از سال ۱۹۱۹ تاکنون به شمار می‌رود. در سال ۱۹۱۹، پلیس لندن اعتصاب کرد و با توجه به حضور فعال کمونیست‌ها در همه جای اروپا، ارتش انگلستان عهده‌دار نظم داخلی شد و اگر دوباره ارتش وارد خیابان‌ها شود، برای کارگزاران امنیت انگلستان نوعی عقب‌نشینی و ضربه اخلاقی تلقی خواهد شد.
اما فارغ از شیوه مواجهه دولت با شورش، آنچه این روزها در لندن و دیگر شهرهای اروپایی می‌گذرد، مصداق مثل معروف ایرانی است که «گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری» زیرا بلوایی که در اروپا راه افتاده در واقع نتیجه عمل اقتصادی چپگرایان است که آتش آن دامن راستگرایان را گرفته است. اقتصادهای اروپایی در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ابتدا به کندی و سپس با شتاب از شیوه اداره خصوصی فاصله گرفتند و به دامن «دولت‌های رفاه» غلتیدند. معنای ظاهری«دولت رفاه» نویدبخش بهبود سطح زندگی است، اما آنچه در عالم واقع رخ داد این بود که دولت‌های اروپایی در دهه ۱۹۷۰ چتر برنامه‌های حمایتی خود را گسترده کردند و به سازمان‌های بزرگ امدادرسانی تبدیل شدند.
رسالتی که این دولت‌ها برای خود تعریف کردند موجب فربه شدن دیوانسالاری‌ها و افزایش هزینه دولت‌ها (در واقع هزینه مالیات‌دهندگان)، کسری بودجه، کاهش انگیزه‌های بخش خصوصی و کاهش تولید ثروت بود.دو دهه است که دولت‌های اروپایی می‌کوشند خود را از این وضع خلاص کنند، اما ذائقه شهروندان این کشورها به اعانه‌های دولتی عادت کرده است و هرگاه سرعت فاصله گرفتن از اقتصاد دولتی بیشتر می‌شود، مردم به هر بهانه‌ای خشم خود را نسبت به مخالفان اقتصاد دولتی نشان می‌دهند.
در واقع طرفداران اقتصاد آزاد، این روزها هزینه اقدام طرفداران اقتصاد دولتی را می‌پردازند که چهار دهه پیش، اقتصاد اروپا را از معبر رقابت و فعالیت آزاد شهروندان به سوی تصدیگری دولتی سوق دادند و حالا که قرار است قطار اقتصاد بر ریل خود بیفتد به شهروندان فشار وارد می‌شود.
از آنجا که برای اقتصاد اروپا و دیگر نقاط جهان راهی به جز حرکت به سوی آزادسازی و خصوصی‌سازی و خلاصی از تصدی‌ها و تعهدات دولتی متصورنیست احتمالا دولت کامرون در سرکوب اعتراض‌ها و ناآرامی‌ها تردید به خود راه نخواهد داد و یک بار دیگر راستگرایان قربانی تبلیغات رقیبان چپگرا خواهند شد، زیرا هنر اصلی گروه اخیر، بهره‌گیری از مخالفت‌های اجتماعی در انتخاباتی است که چهار سال دیگر برگزار می‌شود. اگر تا آن زمان طرح‌های ریاضتی محافظه‌کاران نتیجه مطلوب به بار نیاورده باشد، فصل شادمانی چپگرایان آغاز خواهد شد.

منبع: جام جم آنلاین