روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۴ مرداد ۱٣۹۰ -
۱۵ اوت ۲۰۱۱
«تحقق وعدههای الهی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛آغاز رشد اسلامگرایی در ترکیه (۱۹٨۰م)، شکلگیری رسمی حزبالله لبنان (۱۹٨۲ م)، شکست اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان پس از ۱۰ سال جنگ و اشغالگری (۱۹٨۹ م)، شکست نمیری متحد آمریکا و پیروزی انقلاب سودان (۱۹٨۵ م)، انتفاضه اول فلسطین (۱۹٨۷ م)، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آغاز داعیه جهان تکقطبی از سوی آمریکا (۱۹۹۱ م)، پیروزی اسلامگرایان الجزایر به رهبری مدنی در انتخابات (۱۹۹۱ م)، حاکم شدن حزب اسلامگرای رفاه به رهبری اربکان بر دولت ترکیه (۱۹۹۶ م)،
انتفاضه دوم فلسطین (۲۰۰۰ م)، شکست ارتش رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان برای اولینبار (۲۰۰۰ م)، حادثه پررمز و راز ۱۱ سپتامبر (۲۰۰۱ م)، شکست اسرائیل در مقابل حزبالله در جنگ ٣٣ روزه (۲۰۰۶ م)، شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۲۲ روزه در مقابل حماس (۲۰۰۹ م)، آغاز دومینوی سقوط رژیمهای دیکتاتوری همپیمان آمریکا در شمال آفریقا و غرب آسیا خصوصا مصر از اواخر سال گذشته و آغاز بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در آمریکا و اروپا طی ماههای اخیر، بخشی از اتفاقات مهمی است که به باور کارشناسان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران در سال ۱٣۵۷ (۱۹۷۹م) و طی ٣ دهه گذشته رخ داده است.
بررسی مجموع این تحولات دو پیام مهم و تأملبرانگیز دارد؛ نخست اینکه انقلاب اسلامی ایران حقیقتی است پردامنه و نقطه آغاز تحولات مهم بینالمللی. حقیقتی که بهرغم دشمنیها، جنگافروزیها و توطئههای رنگارنگ، هر روز دامنه آن گسترش یافته و منحنی اثربخشی آن صعودی به پیش میرود.
دوم اینکه، نظام استکباری بهرغم برخورداری ظاهری از عِدّه و عُدّه غیرقابل قیاس با انقلاب اسلامی ایران، روندی رو به افول را سپری کرده است و منحنی اثربخشی آن نزولی و رو به سقوط است. آیا این تحقق همان وعدههای الهی مبنی بر سقوط مستکبران و جانشینی مستضعفین نیست؟
این حقیقت غیرقابل انکار در گزارش اخیر «نشریه امنیت امور بینالملل» آمریکا که درباره تحولات منطقه نگارش یافته است، چنین منعکس شده: «در واقع، بررسی اخیر تغییرات منطقهای بر این نکته تأکید دارد که منافع استراتژیک آمریکا در حال کاهش بوده، در حالی که منافع ایران بطور بیسابقهای در حال پیشروی بوده (و یا میتواند باشد).»
در جای دیگری از همین گزارش چنین آمده است: «در حال حاضر بدیهی است که بزرگترین اثر تشنج منطقه خاورمیانه، کاهش قدرت آمریکا و افزایش همزمان نفوذ بالقوه ایران میباشد.»
... وَ مَن یتَّق الله یجعل لَه مَخرجاً وَ یرزُقهُ مِن حَیثُ لا یحتَسِب. وَ مَن یتوکل علی الله فهو حَسبُه. انّ الله بالغ اَمرِه.. هر که تقوی پیشه کند برای او راهی برای بیرون شدن قرار خواهد داد و از جایی که گمانش را ندارد روزیاش میدهد. و هر که بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است. خدا کار خود را به اجرا میرساند... (طلاق ـ ۲ و ٣)
کیهان:پادوهای اجارهای!
«پادوهای اجارهای!»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در ان میخوانید؛صبح شنبه هفته جاری- ۲۲/۵/۹۰- ویژه نامه ۲۶۰ صفحه ای روزنامه ایران، بلافاصله پس از انتشار با موج گسترده ای از خشم توأم با اعتراض مردم و مجامع علمی و دینی روبرو شد و در همان حال، استقبال همراه با ذوق زدگی دشمنان بیرونی و رسانه های وابسته به آنها را در پی داشت. در این ویژه نامه ۲۶۰ صفحه ای آموزه های اسلامی حجاب و عفاف به گونه ای موهن و شرم آور، و صد البته، ناشیانه، مورد هجوم قرار گرفته بود. درباره محتوای موهن و دم دستی این ویژه نامه، اگرچه گفتنی های بسیاری هست ولی این وجیزه، ضمن ارج نهادن بر غیرت دینی مردم و تقدیر از برانگیختگی آنان علیه دست اندرکاران تهیه و انتشار ویژه نامه یاد شده، در پی اشاره به نکته دیگری است. بخوانید؛
۱- طی چند دهه گذشته، ده ها پروژه استعماری با صرف هزینه های هنگفت و نجومی برای مقابله با عفاف و حجاب طراحی شده و به اجرا درآمده است که تقابل خونین رضاخان، برخورد موذیانه و غیرمستقیم محمدرضاخان و مخصوصا پروژه های پرهزینه آمریکا و متحدانش طی ٣۲ سال گذشته، از جمله آنهاست ولی به گواهی شواهد موجود، تمامی این طرح ها و پروژه ها نه فقط ناکام مانده، بلکه به قول مایکل لدین و کنت تیمرمن، نتیجه معکوس نیز داشته است. بنابراین بسیار ساده اندیشانه است اگر تصور شود جریان انحرافی و عوامل میدانی آن با تهیه و انتشار ویژه نامه «خاتون» به دنبال تردیدافکنی در اعتقاد مردم به آموزه های حجاب و عفاف بوده اند. این عده، اگرچه بارها نشان داده اند از قدرت تفکر و تحلیل اندکی برخوردارند- و اساسا به همین علت نیز از سوی عوامل پشت پرده جریان انحرافی به کار گرفته شده اند- ولی به یقین می دانند وقتی از آمریکا و متحدانش برای مقابله با حجاب و عفاف کاری ساخته نیست، اقدام این عوامل دست چندم نیز آب در هاون کوبیدن است. پس ویژه نامه یاد شده، چرا و با چه انگیزه ای تهیه و منتشر شده است؟!
۲- ممکن است گفته شود- گفته نیز شده است- که جریان انحرافی از انتشار این ویژه نامه، اهداف انتخاباتی داشته و در پی جذب آرای طیف بی اعتقاد به آموزه های اسلامی بوده است! این نظریه نیز قابل قبول نیست، زیرا به یقین می دانند که وقتی آشکارا، علیه آموزه های اسلامی حجاب و عفاف موضع می گیرند، آرای احتمالی خیل عظیم و چند ده میلیونی مردم مسلمان را از دست می دهند. بنابراین با یک حساب ساده و سرانگشتی می توان گفت که جذب آرای طیف اندک و کم شمار مورد اشاره نیز نمی تواند انگیزه اصلی جریان انحرافی در تهیه و انتشار ویژه نامه موهن «خاتون» باشد.
اکنون باید گفت اگر «تضعیف اعتقاد مردم به حجاب و عفاف» و یا «جذب آرای طیف بی اعتقاد یا کم اعتقاد به حجاب و عفاف» انگیزه انتشار ویژه نامه یاد شده نبوده است- که نبوده و نیست- پس انگیزه اصلی جریان انحرافی از این هنجارشکنی چیست؟
٣- جریان انحرافی به گواهی اسناد و شواهد موجود که کیهان بارها به آن پرداخته است، تنها در قد و قواره و حد و اندازه پادوهای اجاره ای سرویس های اطلاعاتی بیگانه و در پیوند پنهان- و امروزه آشکار- با جریان فتنه ٨٨ قابل ارزیابی است. آیا می توانید یک نمونه
- تاکید می شود که فقط یک نمونه- از مواضع و عملکرد چند ساله جریان انحرافی را آدرس بدهید که با فتنه ٨٨ و مدیران بیرونی فتنه یاد شده، هماهنگ و همسان نبوده است؟! حمایت از اشغالگران قدس در پوشش اعلام برادری با «مردم اسرائیل»!، ادعای پایان دوران «اسلامگرایی»!، غارت بیت المال و هزینه کردن آن برای جذب مخالفان داخلی و بیرونی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، روابط پنهان با دیکتاتورهای منطقه، قرائت موهن و بی اثر از ولایت فقیه که به گفته «فرانتس فوکویاما»، «کانون اصلی اقتدار و ماندگاری ایران اسلامی است»، تلاش برای حذف نیروهای وفادار به نظام و مهره چینی افراد بی اعتقاد و بعضا مجرم در بدنه اجرایی کشور و... در این باره گفتنی های دیگری هست که در این وجیزه نمی گنجد.
مروری گذرا بر مواضع و عملکرد جریان انحرافی به وضوح نشان می دهد که این جریان وابسته و متاسفانه لانه کرده در کنار رئیس جمهور محترم، فعالیت خود را عمدتا روی سه محور متمرکز کرده است.
الف: تفرقه افکنی و ایجاد شکاف در صف یکپارچه اصولگرایان. این همان نکته ای است که رهبر معظم انقلاب بعد از انتصاب مشایی
- که او نیز فقط یک پادوی دم دستی است- به معاون اولی رئیس جمهور در نامه ای کوتاه و گویا خطاب به آقای احمدی نژاد، نسبت به آن هشدار دادند و انتصاب وی را «موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان» به رئیس جمهور دانستند، که این تذکر- بخوانید دستور قانونی- با تاخیری غیرقابل توجیه از سوی ریاست محترم جمهوری جامه عمل پوشید، اگرچه، اختصاص بیش از ۱٨ پست کلیدی به نامبرده با دستورالعمل یاد شده همخوانی نداشت. ایجاد شکاف و نهایتا انشعاب در برخی از تشکل ها و جمعیت های اصولگرا، از جمله نمونه های دیگری از این دست است که می گذاریم و می گذریم.
ب: «موازی کاری» با هدف اخلال در اقتدار بین المللی و داخلی نظام اسلامی، که دور زدن وزرا در چرخه امور جاری و اختصاصی وزارتخانه ها- نظیر وزارت نفت، وزارت اطلاعات، وزارت ارشاد، وزارت اقتصاد و دارایی و...- از جمله آنهاست و نیز حرکت موازی و بیرون از ضوابط تعریف شده در مناسبات بین المللی، مانند تعیین نمایندگان ویژه و اعزام آنها به کشورهای خارجی، بدون نظارت وزارت خارجه و... که این ماموریت جریان انحرافی نیز با هوشمندی الهی رهبر معظم انقلاب مورد اعتراض ایشان قرار گرفت ولی جریان یاد شده با بهره گیری از اعتماد- غیرقابل توجیه- رئیس جمهور محترم، فقط واژه «نماینده ویژه» را به «مشاور ویژه» تغییر داده و حرکت انحرافی خود را متوقف نکرد.
ج: حاشیه سازی با هدف تنش آفرینی، که عزل غیرقابل انتظار و توجیه ناپذیر وزیر اطلاعات و سپس خانه نشینی رئیس جمهور محترم و نهایتا تنش آفرینی در جامعه اسلامی یکی از بارزترین نمونه های آن است. گفتنی است که این حاشیه سازی دقیقا هنگامی صورت پذیرفت که خیزش ها و انقلاب های اسلامی در منطقه خاورمیانه با الگو گرفتن از ایران اسلامی آغاز شده بود و قدرت های استکباری در رسانه های خود با استناد به این حاشیه سازی، اصرار داشتند به مردم مسلمان منطقه بقبولانند که ایران اسلامی نمی تواند الگوی خیزش شما باشد، چرا که خود- به زعم آنها- با مشکلات ساختاری در قدرت و «حاکمیت دوگانه»! روبروست! این رخداد در کنار تماس ها و مسافرت های پنهان برخی از عوامل حلقه انحرافی به خارج از کشور، مفهوم و معنای خاصی دارد که پرداختن به آن بیرون از محدوده این وجیزه محدود است.
۴- با توجه به شاخصه های جریان انحرافی که به مواردی از آن اشاره شد، انتشار ویژه نامه موهن «خاتون» را فقط می توان در بستر یاد شده به ارزیابی نشست.
آیا به جریان انحرافی ماموریت جدیدی دیکته شده است که با حاشیه سازی از طریق ویژه نامه خاتون در پی انحراف اذهان عمومی از ماموریت یاد شده است؟! آیا عوامل بازداشت شده جریان انحرافی، اعترافاتی کرده و اسنادی را فاش ساخته اند که ویژه نامه خاتون با هدف تحت الشعاع قرار دادن این اعترافات تهیه و منتشر شده است؟! آیا به دنبال بن بست شکننده آمریکا و اسرائیل و متحدان اروپایی آنها در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، ماموریت جدیدی به جریان انحرافی دیکته شده است و قرار است آمریکا و متحدانش با استناد به ویژه نامه یاد شده که تهیه کنندگان آن تابلوی نزدیکی با رئیس جمهور را یدک می کشند، الگوی جمهوری اسلامی را در نگاه مردم مسلمان منطقه مخدوش جلوه دهند؟! آیا انحراف اذهان از درماندگی انگلیس که حیاط خلوت و یکی از کانون های وابستگی جریان انحرافی است، انگیزه انتشار ویژه نامه خاتون بوده است؟ آیا سرنخی از سوءاستفاده های چندصد میلیاردی جریان انحرافی فاش شده است که...
۵- جریان انحرافی برخلاف آنچه اصرار به تبلیغ آن دارد، بسیار حقیرتر و دم دستی تر از آن است که بتواند در مقابل اقتدار نظام اسلامی و هوشمندی توده های عظیم مردم مسلمان این مرز و بوم، قدرت عرض اندام داشته باشد. این جریان با نفوذ و لانه کردن در کنار رئیس جمهور محترم به حیات انگلی خود ادامه می دهد و در همان حال از نجابت مردم و ملاحظات آنها نسبت به جایگاه ریاست جمهوری سوءاستفاده می کند. اما، سوال این است که آیا دستگاه محترم قضایی می تواند در قبال این هنجارشکنی که آشکارا و بدون کمترین تردیدی در بستر پادویی برای بیگانگان صورت می پذیرد، بی تفاوت باشد؟
براساس کدام منطق قانونی، شرعی، اخلاقی و یا ملی می توان به عده ای نظیر گردانندگان روزنامه دولت اجازه داد که بیت المال مسلمین را برای مقابله با آموزه ها و باورهای دینی مردم مسلمان این مرز و بوم و به نفع دشمنان تابلودار بیرونی هزینه کنند؟! آیا، هرکس با هر انگیزه و هویتی خود را به رئیس جمهور محترم نزدیک کند می تواند از حاشیه امن برخوردار باشد؟!
خراسان:بررسی فراز وفرودهای تورم تاسال آینده
«بررسی فراز و فرودهای تورم تاسال آینده»عنوان یادداشت روز روزنامهی خراسان به قلم حمید زمان زاده است که در ان میخوانید؛نرخ تورم پس از طی یک مسیر صعودی در سال های ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ و ثبت رکورد فراتر از ۲۵ درصد در پایان سال ۱۳۸۷، به مدت ۱۸ ماه مسیری نزولی را طی نموده و از مرز ۲۵ درصد به کمتر از ۹ درصد در شهریور ۱۳۸۹ رسید. به علاوه در یک دوره ۶ ماهه، از اردیبهشت تا آبان ۱۳۸۹، اقتصاد ایران نرخ تورم یک رقمی را تجربه نمود. اما از مهرماه سال ۱۳۸۹، نرخ تورم مجددا روند صعودی به خود گرفت و تا خرداد سال ۱۳۹۰ از مرز ۱۵ درصد نیز فراتر رفت. اکنون سوالی که مردم و فعالان اقتصادی در مورد نرخ تورم با آن مواجه هستند، این است که نرخ تورم تا پایان سال ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ چه مسیری را طی خواهد نمود؟
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا به تمایز میان نرخ تورم میانگین (رسمی) و نرخ تورم نقطه به نقطه توجه نمود.بر اساس آخرین گزارش های رسمی، نرخ تورم در پایان خرداد سال ۱۳۹۰ به ۱۵.۴ درصد رسیده است. آنچه به عنوان نرخ رسمی تورم در هر ماه اعلام می شود، بیانگر نرخ رشد میانگین شاخص قیمت ها در ۱۲ ماهه منتهی به آن ماه نسبت به میانگین شاخص قیمت ها در دوره مشابه سال قبل است. بدین ترتیب نرخ تورم رسمی در واقع تغییرات شاخص قیمت ها را در طول ۲ سال (۲۴ ماه) منعکس می نماید. روش دیگر که به نرخ تورم نقطه به نقطه موسوم است، بیانگر نرخ رشد شاخص قیمت ها در پایان هر ماه نسبت به شاخص قیمت ها در پایان ماه مشابه سال قبل است. در این روش نرخ تورم، تغییرات شاخص قیمت ها را در طول ۱ سال (۱۲ ماه) منعکس می نماید.
بنابراین در حالی که نرخ تورم رسمی در خرداد سال ۹۰ برابر ۱۵.۴ درصد است، نرخ تورم نقطه به نقطه برابر ۲۲.۹ درصد بوده است.در مورد تفاوت در روند حرکت نرخ تورم رسمی و نقطه به نقطه، باید توجه داشت که نرخ تورم رسمی نسبت به نرخ تورم نقطه به نقطه از لختی قابل توجهی برخوردار است و مسیر حرکت آن با تأخیر چند ماهه، مسیر حرکت نرخ تورم نقطه به نقطه را البته به صورتی هموارتر طی می کند. به علاوه زمانی که نرخ تورم نقطه به نقطه در حال افزایش است، نرخ تورم رسمی کمتر از نرخ تورم نقطه به نقطه است و زمانی که نرخ تورم نقطه به نقطه روند نزولی به خود می گیرد، نرخ تورم رسمی از آن بیشتر می شود.
شتاب گرفتن آهنگ نرخ تورم نقطه به نقطه که از زمستان سال ۱۳۸۹ آغاز شده، و در پایان خرداد ۹۰ به مرز ۲۳درصد رسیده است، بیانگر این موضوع است که نرخ تورم احتمالا تا پایان تابستان ۱۳۹۰ به مرز ۲۰درصد خواهد رسید. اما پس از آن چه خواهد شد؟ آیا نرخ تورم همچنان به روند صعودی خود ادامه خواهد داد؟ آیا این امکان وجود دارد که نرخ تورم از ۲۵درصد نیز فراتر رود؟ جهت پاسخ به این سوال باید به مهمترین عوامل تعیین کننده نرخ تورم در شرایط فعلی اقتصاد ایران، یعنی نرخ رشد نقدینگی و اثرات تورمی ناشی از طرح هدفمندکردن یارانه ها توجه نماییم. به نظر می رسد در واقع اثرات اصلی طرح هدفمندی یارانه ها و شوک قیمتی انرژی بر سطح قیمت ها و نرخ تورم، تاکنون در اقتصاد کشور ظاهر شده و اثرات شوک قیمتی انرژی بر نرخ تورم تا پایان سال به مرور کاهش یابد و به حداقل برسد.
بنابراین عامل اصلی تعیین کننده نرخ تورم در نیمه دوم سال ۹۰ و پس از آن، نرخ رشد نقدینگی در اقتصاد کشور خواهد بود. البته باید توجه داشت که نرخ رشد نقدینگی با یک وقفه تقریبا یک ساله اثرات خود را بر نرخ تورم بر جای خواهد گذارد. بنابراین جهت بررسی روند نرخ تورم تا پایان سال ۹۰، باید به روند نرخ رشد نقدینگی تا پایان سال ۱۳۸۹ توجه نمود. بررسی روند نقدینگی نشان می دهد که نرخ رشد نقدینگی در سال ۱۳۸۹ در محدوده ۲۵درصد تثبیت شده است. با توجه به این سطح از نرخ رشد نقدینگی در سال ۱۳۸۹، فراتر رفتن نرخ تورم از ۲۵درصد در سال ۱۳۹۰ تقریبا بعید است. اما این که نرخ تورم در سال ۱۳۹۱ چه مسیری را طی خواهد نمود، کاملا به سیاست های دولت و بانک مرکزی در تعیین نرخ رشد نقدینگی در سال جاری بستگی دارد. در صورت تداوم حفظ نرخ رشد نقدینگی در سطح ۲۵ درصد در سال ۹۰، می توان انتظار داشت که نرخ تورم در سال ۹۰ در مسیر نزولی قرار گرفته و به مرور کاهش یابد، اما در هر حال دستیابی به نرخ تورم یک رقمی در سال ۹۱، به وضوح با نرخ رشد ۲۵درصدی نقدینگی سازگار نخواهد بود. در واقع دستیابی به نرخ تورم یک رقمی در سال ۹۱، نیازمند کاهش نرخ رشد نقدینگی تا سطوح ۱۵درصد در سال جاری می باشد.
جمهوری اسلامی:فرصتی برای افشای چهره سیاستمداران آمریکائی
«فرصتی برای افشای چهره سیاستمداران آمریکائی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛مناظره نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هر بار فرصتی برای بیان برخی واقعیتها محسوب میشود که در شرایط عادی کمتر مورد اعتراف و اصرار قرار میگیرد. سه نامزد حزب جمهوریخواه آمریکا در یک مناطره انتخاباتی در چارچوب رقابتهای داخلی این حزب مطالبی را بیان داشتهاند که در نوع خود قابل توجه به نظر میرسد. "ران پاول"، "ریک سنترم" و "میشل باچمن" در برنامهای که از شبکه فاکس نیوز پخش میشد، گویندگان این مطالب بودند. اگرچه بعید است آنها نامزد اصلی و نهائی جمهوریخواهان باشند ولی مطالب مطرح شده توسط آنان قابل توجه میباشند که خطوط اصلی آنها عبارتند از:
- ارزش و موفقیت تحریم ایران به شدت مورد سئوال است. تحریم مردم و هر کشوری به منزله آنست که با آنها میجنگید. آمریکا باید به صلح و تجارت آزاد و عدم دخالت در امور دیگران باز گردد، از جنگ بپرهیزد و نظامیان را باز گرداند.
- هیچ سند و مدرکی نیست که نشان دهد ایران درصدد تولید سلاح اتمی است و در مورد اینکه گویا ایران تهدید هستهای است، بسیار اغراق شده است.
_ آمریکا نباید اشتباهات گذشته را تکرار کند. به خاطر بیاورید که آمریکا را در یک جنگ بیهوده و پرهزینه در عراق، براساس اطلاعات غلط و اغراق آمیز وارد کردند.
- آمریکا جنگ با ایران را از سال ۱٣٣۲ با کودتای نظامی در این کشور آغاز نمود و نتایج آنرا در سال ۱٣۵۷ درو کرد. مشکل ما در آمریکا اینست که به کارها و اشتباهاتی که خودمان مرتکب شده ایم، توجه نداریم.
- بیائید واقع بین باشیم. تهدید ایران علیه آمریکا تحت هیچ شرایطی، حتی در آینده هم بیشتر از تهدید چین و شوروی سابق نیست. ما با آنها مدارا کردیم، وارد جنگ با آنها نشدیم و این راهکار مناسبی است.
در همین مناظره، برخی رقبای انتخاباتی هم سعی کردند بر طبل جنگ بکوبند و خواستار شدت عمل بیشتر در قبال ایران بودند که از آنها با شعار "جنگ طلب" و جنگ افروز استقبال شد و در پایان مناظره ۲۷ هزار مورد از سی هزار اظهارنظر، به نفع "ران پاول" بود که بخشی از دیدگاههایش در بالا، انعکاس یافت.
این جملات، این واقعیتها و این دیدگاهها را میتوان هر چند وقت یکبار از زبان برخی از سیاستمداران و مقامات آمریکائی شنید ولی سئوال اینست که چرا علیرغم آگاهی از این واقعیتها سیاست همیشگی واشنگتن علیه ایران همواره تهاجمی، کینه توزانه و غیرمنطقی بوده است؟ در واقع همه چیز به مراکز تأثیرگذار باز میگردد که دیدگاههای خود را مستقیماً بر مولفههای قدرت در آمریکا تحمیل میکنند. این بدان معنی است که حتی همان کسانی که بیشترین دشمنی و عناد را علیه ایران روا میدارند، نیز واقعیتها را میدانند ولی چون اعتراف به آن و در نظر گرفتن ملاحظات لازم را به نفع خود نمیدانند، واقعیتها را زیر پا میگذارند.
البته حتی به اعتراف صریح عناصری که برخی از حقایق را بازگو میکنند، نیز نمیتوان اعتماد کرد. چرا که آنچه میگویند صرفاً در چارچوب تبلیغات انتخاباتی قابل ارزیابی است و اگر همانها به کاخ سفید بروند، قطعاً راه و روش دیگری را در پیش میگیرند که شاید تفاوت چندانی با پیشینیان آنها نداشته باشد. شگردهای تبلیغاتی "باراک اوباما" نمونهای شاخص در این زمینه است. او بسیاری از سیاستهای بوش و جناح جنگ افروز نو محافظه کاران را به زیر سئوال میبرد و میگفت خواستار تغییر است. او در ظاهر خواستار پایان جنگ در عراق و افغانستان حتی قبل از ورودش به کاخ سفید بود. او علیه شکنجه و جنایات جنگی ارتش آمریکا، موضع داشت. خواستار تعدیل بودجه نظامی و ایجاد تعادل در سیاست یکجانبه گرایانه و تهاجمی آمریکا در سطح بینالمللی بود. ولی بعد از ورود به کاخ سفید، نه تنها شعارها و وعدههای انتخاباتی را فراموش کرد، بلکه دقیقاً به عکس، به تجلیل از شکنجه گران و حمایت از آنها پرداخت، به سیاستهای واشنگتن بویژه در ابعاد یکجانبه گرائی و تهاجمی آن، گستاخی بیشتری نشان داد و حتی امروزه به مقامات عراق و افغانستان فشار وارد میکند تا بلکه آنها با ادامه اشغال کشورشان به ناچار موافقت کنند.
این بدان معنی است که تبلیغات دوران قبل از برگزاری انتخابات در آمریکا را نمیتوان شاخص دیدگاه نامزدها تلقی کرد و امیدوار بود که آنها در صورت موفقیت و ورود به کاخ سفید، به همان دیدگاهها وفادار خواهند ماند. با این حال، بیان و انعکاس این دیدگاهها در دوران تبلیغات انتخاباتی، این فایده را دارد که نشان میدهد جامعه سیاسی و دست اندرکاران امور در آمریکا از چنین واقعیتهائی آگاهند و دقیقاً میدانند چه میگذرد و فردا چه چیزهائی را کتمان میکنند و زیر پا میگذارند.
از اوباما به خاطر آنکه "ریشه شرقی" دارد و از رنگین پوستان است و افراد همنژاد وی آسیبهای زیادی از نظام سلطه دیده اند، انتظار میرفت رفتار و موضع و عملکرد بهتری نسبت به شرق و کشورهای مستقل داشته باشد ولی انصافاً در این دوره شاهد کمترین تحرک در قبال مواردی از قبیل مسئله فلسطین، کمک به آفریقا، بهبود چهره کریه سیاست آمریکا در قبال کشورهای مستقل و اجرای بخشهائی از تعهدات انتخاباتی وی بودیم. درک این واقعیتها به ما ثابت میکند که در پیگیری روند تبلیغات انتخاباتی آمریکا، مطمئن باشیم آنچه گفته میشود، تاریخ مصرف محدودی دارد و پس از انتخابات هم به فراموشی سپرده میشود هر چند بیان آنها در همین مقطع نیز خالی از لطف نیست.
رسالت:فرصتها را دریابیم
«فرصتها را دریابیم»عنوان سرمقالهیِ روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛آیات نخستین سوره روم بدین سبب نازل شد که در آن هنگام که پیامبر صلی الله علیه و آله در "مکه" بود و مومنان در اقلیت قرار داشتند، جنگی میان ایرانیان و رومیان در گرفت و در این نبرد ایرانیان پیروز شدند.
مشرکان "مکه" این را به فال نیک گرفتند و دلیل بر حقانیت شرک خود دانستند! آیات نخستین این سوره نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ایرانیان در این نبرد پیروز شدند اما چیزی نمیگذرد که از رومیان شکست خواهند خورد و حتی حدود زمان این پیشگویی را نیز بیان داشت.
این پیشگویی قاطع قرآن که از یک سو نشانه اعجاز این کتاب آسمانی و اتکا آورنده آن به علم بیپایان پروردگار به عالم غیب است و از سوی دیگر نقطه مقابل تفال مشرکان بود، مسلمانان را دلگرم ساخت.
شاید آن روزها هیچ مسلمانی در آن سختیها احتمال نمیداد اسلام بزودی بر جزیره العرب مسلط و آوازه جهانی آن در کمتر از نیم قرن در سراسر گیتی طنین افکن شود.
مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان نظام با اشاره به تهدیدها و فرصتهای فراروی نظام فرمودند؛
۱- اوضاع منطقه و بیداری اسلامی
۲- بحران اقتصادی در غرب
٣- رشد جریانهای افراطی در غرب
یک فرصت تاریخی در برابرمان قرار داده است.
شراط کنونی جهان کاملا متفاوت با جهانی است که ما در اوایل قرن بیستم و اواخر آن شاهد بودیم.
انقلاب اسلامی در اوایل دهه ۴۰ زمانی توسط امام (ره) کلید خورد که انقلابیون در اقلیت بودند و استبداد شاه به همه جا مسلط بود و دنیا توسط دو قدرت جهانی اداره میشد و هر کشور در قوام حکومت خود به تکیه به یکی از دو قدرت فکر میکرد.
امام (ره) با شعار نه شرقی نه غربی هر دو قدرت را از ایران بیرون کرد. همه فکر میکردند یک اجماع جهانی از قدرتهای دنیا علیه ایران پدید میآید اما روز به روز بر عزت، اعتبار و نفوذ ایران در جهان افزوده شد. آمریکا و اذنابش در منطقه و جهان هر روز منفورتر شدند و بلوک شرق از هم فرو پاشید. انقلاب هر روز پرقدرتتر در منطقه و جهان نقش آفرینی کرد.
اکنون معادلات قدرت در منطقه به سرعت در حال تغییر به نفع جمهوری اسلامی است. این یک واقعیت است که کسی نمیتواند آن را انکار کند.آنهایی که با فروپاشی شوروی فکر کردند دنیا به کام آمریکاییها و غربیها خواهد بود، امروز با بیداری اسلامی در منطقه و بروز بحرانهای اجتماعی و اقتصادی در غرب و نیز ظهور جریانهای افراطی نمیخواهند بپذیرند که در تحلیل خود اشتباه کردهاند.رشد اسلام و اسلام گرایی در منطقه و جهان یک رشد فوق العاده است.
تحلیل حوادث و رویدادهای غرب در هزاره سوم میلادی برای ما فوقالعاده مهم و حیاتی است. اگر فهم درستی از این تحولات نداشته باشیم در بازشناسی خود به بیراهه خواهیم رفت.
واقعیت این است که در اوایل قرن بیستم به دلیل رشد ناسیونالیسم در اروپا و عدم مهار آن و نیز اختلاف روی تقسیم غارت جهانی دو جنگ خانمانسوز به وجود آمد که میلیونها تن را در جهان به کام آتش و ویرانی کشید.نخبگان غربی در اتاق فکر خود به این نتیجه رسیدند که آهنگ واگرایی را باید در غرب متوقف کنند و به سوی اتحاد و همگرایی بروند. بر این اساس در اروپا زنگ اتحاد و همگرایی به صدا در آمد. روابط و مناسبات بلوک شرق وغرب تحت عنوان تشنج زدایی شکل گرفت و از رفتن به سوی جنگ گرم پرهیز شد و یک دوره جنگ سرد را تجربه کردند. آمریکا به بسط و نفوذ خود در جهان و تعریف مناسبات خود با اروپا همت گماشت واز دل این مناسبات چندین اتحادیه شکل گرفت.
آنها اواخر قرن بیستم پس از سقوط و فروپاشی شوروی، روسیه و چین را در گروه هشت جای دادند و به تقسیم قدرت در جهان براساس یک "سهام" که ربط مستقیم با تولید ناخالص ملی داشت همت گماشتند. آلمان، فرانسه، انگلیس و ایتالیا که نقطه اصلی
جنگ افروزی در دو جنگ جهانی اول و دوم بودند، آهنگ همگرایی را ابتدا در بازار مشترک اروپایی و سپس در پیمانهای دیگر که منجر به شکلگیری اتحادیه اروپا شد تجربه کردند.مظلومان عالم، قدرت را در جهان در آستانه قرن بیست و یکم یکپارچه، متحد، غیر قابل نفوذ و پردوام دیدند. اما حادثه ۱۱ سپتامبر نشان داد نفوذناپذیرترین قدرت در جهان که آن سوی اقیانوسها در پناه آبهای پهناور زمین قرار دارد،ضربه پذیرترین قدرت است.
آمریکا و سپس ناتو به عراق و افغانستان حمله کردند. صدها هزار نفر را به خاک و خون کشیدند اما معادلات قدرت در خاورمیانه- نقطه اصلی نفوذ آنها- نه تنها به نفع آنها رقم نخورد بلکه عملا به نفع قدرت نوظهوری مثل ایران تمام شد که آنها رقیب اصلی این قدرت بودند و حاضر نبودند طی سه دهه حتی حیات آن را به رسمیت بشناسند. قدرتهای جهانی در اوایل قرن بیستم چون گرگ به جان هم افتادند اما از اواسط قرن بیستم ترجیح دادند با تقسیم قدرت و ثروت جهان به این درندگی پایان دهند.فرمول تقسیم قدرت و ثروت جهان مثل فرمول تقسیم سود در یک شرکت و بنگاه اقتصادی چند ملیتی بود. این فرمول با گزارشات رسمی بازرسان قانونی این شرکت به هم خورده است.
اولین بنگاه مالی در آمریکا که اعلام ورشکستگی کرد معلوم شد در حسابهای خود دست برده و با فریب آن را مخفی نگه داشته است. معلوم شد بنگاههای دیگر هم همین کار را میکردند لذا نظم نبض اقتصادی آنها که در بورسها تنظیم میشد به هم خورد.کسری بودجه دولت آمریکا مزید بر علت شد. معلوم شد آمریکاییها به عنوان بزرگترین سهامدار قدرت در جهان گاهی از جیب دیگران تغذیه میکنند بی آنکه اعلام کنند. چاپ میلیاردها دلار پول بدون پشتوانه، صداقت آمریکاییها را در وفاداری به فرمول تقسیم قدرت و ثروت زیر سئوال برد.اروپاییها به هنگام تشکیل اتحادیه اروپا یکی از شروط ضروری را این قرار داده بودند که کسری بودجه دولتهای عضو نباید از یک یا دو درصد بیشتر باشد.
امروز معلوم شده است بسیاری از دولتها با کسری بودجه بالای این رقم روبهرو هستند و از جیب دیگران برای تغذیه خود استفاده میکنند. کسری بودجه دولت در یونان، اسپانیا ، پرتغال، فرانسه و دیگر کشورهایی که هنوز صادقانه اعلام نکردهاند، به طور طبیعی اساس اتحادیه را به لحاظ اقتصادی در معرض تهدید قرار داده است.اروپا و آمریکا در بحران مالی و پولی یکی از وجوه بحران اقتصادی و اجتماعی در غرب است همانطور که رهبر انقلاب فرمودند "آنها دقت دارند که ابعاد این بحران برای مردم آشکار نشود."
از سوی دیگر جریانهای افراطی در غرب با همه تبلیغات فرهنگی که علیه آنها در طی نیم قرن اخیر صورت گرفته به صحنه برگشتهاند. اینها هم تهدیدی برای صلح جهانی هستند و هم تهدیدی برای قدرتهایی که امروز در غرب روی کار میباشند. اوضاع منطقه و بیداری اسلامی نشان میدهد مکانیسمهای کنترلی از سوی غرب در این کشور ها کارایی خود را از دست داده است. سلطه غرب و رژیم صهیونیستی در منطقه هر روز کم رنگتر میشود و این به ضعف آنها در بازتولید قدرت در غرب و نیز دیگر مناطق جهان بر میگردد. واقعیت این است که لیبرالیسم قدرت بازتولید اندیشه خود را از دست داده است و دیگر نوزایی ندارد.
در عوض اسلام و اندیشه تابناک پیامبر اعظم (ص) در عصر ما نور خود را در تمامی حوزههای اندیشه به وضوح نشان میدهد. این یک واقعیت است که انقلاب اسلامی در پدیداری این نور، نجات و رهایی حرف اول را میزند به همین دلیل هر روز پرقدرتتر و با نفوذتر ظاهر میشود. اگر یک سئوال کلیدی را از موافقان و مخالفان نظام بپرسیم و آن اینکه ایران دیروز و امروز چه تفاوتی دارد؟ آنها هم بخواهند صادقانه پاسخ دهند جواب این است که؛ ایران هر روز قویتر و اقتدار ملی هر روز افزونتر میشود. آیا مسئولان امروز ایران از این اقتدار به عنوان یک فرصت برای رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی بهره میگیرند؟
قدس: تجزیه؛ رویای استکبار در افغانستان
«تجزیه؛ رویای استکبار در افغانستان»عنوان سرمقالهی روزنامهی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن میخوانید؛طرح انگلیس که ساختار سیاسی افغانستان را برای سال ۲۰۱۴ غیرمتمرکز معرفی می نماید، توسط روزنامه «ویسا» در کابل فاش گردید. براساس این سناریو افغانستان به هشت منطقه تقسیم می شود که مراکز آن کابل، قندهار، هرات، مزارشریف، قندوز، جلال آباد، خوست و بامیان خواهد بود.
موضوع تجزیه افغانستان، نخستین بار نیست که توسط انگلیس مطرح می گردد، بلکه پیشتر این طرح از سوی دولتمردان آمریکا نیز رسانه ای گردید، ولی به سرانجامی نرسید، زیرا بازتابها و واکنشها را آنالیز نمودند تا بتوانند در فرصتی دیگر موضوع یاد شده را در دستور کار قرار دهند.
حفظ کشورهای هدف برای مقامهای لندن و واشنگتن امری ضروری است تا بتوانند افکار عمومی را اندکی متقاعد کنند، همان گونه که ایالات متحده پس از ناکامی در عراق، موضوع توافقنامه امنیتی بغداد- واشنگتن را مطرح کرد و اکنون که زمان اجرایی کردن آن فرا رسیده است، سران کاخ سفید سناریوهای متعددی را برای حضور در عراق در برابر دولتمردان عراقی گذاشته اند تا به نحوی از صحنه عراق حذف نشوند. در مورد افغانستان نیز این ادعا قرین صحت است.
دولتهای مهاجم از حمله نظامی به افغانستان طرفی نبسته اند و برآورد هزینه ها، بیانگر این واقعیت است که کشورهای یاد شده، باید لشکرکشی به افغانستان را شکست خورده اعلام کنند. بر کسی پوشیده نیست، سرنوشت شوروی سابق برای مهاجمان در حال تکرار است و به نظر می رسد رسانه ای نمودن موضوعهایی از قبیل کوچک کردن افغانستان پوششی برای خروج از باتلاق این کشور است. امروز در انگلیس ناآرامیها بر اساس برخی دیدگاه ها متوجه لشکرکشی انگلیس به افغانستان است، زیرا صاحب نظران بر این باورند که هزینه نظامی لندن در افغانستان سبب بروز اغتشاش در شهرهای انگلیس شده است.
کوچک سازی افغانستان، خدمتی برای کشورهای غربی است، زیرا هزینه مداخلات آنها در این کشور کاهش می یابد، به گونه ای که بر اساس این طرح در بخشهای تقسیم شده کشورهای دیگر می توانند نفوذ داشته باشند و طبیعی است در صورت وقوع چنین پیشنهادی - که قطعاً تحقق نخواهد یافت - ثمره حضور بیگانگان در مناطق مختلف افغانستان، به هدفهای استعماری انگلیس کمک می کند، اگرچه این نقشه امنیت کشورهای همسایه را نیز دچار مخاطرات جدی خواهد نمود و افزون بر مخاطرات امنیتی، به مطالبات خرده ناسیونالیستی و خواسته های تجزیه طلبانه در دولتهای همسایه نیز دامن خواهد زد. پر واضح است استعمار پیر طرحی با نام «افغانستان کوچک» را پیشنهاد نموده است، ولی پیامدهای آن دیگر کشورهای منطقه را نیز متأثر خواهد نمود.
سهیم نمودن طالبان در قدرت، بند دیگر این سناریو است که بخشی از قلمرو این کشور را در اختیار تروریستها قرار دهند. واقعیتهای میدانی عرصه جنگ و گریز اشغالگران با میراث خواران القاعده، بیانگر این موضوع است که حمله به افغانستان با هدف انهدام تروریستهای القاعده و طالبان نتوانست این دستاورد را برای کشورهای مهاجم در پی داشته باشد، بلکه ناکامیهای مستمر و تحمیل هزینه های گزاف برای لندن، واشنگتن و ناتو سبب گردید قایل شدن سهمی برای طالبان در تعاملات پروسه قدرت جایگزین جنگ با گروه یاد شده گردد تا از این منظر هدف دست نیافتنی را قابل توجیه نمایند. بدون شک، ظرفیت موجود طالبان نیز قادر به غلبه بر نیروهای بیگانه در گستره افغانستان نیست، بنابراین گفتگویی که آنها را در قدرت بگمارد، نفی نمی کنند.
تلاش غرب برای ایجاد یک کانون تنش دایمی دراین منطقه آسیا با استفاده از فرصت پیش آمده در افغانستان می تواند انگیزه بسیار قوی برای پیگیری تجزیه باشد، زیرا تحقق این موضوع نه تنها ناکامیهای اشغالگران را می پوشاند، بلکه از منظر راهبردی هزینه های واشنگتن و لندن را در هزاران کیلومتر دورتر از متروپل موجه جلوه می دهد، نسخه ای که برای دیگر کشورهای اسلامی نیز در گذشته تجویز گردیده و پیامدهای آن تا امروز ادامه داشته و در آینده هم گریبان مسلمانان را رها نخواهد کرد.
بنابراین، اشغالگران باید بدانند مردمی که رنج دوران اشغال شوروی و دربدری در کشورهای همسایه را کشیده، دیگر نمی توانند توطئه ای استعماری را در کشورشان تحمل کنند. افغانستان قرن ۲۱ بستر مناسب برای اجرای طرحهای استعماری قرن ۱٨ و ۱۹ نیست و بهتر است مقامهای لندن به جای ارائه افکار بدیع و تهیه نقشه های سیاسی در دیگر کشورها، مکانیسم مهار شورشهای اجتماعی فراگیر در انگلیس را تهیه نمایند. بریتانیا در حالی در معیت آمریکا به افغانستان لشکرکشی کرد که امروز بحران دامنگیر آنها از پیامدهای تعرض به کشورهای دیگر است که هزینه های سرسام آوری را به دستگاه دیپلماسی تحمیل نموده تا آنها از ریاضت اقتصادی سخن بگویند و جامعه با قهر و خشونت به تصمیمهای کارگزاران دیوید کامرون پاسخ دهد. مقامهای لندن باید بدانند مردم افغانستان از کشوری واحد با تمامیت ارضی یکپارچه حمایت می نمایند و هر گونه طرح استکباری نظام سلطه را با شکست مواجه می کنند، تجزیه زخم التیام نیافتنی دنیای اسلام است که افغانها فرصت تکرار این تجربه را به آنها نمی دهند.
سیاست روز:کشف حجاب مدرن!
کشف حجاب مدرن!»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در ان میخوانید؛برای امروز در ذهن مطلبی را آماده کرده بودم درباره بحث جمعآوری آنتنهای ماهواره، اما چون یک موضوع مهم دیگر روی داد، ماهواره را میگذاریم برای بعد چون هنوز ادامه دارد. اما موضوع دوم داغتر است.
شاید بسیاری از اقشار گوناگون مردم و صاحبنظران به موضوع دوم همانگونه نگاه کنند که نقلکنندهاش گفته است. شاید برایشان مهم نباشد. شاید بگویند ای بابا بنده خدا راست گفته است دیگر. تحمل اظهارنظر و یا انتقاد هم نیست؟
اما اگر ریشهای به این ماجرا نگاه کنیم قضیه تفاوت پیدا میکند.
نکته اول این است که روزنامهای که این اندیشه و نظر را منتشر کرده، یک روزنامه اصلاحطلب یا یک روزنامه بیطرف نیست. اشتباه نکنید. روزنامه ایران روز شنبه در یک ویژهنامهای به نام «خاتون» مطالبی را درباره حجاب و عفاف منتشر کرده است.
در یکی از مطالب آن در گفتوگو با مهدی کلهر، مشاور پیشین فرهنگی رئیسجمهور درباره چگونگی ورود چادر مشکی به ایران مدعی شده است که؛ «ناصرالدین شاه در سفرهای اروپایی، شب که به مجلس عیاشی میرفت. میدید آنجا لباس مردها مشکی است. کلاه سیلندری مردها مشکی است و زنها هم با لباس مشکی میآیند. این به نظرش آمد که یک نوع سنگینی و وقار دارد وگرنه در اسلام به صراحت داریم که رنگ تیره مکروه است. این رنگ مشکی متکبرانه را ناصرالدین شاه آورد. خدا لعنتش کند. همین جور آتش به قبرش بباد. خیلی مرد ملعونی بود.
گرچه تنها این اظهارنظر نیست و بسیاری مطالب دیگر دارد در تحقیر حجاب. در نخستین برخورد با این نشریه شاید بگوییم بنده خدا راست میگوید، چادر نباشد مانتو و روسری، مشکی نباشد رنگی. چه تفاوتی دارد؟
اصل قضیه در همینجاست. از روزنامه متعلق به دولت جمهوری اسلامی ایران چه توقعی میرود؟ آیا توقع این است که حجاب برتر زنان ایران اسلامی را زیر سوال ببرد و برای چگونگی ورود آن به ایران تاریخسازی کند؟ یا این که در راستای یک اندیشه فرهنگی، برای مقابله با تهاجمی که اکنون علیه زنان و دختران و جوانان این کشور طرحریزی شده است، ویژهنامهای منتشر کند که پاسدار ارزشهای ایرانی ـ اسلامی باشد؟! واقعا توقع به کدام سو میرود؟
بسیاری چیزها هست که باید همواره به آنها از همان نخست توجه کرد. مثلا سخنان و مواضع برخی شخصیتها و البته بیشتر هوادارانشان. آقای کلهر همان ابتدا، نظرات متفاوتی نسبت به برخی مسائل داشت. مثلا درباره بازگشت خوانندههای لوسآنجلسی و حتی بازگشت رضا پهلوی به ایران! و ماهواره.
گرچه نمیتوان از کنار این جملات رئیسجمهور که گفته بود؛ «واقعا مشکل مردم ما مشکل موی بچههای ما است؟ بچههای ما دوست دارند مویشان را هر طور دوست دارند بزنند. به من و تو چه ربطی دارد. من و تو باید برویم به مسائل اساسی کشور برسیم... الان مشکل کشور ما، دختر ما فلان لباس را پوشید، این الان مشکل کشور ما این است؟ مشکل مردم ما این است...
این گونه مواضع و دیدگاهها، به ویژه در زمینه مسائل فرهنگی ـ اجتماعی و اعتقادی، اگر یکبار گفته شود و آنگاه با واکنش و پاسخ به سکوت انجامد و دیگر اینگونه صداها پخش نشود، میتوانیم بگوییم، بدون برنامه و طرحریزی مطرح شده و پشت پرده آن چیزی نیست. اما این که این روند دنبال میشود و درصدد آن است تا این اندیشه در جامعه رشد کند، در اذهان عمومی مردم پرورش یابد و درگیر کند. جریانی پشت آن وجود دارد.
هر از گاهی شاهد هستیم که از سوی برخی افراد منتصب و منتسب رئیسجمهور مواضع و سخنانی مطرح میشود که باعث واکنش و پاسخ و چالش در جامعه میگردد. این چالشهای ساختگی سرگرمی بسیاری برای برخی دستگاهها ایجاد میکند. مجلس وارد میشود. قوه قضائیه درگیر میشود. بسیاری از نمایندگان و شخصیتها واکنش نشان میدهند و هزینه بسیاری برای آن پرداخت میشود.
بسیاری هستند که نیاز به نام آنها نیست. اما مواضعی همچون، مکتب ایرانی، بحث امام زمان(عج)، حجاب، فلسفه پیامبران، مواضع و سخنانی است که بیتدبیر و اندیشه مطرح نمیشود.
آیا اکنون حجاب با چادر مشکی اجبار و معضلی است که گریبان جامعه را گرفته است که روزنامه دولت اقدام به چاپ ویژهنامه برای آن میکند؟
آقای کلهر به این موضوع توجه کرده است که پیش از دوره قاجار، در ایران و دیگر کشورهای مسلمان از جمله عراق و عربستان چادر مورد استفاده بانوان آن دیار قرار میگرفته است؟ شاید آنها هم ناصرالدین شاه داشتند که به فرنگ رفته و چادر را از آنجا به ارمغان آورده است؟
به جای ترویج حجاب برتر و عفاف بهتر، تیشه به ریشه فرهنگ حجاب میزنید و به فرمایشات رهبر فرزانه انقلاب بیتوجهی میکنید که فرمودهاند؛ «زنان ما میخواهند حجاب خودشان را حفظ کنند، چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملی ماست. چادر، بیش از آن که یک حجاب اسلامی باشد، یک حجاب ایرانی است. مال مردم ما و لباس ملی ماست.»
آیا واقعا اکنون مشکل اساسی مردم ما چادر سر کردنشان است؟
اگر چادر مشکی سر نکنند مشکلات حل میشود؟!
بودجه بیتالمال صرف چه مباحثی میشود؟
جریاناتی که پشت اینگونه اندیشهها نهفتهاند، به دوران کشف حجاب رضاخان فکر میکنند، البته نه به زور آجان، با مغلطه و سفسطه.
پیگیری اینگونه موضوعات از سوی افراد جریان خاص نشان دهنده اهداف دراز مدت است.
آفرینش:اخلاق در جامعه
«اخلاق در جامعه»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛متاسفانه در جامعه شاهد یک الگوی نا صحیح اخلاقی درنحوه روابط افراد با یکدیگر هستیم. به طوری که اگر با کسی به مشکل برمیخوریم سعی می کنیم در پس پرده و غیر علنی به طوری که مقصر شناخته نشویم طرف مقابل را از میدان به در کنیم.
اما امان از آن زمانی که پرده بیافتد! دیگر پیر و جوان، استاد و شاگرد، صاحب کار و کارمند، پیشکسوت و تازه کار، تقصیرکار و بی تقصیر و ... هیچ کدام مورد نظرمان قرار نمی گیرد و در سرکوب و نابودی طرف مقابلمان از هیچ اقدامی ابایی نداریم.
این سقوط اخلاقی برای یک جامعه ای که شئونات اسلامی و ایرانی را در بوق وکرنا فریاد می زند و الگوی خود می داند مایه تاسف است. مایه تاسف است که ما نمی توانیم و یا بلد نیستیم مخالفان را تحمل کنیم. چرا الگوی در کنار هم قرار گرفتن دو مخالف در فرهنگ جامعه ما جایی ندارد و مخالفان حتما باید رو در روی هم و با سلاح خشونت با یکدیگر برخورد کنند. و بیرون از میدان هم با دروغ ، تهمت، شایعه و جوسازی وجهه طرف مقابل خود را سیاه و درصدد نابودی وی بر آیند.
نمونه های این مدل را در تمامی عرصه ها و زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و متاسفانه ورزشی بارها دیده ایم. همواره به مردم عادی و خصوصا جوانان مملکت توصیه می شود که بزرگان و پیشکسوتان را در هر زمینه الگوی اخلاق وعمل خود قرار دهند، آیا در حال حاضر هم می توان این توصیه را به جوانان جامعه کرد!؟.
از قدیم الایام خانواده ها فرزندان خود را به الگو گیری از بزرگان ورزشی در رعایت اخلاق و منش انسانی سفارش می کردند، آیا در حال حاضر می توان اوضاع و احوال اخلاقی حاکم بر ورزشمان را الگویی برای توصیه کردن به جوانان قلمداد کرد؟
وقتی دو پیشکسوت ورزشی که در بین مردم به عنوان شخصیت های سالم وزرش ما در یک برنامه زنده تلوزیونی زننده ترین الفاظ را به هم نسبت می دهند به دور از هرگونه آیین و سنت اسلامی به پرده دری و تهمت به یکدیگر اهتمام می ورزند باید توقع چه عکس العملی از جامعه داشت. چه طور باید به جوانی که بدترین ناهنجاری را از بزرگان ورزشی خود می بیند فهماند که احترام به مخالف از خصوصیات بزرگان است.
چه طور می توان توقع داشت که در هیاهوهای سیاسی که مهمترین دغدغه افراد در آن مبارزه برای حذف مخالفان و دست یابی به منفعت و پیروزی های حزبی و جناحی است وحدت و یکپارچگی میوه این درگیری ها گردد. چرا گوش شنوا و چشم عبرت بین این افراد صدای این دردها را نمی شنود و اضمحلال اخلاق را نمی بیند؟. نمی بینند که چگونه ناخواسته تبری را در دست گرفته و بر تنه درخت اخلاقیات می کوبند و ریشه آن را می خشکانند.
اگر بخواهیم الگوهای اخلاقی اسلامی - ایرانی را مثال بزنیم و خود را از پیروان و میراث داران آن بزرگان بدانیم همانند کبک سردر زیر برف کردیم و خود را فریفته ایم. چون آنچه که ما در اخلاق وکردار خود در جامعه مشاهده می کنیم هیچ رنگ و بویی از مکارم اخلاقی گذشتگانی ندارد که همواره آنها را مایه افتخار خود می دانیم.ماه رمضان ماه خوبی هاست بیایید در این ماه پر برکت با تغییر در رفتار و کردار خود الگویی برای کسانی باشیم که محاسن اخلاقی را فراموش کرده اند.
مردم سالاری:چه کسانی چشم دیدن موفقیت های دولت را ندارند؟
«چه کسانی چشم دیدن موفقیت های دولت را ندارند؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛آقای احمدی نژاد روز گذشته بازهم منتقدان دولت را خطاب قرار داده و با استفاده از عبارت «بعضی ها چشم دیدن موفقیت های این دولت را ندارند»، عده ای را «مغرض» توصیف کرده که تلا ش می کنند نتیجه تلا ش های دولت را مخدوش کنند. ایشان گفته «هرکدام از کارهایی که در این دولت انجام شده اگر در چنددولت انجام می شد، آن دولت ها، دولت های موفقی معرفی می شدند». البته این نخستین بارنیست که رئیس جمهور محترم، از واژه های نامشخص برای توصیف مخالفان و منتقدان استفاده می کند.
در طول ۶ سال گذشته، حتی یکبار اتفاق نیفتاده که رئیس جمهور، به طور صریح و آشکار، از منتقدان یاد کند. مشخص نیست این «بعضی ها» که چشم دیدن موفقیت های دولت را ندارند یا آن «مغرضان» که تلا ش می کنند نتیجه تلا ش های دولت را مخدوش کنند چه کسانی هستند و اصلا مرزبین منتقد با مغرض نزد دولتمردان چیست؟ اگر کسی بگوید اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی، آنگونه که رئیس جمهور محترم معتقد است، خیلی هم موفق نبوده و خصوصی سازی ها اغلب در قالب اعطای سهام عدالت یا واگذاری شرکت ها به صندوق های بازنشستگی و شبه دولتی ها یا حتی رد دیون دولت صورت گرفته، منتقد است یا مغرض که چشم دیدن موفقیت های دولت را ندارد؟ اینکه کسی اعتقاد داشته باشد دولت در بخش مسکن، موفقیت چندانی کسب نکرده و افزایش اجاره بها و قیمت مسکن، روز به روز فشار بیشتری به اقشار آسیب پذیر وارد می کند و طرح مسکن مهر هم فقط در برخی نقاط-که طبعا شهرهای بزرگی مثل تهران نیست- مشکل برخی از متقاضیان- و نه تمام کسانی که مشکل مسکن دارند- را حل کرده سخنش انتقاد دلسوزانه است یا مغرضانه؟
البته کسی منکر موفقیت های دولت نیست و هر موفقیتی که دولت نهم و دهم کسب کرده باشد، چون در راستای افزایش رفاه مردم بوده، مورد حمایت همه مردم و ما- که از مردم جدا نیستیم- قرار خواهد گرفت. اما این نکته را هم نباید نادیده گرفت که این دولت از تمام دولت های قبلی، شرایط بهتری از نظر درآمدی داشته و طبیعی است که انتظارات از این دولت بیش از دولت های قبلی باشد. درآمد ایران از صدور نفت در ۶ سال گذشته با مجموع درآمدهای نفتی ایران در تاریخ صادرات نفت برابری می کند و این نشان دهنده شرایط مساعد دولت کنونی برای نیل به اهداف و تحقق وعده های خود است.
خلاصه این که کسی منکر موفقیت های دولت نیست اما از دولتی با این درآمدهای نفتی، انتظاری جز موفقیت هم نیست، و در برخی حوزه ها هم انصافا موفقیت های خوبی حاصل شده است. اما واقعیت آن است که در برخی از حوزه ها- که تفصیل آن مجالی فراخ تر می طلبد- موفقیت چندانی هم حاصل نشده که بعضی ها چشم دیدن آن را نداشته باشند. هر چند که در هر صورت، معلوم نیست آن «بعضی ها» چه کسانی هستند؟
تهران امروز:مجلس جهادی عصاره فضائل ملت
«مجلس جهادی عصاره فضائل ملت»عنوان یادداشت روز روزنامهی تهران امروز به قلم میرمحمد عزیزی است که در آن میخوانید؛برای نخستین بار شخصیتی بزرگ همچون آیتالله مهدوی کنی وارد عرصه داوری سیاسی شدهاند و با همراهی شخصیتی دیگر یعنی آیتالله یزدی گروههای اصولگرایان را حول محور جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، گردهم آوردهاند تا در انتخابات پیشرو فهرستی مطلوب و یکدست از نامزدهای اصولگرا ارائه شود. در شأن و وجاهت دینی و سیاسی دو شخصیت یاد شده هیچ تردیدی نیست و ساز و کار گروههای ٨ + ۷ نیز سازوکاری معقول برای دستیابی به توافقهای حداکثری و تنزل اختلاف سلیقهها به حداقلهای ممکن است. تردیدی نیست که اصول و مبانی اصولگرایان (مشروح در منشور اصولگرایی) معین و از پیش احصا شده است و این تنها اختلاف سلایق است که گاه خود را بیش از آنچه که باید باشد بزرگ نشان میدهد. به عبارت دیگر، منشها یکی هستند و روش گوناگون و اگر مبنا را بر یگانگی منشها بگذاریم، جای اختلافی وجود نخواهد داشت.
یکی از ویژگیهای مهم ساز و کار ٨ + ۷ و نظارت عالیه دو شخصیت دینی ـ سیاسی، ویژگی داوری و ارزیابی است و این ارزیابی و داوریها نیازمند زمان است. بدین معنا که نباید تنها به دورههای انتخاباتی محدود و محصور شوند بلکه میتوان و چهبسا باید که این نظارت در طول زمان تداوم یابد.
مجلس آینده نباید شرکت سهامی اصولگرایان باشد، بلکه باید فراتر از گروهها و حتی جناح و طیف اصولگرایان، مردمی و مردمگرا باشد. مجلس نهم باید در برابر مردم پاسخگو باشد و تعهد به مردم و پایبندی به نیازهای آنان و همبستگی نظام سیاسی کشور باید بیش از پیوندهای گروهی و حزبی در مجلس آینده به چشم آید.
افقهای آینده و نقشه راه برای مجلس نهم از هماکنون مشخص است سند چشمانداز و سیاستهای کلان ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری. اما اصولگرایان در عین آنکه به وحدت طیفی و جناحی میاندیشند باید برنامهگرا نیز باشند. آیا نامزدهای آینده برای رشد و پیشرفت و تعالی کشور برنامههایی نیز دارند یا صرف اصولگرا بودن میتواند مجوز ورود آنان به رقابتهای انتخاباتی باشد؟
به نظر میرسد با همافزایی نیروهای اصولگرا و همگرایی آنان به برنامههای مشترک و قابل اجرا نیز نیاز هست، به گونهای که در پایان چهار سال رأیدهندگان دریابند نمایندگانشان تا چه حد به برنامهها و وعدههایشان پایبند و متعهد بودهاند.
برای دستیابی به «قلههای پیشرفت» که اصطلاح مورد تاکید رهبر عظیمالشأن انقلاب و جمهوری اسلامی نیز هست، باید به جهادی بزرگ دست زد. این جهاد، مردان جهادی و رزمندگانی نستوه و خستگیناپذیر میخواهد. مجلس جای کسب قدرت و ثروت نیست، میدانی است بزرگ برای آن کسانی که میخواهند کمر خدمت به ملت و نظام ببندند و جز خدمت قصد و نیت دیگری ندارند. مجلس نهم باید «واقعا عصاره فضائل ملت» باشد و انشاءالله که چنین خواهد بود.
ابتکار: مشایی از معراج حقایق برگشته است؟!
«مشایی از معراج حقایق برگشته است؟!»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛اگر ظهور احمدینژاد در عرصه سیاسی، در سالیان اخیر، همگان را به تعجب واداشت و آنگونهکه شیفتگان شگفتزدهاش او را «معجزه هزاره سوم» یا سونامی سیاسی ایران نامیدند، بیگمان خُلقیات و خَلقیات یاران وی، ازجمله جناب مشایی (یار گرمابه و گلستانش) در فروکشکردن تب شگفتیها کمتر از خود وی نبوده است. اما دراینمیان، مشایی رفتهرفته در کسوت تئوریسین و عقل کل دولت ظاهر شده که با آفرینش یا احیای اصطلاحات و باورهای غیرمعمول در صحنه سیاسی ایران، به «مردی برای تمام فصول» تبدیل گشته است و برای دستیابی به این مرتبه پایههای اصول متعارف را به چالش کشانده است.
بیتردید مشایی بهعنوان یک شخص دیگر مطرح نیست و ستایش و سرزنش وی هم با این دیدگاه (شخص وی) چندان اهمیتی ندارد. آنچه اکنون مهم است «تیپ فکری» است که پیرامون شخصیت وی گرد آمده. مهمتر اینکه این گروه، با تیپ متمایز، به ابزارهای قدرت دستیابی دارند و در عرصه فکری و سیاسی به میزان تأثیرگذاری درخور توجهی دست یافتهاند. به همین سبب قضاوتهای متفاوتی را برانگیختهاند. از همه مهمتر اینکه دامنه داوریها درباره اسفندیار رحیممشایی بهعنوان نماد و لیدر تیپ گسترده شده است.
گروهی او را سرکرده جریان انحرافی مینامند، دستهای به سحر و جادو منسوبش میکنند، عدهای وی را به انواع فساد متهم میکنند، بعضی او را با مرتاضان هندی مرتبط میدانند، بعضی دیگر او را مهره نفوذی اصلاحطلبان و اصحاب بهاصطلاح فتنه میشمارند، برخی به او کرامات و درجات روحانی نسبت میدهند که حاصل ذکر شبانه و دعای سحر است، گروهی هم او را حلاج زمانه مینامند که حقایق را بیباکانه بر زبان میراند و از «سرِ دار» نمیهراسد. خلاصه هرکسی به میزان آشنایی و دوستی و دشمنی با وی برایش لقبی و سمتوسویی میتراشد.
مشایی هرکه و هرچه هست، لج اصولگرایان را درآورده و به گفته منتقدان، احمدینژاد را به لجن کشیده است. اگرچه رئیسجمهور خود این اعتقاد را ندارد و با حمایتهای بیدریغش ثابت کرده حاضر است در این راه هرگونه هزینهای را بپردازد، آنچنانکه پرداخت. بیمهریها و بیاحترامی اخیر به رئیسجمهور و رویگردانی یاران نانی از پیامدها و عوارض همین ایستادگی سفت و سخت وی در دفاع از دوست معتمد خود بوده است. با همه اوصاف اگرچه خزانه اعتماد همچنان پُر مانده، ولی خزینه اعتبار رو به پایان است. دیگر رئیسجمهور آن جایگاه و اعتبار کمنظیر سالهای قبل را ندارد که همچنان امثال مشایی را در برابر شمشیرهای زهرآگین منتقدان و مخالفان قدرش محافظت کند. هرچند که بهنظر میرسد اعتمادش به یار جنجالیاش هنوز پابرجاست. نشان به آن نشان که مشایی در این دوره افول اعتبار دولتمردان و رئیسش، در مدتی طولانی مهر سکوت بر لب زد. سکوتی که همانند شخصیت وی، حدس و گمانهای زیادی را بهویژه در عرصه رسانهها برانگیخت.
برخی شایعه میکردند که دستگیرش کردهاند، عدهای معتقد بودند که در حصر خانگی است، گروهی میگفتند که قهر کرده و در پیله خودساخته و سکوت خودخواسته فرو رفته است، دستهای بر این باور بودند که فرار کرده است، بعضی چنین میگفتند که رئیسجمهور دستور داده یا توصیه کرده که فعلاً بهطور موقت زبان در کام بگیرد تا شمشیرها به نیام برگردد، برخی هم چو انداختند که به زادگاهش رامسر کوچیده و دامن از صحبت با خلق برچیده و به ذکر و اوراد روی آورده و خلاصه به معراج حقایق رفته است.
اکنون رسانهها گزارش دادهاند که برگشته و سکوتش را شکسته است. چه گفته؟ سخنی که لابد باب طبع مخالفانش نیست. تازهترین سخن وی این است که به آزادی بیشتری نیاز داریم و اینکه آن میلیون اصلاحطلب، خود یک ملت هستند که نباید آنان را نادیده گرفت. وی سخن از جذب میگوید؛ حرفی که مخالفانش هم میگویند؛ اما چگونگی مورد اختلاف است.
در این تیپ فکری «قانون عفاف و حجاب» لازمالاجرا نیست. چادر، قاب چهره زنان و اسباب تکبر یا ارمغان ناصرالدینشاه از مجالس عیاشیهای اروپایی است (کلهر). ویژهنامه خاتون در روزنامه ایران باز هم اصولگرایان را دق میدهد. آیا صدای خروشان توپهای این تیپ، بهطور همزمان به بازگشت مشایی ارتباطی دارد؟ آیا خونها شیر شده که سکوت الهامبخش وحدت شکسته شده است؟
شرق:از تجربه تا تعمیم
«از تجربه تا تعمیم»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم سیدکاظم اکرمی است که در آن میخوانید؛دیروز در خبرها آمده بود که «برنامههای درسی محتوایی با آموزههای دینی همسوسازی میشود و در ابتدا چهار درس ادبیات فارسی، تعلیمات اجتماعی، علوم تجربی و تاریخ با رویکرد اسلام با حضور حوزویان در مدارس تدریس خواهد شد.» بعد اضافه شده بود که با حضور استادان کلاسهایی برای بازآموزی معلمان و ارتقای سطح بینش معرفتی و اعتقادی آنان در راستای اجرایی کردن بند تفاهمنامه طرح بصیرت و دانشافزایی دینی فرهنگیان تشکیل خواهد شد.
اصل هماهنگ کردن محتوای دروس با فلسفه تربیت اسلامی مطلبی است که بنده علاوه بر اعتقاد به آن، در مقالات خود از جمله مقالهای که چند سال پیش (۱٣٨۴) در مشهد در اولین همایش تحلیل و تنظیم نظامی علوم تربیتی با عنوان «ضرورت بهکارگیری فلسفه و تربیت اسلامی در علوم تربیتی» ارایه شد، به آن توجه کردهام اما نمیدانم در این تغییر و تحول محتوای دروس و همسوسازی آن با نگاه اسلامی از استادان علوم تربیتی، برنامهریزی درسی، روانشناسی و جامعهشناسی با صمیمیت و احترام و توجه به پیشنهادهای آنان استفاده خواهد شد؟ آیا مطالعهای در مقدار تاثیر کتابهایی که سالها پیش بعضی آقایان روحانی برای دوره ابتدایی در درس تعلیمات دینی تهیه کردند، مطالعهای شده است؟ آیا توجهی به پژوهشهایی که در مورد عدم جذابیت بسیار زیاد دروس و کتابهای دینی در مقاطع گوناگون به عمل آمده، شده است؟ آیا از تجربه مدارسی که در اروپا و آمریکا براساس فلسفه مسیحیت اداره میشود و برنامه درسی متناسب با آن فلسفه در آن مدارس وجود دارد (اینجانب ۲۵ سال پیش کم و بیش کتابهایی را که در انگلیس در این باره نوشته شده است، هنگام نوشتن پایاننامه دکترایم دیدهام) و ممکن است نکات مثبتی در آنها باشد، (انشاءالله با شناختی که همگان از سابقه بنده دارید مرا متهم به غربزدگی و امثال آن نمیکنید) استفاده خواهید کرد؟ به نظرم کار را به صورت تجربی شروع و همه آثار را پس از حداقل پنج سال بررسی کنید، اگر آثار مطلوب داشت آن را تعمیم دهید. اما یک نکته اساسی در مورد معلمان و ارتقای بینش اعتقادی آنها و تشکیل دورههای بازآموزی عرض کنم؛ باز ضمن تایید مطلب میپرسم مشکل معلمان با این کلاسها که در دو سال گذشته هم برای آنها برقرار شده است، حل نخواهد شد.
من در کلاسهای دانشگاه با معلمان سروکار دارم، از آنها شفاها و کتبا مسایل و مشکلات را میپرسم و میبینم که در برابر مطالب گفتهشده در کلاسهای دو سال گذشته دست به مقاومت ذهنی میزنند؛ یعنی میگویند اگر نخواهیم به این کلاسها برویم احتمال بازنشسته کردن و اخراجمان وجود دارد.
پس میرویم، کمی به مطالب گوش میدهیم و مدتی هم توجهمان به مسایل حقوق و اجاره منزل و تورم و نظام کمکارآمد یا ناکارآمد اداری و تبعیضها و گروهبازی مدیر تحمیلی کمتجربه و احیانا کمسواد (صرفنظر از استثناها و با تشکر از مدیران لایق) معطوف میشود و از کلاس بیرون میآییم.
معلمی که روز یکشنبه نگرانی آقای دکتر گلزاری را که استادی متدین و فاضل است از برخورد غیرعادلانه وزیر آموزش و پرورش در روزنامه شرق میخواند با کلاسهایی که آموزش و پرورش برقرار کرده و خواهد کرد، تغییر مطلوبی در بینش، منش و کنش او بهوجود نخواهد آمد. ممکن است فورا کسی بگوید در دورههای گذشته و از جمله دوره مسوولیت شخص شما مشکلات نبوده است؟ که پاسخ میدهم، چرا، اما آن روز جنگ بود و مسوولان دولتی وعدهای به مردم نمیدادند و در این همه سال هم از تجربه اداری ما نگذشته بود، امروز با توسعه شبکه اطلاعاتی و امکانات اقتصادی بالای دولت و تجربه ٣۰ساله اگر با عمل و رفتار صحیح و اخلاق پرجاذبه و بالاتر از همه صداقت با معلمان برخورد نکنیم، گمان نمیکنم برنامهها و کلاسها تحول مطلوب را ایجاد کنند.
دنیای اقتصاد:پایان خاموش یک تصمیم پرسروصدا
«پایان خاموش یک تصمیم پرسروصدا»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم شهرام شریف است که در ان میخوانید؛تحلیل تصمیمات گذشته و محاسبه هزینه- فرصتهای مترتب بر آن در کشور ما مرسوم نیست.
بعضا دیده میشود که تصمیمات با تبلیغات و سروصدا اعلام میشوند؛ اما مدتها پس از آنکه ناکارآمدیشان به همگان ثابت شد، بی سروصدا کنار گذاشته میشوند.در این مسیر کسی از محاسبه فرصت و هزینه از دست رفته سخن نمیگوید.
کاهش تعرفه موبایل نمونهای از این دست تصمیمات است. تصمیمی که حالا میتوان آن را به مثالی از غلط بودن دخالت دولت در تعیین تعرفههای غیر واقعی و اجبار به تولید داخلی تعبیر کرد. پنج سال قبل وزارت صنایع به بهانه حمایت از تولید تلفن همراه در داخل کشور تعرفه واردات گوشی را به ۶۰ درصد افزایش داد و انتقاد تحلیلگران و فعالان بازار را نادیده گرفت؛ اما اکنون پس از هزینههای فراوان تحمیل شده به مصرفکنندگان و انحراف فعالیتهای سالم به قاچاق دوباره به نقطه اول بازگشتهایم. قطعا محاسبه ضرر و زیان ناشی از یک تصمیم غلط در سطح ملی کار سادهای نیست؛ اما از آنچه دم دست داریم میتوان ارزیابی مختصری از این تصمیم ارائه داد. برای این ارزیابی میتوان به انتظار دولت از اجرای این طرح از یک سو و دستاورد آن در پایان اجرا اشاره کرد.
آنگونه که دولتمردان و بهخصوص مسوولان وزارت صنایع در آن زمان برآن اصرار داشتند هدف از این تعرفه بالا حمایت از تولید داخلی (ساخت تلفن همراه ایرانی)، افزایش درآمدهای دولت(احتمالا ناشی از مالیات حاصل از فروش و تولید داخلی) و ترغیب خریدار داخلی به استفاده از محصول وطنی (ایجاد فرصت برای بازار محصولات داخلی با توجه به افزایش احتمالی قیمت موبایلهای خارجی) بود.
اما آنچه به دست آمد کاملا متفاوت با اراده موافقان این طرح بود. تقریبا تمامی چند تولیدکننده تلفن همراه داخلی خیلی زود تلاشهای اولیه خود را برای تولید موبایل کنار گذاشتند؛ چراکه محصولاتشان حتی به رغم حمایتهای دولتی در ایجاد یک بازار بسته، قابلیت رقابت با ارزانترین مدلهای خارجی را نیز پیدا نکرد. افزایش درآمدهای دولت نیز عملا منتفی شد؛ چراکه آمار قاچاق خیلی زود رشد کرد و از حدود ۳۰ درصد به بیش از ۹۰ درصد رسید. همچنین براساس آمار گمرک درآمد دولت از واردات گوشی موبایل از حدود۷۵ میلیون دلار در سال ۱۳۸۵ به حدود ۱۷ میلیون دلار (طی ۹ ماه اول سال ۱۳۸۹) کاهش یافته است. به بیان دیگر، دولت در نتیجه این تصمیم نه تنها کمکی به تولید تلفن همراه در داخل کشور نکرد، بلکه خود را از مبلغ قابل توجهی از درآمد ناشی از واردات قانونی موبایل نیز محروم کرد.
اما دستاورد این تصمیم بر رفاه خریداران چقدر بود؟ بخش عمده بازار مملو از محصولات قاچاقی شد که برندهای اصلی هیچ نظارتی روی آن نداشتند. دستگاهها در شرایط نامناسب وارد کشور شده و بسیاری از خریداران با مشکلات فراوان روبهرو شدند. چنین تحلیلی نشان میدهد که تصمیمگیرندگان برای ایجاد فضای تولید در کشور گزینهای را برگزیدند که از همان آغاز شانسی برای موفقیت نداشت و از قضا بدترین گزینه موجود بود. اینها تنها بخشی از نتایج مشهود حاصل از این تصمیم بود و قطعا میتوان نتایج پیچیده و حتی پنهان دیگری را نیز بدان منتسب کرد و مهمترین آن اتلاف منابع هنگفتی که میتوانست به فعالیتهای مولد اختصاصی یابد اما به قاچاق هدایت شد.
به راستی اما تا چه حد میتوان انتظار داشت تصمیماتی از این دست به دقت مورد ارزیابی و تحلیل قرار گرفته و تصمیمگیرندگان مورد پرسش قرار گیرند؟ نتیجه واردآمدن چنین حجمی از خسارت به کشور چیست و سرانجام اینکه برای بازگشت از یک تصمیم غلط چرا باید پنج سال صبر میکردیم؟
منبع: جام جم آنلاین
|