کدامین ایران را دوست بدارم
هیوا گلمحمدی
•
من ایرانی را دوست میدارم که مرا همانند خودم بپذیرد و به زبان، فرهنگ، هویت، گذشته و جغرافیای من احترام بگذارد. آنزمان ایران جای تقدیر است که هیچ کس و احدی بخاطر زبان، فرهنگ، ملیت و جنسیت تحقیر و تعقیب نشود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣۱ مرداد ۱٣۹۰ -
۲۲ اوت ۲۰۱۱
در وبلاگ حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) مقالهای به قلم اقای اشکان رضوی درج شده که اینگونه تیتری را برای مقاله خود انتخاب کرده "ایران را دوست بدار یا سرزمینش را ترک کن".
البته این تفکر تازهای نیست و 80 سال است که اشغالگران ترک این شعار را در برابر ملت کرد سر داده و هنوز هم در خیال واهی خود منطق تقبل ملت همسایه را ندارند. نتیجه ان تفکر کهنهپرستانه و غیرعقلانی قربانی شدن دهها هزار انسان و خسارت صدها ملیارد دلاری بوده و بس.
انچه برای من قابل توجه میباشد این است که چگونه یک انسان خود را مشروطهخواه و لیبرال دمکرات میداند و در عصر همزیستی ملت ها و تمدنها هویت، فرهنگ، زبان، تاریخ و جغرافیای ملتها و بخصوص ملت کرد را نادیده گرفته و در حالیکه خود در پناهندگی بسر میبرد از اقای احمدی نژاد و ایت اڵله خامنهی دیکتاتورتر است؟
به تاریخ بر نمی گردم چرا که کارنامه حاکمان و گذشته سرزمینی به اسم ایران شرم اور و مالامال از جرم و جنایت است. پادشاهانی را میبینیم که در راه اقتدار حتی به فرزندان خود رحم نکردند. سرها را از تن جدا کرده و شراب در آن نوشیدند.
پس با این حال نمیتوان گفت که گذشتهای برای افتخار و بازگو کردن موجود است. اما موضوع قابل بحث زمان حال میباشد.
ایا وقتیکه در آغاز هزارهی سوم، هستنند کسانی که میگویند "یا ایران را دوست بدار یا خاکش را ترک کن"، چگونه میتوان از همزیستی مسالمت آمیز و دمکراسی سخن گفت.
ایران به عنوان یک جغرافیا برای کنار هم بودن همه ملتها با حق و حقوق برابر قابل قبول است، یک همزیستی آبرومندانه و با قبول هویت، تاریخ، فرهنگ و زبان های متنوع.
مشکل ایران تنها حکومت های خودکامه نیست، بلکه ذهنیت خودکامه، ناآگاه و خودپسندیست که از تاریخ تجربه نیاموخته، از گذشته درک قابل مفهومی ندارد و قادر به تحلیل امروز نیست.
نادیده گرفتن ملتها، خدشهدار کردن فرهنگها و نپذیرفتن زبان مادری افتخار نیست. بلکه افتخار انسان بودن در آنست که هر آنچه را بر خود میپسندی به دیگران نیز روا بداری. باید درکی مشترک داشت و به آزادی دیگران احترام گذاشت.
در غیر این صورت تاریخ تکرار خواهد شد، خونها ریخته و انسانها قربانی می شوند. این قربانی ها و خونریزی ها تنها شامل ملت مورد تهاجم واقع شده نیست، در این ذهنیت متهاجم و سرکوبگر همه قربانی خواهند شد.
باید گفت که تفاوت ذهنیت حاکمیت، و برخی مخالفان تنها به در دست داشتن قدرت محدود است. آنهائیکه قدرت دارند فکر سرکوب خود را عملی میکنند، میکشند، میگیرند و زندانها را پر میکنند انها که تشنه قدرت هستند بیشتر به فکر فریب دادن بوده و با بکار گیری احساسات مردم خواب رسیدن بر کرسی قدرت می بینند.
هنگامیکه محمدرضا شاه بر مسند قدرت بود مخالفانی داشت، میگفتند که شاه دیکتاتور است، البته که بود، اما بسیاری از مخالفین نیز ذهنیتی در همان مایه داشتند.
رضا شاه با ذهنیت سرکوب و وحشت به قدرت رسید و به ملتهای ایران احترامی نگذاشت و صدای آزادیخواهان را خفه کرد، بسیاری از انقلابیون را به زندان افکند و اعدام ها براه انداخت.
آن حکومت و آن قدرت با توفان خشم ملتهای ایران فرو ریخت و سرانجام در این ایران بزرگ جایی برای زیستن نیافت و در کشوری بیگانه دیده از جهان فرو بست.
مخالفان بر کرسی قدرت نشستند ولی در عمل با همان تفکری که ملتها بر ضد آن بپا خاسته بودند. دستگیریها، اعدامها و سرکوبها ادامه پیدا کرد. حقوق ملتها نادیده گرفته شد و جنگ را بر مردم کرد تحمیل کردند.
اکنون 30 سال پس از حاکمیت جمهوری اسلامی چندین حزب و گروه با اسامی گوناگون خود را مخالف آن میدانند، ولی وقتیکه بحث ملتها و حقوق آنها به میان میآید همه بسیج شده و آوای گوشخراش تجزیهطلبی سر میدهند و بدینگونه بدون هیچ درکی از ملت تحت ستم در واقع به جرم و جنایتهای سیستم حاکم مشروعیت میبخشند.
تجزیه طلبی همیشه به عنوان حربهای در دست حاکمان و عاملان آن جهت نابودی ملتها بکار گرفته شده و خود را نیز در این کار محق میدانند.
ایران برای همه و همه با هم برای همزیستی آزادانه. نه اینکه ایرانی برای سرکوبی، کشتار و آوارگی. ایرانی برای کرد، بلوچ، فارس، عرب و آذری. ایرانی با فرهنگ غنی آذری، کردی، عربی، فارسی و بلوچی، آنگاه میتوان از افتخار و سربلندی گفت.
من ایرانی را دوست میدارم که مرا همانند خودم بپذیرد و به زبان، فرهنگ، هویت، گذشته و جغرافیای من احترام بگذارد. آنزمان ایران جای تقدیر است که هیچ کس و احدی بخاطر زبان، فرهنگ، ملیت و جنسیت تحقیر و تعقیب نشود.
آنهائیکه میگویند "یا ایران را دوست بدار یا خاکش را ترک کن" اگر خود را طرفدار مشروطه میدانند و یا دم از دمکراسی میزنند تنها خود را فریب میدهند. آنها در اوج درماندگی تهدید به انفال ملتها میکنند، در حالیکه خود در پناهندگی و آوارگی بسر میبرند.
من ایرانی را برای ترک کردن ندارم، بلکه حقوق انسانی، طبیعی و جهانشمول خود را خواهانم.
همزیستی آنگاه قابل تحمل است که مرا از خود دانسته و خود را بالادست بحساب نیاورید، در غیر این صورت هرکس خانه خود را آباد کند و همزیستی دروغگویانه و یکطرفه خاتمه یابد، آنگاه نه ایرانی بزرگ وجود دارد و نه جرم و جنایاتی ادامه خواهد داشت.
هیوا گلمحمدی - روزنامهنگار مقیم سوئد
توجه: اینهم لینک مقاله مورد بحث irancpi.net
|