سرودههای عاشقانهی کوچک
یوسف صدیق (گیلراد)
•
باران میبارد.
چتر را میبندیم.
دو مجسمه
در مرز بوسه و لبخند،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۶ شهريور ۱٣۹۰ -
۲٨ اوت ۲۰۱۱
(۱)
شعبدهی چشمانت را دوست دارم؛
آینهایکه
خودفریبیهایم را
در آن
باور میکنم.
(۲)
باران میبارد.
چتر را میبندیم.
دو مجسمه
در مرز بوسهو لبخند،
کنجی را
اشغال میکنند.
(۳)
نک میزنم
به تیک تاک ساعتها.
نک میزنم
به تیپ تاپ قلبت.
پرندهای شدهام
که با منقارش شعر مینویسد.
(۴)
هزار بار
تنهایی را در خندههایم میشکنم.
هزار بار
نامم را در شبنمواژههایت میغلتانی.
تو از شعرهایت
به تنهاییام میرسی.
من از تنهاییام، به شعرهایت.
(۵)
نه من رودی پر آبم،
نه تو چشمهای
که آینههایش را درهم میتند.
ما، دو قطرهایم
که در بارانی
به اقیانوس میرسیم.
دستت را به من بده!
|