تمثیل


اسماعیل خویی


• تا بیابان خوش بود با خارزاران اش،
نیست در او ابر را سودی ز باران اش.

وآنگهی، چون گردد از بی حاصلی بیزار،
در دمی پُر بر نمی سازد بهاران اش. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۶ شهريور ۱٣۹۰ -  ۲٨ اوت ۲۰۱۱


 تا بیابان خوش بود با خارزاران اش،
نیست در او ابر را سودی ز باران اش.
وآنگهی، چون گردد از بی حاصلی بیزار،
در دمی پُر بر نمی سازد بهاران اش.
آفتاب و باد و باران قرن ها کوشند
تا برآید واحه ای با سایه ساران اش.
واحه را، اما، تواند بی مهابا سوخت،
در دمی، سردارِ مستی با سواران اش.
همچنین دان باغِ میهن را، که صدها قرن
باغبان بودند مردم وآبیاران اش.
و به پرچینِ یکایک مرزهاش، آژیر،
زُبده خیلی از جوانان پاسداران اش.
وز درون، پیوسته پالایشگر از دشمن
لشکرِ سوگند خورده سر به داران اش.
وین زمان، تازی وشی، نازی تر از نازی،
با سپاهی کینه توز از نو تتاران اش،
و ز میِ اسلامی ی جهل وجنون سرمست،
خواهدش کردن لگد کوبِ سواران اش.
ای زن! ای مرد! ای جوان ! ای پیرِ میهن دوست!
خیز و از خاکِ وطن زوتر بتاران اش:
ورنه این تازی ی نازی گلشنِ میهن
گلخنی سازد به دستِ نابکاران اش.
نابکارانی همه از پشتِ اهریمن
وآمده همشیوه باضحّاک و ماران اش.

چهاردهم فروردین ۱٣۹۰،
بیدرکجای لندن