ریشه یابی اعدام های سال ۱۳۶۷ - کمال حسینی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ شهريور ۱٣۹۰ -  ٣۰ اوت ۲۰۱۱


در مورد علل وقوع اعدام های سال ۶۷ نظرات مختلفی بیان شده است که "شکستن توازن قوا در حاکمیت " و "عملیات فروغ جاویدان" و "ذات بیرحم و خونریز خمینی " از آن جمله اند . به باور من در این تحلیل ها بستر تاریخی و زمینه های وقوع این اعدام ها در نظر گرفته نشده است زمینه هایی که از همان فردای پیروزی انقلاب و با خشونت حاکمیت جدید و با هدف حذف همه رقبا از صحنه سیاسی کشور   پدیدار شد و به تدریج جامعه ما را به سوی پرتگاه هولناک بی قانونی و هرج و مرج هدایت کرد .در مورد نقش حاکمان و نیروهای امنیتی در مورد وقایع ۶۷ بسیار گفته شده است و من قصد تکرار آنها را ندارم ولی آن چه که در این تحلیل ها غایب است طرف دیگر ماجرا یعنی جریانات سیاسی است و من هنوز نمیدانم چرا رهبران وقت گروههای سیاسی هنوز در این مورد چیزی نگفته اند هر چه باشد به استثنای مجاهدین خلق که برای سازمان و رهبران خود مقامی قدسی غائل بوده و آن را بری از هر گونه اشتباه میدانند بقیه جریانات سیاسی کم و بیش به اشتباهات خود باور دارند و نظرات متفاوت امروز آنها نسبت به گذشته نیز گواهی بر این مدعاست .با توجه به آنچه گفته شد هدف من از این نوشته بر رسی عملکرد گروه های سیاسی و نظامی در دهه اول انقلاب و تلاش برای یافتن پاسخی به این پرسش است که آیا این گروه ها در دوران مذکور درست عمل کردند و در صورت وجود اشتباه در برنامه های آنها آیا میتوان بخشی از وقایع ناگواری را که در دهه اول انقلاب اتفاق افتاد را ناشی از این اشتباهات دانست ؟

قبل از وارد شدن به این مقوله و با هدف رفع هر گونه شبهه ای در مورد اینکه چه کسی مقصر اصلی در جریان اعدام های ۶۷ بوده است باید بگویم که به باور من مسولیت اصلی این اعدام ها به دوش رهبران وقت جمهوری اسلامی است به این دلیل که آنها قدرت را در دست داشتند و وظیفه حفاظت از جان اسیران در بند بر طبق قوانین جهانی و حتا خود قوانین جمهوری اسلامی به عهده این حاکمان بوده است ، عملیات فروغ جاویدان و حتا اخبار مربوط به شورش زندانیان در صورت حقیقت داشتن هم نمیتواند توجیه گر این اقدام نا جوانمردانه باشد .

پس از این مقدمات   بررسی نقش احزاب و گروهها در دهه اول انقلاب را با این سوال آغاز میکنم : آیا اگر گروههای رادیکال و در راس آنها چریکهای فدایی و مجاهدین خلق از همان فردای انقلاب به مبارزه مسالمت آمیز روی می آوردند و علیرغم همه تحریکات گروههای فشار در حمله به تجمعات آنها همچنان بر روی سیاست های مسالمت آمیز خود پا فشاری میکردند می توانستیم امیدوار باشیم که   وقایع اسفبار دهه اول انقلاب حد اقل به آن شکل فاجعه آمیز اتفاق نمی افتاد ؟ من بر این باورم که چنین امکانی وجود داشت ، جامعه انسانی ترکیبی از عناصر گوناگون است و عملکرد هر بخشی از این مجموعه بر بخش های دیگر اثر می گذارد ، برای روشن تر شدن مطلب از یکی از روش های رانندگی در جریان آموزش رانندگی مثال میزنم و آن شیوه "رانندگی دفاعی" است که طی آن به راننده آموزش میدهند که با کاربرد این شیوه در بسیاری از موارد   میتوان از تصادفات بسیاری جلوگیری کرد حتا اگر رانندگان دیگر قوانین رانندگی را زیر پا بگذارند .حال این سوال پیش می ایاد که آیا گروه های سیاسی در فردای انقلاب امکان آن را داشتند که از یک شیوه مبارزه مسالمت آمیز و دفاعی استفاده کرده و خود را از تیر رس سیل بنیان کن انقلاب و "ترمز بریده ها " خارج کنند ؟ جواب من به این سوال آری است .در سالهای اخیر همان "ترمز بریده ها " به سراغ سازمان مجاهن انقلاب اسلامی و حزب مشارکت اسلامی رفتند و دست به همان تحریکاتی زدند که سالها قبل در مورد مجاهدین خلق و چریک های فدایی به کار برده بودند ، از حمله به تظاهرات آنها گرفته تا شکنجه و اعترف گیری های اجباری ولی این سازمانها به دامی که برای آنها پهن شده بود گرفتارنشدند و تحت هیچ شرایطی از مبارزه مسالمت آمیز و اصلاح طلبی دست بر نداشتند ، نتیجه آنکه علیرغم همه فشار ها یی که همچنان به این ۲ سازمان وارد میشود آنها توانسته اند به حیات خود در ایران ادامه داده و هزینه بسیار کمتری را در مقایسه با جریانات سیاسی دهه اول انقلاب متحمل شوند .

ممکن است سوال شود که چرا در شرایطی که بسیاری از خانواده های قربانیان اعدام های سال ۱٣۶۷ داغدار هستند به طرح چنین مقولاتی می پردازم و پاسخ من این است که خواست اصلی قربانیان ۶۷ نه انتقام گیری بلکه توقف روند شوم خشونت و کشتار در کشور است و این مهم تحقق نخواهد یافت مگر اینکه عملکرد همه طرفهای درگیر در آن سالهای غمبار مورد بررسی موشکافانه قرار گیرد ، نمیتوان خود را پاک و منزه جلوه داده و همه تقصیر ها را به گردن دیگران انداخت و انتظار آشتی ملی و پایان کینه توزی و دشمنی در کشور را داشت ، خانواده های بسیار دیگری نیز از طرف مقابل وجود دارند که فرزندان آنها هم قربانی خشونت و هرج و مرج آن سالهای شوم شدند و در پی یافتن پاسخی به "چرا های " خود هستند که من در اینجا به چند نمونه بسنده میکنم :

-بسیاری از افرادی که هدف ترور های کور مجاهدین خلق قرار گرفتند نه "مزدوران رژیم " بلکه از بسیجی های جوانی بودند که بسیاری از آنها به سن بلوغ هم نرسیده بودند و به خیال دفاع از انقلاب به نیروهای بسیج پیوسته بودند، آیا میتوان ترور این افراد را مبارزه انقلابی نامید ؟

-در جریان جنگ کردستان بسیاری از همین بسیجی های جوان داوطلب شدند تا به جنگ "ضد انقلاب " در کردستان بروند و پس از مدت کوتاهی به علت جوانی و بی تجربگی جان خود را از دست دادند ، در محله خودمان جوان بسیجی ۱۳ ساله ای را می شناختم که با آغاز جنگ کردستان داوطلب اعزام به آن مناطق شد و یک هفته بعد جنازه او به خانواده اش تحویل داده شد .

نگارنده باور ندارد که ۲ نمونه بالا و بسیاری از موارد مشابه دیگر را می توان مبارزه انقلابی نامید ، آنچه که اتفاق افتاد بیشتر به یک جنگ داخلی شبیه بود که متاسفانه جریانات سیاسی بطور نا خودآگاه وارد آن شدند و لازم است که رهبران وقت سازمان های سیاسی به جنبه های کمتر گفته شده وقایع آن سالها بپردازند باشد تا با مشارکت همه اقشار جامعه بتوان به یک نتیجه گیری منطقی در باب چرایی ماجراهای آن سالها رسید تا دیگر هیچ خانواده ای در سوگ جوانان دلبند خود ننشیند ، به امید آن روز.