از : بهمن پارسا
عنوان : ملاحظه!
پیش از اصل مطلب: اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم/قضای عهد ماضی را شبی دستی بر افشانم. و آخر اینکه ...هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم.
وبعد :ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم/جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم. تا در پایان:.. ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم.
که اهل سخن میداند اولی سخن شیخ اجل است و دومی فرموده ی لسان الغیب.
و حالا اصل مطلب: نه اینکه فقط این دو دردانه ی زبان وادب فارسی بلکه علی المعمول وقتی به هر شیوه سخنی از کسی صادر میشود شایسته آنست که گوینده وضعیت خود را در قبال شنونده و یا خواننده روشن کند. یعنی که یا به نحو اول شخص مفرد سخنی را طرح و ادامه میکند و یا اینکه از دیگر ضمایر موجود که آنهم بسته به نوع سخن وموضوع و قصد و غرض گوینده است. روال معمول این است و شواهد و دلایلش هم از بدیهیات است و اظهر من الشمس. هم از اینروست که نمیشنوید کسی بگوید :من روزی هشت ساعت کار میکنیم، و یا میکند.! و یا ،ما تو را میبنم! زیرا اینگونه سخن گفتن خلاف قاعده و نا متین و نادرست است.
البته بنا به دلایلی در زبان فارسی و با توجه به اینکه قصد چیست فراوان است مواردی که گوینده خویش را با ضمیر اول شخص جمع تبیین میکند، یکی از امثله اش را هم در اول سخن ذکر کرده ام.
در شعر آقای شکیبایی که مورد ملاحظه ی من است ، ایشان میفرمایند که : یکی ز سرخ گل من خبر نمی آرد،مرا چگونه کسی در نظر نمی آرد. و اما در بیت بعد :نهال عشق نشاندم، شده نشاندیم، چرا و به کدام سبب معلوم نیست. در بیت بعد از آن در مصراع اول باز عدول میکنند به :چه لعبتی است ندانم بهار آزادی، یعنی اول شخص مفرد .
سپس میفرمایند:درون محبس تاریک شب شدیم هلاک، نمیدانم شاید میخواهند خبر بدهند که جمع ما مثلا تبعیدیان و یا چیزی در این حدود ، وگر نه مراجعت به ضمیر اول شخص جمع پیش زمینه ی منطقی در روند کلام ایشان ندارد.
در بیت بعد آمد ه است:به جستجوی دری این چنین زدیم به آب،یعنی ما، یعنی اول شخص جمع،در مصراع بعد میگویند ،دل نشسته به خونم ،شخص اول مفرد!
"همیشه در پی گل بوسه های شور وشریم" نمیتوان معتقد شد که ایشان دارند سخن از زبان جمع میگویند زیرا مقدمات بیان چنین قضیه یی در سخن ایشان فراهم نیست.
کمی بعد تر "هوای یاد تو کردیم و دل به غم دادیم" در پیش گفتم و باز تکرار میکنم نمیشود معتقد شد که قصد ایشان بیان احوال جمع است زیرا زمینه ی منطقی آنرا در روند سخن فراهم نیاورده اندو محکم ترین دلیل بر این مدعا اینکه این شعر با بیان زبانحال فردی شروع میشود ودر روند سخن نیز از این چهار چوب خارج نمیگردد. پس فراموش کنیم که ایشان قصد شان از این رفت و برگشت از مفرد به جمع حاوی زمینه یی پیش اندیشیده باشد که اینطور نیست. ابدا اینطور نیست.مگر قصد توجیه در میان باشد که آن امری است دیگر. آنچه من در میابم اینست که ایشان حالی داشته اند و شعری سروده اند و سخن دل را بر زبان آورده اند و جز دیدار دلدار نیاندیشیده اند. که مسلما هرکسی مجاز است هرگونه بخواهد حکایت دل ادا کند.
ولی این را نیز باید در نظر داشت انتظام فکر و اندیشه آدمی را وا میدارد تا از قواعدی پیروی کند،اگر خیال کنیم که "هیچ ترتیبی و آدابی مجو" ایرادی نیست ،اما باید "ملای" روم بود . در غیر اینصورت جستن ترتیب و تبعیت از آن در کار سخن و سخنوری ،و شعر و شاعری بر همه ی "ما" واجب عینی است! بله واجب عینی.
در هر حال نکاتی است که به نظر رسیده ودر نهایت احترام محضر شاعر محترم ارایه شده. . باشد که آنچه را که من از سر صدق و اخلاص گفته ام به عناد پس نزنند .مهر شما مسری باد.
٣۹۹۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱٣۹۰
|