روانپزشکی در برابر جامعه شناسی؟
نقدی بر رویکرد دو روانپزشک محافظه کار درباره ی تجاوز


مزدک دانشور


• خوب است که این آقای دکتر که شوق تماشای اعدام با دار قرار از کفش ربوده است جواب بدهد که چند مقاله درباره ی رابطه ی تشدید مجازات و کاهش جرم خوانده است و چند بار به چرایی حذف حکم اعدام در ممالک راقیه اندیشیده است؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ شهريور ۱٣۹۰ -  ٨ سپتامبر ۲۰۱۱


هیچ در پی آن نیستیم که پرچمی جزمی بالا ببریم درست برعکس در پی آنیم که جزم گرایان را به فهمی از اصول خودشان برسانیم
کارل مارکس


نه فقط در کانالهای متعدد صدا و سیمای وطنی که در رسانه های نوشتاری و حتی در ستونهای نقد فیلم، روانپزشکان حضوری مستمر و پایدار دارند و به اظهار نظر درباره ی همه ی امور می پردازند. اینکه چرا در رسانه های ایدئولوژیک نظام علوم اجتماعی (جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی و ...) با تحدید و تحقیر همراه است و رشته های تحصیلی آن شبانه! از انتخابهای سازمان سنجش حذف می شوند ولی روانشناسان و روانپزشکان کانالهای تلویزیونی و رادیویی را قبضه کرده اند، نیاز به مطالعه و مداقه ای عمیق از ذهنیت ساده ی برنامه ریزان و استراتژیستهای نظام اسلامی ندارد چرا که اگر به تئوری توطئه متهم نشویم علت را می توان در خصیصه ی اصلی روانشناسی و روانپزشکی جست و جو کرد.

خصلتی بنیادین که روانپزشکی و روانشناسی را در برابر جامعه شناسی برای محافظه کاران و راستگرایان حاکم بر این ملک جذاب می کند، رویکرد شناختی این دو است. زیرا اگر روانشناسی در برابر جامعه شناسی تعریف شود محور شناختی خود را بر فرد می گذارد و بر حالات و روحیات او (و در ماتریالیستی ترین تعریف، بر مغز و مواد شیمیایی موجود در آن) تمرکز می کند؛ بر احوالات و خلقیاتی که باید تغییر کند، از سوءظنها و بدگمانیها و توهماتی که باید پیراسته شود و چگونه خود را با جهان اطرافش وفق دهد. روانشناسان (البته از جنس راست که متاسفانه نماینده ی مرکز شده اند) بر این تمرکز می کنند که چگونه فرد می تواند خود را با جهان اطرافش تطبیق دهد و اگر ناتوان از این امر باشد البته که مقصر است و جهان اطراف هیچ قصوری در حالاتی که این فرد کانونی شده حس می کند، ندارد. این رویکرد روانپزشکان در تبلیغات قرص های اعصاب و روان خود را به تمامی می نمایاند: مسیری شیمیایی به سوی موفقیت وجود دارد! ((Helman, ۲۰۰۷: ٣۲۶ آنها می گویند اگر اضطراب دارید، اگر افسرده اید، اگر به ناتوانی جنسی مبتلا شده اید، کافی است این قرصها را با ترتیبی کذایی میل کنید! نیازی به تغییر جهان نیست ای بیماران جهان! تفسیر جهان کفایت می کند و البته پس از خوردن قرصهای ما جهان تفسیری زیباتر نیز می یابد.

برعکس جامعه شناسان (و البته اقلیتی از روانشناسان که سعی دارند میان رشته ای مسائل را ببینند) بر زمینه های فرهنگی، عوامل اقتصادی و تعیین کننده های اجتماعی پای می فشرند و بیش از آنکه فرد را ببینند، برآیندهایی را می بینند که بر فرد وارد می آید و او را شکل می دهد و البته که از واکنش فرد نیز رنگ می گیرد و تغییر می کند. در این نگاه کل گرایانه، رفتارهای فردی (هر چند غلط، ضداجتماعی و یا خرابکارانه) ناشی از عواملی است که فرد را احاطه کرده است و "تغییر جهان محیطی" در روندی پیچیده ولی قابل شناسایی منجر به تغییر فرد و جهان فردی او می شود. علوم اجتماعی و شاخصترین آن یعنی جامعه شناسی، کوششی است همواره پویا و همواره ناقص در شناخت آنچه انسان را می سازد و آنچه او را تغییر می دهد. به همین خاطر است که جامعه شناسان تلاش می کنند که از مقصر دانستن فرد پرهیز کنند و ساختارهای احاطه کننده فرد را بنمایانند.

با مقایسه ای که انجام شد البته می توان حدس زد که چرا حاکمان امروز ایران در ترجیح و ترویج روانپزشکی می کوشند و جامعه شناسی و دیگر علوم اجتماعی را ساکن و ساکت می خواهند. چرا که علوم اجتماعی حتی در محافظه کارترین شاخه های خود از بنیادی "دگرگون کننده" برخوردار است و روانشناسی و روانپزشکی (به جز مواردی که با دیگر رشته ها پیوند خورده است) از خصلتی محافظه کار و ضدانقلابی بهره می برد و بازتولید و بازتوزیع هژمونی حاکم را تضمین می کند و تارهایی از اسارت و گفتمان مسلط را بر دور فرد می تند.

اما این فقط روانپزشکی و خصایص ارتجاعی اش نیست که در این نوشتار هدف گرفته شده است. در نشریه سپید شماره ی ۲۵۹ مورخ ۱۶ تیرماه ۱٣۹۰ (نشریه ای که فقط مختص پزشکان است) دو روانپزشک به موضوع تجاوز پرداخته اند و مولفه های ارتجاعی روانپزشکی راستگرا را به تمامی به نمایش گذاشته اند. اولی دکتر فربد فدایی روانپزشکی است که سمت مدیریت گروه روان پزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی را نیز یدک می کشد. او در نوشتاری پراکنده (چون دیگر نوشته های اساتیدی که به دانشجویان نمره خواه و آسانگیر عادت کرده اند) از پژوهش هایی بی منبع و ماخذ استفاده می برد تا بر طبل انتقام و کینه بکوبد و متجاوزان را افرادی غیرقابل درمان و بخشش معرفی و برای آنان حکم مرگ طلب کند. او بی آنکه به عوامل اجتماعی موجد و تداوم دهنده ی مساله ی تجاوز بپردازد، می گوید:

پژوهشها نشان می دهد که برای موارد خفیفتر [تجاوز] که باعث صدور حکم اعدام نمی شود، اقدامهای درمانی از قبیل انواع روان درمانی یا درمانهای هورمونی صورت گرفته عموما موفقیت آمیز نبوده است.

البته که این درمان ها موفقیت آمیز نیست وقتی فردی که از زندان آزاد می شود علاوه بر داغ ننگی که بر پیشانی اش خورده، علاوه بر تحقیر و طرد اجتماعی که انتظارش را می کشد، اضافه بر آنکه حساب بانکی اش را چون آقای دکتر قصه ی ما فرشتگان گمنام پر و پیمان نمی کنند؛ کسی کاری به او رجوع نمی دهد، راه ازدواج و دیگر روابط اجتماعی اگر بسته بود، بسته تر شده است و در آخر آنکه تمامی عوامل اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی که او را به سوی تجاوز می رانده بر جای خود متاسفانه باقی است. البته آقای دکتر ما که کباده ی ریاست گروهی را نیز بر دوش می کشد از این عوامل اجتماعی بی خبر است و یا صرف می کند که خود را به بی خبری بزند تا مبادا خدشه ای به جایگاهش وارد شود. البته که سخن گفتن از ساختارهای اجتماعی و خشونت ساختاری و فقر سر سبز (هر چند که سبز بودن هم این روزها کم خطر نیست!) به باد می دهد.

اما این نظرات محدود به درمان مساله ی تجاوز از سوی ایشان نمی شود چرا که برای ساده کردن کار حاکمان مجازات دوست و اعدام طلب، دکتر فربد فدایی به میدان می آید و رهنمودهای خود را پله پله اظهار می کند:

*) تشدید مجازات به صورت مجازات حبس طولانی هم باعث عدم تکرار جرم نمی شود

**) اگر فاصله ی بین ارتکاب جرم و اعمال مجازات طولانی شود اثر پیشگیری کننده ی مجازات برای افراد مستعد که می توانند متجاوزان آینده باشند، خیلی کم می شود

***) امکان دارد مجازاتهای سبک یا تاخیر طولانی در صدور حکم متجاوزان نیز از عوامل تجری و جسارت متجاوزان بالقوه شود که طبعا باید به فکر چاره بود

که به زبان بی زبانی! اشاره می کند که :اعدامشان کنید! چاره ای دیگر وجود ندارد! حبس و روان درمانی درباره ی اینها جواب نمی دهد! بی خود وقت ما را نگیرید! اینها موجوداتی غیرانسانند که فقط باید بالای دار تلو تلو بخورند! البته دیگر همکار این آقای دکتر به اندازه ی ایشان اهل رهنمودهای غیرمستقیم نیست. دکتر محمد دهقانی متخصص اعصاب و روان و عضو کمیته ی روان درمانی انجمن روانپزشکی (که قاعدتا باید پناه دیگری باشد و دیگران را درک کند) رک و پوست کنده به وظیفه ی روانپزشکی خود به تمام عمل می کند و در جواب غیرمستقیم به مقاله ی این جانب که در مذمت طلب حکم اعدام و ضرورت تغییر ساختارهای اجتماعی نگاشته بودم (تجاوز، خشونت ساختاری و مسوولیت اجتماعی ما) می نویسد:

حال درباره ی وقایع اخیر از خودمان باید بپرسیم آیا می توانیم با تغییر ساختارهای اجتماعی (بی بندوباری، فقر، محرومیت جنسی) تربیت خانوادگی و یا درمانهای روانپزشکانه به سرعت و به درستی جلوی وقوع دوباره ی جرم را بگیریم؟ آیا اصلا تلاشهای ما برای برطرف کردن این عمل و حتی برای جلوگیری از جرمهای دیگر نتیجه ی قابل توجهی داشته است؟ بنابراین فکر می کنم حتی درخواست اشد مجازات، با فرض موثر بودن بر پیشگیری با توجه به شرایط موجود غیرمنطقی نباشد.

کسی پیدا می شود که از آقای دکتر دهقانی بپرسد که تا به حال چه تلاشهای شبانه روزی ای صورت گرفته است تا فقر و بی سوادی و کم سوادی از ایران ریشه کن شود؟ یا آقای دکتر در چه تلاشهایی درگیر بوده اند تا میلیونها کودک کاری را که هر روزه با خشونت خیابانی و جنسی و جسمی برخورد می کنند، نجات دهند؟ خوب است که این آقای دکتر که شوق تماشای اعدام با دار قرار از کفش ربوده است جواب بدهد که چند مقاله درباره ی رابطه ی تشدید مجازات و کاهش جرم خوانده است و چند بار به چرایی حذف حکم اعدام در ممالک راقیه اندیشیده است؟ پاسخ روشن است: اگر هم کسی پیدا شود که این سوالها را مطرح کند جوابی جز آنچه دیده نخواهد شنید چرا که این دو روانپزشک و دیگر روانپزشکانی که چون اینان می اندیشند صدای قدرت مستقرند و در دفاع از آن به تنیدن توری تئوریک و توجیه گر مشغولند. هژمونی سازانی که فقط برای فرد مسوولیت قائلند و دولت را از هر مسولیتی مبرا می دانند، از نقش ساختارها فرو می کاهند تا تقصیر مقصران را افزایش دهند و در آخر آنکه روحشان را به مفیستو فالس به "سی سکه ی نقره" فروخته اند.

مزدک دانشور

پی نوشت: برای شناختن بیشتر میزان سواد و آگاهی دکتر فربد فدایی روانپزشک و مدیر گروه روانپزشکی و البته عمق چپ سنتیزی و فاشیسم دوستی ایشان بخشی دیگر از مقاله ی ایشان را نیز می آورم تا ببینید که صجتهای گاه به گاه احمدی نژاد از کدام آبشخور آب می خورد:
تجاوز جنسی به زنان کشور مغلوب در بسیاری از فرهنگها شایع بوده و هست. غمبارترین و گسترده ترین مورد تجاوزهای گروهی در زمان جنگ به وسیله ی ارتش سرخ[!] در کشورهای اشغال شده ی محور انجام شد. به نحوی که در آلمان اتریش و مجارستان دختران و زنان هشت تا هشتاد ساله به فجیع ترین وضع بارها مورد تجاوز قرار گرفتند و کشته شدند. میزان تلفات مردم آلمان در یکسال پس از جنگ جهانی دوم به اندازه ی کل دوره ی شش ساله ی جنگ بود[!] سربازان مهارگسیخته آمریکایی و انگلیسی هم دست کمی از متحدان شوروی خود نداشتند و رنج و قساوتی که بر مردم آلمان به دنبال شکست تحمیل شد و یهودیان نقش عمده در انجام آن و سکوت در مورد این جنایات داشتند، قابل وصف نیست[!!]

اگر مرحوم گوبلز سر از گور برمی داشت و این سخنان گهربار را می خواند به خود آفرین می گفت که چه فرزند خلفی پرورانده است. فرزندی آنچنان خلف که آبروی آلمان نازی را خریده، کمونیستهای کثیف را سرجای خود نشانده و یهودیان را مقصران تجاوز به آلمانیها دانسته است! زهی شرف و انصاف!