از : لقمان
عنوان : صاحبدلان و حکایت دل
غم بی پایان و احساس عمیق شعر «بانوی در مه» موثر تر از آن بود که بسادگی از نظر بگریزد. از شعر های شدیدا صادقانهایست که برای خود سروده می شود اما مضمون جهانشمول آن با روان و احساس درونی بسیارانی دیگر موازی و منطبق می شود. از نقاط قدرت آن یکی بیان امروزین و تازهی «حرف و گفت و صوت را برهم زنم// تا که بی این هرسه با تو دم زنم» بود. معلوم است که این مضمون مولانایی بخوبی درونی خود شاعر شده و پس از هضم شدن مکمل نقاشی و فضای اثیری—تخیلی او شده است.
گم شدهی شاعر با وجود دوری کیهانی خود از او، لحظهای محبوب خود را آرام نمی گذارد و در هر فرصتی بهترین و ظریف ترین احساسات او را بیرون می کشد و در عرصهی نظر همگان می اندازد. تفسیر و بررسی شعرهای «بانوی در مه» و «تب زدگی» (پس از رفتن در پوست و ذهن شاعر) نیازمند پاراگراف های بیشتری است تا یک کامنت comment ساده. تردیدی نیست که شاعر «حکایت دل را خوش ادا کرده است»
براوو. . . !
۴۰۱۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱٣۹۰
|