رویای شیرین آزادی
فیروز نجومی
•
مسلم است، کمتر کسی میتواند بگوید که عاقبت و انجام جنبش های ضد دیکتاتوری در کشورهای عربی به کجا خواهد کشید. اما به جرات میتوان گفت هر سرنوشتی که مردم کشورهای عربی برای خود رقم زنند، نمیتوانند دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت ما بشوند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ شهريور ۱٣۹۰ -
۱۴ سپتامبر ۲۰۱۱
ما ایرانیان چه خوب میدانیم که فروپاشی دیکتاتوری لزوما به رهایی و آزادی از یو غ نظام فرمانروایی و فرمانبری، ختم نمیشود. حتی میتواند استبداد و خود کامگی را استحکام و تداوم بیشتری ببخشد. تاریخ نویسان، از انقلاب ۱٣۵۷ در ایران بعنوان انقلابی سخن خواهند راند که نه تنها بندی را از گردن مردم بر نگرفت بلکه سخت به زنجیر شان کشید.
مسلم است، کمتر کسی میتواند بگوید که عاقبت و انجام جنبش های ضد دیکتاتوری در کشورهای عربی به کجا خواهد کشید. اما به جرات میتوان گفت هر سرنوشتی که مردم کشورهای عربی برای خود رقم زنند، نمیتوانند دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت ما بشوند. چرا که در میان کشورهای مسلمان، تنها ایران است که قشری بنام "روحانیت " را در دامن خود پرورش داده است، قشری که در امتداد صدها سال خود را حافظ و نگهدار دین خوانده است. در کشورهای عربی حتی اگر شریعت دین اسلام رسما به قانون فراگیر جامعه، قانون اساسی تبدیل شود، واسطه ی آن قشری بنام "روحانیت،" مظهر دین و شریعت اسلام ، نخواهد بود که بر مسند حکومت جلوس نماید و استبداد مضاعف دین و قدرت را بر قرار سازد.
دانشگاه الا زهر مصر را نمیتوان با دستگاه اجتهاد و فقاهت یکی دانست. یکی زبان و ادبیات عربی، اقتصاد و روانشناسی و بسیاری از علوم دیگر از جمله علوم دینی میآموزاند، استاد و دانشمند تولید میکند و دیگری بر مبنای اجتهاد به گردش در میآید و مجتهد و فقیه ببار میآورد. این بدان معناست که اسلام گرایان کشورهای عربی را نمیتوان با آیت الله ها و حجت الاسلام های حوزه های علمیه، علما و فقها، مقایسه نمود. چرا که دستگاه فقاهت تبار خود را به امامت و رسالت نسبت میدهد و ادامه ی آن دوران میداند تا قیامت. حتی در زمانی که روحانیون در حوزه ها و حجره های خود به غور و تفحص در اسطوره ها و افسانه ها اشتغال داشت، خود را یک دولت نیمه رسمی می پنداشتند. با مشروعیتی افزون تر از مشروعیت دولت رسمی. چرا که مردم از روی رضایت به آنان وجوه میپرداختند و آنها را از تلاش برای کسب معاش از راه ارائه ی خدمتی و یا تولید و توزیع کالایی، نجات میداند. علما و فقها از راه مفت خواری بود که به نفی دنیا مادی می پرداختند و زهد و تقوا پیشه میکردند. روحانیون را بدین لحاظ حتی نمیتوان با "مجتهدین دانشگاهی،" مثل احمدی نژاد و اکثریت اعضای کابینه و قشر فوقانی دولت مقایسه نمود. چون آنان بعکس روحانیون از راه فروش نیروی کار و ارائه ی خدمات تخصصی ارتزاق میکنند.
مضاف بر این الا زهر به عنوان یک نهاد دینی هرگز رویای کسب قدرت را در سر نداشته و آنرا نیز آموزش نداده و نیز مستقل از دولت حاکم، نبوده است. در حالیکه روحانیت به رهبری مراجع تقلید، علما و فقها خود را یا شریک قدرت دانسته اند و یا با آن به رقابت پرداخته اند. بهمین دلیل صعود شان بر فراز منبر قدرت نباید اعجاب آور هم تلقی شود.
بر خلاف کشورهای عربی، مردم ایران در شرایط کنونی با یک نظام دیکتاتوری از قماش حسنی مبارک و یا ذین العابدین بن علی، معمر قذافی و بشار اسد، روی در روی قرار نگرفته اند بلکه با نهادی باید به مقابله بر خیزند که در وجود آنان میزید، با نهاد دین که مظهر آن روحانیت است و دستگاه فقاهت. دین نهاد نیست بلکه نهادین است در وجود ما. در طفولیت در سرشت مان کاشته میشود و از نسلی به نسل دیگر انتقال میابد. میآموزیم که هستیم، چون به آئین اسلام باور داریم. بدون دین چگونه میتوانیم باشیم؟ دین است که به زندگی نظم و معنی و مفهوم میبخشد.
مسلمان بیش از هر دین دار دیگری نسبت به دین خود تعصب دارد. چون به آنچه که باور و ایمان دارد مطلق است و یکتا و یگانه. مسلمان با مطلق «او هست بجز او نیست دیگری» پرورش می یابد. مهم نیست که الله کیست و چیست و چه میگوید، اما هنگام درماندگی فریاد بر آورد که او «اکبر» است. چنان شیفته ی اسطوره هایی میشود که چشمها را بر روی واقعیت موجود بسته نگاه میدارد. که دین چیزی ست فرا تر از خدا پرستی. که بیش از هر چیز دیگری همراه است با آموزش تسلیم و اطاعت، بندگی و عبودیت. انجام تکالیف و فرائض دینی، روزانه، ماهیانه و سالیانه، تکالیف و فرائضی که تنها میتوانیم بیاموزیم به تقلید و تبعیت، هم چنانکه پیامبر اسلام، محمد، نماز گزاری را از جبرئیل به تقلید و تبعیت آموخت. محمد اگر چه خود فرمانروا بود، اما در برابر الله، نماد فرمانبری بود.
بزبان دیگر، اسلام، نظام فرمانروایی و فرمانبری را که از دیر زمان بقا یافته بود با مطلق ساختن و وحدت بخشیدن به الله، هرچه بیشتر استحکام بخشید، آنچنانکه در زادگاه محمد، عربستان صعودی، برغم درآغوش کشیدن مظاهر مادی تمدن مدرن بر ساخته بدست دین ستیز ان غربی، نظام فرمانروایی و فرمانبری بلا تغییر و دست نخورده باقی مانده است. اما، ایران با انقلاب ۱٣۵۷ با تاسیس نظام امامت و ولایت بعنوان ادامه رسالت- «ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله است،» همچنانکه پیشانی منبر(تریبون) خطبه خوانی در نمازگزاری جماعت جمعه، یاد آوری میکند- از صعودی ها نیز در استحکام و تداوم بخشیدن به نظام فرمانروایی و فرمانبری بر اساس اصل و اصول اسلامی، نظام تسلیم و اطاعت، سبقت جسته اند.
واقعیت آن است که مردم ایران در ۱٣۵۷ به استقبال «آزادی» نشتافتند. چرا که آنها خوی و عادت دیرینه خود به نظام فرمانروایی و فرمانبری و یا نظام اخلاقی دین را ترک نکرده بودند. آنها رژیم شاهی را سرنگون ساختند نه از برای رهایی از باور و ارزشهایی استبداد زا، تعصب آور و نابینا ساز، نه از برای رهایی از خرافات و موهوم پرستی نه از برای درآغوش کشیدن آزادی. اکثریت مردم ایران شیفته ی امام بودند. شیفته را نمیتوان عقل و خرد انتظار داشت. شیفته بنده احساس و عواطف ش است. بهمین دلیل به استبداد از نوع اخلاقی آن روی آوردند، مطلق و مضاعف، نه آن که در کاخ های شاهی بلکه در حوزه های علمیه پرورش یافته بود. غافل از آنکه نظام فرمانروایی و فرمانبری براساس باورها و ارزشهای دینی، عبودیت میآورد و بندگی، نه رهایی و نه آزادی.
. انقلاب ،۱٣۵۷ بیانگر این واقعیت است که آنان که آزادی را تجربه نکرده اند، نمیتوانند خود را از اسارت و بندگی رها سازند. بنده ای که در اسارت زاده میشود، چگونه میتواند خود را آزاد سازد؟ شعار کسب آزادی تحت حکومت اسلامی یا از سر خود فریبی بود و یا از سر کوته اندیشی. روحانیت، دیگر مجبور نبود که از درون حوزه های علمیه و حجره های تنگ و تاریک به توطئه علیه آزادی در جامعه بپردازد و با ابزار حرام و حلال به جنگ آن برود. حال توانایی آنرا یافته بود که شمشیر بر کشد و سر از تن آزادی جدا سازد و چنین نیز کرد. بی درنگ آزادی منشاء شر شد، سر آغاز شتاب بسوی انحطاط و تباهی. آزادی یک توطئه ی غربی بود و موجب بی بند و باری و افزایش تماس و آمیزش بین زنان و مردان و دختران و پسران گردیده، منجر به "اباحی گر ی" میشود و شکستن هنجار های اخلاقی. سرکوب آزادی در واقع از همان آغازین لحظات ظهور دین بر مسند قدرت، شروع گردید. بر علیه عارضه ی مهلک آزادی بود برای تبدیل جامعه به یک زندان عظیم بود که حجاب را اجباری نمودند. که نماد عفاف شود و یکسانی و یک رنگی که برقرار نمایند نظم و انضباط پادگانی. پایکوبی و شادی و لذت بری و خوش گذرانی. بی درنگ ممنوع گردید. حال نفسی هم که بر میآمد تحت بازجویی قرار میگرفت و دهان ها را می بوئیدند مبادا که دهانی به نجاست الوده شده باشد.
برپا داشتن منبر وعظ و خطبه در مرکز دانشگاه تهران را آیا میتوان به چیزی جز تسخیر دژ آزادی تعبیر نمود. جنگ با دشمن(صدام حسین) خارجی و امپریالیسم آمریکا، فریبی بود که تنها میتوانست در دست ریاکار ان حرفه ای، روحانیون و یا دین کاران، رهبری شود. چرا که اگر جنگ با امپریالیسم در پی کسب آزادی نباشد، به پشیزی نیارزد. با این وجود بسیاری از احزاب و سازمانها و گروه های چپ و لیبرال و دمکرات و ملی و مذهبی گرایان، بزودی در دام امام گرفتار آمدند و به نظام ولایت در سرکوب آزادی زیر پوشش جنگ با امپریالیسم، چه خدمات و امدادی که به نظام ولایت نرساندند. اما استعمار کهن سال بومی برهبری آیت الله و حجت الاسلام ها، خبره تر از این ها بود که دلبند وحدت با "مشرکین " و "منافقین،" بشوند. روحانیت حاکم چنان هراسی از آزادی بدل داشت که در پی فرصتی مناسب میگشتند تا سر تمامی مبارز ین راه آزادی را که در زندانهای رژیم دوران محکومیت خود را می گذراندند، یکجا بر زمین افکند و اراده ی معطوف به آزادی را خاموش سازد.
جنبشی که پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال ٨٨ به وجود آمد، برغم تمام رشادت و جسارتی که جوانان از خود در برابر سپاهیان سرکوب گر دین بمنصه ظهور رساندند، بیانگر این واقعیت است که مردم ایران، هنوز آمادگی های لازم در سوی رهایی از استبداد مضاعف و در آغوش کشیدن آزادی را کسب نکرده اند. چرا که اکثریت مردم در پی طلب رای خویش به اعتراض بر خاسته بودند، امتیازی ناچیز، اگر در نظر گیریم که این رای مردم نیست که در نظام ولایت بر میگزیند بلکه رای شورای فقها است، شورای نگهبان، منتصبین شخص ولایت است که نامزدهای انتخاباتی را بر میگزیند. مردم با رای خود در واقع برگزیدگان فقها و اراده و امیال ولایت و نظام فرمانروایی و فرمانبری را مورد تایید و تصدیق قرار میدهند و به آن مشروعیت سیاسی میبخشند. یعنی که رای مردم و مراسم انتخابات را نمیتوان چیزی بیش از یک پوشش تزئینی برای نظامی کریه چهره بشمار آورد. یعنی حتی اگر آقای میر حسین موسوی و یا حجت الاسلام مهدی کروبی انتخاب میشدند، بعید بنظر میرسید تغییرات چندان عمیقی در ساختار قدرت بوجود میآمد. فریاد الله اکبر زیر مشک و لگد و باتوم و سر نیزه ی دژخیمان نظام ولایت و تنها ماندن ساختار شکنان در میدان مبارزه برای آزادی، نشان داد که تا رهایی فاصله ای بس طولانی در پیش روی داریم. چرا که تا زمانیکه به پاکسازی خود از ارزشها و باورهای استبداد زا برخاسته از دین و انجام تکالیف و فرائض شرعی، تعصب و غیرت نسبت به دین، بر نخیزیم، در آغوش کشیدن عروس آزادی را همچنان همچون یک رویای شیرین به نسل آینده انتقال خواهیم داد.
فیروز نجومی
fmonjem@gmail.com
|