از : دامون سروی
عنوان : درد عمومی
همیشه ثابت شده تا خواسته ای مورد حمایت مردم و بویژه زحمتکشان نباشد به سختی و کند به نتیجه می رسد. مدتی است که می بینیم سازمانهای مدنی با همت بیدریغ حکومت از نفس افتاده و بقایای آنها هر جا می توانند تلاشی بکنند قطره ای در اقیانوسند ،نمونه اینکه سازه های آبی بیشتر با مشکل روبرو می شوند،جنگلها بیشتر تاراج می شوند،ذباله پراکنده شده عرصه بیشتری را می پوشاند،...گویا وقتی شیوه های نادرست زندگی رواج می یابند تلاشی دوچندان می خواهد تا شیوه درست جایگزین شود.مثلن مدتی است که وقتی گذارتان به مناطق روستایی می افتد شاهد مصرف بی رویه ظروف یکبارمصرف می شوید.مردم به این نتیجه رسیده اند که زحمت پاک کردن سفره وشستشوی ظروف ثابت غیر قابل تحمل است و سفره و ظروف کثیف یکبار مصرف را ترجیح می دهند.در چنین شرایطی ثابت کردن نتایج فاجعه بار این سنت جدید(مدرن؟!)انرژی فراوانی می خواهد(ولی نه بیهوده).لاابالیگری روشی است که مدیریت کاسبکار جامعه و در کنار آن،خانواده عمومن نا آگاه مشترکن دنبال می کنند.در این بین متخصصین بی توجه به سرنوشت بشر چه کاره اند؟ سدها ، جاده ها ،ساختمان ها را چه کسانی اجرا می کنند؟ اینه جز اجرای فرامین کار دیگری نمی توانند بکنند.در رسانه ها شور بختانه کسانی که پرچمدار توجیه طرحهای عمرانی مخرب به محیط زیست هستند اهل صنعتند.روزی با مهندسی که می گفت مجری طرحهای آبی-خاک(از جمله سد)است از هدر دادن بخش قابل توجهی آب نادر کشور توسط سدها می گفتم و او مسئله را به طنز گرفته بود. و وقتی یادآور شدم ۷۰آب سطحی در کشور هدر می رود چاره ای جز سکوت ندید.براستی چه کسی باید راه را بنمایاند؟دانشگاههای ما و پروردگانشان یا مردم کوچه وبازار؟ البته درس درست زیستن را از هر جایی می توان آموخت.آنچه روشن است اینکه چالش بزرگ محیط زیست تنها با سیاسیون نیست،و شاید عمده اش به بدنه جامعه بر می گردد.بی شک برای بهبود میط زیست باید به بدنه جامعه رو آورد.
۴۰۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۰
|