از "یادآوری" تا "گل و دیوار"
(۱۰ خوشه شعر)


عسگر آهنین


• وارد منطقه ی مه زده ام گر بشوی
گل سرخی خواهی دید
که یادآور ناگفته ترین راز منست
(ناگفته) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ مهر ۱٣۹۰ -  ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۱


 
یادآوری

گویا قرار ملاقات ما را
از یاد برده ای؛
این چندمین شب است
که در خواب های من
ظاهر نمی شوی؟
سوم ژوئیه ۲۰۱۱

بانوی درسایه

چهره در سایه چه می پوشانی؟
آن که، مشتاق، تو را می نگرد
نفس گل را، در پرده ی مه، می شنود.
۲۱ ژوئیه ۲۰۱۱

ناگفته

وارد منطقه ی مه زده ام گر بشوی
گل سرخی خواهی دید
که یادآور ناگفته ترین راز منست
۲۲ ژوئیه ۲۰۱۱

بدرقه

صبر کن
تا که گل سرخ
برآید از برف
پس از آن
شاخه گلی
بدرقه ی راهم کن!
٣۰ ژوئیه ۲۰۱۱

تنها، گلی ...

چیزی نگو
تنها گلی کنار پنجره بگذار
تا عاشقانه ای بسرایم
این، اوج انتظار من از توست!
۹ اوت ۲۰۱۱

فرصت دیدار

جانم آیینه ی زیبایی هاست
پی زیبایی، در آینه، خود را بنگر
و به من فرصت دیدار بده
پس از آنم تو مرا نغمه سرا خواهی یافت.
۱٣ اوت ۲۰۱۱

گل صبح

من، پر از زمزمه ی مهر تو، بیدار شدم
گل سرخی را دیدم
کز دل پرده ی مه ظاهر شد.
۲۲ اوت ۲۰۱۱

بی تویی

تو آب و آفتاب منی
در "بی توُ" یی
گل های آفتابگردان
پژمرده می شوند.
۲۶ اوت ۲۰۱۱

چتری برای گلی

صبح، با زمزمه ی باران، بیدار شدم
گل باران زده ای را دیدم:
"گل من، چتر مرا می خواهی؟"
۲۷ اوت ۲۰۱۱

گل و دیوار

زیباترین گل عالم، نیز
راهی به سوی دلی نگشود
تنها وظیفه ی آن، گویا
تزیین سینه ی دیوار بود.
۲٨ اوت ۲۰۱۱