یـادداشـت‏های شـــــبانه ۳۰


ابراهیم هرندی


• سکولاریسم شیوه نگرشی تاریخی ست. نگرشی که از چشم انداز آن انسان پالایشگر و ویرایشگر و آرایشگر جهان می‏تواند و باید باشد. نگرشی که از خِرَد انسانی مایه‏‏ ور است و انسان را تنها دارنده و راننده هوشیار هستی می‏شناسد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ مهر ۱٣۹۰ -  ٣ اکتبر ۲۰۱۱


 
 

۱۶۴. روندهای زیست پردازِ ســــکولار

سکولاریسم شیوه نگرشی تاریخی ست. نگرشی که از چشم انداز آن انسان پالایشگر و ویرایشگر و آرایشگر جهان می‏تواند و باید باشد. نگرشی که از خِرَد انسانی مایه‏‏ ور است و انسان را تنها دارنده و راننده هوشیار هستی می‏شناسد. از چشم‏انداز ِ دیگر دیدگاه‏ها، انسان نیز چون دیگر پدیدارهای گیتی در چنبر نیروهای ماورایی اسیر است. گاه این نیرو خدایی تواناست و گاه سرنوشت و یا شانس و یا اختران آسمانی و گهگاه خداواره‏هایی زمینی. این نیروها انسان را از تلاش خود خواسته باز می‏دارند و هماره یادآور این نکته‏اند که تنها راه رستگاری، دلسپاری بدانان و پیمودن راه آنهاست. کسی که به بودن سرنوشت ایمان دارد، کوشش در کارگردانی زندگی و رویدادهای آن را بیهوده می‏داند و برآن می‏شود که؛ "هرچه باید شود، آن خواهد شد". برای وی کوشش در دگرگون کردن زندگی، رویایی کودکانه است.

اما انسان سکولار، جهان را میدان آزمایش‏ها و رزمایش‏های خود می‏داند و برآن است که همه پدیدارهای هستی ترکیب و یا آمیزه‏ای از عنصرهایی ست که در جدول مندلیف آمده است. رفتارهای گوناگون این سازه‏ها تنها در چارچوب قوانین فیزیک و شیمی و زیست شناسی پژوهش پذیر است. جهانِ این گونه نگرش، از وجود خدا و دیو و فرشته تهی ست و نگرنده آن نیز تنها خود را یگانه نیروی آگاه و آزاد در جهان می‏داند و بی هیچ هراس و واهمه‏ای به بلنداپست آن سرک می‏کشد و آن را به گونه‏ای که دوست می‏دارد، دگرگون و بازآرایی می‏کند. بله، انسان سکولار، تنها انسانی ست که در پرتو خودباوری خویش، به خود و جهان هدف می‏دهد. در نگرش‏های دیگر، هدف‏ها افسانه‏ای ست. یکی می‏خواهد انسان را به کمال برساند و دیگری نوید بازکردن "چشمِ دل"، به او می‏دهد.

پنداره "جهان- برای- انسان"، که زمینه ساز نگرش سکولار است، رویدادی تازه در گستره گیتی‏ست. این رویداد با دگرگون کردن جهان پس از انقلاب صنعتی اروپا، روندهای تازه‏ای در زیست- سازه‏های انسان پدید آورده است که براستی شگفت انگیز است. نمونه‏ای از این چگونگی، افزایش ناگهانی سن انسان است. در سده شانزدهم میلادی میانگین سن در انگلستان ٣۰ سال بود اما امروز به بیش از ٨۰ سال رسیده است. در آن روزگار از بیست فرزند هر خانواده انگلیسی، تنها سه نفرشان به ۲۰ سالگی می‏رسیدند، اما امروز از هر هزار کودک، تنها شش نفر در زیر بیست سالگی به مرگ طبیعی از جهان می‏روند. اداره سرشماری امریکا پیش بینی کرده‏است که در سال ۲۱۰۰ میلادی نزدیک به پنج ملیون و سیصد هزار نفر سالمند ِ صد و چند ساله در امریکا خواهند زیست.

روند دیگری که با هنگامه مدرنیسم همزمان بوده است، افزایش روز‏افزون قد و وزن مردان وزنان در کشورهای صنعتی‏ست. پژوهش‏های چندی در این باره نشان داده است که قد و ورزن مردم در اروپا و امریکا در سه نسل گذشته رویش چشمگیری داشته است و در هر دهه چند سانتیمتر به میانگین قد و چند کیلو به میانگین وزن انسان اروپایی افزوده شده است. چند پژوهش دیگر نیز نشان داده است که سن کردارهای جنسی در انسان اروپایی در دویست سال گذشته افزایش یافته است و اکنون کارایی جنسی در ۶۰ سالگی و ۷۰ سالگی در هیچ یک از کشورهای صنعتی جهان شگفت‏آور نیست.

این روندها را "روندهای زیست- پرداز سکولار"۱، باید نامید. اهمیت این چگونگی در آن است که پنداره‏ای ذهنی ( اندیشه سکولار)، کلید دگرگونی در پدیداری زیستی ( قد و وزن) می‏شود. باور همگانی در گستره زیست شناسی هماره برآن بوده است که فرهنگ و رفتارها و کردارهای فرهنگی، همه بازتابی از ژرفساخت روانی انسان است و ریشه در ذات ماندگاری جوی او دارد. برای نمونه، زیست شناسان برآنند که اگر مهربانی و انسان دوستی و امنیت و آسایش و آبادی و آزادی و شادی در همه فرهنگ‏ها ارزشمند و ستودنی‏ست، برای آن است که همه این‏ها به ماندگاری بیشتر انسان در جهان و سازگاری بهتر او کمک می‏کند، پس طبیعت، پرورش این گونه رفتارها را میدان می‏دهد. نیز اگر کشمکش و ستیز و آتش سوزی و درد و شتاب و کلافگی و آسیمه‏سری بد است، برای آن است که این همه، انسان را به مرگ نزدیک می‏کند. از اینرو، زیست شناسان، طبیعت انسان را سرچشمه رفتارهای و کردارهای فرهنگیِ او می‏دانند و پیوند میان طبیعت و فرهنگ را خیابانی یکسویه، از طبیعت جانوران به زندگی فرهنگی آنان می‏پندارند. اما روندهای سکولار نشان می‏دهد که پنداره‏های انسانی نیز می‏تواند زمینه ساز دگرگونی‏های زیستی شود.

پیدایش روندهای زیست پرداز ِ سکولار ریشه در نگرش انسان مدرن به هستی دارد. هنگامی که انسان دریافت که تن او نیز پیرو قوانین طبیعی جهان است، توانست با سالم‏تر کردن گستره زیست برای خود، پروار تن را آسانتر کند. آگاهی از وجود زیندگان زیانمندی چون میکروب‏ها، ویروس‏ها و قارچ‏های میکروسکوپی، سبب شد که آب را تصفیه کند و خورا ک را از دسترس آنان دور بدارد و با پاکیزه‏ داری تن و خانه و شهر و بیابان و جنگل، میدان را برای ماندگاری نسل خویش در جهان بازتر کند و همه گیاهان و جانوران را نیز در راه بهزیستی خود بکار گیرد و از برگ و دانه و گوشت و تن آنان بخورد و بپوشد و بر سن و وزن و قد خود بیفزاید.

گفتنی‏ ست که روندهای زیست پرداز سکولار، یعنی افزایش سن و قد و وزن، تنها ناشی از پیشرفت‏های دانش پزشکی نبوده است، بلکه پیدایش آب لوله کشی و کُنترل فاضلاب شهری، پیدایش دستگاه‏های سرد و گرم کن مانند، آب- گرم- کن و بخاری بی دود و شوفاژ و کولر و یخچال و فریزردر خانه‏ها و مهمانخانه‏ها و کارخانه‏ها و جاهای همگانی و بیرون بردن پسمانه‏ها و خاشاک و خاکروبه از شهر و نیز آگاهی مردم از وجود میکروب و ویروس و بهبود بسته بندی و نگهداری بهترِ خوراک و نوشاک، را نیر در این روندها باید بسیار کارساز دانست.

روندهای سکولار، روندهای هدفداراست و می‏تواند انسان را تا آنجایی که شدنی ست، در جهان ماندگار و سازگار و پایدار بدارد. این روندها تازه در آغاز راه است و دست یابی بیشتر انسان به رازهای ژنتیک یاخته‏ها سبب خواهد شد که انسان در آینده‏ای نزدیک بتواند با پرداژش ژن‏های خود بسیاری از مرزهای طبیعی را بشکند و بر توانایی‏هایی خود بیفزاید. نیز با گسترش ژن‏- درمانی، ای بسا که در آینده‏ای نزدیک، بسیاری از دردهای بی‏درمان کنونی را درمان کند و زمینه پیدایش آن‏ها را سال‏ها پیش از بروزشان از میان ببرد.

امروزه با بررسی کارایی ژن‏های هر جانوری به آسانی می‏توان لغزش‏ها و پرتگاه‏های آینده آن‏ها پیش بینی کرد و سال‏ها پیش از رسیدن سن هر ژن به لبه آن پرتگاه‏ها، به رویئنه سازی آن پرداخت. برای نمونه، اگر ساختار ژنتیک کسی از دریافت و برداشت ویتامین یا کلسیم و یا آهن از خوراک وی ناتوان است، می‏توان دریافت که این کمبود در آینده به چه بیماری‏هایی کشیده خواهد شد. با دریافتن این چگونگی، می‏توان به پیش‏گیری زمانمنمد آن پرداخت. همچنین می‏توان ژن‏های بدخیم بیماری‏ زا را شناسایی کرد و آن‏ها را از فهرست ژن‏های نسل‏ آینده بیرون زد. فراتر از آن‏، با ژن پردازی می‏توان برخی از ویژگی‏های فیزیکی کودک آینده خود را برگزید، یعنی که رنگ چشم و مو و پوست و بسیاری دیگر از ویژگی‏های تن او را بدلخواه خود ساخت.

بله، انسان کنونی در پگاه روزگار ژن پردازی می‏زید وراه دور و درازی در پیش دارد. هنوز این دانش در اوان راه خویش است و از الفبای آغازین خود فراتر نرفته است. این رشته با شناسایی بازتاب‏های کارکرد ژن‏ها برتن انسان، به نقش آن‏ها در ساختار روانی وی نیز خواهند رسید تا تومار ناخوشی‏های روانی انسان را در هم بپیچند. از هم اکنون پژوهش‏های بسیار شگفت و ارزنده‏ای درباره پیوندهای خوراک و نوشاک و ژن و زیسبوم زیندگان، نشان داده است که با مدیریت برنامه خورد و نوش می‏توان بر بسیاری از نگرانی‏ها و آسیمه سری‏ها و دلواپسی‏ها و واهمه‏های بی نام و نشان چیره شد. در آینده با پیشرفت‏های بیشتر رشته ژن- درمانی که شاخه‏ای از درخت دانش ژن پردازی ست، درمانگری تن و روان انسان و جانوران تعریف‏هایی دوباره خواهد یافت.

ساختار ژنتیک انسان از آغاز برآیش وی تا کنون، ساختاری طبیعی بوده است که تنها در واکنش به نیازهای زیستبومی وی اندک اندک شکل گرفته است. این ساختار واکنشی در آینده در راستای گزینه‏های فردی بازسازی و بازپردازی خواهد شد و انسان را چونان الماسی که در کارگاه الماس ترشی، ویرایش و پیرایش و آرایش می‏شود، بازپرداختی ژنتیک خواهد کرد. من از هم اکنون روزی را می‏بینم که آیندگان زمان ما را روزگار "آدمیان ناپرداخته" خواهند خواند، آنسان که ما پیشینیان را "دقیانوسی" و "قرون وسطایی" و "عصرحجری" می‏خوانیم .

..................................................................
۱. البته در فرهنگ دانش مدرن، گفتمانی بنام روند سکولار (Secular Trend) هست که اشاره به روندهای کُند و پیوسته در زیست شناسی دارد. اما آنچه من در اینجا می گویم، درباره بازتاب اندیشه سکولار در برآیندهای زیستی ست.

٣. "واهمه ‏های بی نام و نشان " نام کتابی از زنده یاد غلامحسین ساعدی ست که من آن را در اینجا برای نگرانی‏های ذهن آزاری که نه نامی برای آن‏ها می‏توان یافت و نه ردپای آن‏ها را می‏توان در زندگی پی گرفت، آورده ام.



***

۱۶۵. کردنی یا زدنی

بسیاری از واژگانی که در زبان فارسی در سده گذشته در برابر واژه های بیگانه گذاشته شده است، بر زیبایی زبان فارسی افزوده است. مانند این‏ها:

فرمان، خودرو، سگدست، دنده، شیلات، نیمکت، مبل، سرویس، میل لنگ، کنکور، کلیدی، آتش نشانی، بهداشت، نیروی دریایی، جیبی، دفتر، اداره، بایگانی، جراحی، پس انداز، ناخودآگاه، فرافکنی، منحنی زنگوله، انتشارات، ادیتور، چاپ، عینک، فکل، گل گیر، ناخن گیر، پیشداوری، فرودگاه، هواپیما، دکل،بستنی، کلانشهر، گرته برداری، پول شویی و....

برخی از این واژه ها چنان در زبان فارسی جا افتاده است که پنداره این که روزی این واژه ها در زبان ما نبوده است، دشوار می نماید، مانند؛ بهداشت، ادیتور، دفتر و بایگانی. برخی نیز چنان زیبا ساخته شده است که پنداره های ذهنی آنها ایرانی ست، مانند؛ سگدست، فرمان، آتش نشانی، هواپیما و فرودگاه. برخی نیز از واژه اصلی زیبا تر است، مانند واژه "جیبی" در کتاب جیبی. این واژه را در برابر کتابهای G.B. آورده اند که مخفف General Books است. این کتابها در اندازه A۵، قطع کوچکی که در جیب کت جا می گیرد، چاپ می شود.

برخی واژه ها نیز در شکل اصلی خود به زبان فارسی راه یافته است و امروزه نیازی نیز به برابر یابی بریا آن ها نیست. نمونه؟

چمدان، اتومبیل، تلفن، تلویزیون، ژندارمری، اتو، سماور، غدغن، یاتاقان، قاپوق، بورس، سیگار، قانقاریا، آکادمی، شانس و پارک.

این همه بخشی از گرفت و دادهای زبانی در همه زبان های زنده دنیاست. اما آنچه زبانهای کاهنده و ناکاره را از زبانهای کوهنده کارا جدا می کند، افزایش هماره گفتمانهای دوواژه ای و فعل های مرکب است. نمونه این گفتمان ها در زبان فارسی این هاست:   

خود کفا، آتش گشودن، انسانیت، به اندازه کافی، غیر قابل احتراز، اتوبوس گرفتن، اندیشیدن به، بستگی دارد، برای همیشه، فراموشش کن، قابل ملاحظه، قهوه سیاه، هم گرایی، نقدی بر،

این ترکیب ها از راه ترجمه های سست و نادرست به فارسی راه یافته است و اگر چه با گذر زمان در این زبان جا خواهد افتاد، اما دو گرفتاری گریز ناپذیر دارند. نخست این که واتابهای دستوری آن ها، هنجارهای دستوری زبان فارسی را در هم می ریزد و دیگر این که واژگان دیگری از آنها نمی توان برگرفت. هر واژه تازه وارد، نه تنها پنداره ذهنی تازه ای با خود به زبان میزبان می آورد، بل، که هنجار دستوری تازه ای نیز در آن زبان می جوید. چنین است که دانش آموز زبان فارسی، بدرستی نمی داند که تلفن، "کردنی، است یا "زدنی". استعفا "دادنی"، یا، "کردنی".

***

۱۶۶. واقعیت و حقیقت

هماره در جهان بوده اند و هستند کسانی که پوست از واقعیت کنده‏اند و می‏کنند. این کار ِ ساده‏ای نیست و چون ساده نیست، کار هرکسی هم نمی‎تواند باشد. واقعیت هر پدیده، نمایه رویین آن است. این نمایه ما را آسان به داروری درباره آن پدیده می‏کشاند. برای نمونه، درصد زندانیان سیاهپوست در آمریکا به نسبت جمعیت سیاه پوستان آن کشور، بسی بیش از دیگران است. این واقعیت آماری می‏تواند ما را به داوری منفی درباه سیاهان آمریکا وادارد و ذهن ما را به این نکته راهبرد که پس شاید سیاهپوستان پرخاشجوتر و قانون شکن‏تر و جنگلی‏تر از دیگر مردم جهان‏اند. آنگاه کسی می‏آید و به بررسی این "اقعیت" آماری می‏پردازد و با آمار دیگری نشان می‏دهد که این چگونگی از آنروست که در امریکا زمینه برای سیاه‏پوستان از پیش از زاده شدن، یعنی از آغاز آبستنی مادر هر نوزاد سیاه‏پوست تا هنگام مرگ، بسی تنگ‏تر و دشوارتر ازدیگر گروه‏های انسانی در آن کشور است. پس آن پژوهنده، ما را با حقیقت آن واقعیت آشنا می‏کند.

هنگامی که با چنان کاری، پرده از روی واقعیت برداشته می‏شود، انسان در می‏یابد که زاده شدن در خانه و خانواده بینوایان و بزرگ شدن در محله‏ تهیدستان و راه نیافتن به کالج‏ها و دانشگاه‏هایی که پل‏های پیوند جوانان و کارهای نان و آبدار است، چه بازتاب‏های دهشتناکی در زندگی انسان می‏تواند داشته باشد. آنگاه به بازنگری در داروی خود می پردازد و ای بسا که با دیدی انسانی به این واقعیت نگاه کند. این همه از آنروست که کسی آمده است و ما را با بررسی "واقعیت" به "حقیقت" آن موضوع رسانده است. واقعیت، آن است که هست و به چشم می‏آید و می‏تواند حقیقت را از ما پنهان کند. واقعیت، ابزاری برای تعریف و تفسیرهای گوناگون است، اما حقیقت، دانشِ ناب است که به انسان فرصت گزینش می‏دهد. به چندی از واقعیت‏های جامعه امروز ایران نگاه کنید:

شمار فزاینده طلاب، حوزه‏های علمیه را در ایران بسیار شکوفا کرده است. این نشانه گرایش جوان‏ها به اسلام و معارف آن است.

رهبر جمهوری اسلامی برای مردم جنوب لبنان محبوب‏ترین عالم اسلامی‏ست.   

رئیس جمهور ایران تنها رئیس کشوری در جهان است که مدرک دکترا دارد.

مردم ایران بیش از سی سال است که به جمهوری اسلامی رای مثبت می‏دهند.

همه آنچه در نمونه‏های بالا آمده، واقعیت دارد، اما این واقعیت‏ها توهین آشکاری به خواننده است که از حقیقت‏های پنهان در هر واقعیت آگاه است. در واقعیت نخست، چون خواننده آگاه، می‏داند که چرا و چگونه و با چه بهایی رهبر جمهوری اسلامی محبوب مردم لبنان شده است، ‏آن جمله را کوششی در پنها کردن حقیقت و توهین به دانایی خود می‏پندارد.

اما نمونه کسانی که پوست از واقعیت کنده‏اند. خیام، حافظ، اسپینوزا، کارل مارکس، داروین .....   

***
http://goob.blogspot.com