اعدام دگر باره خسرو گلسرخی
به بهانه دست یازی به انصاف سیاسی؟؟
- سیروس ملکوتی

نظرات دیگران
  
    از : سیروس ملکوتی

عنوان : پاسخ
نقطه نظرات متفاوت شما را خواندم و اموختم. اقای باران با بازنویسی پارگرافی از نوشته من برهان می اورند که من انقلاب ۵۸ را فرو دستانه تعریف نمودم. جمله من اینگونه بود:"... همایش عظیم مردم و نیروهای سیاسی- اجتماعی در هنگامه "انقلاب بهمن ۵۷" بر بنیاد اندیشه ها و یا ویژه گیهای گوناگونی چون توهم - اندیشه هایی انتقام جویانه- ازادی و بویژه ازادی سیاسی( بی انکه درک روشنی از ان و یا به گمان من باوری بدان وجود داشته باشد) - جدال با اهریمنی به نام امپریالیزم جهانی ، اعتقاد بر بنیاد نهادن منشوری تابع جهان نگری سوسیالیزم ملی و یا نظام اقماری- تدابیر نظمی نوین در پایان بخشیدن به جنگ سرد و یک قطبی نمودن فدرت"..
اگر اقای باران توحه مینمودند متوجه میگردیدند که اینها بیانگر عقاید متفاوتی هستند و نمی توانند محصول یک اندیشه باشند. در این پاراگراف من سعی دارم استنتاجاتی را که امروز شنیده میگردد بیان دارم. از نگاه من جنبش ۵۸ که بی جهت نام انقلاب به خود گرفت و مفهوم انقلاب را به واپسگرایی تنزل داد نتیجه دادخواهی برای ازادی سیاسی میبود اینکه در این مبارزه تا چه حد این دادخواهی توانست خود را به تصویر بکشاند موضوع دیگریست. عدم مدیریت سیاسی ازادیخواه و دمکرات در سازماندهی این جنبش عظیم را باید در فقدان چنین نیروی انسجام یافته در ممنوعیت ازادی سیاسی انزمان دانست. ونه حضور دادخواهی برحق برای دست یازی به ازادی. در این جنبش عظیم، مذهب و دینکاران با غصب دادخواهی ازادی و تقلیل بخشی ان به مترادف خوانیش با حکومت اسلامی انرا به سیطره خود در اورده و بر ویرانه هایش حکومت فاشیستی خود را بنا نمودند. نقش توهم و باور بدین نیروی متحجر تاریخی موضوع دیگریست که در جای خود می بایست پیشتر پرداخت گردد. و اما موضوع زنده یاد گلسرخی و نقد من بر نوشته اقای موحدی تنها خود را بر یک نگاه حقوقی گسترانیده بود. در این برخورد مهم نبود که گلسرخی چه می اندیشید. مارکسیست بود یا مذهبی، سوسیال دمکرات بود یا امتزاجی از ایده های گوناگون. مهم این بود در سرزمینی اعدام میشد که ازادی سیاسی مسدود بود. اعدام او بیشک با مسئولیت حقوقی و اخلاقی ان نظام همراه میباشد. مقاله اقای موحدی با نام من از محمد رضا پهلوی دفاع میکنم نمی توانست مسئولیت حقوقی این اعدام را بپذیرد و برای ادامه دفاعیات خود دست به خودکشی سیاسی زده و از منظری از نظام پهلوی به دفاع برخاسته که دفاع پذیر نمیباشد. در نگاه دیگر ایشان سعی دارند گلسرخی را بیمار روحی تصویر نمایند و خودکشی سیاسی او را با ندانم کاری نظام در این شناخت تعریف و تفسیر مینمایند. خب این اتهامات بیشک جای بحث خود را دارد و احتمالا نیاز به کنکاشی در شناختی روانشناسانه نیز مستلزم ان میباشد. اما باز نه اقای موحدی و نه هیچ وکیلی در این جهان قادر میگردد اعدام یک بیمار به افسردگی روحی را توجیه نماید. از هر منظری به موضوع بنگریم اقای موحدی بسیار بیمورد و بیجا در مقام قضاوت خود را قرار داده اند. اگر مقصودشان قهرمان سازیهای بیمورد در فرهنگ سیاسی ما میباشد که البته موضوع دیگریست و طبعا در جای خود بحث درستی میتواند باشد اما ایشان موضوع اعدام گلسرخی را برای تائید نظام پهلوی از منظر حقوق بشر گزیدند. در مقاله دومشان سعی نمودند خود را مخالف اعدام نشان دهند و نقل قولهای بیمورد از من کردند اما نتوانستند ردپای داوری معیوب خود را پاک نمایند. متاسفانه امروز بر سر هر دکه سیاسی منشور ناخوانده حقوق بشر اورده میشود . اندیشه های در بنیاد و حوهر دیکتاتور منشانه فکر میکنند با گفتن این عبارت که من خواهان حقوق بشر هستم قادرند ما را به حقانیت خود متقاعد نمایند. همین نمونه نگاه حقوق بشری این منظر سیاسی را به خوبی اشکار میسازد. مقاله اقای موحدی هرچند بسیار بی مایه میبود اما حاوی هشداری میبود که نمیشد انرا جدی نگرفت و بدان برخورد ننمود. جالب و شاید بهتر باشد بگویم دلهره اور این بود که هیچ کس از وادی سیاست همخوان با اقای موحدی مانند حزب مشروطه پارلمانی با این اندیشه به مخالفت بر نخواستند و در تایید سخنان ضد انسانی این نویسنده هوراهای بلند هم کشیدند. این نمونه میتواند ما را به درک حقیقی هراس اوری بکشاند که مرگ خواهی دگراندیش را میزبان میباشد. اعدام خسرو گلسرخی یک قتل سیاسی سازمان یافته توسط حکومت بود و این مسئولیت خقوقی را نمیتوان با هیچ بهانه ای از ان نظام ستود. با سپاس
۴۰۷۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : اعتراف شاهنشاه و انکار "روشنفکران" سیاسی ما !
"انقلاب ملت ایران نمی‌تواند مورد تایید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی‌ نباشد.من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم.تضمین می‌کنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی‌،عدالت اجتمایی و اراده ملی‌ و بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود ".
شاهنشاه آریامهر به "کر بودن" خود در برابر خواستهای مردم به مدت ۳۷ سال اعتراف نمودند ! حکومتی که در آن نه‌ قانونی رعایت میشد نه‌ عدالت اجتمایی بر قرار بود و نه‌ اراده مردم ، بجای آنها استبداد ظلم و فساد برقرار بود . فراموش نکنیم رژیم گذشته نیز با اراذل اوباشی چون شعبان بی‌ مخ‌ها به روی کار آمدند و هنگام خروج شاهنشاه آریامهر از کشور زنده و مرده او در هیچ کشوری جای نداشت !
واقعاً جای تاسف است که "روشنفکران" ما سطح بینشی پایین تر از مردم عادی مصر داشته باشند ! حسنی مبارک و همسرش با وجود بیماری در قفسی به دادگاه کشیدهٔ میشوند ولی‌ سیاستمداران روشنفکر ما انقلاب ۳۰ میلیونی مردم را به
"... همایش عظیم مردم و نیروهای سیاسی- اجتماعی در هنگامه "انقلاب بهمن ۵۷" بر بنیاد اندیشه ها و یا ویژه گیهای گوناگونی چون توهم - اندیشه هایی انتقام جویانه- ازادی و بویژه ازادی سیاسی( بی انکه درک روشنی از ان و یا به گمان من باوری بدان وجود داشته باشد) - جدال با اهریمنی به نام امپریالیزم جهانی ، اعتقاد بر بنیاد نهادن منشوری تابع جهان نگری سوسیالیزم ملی و یا نظام اقماری- تدابیر نظمی نوین در پایان بخشیدن به جنگ سرد و یک قطبی نمودن فدرت".تنزیل میدهند!
۴۰۷۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣۹۰       

    از : سیما سرابی

عنوان : کماندار
آقای آرش گرامی، شما در این میان تقصیری را متوجه حکومتی که بوسیله ی امپریالیستها روی کار آمده بود و امپریالیستها در برانداختنش دست داشتند، نمی دانید؟ شما سهم "پادشاه جوانبخت" را در نگاهئداشتن من ِ جوان احساساتی ِ آنروز در جهالت انکار می کنید؟ در آن روزگار تاریک که حتی شناخت درستی از استالین هم ممکن نبود چگونه می توانستم آگاه باشم و آل احمد و شریعتی و حزب توده را باور نکنم و اسلحه را تنها راه شکستن انسداد ندانم؟ انصاف داشته باشید. سیاست را در یک نظام جهانی ببینید نه در کافه نادری و حوالی دانشگاه تهران و اندیشه های روشنفکران محفلی که ضرورتهای سیاسی حکومت پهلوی ایجاد کرده بود.. یادتان باشد حالا دیگر سی و چند سال از آن زمان گذشته است و شما هنوز فکر می کنید که یک جوان مثلا بیست و پنجساله در آن جو دیکتاتوری، می بایستی دموکراتیک فکر می کرد! شما هنوز تیر را می بینید نه کماندار را:
گرچه تیر از کمان همی گذرد
از کماندار بیند اهل خرد
۴۰۶٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۰       

    از : نسیم نیکوئی

عنوان : گلسرخی بخاطر دفاع از اندیشه اش اعدام شد
خسرو در دفاعیات خود، دادگاه را فرمایشی خواند و گفت:

"در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند. چنان‌که گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می‌کند، یادآور انکیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است. یک سازمان عریض و طویل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است، و آن بخش سانسور است که به نام اداره نگارش خوانده می‌شود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده می‌شود. در حالی که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست، و بدین گونه‌است که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوا کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده‌است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه می‌کند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت می‌گیرد، با تمام خفقان، می‌توان جلوی اندیشه را گرفت؟ [۱۱] "
۴۰۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۰       

    از : آرش -

عنوان : چه خوشبخت بودم که درون پوست گردوئی خود را پادشاه جهان می دانستم.
شصت‌ساله شده‌ام، اما هنوز باور نمی کنم! بارها و بارها تلاش کرده‌ام از این پوسته شاهی بیرون بیایم پوسته‌ای که شورانگیزترین سالهای جوانیم در آن گذشت سرشار از عشق، شهام...ت ...و غرور مبارزه مسلحانه. دنیائی جادوئی که خود ساخته بودیم و بر آن سلطنت می کردیم. دنیائی افراشته در میان ابرها! مانند خدایان اساطیری یونان از آن بالا نگاه می کردیم و واقعیت را آنطور که میتوانستیم تفسیر می کردیم و چون خدا نبودیم، قادر به تغییر نمی شدیم خدایانی از هر گوشه جهان چه‌ گوارا، جرج حبش، جمیله بوپاشا، کارلوس، تامیل‌ها، بریگاد سرخ، بادر ماینهووف، همه و همه خدایان این ابرها بودند که عبای سرخ قهرمانان اساطیری بر تن‌شان می کردیم اینها قهرمانان ما بودند و هر عملی که دست می یازیدند، پذیرفته می شد. نیک می دانم که اگر آنروزها، یکی از همین خدایان هواپیمائی را بر برجهای دو قلو می زد! برایش کف می زدیم مگر نه که برای تمام عملیات با اندک انتقادی که باید به توده‌ها توجه کنند! اگر غیر از این بود مبارزه مسلحانه ما معنائی نداشت چرا که عملیات انقلابی ما نیز در آن چارچوب می گنجید و اگر هم فردی بی‌گناه در عملیات کشته میشد، ( که کشته شدند ) برای بسیج انقلابی توده‌ها لازم بود! اکنون سالها از آن روزها می گذرد در گذر این سالها چه مسیرهائی طی کرده‌ایم، گاه خار رهروان را رهنما پنداشتیم؛ از بسیار صعب‌راه‌ها، پرتگاه‌ها گذر کردیم، پر تلاطم! دوران انقلاب، پس‌لرزه‌های آن که هنوز بعنوان انقلابیون و روشنفکران گاه قامت برافراشته و گاه شرمسار باید جوابگو باشیم این تاوان روشنفکران و انقلابیونی است که میخواستند در تابستان با اژدها شراب بنوشند
۴۰۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۰       

    از : روزبه

عنوان : با نظر آقای بهرامی کاملا موافقم.
آقای ملکوتی، دوست عزیز، شما نقدی با زبانی پیچیده درمورد مقاله شخصی بنام امین موحدی نوشته اید بدون آنکه حتی لینک مقاله او را ذکر کنید! شما جو زمان، شرائط مکان و زمانی ایران و جهان آنروز، و همانطور افکار مغشوش گلسرخی، علی شریعتی، آل احمد را اصلا مد نظر قرار نداده اید. دوست عزیز، اگر در آنزمان این آقایان قهرمان فرض می شدند دلیلی ندارد که برای همیشه بوسیله همه نسلها و تا ابد همچنان قهرمان فرض شوند. اینگونه خرافه پرستی ها و شهید پروری ها در میان نسل های کنونی بخصوص نسل جوان هیچ خریداری ندارد.

با نطر آقای بهرامی کاملا موافقم.
۴۰۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : Hadi Shahab

عنوان : آدمها تنها با خواندن کتب مارکسیستی با جرات و یا قهرمان نمیشوند.
تمام کسانی که بازجویی پس داده اند یا در جلوی یک بیدادگاه چه از نوع اسلامی و یا شاهنشاهی اش بوده اند بخوبی میدانند که معنی کلماتی مثل جرات، قهرمانی و ... یعنی چه؟

آدمها تنها با خواندن کتب مارکسیستی با جرات و یا قهرمان نمیشوند.

آیا اسپارتاکوس کتب مارکسیستی خوانده بود البته که مخالف این تز نیز ثابت شده.
آدمهایی مثل وحید سریع القالم ، احسان طبری و ... هم آشنایی بسیار زیادی به کتب مارکسیستی داشتند. اما متاسفانه شکنجه و فشار عدم قهرمان بودن آنها را در زندان جمهوری اسلامی به آوازه گذاشت.

بله کسان زیادی بودند که به مارکسیسم آشنایی داشتند و قهرمانانه تا به آخر جلوی بازجو و بیدادگاه ایستاند و کم نیاوردند علیرضا سپاسی آشتیانی ، مریم فیروز ... نیز از ان دسته بودند.

آخر چرا باید اینقدر مطلق بییاندیشیم آدم میتواند قهرمان یک ملت تحت ستم باشد از ستم گری شکایات کند و تا پا ی جانش نیز پا ی حرفاش بایستد .

یک کارمند یا یک کارگر که در تجمع شرکت به مخالفت با سیا ست روسای شرکت صحبت میکند آدم با جراتی است یک رییس که با سیاست سهامداران با اخراج کارگران مخالفت میکند و این کار به کناره گیری او منجر میشود برای ان کارگر و کارمند قهرمان است این آدم حتا به مارکسیسم علاقه ندارد. ولی برای من مارکسیست قهرمان است.

یک دانشمند همیشه قهرمان نیست گالیله و انیشتن نیز مصداق بارز این واقعیت هستند. اما یک نفر که به خاطر منافع یک گروه (هر چه این گروه باشد) با یک قدرتی (هر که میخوحد باشد ) درگیر میشود این فرد برای این گروه آدم با جراتی میباشد حتا این فرد مورد یک نوع احترام ان قدرت نیز میباشد.
ان فرمانده ارتشی که بعد از دستگیراش میگفت که تنها از شاه دستور میگیرد بعد از اعدامش بنوعی مورد احترام خمینی نیزبود. تمام شاه دوستان به او بمثابه قهرمان مینگرند. بله آدم با جراتی بود چه از او خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید ...

بله دوستا ن معما چون حال شود آسان شود . کم نبوده و نیستند کسانی که چند ساله بعد از قیام ۵۷ بنوعی از خمینی و جمهوری اسلامی حمایت میکردند اما امروز دیگر نه . گلسرخی نظام جمهوری اسلامی را ندیده بود اما بسیاری از جوانانی را که مخالف دیکتاتوری شاه بودند و مسلمان و مذهبی بودند دیده بود آنها برای مردم خیش قیام کرده بودند. این جوانان نیز مورد احترام گلسرخی بوند ...


از هوشی مین این نقل به مضمون شده:
بیچاره ملتی که محتاج قهرمان باشد
خوشبخت ملتی که همه قهرمان باشند
۴۰۶۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : بهروز

عنوان : آفتاب
آقای سیروس ملکوتی. متاسفانه همان است که نوشتم. آفتاب آمد دلیل آفتاب. این آفتاب برای من دلازار است. بدرود
۴۰۶۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : تنها تاریخ مقدس میماند!
‫عجله نباید کرد
‫بالاخره روزی تاریخ مقدس این سرزمین استبدادزده حقیقت و واقعیت عملکرد و نقش و تلاش و اعتراض سیاسی و مبارزه و زندان و اعدام گلسرخی را در پیشرفت و یا پسرفت تاریخ تمدن و ترقی ‫آینده ایران برملا خواهد ساخت.

تنها تاریخ مقدس میماند، چون تنها تاریخ است که هرچه پیرتر می شود به حقیقت نزدیکتر می شود!

‫همانطور که امروز نگاه و قضاوت تاریخ ما به ‫مراجع و مولایان گلسرخی متحول شده، نگاه تاریخ امروز، که هنوز بسیار کودکانه، ناپخته و توأم با تعصب و شور و هیجان کودکانه است، بالاخره روزی متعادل میشود! و حقیقت را به سطح آب بالا میکشد!
تاریخ امروز ما هنوز تحت تأثیر ‫هیجانی دو عنصر متضاد رفتار گلسرخی است: مقاو‫مت و شجاعت قهرمانانه او در برابر دادگاه و رژیم پهلوی در مقابل و در تضاد با باورها و اندیشه های ارتجاعی و غیرواقعی او از مذهب و بیسوادی او از اندیشه های مارکس ‫و چپ رو به تحول! که هردو مورد سوء استفاده جناح و جریان ارتجاعی انقلاب و کجراهی تودهای پیرو قرار گرفت!
۴۰۶۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : بهروز

عنوان : پیشنهاد
آقای رضا اسدی. آیا مطمئن هستید که پیام آقای سیروس ملکوتی را دریافته اید؟ جسارت است ولی ممکن است بهتر باشد دگرباره این مقاله را نگاه بکنید بخصوص بخش آخرش را
۴۰۶۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : رضا اسدی

عنوان : ویژگی خسرو گلسرخی
این دفاعیات خسرو گل سرخی بود که در آن فضای اختناق ستم شاهی - و تسلط سازمان اطلاعاتی ساواک تا پستوهای خانه های مردم - تاثیرش را بر روند رو به رشد آگاهی مردم گذاشت. خسرو گلسرخی از ویژگی هایی برخوردار بود که توانست بدونه توجه به نوع اندیشه، ایدیولوژی و مذهبی که خود را متعلق بدان میدانست در جسم و روح ایرانیان حتی تا عمق ارتش و ادارات دولتی نفوذ نماید. اینجانب از جمله کسانی بودم که دفاعیات و عملکردهای بسیاری از مبارزین و مخالفین رزیم سلطنتی را دنبال مینمودم و هیچکدام از آنها نتوانست بمانند دفاعیات خسرو گلسرخی رویم تاثیر گذار باشد و من را به حرکت در آورد.
اگر انقلاب سال ۱۳۵۷ به این و یا آن دلیل به شکست منجر شده و یا هنوز هم به هر علت دیگر مورد طرفداری اقشاری از مردم قرار میگیرد و یا انبوهی دیگر مخالف شدید آن هستند ، دلیلی بر محکوم نمودن انسان هایی نمی شود که در جهت آگاهی مردم در مسیر توسعه و تقی اجتماعی و سیاسی تاثیر گذار بوده اند.
به حق آقای سیروس ملکوتی توانسته است تا با این مقاله پر بارش لپ کلام را بیان و حق مطلب را ادا نماید.
پاسخ کوتاه آقای امین موحدی در جواب ایشان را نیز چند بار مطالعه نمودم.
ژولیده سخن گفتن آقای موحدی در اولین جمله در پاسخ ایشان به آقای ملکوتی در آنجا که میگوید" آقای ملکوتی من قصد اعدام دوباره گلسرخی را ندارم اما به راستی‌ قصد دارم هر آنکه قهرمان ساز ناراست است را مورد پرسش قرار دهم " به وضوح نمایان است.
این چنین برخورد ستیزه جویانه در فرهنگ گفتمان میان دو روشنفکر محلی از اعراب ندارد.
البته میشود به همین ترتیب به نکاتی قابل بحث در ادامه مطلب ایشان توجه نمود که در حد یک کامنت، قابل انجام نیست.
۴۰۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣۹۰       

    از : bahrami

عنوان : درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا....نه رنج اره کشیدی نه زخم​های جفا
بعد از خواندن چند مقاله و مصاحبه از آقای سیروس ملکوتی این سوال برایم پیش امده بود که واقعا مخاطب ایشان کیست؟ قصد نویسنده از نوشتن مقالات پیچیده و گنگ چه میتواند باشد ؟یا هنگام مصاحبه فراموش میکنند که مصاحبه گر موفق هنرش را با طرح پرسشهای کلیدی و کوتاه برخ میکشد نه اینکه با طرح نظر و تحلیل خودش باعث سردرگمی شنونده و یا مصاحبه شونده شود و دیر یا زود یکی جواب دهد , عزیز جان پس چرا سراغ من امدی خودت سوال نیم صفحه ایت را بپرس و خودت هم جوابی نیم خطی را از جانب من بنویس .امروز با دیدن نظر بهروز باورم شد ک این تنها من نیستم که این شیوه پیچیده نویسی را دیگر قبول ندارم . امید که آقای سیروس ملکوتی لحظه ای به این نظرات فکر کنند از جهت بهتر شدن کار همین.چند خط از مقاله شما را شاهد میگیرم برای کاملتر و روشنتر نشان دادن نقیصه.
«رزوهای بر باد رفته و ارزوهای بر پا شده ، ارزوهای تسلیم یافته و کرنش پذیر، در یک نکته به اشتراک میرسند .»
«تا بدانجای که این اموزه نفرت از نظام پهلوی میتواند مقبولیت خود را در بیان جدایی از ان پیشینه در مهرورزی ولایی و شاگردان الیاژ سازش از عصر طلای توحش بیان اعتبار سازاند. این تفاهم و نقطه مشترک عاطفی- سیاسی خود عامل مهمیست در پذیرش لایه های گوناگون حاکمیت سیاسی معاصر در طرح همبستگی و گفتمانهای معاصر.»و.....مورد های معما گونه دیگر که کم نیستند.

در اینجا من سعی بر تایید نظر آقای موحدی دارم از منظری دیگر با بررسی فشرده ای از حوادث منجر به خرداد ۴۲ و تبعات آن.

اگر توجه کنید میبینید که حوادث منجر به خرداد ۴۲ و قیام عقب مانده ترین لایه های جامعه به رهبری خمینی و پشتیبانی نیروهای سیاسی مخالف روند مدرنیته در ایران یعنی [چپها، مذهبیها، ملی/مذهبیها و مثلا ملیها] بمخالفت با اصلاحات (شاه خواسته یا کندی خواسته) برخاستند.حال بد نیست اول نگاهی به چند بند از آن اصلاحات بفرموده !که مورد تنفر منورالفکرها و وجیه المله ها بود بیندازیم زیرا با بررسی این اطلاعات بهتر میتوانیم جامعه و شرایط ان دوران را درنظر مجسم کنیم و خطاها و صوابها برجسته تر میشوند.

**« دکتر الموتی در مورد رخدادهای ۱۵خرداد ۱۳۴۲ نوشته است»**
از روزی کـه دولـت علـم روی کـار آمـد [۲۸تیرماه۱۳۴۱] محمد رضا شـاه که از آغاز پادشاهی میخـواسـت برنامـه هایی را در جهت اصلاحات عمومی اجرا کند؛ فرصـت یافت تا آنها را یکی پس از دیـگری بمرحله ی اجرا بگذارد. نخستین اقدام دولت علم این بود که تصویب نـامه ای از هیئـت دولت گـذشـت که برای انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتـی، زنـان حق شـرکت درانتخابات را داشـته باشـند و منتخبین نیز در برابر کتاب آسمانی [و نه قرآن که تا آن زمان رسم بود] سوگند یـاد کننـد. ایـن امر موجـب شـد که تلگرافهایی بحضـور شـاه و دولت در مخالفـت با این تصویـبنامه مخابـره شود. از جمله تلگراف آقای خمینی حضـور شاه بود کـه نخستیـن تلگراف با عنـوان [حضـورمبـارک اعلیحضـرت همایـونـی] و با امضای [الداعی روح الله الموسوی الخمینی] بود که متذکر شـد: «دولت شرط اسلام را در رای دهندگان و منتخبیـن ذکر نکـرده وبه زنهـا حق رای داده و ایـن امرموجـب نگرانی علما و مسلمین شـده؛ تقاضـای حـذف تصـویـبنامه را دارد.»
*شـاه به تلگراف مزبور پاسـخ میدهد با عنوان «حجت الاسلام آقای خمینی» و یادآور میشود کـه: «ما بیش از هرکس در حفظ شعایر مذهبی کوشا هستیم و تلگراف برای دولت فرستاده شـد. ضمنـا توجـه شما را به وضعیـت دنیا و زمانـه جلب میکنـم.» *
*آقای خمیـنی دومین تلـگراف رابـرای شـاه میفرسـتد و تقاضـا میکنـد: «دولت را موظف فرمائیـد که از قانون اساسی که ضـامـن اساس ملیـت و سلطنـت است، تبعیت نماید!» *
*بـازهم پاسـخ شاه فقیـد نظیـر پاسـخ قبلـی بود؛ کـه سـومیـن تلگـراف آقای خمینی میرسـد مبنی برایـنکه: «آقای علـم تخلـف خود را از قانـون اساسـی اعلام و با تبـدیل قسـم به قـرآن مجید، میخواهد قرآن را از رسـمیت انداختـه و اوسـتا و انجیـل و بعضـی کتب ضالـه را جای آن قراردهـد.»
**ضمنـا در تاریـخ ۱۵ آبـان۱۳۴۱ آقای خمیـنی تلگـراف تندی به علـم نخسـت وزیر میفرستد. همیـن جریانات و اعتراضـات سایـر روحانیـون موجب شـد که بدسـتور شـاه اجـرای تصویـب نامه متوقـف شـد و آقای علـم اعلام کرد که: «مقررات انجمنهای ایالتـی و ولایـتی اجرا نمیشود» که این اقـدام موجـب تشکر آقای خمینی و سایر روحانیون میشود و تا مـدتی دیـگر از تظـاهرات و تلگـراف آنـان خبری نبـود.**
دکتـرارسـنجانی در مـورد اصلاحـات ارضـی بشـدت اقـدام میکنـد و مـالکیـن و فئـودالهـا را بشـدت مورد حملـه قرار میدهد که در نتیجه روز۲۲ آبان مـاه ۱۳۴۱ مهنـدس ملـک عابـدی رئیـس اصلاحـات ارضی فیـروزآباد کشـته میشـود.

بـا ابتـکار دکتر ارسـنجانی روز ۱۹ دی ماه ۱۳۴۱ کنگـره ی دهقانـان در تالار محمد رضا شـاه پهلوی با حضـور ۴۲۰۰ کشـاورز تشکیـل میشود که در ایـن کنگـره شـاه ضمن نطـقی انقلابـی اصـول شش گانـه ی زیـر را اعـلام میدارد:
**۱- اصـلاحات ارضـی-۲ - ملـی کردن جنـگها-۳- فـروش سهام کارخانه های دولتی-۴- سـهیم شـدن کارگـران در سـود کارخانـجات-۵ - ایـجاد سـپاه دانـش-۶ – اصلاح قـانـون انتخـابـات.
* از ایـنجا بـود که دامنـه ی نبـرد پنهانـی روحانیـون و مالکین و مخالفین رژیم ازیک طرف، و طرفـداران سلطنـت و انقلاب سـفید از سـوی دیـگر درگـرفت و شـاه اعلام کرد کـه بـرای تصـویب اصـول ششـگانه بـه «رفراندم» خـواهد پـرداخـت. کلمـه ی «رفراندم» مخالفیـن زیادی یـافت. در بعضـی از نقـاط کشـور مخصوصـا مناطق مـذهبی تظـاهراتی علیـه رفراندم شد و شـعار میدادند: «ما پیرو قرآنیم/رفراندم نمیخواهیم!» *
*درهمیـن جریانـات بود که روز ۸ اسفنـدماه ۱۳۴۱ یک کنگـره ی اقتصادی درکاخ سـنا تشـکیل شـد و شـاه ضمن نطقـی اعلام کـرد که از امـروز در ایران به زنان حق انتخـاب کـردن و انتخاب شـدن داده میشـود؛ تا این آخریـن ننـگ اجتماعی ما برطرف شـده و زنجیـر تحقیـر و اسارت از گـردن زنـان ایران برداشـته شـود»*
*روز بعـد زنـان به کـاخ مـرمر بـرای تشکر میروند و شـاه میگوید: «دیگر بانوان ما در ردیـف مهجـوریـن و دیوانـگان نیسـتند و میتوانند دوشـادوش برادران خـود در کـارهای مملکـت سـهیم و شـریک باشــند.»*
*خـرداد مـاه سال ۱۳۴۲ مصـادف بود با مـاه محـرم و شـب ۱۵ خرداد که با عاشـورا مصادف بـود؛ آقای خمینی در قـم به منبـر رفت و بشدت به دولـت و رژیم حمله کرد کـه طبـق دسـتور دولت در نیـمه های شـب ماموریـن انتظامی در قم بخانه ی آقای خمینی ریختـند و او را دستگیر کرده، به تهران آوردنـد و در پادگان نظامی قصر بازداشت کردند. *
روزنامه کیهان در روز دوشنبه ۱۶/۷/۴۱ نوشت که «طبق لایحه ی انجمنهای ایالتی و ولایتی که در دولت به تصویب رسیده و امروز منتشر شده، به زنان حق رای داده شد.» به گفته آقای دوانی، البته در آن تصویبنامه:
«۱- قید اسلام را از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته بودند.»
«۲- به جای قسم خوردن منتخَبین به قرآن مجید، کلمه ی کتاب آسمانی گذاشته شده بود.»
«۳-به جای کلمه ی ذکور «از شرایط منتخبین» کلمه ی «باسواد» گذاشته شده بود که اعم از ذکور و اناث می‏باشد. »
همان روز بعد از نماز مغرب و عشا، آقایان شریعتمداری و گلپایگانی و خمینی باهم اجتماع و مشورت کردند و قرار شد که هر یک از این آقایان تلگرافی را به شاه مخابره کنند و خطر این تصویبنامه را گوشزد و خواستار لغو آن شوند. بنا به نوشته ی آقای علی دوانی، روز ۱۷/۷/۴۱ نخست آقای خمینی تلگراف [۱] زیر را به شاه مخابره کرد:
بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

حضور مبارک اعلیحضرت همایونی

پس از اهدای تحیت و دعا، به طوری که در روزنامه ‏ها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی «اسلام» را در رأی ‏دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأی داده است؛ و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه‏ های دولتی و حزبی حذف نمایند، تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود. «الداعی روح‏ اللّه‏ الموسوی »
«سپس آیت الله شریعتمداری تلگراف زیر را به شاه مخابره کرد: »
«بسم الله الرحمن الرحیم، پیشگاه رفیع اعلیحضرت همایون شاهنشاه،‏ با ابلاغ سلام و تقدیم ادعیه، بطوریکه روزنامه ‏ها منتشر کرده ‏اند، دولت در ضمن تصویبنامه ی لایحه ی انجمنهای ایالتی و ولایتی شرط اسلام و شرط ذکوریت را در رای دهنده و انتخاب شونده الغاء نموده و ضمنا رای دادن و انتخاب شدن را به کلیه ی افراد ملت [اعم از زن و مرد] داده است. نظر به اینکه این تصمیم دولت مخالف با موازین شرعی و بالنتیجه مخالف با قانون اساسی است و صلاح ملک و ملت نیست، لذا خواهشمندیم که دستور اکید فرمائید دولت هم دو مورد مذکور را اصلاح نماید/ الاحقر سید کاظم شریعتمداری»‏
اعتراض مراجع تقلید و روحانیون و مردم بر علیه تصویب نامه ی انجمن‏های ایالتی و ولایتی حدود دو ماه طول کشید تا به لغو آن تصویب ‏نامه از سوی دولت منجر شد. مشروح آن قضایا در کتاب «نهضت دو ماهه ی روحانیون ایران» و جلد سوم کتاب «نهضت روحانیون ایران» نوشته ی آقای علی دوانی آمده است.
خوب توجه کردید شاهی که بعد کودتای ۲۸ امرداد برای نزدیک به ۱۰ سال با فشار امریکا یا با ایده شخصی بارها از ملیون دعوت به اقدام برای تشکیل دولت میکند و با طرح لوایحی که سوسیال دمکراتها سالها بعد مطرح کردند سعی در جذب متخصصین و روشنفکران جامعه میکند. اما جامعه ما فقط زرورقی روشنفکرانه دارد و تا مغز استخوان شیعه حسینی است و طرفدار عملیات کربلایی .مولایش علی است که اولین سوسیالیست دنیاست.بیچاره روشن فکری که ادعای وکالت ناخاسته مردم را داشت هیچ زحمتی بخودش نداده بود که نگاهی به کتابهای تاریخی مثل تاریخ طبری-بیهقی... بیندازد که در پشت ویترین کتابفروشیها گرد میخورد تا با چهره واقعی مولایش بهتر اشنا شود و سخاوت و مردم دوستی او را بهتر درک کند. یا ال احمد دیگر روشنفکرش که بعد از در امدن از چاله حزب توده اسلام پناه شده بود درد حکومت مداری صدر اسلام را داشت و به ذکر مضرات غربزدگی سرگرم .اما سینما برای تایید نظرم توجهتان را به چند فیلم مطرح جلب میکنم , ادعا شد سینما متحول شده با چه؟قیصر جواب بود بعد گاو /تنگنا /گوزنها/تنگسیر/ بلوچ....مثلا تنگسیر نماز و تبلیغات مذهبی از یک طرف از طرف دیگر تفنگ بازی یا بلوچ حاضر می‌شود ۱۲ سال به زندان بیفتد، همسر جوانش را تنها و بی‌کس‌‌ رها کند و در ‌‌نهایت او را در "نجیب‌خانه" بیابد، اما هر طور شده مرد شهری که به همسرش تجاوز کرده را به قتل برساند. اما چه باک باید انتقام گرفت. بعدش چه پیش میاید ؟خدا بزرگ است و یا گوزنها «قدرت» که چریک فراری است یک داش مشتی تمام است بدون کلاه و دستمال ابریشمی و چاقو حالا او مجهز به اسلحه شده بود. توصیه میکنم مروری داشته باشید بر فیلمهای مطرح ان دوران در you tube تا نفوذ مذهب را بهتر درک کنید و دلیل پیروزی حضرات را بهتر درک کنید ..ادبیات که دردی بزرگتر بود نویسندگان و شاعرانی که خودشان را ثقل زمین میدانستند و متخصص داستان نویسی برای «کودکان» یا بیست و چهار.....بیداری بود یا ماهی سیاه و یا حکایت ابشوران و یا......حال سوال اینجاست با وجود آن متفکرین روشنفکران الکی ایا آن دیکتاتور از سر جامعه انروزی ما زیاد هم نبود؟
بعد از گذشت نزدیک به پنجاه سال هنوز کسی شهامت نقد بلوای خرداد ۴۲ را ندارد چون با اعتراف به اشتباه در پشتیبانی از خمینی سوالات دیگری مطرح میشود که هیچ گروهی مایل به پاسخ دادن بدان نیست.
۴۰۶٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣۹۰       

    از : یاور

عنوان : رژیم شاه گلسرخی را به قتل رساند
خسرو گلسرخی به اعتراف خودش تنها در یک محفل مطالعاتی با چند تن از دوستان خود به خواندن کتب مارکسیستی اقدام کرده بود و حتی میزان مطالعات مارکسیستی او و دوستانش بسیار اندک بود اما او اعلام کرد که مارکسیست می باشد و در ضمن از امام شیعیان یعنی حسین و علی به عنوان سمبل مبارزه در دادگاه خود یاد کرد.

اگر او کمونیستی بود که امام شیعیان علی‌ را الگوی خود می‌دانست این نیز موردی نبود که به او خرده گرفت. در هیچ جایی نوشته یا گفته نشده است که یک کمونیست نمی تواند اعتقاد به مذهب داشته باشد.

کمونیست به کسی اطلاق می شود که به انقلاب پرولتری کارگری اعتقاد دارد و معتقد است که نظام سرمایه سرنگون خواهد شد و بعد از دوران سوسیالیسم جوامع بشری به جوامع بی طبقه اشتراکی خواهند رسید.

کمونیست ها عموما به مذاهب به عنوان ابزاری نگاه می کنند که طبقات ستمگر برای ایجاد توهم در توده ها استفاده می کنند و همانگونه که معلم بزرگ پرولتاریا یعنی کارل مارکس مذهب را افیون توده ها دانست ما در ایران خود شاهد زنده این درایت تاریخی او می باشیم.

اگر کمونیستی در زندگی شخصی علاقه مند است که به مذهب اعتقاد داشته باشد و به آن عمل کند تا جایی که به حقوق دیگران مزاحمتی ایجاد نکند می تواند به اعتقادات خود وفادار باشد و تضادی با اصول کمونیستی که خواهان برچیدن نظام استثمار انسان از انسان می باشد ندارد.

خسرو گلسرخی به فرهنگ توده های ایران احترام می گذاشت و می دانست که بخش بزرگی از زحمتکشان و کارگران ایرانی معتقد به مبارزه امامانی مانند علی و حسین با ستمگران زمان خود بودند (حال درست یا نادرست) و او به احترام به توده ها و مبارزین مسلمان مجاهد خلق که در همان زمان مشغول مبارزه با رژیم دست نشانده و مزدور خائن پهلوی بودند از سمبل های مذهبی آنها یاد می کرد و این نمونه یک انسان شریف و مبارز بود که در اوج خفقان و ستم رژیم دفاع از مردم زحمتکش خود را به جان خرید.

رژیم جنایتکار شاه خائن با محاکمه و اعدام خسرو گلسرخی نشان داد که به عدالت مطلقا اعتقادی ندارد و برای حفظ رژیم مزدور و فاسد خود حاضر به ریختن خون انسانهای بیگناه می باشد.

بگذارید امروز کوته فکرانی که ژست روشنفکری می گیرند در خیال خود فکر کنند که به اعتبار و حیثیت گلسرخی می توانند صدمه بزنند اما تاریخ شاهد بود که عموم مردم ایران یاد و خاطره کمونیست انقلابی خسرو گلسرخی را در تاریخ خود گرامی داشته و خواهند داشت.

خسرو گلسرخی جاودانه شد و ننگ ابدی بر پیشانی رژیم خائن پهلوی زده شد.
نسل های آینده ایران خسرو گلسرخی را به عنوان یک ایرانی مبارز و انقلابی تحسین خواهند کرد و این افتخاری است که هر ایرانی نمی تواند آن را بدست آورد.
یاد خسرو گلسرخی گرامی باد!
۴۰۶٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣۹۰       

    از : بهروز

عنوان : نظر
پاراگراف آخر٬ درخشان است.
آقای سیروس ملکوتی٬ مقاله بسیار خوبی نوشتید. بنظرم اگر ساده تر می نوشتید خوانندگان بیشتری آن را میخواندند. در آن سادگی می شد قلم خود را برای دوستانتان هم برنده کنید. آقای امین موحدی ٬ یک نه به جریان های سیاسی است که پهلوی ستیزی سرمایه زندگی شان است. این سرمایه را بسادگی نمی شود از دست داد. از این رو علیرغم آسیب شناسی درست شما متاسفانه من امیدی به کاربست چاره جویی های شما از طرف دوستانتان ندارم. گستره پهلوی ستیزی به پهلوی ها محدود نمی شود. دامن مشروطه خواهان را هم می گیرد. ۷۰ سال بهایی ستیزی با یک پوزش خواهی جمعی برطرف شد! تا ببینیم کار این یکی به کجا می رسد. اگر مقاله شما منتظر مقاله آقای موحدی چند دهه ای میماند و اعتنایی به ریشه یابی هیستری برخی سلطنت طلبان نمی شود٬ لابد تا بیداری دوستان زمان زیادی باقی است.
۴۰۶۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۰