دانته و فیزیک الهی ۲


یوهان گرندبری - مترجم: رباب محب


• تحقیقات فیزیک دوره میانه بر محور «حرکت» می چرخید. فیزیک ارسطو از هستی و جهانی می گفت که اصکاک و سایش جزء لایفنک آن بود و حرکت بطور طبیعی باز می ایستاد. طبیعتأ چرائی و چگونگی حرکت به عنوان پرسش کلیدی مورد نظر بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۶ تير ۱٣٨۵ -  ۷ ژوئيه ۲۰۰۶


تحقیقات فیزیک دوره میانه بر محور « حرکت »   می چرخید. فیزیک ارسطو از هستی و جهانی می گفت که اصکاک و سایش جزء لایفنک آن بود و حرکت بطور طبیعی باز می ایستاد. طبیعتأ چرائی و چگونگی حرکت به عنوان پرسش کلیدی مورد نظر بود.   این راه ادامه داشت تا سال ۱۶۰۰   یعنی سالی   که بر   اهل فن بدیهی شد که این نفس ̊   حرکت نیست که نیاز به توضیح دارد ، بلکه چرائی و چگونگی تغییرات   ِحرکت است که بایستی پاسخ داده شود. در دوران داتنه هنوز علم به نقطه عطف فوق نرسیده و کماکان فیزیک ارسطو فیزیک رایج زمانه بود .
 
فیزیکدان ایتالیائی لئوناردو ریکی در مقاله کوتاهی در مجله طبیعت/نی چر (۷/۴ سال ۲۰۰۵ ) می نویسد داتنه در" کمدی الهی" آواز هفدهم « جهنم » آزمونی را به نمایش می گذارد که از علم امروز به دور است. در این آواز دانته و ور جیلیوس در حال عبور از مدار هفتم   به هشتمین « جهنم » هستند واین آخرین مرحله است که آنها باید به پشت از هوا از درون هیولا « جریون » بگذرند. ور جیلیوس به جریون می گوید : " خود را تا مدارهای گسترده آهسته پائین بکش " و داتنه سفر را اینگونه توصیف می کند : " تمام زاویایم را هوا پوشاند/ و هیچ دیده نمی شد مگر کمر هیولا/ آرام پشتش را سوی حلقه خم می کند/ اما من چیزی نمی بینم ، فقط   شدت هوا را حس می کنم/ بر صورتم". بدین ترتیب داتنه در خیالش   خود را سوار بر پشت   جریون می دیده است و هنگامی که حرکت به اندازه کافی یکنواخت می شود او در می یابد   که   -علیرغم   شدت هوا ،   حرکت را دیگر حس نمی کند. شاید برای مسافران کشتی   بر روی آب های آرام   مشاهدات و کشفیاتی از این دست   بی معنا باشد، چرا که   تشخیص حرکت کشتی برای آنها چندان ساده نیست. و با وجودیکه داتنه سفر هوائی را با سفر دریائی مقایسه کرده است ، اما صدها سال بعد از او انسان ها کماکان برآن بودند تا علیه تئوری گردش زمین به دور خورشید دلیل و ُ برهان بیاورند و بگویند : چنانچه زمین دور خورشید می چرخید ما می توانستیم حرکت را حس کنیم .
 
حدودأ سیصد سال   بعد گالیله با مطرح کردن " دیالوگ در باره دو سیستم کیهانی " مسئله را به بحث گذاشت. ا و پس از مشاهده   طولانی ِ کشتی ای که آرام و بی حرکت در بندر ایستاده و مقایسه آن   با زمانی که کشتی در حرکت است به این نتیجه رسید : " بگذارید کشتی ها به آب افتند ، با سرعتی که شما می خواهید ، چون تا زمانی که آب آرام است شما حرکت و سرعت   کشتی را حس نخواهید کرد و مشاهده تنها نیز برای دیدن حرکت کشتی کافی نیست ".
عدم امکان تعین حرکت یک سیستم (در این مورد کشتی) که با سرعت یکسانی به پیش می رود ، و اینکه حرکت یا سرعت تنها درون همان سیستم قابل مطالعه و بررسی است به اصل نسبییت معروف است.   قوانین مکانیک پاسخ این اصل را دارد ، اما تا سال ۱٨۰۰   چگونگی این اصل در مورد برق/الکتریسیته و نور هنوز مشخص نبود. اصل نسبییت انشتاین پرده از مبهمات برداشت و از آن تاریخ به بعد فیزیک مدرن در دنباله روی از نظرات انشتاین اصل نسبییت را به تمام پدیده ها نسبت داده است .
  سومین مثال نقش فیزیک در آثار داتنه بگونه ای با گالیله ارتباط پیدا می کند. سال ۱۵٨٨ گالیله بیست و دو ساله در آکادمی شهر فلورن ایتالیا سخنرانی کرد. آنزمان گالیله جوان گمنام بیکاری بود واز آنجائیکه دانشگاه پیزا به سخنران در رشته ریاضیات نیاز داشت از گالیله دعوت به برگزاری دو سخنرانی شد. او در سخنرانی هایش دو تفسیر از« ساختمان جهنم » داتنه را از دیدگاه فیزیک و به لحاظ کمیّ به نقد می کشد. تفسیر اول متعلق به آنتونیو مانه تی - یکی از اعضای آکادمی بود ، و دیگری از آن ِ الساندرو ویو تی یو که اهل فلورن نبود. سخنرانی های گالیله به نظرپسر مانه تی موفقیت آمیز تلقی شده و   گالیله به استخدام دانشگاه پیزا در آمد.   بر خلاف اینکه گالیله این استخدام را گام بزرگی در زندگیش می دانست ، اما اوبالافاصله پس از اتمام سخنرانی ها   تمام کوشش خود را به خرج داد تا توجه دیگرا را ازآن دو سخنرانی منحرف سازد.   سخنرانی ها ی مذکوردر مجموعه آثار گالیله درج شده است ، ولی از آنجائیکه این متون بیشتر جنبه ادبی دارد تا علمی ، کمتر توجه اهل علم و تاریخ علم را به خود جلب کرده اند .
 
چند سال پیش سخنرانی های ذکر شده ، گالیله و   داتنه -   توجه فیزیکدان آمریکائی مارک پطرسون را به خود جلب کرد. پطرسون در مقاله ای می نویسد : گالیله هنگام ِ شرح و تعریف نظرات مانه تی از سقف گنبد جهنم بزرگی می گوید که به نظر مانه تی به علت اندازه عظیم ساختمان، می توانست زیر سنگینی خود فرو بریزد. قطر و اندازه این سقف با   ساختمان سقف کلیسای اسقف نشین فلورن-    که بر همگان شناخته شده بود ، همخوانی داشت   ، با این تفاوت که ظاهرأ سقف جهنم از هر سوی و جهت   صد هزار برابربزرگتربود ، و از آنجائیکه ِ سقف کلیسای اسقف نشین باقی بود و ُ   نمی ریخت   ، پس به نظر گالیله نتیجه سقف جهنم هم می توانست برای همیشه باقی بماند.   به عبارت دیگر گالیله اعتقاد داشت چنانچه سقفی مثل   سقف کلیسای اسقف نشین فلورن بتواند سنگینی چنین ساختمانی را تحمل کند ، هر سقف دیگری هم (حتا اگرصد برابر بزرگتر باشد) می تواند   بربالای ِ ساختمانش تا ابد باقی بماند. و البته این مدعا درست نیست و پطرسون می گوید که احتمالا گالیله خود نیز به این اشتباه پی برده بود و از همین روی بود که   می خواست   توجه دیگران را از سخنرانی هایش منحرف کند. در اینصورت گالیله در    شرایط   خوشایندی بسر نمی برده است. او مقام و جایگاه خود را به سبب همین نظراتی کسب کرده بود که می بایستی مردودشان می شمرد. و رد نظراتش به معنای مردود شمردن فلورن و رد فیزیک داتنه و غول های زیرین جهنمش   بود .
 
داتنه نیمرود ِ غول را اینگونه به تصویرمی کشد: " در نگاهم صورتش چاق و ُ دراز/ مثل ِ میوه ی ِ کاج سنگی کلیسای سنت پطرز/ و مابقی در تناسب این یکی". گالیله میوه کاج سنگی را اندازه   گرفته و با اندازه غول مذکور مقایسه می کند: از پهنا و درازا٣/   ۱۴۲ برابر ِ   یک آدم . باری را که پاها باید بکشد از جانب وزن غول تعین می شود، یعنی تناسب مقابل ِ حجم و ظرفیت، در حالیکه بارو سنگینی که در واقع پاها می توانند تحمل کنند ، در تناسب با قطع و برش پاها ست که می تواند م افزایش یابد. و   در واقع وزن پاهای ِ   نیمرود٣/   ۱۴۲ کمترازضعیف تر از پاها ی ِ انسان است. و چنین موجودی قادر به حرکت نیست مگر به قیمت شکستن پاهایش . به لحاظ فیزیکی هم دو مشکل اساسی وجود دارد : داتنه صدای حرف زدن نیمرود را می شنود. و چنانچه نیمرود از پهنا و درازا٣/   ۱۴۲ برابر ِ   یک آدم است ، فرکانس های   صدایش بایدآنقدر پائین باشد که آدم متوجه نشود کسی حرف می زند. پس سقف جهنمی هم که مانه تی تصویر می کند هزار بار ضعیف تر از آنی   است که بتواند بقایش را حفظ کند .
 
ما می دانیم که گالیله قانون «   چگونه تغییرکردن استحکام ِ در تناسب با اندازه » را سالها قبل از نوشتن " بحث و اسناد ریاضیات دانش نو " (۱۶٣٨) مطرح کرده بود. به نظر پطرسون گالیله بالافاصله بعد از سخنرانی هایش در فلورن به این کشف رسیده   و   هرزگاهی به مطالعه دوباره آنها – و به خاطر پاسخگوئی به طرفداران ویو تی یوپرداخته است. گرچه این تنها یک فرضیه است اما در مواردی صدق می کند ، مثلا آنجا که گالیله معتقد است که : به مردم کشفیات خود را نخواهم   داد ، بلکه به آنها سلاحی برای بحث و گفتگو خواهم بخشید .
  و زمانی   که او قانون «   چگونه تغییرکردن استحکام ِ در تناسب با اندازه » را ارائه می دهد ، دقیقأ همینکار را می کند و تئوری هایش را در غالبی غیر مرسوم به گوش مردم می رساند. او از ناممکن بودن غول ها می گوید و اینکه غولی به شکل و در   قالب انسان – اما در اندازه ای بزرگتر-   وجود ندارد .   چیزی که لودو ویچو آریوستوی ِ شاعر دریافته بود که غول هایش را در قالب و اندازه های دیگری آفرید. و این شاید زبان ِ اجتناب گالیله از بازگوئی دلیل ِ تحقیقات و مطالعات دوباره اش بر محور آنچه که او مدعی شده و ُ گفته بود، و البته انحراف اذهان عمومی از خطاهایش باشد .
  پطرپسیک -   در نقد ی برمقاله پطرسون – با اشاره به کمدی داتنه ، جهان بینی او و مرکزقرار دادن زمین و نقد پطرسون از گالیله ومنع حضور گالیله در جمع می گوید :   نقد جهنم داتنه یعنی به زیر نقد کشیدن جهان بینی گالیله و در نتیجه نادیدن گرفتن شرایط او ، ممنوع بودن حضور ش در جمع و ممنوع کردنش از سخنرانی است.   و از آن گذشته چنین نقدی این پرسش را در ذهن بیدا رمی کند که آیا وجود فیزیکی ِ چنین جهنمی اساسأ ممکن است و آیا این کلیسا نیست که زیر تیغ سوال می رود. و شاید همین ها سبب   گریز زدن های ِ گالیله بوده است .
استکهلم /   ماه جون سال دوهزار و شش
 
این مقاله   به تاریخ   ۲۹ جون دو هزارو شش   در روزنامه   سونسکا داگ بلادت   ( اس و د)   به چاپ رسِده است .  
یوهان گرندبری نویسنده مقاله بالا استاد فیزیک و اهل کشور سوئد است .
 
اسامی :
Aristoteles
Leonardo Ricci
Geryon
Galile
Pisa
Antonio Manetti
Alessandro Vellutello
Mark Peterson
Nimrod
Sant Peter
Ludovico Ariosto
Peter Pesic