اتحادیه های کارگری در عصر نئولیبرالیسم
مسعود فتحی
- مترجم: ناهید جعفرپور
•
از اواخر سال های ۷۰ و اوائل سال های ۸۰ گرایشی در کشورهای صنعتی حاکم گردید که پیامد آن دگرگونی در بازار جهانی کار شد: تغییراتی که امکان تاثیر گذاری اتحادیه های کارگری را محدود ساخت و حالت عادی کار را که از بعد از جنگ جهانی دوم برقرار شده بود، دگرگون ساخت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۲ مهر ۱٣۹۰ -
۱۴ اکتبر ۲۰۱۱
۱) پیش گفتار
از اواخر سال های ۷۰ و اوائل سال های ۸۰ گرایشی در کشورهای صنعتی حاکم گردید که پیامد آن دگرگونی در بازار جهانی کار شد: تغییراتی که امکان تاثیر گذاری اتحادیه های کارگری را محدود ساخت و حالت عادی کار را که از بعد از جنگ جهانی دوم برقرار شد، دگرگون ساخت. مدل فوردی ـ تیلوری تقسیم کار، ویژه گی محدودیت های غول آسایش که در آن وابستگی کار به سرمایه نهفته بود، دچار نوسان شد و به بازنگری در تولید انبوه و تکه تکه شدن نیروی کار انجامید و به موجب آن امنیت کاری و دستمزد منظم کار دچار تغییر شد.
چه اقتصاد کینزی بعنوان اساس سیاست های کلان اقتصادی بازار کار و چه سیاست های بازار های داخلی و سیاست اقتصادی تعاونی گرا کم کم محو و ناپدید شدند. بحران شیوه تولید فوردیسم همزمان بحران اتحادیه های کارگری بود. اتحادیه هائی که تا این مقطع در این سیستم یک نقش سازمان دهنده را دارا بودند.
من در ابتدا بر تغییرات منهدم کننده در جامعه و جهان کار و سپس بر تبدیل اتحادیه ها و در آخر بر مشکلاتی که اتحادیه ها با آن ها دست بگریبانند، متمرکز خواهم شد.
۲) تغییرات جهانی، جهان بینی نئولیبرالی
از سال های دهه ۸۰ جهانی سازی امکانات عمل دولت های ملی را محدود نمود. پیشرفت های فن آوری، آزاد سازی بازار ها و جنبش های فرامرزی پولی یا اطلاعات، آتوریته دولت های ملی را محدود ساخت. در کنار دولت های ملی بازیگران جدیدی در صحنه جهانی وجود دارند: بازار های مالی جهانی، کنسرن های چند ملیتی، سازمان های غیر دولتی، سازمان های زیست محیطی، حقوق بشری ـ و جنبش های مدنی و حق شهروندی.
تغییرات در درون دولت های ملی گسترده تر از تنها تغییر سازماندهی بخش اقتصاد این دولت هاست: این تغییرات بیشتر خود را در تمامی حوزه های زندگی اجتماعی نشان می دهند. به ویژه انهدام دولت رفاه در کشور های عضو " او ا سی د " ( سازمان همکاری های مشترک اقتصادی و توسعه) در نتیجه سیاست اقتصادی جدید ادامه یافت. بازار ها تغییر سازماندهی می شوند، سوبسید ها از بین برده می شوند، خدمات اجتماعی تعدیل می گردند و انسانها همواره هر چه بیشتر به خود سپرده می شوند. دولت رفاه به عنوان دست آورد دمکراتیک و اجتماعی بعد از جنگ در اروپا مورد بحث قرار می گیرد. بجای یک سیاست اقتصادی مصرف گرا، سیاست اقتصادی متکی بر تقاضا و سیاست پولی در محور قرار می گیرد. بهبود شرایط سرمایه گذاری به عنوان بالاترین هدف دیده می شود و امنیت محل سرمایه گذاری و کاهش مالیات به عنوان الویت اقتصادی دولت دیده می شود: سیاست اشتغال الغا می شود و به جای آن در بریتانیا مرتبا راسیو نالیزه می شود و دقیق تر بگوئیم اخراج های جمعی سازماندهی می شوند.
ذهنیت و فرهنگ مدیریت اقتصادی مستقیما در تمامی بخش های زندگی گسترش می یابد. هر چیزی که زمانی عمومی بود، خصوصی می شود. شرایط سنتی و پیوند های همبستگی، دیگر در تصویر زنگی جدید جائی ندارند. اتحادیه های کارگری مجبور می شوند خود را از نو جهت دهند.
۳) بحران فرسایشی
اسکار نگت در مقاله اش بنام " ذهنیت و بحران فرسایشی" از یک " عصر راندن ها و انهدام پیوندها" صحبت می کند. وی اشاره می کند که برای اولین بار سیستمی وجود دارد که هدفمند خواهان انهدام پیوند هاست و دقیقا چیزی که آگاهانه " به آن جا کشیده می شود که محیط های قدیمی و پیچیده که در آن این گونه پیوند ها و ارتباطات وجود دارد، مثل جنبش کارگری، به شدت تحت فشار قرار می گیرند. " این بی پیوندی برای بسیاری از شرکت ها مانند زیمنس یا دیگران سهل نمود تا اخراج های جمعی را انجام دهند. در این فاصله در آن جا انسان هائی مشغول به کارند که دیگر در این رویا هم به سر نمی برند که پدربزرگشان زمانی در زیمنسی کار کرده است و یا پدرشان همچنین و این که یک خانواده زیمنس وجود دارد.
Negt. Oskar. 2010, 12
این بحران تنها یک بحران اقتصادی نیست بلکه همچنین یک بحران اجتماعی است. نگت سه استراتژی غلط حل بحران را نقد می کند و می گوید:
" اول قطبی شدن: بر پایه این اشتباه اساسی که " از طریق قطبی شدن توانائی های اجتماعی شتاب خواهند گرفت و بزرگ تر خواهند شد". برای مثال از دانشگاه های نخبگان و سبک مدارس خصوصی نام برده می شود. مدارسی که فضایلی را عرضه کرده و به نمایش می گذارند، که ظاهرا در تاسیسات عمومی و همگانی وجود ندارد. در حقیقت اما این جا غریضه های اقتصاد صنعتی ترویج می شود ودر بخش آموزشی حتی به سبک بسیار پر زرق و برقی عرضه می شود.
خطرنا کترین شکل قطبی شدن به نظر وی" قطبی شدن میان مرکز و حاشیه هاست. (صفحه 16) وی از خرافاتی چون " نباید در حاشیه ها سرمایه گذاری نمود" صحبت می کند. بلکه باید پول را در مراکز به کار گرفت. درست به مانند خصوصی سازی راه آهن می بایست خطوط مسیرهای دور به هم وصل شوند. شکافی را که در این میان وجود دارد ، نمی توان از بین برد. تا چه اندازه کشورهای غربی در منطقه تنش میان مرکز و حاشیه ها قرار گرفته اند، برای مثال اعتراضات حاشیه نشینان شهر پاریس در فرانسه نشان داد.
دوم انعطاف پذیری: که وی هم چنین آن را خطرناک می داند. از این دید نمونه یک انسان انعطاف پذیر کسی است که هیچ رابطه ای دیگر با اقوامش، با همسایگانش و دوستانش نداشته و کاملا در خدمت کار قرار می گیرد: یک انسان بی ریشه. انعطاف پذیر بودن به معنی " مقیاس بالائی از انهدام هویت". (صفحه 17)
سوم تقسیم جامعه به سه بخش: خطرناک ترین قطبی شدنی که تجربه می شود. یک سوم انسان ها جذب شده اند و امتیازات جامعه را می پذیرند و نمی دانند بحران چیست و نیاز به مبارزه برای بقا ندارند. دومین بخش از سه بخش کسانی هستند که همواره در مناسبات زندگی می کنند (صفحه 20). سومین بخش در زمان های اخیر گسترش یافته است. این انسان ها میان یک قرار داد تا قرار داد بعدی زندگی می کنند. هنوز از پا در نیامده اند و سقوط نکرده اند، اما مورد تهدید قرار دارند و نمی توانند برای زندگی خود طرحی بریزند و یا چشم اندازی داشته باشند. این ها بخشا انسان های بسیار مجرب و شایسته ای هستند که همیشه در جامعه کاری از آن ها استفاده نمی شود و همواره در معرض این خطر قرار دارند که اخراج شوند و به ارتش بیکاران و زیادی ها بپیوندند. یعنی به آن هائی که در زیر این بخش سوم قرار دارند. این ارتش در سرمایه داری پسا فوردی، مورد نیاز قرار نمی گیرد. هم چنین بخش اعظم حاشیه نشینان پاریس به این زیادی های دائمی تعلق دارند. ( صفحه 23)
یکی از نهاد هائی که در این موقعیت قرار دارد بر علیه یک چنین استراتژی های وحشتناکی کاری انجام دهد تا شرف کارگران را حفظ کند، اتحادیه کارگری است. اما این نهاد تحت دکترین (برنامه) اقتصادی ـ و اجتماعی سیاسی نئولیبرالیسم گرا مشکل بزرگی دارد.
۴) ضعف های اتحادیه های کارگری
همه می دانند که در سال های ۸۰ اتحادیه های کارگری بریتانیا تحت دولت محافظه کار مارگارت تاچر نفوذ خود را به شدت از دست دادند. اما بریتانیای کبیرتنها مورد در قاره اروپا نبود. در مورد آلمان کلاوس دوره تائید می کند که از اواسط سال های ۹۰ محتوای مذاکرات جمعی در سیستم مناسبات کاری سازمانیافته اساسا تغییر نموده است. قبلا و در عصر " سرمایه داری رفاه" موضوع بر سر جدا کردن موجودیت مزدبگیران از خطرهای بازار بود. اما در حال حاضر بیشتر از همه بر سر اشتغال ـ درآمد ـ و وضعیت ناامنی مذاکره می گردد. این مسئله نشان می دهد که اتحادیه های کارگری در بهترین حالت تلاش می کنند تا از بدتر شدن وضعیت کار جلوگیری کنند. از این طریق " تضعیف عملا نهادی قدرت مزدبگیران" نادیده گرفته نمی شود. ( کلایوس دور: 895)
اتحادیه های کارگری در سطوح کارخانجات همواره مشروعیت خویش را از دست می دهند. این ناموزونی پاکت های رقابتی درکارخانه جات تاثیرش نه تنها نقصان مشروعیت برای اتحادیه های کارگری ست بلکه همچنین هر چه بیشتر برای شوراهای کارخانجات هم می باشد. (همانجا صفحه896)
به علاوه فاکتور های زیر بر علیه سازماندهی مرکزی مناسبات کار توسط اتحادیه های کارگری نقش تعیین کننده ای را بازی می کنند:
ـ رقابت در میان کارگران و کارمندان، رقابت های محلی، مناسبات کاری بسیار بغرنج، رشد تعداد کارفرمایان درجه دوم، ـ کارگران مزد پائین، کارگران موقت، کارگران قرار دادی، کارگران روزمزدی و شرکت های تک نفره .... (همان جا صفحه 897)
ـ بین المللی شدن پروسه تولید، ایجاد بخش های جدید مانند بخش قرار داد ساخت و تولید به عنوان مدل شبکه تولید چند ملیتی، به خصوص در بخش اطلاعات فناوری: توسعه ساختارهای تولید پیچیده و ماهرانه که شکلی جدید از تقسیم کار بین المللی را به وجود می آورند...( اشپرول مارتینا. 8/2010)
ـ وظایف اقتصاد ملی گرای اتحادیه های کارگری. اتحادیه های کارگری که هنوز وظایف خود را در تنظیم نیروی کار ملی می بینند ( براتیک، لیجوبومیر) این مسئله خود را در موضع مقابل نیروی کار مهاجرینی که همواره به عنوان نیروی رزرو کار دیده می شوند، نشان می دهد. از این روی درهای اتحادیه های کارگری برای این مهاجرین همواره بسته است. همین طور در این جا هم اتحادیه های کارگری می توانند با وجود این که سرمایه به طور جهانی در حرکت است و بخصوص در بازار های داخلی اروپا مرزها برداشته شده اند، روح زمان را بشناسند تا خود را از نو جهت دهند.
۵) چکیده
به دلیل تغییر قدرت بین سرمایه و کارمزدی سازمانیافته که دائما بیشتر هم می شود، اتحادیه های کارگری نمی توانند بیشتر از این انتظار داشته باشند که شخصیت سازمانی که به آن ها در طول یک پریود طولانی داده شده است، در آینده هم برای آن ها با وجود پسروی توانائی تجهیز و سازماندهی، قدرت مذاکره به همراه بیاورد. (897)
اتحادیه های کارگری باید از مرزهای ملی فراتر روند و در حوزه جهانی و در سازمان های منطقه ای مانند سازمان ملل و اتحادیه اروپا از نفوذ برخوردار شوند و از این طریق ائتلاف بین اتحادیه های کارگری کشورهای عضو به وجود آورند و مشکلات بازار کار را که دیگر به صورت ملی نمی توان حل نمود، متحدا چاره جوئی کنند و نقصان قدرتشان را در تک تک کشورها با یک ائتلاف قدرتمند جهانی برطرف سازند.
ماخذها:
Bratic, Lijubomir 2011: Migration – Abseits der Gewerkschaften?
Dörre, Klaus: Überbetriebliche Regulierung von Arbeitsbeziehungen
Negt, Oskar 2010: Subjektivität in der Erosionskrise, in: Alex Demirovic/ Christina Kaindel/ Alfred Krovoza (Hrg.): Das Subjekt- zwischen Krise und Emanzipation, Westfälisches Dampfboot, Monster.
Sproll, Martin 2010: Kontraktverteigung als neues Produktionsmittel in der Weltweiten IT- Industrie, Kapitel aus Buch: High Tech für Niedriglohn: Neotayloristsche Produktionsregimes in der IT Industrie in Brasilien und Mexico, Westfälisches Damfboot, Monster.
Sekundäre Literatur:
Beck, Ulrich, 2007: Was ist Globalisierung?,Surkamp Verlag
Rivelli,Marco (1997): Vom Fordismus zum Postfordismus, Supplement der Zeitschrift Sozialismus,Heft 4,
|