روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۷ مهر ۱٣۹۰ -
۱۹ اکتبر ۲۰۱۱
«سپاه قدس اسم رمز چیست؟»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛زدن زیر میزبازی و به هم ریختن آن در شرایط کیش و مات، شگرد دم دستی است که حتی خشایار مستوفی سریال زیر آسمان شهر هم بلد بود چه رسد به باراک اوباما که حداقل ۱۶دستگاه اطلاعاتی به وی سرویس می دهند. اما اینکه «ورشکسته ترین» و «سرشکسته ترین» رئیس جمهور تاریخ آمریکا بتواند زیر میزبازی دموکراسی و حقوق بشر و عدالت- هر وقت که خواست- بزند، محل تردید است. اینکه آمریکا دوست دارد در آستانه دهمین ماه از بیداری اسلامی و انقلاب ملت های خاورمیانه، و در آغاز دومین ماه جنبش «وال استریت را تسخیر کنید»، زیر میز بزند و بازی را دوباره آن گونه که دوست دارد بچیند، یک خبر کاملاً موثق است اما اینکه بتواند، موضوع دیگری است.
سازمان سیا نبوغ به خرج داده و یک فرد میگسار را که از شدت اعتیاد به الکل، نام خود را به نام مشروب مورد علاقه (جک) تغییر داده! پیدا می کند و در جایگاه متهم ترور یک عیاش و خوشگذران علاف دیگر می گذارد (این دومی آدمی را یاد شب نشینی های اردشیر زاهدی سفیر محمدرضا پهلوی در آمریکا در شرایط به هم ریختن اوضاع رژیم می اندازد)؛ یک خیمه شب بازی کامل وسط یک کاباره و البته جناب پترائوس که همین اول کار می خواهد ثابت کند اگر در عراق و افغانستان بی عرضگی نشان داده اما در سازمان جاسوسی می تواند فرد مفیدی باشد. خب! تا اینجای قصه ظاهراً از دست پترائوس و کلینتون و اوباما می آید اما... همه قصه که این نیست و همه جا که نمی شود زیر میز زد.
زیر میز زدن شرایطی دارد و همه جا اقتضائات آن فراهم نیست. همان قصه معروف است که در یک مهمانی، صدای نابهنگامی از مهمانی پرخور بلند شد و او در یک واکنش تعجب برانگیز، شروع به کف زدن و کل کشیدن کرد. همان جا رندی در گوش او گفت صدا را پوشاندی درست، اما فکری هم به حال مشام مهمانان کن! آقای اوباما که گویا در سوابق میگساری کم از «ارباب سیار» و «عادل الجبیر» (سفیرسعودی) نداشته، خوب در این قصه چند خطی تأمل کند که همه جا نمی شود زیر میز زد و بازی را به هم ریخت. اما اگر این قصه را نفهمید قصه معروف دیگری را که توماس فریدمن همین چند روز پیش در نیویورک تایمز- روزنامه نزدیک به دموکرات ها- روایت کرده، مرور کند تا یقین نماید بدشانس ترین و بخت برگشته ترین زمامدار تاریخ آمریکاست. جامه فریبی که از زرق و برق دموکراسی و دولت رفاهی در طول دهه ها بافته بودند، اکنون لاجرم بر تن آقای اوباما -مرد تغییر!- کرده اند و دور می گردانند. فریدمن در همین آشفته بازار وال استریت که ریخت و فیگور آمریکا را به هم ریخت، می نویسد «نظام اقتصادی سرمایه داری و نظام دموکراتیک ناکارآمد ما در حال از بین بردن خود است.
جنبش وال استریت را اشغال کنید همانند کودک داستان های افسانه ای است، حرفی را می زند که همه می دانستند ولی می ترسیدند به زبان بیاورند. این کودک می گوید پادشاه برهنه است. نظام سرمایه داری و دموکراسی ما در هم شکسته است.»
داستان اصلی این است؛ نظم کاپیتالیستی و ظاهراً لیبرال- دموکراتیک غرب که قبله آن آمریکاست، بر دو اصل «تحریف» و «لذت و رضایت» بنا گشت. به جرأت می توان گفت در هیچ فصلی از تاریخ بشر به اندازه فصل مدرنیته و اومانیسم، «کلمه» و معنا تحریف نشده و دروغ گفته نشده است. آمریکا و غرب در عین حال رفاه و رضایت و بهشت این جهانی را به مردمان خود وعده داده اند. اما آنچه امروز دیده می شود جهنمی تمام عیار است که تحریف و دروغ در آن به حد اشباع رسیده است. آمریکا دهه ها، دلار و اسکناس بدون پشتوانه چاپ کرده اما امروز این دروغ و ترفند بزرگ، نه قادر است کسری بودجه ۱۵هزار میلیارد دلاری دولت آمریکا را به عنوان بدهکارترین دولت روی زمین بپوشاند و نه می تواند شکم آن ۴٨میلیون گرسنه ای را که برای هر وعده باید کوپن غذایی بگیرند، سیر کند. نه بر بحران بیکاری فزاینده فائق می آید، نه مانع از مصادره خانه میلیون ها شهروند آمریکایی به دست شرکت های کلاهبردار می شود و نه راه ورشکستگی وال استریت- قلب بیمار اقتصاد غرب- را می بندد. چک های حاکمیت آمریکا در عرصه اقتصاد همان قدر برگشتی دارد و نامعتبر شده که در صحنه سیاست جهانی و در منظر ملت های انقلابی ایران و مصر و لبنان و فلسطین و یمن و بحرین، یا در ازای اشغال عراق و افغانستان. حاکمیت آمریکا بتواند میز بازی را به هم بریزد؟
آنها آن قدر بیچاره بودند که نتوانستند از آوردن تحقیرآمیز فرعون قسّی القلب مصر- متحد استراتژیک واشنگتن و تل آویو- پشت میله های قفس جلوگیری کنند. اگر می توانستند همان جا میز بازی را به هم می ریختند. اولین بار بود که زبان زمامداران آمریکا پیش اعتراض آل سعود و آل خلیفه کوتاه شد. کدخدا پیش نوکران خود چنین «ورشکسته» و «سرشکسته»؟! تمام هیبت آقای برهنه- مرد تغییر!- نه فقط نزد پادشاهان عربی که نزد شبه روشنفکران جادو شده ایرانی و ژاپنی و فرنگی فرو ریخته است.
شما تصور می کنید فتنه گرانی که به پشتوانه- بی پشتوانه- دلارها و شبکه های غربی و عربی و عبری جوگیر شدند و برای لیبرال- دموکراسی یا کاپیتالیسم یقه چاک زدند و جامه کندند تا شبیه آقای تغییر داستان ما شوند، خوش احوال تر از ملک عبدالله ناخوش احوال هستند؟! قلم این قدرت را ندارد تا «ریشتر» ارتعاش و زلزله ای را که به جان «کدخدایان قرن جدید آمریکایی» و همه نوکران سنجاق شده به آنان افتاده نشان دهد. می فرمایید این روزها و هفته ها، خیلی سروصدا می کنند که بگویند اتفاقی نیفتاده و نظم و آرامش در غرب اعاده می شود؟ گوش مردم را شاید بشود بست اما چشم و مشام آنها را که نمی شود!
فهم ما از آخرالزمان- آغاز حقیقی تاریخ بشر- باید دگرگون شود. ۲۰ سال پیش بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی( به وسعت یک قاره) درحالی فرو ریخت که بر نیمی از جهان حکومت می کرد. مگر باور کردنی بود؟ یا همین در خاورمیانه خودمان غیر از مومنان به غیب، چند نفر تصور می کردند جبار خودکامه ای به نام ژنرال حسنی مبارک، خلع سلاح شده و بهت زده، به زیر کشیده شود؟ نه، آسان از این ماجرا عبور نکنید! اینها تفسیر نو به نو آیات الهی است که به دست ملت ها جاری می شود.
۲۰ سال پس از صاعقه ای که بر سر کاخ کرملین فرود آمد و ۹ ماه بعد از شب ۲۲ بهمن ۱٣٨۹ که فرعون مصر فرو ریخت، از اطراف کاخ سفید صدای صاعقه به گوش می رسد. همین که در ایالات متحده تحمیق شده و لذت اندود، شهر آشوبانی عاصی روی پلاکارد اعتراض خود بنویسند «انقلاب، همین جاست» و «اینجا التحریر است»، تا آخر قصه را روایت می کند. یک سال و اندی پس از آن که وزیر خارجه پرگوی آمریکا از تحریم های گزنده و فلج کننده علیه ملت ایران خبر داد، آثار فلجی در هیئت حاکمه کاخ سفید دیده می شود، گرچه از نگاه تحلیل گران بسیاری، این آغاز فرآیند قبض روح است.
اینکه در چنین وضعیت بغرنجی، خروجی تمام عرض و طول سیاست آمریکا، ایراد اتهام ترور سفیر عربستان به ایران باشد، خود دلالت دیگری بر همان بی حسی و فلجی رو به تزاید رژیم آمریکاست. غربی ها مدعی اند- مردادماه در گاردین نوشتند- که دولت آمریکا از جنگ نرم سپاه قدس و فرمانده لاغراندام و جوگندمی آن (ژنرال قاسم سلیمانی) در عراق و لبنان شکست خورده است. نیرویی چنین قدرتمند که قادر است با ملت ها بده بستانی عاطفی (قدرتمندتر از بمب هسته ای) برقرار کند، مطلقا در ا شل و کلاس کار خود نمی بیند که پادشاهان کاخ سفید و سعودی را سقط کند تا چه رسد به مشابه سعودی اردشیر زاهدی که ضرب المثل دیپلمات های خارجی در واشنگتن است. اگر کسی دنبال معنای «سپاه قدس» در دایره المعارف سیاسی می گردد، بداند این عنوان یعنی بیداری و بصیرت و مقاومت اسلامی، یعنی وحدت امت اسلامی در برابر فراعنه ای که بزرگترین شگرد سیطره شان گروه گروه کردن و معارض هم قرار دادن ملت هاست.
سپاه قدس تجلی و اسم رمز جویبارهای باریکی است که از سرچشمه ها جاری می شوند و در یک بستر بزرگ به هم می رسند و به دریا می پیوندند. سپاه قدس اسم مستعاری است که طواغیت به ابراهیم(ع) دادند و همان کابوس استعاری است که فرعون مصر در خواب خوش خود دید. موسی(ع) نه در خانه به استضعاف کشیده شدگان، که در خانه فرعون بالید. و فرعون را نه موسی که دریای نیل به امر خدا از پا درآورد. چند هزار سال بعد، دوباره نیل طغیان کرده است. اما کنار رودخانه های راین و تایمز و می سی سی پی نیز خبرهایی است. طوفان نوح از جایی برخاست که در خیال نمی گنجید و دریا از تنور خشکی جوشید که به باور نمی آمد. سیل هنگامی آمد که منکران، نوح را به استهزاء گرفته بودند و می گفتند طوفان و سیلاب در بیابانی خشک!؟ اما این وعده لایتحلف خداوند است که سرکشان و جباران را به زیر کشد و آیت ذلت آنان را در همین دنیا به مردمان نشان دهد.
فرمود «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیرلکم.» دشمنان ملت ایران در همین جنجال اخیر بی آن که بفهمند تریبون ذی قیمتی در اختیار ما قرار داده اند. درباره اتهام طراحی ترور سفیر عربستان در واشنگتن، خیلی بدسلیقگی و قدرنشناسی است اگر دیپلمات های ما بخواهند صرفا از ایران در برابر اتهام دفاع کنند. اکنون نوبت محاکمه ورشکسته ترین و سرشکسته ترین دولت آمریکاست. اکنون نوبت احیای کلمات و عباراتی است که در سایه سرمایه سالاری و فریب سالاری غرب به مسخ کشیده شده اند. خیلی حرف های ناگفته و شنیدنی هست که باید با ملت آمریکا و دیگر ملت های دنیا بازگفت.
ما در چالش هسته ای تجربه کردیم تک تک چالش ها و پرسش هایی که جبهه استکبار علیه نقاط قوت و اقتدار ما برمی انگیزد، فرصت هایی به غایت پرارزش است و سرقفلی بسیار بالایی دارد. مکر آنها در برابر مکر الهی و مکر مومنان به غیب، قصه چشم بندی سحره فرعون در برابر عصای موسی است. روزی نه چندان دور- اما مستلزم مجاهدت- برسد که همان ساحران رسانه ای غرب در برابر عظمت معجزه امامت و ولایت، سر به سجده بگذارند و از سوی طواغیت متهم شوند که با مهدی موعود(عج) دست به یکی کرده اند. «... و انت تأمّ الملاء و قد ملأت الارض عدلاً و اذقت اعدائک هواناً و عقاباً... و قطعت دابر المتکبرین و اجتثثت اصول الظالمین و نحن نقول الحمدلله رب العالمین.»
طلیعه آن بهار همین روزها در کرمانشاه و گیلان غرب و پاوه پیداست. آنجا که مردمانی روشن ضمیر با حلقه زدن به گرد امام خامنه ای، مردم سالاری تراز ولایت و امامت را به ملت های مشتاق دنیا معرفی می کنند. سپاه قدسی که مستکبران از آن می هراسند، یعنی این.
خراسان:کسانی که باید الگو شوند
«کسانی که باید الگو شوند»عنوان یادداشت روز روزنامهی خراسان به قلم وجیهه محسنی است که در آن میخوانید؛رسیدن به قله های پیشرفت و افتخار جامعه بدون توجه به قشر نخبه و فرهیخته به ویژه فرهیختگانی که هر قدمشان در عرصه علم با عشق به کیان دین و میهن گره خورده است قابل تصور نیست.
ضرورت درنوردیدن قله های علم و دانش و توجه به قشر فرهیخته نکته ای است که همواره در سخنان رهبر معظم انقلاب مورد تأکید بوده و این مایه بسی خوشحالی است و نشان دهنده آن است که برای ایستادن در مقابل دشمنی که از هر ترفند و سلاحی برای از نفس انداختن این ملت استفاده می کند باید به سلاح علم و دانش توأم با ایمان و باور توانمندی ها مجهز بود.
به دلیل همین اهمیت بود که در سال های اخیر اقداماتی در جهت شناسایی و حمایت نخبگان جامعه صورت گرفت و در رأس آن تشکیل بنیاد ملی نخبگان با هدف برنامه ریزی و سیاست گذاری برای شناسایی، هدایت، حمایت، مادی و معنوی نخبگان، جذب و حفظ و به کارگیری و پشتیبانی از آنان در راستای ارتقای تولید علم و فناوری و توسعه علمی و متوازن کشور و احراز جایگاه برتر علمی، فناوری و اقتصادی در منطقه بر اساس سند چشم انداز کشور در افق ۱۴۰۴ بود. در این سال ها اقدامات درخور توجهی برای حمایت از نخبگان کشور در عرصه های مختلف صورت گرفته است اما در کنار اعطای تسهیلات مادی، معرفی و تکریم نخبگان به عنوان الگوهای سرآمد جامعه به نسل جوان از درجه اهمیت بالاتری برخوردار است.
رهبر معظم انقلاب روز گذشته در دیدار ۱.۵ ساعته جمعی از برگزیدگان و منتخبان علمی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی، اجتماعی و اقتصادی استان کرمانشاه هدف اصلی از این دیدار را «ترویج تکریم نخبگان و صاحبان فکر و خلاقیت» خواندند و فرمودند: قدرشناسی از برجستگان جامعه و احترام به آن ها، باید به عرف و عادتی همگانی تبدیل شود. حضرت آیت ا... خامنه ای شناسایی و معرفی نخبگان و تکریم آنان را زمینه سازی الگوسازی در جامعه برشمردند.
آن چه مسلم است این که نسل جوان ما امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند الگوهای شاخص در زمینه های مختلف است تا به خودباوری بیشتر برسد و بداند که در همین سرزمین و در کنار آن ها مردان و زنان زیادی در عرصه های مختلف به بالاترین درجات علمی دست یافته اند و اکنون کشور اسلامی مان به مدد یافته ها و آموخته های آنان در بسیاری از عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و فرهنگی در میان سایر کشورهای دنیا به ویژه کشورهای منطقه حرف های زیادی برای گفتن دارد و به مدد توانمندی های حاصل از تلاش و پشتکار این قشر خواب دشمنان برآشفته است و اکنون تاب تحمل کوچک ترین موفقیت و پیشرفت ملت ایران را ندارند.
نخبگان در هر جامعه ای به ویژه در جامعه ما در میان افکار عمومی و بین اقشار مختلف جامعه از محبوبیت و احترام فراوانی برخوردارند اما حمایت از این قشر و تلاش برای معرفی آنان و الگوسازی از آنان برای نسل جوان بر عهده دولتمردان است. از آن جا که کلیه امکانات و تسهیلات و ابزار رسیدن به این مقصود در اختیار دولت است از دولتمردان انتظار می رود در این راستا قدم بردارند و ضمن تسهیل مسیر برخورداری نخبگان از تسهیلات مادی چون تسهیلات مسکن، حمایت از پروژه های تحقیقاتی و... و کاستن از بوروکراسی در این راستا گام اصلی را برای معرفی این قشر به جامعه و الگوسازی از آنان برای نسل جوان بردارند.
جای تأسف است که آن چنان که به معرفی شخصیت های ورزشی و هنرپیشگان و تبدیل آنان به الگو برای جوانان پرداخته شده است و انتقاد اصلی در این زمینه نیز شاید به رسانه ملی وارد باشد در معرفی و الگوسازی چهره های برتر و شخصیت های علمی، ادبی و فرهنگی تلاشی صورت نگرفته است و نتیجه آن شده که بسیاری از جوانان امروزه حتی نامی از مفاخر علمی جامعه که بخش اعظم آنان نیز جوانانی هستند که با عرق دینی و ملی برای رساندن ایران به جایگاه اول منطقه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند نشنیده اند. نمی خواهیم چشم بر روی تلاش های دولتمردان برای حمایت از قشر فرهیخته جامعه ببندیم اما به اعتقاد نگارنده اگر امروز برخی جوانان از شخصیت هایی الگوسازی می کنند که به هیچ عنوان نمی توان از آنان به عنوان الگو یاد کرد نتیجه کم کاری مسئولان به ویژه در حوزه فرهنگ است. تجلیل از نخبگان، معرفی آنان و دستاوردهایشان از طریق رسانه ملی و در برنامه های مختلف، فراهم کردن زمینه تعامل آنان با نسل جوان، انتشار زندگینامه و شرایطی که نخبگان برای رسیدن به مدارج علمی پشت سر گذاشته اند و... می تواند به آشنایی نسل جوان با این قشر و ارائه الگو به آنان کمک کند.
چه ایرادی دارد اگر به جای این همه عکس های رنگارنگ و اظهارنظرهای مختلفی که در مجلات و رسانه ها درباره ورزشکاران و هنرپیشگان منتشر می شود به کرات شاهد تصاویر و اظهارنظرهای نخبگان جامعه باشیم. شناساندن این قشر از جامعه به نسل جوان یک ضرورت است. احترام و تکریم این قشر تکریم علم و ادب و هنر است و تکریم فرهنگ و جامعه ای که این قشر در آن رشد و نمو یافته اند.
رسالت:آن که بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
«آن که بی باده کند جان مرا مست کجاست؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛
اینجا کسی است پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده ،پیشان من گرفته
اینجا کسی است پنهان همچون خیال در دل
اما فروغ رویش ، ارکان من گرفته
اینجا کسی است پنهان مانند قند در نی
شیرین شکر فروشی دکان من گرفته
فردا علما، نخبگان ومردم اصفهان نکوداشت مردی را برگزار میکنند که بحق یکی از ذخایر بزرگ انسانی کشور است. اویک عارف سیاستمدار ویک عالم پارسا و یک پاسدار صدیق حریم ولایت در نظام الهی ماست. این کمترین بیش از ده سال افتخار آشنایی با ایشان را در تحریریه روزنامه رسالت و شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی از نزدیک داشتم. اکنون که چند سالی است به اصفهان کوچ کرده از نعمت حضور او در تهران محرومم.
ای چنگ ، پردههای سپاهانم آرزوست
وی ناله، ناله خوش سوزانم آرزوست
استاد سید اکبر پرورش انسانی پاک بین و پاک دست و پرهیزکار است. بسیاری از فضایل علمی ومعرفتی وی به خاطر شوخ طبعی او پنهان مانده است . گاهی در برخی از جلسات که میدیدند کسانی مشتاق وادی معنا هستند لب به سخن میگشودند.
آدمـی مخفـی است در زیـر زبان
این زبان پرده است بردرگاه جان
چون که بادی پرده را در هم کشید
سرّ صحن خانه شد برما پدید
او در ذهن خود انبوهی از معارف الهی و قرآنی را به عنوان یک ذخیره قابل قبول داشت که علما و فقهای اهل معنا اهلّیت او را در ورود به معارف الهی تائید میکردند اودر قلب خود آن معارف را یقینی کرده بود و وقتی سخن میگفت، انسان خود را در برابر یک انسان عارف و عامل به حدود الهی مییافت.
آنان که توفیق حضور در پای درس اخلاق و معارف او را در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب پیدا کردهاند هرکدام منشا اثری در کشور هستند و به اندازه استفاده از آن دروس نورانی نور افشانی میکنند.
استاد سید اکبر پرورش از اولین سالهای نهضت امام خمینی (ره) در دهه ۴۰ به انقلاب پیوست.
امروز که نزدیک به ۷۰ سال طلوع و غروب خورشید را در زندگی خود تجربه میکند، هیچگاه از ترویج و تبلیغ امام (ره)، نهضت اسلامی و پایبندی به رهبر معظم انقلاب اسلامی فارغ نبوده است. او پس از فوت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در حالی که در سالهای پایانی دبیرستان بود به همراه استاد سیدش مرحوم حجت الاسلام والمسلمین مصطفی بهشتی نژاد به قم رفت و بیعت ناگسستنی خود را با امام خمینی (ره) به عنوان مرجع و مراد خود اعلام کرد.
حشر ونشر او با حضرت آیت الله خادمی در اصفهان و نیز شهید آیت الله بهشتی ، شهید آیت الله مطهری و دیگر علمای مبارز وی را در متن مبارزات قرار داد.
همنشینی او با علامه محمد تقی جعفری وعلامه محمد حسین طباطبایی مطالعات و دانش دینی او را عمق بخشید وهمین موجب نورافشانی بیشتر در جلسات و محافل مذهبی میشد. هرکس که حتی یک بار پای سخن او مینشست خود را در برابر یک انسان عمیق، شجاع، عارف و عالم مییافت. او در روزهای خوف وخطر چه در قبل از انقلاب در مبارزه با استعمار واستبداد و چه در بعد از انقلاب در مبارزه با منافقین ولیبرالها روزی را نیاسود و به تعبیر امیر مومنان در توصیف مالک اشتر ؛ او کسی بود که در روزهای خوفناک نخوابید ودر ساعات وحشت و اضطراب بیمناک نبود و از برابر دشمن نمیگریخت.
برخی براین گمان هستند که استاد سیداکبر پرورش در مبارزه با استبداد و استعمار خارجی در همان وادی مبارزات فرهنگی و سیاسی به سر میبرد. اما اسناد و حقایق تاریخ اصفهان نشان میدهد که او در شکلگیری گروه سیاسی- نظامی توحیدی صف موثر ومرتبط بود. او با یک شبکه انقلابی در ارتش شاه وصل بود. شهید یوسف کلاهدوز ، شهید تیمسار اقارب پرست، شهید نامجو و ... از جمله اعضای این شبکه بودند و مسئولیت این شبکه در اصفهان به عهده استاد سید پرورش بود. تیزبینی سیاسی او در کشف خط انحراف در انقلاب یکی دیگر از امتیازات او بود. لذا او با باند مهدی هاشمی از قبل از انقلاب زاویه داشت و با باندهای انحرافی پس از انقلاب نیز زاویه داشت و در راس کسانی قرار داشت که روشنگری میفرمود.
او در حوزه سیاست و عرفان جزء اهل سرّ بود. در هر زمان و هرمکان بیهوده لب به سخن نمیگشود.
مستمع چون نیست خاموشی بِه است
نکته از نا اهل گر پوشی بِه است
اما علی رغم این سرّ نگهداری شمار زیادی از جوانان در شهر خود وشهرهای دیگر و طبقات دیگر جامعه از نخبگان تا عوام در شعاع نورانی تبلیغ وترویج او در حوزه سیاست ،اخلاق ومعارف الهی واسلامی قرار داشتند.
استاد سید اکبر پرورش یک چهره منور اسلامی است که درگستره ملی مطرح است. اصفهانیها افتخار دارند که او در این شهر به دنیا آمده و هنوز علی رغم بیماری سختی که با آن دست به گریبان است از نفس رحمانی او بهرهمندند.
روزنامه رسالت نیز این افتخار را داشته که ایشان بیش از یک دهه سردبیر این رسانه ولایی بوده است. هنوز تحریریه رسالت گرمی نفس او را در سطوری که در دفاع از اسلام و انقلاب منتشر میکند حس میکند و اثرآن را حفظ کرده است. ما خود را با عزیزانی که در نکوداشت یاد استاد سید اکبر پرورش در اصفهان فردا گرد هم میآیند، در تکریم و تعظیم او سهیم میدانیم و از خداوند متعال طول عمر و شفای عاجل وی را خواستاریم.
امروز ۱۰ سال است از هجرت او به اصفهان میگذرد و ما در این مدت از هجر او بیتابیم و از خرمن دانش و معارف او در جلسات هیئت امنا وتحریریه رسالت محرومیم. از غم بیماری وی رنجوریم و به یاد آن روزهای خوش حضور فقط میتوانیم بگوییم.
آنکه بیباده کند جان مرا مست کجاست؟
و آنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
و آنکه سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنکه سوگند من وتوبهام اشکست کجاست؟
سیاست روز:آرای تزئینی!
«آرای تزئینی!»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در ان میخوانید؛نظام جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای پیروزی، براساس رای مردم شکل گرفت. رفراندوم جمهوری اسلامی ایران همان ابتدای امر نشان داد که نظام اسلامی براساس آرای مردمی شکل میگیرد و اگر مردم در همان موقع برای تشکیل نظام رایی غیر از آن چه که داده شد به صندوقها میریختند، حضرت امام(ره) به رای مردم احترام میگذاشت و براساس همان آراء حکومت تشکیل میداد. اما مردم همان را میخواستند که برایش انقلاب کرده و شهید داده بودند.
از آن به بعد نیز در این ۳۲ سال گذشته بیش از ۳۰ انتخابات در مقاطع ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، رفراندوم قانون اساسی و مجلس خبرگان رهبری برگزار شده ا ست که نشان دهنده اهمیت رای مردم در انتخاب تکتک مسئولین نظام اسلامی است.
حضرت امام(ره) همواره به رای مردم اهمیت میدادند که حتی در جریان بنیصدر آنقدر تحمل کردند تا مردم و نمایندگان آنها به برکناری وی نظر دادند و آنگاه بود که حضرت امام(ره) حکم عزل بنیصدر را از ریاست جمهوری تایید کردند.
همواره رای مردم برای مسئولین نظام از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است و اعتقاد داشتهاند که هر آنچه از صندوقهای رای بیرون آید، باید مورد تایید و قبول قرار بگیرد. ساز و کار انتخابات و رایگیری در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز به گونهای است که از هرگونه تخلف در رایگیری و انتخابات جلوگیری کرده و تقلب و تخلف را به حداقل میرساند.
اما شاهدیم که همواره در هنگامه انتخابات برخی از عزیزان و شخصیتها اظهاراتی را درباره رای مردم و انتخابات مطرح میکنند که بسیار جای سئوال دارد. در واقع از آن عزیزان این توقع نمیرود که نسبت به برگزاری انتخابات و آرای مردم شک و تردید ایجاد کنند.
در همین زمینه آیتالله هاشمی رفسنجانی رئیسمجمع تشخیص مصلحت نظام در دیداری که اعضای شورای مرکزی حزب مردم سالاری با ایشان داشتهاند در همین زمینه گفته است؛ «مردم میخواهند رایشان تاثیرگذار باشد و تزئینی نباشد.»
چند پرسش در این زمینه مطرح میشود.
۱ـ چه اتفاقی افتاده است که ایشان عنوان میکنند که مردم میخواهند رایشان تزئینی نباشد؟
۲ـ مگر در چند دوره گذشته انتخابات رای مردم تزئینی بود؟
۳ـ مفهوم تزئینی بودن رای مردم چیست؟
۴ـ آقای هاشمی رفسنجانی بارها با رای مستقیم مردم به عنوان رئیسجمهور و نماینده مجلس و خبرگان برگزیده شده است. آیا آن آراء تزئینی بوده است؟
مردم خود به خوبی میدانند که علاوه بر اهمیت حضور پررنگ در انتخابات، رای آنهاست که منتخب را به مسند مسئولیت میرساند و اگر چیزی غیر از این باشد، مردم خود نسبت به آنچه رای دادهاند، اما به گفته آقای هاشمی رفسنجانی تزئینی بود، اعتراض خواهند کرد.
فضای سیاسی کشور هر چند نیازمند شور و حال انتخاباتی است، اما پس از پشت سرگذاشتن فتنه ۸۸، باید سعی شود تا آلام آن فتنه از دل مردم بیرون رود.
حضرت آیتالله خامنهای همواره بر برگزاری انتخابات سالم و پاک تاکید داشتهاند و البته گفتهاند که هیچکس نباید در انتخابات دخالت کند.
ایشان در دیدار نمایندگان مجلس نیز فرمودهاند؛ «با وجود همه بداخلاقیها و ادعاها، انتخابات در دورههای مختلف، خوب، روشن و شفاف برگزار شده و هیچکس نتوانسته است ادعایی را برخلاف این واقعیت اثبات کند.»
ما همه به نگرانی دلسوزانه آقای هاشمی واقف هستیم، اما برخی دلسوزیها و نگرانیها باعث ایجاد تشکیک میشود.
مردم سالاری:وزن همسایه شمالی در حافظه تاریخی ما
«وزن همسایه شمالی در حافظه تاریخی ما»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم ساتلاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛یکی از موضوعات روز جامعه ما، بی وفایی و عملکرد مزورانه حکومت روسیه است. آنان که نمی شناسند و حقایق تاریخی را به خاطر نمی آورند، نمی دانند که ما جز تامین منافع منطقه ای و بین المللی آنها، هیزم تری به آنان نفروخته ایم و چون به تاریخ رجوع کنند بی شک به بیت خودمان می رسند که:
نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است
روی سخن با دولتمردان ماست تا بدانند که رسانه ها، بازتاب افکار و خواسته های مردم و حفظ منافع و مصالح ملی هستند و بی توجهی به افکار عمومی، پشتوانه دولت را تضعیف می کند و میخ بدون پس کوب قوی، در عرصه ملی و جهانی، برد و کارایی زیادی ندارد. دریغ که در کشور ما، نهادهای رسمی و معتبر آماری، بعضا نمود اندیشه ها و خواست های مردمی را منعکس نمی کنند تا دولت، بازخورد اعمال خود را در این آینه، به شفافی ببیند. اگر از عامه مردم نظرخواهی شود، بی شبهه نتیجه جز تجدید نظر در رابطه با روسیه نخواهد بود و مردم شریف ایران هرگز روسیه را به عنوان همسایه شریف و جوانمرد و دوستدار حقوق انسانی انسان، تایید نمی کنند. برای تعیین وزن روسیه در ترازوی نظر مردم مسلمان ایران بهتر است که کاوشی در تاریخ داشته باشیم:
تاریخ به تلخی گواهی می دهد که در عصر دولت بی قابلیت و ایلی قاجار، روس های متجاوز، چه بر سر ایران آوردند و در جنگ هایی که در غفلت ایرانیان و به پشتوانه روباه صفتی انگلیسی ها و عهدشکنی فرانسوی ها، بر ما تحمیل کردند، جهت کسب منافع خود چه ها که نکردند! نخست: بخش های عظیمی از مناطق شمالی ایران را اشغال کردند; آن گاه به موجب عهدنامه گلستان، مناطق اشغال شده ولایات باکو، دربند، شکی، شروان، قراباغ، گنجه، تمامی داغستان و همه گرجستان در تصرف بیدادگران روسی ماند و به خاک روسیه، ملحق شد و از طرفی حقوق ما در خزر و در امور گمرکی تصنیع و نادیده گرفته شد.
سپس در جنگ دوم و در عهدنامه ننگین «ترکمانچای» نخجوان و ایروان نیز از مام وطن جدا شد و به تصرف روسیه اشغال گر درآمد و حقوق مسلم و حیثیت ملت ایران پایمال خوی توسعه طلب تزاری شد و با این قرارداد شرم آور و استعماری و غیر انسانی، حقوق مدنی ما به خطر افتاد و همین امر، مبدا تاریخی کاپیتولاسیون در ایران شد تا بعدها به سبب حکومت بی پشتوانه و نالایق قاجار، دولت های استعمارگر اروپایی، طبق اصل «کامله الوداد» حقوق مشابهی را به نفع خود بر ایران تحمیل کنند و اگر احمد شاه برای یکبار غیرت به خرج نمی داد ایران بین انگلیس جنایتکار و روسیه استثمارگر تقسیم شده بود!
در حکومت ملی دکتر مصدق که روباه پیر استعمار به کمک هم صفتان اروپایی اش، با فشارهای همه جانبه در سقوطش می کوشید و مرحوم مصدق، جهت بقای کیان ایران عزیز، نفت را با تخفیف پنجاه درصد به جهان عرضه می کرد، دولت به اصطلاح کارگری شوروی و با عنوان فریبکارانه «حامی زحمتکشان دربند جهان» حدود ۱٣ میلیون تن نفت را از طریق تنگه «داردانل» از غرب وارد کرد اما حاضر نشد که نفت ایران را به نصف قیمت بخرد!
مصدق، جهت افشای سیاست مزورانه شوروی نخست از حکومتشان تقاضای کمک بی قید و شرط کرد و خواست که کمک ۲۰ میلیون دلاری در اختیار دولت ایران قرار دهند. دوم، از ایران نفت بخرند و سوم سیزده تن طلای ایران که در بانک های شوروی بود به همراه دیگر مطالبات ایران پس بدهند. اما رژیم دروغین کارگری شوروی نه تنها به هیچ کدام از خواسته های مصدق پاسخ نداد بلکه به کمک ایادی و عوامل داخلی و ستون پنجمش زمینه سقوط حکومت مصدق و وقوع کودتای امریکایی زاهدی را فراهم کرد!
هنوز هستند کهنسالانی که اشغال ایران را وسیله چکمه پوشان شوروی در جنگ جهانی دوم به تلخی به یاد می آورند و اشغالی که سالها در شمال و مرکز ایران به طول انجامید و استالین حامی کارگر تا وعده نفت شمال را نیافت به کشور خود باز نگشت!
در جنگ تحمیلی باید از مردم ستمدیده دزفول و دیگر مناطق غربی ایران پرسید که موشک های روسی که بی شمار، در اختیار صدام متجاوز قرار می گرفت چه بر سر آنان آوردند؟ جرم این مظلومان آن بود که از حقوق مسلم افغانستان اشغال شده در برابر اشغالگران روسی دفاع می کردند!
از ماجراهای کارخانه ذوب آهنشان در اصفهان بگذریم و به نیروگاه هسته ای بوشهر اشاره ای کوتاه داشته باشیم که تاکنون میلیاردها دلار از کیسه ما به جیب خود ریخته اند اما اگر با احتمالات نجنگیم به عمر نگارنده این دست منحوس بیگانه به راه اندازیش اقدام نخواهد کرد!
در قضیه پرونده امریکا ساخته هسته ای ایران، با کارت ایران پشت میز بازی های بین المللی می نشینند و ما را بازی می دهند و قطعنامه ای هم نیست که علیه ما صادر شود و امضای روسیه در ذیل آن نباشد!
روسیه به صراحت و صادقانه بگوید که کجا از حق مسلم ایران دفاع کرده است؟ اهل نظر، حمایت های روسیه را از سوریه با ما مقایسه کنند! اگر چه مردم انقلابی مصر و سوریه، عهدشکنی ها و سیاست پشت پرده روس را در ۱۹۶۷ از یاد نمی برند. همچنین مشکلاتی که در نادیده گرفتن حقوق به حق ایران، در دریای خزر پیش آمده، به یقین بی دخالت و اشارت روسیه نیست. در قضیه قرارداد فروش سیستم دفاع موشکی اس ٣۰۰ که در سال ۱٣٨۶ بین ایران و روس بسته شد، به راحتی آب خوردن، یکطرفه، نقض کردند و اکنون لاوروف روسی با کمال وقاحت، ایران را در طرح دعوی محق نمی داند و نامی هم از پرداخت خسارت این عهدشکنی نیست!
اهالی ورزش به ویژه کشتی نیز دسیسه های روس ها را در کشتی و تضییع حقوق کشتی گیران ما را در سالیان متمادی و از جمله در مسابقات جهانی ۲۰۱۱ ترکیه از یاد نمی برند که در جدول مسابقات چه کردند و...
در خاتمه که تایی از هزارها گفته شد، با هزار دلیل و نشانه نانوشته تاکید می شود که در دنیای یخی، روحیه یخی و چشم های یخی روسی، ساده لوحانه است اگر با آن همه سو» سابقه روس ها باز هم در عرصه پیچ در پیچ بین المللی به پشتیبانی روس ها از خود تکیه کنیم. دستگاه دیپلماسی ایران باید از این که از یک گزشگاه چند بار گزیده شود پرهیز کند.
تهران امروز:آقای حسینیان! مسئله پیچیده نیست
«آقای حسینیان! مسئله پیچیده نیست»عنوان یادداشت روز روزنامهی تهران امروز به قلم مجید رفیعی است که در آن میخوانید؛اعضای گروه پایداری اینک در ایستگاه پایانی خود و بعد از عدم پیوستن به فرآیند ٨ + ۷ در محاصره این سوالات منطقی هستند که «چرا با وحدت اصولگرایان همراه نشدید؟»، «مگر عدم وحدت اصولگرایان به نفع جریان انحرافی و اصلاحطلب تمام نمیشود، پس چرا شما ساز مخالف زدید؟»
در برابر این سوالات، جوابهایی که از جبهه پایداری شنیده میشود «کنایههایی» به شخصیتهایی چون آیتالله مهدوی کنی به عنوان سامان دهنده فرآیند وحدت اصولگرایان با چاشنی «حملاتی» به دیگر اصولگرایان است.
به عنوان مثال آقای روحالله حسینیان، عضو شاخص گروه پایداری در سخنرانی اخیر خود در یکی از مساجد قم در معرض همین سوالات قرار گرفته است. آقای حسینیان گفته است: یک نفر از علما گفته است اعضای جبهه پایداری دیندار هستند اما مثل میثم تمار هستند که حضرت علی(ع) یک بز هم به آنها نمیداد تا بچرانند!
همچنین آقای حسینیان در این سخنرانی از اینکه «علما» جبهه پایداری را «تندرو» میدانند و مینامند، به شدت متعجب و متاسف شده و گفته است:« تعجب میکنم از برخی از علما که انتظار داریم بر اصول ارزشی پافشاری کنند، این بزرگواران آنها را به ما ترجیح میدهند و به ما میگویند تندرو.»
مسئله چندان پیچیده نیست؛ وقتی حضرت آیتالله مهدویکنی، آیتالله یزدی و به قول خود آقای حسینیان «علما»، شخصیت پرسابقهای مثل آقای عسگراولادی و... جمهور عقلا و فعالان سیاسی اصولگرا رفتار سیاسی و سلوک جبهه پایداری را نمیپسندند و مرتب به اعضای این گروه، تذکر و انتقاد میکنند، مسئله نباید چندان پیچیده باشد...
هر چند که آقای حسینیان و دوستانشان سعی کنند دعوا را دعوای پایداریها با فلان شخص و بهمان شخص جا بزنند، اما اینک همه میدانند که دعوای اصلی برسر این نیست، دعوا همان است که آقای حسینیان سخت از آن گزیده شده و آن را به زبان آورده، یعنی: «مخالفت علما و روحانیون با خط مشی تندروانه و افراطی برخی اعضای گروه پایداری.»
البته حس و حال آقای حسینیان و دوستانشان در تشکیل گروه پایداری که با قصد «تفکیک احمدینژاد از احمدینژاد»(!) یا ساختن «یک احمدینژاد خیالی» صورت گرفت و اینک به ایستگاه آخر رسیده، قابل درک است و باز هم صدالبته که دلیل عصبانیتها و تندخوییهای برخی اعضای این جبهه نسبت به سایر اصولگرایان هم تقریبا مشخص است، این عصبانیتها نوعی عکس العمل هیستریک و فرافکنی است.
بصیرت از نگاه آقای حسینیان و دوستانشان، یعنی تندخویی و گفتن تندترین حرفهای ممکن و راندن و دفع و قهر حداکثری، برداشتی که کاملا با رهنمودهای رهبرمعظم انقلاب در تناقض است، وانگهی این نوع بدوی از بصیرت کجا نیاز به تدبیر و حتی عقل دارد؟ برای این کارها، حنجرههای قوی کفایت میکند که البته کلیت اصولگرایان قائل به این نوع برداشت از بصیرت نیستند.
آقای حسینیان سابقهای طولانی در تشکیل تشکلهای موازی دارند، یک روز جمعیت دفاع از ارزشها، یک روز فراکسیون انقلاب اسلامی، یک روز رایحه خوش خدمت و امروز هم گروه پایداری، یک روز حامی خاتمی میشوند و یک روز زبان در تمجید خدمات هاشمی رفسنجانی میگشایند،ایشان باید از خود بپرسند این تنوع مزاج سیاسی از کجا ناشی میشود؟ این تنوع عجیب و قابل تاسف است یا تاکید اصولگرایان بر فرآیند وحدت با محوریت روحانیت که تاکنون بارها با موفقیت اجرا شده است و پیروزیهای اصولگرایان مدیون آن است؟
مهمتر از هر سوالی درباره وحدت اصولگرایان و انتخابات مجلس نهم و...، اعضای گروه پایداری باید از خود بپرسند، چه اتفاق «خطرناکی» روی داده است که معتبرین علما و با سابقهترین روحانیون، آنها را «تندرو» و «افراطی» نامیدهاند و چه اتفاق خطرناک تری روی میدهد اگر این تندرویها ادامه پیدا کند؟
آقای حسینیان- که علاقه خاصی هم به تشبه به شهید بهشتی دارد- به خوبی باید بدانند که سرنوشت گروهها و افرادی که علنا رو در روی روحانیت ایستادهاند، هیچ گاه سلامت و خوشنامی نبوده است، البته هنوز هم دیر نشده است و تاریخ قضاوت خواهد کرد که امروز مصداق «بصیرت» پیوستن به اردوی اصولگرایان و کمک به اهتزار پرچم اصولگرایی است، نه تاسیس شعبههای بدلی برای اصولگرایی. اصولگرایی که با روحانیت اصیل شیعه تعریف نشود، دکانی خواهد بود انحرافی.
ابتکار:چه کنیم که قلم در کف دشمن است
«چه کنیم که قلم در کف دشمن است»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم غلامرضا کمالیپناه است که در آن میخوانید؛واقعیت این است که این روزها کشور ما در وضعیت خاصی بهسر میبرد. هر روز بدخواهان حلقه تحریم را تنگتر میکنند تا حلق مردم را بیشتر فشار دهند. آنگونه که وزیر خارجه ما گفته «امروز نسبت به سال گذشته تحریمهای اقتصادی بیشترین فشار را داشته است». این در وضعیتی است که هنوز اقتصاد ما در حال خونریزی است و زخم حاصل از جراحی حذف یارانهها بهبود نیافته. هر روز یکی از بخیههای آن باز میشود و عفونت گرانی از آن بیرون میزند و مشام و کام مردم را میآزارد. یک روز تخممرغ خیز برمیدارد، روز دیگر شیر نعره میکشد و قس علیهذا.
ـ در چنین وضعیتی «طرح آبکی ترور سفیر عربستان در امریکا» در بوق میشود. بهنظر میآید که سیاستمداران منصف و رسانهها و مطبوعات مشهور و نسبتاً مستقل غربی، بهاندازه کافی به ادعای امریکا تردید وارد کردهاند. آنان غالباً اذعان میکنند که نیروی متهمشده ایرانی (سپاه قدس) تواناتر و باهوشتر از آن است که به کار خطرناکی دست بزند که کمترین سود را برای آن داشته باشد. مسئولان ارشد و رسمی کشورمان هم این اتهام را از اساس مضحک و بیمورد دانستهاند. با همه اینها، کشور نابرادر یعنی عربستان باورش شده و همراه با ارباب خویش پروندهای علیه ایران درست کرده و به شورای امنیت فرستادهاند.
ـ باز در همین گیرودار، تیر زهرآگین دیگری را در کمان دشمنی گذاشته و بهسمت ما نشانه رفتهاند. پرونده حقوق بشر در سطح گستردهای در رسانهها علیه ایران مطرح شده است. مأمور سازمان ملل، احمد شهید، مطالبی را طرح کرده که مخدوشکننده هویت و چهره نظام و کشور ماست. اینکه تا چه حد این موارد ذکرشده با واقعیت و قوانین کشور ما مطابقت دارد، بحث دیگری است. فعلاً آنچه مهم است، خروش و بانگ این دهل نام و منافع ملی ما را هدف گرفته و در کنار سایر اتهامها، گوشها را از شنیدن سایر صداها کر کرده است.
ـ در اثنای این هجوم همهجانبه، امریکاییان آژانس انرژی هستهای را تحت فشار قرار داده تا جزئیات پرونده هستهای ایران را منتشر و فاش کند. طرح چنین موضوعی، آنهم در این زمان خاص، نشانه آن است که سران امریکا به نقطه جوش رسیدهاند. انگار بهخوبی دریافتهاند که با روشهای گذشته نتوانستهاند موجب تضعیف نظام جمهوری اسلامی شوند. اگرچه با گسترده و گستردهتر کردن دامنه تحریمها روزبهروز دارند دامن رفاه مردم را کوتاهتر و تنگتر میکنند، اما تهران هم با اتخاذ برنامهها و تصمیماتی مطابق با اوضاع پیشآمده، تا اندازهای زهر تلخیهای واردشده را گرفته و راه رخنه را بسته است.
بنابراین اکنون زمان خاصی است. غرب به سرکردگی امریکا و همراهی و دنبالهروی برخی کشورهای منطقه در این زمان خاص، «تیرهای چند شعبه و زهرآگین» خود را با همه توان تبلیغاتی در کمان دشمنی قرار داده و نظام و کشور ما را هدف گرفتهاند. «تحریمها»، «اتهام تروریستی»، «پرونده حقوق بشر»، «موضوع هستهای» و... همزمان بهسوی ما پرتاب شدهاند. سوال اساسی این است که در این اوضاع چه باید کرد؟
متأسفانه همانگونهکه بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان امور مملکتی گفتهاند، دیپلماسی کشور ما در این وضعیت تحرک بایستهای ندارد. حرفهای خوب زیاد زده میشود؛ اما پای عمل در دگرگونی وضعیت لنگ میزند. بهنظر میآید که تهدیدات و تبلیغات بهراهافتاده علیه کشورمان چندان جدی گرفته نشده است. هرچندکه مسئولان میگویند این اتهامها بیاساس است، دشمنان نظام به کار خویش مشغولاند و ابزار تبلیغاتی گستردهتری در اختیار دارند و توانایی آنان در ترسیم چهره شیطانی از فرشته برتر است.
پدربزرگ دانایم، سعدی، نقل میکند: فردی شیطان را در خواب با چهرهای بسیار نورانی دید. به او گفت: شکل تو اصلاً شبیه آن تصویری نیست که ما انسانها از تو در ذهنمان ساختهایم. شیطان جواب داد: آنچه شما انسانها درباره من میگویید، شکل من نیست؛ اما چه باید کرد که «قلم در کف دشمن است».
آفرینش:آلودگی هوا و مدیریت هوایی
«آلودگی هوا و مدیریت هوایی»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛مشکل آلودگی هوای تهران موضوعی تکراری است که هرچه در مورد آن نوشتیم و نوشتند حکایت میخ آهنی و سنگ بوده که هیچ تاثیری در بهبود وضعیت نداشته است. در این سال ها به کرات از مشکلات و دلایل بروز آلودگی هوای تهران بحث و گفتگو شده است اما هیچ اقدامی در جهت رفع این مشکلات صورت نگرفته و یا آنچنان که انتظار می رفته نتوانسته جوابگوی بحران آلودگی باشد.
آنقدر اوضاع آلودگی هوای تهران لجام گسیخته است که دیگر کاری از دست مدیران مدیریت شهری برنمی آید و به قول خودشان " باد " مدیریت آلودگی هوای تهران را به دست گرفته است. به لطف وزش و مدیریت باد چند روزیست که هوای تهران در حالت عادی قرار دارد اما امان از روزی که جناب مدیر بخواهند با ما همیاری نکنند، آن وقت است که عدم توانایی ما در مدیریت بحران آلودگی مشهود می گردد.
نکات مهمی در بحث آلودگی هوای تهران مطرح است که تراکم جمعیت، ساخت و سازهای فراوان، نابودی اکوسیستم، تغییر روند طبیعی وزش بادها و ابرهای باران زا، قربانیان آلودگی هوا، بیماران سرطانی و... همگی اموری است که نیازمند مدیریتی هوشمند و کارشناسی است و نمی توان به مدیریت بادها امید داشت.
ریزگردها، سوختهای فسیلی، پسماندهای خانگی و صنعتی و همچنین امواج ماکروویو که متاسفانه هیچ گونه اطلاع رسانی در مورد مضرات و آسیب های آن صورت نمی گیرد، باعث افزایش چشمگیر شیوع سرطان در مردم تهران شده است به طوری که بر اساس آمارهای وزارت بهداشت رکورددار سرطان در جهان شده ایم و از نظر ابتلا کودکان به سرطان نیز جزو رتبههای بالا هستیم. هرچند آمارهای رسمی از میزان مبتلایان و کشته شدگان به سبب آلودگی مشخص نیست اما با مراجعه به بیمارستان ها و مشاهده بیمارانی که به سرطان ریه و نارسایی های قلبی و تنفسی مبتلا هستند، نشان دهنده "مشت نمونه خروار"می باشد.
هربار که انتقادی از مدیریت بحران آلودگی هوای تهران می شود مسولان مربوطه می گویند، به ما اعتبار بدهند می توانیم آلودگی هوا را کنترل کنیم اما معلوم نیست این بودجه درخواستی چقدر می باشد و کنترل بحران چه میزان بودجه نیازدارد ویا چرا دستگاه های بودجه گذار اعتبار لازم و کافی را برای مدیریت آلودگی هوا اختصاص نمی دهند؟ مردم گوشت قربانی نیستند که هرروزه به سبب عدم کنترل و مدیریت آلودگی هوا سلامتی جسم و روان خود را از دست بدهند و منتظر تخصیص اعتبار و هزینه بودجه در جهت بهبود وضعیت آلودگی بمانند.
یک روز تصویب قانون افزایش عمر معاینه فنی خودروها بهانه ای برای عدم کنترل بحران عنوان می شود، یک روز بی کیفیتی بنزین، یک روز پسماندهای صنعتی، یک روز عدم نظارت بر ساخت و سازهای غیرمجاز، یک روز نابودی اکوسیستم، یک روز ریزگردهای کشورهای همسایه، یک روز عدم بارش باران و خشک سالی و... درآخر هم به فرهنگ شهرنشینی مردم پایتخت گیرمی دهیم، اما آنچه همچنان بر قوت خود باقی است "مدیریت بادی برآلودگی هوای تهران " می باشد.
شرق:تغییر ریل اقتصاد ایران
«تغییر ریل اقتصاد ایران»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم سعید لیلاز است که در آن میخوانید؛تصمیم روز قبل شورای پول و اعتبار مبنی بر افزایش نرخ سود ۵/۲ درصدی سپردهها، یک حرکت مثبت و یک حرکت ضدتورمی است. این تصمیم نشانگر این است که دولت نگران وضعیت تورم است و این نگرانی به قدری است که دولت حاضر شده این سیاست انقباضی پولی را برای نخستین بار در ۱۵ سال اخیر اعمال کند. با اجرای این سیاست امکان کاهش نرخ تورم به وجود میآید، چون سرعت گردش پول کم میشود.
البته از سوی دیگر کاهش روند رشد اقتصادی و کاهش روند رشد اشتغال و حتی کاهش قیمت طلا و ارز پیامدهای دیگر اجرای این سیاست است. این اتفاق نشانگر این است که سیاستمداران دغدغه یافتن نقطه بهینه برای برقرار کردن تعادل بین نرخ بیکاری و نرخ تورم را دارند و در این راستا کنترل نرخ تورم را در اولویت قرار دادهاند و حاضر شدهاند برای کنترل تورم از رشد ناچیز اقتصادی چشمپوشی کنند و این نشان میدهد اوضاع تورم نگرانکننده است.
با این تصمیمگیری در صورتی که نرخ سود تسهیلات ثابت بماند، طبعا میزان سپردههای بانکی افزایش خواهد یافت و این موجب تقویت منابع بانکی برای وامدهی میشود. در عین حال این اتفاق اندکی از رانتخواری و فسادهای اقتصادی که در چند سال گذشته به سطوحی بیسابقه در تاریخ اقتصاد ایران رسیده، کم میکند. دستکاری نرخ سود از شش سال پیش به اینسو به خاطر فاصله عظیمی که بین قیمت تمام شده پول (یعنی سود سپردهها) و قیمت فروش پول (یعنی نرخ سود تسهیلات) ایجاد کرد، سبب شکل گرفتن بالاترین ضریب فساد در شبکه بانکی شده بود که در تاریخ معاصر نظیر نداشت.
حال با افزایش نرخ سود امیدواریم اندکی از این فساد کم شود.فراموش نکنیم که عشق پایانناپذیر به تاسیس بانکهای جدید در سالهای اخیر، یک عشق افلاطونی صرف به خدمتگزاری نبوده بلکه مساله بر سر نشستن بر دور یک خوان رانتخواری بوده که تصمیم روز گذشته شورای پول و اعتبار، اندکی اندازه این سفره را کوچک خواهد کرد.
از جمله پیامدهای گریزناپذیر این تصمیم این است که میل به رانتخواری را در بین فعالان و مدیران اقتصادی کاهش میدهد.در این میان البته دو نکته حایز اهمیت است: اول اینکه این سیاست در صورتی کارآمد خواهد بود که در چارچوب یک استراتژی جامع و معین ادامه پیدا کند، اگر بنا باشد تا پس از اعمال این افزایش نرخ سود، همان روند متناقض قبلی در حوزه اجرا صورت بگیرد، اتفاقی رخ نمیدهد.
یکی از مسایل اقتصاد ایران در شش سال گذشته این بوده است که اغلب سیاستهای اقتصادی با یکدیگر انسجام و همخوانی درونی نداشتهاند و تناقضهای ذاتی بین این سیاستها، اثر یکدیگر را خنثی میکردند. یک علت مهم وضعیت فعلی اقتصادی ایران ناشی از همین تناقضهاست.
افزایش نرخ سود نیز اگر با بیضابطگی همراه باشد و بدون هماهنگی با سایر سیاستگذاریها صورت بگیرد به همان سرنوشت قبل دچار خواهد شد.به این ترتیب نمیتوان در کنار سیاست انقباضی پولی بانک مرکزی به سیاستهای مالی انبساطی دولت در سال ۱٣۹۰ ادامه داد.
اگر بانک مرکزی میخواهد که از چنین تغییری، نتیجه مطلوبی بگیرد، باید به این تناقضها پایان بدهد و این مستلزم آن است که به سیاستهای مندرج در قانونهای برنامه پنجساله و بهخصوص برنامه چهارم توسعه و سند چشمانداز باز گردد.نکته دوم اینکه تصمیم اخیر شورای پول و اعتبار نشاندهنده آن است که تمامی سیاستهای اقتصادی انبساطی سالهای اخیر به یک نقطه پایان رسیده.
این سیاستها در چند سال اخیر هم سبب رکود اقتصادی و هم سبب تورم شده بود و این نخستین بار است که نرخ سود سپردهها در دو دهه اخیر افزایش مییابد و چنین شدید تغییر میکند.بنابراین میتوان انتظار یک تحول بزرگ در اقتصاد ایران را داشت.
این رخداد، حادثه بزرگی است و اگر این حادثه برخلاف میل رییسجمهور صورت نگرفته باشد و توسط دولت وتو نشود، نشاندهنده این است که قطار اقتصاد ایران پس از تحمل خسارتهای بیشمار ناشی از انحرافش از مسیر درست، به ریل اصلی بازخواهد گشت.
دنیای اقتصاد:ضرورت تداوم سیاست کنترل و تثبیت نرخ رشد نقدینگی
«ضرورت تداوم سیاست کنترل و تثبیت نرخ رشد نقدینگی»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است که در آن میخوانید؛نرخ رشد نقدینگی در اقتصاد ایران در دهه هشتاد با فراز وفرودهای قابل توجهی مواجه شد.
نرخ رشد نقدینگی که از ابتدای دهه هشتاد تا اواسط سال ۱٣٨۴، در محدوده ۲۵ تا ٣۰ درصد در نوسان بود، از اواسط سال ۱٣۷٨ تا اوایل سال ۱٣٨۶ طی یک روند صعودی تا حدود ۴۰ درصد نیز افزایش یافت. پس از آن، از اواسط سال ۱٣٨۶ طی یک دوره انقباضی شدید، نرخ رشد نقدینگی از محدوده ۴۰ درصد به کمتر از ۱۵ درصد در اواخر سال ۱٣٨۷ رسید. تجربه تاریخی اقتصاد ایران در این دوره نشان داد که در نهایت فارغ از اثرات کوتاهمدت تغییر نرخ رشد نقدینگی بر نرخ رشد اقتصادی، مهمترین اثر تغییرات نرخ رشد نقدینگی، تغییر نرخ تورم البته با یک وقفه حدودا یک ساله است.
در واقع نرخهای بالای رشد نقدینگی در سالهای ۱٣٨۵ و ۱٣٨۶، به نرخهای بالای تورم در سالهای ۱٣٨۶ و ۱٣٨۷ منتهی شد و انقباض شدید نرخ رشد نقدینگی در سال ۱٣٨۷ به کاهش شدید نرخ تورم در سال ۱٣٨٨ تا محدوده ۱۰ درصد انجامید.
علاوه بر این، باید بر این نکته تاکید نمود که بیثباتی شدید نرخ رشد نقدینگی، یکی از مهمترین عوامل بیثباتی اقتصاد کشور در این دوره نیز بوده است. اکنون و پس از کسب این تجربه تاریخی، به نظر میرسد که بانک مرکزی جمهوری اسلامی یکی از اهداف عمده سیاست پولی خود را کنترل و تثبیت نرخ رشد نقدینگی قرار داده است. شاهد این مدعا آن است که نرخ رشد نقدینگی از ابتدای سال ۱٣٨٨ تا نیمه دوم ۱٣۹۰ (به مدت ۱۰ فصل متوالی) در محدوده ۲۵ درصد (۲٣ تا ۲۷ درصد) کنترل و تثبیت شده است.
به نظر میرسد که اعمال سیاست پولی در راستای هدفگذاری نرخ رشد نقدینگی در محدوده ۲۵ درصد با توجه به شرایط اقتصاد ایران، یک سیاست پولی مناسب است. در واقع هدفگذاری نرخ رشد حجم پول در سطحی پایینتر از ۲۰ درصد یا فراتر از ٣۰ درصد، هر یک از منظری، با توجه به شرایط اقتصاد کشور که در دوره اجرای قانون هدفمندکردن یارانهها به سر میبرد، مناسب ارزیابی نمیشود.
از یک سو، اگرچه نرخ رشد نقدینگی ۲۵ درصد به وضوح با هدف نرخ تورم یک رقمی سازگار نیست، اما باید توجه داشت که اعمال سیاست پولی در راستای کاهش نرخ رشد نقدینگی به سطحی پایینتر از ۲۰ درصد در شرایط فعلی از منظر حفظ تولید و اشتغال، بسیار هزینهزا است. اجرای قانون هدفمندکردن یارانهها با توجه به افزایش شدید قیمت انرژی، بسیاری از بخشهای تولیدی را با فشار هزینه قابل توجهی مواجه نموده است، به نحوی که عموم بنگاههای تولیدی با مشکل کمبود نقدینگی دست و پنجه نرم میکنند.
در این شرایط تلاش برای کاهش نرخ رشد نقدینگی به کمتر از ۲۰ درصد، به وضوح موجب تشدید فشار رکودی و از دست رفتن بخشی از تولید و اشتغال خواهد شد، بنابراین با وجود اینکه کاهش نرخ رشد نقدینگی به سطوح کمتر از ۲۰ درصد میتواند موجبات کاهش نرخ تورم را فراهم نماید، اما با توجه به هزینههای تولیدی و اشتغال ناشی از آن، نمیتواند سیاست پولی مناسبی در شرایط فعلی ارزیابی شود.
در نقطه مقابل اعمال سیاست پولی در راستای افزایش نرخ رشد نقدینگی به سطوحی فراتر از ٣۰ درصد نیز اگرچه میتواند به کاهش فشار رکودی ناشی از اجرای قانون هدفمندی یارانهها بینجامد، اما این امر منجر به تشدید فشارهای تورمی خواهد شد، بنابراین افزایش نرخ رشد نقدینگی به منظور کاهش فشارهای رکودی، به دلیل هزینههای تورمی آن نیز نمیتواند سیاست پولی مناسبی ارزیابی شود، بنابراین به نظر میرسد اعمال سیاست پولی در راستای کنترل و تثبیت نرخ رشد نقدینگی در محدوده ۲۵ درصد، در دوره اجرای قانون هدفمندی یارانهها یک سیاست پولی اصولی و صحیح است، چراکه چنین سیاست پولی از یک سو از گسترش فشارهای تورمی ناشی از افزایش قیمت انرژی جلوگیری مینماید و از سوی دیگر فشارهای رکودی ناشی از اجرای قانون هدفمندی را تا حدودی کنترل مینماید. به علاوه پیگیری سیاست پولی در راستای ثبات نرخ رشد نقدینگی میتواند به حاکمیت دورهای از شرایط باثبات اقتصادی در کشور نیز کمک زیادی نماید.
بر این اساس به نظر میرسد برای دوره اجرای قانون هدفمندی یارانهها، تداوم پیگیری سیاستهای پولی فعلی در راستای کنترل و تثبیت نرخ رشد نقدینگی در محدوده ۲۵ درصد، حداقل تا سال ۱٣۹۲ یک ضرورت اساسی از سوی بانک مرکزی است. تنها پس از دوره اجرای قانون هدفمندی یارانهها است که میتوان سیاست کاهش نرخ رشد نقدینگی را به پایینتر از سطح ۲۰ درصد برای دستیابی به نرخ تورم یک رقمی در اقتصاد ایران در دستور کار قرار داد.
منبع: جام جم آنلاین
|